احاطه خدا /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

منظور از احاطه داشتن ذات خداوند بر اشیاء چیست و ذات در مورد خداوند چه مفهومی دارد؟


خداوند در قرآن مجید احاطه خویش بر موجودات را در چند آیه بیان نمود . در سوره فصلت آیه 54 (أَلَا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِّن لِّقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ ) و سوره نساء آیه 126 (وَللّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَکَانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطًا ) دو آیه مزبور احاطه خداوند را بر همه اشیاء یاد آور شده اند . بدین معنی که هر چه را که شی صدق می کند چه باندازه یک ذره باشد یا یک میلیاردم ذره و چه مجموع جهان هستی چه مادی باشد مانند اجسام و چه غیر مادی باشد مانند اندیشه و تخیلات و چه از قبیل مجردات باشد مانند ارواح و فرشتگان خداوند بر همه آنها محیط است حال این سؤال مطرح است که احاطه بر جهان هستی احاطه علمی است یا وجودی . عده ای عقیده دارند احاطه خداوند بر جهان هستی احاطه علمی است دلیل آنها هم آیه 12 سوره طلاق است(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا) و جمعی دیگر معتقدند احاطه خدا بر جهان احاطه وجودی است .خداوند علت حقیقی و یگانه تمام مخلوقات است و هر موجودى در پیدایش و هستى خود، به هستى بى پایان خداى متعال تکیه زده است و هرگز نمى توان میان آن موجود و خدا حجاب و حائلى فرض نمود یا آن را از خداوند پنهان دانست؛ بلکه هر چیزى، براى او آشکار بوده و او به درون و بیرون هر چیز مسلّط و محیط است. هر جا باشیم، او با ما است و به آنچه مى کنیم، دانا است، (حدید، آیه 4) در واقع به هر جا روى کنیم، خدا در آنجا هست(بقره، آیه 115 - آموزش دین، علامه طباطبایى، ص 64 و 65). اگر شما مى خواهید به حقیقت این معنا واقف شوید، در احاطه و استیلاى «خود» نسبت به «بدن» فکر کنید. به این صورت که «خود» را، اگر نسبت به «بدن» محیط ببینید، و در استیلاى خاص آن اندیشه کنید، تحیّر شما زیاد خواهد شد؛ ما نه کیفیّت و چگونگى این احاطه و استیلا را در مى یابیم و نه ابعاد اسرارآمیز آن را مى فهمیم. همین قدر مى بینیم که احاطه و استیلایى در این بین هست که بسیار عمیق و حساب شده است. «خود» ما (آنچه با کلمه «من» به آن اشاره مى شود)، به بدنِ ما احاطه و استیلاى مرموزى دارد. هر وقت اراده مى کند - که حقیقت این اراده را هم در نمى یابیم - هر عضوى را بخواهد، حرکت مى دهد و هر تصرّفى را بخواهد انجام مى دهد. شما خود به فکر بپردازید و ببینید که هر وقت اراده مى کنید، بلند مى شوید، مى نشینید دست خود را حرکت مى دهید، چشم خود را مى بندید و در محدوده اراده خود آنچه مى خواهید عمل مى کنید. سپس در یکایک همین موارد، به اندیشه بپردازید و مثلاً در آن حال که دست خود را بى حرکت نگه داشته و میخواهید حرکت دهید، فکر عمیق بکنید که وقتى اراده مى نمایید و دست خود را حرکت مى دهید، چه مى شود؟ آن که اراده مى کند کیست؟ و اراده آن چیست؟ و نسبت آن با دست شما چگونه است؟ چه ارتباطى، احاطه اى و استیلایى به دست شما دارد و کیفیت آن چیست؟ در این صورت چه مى یابید عیناً و شهوداً چه درک مى کنید؟ آیا مى توانید به قضیه برسید و چگونگى امر را بیابید؟ هر چه هست، این احاطه و استیلا را شما در مى یابید - آن هم به شهود عینى - گرچه از تفسیر آن عاجز و از نیل به کنه آن قاصرید و از دقایق ابعاد آن محجوب هستید. وقتى به این احاطه و استیلا فکر کردید، و از آن با خبر شدید، توجه کنید که این، احاطه و استیلاى یک مخلوق عاجز و موجود فقیر است. و از این طریق تا حدودى که مى توانید احاطه و استیلاى مقام ربوبى را بر جهان هستى درک کنید و ببینید که استیلا و احاطه خالق متعال چگونه و چه خواهد بود؟ و در این مقام به این نیز فکر کنید که «خود» («من» شما کجا است؟ داخل بدن است، یا خارج آن و یا نه این است و نه آن، و مطلبى فوق آن است؟ سپس با مراعات تنزیه و نفى تشبیه، به این حقیقت توجه کنید که: داخل فى الاشیاء لا بالممازجة خارج عنها لا بالمبانیة ( مقالات، محمد شجاعى، ج 3، ص 235 و 236) و یا: لیس فى الاشیاء بوالج، و لا عنها بخارج ، نه در چیزى درون است و نه برون آن (نهج البلاغه، خ 186) آنچه حق است اقرب از حبل الورید / تو فکنده تیر فکرت را بعید اى کمان و تیرها بر ساخته / صید نزدیک و تو دور انداخته دلایل متعددى براى اثبات احاطه علمى خداوند مى توان اقامه کرد که در این مجال به بیان دو دلیل اکتفا مى شود: الف) خالقیت: موجودات جهان همگى مخلوق هستند و مجموعه ى نظام هستى به آفریننده و نظم دهنده خود نیازمندند، به گونه اى که اگر لحظه اى پیوند آن ها با تدبیر کننده ى امور قطع شود، از بین مى روند؛ لذا خداوند، غفلت خود از مخلوقاتش را نفى کرده و مى فرماید: « و لقد خلقنا فوقکم سبع طرائق و ما کنّا عن الخلق غافلین» و ما بالاى سر شما هفت راه (طبقه) قرار دادیم و ما از خلق (خود) غافل نیستیم(مؤمنون، آیه ى 17) .ب) حسابرسى: این که خداوند اعمال همه ى بندگان را در روز جزا حسابرسى مى کند؛ دلیل بر احاطه ى علمى خداوند بر همه چیز و همه ى جزئیات اعمال ماست. لذا در قرآن آمده است: « فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره، و من یعمل مثقال ذرة شراً یره» پس هر کس هم وزن ذره اى کار خیر انجام دهد آن را مى بیند و هر کس هم وزن ذرّه اى کار بد کرده آن را مى بیند ( زلزال، آیه ى 8-72) . ج) صفات خداوند و بررسی آنها نیز می تواند در فهم احاطه خداوند به ما یاری رساند و در اینجا به بررسی برخی از آنها اکتفا می کنیم.: «قدرت» خدا نیز براهین بسیارى دارد. ما در این جا به ذکر یک برهان اکتفا مى کنیم، و آن برهان سعه ى وجودى است. ما اگر توانایى بر کارى نداشته باشیم حتماً به خاطر کمبودى است. حال اگر وجودى را ملاحظه کنیم که از هر نظر نامحدود است، چگونه ممکن است چیزى خارج از حوزه ى قدرت او باشد؟ بنابراین چون خدا وجود نامحدود دارد پس بر همه چیز قادر است. «شکور» نیز از صفات خدا است(شورى، آیه ى 23) « شاکر» و «مشکور» از ماده ى «شکر» به گفته ى راغب اصفهانى در «مفردات» معنى اصلى آن «تصور نعمت و اظهار آن» است. این واژه هنگامى که در مورد خداوند به کار مى رود، چند معنى دارد: کسى که طاعت کم را مى پذیرد و ثواب بسیار مى دهد یا نعمت فراوان مى بخشد و به شکر مختصر راضى مى شود. و در حقیقت به معناى جزا و پاداش عمل دادن است. امّا نه به مقدار عمل بلکه به مقدار لطف پروردگار. «رحمان» و «رحیم» بودن خدا نیز به جهت این است که از یک سو «رحمت عام» خداوند، دوست و دشمن و مؤمن و کافر و نیکوکار و گنهکار را شامل مى شود و از سوى دیگر «رحمت خاص» و تنها در اختیار نیکان و پاکان قرار مى گیرد و ویژه ى مؤمنان است؛ لذا خداوند هم رحمان است و هم رحیم. آثار رحمت خداوند را مى توان در نظام تکوین، نظام تشریع و نظام آخرت به روشنى مشاهده کرد.