فصل (۷۷): (احاطه علمى امامان علیهم السلام در اخبار)  /

تخمین زمان مطالعه: 28 دقیقه

فصل (۷۷): (احاطه علمى امامان علیهم السلام در اخبار)


فصل (77): (احاطه علمى امامان علیهم السلام در اخبار) و فى بصائر الدرجات قال ابوعبدالله علیه السلام : ان لله علمین : علم یعلمه ملائکته و رسله فنحن نعلمه ، و ما خرج من العلم الذى لا یعلمه غیره فالینا خرج . (929) و بمضمونه روایات فى ذلک الکتاب . و در بصائر الدرجات است که امام صادق علیه السلام فرمود: همانا خدا را دو علم است : علمى که فرشتگان و رسولان الهى آن را مى دانند، ما هم آن را مى دانیم ، و اما علومى که صادر شده و جز او کسى نمى داند، آن علم به سوى ما صادر شده است . و به همین مضمون روایات دیگرى در آن کتاب آمده است . و فى الکافى عن ابى عبدالله علیه السلام یقول : ان عیسى بن مریم علیه السلام اعطى حرفین کان یعمل بهما، و اعطى موسى علیه السلام اربعة احرف ، و اعطى ابراهیم علیه السلام ثمانیة احرف ، و اعطى نوح علیه السلام خمسة عشر حرفا، و اعطى آدم علیه السلام خمسة و عشرین حرفا، فان الله تعالى جمع ذلک کله لمحمد صلى الله علیه و آله . و ان اسم الله الاعظم ثلاثة و سبعون حرفا، اعطى محمدا صلى الله علیه و آله اثنین و سبعین حرفا و حجب عنه حرف واحد. (932) و در کافى از امام صادق علیه السلام روایت است که مى فرمود: به عیسى بن مریم علیه السلام دو حرف (از اسم اعظم ) داده شد که با آن ها کار مى کرد (و معجزه مى نمود)، و به موسى علیه السلام چهار، به ابراهیم علیه السلام هشت ، به نوح علیه السلام پانزده و به آدم علیه السلام بیست و پنج حرف داده شده بود، و خداى متعال تمام اینها را یکجا براى محمد صلى الله علیه و آله گرد آورد. همانا اسم اعظم هفتاد و سه حرف است که هفتاد ودو حرف آن را به محمد صلى الله علیه و آله داده و تنها یک حرف از او مستور مانده است . وفى الکافى عن ابى جعفر علیهماالسلام قال : ان اسم الله الاعظم على ثلاثة و سبعین حرفا، و انما کان عند آصف منها حرف واحد فتکلم به فخسف ما بینه و بین سریر بلقیس حتى تناول السریر بیده ، ثم عادت الارض کما کانت اسرع من طرفة عین . و عندنا نحن من الاسم الاعظم اثنان و سبعون حرفا. و انما حرف عند الله استاثر به فى علم الله الغیب عنده ، و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم . (933) و نحوه فى الکافى عن ابى الحسن العسکرى علیهماالسلام . و هذه الاخبار کلها مذکورة فى بصایرالدرجات . و در همان کتاب ، امام باقر علیه السلام فرمود: اسم اعظم خداوند هفتادو سه حرف است ، و همانا تنها یک حرف از آن نزد آصف بود که بدان لب گشود پس آن چه میان او و تخت بلقیس بود در زمین شد تا دست دراز نموده تخت را گرفت و سپس زمین در کمتر از یک چشم بهم زدن به صورت اول بازگشت . و همانا هفتاد و دو حرف آن نزد ماست ، و تنها یک حرف که خداوند به خود اختصاص داده و در علم غیب نزد اوست ؛ و هیچ حول و قوه اى جز به خداى والا و بزرگ نیست . نظیر آن در کافى از امام هادى علیه السلام روایت است . و این اخبار همه در بصائرالدرجات نیز مذکور است . و فى ارشاد الدیلمى ، عن سلمان الفارسى (ره ) قال : قال لى امیرالمومنین علیه السلام : یا سلمان ، الویل کل الویل لمن لا یعرفنا حق معرفتنا، و انکر فضلنا. یا سلمان ایما افضل ؟ محمد صلى الله علیه واله ام سلیمان بن داود علیهماالسلام ؟ قال سلمان : بل محمد صلى الله علیه و آله فقال : یا سلمان هذا آصف بن برخیا قدر بحمل عرش بلقیس ‍ من ارض سبا فى طرفة عین و عنده علم من الکتاب ، و لنا اضعاف تلک و عندنا علم الف کتاب ، انزل على شیث بن آدم خمسین صحیفة ، و على ادریس النبى صلى الله على نبینا و آله و علیه ثلاثین ، و على ابراهیم الخلیل علیه السلام عشرین صحیفة ، و التوریة و الانجیل و الزبور و الفرقان ، فقلت : صدقت یا سیدى ، قال الامام علیه السلام : اعلم یا سلمان ان الشاک فى امورنا و علومنا کالمفترى المجترى فى معرفتنا و حقوقنا، و قد فرض الله ولایتنا فى کتابه فى غیر موضع ، و بین فیه ما وجب العمل به و هو غیر مکتوب . (934) و در ارشاد دیلمى از سلمان فارسى (ره ) نقل است که : امیرمومنان علیه السلام به من فرمود: اى سلمان ، واى همه واى بر کسى که ما را آن گونه که باید، نشناسدو فضل ما را انکار کند. اى سلمان ، کدام یک افضل اند: محمد صلى الله علیه و آله یا سلیمان بن داود علیهماالسلام ؟ سلمان گفت : بلکه محمد فرمود: اى سلمان ، این آصف بن برخیا (وزیرسلیمان ) است که توانست تخت بلقیس را در یک چشم بهم زدن از سرزمین سبا حمل کند و حال آن که تنها یک علم از کتاب نزد او بود، و ما چندین برابر آن را داریم و علم هزار کتاب نزد ماست . (خداوند) بر شیث پسر آدم پنجاه کتاب ، و بر ادریس پیامبر علیه السلام سى ، بر ابراهیم خلیل بیست صحیفه فرو فرستاد و نیز تورات و انجیل و زبور و فرقان را نازل فرمود. عرض کردم : راست است سرورم ! فرمود: اى سلمان ، بدان که شک کننده در امور و علوم ما مانند افترا زننده جسور در معرفت و حقوق ماست ، و حال آن که خداوند ولایت ما را در چند جاى کتاب خود واجب ساخته و آن چه را عمل بدان واجب است در آن بیان نموده آن گاه که هنوز نوشته نشده بود. و فى الارشاد عن سلمان الفارسى - رضى الله عنه - عن النبى صلى الله علیه و آله فى حدیث مخاطبا لفاطمة علیهاالسلام : و انت اول من لحق بى من اهل بیتى . ثم اطلع ثالثة فاختار (ک و اختار) ولدک ، فانت سیدة نساء اهل الجنة ، و ابناک الحسن و الحسین علیهماالسلام ثم تسعة من ولد الحسین علیهم السلام فى درجتى ، و لیس فى الجنة (درجة ) اقرب الى الله من درجتى و درجة ابراهیم . اما تعلمین یابنته ان من کرامة الله عز و جل ایاک ان زوجک خیر امتى و خیر اهل بیتى و اقدمهم سلما و اعظمهم حلما و اکثرهم علما. و در ارشاد از سلمان از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت نموده در ضمن حدیثى که خطاب به فاطمه علیهاالسلام فرمود: و تو نخستین کس از خاندانم هستى که به من ملحق خواهد شد. سپس (خداوند) بار سوم نظرى افکند و اولاد تو را برگزید، پس تو سرور زنان بهشت مى باشى ، و دو پسرت حسن و حسین علیهماالسلام و سپس نه تن از اولاد حسین علیهم السلام در درجه من خواهند بود، و در بهشت درجه اى به خدا نزدیکتر از درجه من و درجه ابراهیم نیست . دخترم ! آیا نمى دانى که این از کرامت خداى بزرگ نسبت به توست که تو را به بهترین افراد امت من و بهترین فرد خاندان من و پیشگامترین امت در اسلام آوردن و بزرگترین آن ها از نظر حلم بردبارى و افزونترین آنان از نظر علم و دانش ترویج کرده است ؟ فاستبشرت فاطمة ، ثم قال : یا بنته ان لبعلک مناقب : ایمانه بالله و رسوله قبل کل احد، لم یسبقه الى ذلک احد من امتى ؛ و علمه بکتاب الله و سنتى ، و لیس احد من امتى یعلم جمیع علمى غیر على علیه السلام ، فان الله عز و جل علمنى علما لایعلمه غیرى ، و علم ملائکته و رسله فانا اعلمه و امرنى الله عز و جل ان اعلمه ایاه ففعلت ، و لیس احد من امتى یعلم علمى و فقهى و حکمتى غیره . - الى ان قال - و قالت فاطمة علیها السلام : و اى هولاء افضل من الذین سمیت ؟ قال : على بعدى افضل امتى ، و حمزة و جعفر افضل اهل بیتى بعد على و بعدک و بعد ابنى و سبطى حسن و حسین و بعد الاوصیاء من ولد ابنى هذا - و اشار بیده الى الحسین - منهم المهدى علیه السلام . (935) فاطمه علیهاالسلام بسیار خوشحال شد. سپس فرمود: دخترم ! شوهرت را مناقبى است چون : ایمان او به خدا و رسولش پیش از هرکس ، که هیچ یک از امت من بدین امر بر او سبقت نجسته است ؛ و علم او به کتاب خدا و سنت من که احدى از امتم نیست که تمام علوم مرا بداند جز على علیه السلام ، زیرا خداى بزرگ به من علمى آموخته که هیچ کس جز من نمى داند و نیز علم فرشتگان و رسولان او را من مى دانم ، و خداى بزرگ مرا امر نموده تا آن را به او (على علیه السلام ) بیاموزم و چنین کردم ، و هیچ یک از امت من علم و فقه و حکمت مرا جز او نمى داند. فاطمه علیهاالسلام گفت : از اینان که نام بردى کدامین برترند؟ فرمود: على پس از من برترین امت من است ، و حمزه و جعفر پس از على و تو و پس از دو فرزند و دو نوه ام حسن و حسین علیهماالسلام و پس از اوصیایى که از اولاد این پسرم - با دست به حسین علیه السلام اشاره فرمود - مى باشند و مهدى از آن هاست ، برترین افراد خاندانم مى باشند. وفى کتاب سلیم بن قیس الهلالى عن رسول الله صلى الله علیه و آله : یا ایها الناس قد اعلمتکم : المقدم بعدى (و) امامکم و دلیلکم و هادیکم ، و هو اخى على بن ابى طالب علیه السلام و هو فیکم بمنزلتى فیکم ، فقلدوه دینکم و اطیعوه فى امور کم فان عنده جمیع ما علمنى الله ، و ان الله امرنى ان اعلمه ایاه و قد اعلمتکم انه عنده ، فاسالوه و تعلموا منه و من اوصیائه ، و لاتقدموهم و لا تخلفوا عنهم ، فانهم مع الحق و الحق معهم ، لا یزایلوه و لا یزایلهم . (936) و در کتاب سلیم بن قیس هلالى از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت است که : اى مردم ، به شما اعلام کردم که آن کس که پس از من بر همه شما مقدم است امام و راهنما و هادى شماست ، و او برادرم على علیه السلام مى باشد، او در میان شما به منزله من در میان شماست ، پس دین خود را از او تقلید کنید و در امورتان از وى اطاعت نمایید، زیرا آن چه خداوند به من آموخته در نزد اوست ، خداوند به من امر فرمود که آن علوم را به او بیاموزم ، و به شما اعلام کردم که آن ها نزد اوست ، پس از او بپرسید و از او و اوصیاى او بیاموزید، نه بر آنان پیشى گیرید و نه از آنان بازمانید، چه ایشان با حق اند و حق با ایشان است ، نه آنان از حق جدا مى شوند و نه حق از آنان . و فى الکافى عن ابى عبدالله علیه السلام فى جملة حدیث انه قال : یا سدیر، الم تقرا القرآن ؟ قلت : بلى ، قال : فهل وجدت فیما قرات من کتاب الله قال الذى عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک (937)؟ قال : قلت : جعلت فداک قراته ، قال : فهل عرفت الرجل ؟ و هل علمت ما کان عنده من علم الکتاب ؟ قال : قلت : اخبرنى به ، قال : قدر قطرة من الماء فى البحر الاخضر، فما کان ذلک من علم الکتاب ؟ قال : قلت : جعلت فداک ، ما اقل هذا! فقال : یا سدیر، ما اکثر هذا ان ینسبه الله تعالى الى العلم الذى اخبرک به ! یا سدیر، فهل وجدت فیما قرات من کتاب الله تعالى ایضا قل کفى بالله شهیدا بینى و بینکم و من عنده علم الکتاب ؟(938) قال : قلت : قد قراته جعلت فداک ، قال : فمن عنده علم الکتاب کله افهم ام من عنده علم الکتاب بعضه ؟ قلت : لا، بل من عنده علم الکتاب ،کله ، قال : فاومى بیده الى صدره قال : علم الکتاب و الله کله عندنا، علم الکتاب و الله عندنا. (939) و در کافى از امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثى روایت کرده که فرمود: اى سدیر، آیا قرآن نخوانده اى ؟ عرض ‍ کردم : چرا، فرمود: آیا در آن چه از کتاب خدا خوانده اى این آیه را یافته اى : آن کس که علمى از کتاب در اختیار داشت گفت : من آن را به نزد تو مى آرم پیش از آن که چشمت بهم بخورد. عرض کردم : فدایت شوم ، خوانده ام ، فرمود: آیا آن مرد را شناختى ؟ و آیا دانستى که چه اندازه از علم کتاب را در اختیار داشت ؟ گفتم : مرا خبر دهید، فرمود: به اندازه یک قطره از آب دریاى اخضر. این چه اندازه از علم کتاب است ؟ گفتم : فدایت شوم ، بسیار کم . فرمود: این چه بسیار است که خدا آن را به علمى که به تو خبر داده نسبت داده است !(940) اى سدیر، آیا در آن چه از کتاب خدا خوانده اى این آیه را یافته اى : بگو خدا کافى است از جهت گواهى میان و شما و نیز آن کس که علم کتاب نزد اوست ؟ گفتم : فدایت شوم ، خوانده ام ، فرمود: پس آن کس که علم همه کتاب نزد اوست فهیم تر است یا آن کس که علمى از کتاب را در اختیار دارد؟ گفتم : نه ، بلکه آن کس که علم همه کتاب را دارد، سپس امام علیه السلام با دست به سینه مبارک اشاره کرده فرمود: به خدا سوگند علم کتاب همه اش نزد ماست ، به خدا سوگند علم کتاب نزد ماست . و فى الکافى عن ابى عبدالله علیه السلام : لو کنت بین موسى و الخضر لاخبرتهما انى اعلم منهما، و لانباتهما بما لیس فى ایدیهما، لان موسى و خضر اعطیا علم ما کان و لم یعطیا علم ما یکون و ما هو کائن حتى تقوم الساعة ، و قد ورثناه من رسول الله صلى الله علیه واله وراثة . (941) و در کافى از امام صادق علیه السلام روایت است که : اگر میان موسى و خضر مى بودم به آن دو خبرر میدادم که از آن ها داناترم و آن ها را خبر مى دادم از آن چه در اختیار نداشتند، زیرا موسى و خضر علم گذشته به آنان عطا شده بود ولى علم آن چه مى شود و تا قیامت خواهد شد به آنان داده نشده و ما همه آن را از رسول خدا صلى الله علیه و آله به ارث برده ایم . و فى الکافى عن ابى عبدالله علیه السلام یقول : انى لاعلم ما فى السموات و ما فى الارض ، و اعلم ما فى الجنة و ما فى النار، و اعلم ما کان و ما یکون . قال : ثم سکت هنیئة فراى ان ذلک کبر على من سمعه منه ، فقال : علمت ذلک من کتاب الله تعالى ، ان الله یقول : فیه تبیان کل شى ء. (942) و در کافى از امام صادق علیه السلام روایت است که مى فرمود: همانا من آن چه در آسمانها و زمین و آن چه در بهشت و دوزخ است و آن چه بوده و خواهد بود را مى دانم . سپس لختى ساکت ماند و دید که این سخن بر شنوندگان گران آمد، فرمود: این را از کتاب خداى متعال مى دانم ، که خداوند فرموده : در آن (قرآن ) بیان هر چیزى هست . و فى تاویل الایات فى تفسیر قوله تعالى : و انه فى ام الکتاب لدینا لعلى حکیم : (943) اعلم ان الضمیر فى انه یعود الى على علیه السلام لما یاتى من التاویل و ان لم نجد له ذکرا، و جاء ذلک کثیرا فى القرآن و غیره ، و یسمى التفاتا، مثل قوله تعالى : انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس ، (944) و قوله تعالى : توارت بالحجاب . (945) و در تاویل الایات در تفسیر آیه : و همانا او در ام الکتاب على و حکیم است گوید: بدان که ضمیر در انه به على علیه السلام بر میگردد به دلیل روایاتى که در تاویل آیه خواهد آمد هر چند ذکرى از حضرتش در میان نبوده ؛ و این گونه موارد در قرآن و غیر آن فراوان آمده است و آن را التفات (توجه از چیزى به چیز دیگر) مى نامند، مانند آیه تطهیر(که اول خطاب به زنان پیامبرصلى الله علیه و آله است و سپس با ضمیر کم خطاب به خاندان آن حضرت مى کند)، و مانند آیه (خورشید) در پس پرده پوشیده شد (که سخن از سلیمان علیه السلام و رسیدگى به اسبهاست و سپس کلام متوجه به غروب خورشید مى گردد). و من التاویل مارواه الحسن بن (ابى ) الحسن الدیلمى (ره ) باسناده عن رجاله الى حماد السندى ،(946) عن ابى عبدالله علیه السلام و قد ساله سائل عن قول الله عز و جل : و انه فى ام الکتاب لدینا لعلى حکیم ، قال : هو امیرالمومنین