فصل (۶۶): (رسالت ، عزم ، ولایت ) /

تخمین زمان مطالعه: 48 دقیقه

فصل (۶۶): (رسالت ، عزم ، ولایت )


فصل (66): (رسالت ، عزم ، ولایت ) ثم اعلم ان البلاغ فى نبوة التشریع ان کان فى امر فهى رسالة ، و ان ایدالرسول بالتبلیغ بالکتاب و السیف فعزم . فالعزم خصوص مرتبة فى الرسالة ، و الرسالة خصوص مرتبة فى النبوة ، و النبوة خصوص مرتبة فى الولایة ، و الولایة هى الفلک الاقصى المحیط بالکل ، اذ لا عزم و لا رسالة و لا نبوة الا بها، و بها تسرى النبوة و الرسالة فى الکافة ، اذ لا تاثیر للممکن و صفاته الا بما ظهر فیه من الحق و صفاته و احکامه . و لهذا قیل : قوة النبوة بحسب قوة الولایة . فالولایة نعت الهى ، وفلک احاطى ، و کمال ذاتى ، تبدو للحق من سواد غیبه المطلق بالحقیقة الکمالیة السماویة اولا، و تبدو للحقیقة من غیب هویته العیا التى هى ابطن البواطن بتجلیه الاول العاید فى حضرته الاشتمالیة و مرتبة الاحدیة الاحاطیة من نفسه الى نفسه ، قاضیا من حیث غلبة حکم هذا العود و سرایتهما فى کل مرتبة کمالیة انسانیة و نشاة ملکیة بانطواء الصور و رسوم کثرتها فى الحقایق . بدان که بلاغ و رساندن در نبوت تشریع ، اگر در امر (و نهى ) باشد، رسالت است ، و اگر رسول همراه تبلیغ با کتاب و شمشیر هم موید گردد عزم است . پس عزم یک مرتبه ویژه در رسالت است ، و رسالت مرتبه اى ویژه در نبوت است ، و نبوت مرتبه اى ویژه در ولایت است ، وولایت فلک اقصى و دور دست است که محیط به همه آن مراتب است ، زیرا عزم و نبوت و رسالت نیست مگر به آن ، و با ولایت است که نبوت و رسالت در میان کافه (خلایق ) سریان مى یابد، زیرا ممکن و صفات آن را تاثیرى نیست جز به آن چه که از حق و صفات و احکام او در وى ظاهر مى شود. از این رو گفته شده : نیروى نبوت به حسب نیروى ولایت است . پس ولایت ، نعت و صفتى الهى ، فلکى احاطى و کمالى ذاتى است ، که اولا از سواد غیب مطلق با حقیقت کمالى سماوى براى حق ظاهر مى شود، و براى حقیقت از غیب هویت علیایى که ابطن بواطن است ظاهر مى شود با تجلى اول او که عاید در حضرت اشتمالى و مرتبه احدیت احاطى اوست از نفس خود به سوى نفس خود، که از جهت غلبه حکم این بازگشت و سرایت آن در هر مرتبه کمالى و انسانى و نشاة ملکى حکم مى کند به منطوى شدن صور و رسوم کثرت آن در حقایق . و اما النبوة فغرتها تبدو من سواد غیب الاسم الباطن من حیث خصوص مرتبة فى الولایة ، فتظهر فى مطلع الاسم الظاهر المتجلى اولا فى حضرتى المدبر و المفضل ، فیتنوع و ینمو فى الاشخاص القائمین بحقوق مظهریتها جمعا و تفصیلا، حتى ینتهى بها صور الحقائق الى انهاغایة الکمال و اجمعها. و قس على ما ذکر الولایة المقیدة بکل من النبوة (و الولایة - ظ) و الولایة من حیث هى صفة الهیة مطلقة و من حیث استنادها الى الانبیاء و الاولیاء مقیدة ، و المقید مقوم بالمطلق ، و المطلق ظاهر فى المقید، فنبوة الانبیاء کلها جزئیات النبوة المطلقة ، و کذلک ولایة الاولیاء جزئیات الولایة المطلقة . و الى معنى هذه الولایة المذکورة الاشارة بما فى العیون عن الرضا علیه السلام : الامام لا یوجد منه بدل ، و لا له مثل و لا نظیر، مخصوص بالفضل کله من غیر طلب منه له و لااکتاب ، بل اختصاص من المفضل الوهاب . فمن ذا الذى یبلغ معرفة الامام ، و یمکنه اختیاره ؟! هیهات هیهات هیهات ، ضلت العقول ، و تاهت الحلوم - (716) الحدیث . و اما نبوت ، پس غره آن از سواد غیب اسم باطن از جهت خصوص مرتبه اى در ولایت ظاهر مى گردد، پس درمطلع اسم ظاهر که اولا در حضرت مدبر و حضرت مفصل تجلى دارد ظاهر مى شود، پس تنوع پیدا کرده و در اشخاص که قائم به حقوق مظهریت آن از نظر جمع و تفصیل اند نمو پیدا مى کند، تا این که صور حقایق به آن منتهى مى شود به این که آن غایت کمال و اجمع آن است . و ولایت مقیده را بر همین منوال قیاس کن به هر یک