خودشناسی و خداشناسی /

تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه

این سوالی که برای شما مطرح شده سوال مهم و زیبایی است و مهمتر از آن عشقی است که دنبال بدست آوردنش هستید تا نثار خدای مهربان کنید. امیدواریم این پاسخی که در اینجا ارائه می شود مقدمه ای برای مطالعات بیشتر شما گردد.ما در قالب سه نکته سعی می کنیم به این سوال پاسخ دهیم . الف – انواع خداشناسی ب- ابعاد خودشناسیج- تفسیرهای ارائه شده برای این حدیث.الف – انواع خداشناسی برای بررسی دقیق تر و جواب بهتر به این سوال، لازم است با انواع خداشناسی آشنا شویم تا بتوانیم تاثیر خودشناسی در هر کدام از آنها را بهتر درک کنیم.


این سوالی که برای شما مطرح شده سوال مهم و زیبایی است و مهمتر از آن عشقی است که دنبال بدست آوردنش هستید تا نثار خدای مهربان کنید. امیدواریم این پاسخی که در اینجا ارائه می شود مقدمه ای برای مطالعات بیشتر شما گردد.ما در قالب سه نکته سعی می کنیم به این سوال پاسخ دهیم . الف – انواع خداشناسی ب- ابعاد خودشناسیج- تفسیرهای ارائه شده برای این حدیث.الف – انواع خداشناسی برای بررسی دقیق تر و جواب بهتر به این سوال، لازم است با انواع خداشناسی آشنا شویم تا بتوانیم تاثیر خودشناسی در هر کدام از آنها را بهتر درک کنیم. در مورد خدای متعال دو نوع شناخت می توان تصور کرد :1- شناخت حضوری و شهودی منظور از شناخت حضورى نسبت به خدا این است که انسان بدون وساطت مفاهیم ذهنى، با نوعى شهود درونى و قلبى با خدا آشنا شود. ﴿ آیت الله مصباح ، آموزش عقاید،ص43﴾به عبارت دیگر در شناخت حضوری انسان «خودِ خودِ خدا » را مستقیما (البته در حد ظرفیت خود) شهود می‌کند. عُرفا معمولا سعی می‌کنند این راه را طی کرده و بجای« شناختن مفاهیم» ، «خودِ خدا» را شهود کنند.2- شناخت حصولی یا کلی.منظور از شناخت حصولى اینست که انسان بوسیله مفاهیمى کلى از قبیل «آفریننده، بى نیاز، همه دان، و همه توان و...»‌شناختى ذهنى و به یک معنى «غایبانه» نسبت به خداى متعال پیدا کند و همین اندازه معتقد شود که چنین موجودى وجود دارد «آن کسى که جهان را آفریده است و...» سپس شناختهاى حصولى دیگرى را به آنها ضمیمه کند تا به یک سیستم اعتقادى هماهنگ (جهان بینى) دست یابد. آنچه مستقیماً از کاوشهاى عقلى و براهین فلسفى بدست مى‌آید همین شناخت حصولى است ولى هنگامى که چنین‌شناختى حاصل شد انسان مى‌تواند درصدد دستیابى به شناخت حضورى آگاهانه نیز برآید.(آیت الله مصباح،آموزش عقاید ، ص44)معرفت نفس علاوه بر اینکه مقدمه و راه خدا شناسی حصولی است، می تواند در خداشناسی حضوری و عملی نیز به ما کمک کند .