علیه السلام . و از تاویلات آیه روایتى است که حسن بن (ابى ) الحسن دیلمى (ره ) با سند خود از رجال حدیث از حماد سندى (سمندرى - ظ) نقل نموده که چون شخصى از امام صادق علیه السلام از معناى آیه فوق سوال کرد، امام فرمود: او امیرمومنان علیه السلام است . و ما رواه محمد بن العباس باسناده عن الرضا علیه السلام (947) و قد تلا هذه الایة : و انه فى ام الکتاب لدینا لعلى حکیم ، قال : على بن ابى طالب علیه السلام . و نیز روایتى که محمد بن عباس (ابن ماهیار) با سند خود از حضرت رضا علیه السلام آورده است که حضرت این آیه را خواند و فرمود: مراد على بن ابى طالب علیه السلام است . و روى عنه علیه السلام انه سئل : این ذکر على فى اما الکتاب ؟ فقال : فى قوله سبحانه : اهدنا الصراط المستقیم و هو على علیه السلام . و از آن حضرت علیه السلام روایت است که از حضرتش پرسش شد: نام على در کجاى ام الکتاب ذکر شده است ؟ فرمود در قول خداى سبحان : ما را به راه راست هدایت کن که آن (راه ) على علیه السلام است . و باسناده عن اصبغ بن نباتة قال : خرجنا مع امیرالمومنین علیه السلام حتى انتهینا الى صعصعة بن صوحان ، فاذا هو على فراشه ، فلما راى علیا علیه السلام خف له ، فقال له على علیه السلام : لا تتخذن زیارتنا ایاک فخرا على قومک . فقال : لا، یا امیرالمومنین ولکن ذخرا و اجرا، فقال له : و الله ما علمتک الا خفیف الموونة کثیر المعونة . فقال صعصعة : و انت والله یا امیرالمومنین انک ما علمتک الا بالله لعلیم ، و ان الله فى عینک لعظیم ، و انک فى کتاب الله لعلى حکیم ، و انک بالمومنین رووف رحیم . و با سند خود از اصبغ بن نباته روایت کرده است که : با امیرمومنان علیه السلام بیرون شدیم تا به صعصعة بن صوحان رسیدیم ، وى بر بستر خویش آرمیده بود، تا چشمش به على علیه السلام افتاد از جا برجست ، على علیه السلام به او فرمود: آمدن ما به زیارتت را مایه فخر و مباهات بر قوم خود قرار مده ، عرض کرد: نه ، یا امیرمومنان ، ولى ذخیره و پاداشى (براى آخرتم ) قرار مى دهم . امام به او فرمود: به خدا سوگند تو را جز این نمى دانم که مرد کم هزینه و پرکارى هستى ، صعصعه گفت : ولى شما اى امیرمومنان ، من شما را جز این نمى دانم که بسیار به خدا علیم ، خدا در نظرت بس ‍ عظیم ، تو در کتاب خدا على و حکیم ، و به مومنان بس رئوف و رحیمى . و فى دعاء یوم الغدیر: و اشهد انه الامام الهادى الرشید امیرالمومنین الذى ذکرته فى کتابک ، فانک قلت : و انه فى ام الکتاب لدینا لعلى حکیم . (948) و در دعاى روز غدیر آمده است : و گواهى مى دهم که او پیشواى رهنما و رشید و امیرمومنان است ، همو که در کتاب خود از او یاد کردى آن جا که گفتى : و همانا او در ام الکتاب نزد ما على و حکیم است . و فى تاویل الایات : حم ، و الکتاب المبین ، انا انزلناه فى لیلة مبارکة انا کنا منذرین ، فیها یفرق کل امر حکیم ، (949) عن الکافى عن یعقوب بن جعفر بن ابراهیم ، قال : کنت عند ابى الحسن علیه السلام و قد اتاه رجل نصرانى و ساله عن مسائل ، منها ان قال له : اسالک اصلحک الله ؟ قال : سل ، فقال : اخبرنى عن کتاب الله الذى انزل على محمد صلى الله علیه وآله و نطق به ، ثم وصفه بما وصفه ، و ان له تفسیرا ظاهرا و باطنا، فقوله عز و جل : حم ، و الکتاب المبین - الایة ، ما تفسیرها فى الباطن ؟ فقال : اما حم ، فمحمد صلى الله علیه واله و هو فى کتاب هو الذى انزل علیه ، و هو منقوص الحروامیر المؤ منین و اما الکتاب المبین فهوا امیرالمومنین علیه السلام . و اما اللیلة المبارکة فهى فاطمة علیهاالسلام . و قوله : فیها یفرق کل امر حکیم یقول : یخرج منها خیر کثیر: رجل حکیم ، و رجل حکیم . (950) و در تاویل الایات در تفسیر آیه : حم ، سوگند به این کتاب روشن ، همانا آن را در شبى مبارک فرو فرستادیم ، ما همواره هشدار دهنده بوده ایم ، هر امر استوارى (مجملى ) در آن جدا (مفصل ) گردد از کتاب کافى از یعقوب بن جعفر بن ابراهیم روایت کرده که گفت : نزد ابوالحسن (امام کاظم ) علیه السلام بودم که مردى نصرانى خدمت حضرت رسید و از او مسائلى پرسید، از جمله گفت : خدا سلامتت بدارد آیا بپرسم ؟ فرمود: بپرس ، گفت : به من خبر ده از کتاب خدا که بر محمد صلى الله علیه و آله نازل فرموده و بدان سخن گفته و براى آن اوصافى بیان داشته و این که آن را تفسیرى ظاهرى و باطنى است ، این آیه : حم ، سوگند به این کتاب روشن ... تفسیر باطنیش چیست ؟ فرمود: حم محمد صلى الله علیه وآله است که در کتاب هود که بر او نازل شده به صورت منقوص الحروف آمده است . اما کتاب روشن امیرمومنان علیه السلام ، و شب مبارک فاطمه علیهاالسلام مى باشد. و این که فرموده : هر امر استوارى در آن جدا و مفصل مى گردد مراد این است که خیر بسیارى از او (فاطمه ) بیرون مى شود: مردانى حکیم یکى پس از دیگرى . (یعنى ائمه معصومین علیهم السلام ). و فى بعض کتب العامة عن ابن عباس قال : و الله لقد اعطى على تسعة اعشار العلم ، و ایم الله لقد شارککم فى العشر العاشر رواه الطبرى . (951) و در بعضى از کتابهاى عامه از ابن عباس روایت است که گفت : به خدا سوگند نه دهم علم به على علیه السلام داده شده ، و به خدا سوگند یاد مى کنم که در یک دهم باقى نیز با شما شریک است . این روایت را طبرى روایت کرده است . وفیه عن علقمة بن عبدالله قال : کنت عند النبى صلى الله علیه واله فسئل عن على علیه السلام ، فقال : قسمت الحکمة عشرة اجزاء، فاعطى على علیه السلام تسعة اجزاء، و الناس جزعا واحدا.(952) و در همان کتاب آمده است که : از علقمه بن عبدالله روایت است که گفت : نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله بودم که درباره على علیه السلام از حضرتش سوال شد، فرمود: حکمت به ده جزء تقسیم شده ، نه جزء به على علیه السلام داده شده و یک جزء به سایر مردم . و فى الکافى باسناده عن سورة بن کلیب ، عن ابى عبدالله علیه السلام : و الله یا سورة ، انا لخزان علم الله فى السماء، و خزان علم الله فى الارض . (953) و در کافى از سورة بن کلیب روایت است که امام صادق علیه السلام بدو فرمود: اى سوره ، به خدا سوگند همانا ما گنجینه داران علم خدا در آسمان و گنجینه داران علم خدا در زمین مى باشیم . و فى تاویل الایات فى تفسیر: الرحمن ، علم القرآن ، خلق الانسان ، علمه البیان ، عن ابى الحسن الرضا علیه السلام قال : ذاک امیرالمومنین علیه السلام ، علمه الله سبحانه بیان کل شى ء یحتاج الیه الناس .(954) و در تاویل الایات در تفسیر آیه : خداى رحمن ، قرآن را یاد داد، انسان را آفرید، بیان را به او آموخت از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده که فرمود: او (انسان ) امیرمومنان علیه السلام است که خداى سبحان بیان آن چه را که مردم بدان نیازمندند به او آموخت . و عن الاحتجاج باسناده الى عبدالله جعفر الحمیرى ، باسناده عن ابى عبدالله علیه السلام انه قال : نحن و الله نعلم ما فى السماوات و ما فى الارض و ما فى الجنة و ما فى النار و ما بین ذلک . قال حماد: فنهضت الیه النظر فقال : یا حماد ان ذلک فى کتاب الله ، یقولها ثلاثا ثم تلاه : یوم نبعث من کل امة شهیدا علیهم من انفسهم و جئنابک شهیدا على هولاء و نزلنا علیک القرآن (الکتاب - صح ) تبیانا لکل شى ء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمین (955) انه من کتاب الله الذى فیه تبیان کل شى ء یحتاج الناس الیه .