از دو مقام نبوت و ولایت که ولایت از آن جهت که یک صفت الهى است مطلق است و از آن جهت که مستند به انبیا و اولیاست مقید مى باشد، و مقید قائم به مطلق است ، و مطلق ظاهر درمقید است ، پس نبوت انبیا همه جزئیات نبوت مطلق است ، و همچنین ولایت اولیا جزئیات ولایت مطلق است . و به معناى همین ولایت مذکوره اشاره دارد آن چه در کتاب عیون از حضرت رضا علیه السلام روایت شده است که : امام را بدلى یافت نمى شود، و مثل و نظیرى ندارد، به تمام فضل مخصوص گردیده بدون طلب و اکتسابى از سوى او، بلکه آن اختصاصى است از فضل خداى بخشنده . پس کیست که به معرفت امام دست یابد و امکان گزینش او را داشته باشد؟! هیهات ، خردها گم و اندیشه ها سرگردان اند.... و هر یک از این اقسام اربعه را ختمى است ، اى مرتبة لیست فوقها مرتبة اخرى ؛ و مقامى است لانبى على ذلک المقام و لا ولى سوى الشخص المخصوص به ، بل الکل یکون راجعا الیه و ان تاخر وجود طینة صاحبه ، فانه بحقیقة موجود قبله . و خاتم النبوة المطلقة نبینا صلى الله علیه و آله ، و خاتم الولایة المطلقة امیرالمومنین علیه السلام . ....یعنى مرتبه اى که فوق آن مرتبه اى نیست ، و مقامى که هیچ پیامبر و ولیى در آن قرار ندارد جز همان شخصى که بدان مخصوص گردیده است ، بلکه همگى بدو بازگشت دارند هر چند وجود طینت صاحب آن مقام موخر از دیگران باشد، زیرا او با حقیقت خود پیش از آن موجود بوده است ، خاتم نبوت مطلقه پیامبر ما صلى الله علیه وآله است و خاتم ولایت مطلقه امیرمومنان علیه السلام مى باشد. قال فى الفتوحات فى الفصل الثالث عشر (717) فى جواب محمد بن على الترمذى : الختم ختمان : ختم یختم الله به الولایة مطلقا، و ختم یختم به الولایة المحمدیة . و اما ختم الولایة على الاطلاق فهو بعیسى علیه السلام ، فهو الولى بالنبوة المطلقة فى زمان هذه الامة ، و قد حیل بینه و بین نبوة التشریع و الرسالة ، فینزل فى آخر الزمان وارثا خاتما لاولى بعده . (...) فکان اول هذا الامر نبیا هو آدم علیه السلام و آخره نبى هو عیسى علیه السلام اعنى نبوة الاختصاص ، فیکون له حشران : حشر معنا، و حشر مع الانبیاء و الرسل . و اما خاتم الولایة المحمدیة فهو الرجل من العرب ، من اکرمها اصلا و بدعا، و هو فى زماننا الیوم موجود عرفت به فى سنة خمس و تسعین و خمسمائة .(718) در فتوحات در فصل (سوال ) سیزدهم در پاسخ محمد بن على ترمذى گوید: خاتمیت دو نوع است : خاتمیتى که خداوند ولایت مطلقه را بدان ختم مى کند، و خاتمیتى که ولایت محمدیه را بدان ختم مى نماید. اما ختم ولایت مطلقه به عیسى علیه السلام است ، که او ولى است با نبوت مطلقه در زمان این امت ، که میان او و نبوت تشریع و رسالت فاصله افتاده است ، پس در آخر الزمان به عنوان وارث خاتم که ولیى بعد از او نیست (از آسمان ) فرود مى آید... پس اول این امر - یعنى نبوت اختصاص - پیامبرى بوده است که آدم علیه السلام است و آخر آن پیامبرى که او عیسى علیه السلام مى باشد، پس براى او دو حشر است : حشرى با ما دارد و حشرى با انبیا و رسل . و اما خاتم ولایت محمدى صلى الله علیه و آله مردى است از عرب که اصل و ریشه اش از گرامى ترین خاندان عرب است ، که امروزه در زمان ما موجود است ، و من در سال 595 با او آشنا شدم . و قوله الاخیر یدل على ان خاتم الولایة (المقیدة ) هو المهدى علیه السلام ، و اما قوله : ان خاتم الولایة المطلقة فهو عیسى علیه السلام فغلط ظاهر، بل خاتمها هو على علیه السلام ، لما سیاتى من کلامه بل و کلام غیره . و اما سایر الاولیاء من الائمة و غیرهم بالوراثة و النیابة عنه . این گفتار اخیر وى دلالت دارد بر این که خاتم ولایت (مقیده ) مهدى علیه السلام است . و اما این که گوید: خاتم ولایت مطلقه عیسى علیه السلام است ، غلط آشکارى است ، بلکه خاتم آن على علیه السلام مى باشد به دلیل سخنى که بزودى از خود او بلکه از دیگران نیز خواهد آمد. و اما سایر اولیا از ائمه علیهم السلام و دیگران ولایت را به وراثت و نیابت از آن بزرگوار دارا مى باشند. و قال فى الباب السادس من المجلد الاول من الفتوحات : فى معرفة بدو الروحانى ، و من هو اول موجود، و بم (مم ) وجد، و فیم وجد، و على اى مثال وجد، ولم وجد، و ما غایته ؟ و غیر ذلک ، و هو قوله : کان الله و لا شى ء معه ثم ادرج فیه و هو الان على ما (علیه ) کان لم یرجع الیه من ایجاده العالم صفة لم یکن علیها، بل کان موصوفا لنفسه و مسمى قبل خلقه بالاسماء التى ندعوه بها. فلما اراد وجود العالم و بدوه على حد ما علمه بعلمه بنفسه انفعل (عن تلک الارادة المقدسة بضرب تجل من تجلیات التنزیه الى الحقیقة الکلیة انفعل ) عنها حقیقة تسمى الهباء، بمنزلة طرح البناء الجص لیفتح فیها ما شاء من الاشکال . و هذا هواول موجود. و قد ذکره على بن ابى طالب علیه السلام و سهل بن عبدالله و غیرهما من اهل (ال ) تحقیق اهل الکشف و الوجود. و در باب ششم از جلد اول فتوحات در شناخت آغاز (عالم ) روحانى و این که اولین موجود (در آن ) کیست ، و به (از) چه و در چه و بر اساس چه نمونه اى و براى چه به وجود آمده و غایت آن چیست و...؟ گوید: خدا بود و چیزى با او نبود سپس داخل کرد در آن این جمله را که و اکنون نیزهمان طور است که بوده و با ایجاد کردن عالم صفتى را که نداشته به دست نیاورده است ، بلکه او لنفسه پیش از آن که بیافریند، به نامهایى که ما او را بدانهامیخوانیم موصوف بود و نامیده مى شد. پس چون خواست عالم وجود پیدا کند و آن را بر آن حدى که با علم بنفسه خود آن را مى دانست آغاز کند، (از این اراده مقدس به نوعى تجلى از تجلیات تنزیهى به حقیقت کلیه ، انفعال پیدا نمود و) از این اراده حقیقتى که هباء نامیده مى شود انفعال پیدا نمود که آن به منزله گچى است که بنا مى اندازد تا هر شکلى که مى خواهد از آن بسازد. و این نخستین موجود (در عالم ) است . این مطلب را على بن ابى طالب علیه السلام و سهل بن عبدالله و دیگران از اهل تحقیق و کشف و شهود گفته اند. ثم انه سبحانه تجلى بنوره الى ذلک الهباء - و یسمونه اصحاب الافکار الهیولى الکل ، و العالم فیه بالقوة و الصلاحیة - فقبل منه (تعالى ) کل شى ء فى ذلک الهباء على حسب قوته و استعداده - کما یقبل زوایا البیت نورالسراج -، و على قدر قربه (719) من ذلک النور یشتد ضوءه و قبوله ، قال الله تعالى : الله نور السموات و الارض ، مثل نوره کمشکوة فیها مصباح . (720) فشبه نوره بالمصباح . فلم یکن اقرب (الیه ) قبولا فى ذلک الهباء الا حقیقة محمد صلى الله علیه و آله المسماة بالعقل الاول ، فکان سید العالم باسره ، (و) اول ظاهر فى الوجود، فکان وجوده من ذلک النور الالهى (و) من الهباء و من الحقیقة الکلیة ، و فى الهباء و جد عینه ، و عین العالم (من ) تجلیه ، و اقرب الناس الیه على بن ابیطالب علیه السلام و اسرار الانبیاء اجمعین (721). هذا آخر کلامه . سپس خداى سبحان با نور خود به آن هباء - که متفکران آن را هیولاى کل مى نامند و عالم به طور قوه و صلاحیت در آن وجود دارد - تجلى نمود، پس هر چه در آن هباء بود بر حسب قوه و استعداد خود آن را از خداوند قبول کرد - همان گونه که زوایاى اتاق نور چراغ را قبول مى کند - که هر کدام به اندازه نزدیکى اى که با آن نور دارد نور و قبول آن بیشتر است ، خداى متعال فرموده است : خدا نور آسمانها و زمین است ، مثل نور او به چراغدانى مى ماند که در آن چراغى قرار دارد... که نور خود را به چراغ تشبیه فرموده است ، پس در آن هباء هیچ چیزى از نظر قبول کردن نزدیکتر (به آن ) نبود جز حقیقت محمد صلى الله علیه و آله که عقل اول نام دارد، پس او سرور تمام عالم (و) نخستین ظاهر شونده در وجود بود، پس وجود او از آن نور الهى (و) از هباء و از