ب- ابعاد خودشناسیخودشناسی هم شامل ابعاد جسمی و هم شامل جنبه‌های روحی می شود. بعبارت دقیقتر ابعاد خودشناسی را این گونه می‌توان تفصیل داد : 1- شناخت اعضا و اندامها و چگونگی کار و عکس العمل انها با یکدیگر(فیزیولوژی) 2-شناسایی توان و استعدادهای پتانسیل شده در بدن 3- شناسایی توان و استعدادهایدرونی و احساسات و کنشهای روان (روانشناسی) 4- مشاهده حقیقت خویش در پرتو خودسازی و تهذیب نفس 5- علم حضوری به ارتباط عمیقی که در دل خود با خدا دارد . در این مرحله فرد به فقر وجودی خود نیز علم پیدا می‌کند. شناخت نفس بر اساس ردیف یک تا سه، در خداشناسی حصولی به ما کمک می کند، و می تواند مقدمه و زمینه را برای خداشناسی حضوری آماده کند؛ ولی شناخت نفس براساس ردیف پنجم در خداشناسی حضوری به ما کمک می کند. در خداشناسی حضوری هرکس بر حسب ظرفیت وجودی خود می تواند «خودخود خدا» را مستقیما مورد شهود قلبی قرار دهد. ج- چند نمونه از تفسیرهای ارائه شده برای این حدیث (من عرف نفسه). براى این حدیث شریف، تفسیرهاى گوناگونى گفته شده است. این تفسیر ها می تواند در این زمینه راه گشا باشد. 1- این حدیث در حقیقت اشاره به «برهان نظم » است، یعنى هرکس شگفتیهاى ساختمان روح و جسم خود را بداند و به اسرار و نظامات پیچیده و حیرت انگیز این اعجوبه خلقت پى برد، راهى به خدا به روى او گشوده مى شود; زیرا این نظم عجیب و آفرینش شگفت انگیز نمى تواند از غیر مبدا عالم و قادرى، سرچشمه گرفته باشد. بنابراین، شناختن خویشتن سبب معرفة الله است. 2- ممکن است این حدیث اشاره به «برهان وجوب و امکان » باشد، چرا که اگر انسان دقت در وجود خویش کند مى بیند وجودى است از هر نظر وابسته و غیر مستقل، علم و قدرت و توانایى و هوشیارى و سلامت و بالاخره تمام هستى او با شاخ و برگهایش، وجودى است غیر مستقل و نیازمند، که بدون اتکا به یک وجود مستقل و بى نیاز، یک لحظه امکان ادامه بقاء او نیست. او به اصطلاح شبیه به معانى حرفیه است که در ضمن جمله به کار مى روند، و در واقع بدون وابستگى معانى اسمیه، مفهوم و معنى خود را بکلى از دست مى دهند; (مثلا، هنگامى که گفته مى شود: «من از خانه به سوى مسجد رفتم » واژه «از» و «تا» بدون تکیه بر «خانه » و «مسجد»، هیچ مفهومى ندارد. بنابراین، معانى اسمیه است که به معانى حرفیه مفهوم مى بخشد.) و به این ترتیب هر کس خود را با این ویژگى بشناسد خداى خود را خواهد شناخت، چرا که وجود وابسته بدون وجود مستقل غیر ممکن است. 3- حدیث مى تواند اشاره به «برهان علت و معلول » باشد; براى این که انسان هرگاه در وجود خویش کمى دقت کند مى فهمد که روح و جسم او معلول علت دیگرى است که او را در آن زمان و مکان خاص به وجود آورده، هنگامى که به سراغ علت وجود خویش (فى المثل پدر و مادر) مى رود باز آنها را معلول علت دیگرى مى بیند، و هنگامى که سلسله این علت و معلول را پى گیرى مى کند، به اینجا مى رسد که آنها نمى توانند تا بى نهایت پیش بروند چرا که تسلسل لازم مى آید و بطلان تسلسل بر همه دانشمندان مسلم است. (براى توضیح بیشتر به کتاب پیام قرآن جلد دوم، صفحه 6 مراجعه کنید)بنابراین، بایداین سلسله به جایى ختم شود که علت نخستین و به تعبیر دیگر علة العلل و واجب الوجوداست،هستى اش ازدرون ذاتش مى جوشد و در هستى خود محتاج دیگرى نیست. هنگامى که انسان خودش را بااین وصف بشناسد به خداى خویش پى مى برد. 4- این حدیث مى تواند اشاره به «برهان فطرت » باشد، یعنى هرگاه انسان به زوایاى قلب خود و اعماق روح خود پى ببرد، نور الهى و توحید که در درون فطرت اوست، بر او آشکار مى شود، و از «معرفة النفس » به «معرفة الله » مى رسد، بى آن که نیازى به دلیل و استدلال داشته باشد. 5- سپس مرحوم علامه مجلسى در باره حدیث من عرف نفسه فقد عرف ربه تفسیری را از بعضى از علما نقل مى کند که حاصل آن این است : «روح انسان یک موجود لطیف لاهوتى است در صفت ناسوتى (یعنى از جهان ماوراء طبیعت است که با صفات عالم طبیعت ظاهر گشته) و از ده طریق دلالت بر یگانگى و ربوبیت خداوند مى کند: 1- از آنجا که روح مدبر بدن است مى دانیم که جهان هستى مدبرى دارد! 2- از آنجا که( در داخل بدن) یگانه است دلالت بر یگانگى خالق دارد! 3- از آنجا که قدرت بر حرکت دادن تن دارد دلیل بر قدرت خداست! 4- از آنجا که از بدن آگاه است دلیل بر آگاهى خداوند است! 5- از آنجا که سلطه بر اعضاء دارد دلیل بر سلطه او بر مخلوقات است! 6- از آنجا که قبل از بدن بوده و بعد از آن نیز خواهد بود دلیل بر ازلیت و ابدیت خداست! 7- از آنجا که انسان از حقیقت نفس آگاه نیست دلیل بر این است که احاطه به کنه ذات خدا امکان ندارد! 8- از آنجا که انسان محل( مخصوصی) براى روح در بدن نمى شناسد دلیل بر این است که خدا محلى ندارد! (حداقل راحت‌تر می تواند مکان‌دار نبودن خدا را درک کند)9- از آنجا که روح را نمى توان لمس کرد دلیل بر این است که خداوند لمس کردنى نیست! 10- و از آنجا که روح و نفس آدمى دیده نمى شود (ولی وجود دارد بهتر می‌تواند دیده نشدن خدا را درک کند و به عبارت دیگر ) دلیل بر این است که خالق او قابل رؤیت نیست!» 11- از طریق شناخت عینیت و وحدت صفات انسانی با ذات انسان ، می توان به عینیت صفات با ذات الهی پی برد!12- با شناخت علم حضوری نفس به خود ، علم حق تعالی به هستی نیز که علم حضوری است‘ قابل درک خواهد بود، (اگر انسان بتواند رابطه روح خود با جسم واعضایش را درک کند راحت‌تر می‌تواند رابطه خدا با جهان هستی را درک نماید)آرى! هرکس خود را بشناسد خدا را خواهد شناخت، و خود شناسى راهى است به خدا شناسى و به یقین خداشناسى، مهمترین وسیله تهذیب اخلاق و پاکسازى روح و دل از آلودگیهاى اخلاقى است چرا که ذات پاکش منبع تمام کمالات و فضائل است و از اینجا روشن مى شود که یکى از مهمترین گامهاى سیر و سلوک و وصول به خداوند، خود شناسى است. 6- به نظر شهید مطهری جنبه ‌های مختلفی در شناخت خود وجود دارد که می‌تواند در خداشناسی به ما کمک کند. ایشان در کتاب فلسفه اخلاق به دو نمونه از این جنبه ها اشاره کرده اند که ما یکی از آنها را در اینجا نقل می کنیم : وجود گرایشهاى معنوى در انسان، آیتى براى شناخت خداجهتی که موجب آن نفس انسان آیت است براى خداشناسى، مسئله گرایشهاى معنوى انسان است: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ. ویلیام جیمز (در این زمینه سخن زیبایی دارد)، او یک روان شناس تجربى و کسى است که روان شناسى را، مخصوصاً روان شناسى دینى را، وارد مرحله تجربى و