«جبار» نیز همچون «متکبر» از صفات خداوند است (حشر، آیه ى 23) « جبار» در اصل ریشه ى لغت، یا از ماده ى «جبر» به معنى قهر و غلبه و قدرت است، و یا از ماده ى «جبران» به معنى برطرف ساختن نقص چیزى است. این واژه به هر دو معنا، گاهى به صورت مذمت (در حق مستکبران) و گاهى در معنى مدح به کار مى رود و به کسى گفته مى شود که نیازمندى هاى مردم و نقایص آن ها را جبران مى کند، و استخوان هاى شکسته را پیوند مى دهد و یا این که داراى قدرت فراوانى است که غیر او در برابر او خاضع مى باشند بى آن که بخواهد بر کسى ستم کند و یا از قدرتش سوء استفاده کند. به همین جهت، جبار به هنگامى که به این معناست با صفات مدح دیگر همراه مى گردد. مانند «الملک القدوس»، «الجبار المتکبر». «حکیم» بودن خداوند نیز با دلایل عقلى قابل اثبات است؛ زیرا «حکیم» به کسى گفته مى شود که افعال خود را به بهترین وجه از نزدیکترین راه، انجام مى دهد و از هرگونه کار نادرست و ناموزون و خلاف پرهیز مى کند در حقیقت «حکمت» بیش تر ناظر به جنبه هاى عملى است. در حالى که «علم» ناظر به جنبه هاى نظرى مى باشد. بنابراین تمامى دلایلى که براى علم خداوند، اقامه مى شود وصف حکیم بودن او را نیز اثبات مى کند. ( براى اطلاع بیشتر ر.ک: 1. پیام قرآن، مکارم شیرازى، ج 4 2. آشنایى با معارف قرآن، تفسیر موضوعى 3، مفاهیم اعتقادى، واحد تدوین کتب درسى)معنای ذات:ذات» اصطلاحآ به هستی محض و هویت مطلق گفته می‌شود و هیچ لفظی وجود ندارد که بر آن دلالت کند؛ زیرا دلالت لفظ بر ذات، متوقف بر ادراک و شناخت ذات است و هیچ کس توان درک یا شهود آن هویت مطلق را ندارد. او خدایی است که افکار بلند اندیشوران متألّه، کنه ذاتش را درک نکنند و غواصان دریای شهود، دستشان از پی بردن به کمال هستی‌اش کوتاه، و راه اکتناه او، هم از راه فکر هم از طریق دل مسدود است « الَذی لا یُدْرِکُه بُعدَ الهِمَمِ وَ لایَنالُهُ غوصُ الفِطَن» ( نهج البلاغه/ خطبه،1). ذات را هیچ گونه مرتبه ای نیست و وحدت آن حقیقی است، آنچه از مراتب و کثرات در جهان هستی مشاهده می شود، همه در ظهورات ذات است و نه در ذات هستی.ذات حق که از آن به «هویت غیبیه»، «غیب ذات»، «مقام ذات»، «مرتبه ذات» و گاهی هم به الفاظ دیگر (مانند «عنقاء» و «غیب الغیوب») تعبیر می شود, همان وجود صرف است ; وجودی که هیچ گونه حدی ندارد; از جمیع تعینات - چه مفهومی , و چه مصداقی - مبراست ; ما ذات حق را می شناسیم چون وجود را می شناسیم و سریان وجود را در اشیا درک می کنیم، ولی کنه وجود و ذات حق تعالی را نمی شناسیم زیرا نه نامی دارد و نه نشانی ; نه اسمی دارد, و نه رسم و صفتی ; نه با اسم یا صفتی مقید است و نه با عدم آن اسم یا صفت ; نه با تعین خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین . حتی با «اطلاق» و «عدم تعین» هم مقید نیست ; زیرا «اطلاق» و «عدم تعین» نیز به جای خود, نوعی تعین و قید است و مقام ذات از آن هم منزه و مبرا است . اما تعینات اسمی و وصفی (اسما و صفات حق ) همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلی به ظهور می رسند را می شناسیم چون در مظاهر و اشیا ظهور دارند.از دیدگاه عرفان اسلامی اطلاق ذات اختصاص به خداوند دارد و مخلوقات، ظهور ذات اند و نه خود ذات. به عبارتی می توان گفت: ذات مخلوقات، همان وجود و هستی محض حق تعالی است که در مخلوقات و مظاهر حضور و ظهور دارد. ولی از نگاه فلاسفه که معتقد به ماهیت هستند، اشیا دارای ذات می باشند. ذات اشیا از نگاه فلسفی آمیزه ای از جنس و فصل آنها است که با تهلیل ذهنی قابل امتیاز و تشخیص است. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image