حقیقت کلى بود، و عین او در هباء موجود شد، و عین عالم (از) تجلى اوست ؛ و نزدیکترین مردم به او على بن ابى طالب علیه السلام است و اسرار تمام پیامبران پایان سخن ابن عربى . و هو کلام قاطع و برهان ساطع على ختمیه للولایة المطلقة حیث تقرر ان للحقیقة المحمدیة صلى الله علیه وآله اعتبارین : اعتبار الظاهر و اعتبار الباطن ، و الباطن یتعلق بالولى الختم الذى یکون اقرب الناس الیه ، و یکون حسنة من حسناته ، لان غیر على علیه السلام لیس له هذا القرب و لا هذه الخصوصیة ، و سیما ورد من النبى صلى الله علیه وآله اشارات دالة علیها، مثل قوله صلى الله علیه وآله : انا و على من نور واحد،(722) و: انا و على من شجرة واحدة و الناس من شجرة شتى ،(723) و غیر ذلک مما سیاتى ، الدال على انهما من نور واحد و من حقیقة واحدة ؛ و کذلک قول على علیه السلام : انا النقطة تحت الباء، و انا الاول و انا الاخر، و انا الظاهر و انا الباطن ، و انا وجه الله ، و انا جنب الله ، الى آخر ما سیاتى فى خطبة البیان (724) و غیرها. لان کل ذلک یدل على ان حقیقته و حقیقة النبى صلى الله علیه وآله واحدة ، و هذا هو المطلوب من هذا البحث . و این کلامى قاطع و برهانى ساطع است بر ختمیت على علیه السلام نسبت به ولایت مطلقه ، چرا که مقرر است که حقیقت محمدیه را دو اعتبار است : اعتبار ظاهر و اعتبار باطن ، و باطن تعلق دارد به ولى خاتم که نزدیکترین مردم به اوست و یکى از نیکیهاى او به شمار مى رود، زیرا غیر على علیه السلام از چنان قربى برخوردار نبود و این خصوصیت را نداشت ، به ویژه که اشاراتى دال بر این مطلب نیز از سوى پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شده است مثل : من و على از یک نوریم و من و على از یک درختیم و سایر مردم از درختان مختلف و از این گونه تعابیر که به زودى خواهد آمد که دلالت دارد بر آن که آن دو بزرگوار از یک نور و یک حقیقت اند، و همان طور سخن خود على علیه السلام است که : من نقطه زیر باء (بسم الله ) مى باشم و من اول ، من آخر، من ظاهر، من باطن ، من وجه خدا و من جنب خدایم ... تا آخر که در خطبه بیان و سایر خطبه ها بیان فرموده و به زودى مى آید. زیرا تمام این بیانات دلالت دارد بر آن که حقیقت آن حضرت و حقیقت پیامبر صلى الله علیه وآله یکى است ، و مطلوب از این بحث همین است . و فى معرض هذا البحث عن کل واحد من الائمة علیهم السلام ورد مثل هذا الکلام ، کقولهم علیهم السلام : نحن حجة الله و (نحن ) باب الله ، و نحن لسان الله ، و نحن وجه الله ، و نحن عین الله فى خلقه ، و نحن ولاة امر الله فى عباده ،(725) و نحن خزنة علم الله ، و عیبة وحى الله ،(726) و اهل دین الله ، و علینا نزل کتاب الله ، و بنا عبدالله ، و لولانا ما عرف الله ، و نحن ورثة نبى الله .(727) و در این بحث در مورد سایر امامان علیهم السلام نیز نظیر این گونه سخنان وارد شده است مانند: ما حجت خدا، باب خدا، زبان خدا، وجه خدا، چشم خدا در میان خلق او، والیان امر خدا در میان بندگانش ، خزانه داران علم خدا، گنجینه وحى خدا، واهل دین خدا هستیم ، و کتاب خدا بر ما نازل شده و خدا به سبب ما پرستش گردیده است ، و اگر ما نبودیم خدا شناخته نمى شد، و ما وارثان پیامبر خداییم . وفى المجلى قال على علیه السلام : ختم النبى صلى الله علیه وآله : مائة الف نبى و اربعة الاف و عشرین الف نبى ، و ختمت انا مائة الف وصى و اربعة (آلاف ) و عشرین الف وصى .(728) بیان : و لا یذهب علیک ان الوصى مستلزم للولى و لا عکس . و در کتاب مجلى على علیه السلام فرموده است : پیامبر صلى الله علیه وآله صد وبیست و چهار هزار نبى را، و من صدو بیست و چهار هزار وصى را ختم نموده ایم . بیان : فراموشت نشود که وصى مستلزم ولى نیزهست ، اما ولى مستلزم وصى نمى باشد. وفى العیون عن الرضا، عن ابیه ، عن جده ، عن على بن ابى طالب علیهم السلام قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : یا على ما ما سالت ربى شیئا الا سالت لک مثله ، غیر انه قال تعالى : لا نبوة بعدک ، انت خاتم النبیین ، و على خاتم الوصیین .