(956) و از احتجاج با سندش تا عبدالله بن جعفر حمیرى و او با سندش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: به خدا سوگند ما آن چه در آسمان ها و زمین و در بهشت و دوزخ و میان آن هاست را میدانیم . حماد گفت : نگاه چشمم بدو خیره شده ، حضرت سه بار فرمود: اى حماد، این در کتاب خداست ، سپس این آیه را خواند روزى که از میان هرامتى گواهى بر خودشان برانگیزیم و تو را گواه بر آنان (گواهان یا امت اسلام ) بیاوریم ، و قرآن را بر تو فرو فرستادیم براى بیان همه چیز و هم هدایت و رحمت و مژده براى مسلمین ، اینها (که گفتم ) از کتاب خداست که بیان آن چه مردم بدان نیازمندند در آن هست . وفى تاویل الایات عن الحسن بن (ابى ) الحسن الدیلمى باسناده عن ابى الحسن موسى علیه السلام فى تفسیر:ن ، والقلم و ما یسطرون : فالنون اسم لرسول الله صلى الله علیه و آله ، و القلم اسم لامیر المومنین علیه السلام ، و لایخفى ان هذا موافق لما جاء من اسمائه مثل طه و یس و ص و ق .(957) و در تاویل الایات از حسن بن (ابى ) الحسن دیلمى با سندش از امام کاظم علیه السلام روایت کرده که در تفسیر: ن ، و سوگند به قلم و آن چه مى نگارند فرمود: نون نام رسول خدا صلى الله علیه و آله و قلم نام امیرمومنان علیه السلام است . پوشیده نماند که این موافق دیگر نامهاى حضرت است که در قرآن آمده چون : طه ، یس ، صاد و قاف . و فى بصایرالدرجات قال : قال ابوجعفر علیهماالسلام : لقد سئل العالم مسالة لم یکن عنده جواب ، و لقد سال العالم عن موسى مسالة لم یکن عنده جواب ، و لو کنت بینهما لاخبرت کل واحدا منهما بجواب مسالته ، و لسالتهما عن مسالة لایکون عندهما جواب . (958) و در بصائر الدرجات (است که راوى ) گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: همانا از علم (حضرت خضر توسط موسى علیه السلام ) مساله اى پرسش شد که جوابى حاضر نداشت ، و عالم نیز از موسى مساله اى پرسید که جوابى حاضر نداشت ، و اگر من میان آن دو بودم هر کدام را از پاسخ مساله اش خبر میدادم ، و از هر دو سوالى مى کردم که هیچ کدام جوابى نداشتند. و فى بصایرالدرجات عن ابى عبدالله علیه السلام : لو کنت بین یدى موسى و الخضر لاخبرتهما انى اعلم منهما، و لانباتهما بما لیس فى ایدیهما. (959) و در بصائرالدرجات از امام صادق علیه السلام روایت است که : اگر در برابر موسى و خضر بودم آن دو را خبر مى دادم که از هر دو داناترم ، و آن دو را خبر مى دادم از آن چه که در دست نداشتند. و فى بصایرالدرجات عن عبدالله بن الولید: قال لى ابوعبدالله علیه السلام : اى شى ء یقول الشیعة فى موسى و عیسى و امیرالمومنین علیهم السلام ؟ (قلت : یقولون : ان عیسى و موسى افضل من امیرالمومنین علیه السلام ) (960) فقال : یزعمون ان امیرالمومنین علیه السلام قد علم ما علم رسول الله صلى الله علیه و آله ؟ فقلت : نعم ، و لکن لا یقدمون على اولى العزم من الرسل احدا، قال ابوعبدالله علیهم السلام فخاصمهم بکتاب الله . قلت : و (فى ) اى موضع منه اخاصمهم ؟ قال : قال الله تبارک و تعالى : (لموسى ) و کتبنا له فى الالواح من کل شى ء موعظة (961) علمنا انه لم یکتب لموسى کل شى ء. و قال الله تعالى لعیسى علیه السلام : و لابین لکم بعض الذى تختلفون فیه . (962) و قال تبارک و تعالى لمحمد صلى الله علیه و آله : و جئنابک شهیدا على هولاء، ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى ء (963) علما.(964) و در همان کتاب از عبدالله بن ولید روایت است که گفت : امام صادق علیه السلام به من فرمود: شیعیان من درباره موسى و عیسى و امیرمومنان علیهم السلام چه مى گویند؟ (گفتم : مى گویند: موسى و عیسى از امیرمومنان علیه السلام افضل اند) فرمود: آیا معتقدید که امیرمومنان علیه السلام مى دانست آن چه را که رسول خدا صلى الله علیه و آله مى دانست ؟ گفتم : آرى ، ولى هیچ کس را بر رسولان اولواالعزم مقدم نمى دارند، فرمود: با کتاب خدا با آنان احتجاج کن ، گفتم : با چه قسمتى از آن به بحث پردازم ؟ فرمود: خداى متعال (درباره موسى علیه السلام ) مى فرماید: و ما براى او در الواح از هر چیزى موعظه اى نوشتیم از اینجا پى میبریم که همه چیز براى موسى علیه السلام نوشته نشده بود؛ و درباره عیسى علیه السلام فرموده : و تا بیان کنم بر شما پاره اى از آن چه را که درباره آن اختلاف دارید ؛ وبه محمد صلى الله علیه وآله فرموده است : و تو را گواه بر آنان مى آوریم ، و کتاب را بر تو نازل کردیم براى بیان هر چیزى یعنى علم هر چیزى . و فى بصایرالدرجات عن ابى جعفر و ابى عبدالله علیهماالسلام قال : ان الله خلق اولى العزم من الرسل و فضلهم بالعلم ، و اورثنا علمهم ، و فضلناهم على علمهم ، و علم رسول الله صلى الله علیه و آله ما لم یعلموا، و علمنا علم الرسول صلى الله علیه واله و علمهم . (965) و در بصائر الدرجات ازامام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت کرده که فرمودند: خداوند رسولان اولى العزم را آفرید و آنان را با دادن علم برترى بخشید، و علم آنان را به ما به ارث داد، و ما از نظر علم بر آنان برترى داریم ، و رسول خدا صلى الله علیه وآله چیزهایى مى دانست که آنان نمى دانستند و ما علم رسول خدا و علم آنان را مى دانیم . و فى کتاب مطالب السوول عن حلیة الامام الحافظ، عن عبدالله قال : کنت عند رسول الله صلى الله علیه و آله فسئل عن على علیه السلام ، قال : قسمت الحکمة عشرة اجزاء، فاعطى على تسعة اجزاء، و الناس جزعا واحدا. (966) و فى الکافى عن ابى عبدالله علیه السلام قال : کان فى ذوابة سیف رسول الله صلى الله علیه و آله صحیفة صغیرة . فقلت لابى عبدالله علیه السلام : اى شى ء کان فى تلک الصحیفة ؟ قال : هى الاحرف التى یفتح کل حرف الف حرف . قال ابوبصیر: قال ابوعبدالله علیه السلام : فما خرج منها حرفان حتى الساعة . (967) و در کافى از امام صادق علیه السلام روایت است که : در بند شمشیر رسول خدا صلى الله علیه و آله ورقه کوچکى بود. گفتم : در آن ورقه چه بود؟ فرمود: حروفى است که هر حرفى هزار حرف دیگر را مى گشاید. ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: تا به حال فقط دو حرف آن بیرون آمده است . و فى الکافى عن ابى عبدالله علیه السلام قال : لما حضر رسول الله صلى الله علیه و آله الموت دخل علیه على علیه السلام فادخل راسه ثم قال : یا على ، اذا انا مت فغسلنى و کفنى ، ثم اقعدنى و اسالنى و اکتب . (968) و در کافى از امام صادق علیه السلام روایت است که : چون زمان رحلت رسول خدا صلى الله علیه واله فرا رسید على علیه السلام وارد شد، حضرت سر او را داخل (روانداز خود) کرد و فرمود: اى على ، چون دار فانى را وداع گفتم ، مرا غسل داده کفن نما، سپس مرا بنشان و از من بپرس و پاسخهاى مرا بنویس . و فى الکافى عن ابى عبدالله علیه السلام : قال رسول الله صلى الله علیه و آله لعلى علیه السلام : اذا فرغت من غسلى و کفنى فخذ بجوامع کفنى و اجلسنى و اسالنى عما شئت ، فو الله لا تسالنى عن شى ء الا اجیبک .(969) و در کافى از امام صادق علیه السلام روایت است که رسول خدا صلى الله علیه وآله به على علیه السلام فرمود: چون از کار غسل و کفن من فارغ شدى اطراف کفنم را بگیرو مرا بنشان و از آن چه مى خواهى بپرس ، که به خدا سوگند چیزى از من نمى پرسى جز آن که پاسخ تو را خواهم داد. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image