آزمایشى کرد. این مرد حدود چهل سال روى تجلّیات روانى مذهبى روانها آزمایش کرده؛ یعنى روانها را از نظر مذهبى مورد معاینه و مطالعه قرار داده، آنهم نه به سبک استدلالى و قیاسى بلکه به سبک تجربى و آزمایشى. نتیجه اى که این روان شناس بزرگ جهان از حدود چهل سال آزمایش در روان انسان از نظر گرایشهاى معنوى گرفته، این است که مى گوید: در وجود انسان همچنان که یک سلسله گرایشها به طبیعت و ماده وجود دارد و اینها انسان را با طبیعت پیوند مى زنند و ملاک پیوند و ارتباط انسان با طبیعت اند، یک سلسله گرایشهاى دیگر وجود دارد که با حسابهاى مادى جور در نمى آید بلکه ضد حسابهاى مربوط به پیوند انسان با طبیعت است، زیرا پیوند انسان با طبیعت براى این است که انسان از طبیعت و خارج وجود خودش بهره کشى کند و نفع ببرد، ولى این گرایشها با این حرفها جور در نمى آید.انسان یک سلسله خواستها در این عالم دارد که با جنبه طبیعى و مادى وجود او سازگار نیست. و مى گوید: اینها دلیل است بر اینکه عالمى دیگر وجود دارد و این احساسها ما را با عالم دیگر پیوند مى دهد. الهامهاى معنوى و خدایى، خداجویى ها، نیکى جویى ها، خیرجویى ها و معنویت جویى ها همیشه در بشر وجود داشته و دارد و قابل مبارزه و جایگزینى نیست. پس یکی از راهها براى «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» همین گرایشها، تمایلات و وابستگیهاى معنوى انسان است.(ر.ک: مجموعه آثار شهید مطهری، ج 22، ص 435 تا 437)خلاصه و جمع بندیهمانطور که متوجه شدید بیشتر تفاسیر ارائه شده، رابطه خودشناسی و خداشناسی حصولی را بیان می کردند و برخی از تفاسیر نیز، به رابطه خودشناسی و خداشناسی حضوری اشاره داشتند.به طور کلی ما با شناخت ابعاد مختلف جسم و قابلیت های روانشناختی روح ، می‌توانیم شناخت حصولی خود را نسبت به خدا بالابرده و صفات الهی از قبیل (قدرت ، نظم ، حکمت و... ) را بهتر درک کنیم.اما مهمتر از شناخت حصولی ، شناخت حضوری خدا هست که لذت بیشتری دارد. و با خودشناسی عرفانی می‌توانیم به آن برسیم. به عبارت بهتر، « دل » انسان ارتباط عمیقی با آفرییننده خود دارد و هنگامی که انسان به عمق دل خود, توجه نماید چنین رابطه ای را خواهد یافت ( و از طریق همین رابطة وجودی می‌تواند در حد ظرفیت خود ، خدا را مشاهده قلبی نماید)؛ ولی اکثر مردم مخصوصاً در اوقات عادی زندگی که سرگرم امور دنیا هستند توجهی به این رابطه قلبی ندارند و هنگام قطع امید شان از اسباب مادی به این رابطه توجه می کنند .(آیت الله مصباح،معارف قرآن ،ج1،ص36)برای مطالعه کتاب های زیر مفیدند:1- مقالات، استاد شجاعى (به خصوص جلد سوم)2- صد کلمه در معرفت نفس، استاد حسن زاده آملى3- انسان در عرف عرفان، استاد حسن زاده آملى4- دروس معرفت نفس، استاد حسن زاده آملى 5- معارف قرآن ج1( خداشناسی) ، آیت الله مصباح6- بسوی او، آیت الله مصباحو... نکته پایانیدر پایان مطلبی را از تفسیر نمونه که در ذیل آیه 21 ذاریات آمده است نقل می کنیم که مطالعه آن نیز می‌تواند مفید باشد:در جاى دیگر مى فرماید: در درون وجود شما آیات خداست، آیا نمى بینید؟ (و فى انفسکم افلا تبصرون) (سوره ذاریات، آیه 21)بدون شک انسان اعجوبه عالم هستى است و آنچه در عالم کبیر است در این عالم صغیر نیز وجود دارد، بلکه عجائبى در آن است که در هیچ جاى جهان نیست.عجب اینکه این انسان با آن هوش و عقل و علم و اینهمه خلاقیت و ابتکارات و صنایع شگرف، روز نخست به صورت نطفه کوچک و بى ارزشى بوده، اما همین که در عالم رحم قرار مى گیرد با سرعت عجیبى رو به تکامل مى رود، روز به روز شکل عوض مى کند، و لحظه به لحظه دگرگون مى شود، و آن نطفه ناچیز در مدت کوتاهى به انسان کاملى تبدیل مى گردد.یک سلول که کوچکترین اجزاى بدن او است ساختمان تو بر تو و شگفت- آورى دارد که به گفته دانشمندان معادل یک شهر صنعتى تشکیلات در آن است!.یکى از علماى زیست شناس مى گوید: این شهر عظیم با هزاران در و دروازه جالب، و هزاران کارخانه و انبار و شبکه لوله کشى، و مرکز فرماندهى با تاسیسات فراوان (آنها) و ارتباطات زیاد، و کارهاى مختلف حیاتى، آنهم در محدوده کوچک یک سلول، از پیچیده ترین و شگفت انگیزترین شهرها است که اگر ما بخواهیم تاسیساتى بسازیم که همان اعمال را انجام دهد- و هرگز قادر نیستیم- باید دهها هزار هکتار زمین را زیر تاسیسات و ساختمانهاى مختلف و ماشین آلات پیچیده ببریم تا براى انجام چنان برنامه اى آماده گردد، ولى جالب اینکه دستگاه آفرینش همه اینها را در مساحتى معادل پانزده میلیونیم میلیمتر قرار داده! ( سفرى به اعماق وجود انسان)دستگاه هایى که در بدن انسان است مانند قلب و کلیه و ریه و مخصوصا دهها هزار کیلومتر! رگهاى درشت و باریک و حتى مویرگهایى که با چشم دیده نمى شود، و مسئول آبرسانى و تغذیه و تهویه ده میلیون میلیارد سلول تن انسان هستند، و حواس مختلفى مانند بینایى و شنوایى و حواس دیگر هر کدام آیتى عظیم از آیات او است.و از همه مهمتر معماى حیات که اسرار آن هم چنان ناشناخته مانده،و ساختمان روح و عقل انسان است که عقول همه انسانها از درک آن عاجز است، و اینجا است که انسان بى اختیار لب به تسبیح و حمد و ثناى خدا مى گشاید و در پیشگاه عظمتش سر تعظیم فرود مى آورد، و به این اشعار مترنم مى شود:فیک یا اعجوبة الکون غدا الفکر کلیلا انت حیرت ذوى اللب و بلبلت العقولاکلما قدم فکرى فیک شبرا فر میلا ناکصا یخبط فى عمیاء لا یهدى سبیلادر تو اى اعجوبه عالم هستى (اى خداى بزرگ) فکر خسته و وامانده شد! تو صاحبان اندیشه و مغز را حیران ساخته اى، و عقول را بهم ریخته اى! هر زمان فکر من یک وجب به تو نزدیک مى شود یک میل فرار مى کند (و از عظمت ذاتت در وحشتى بزرگ فرو مى رود).آرى به عقب برمى گردد و در تاریکیها غرق مى شود، و راهى به جلو پیدا نمى کند! در حدیث آمده است که پیغمبر گرامى اسلام ص فرمود:من عرف نفسه فقد عرف ربه:کسى که خویش را بشناسد خداى خویش را شناخته است آرى خودشناسى در تمام مراحل راه خداشناسى است.(ر.ک: تفسیر نمونه، ج 22، ص: 332 – 344) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image