(729) و در عیون از حضرت رضا، از پدرش ، از جدش ، از امیرمومنان علیهم السلام روایت کرده است که : رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: اى على ، من از پروردگارم چیزى نخواستم جز این که مثل آن را نیز براى تو درخواست نمودم ، جز این که خداى متعال فرمود: پیامبرى پس از تو نیست ، تو خاتم پیامبرانى ، و على خاتم اوصیا است . و فى مجالس الصدوق و ابن الشیخ ، عن جابر، عن رسول الله صلى الله علیه وآله فى حدیث قال فى جملة منه : فختم بى النبوة و بعلى علیه السلام الوصیة .(730) و در مجالس صدوق و ابن شیخ از جابر، از رسول خدا صلى الله علیه وآله روایت کرده اند که : در ضمن حدیثى فرمود: پس پیامبرى را به من ختم نمود و وصیت را به على علیه السلام . وفى الکافى عن سالم الحناط قال : قلت لابى جعفر علیه السلام : اخبرنى عن قول الله عز و جل : نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربى مبین ، قال : هى الولایة لامیر المومنین علیه السلام .(731) و در کافى از سالم حناط روایت است که گفت : به امام باقر علیه السلام عرضه داشتم : مرا خبر ده از معناى این آیه : روح الامین آن را بر قلب تو فرود آورد تا از هشدار دهندگان باشى ، و آن به زبان روشن عربى است ، فرمود: آن ولایت امیرمومنان علیه السلام است . بیان : و لایخفى ان هذه الولایة هى الولایة العامة لکل نبى و امته بل کل ملک فى کل زمان . و تصدیق ذلک ما فى الکافى قال : سالت اباالحسن علیه السلام عن قوله تعالى : فاذن موذن بینهم ان لعنة الله على الظالمین ، الذین یصدون ...، قال : الموذن امیرالمومنین علیه السلام .(732) بیان : و مخفى نماند که این ولایت همان ولایت عامه اى است براى هر پیامبرى و امت او بلکه براى هر پادشاهى در هر زمانى است . و تصدیق آن روایتى است که در کافى آورده است که (راوى ) گوید: از ابوالحسن (امام رضا) علیه السلام ازمعناى این آیه پرسیدم : پس موذنى در میان آنان ندا درداد که : لعنت خدا بر ظالمان ، آنان که باز مى دارند.... فرمود: آن موذن امیرمومنان علیه السلام است . و ما فى الکافى عن ابى الصباح الکنانى ، عن ابى جعفر علیه السلام : قال : سمعته یقول : و الله ان فى السماء لسبعین صفا من الملائکة ، لواجتمع اهل الارض کلهم یحصون عدد کل صف منهم ما احصوهم ، و انهم لیدینون بولایتنا.(733) و روایتى است که در کافى از ابى الصباح کتانى روایت کرده است که گفت : از امام باقر علیه السلام شنیدم که مى فرمود: سوگند به خدا، در آسمان هفتاد صف از فرشتگان هستند که اگر همه اهل زمین جمع شوند نمى توانند تعداد آنان را به شمار آورند و آنان همگى به ولایت ما معتقدند. وفى الکافى عن ابى الحسن علیه السلام قال : ولایة على علیه السلام مکتوبة فى جمیع صحف الانبیاء علیهم السلام ، و لم یبعث الله رسولا الا بنبوة محمد صلى الله علیه وآله و وصیة على علیه السلام .(734) و در کافى از ابوالحسن (امام رضا علیه السلام ) روایت کرده است که فرمود: ولایت على علیه السلام در تمام کتابهاى انبیا نوشته است ، و خداوند پیامبرى را مبعوث نفرموده جز به نبوت محمد صلى الله علیه وآله و وصایت على علیه السلام . و فى تاویل الایات عن ابى جعفر الباقر علیه السلام فى قوله تعالى : و وصى بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنى ان الله اصطفى لکم الدین فلا تموتن الا و انتم مسلمون بولایة على علیه السلام . و در تاویل الایات از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که در تفسیر این آیه شریفه : و ابراهیم فرزندان خود را و نیز یعقوب به آن وصیت کردند که اى فرزندانم ، خداوند دین را براى شما برگزید، پس نمیرید مگر در حالى که مسلمان باشید فرمود: یعنى اسلام و اعتقاد به ولایت على علیه السلام . وفى الکافى عن ابى الحسن الرضا علیه السلام قال : ولایة على علیه السلام مکتوبة فى صحف الانبیاء، و لم یبعث الله نبیا الا بنبوة محمد صلى الله علیه وآله و وصیة على علیه السلام .(735) و در کافى همان روایت امام رضا علیه السلام را نقل نموده با تبدیل لفظ رسولا به نبیا. و الصبغة فى قوله تعالى : صبغة الله هى الولایة على ما رواه فى تاویل الایات عن الکافى باسناده عن ابى عبدالله علیه السلام انه قال : صبغ المومنون بالولایة فى المیثاق .(736) و واژه صبغه (رنگ ) که در آیه صبغة الله آمده همان ولایت است بنا بر روایتى که در تاویل الایات از کافى نقل نموده که وى با سند خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: مومنان در عالم میثاق (عالم ذر) به رنگ ولایت رنگین شده اند. وفى الکافى باسناده عن برید العجلى قال : سالت اباعبدالله علیه السلام عن قول الله عز و جل : و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا، قال : نحن الامة الوسط، و نحن شهداء الله على خلقه و حجته فى ارضه .(737) و در کافى با سند خود از برید عجلى روایت کرده است که گفت : از امام صادق علیه السلام درباره این آیه : و اینچنین شما را امت میانه قرار دادیم تا گواه بر مردم بوده باشید و رسول نیز گواه شما باشد پرسیدم : فرمود: ما امت وسط هستیم ، و ما گواهان خدا بر خلقش و حجت او در زمینش مى باشیم . وفى شواهد التنزیل عن سلمة بن قیس ،(738) عن على علیه السلام : ان الله تعالى ایانا عنى بقوله : لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا. فرسول الله صلى الله علیه وآله شاهد علینا، و نحن شهداء الله على خلقه و حجته فى ارضه .(739) و در شواهد التنزیل از سلمة (سلیم ) بن قیس ، از على علیه السلام روایت کرده است که خداى متعال ما را قصد نموده است در آیه : تا شما گواهان خدا بر مردم باشید و رسول نیز گواه بر شما باشد، پس رسول خدا صلى الله علیه واله شاهد بر ماست ، و ما گواهان خدا بر خلق او و حجت او در زمینش مى باشیم . وفى تاویل الایات فى تفسیر قوله تعالى : یا ایها الناس ادخلوا فى السلم کافة ، عن الحسن بن ابى الحسن الدیلمى (ره ) باسناده عن ابى جعفر علیه السلام : یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فى السلم کافة . قال علیه السلام : السلم ولایة على بن ابیطالب و ولایة اولاده علیهم السلام : و روى بهذا المعنى خبرین آخرین .(740) و در تاویل الایات در تفسیر این آیه : اى مردم ، همگى در سلم داخل شوید از حسن به ابى الحسن دیلمى (ره ) با سند خود از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که فرمود: سلم ، ولایت على بن ابیطالب و ولایت اولاد او علیهم السلام است . و دو خبر دیگر به همین معنى روایت کرده است . وفى هذا الکتاب عن الحسن بن ابى الحسن الدیلمى فى کتابه عن ابى عبدالله علیه السلام : و اذ اخذ الله میثاق النبیین لما اتیتکم من کتاب و حکمة ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم لتومنن به یعنى رسول الله صلى الله علیه وآله و لتنصرنه یعنى وصیه امیرالمومنین علیه السلام . و لم یبعث الله نبیا و لا رسولا الا و اخذ علیه المیثاق لمحمد صلى الله علیه واله بالنبوة ، و لعلى علیه السلام بالامامة .(741) و دراین کتاب از حسن بن ابى الحسن دیلمى در کتاب خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود (در تفسیر آیه ): و آن گاه که خداوند میثاق پیامبران را گرفت که چون کتاب و حکمت را به شما دادم سپس رسولى به نزد شما آمد که تصدیق کننده آن چه با شماست (کتابهاى آسمانى ) مى باشد حتما باید به او ایمان آورید یعنى به رسول خدا صلى الله علیه واله و حتما او را یارى دهید یعنى جانشین او امیرمومنان علیه السلام را. و خداوند پیامبر و رسولى را نفرستاد جز آن که از او پیمان گرفت براى محمد صلى الله علیه وآله به نبوت ، و براى على علیه السلام به امامت . ثم روى عن کتاب الوحدة (742) عن ابى جعفر الباقر علیه السلام قال : قال امیرالمومنین علیه السلام : ان الله تبارک و تعالى احد واحد، و تفرد فى وحدانیته ، ثم تکلم بکلمة فصارت نورا، ثم خلق من ذلک النور محمدا صلى الله علیه و آله . و خلقنى و ذریتى ، ثم تکلم بکلمة فصارت روحا، فاسکنها الله فى ذلک النور، و اسکنه فى ابداننا، فنحن روح الله و کلمته ، وبنا احتجب عن خلقه ، فمازلنا فى اظلة خضراء - حیث لا شمس و لا قمر و لا لیل و لا نهار و لا عین تطرف - نعبده و نقدسه و نسبحه قبل ان یخلق خلقه ، و اخذ میثاق النبیین بالایمان و النصرة لنا، و ذلک قوله تعالى : و اذ اخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمة ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم لتومنن به یعنى محمدا صلى الله علیه واله و لتنصرون وصیه ، فقد آمنوا بمحمد صلى الله علیه واله و لم ینصروا وصیه ، و سینصرونه جمیعا. سپس از کتاب الوحدة (الواحدة ) از امام باقر علیه السلام روایت کرده که امیر مومنان علیه السلام فرمود: خداى متعال یکتا و یگانه است و در یکتایى خود یگانه است ، سپس کلمه اى گفت که نور شد، سپس از آن نور محمد صلى الله علیه وآله را آفرید، و من و ذریه مرا آفرید، سپس کلمه اى گفت که روح گردید، پس آن را در آن نور ساکن گردانید و آن (نور) را در بدنهاى ما ساکن ساخت پس ما روح و کلمه اوییم ، و به واسطه ما از خلق خود در حجاب است ، پس ‍ پیوسته ما در سایه هایى سبز رنگ بودیم - آن جا که نه خورشید و ماه و شب و روزى بود و نه چشمى که به حرکت آید - او را مى پرستیدیم و تقدیس و تسبیح مى کردیم پیش از آن که خلق خود را بیافریند، و از پیامبران پیمان گرفت تا به ما ایمان آورده و ما را یارى دهند، و این همان قول خداى متعال است که : و آن گاه که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که چون کتاب و حکمت را به شما دادم سپس پیامبرى به نزد شما آمد که تصدیق کننده آن چه با شماست (کتابهاى آسمانى ) مى باشد حتما به او ایمان آورید یعنى به محمد صلى الله علیه واله و حتما یارى دهید یعنى جانشین او را، پس آنان به محمد صلى الله علیه وآله ایمان آوردند ولى (هنوز) جانشین او را یارى نکرده اند، و به زودى همگى او را یارى خواهند نمود. و ان الله تعالى اخذ میثاقى مع میثاق محمد صلى الله علیه وآله بالنصرة بعضنا لبعض ، فقد نصرت محمدا صلى الله علیه وآله ، و جاهدت بین یدیه ، و قتلت عدوه ، و وفیت الله بما اخذ على من المیثاق و العهد و النصرة لمحمد صلى الله علیه و آله و لم ینصرنى احد من انبیائه و رسله ، و (ذلک ) لما قبضهم الله تعالى الیه و سوف ینصرونى - الحدیث .(743) و همانا خداى متعال پیمان مرا همراه با پیمان محمد صلى الله علیه وآله گرفت که یکدیگر را یارى دهیم ؛ من محمد صلى الله علیه و آله را یارى نمودم ، در برابر او به جهاد پرداختم ، دشمن را کشتم و به پیمان و عهدى که خدا درباره یارى محمد صلى الله علیه وآله از من گرفته بود وفا کردم ، ولى هیچ یک از پیامبران و رسولان الهى مرا یارى نکرده اند، و چون خداوند همه را به سوى خود قبض نموده است به زودى (در رجعت ) مرا یارى خواهند نمود.... و روى فى تاویل الایات عن الکافى فى تفسیر قوله تعالى : و لو انهم اقاموا التوراة و الانجیل و ما انزل الیهم من ربهم - الایة . (عن ابى جعفر علیه السلام فى قوله عز و جل : و لو انهم اقاموا التوراه و الانجیل و ما انزل الیهم من ربهم قال : الولایة ).(744) و فى الکافى عن ابى عبدالله علیه السلام قال : ولایتنا ولایة الله ، لم یبعث الله نبیا الا بها.(745) و در تاویل الایات از کافى در تفسیر آیه : و اگر آنان تورات و انجیل و آن چه را که از سوى پروردگارشان نازل شده برپا مى داشتند....، از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: آن ولایت است . و در کافى از امام صادق علیه السلام روایت است که فرمود: ولایت ما ولایت خداست ، که خداوند هیچ پیامبرى را مبعوث نفرموده است مگر به آن . و فى تاویل الایات فى تفسیر: فاذکروا آلاء الله لعلکم تفلحون ، عن الکافى عن ابى عبدالله علیه السلام : و اذکروا آلاء الله ، قال : او تدرى ما آلاء الله ؟ قلت : لا، قال : هى اعظم نعماء الله على خلقه و هى ولایتنا.(746) و در تاویل الایات در تفسیر آیه و نعمت هاى خدا را یاد آورید، باشد که رستگار شوید، از کافى از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که : فرمود: آیا مى دانى نعمت خدا چیست ؟ راوى گوید: گفتم : نه ، فرمود: آن بزرگترین نعمت هاى خدا بر خلق اوست و آن ولایت ماست . و عن طریق العامة نقله عن ابن مردویه عن رجاله مرفوعا الى الامام محمد الباقر علیه السلام انه قال : قوله تعالى : یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم ، قال : الى ولایة على بن ابى طالب علیه السلام .(747) صدق ابن رسول الله صلى الله علیه وآله لانه لا شک ان حیاة القلب بولایته ، و موته بعدمه . و از طریق عامه از ابن مردویه از رجال خود به سند مرفوع از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: آیه اى کسانى که ایمان آورده اید اجابت کنید خدا و رسول را آن گاه که شما را به آن چه مایه حیات شماست فرا مى خوانند فرمود: یعنى به ولایت على بن ابى طالب علیه السلام . آرى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله راست فرمود: زیرا شک نیست که حیات دل به ولایت اوست ، و مرگ دل به عدم آن است . روى ابو الجارود عن محمد بن على الباقر علیهما السلام : قوله تعالى : یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله - الایة ، نزلت فى ولایة امیرالمومنین علیه السلام . (748) ابوالجارود از امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه فوق روایت کرده است که فرمود: درباره امیرمومنان علیه السلام نازل شده است . و فى تاویل الایات فى تفسیر قوله تعالى : و اتقوا فتنة لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة ، عن کتاب نهج الایمان قال : ذکر ابوعبدالله محمد بن على السراج فى کتابه فى تاویل هذه الایة حدیثا یرفعه باسناده الى عبد الله بن مسعود قال : قال : رسول الله صلى الله علیه و آله : یا ابن مسعود انه قد نزلت فى على علیه السلام آیة : و اتقوا فتنة - الایة ، و انا مستودعها، فکن لما اقول واعیا و عنى مودیا: من ظلم علیا مجلسى هذا کان کمن جحد نبوتى و نبوة الانبیاء من قبلى ، فقال الراوى لابن مسعود: اسمعت هذا من رسول الله صلى الله علیه وآله ؟ قال : نعم ، فقلت له : فکنت من الظالمین ! قال : لاجرم حلت بى عقوبة على ان لم استاذن امامى کما استاذنه جندب و سلمان و عمار، و انا استغفر الله و اتوب الیه .(749) و در تاویل الایات در تفسیر آیه : و بپرهیزید از فتنه اى که تنها دامنگیر ظالمان از شما نمى شود.... از کتاب نهج الایمان نقل کرده است که گوید: ابوعبدالله محمد بن على سراج در کتاب خود در تاویل این آیه حدیثى را به سند مرفوع از عبدالله بن مسعود روایت کرده است که گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اى پسر مسعود، آیه و بپرهیزید.... درباره على علیه السلام نازل شده است و من آن را به نزد تو به امانت مى نهم ، پس آن چه را میگویم به خوبى فراگیر و از قول من به دیگران برسان : هر کس به على علیه السلام در مورد این جایگاه من (خلافت ) ستم کند چون کسى است که نبوت من و نبوت تمام انبیاى پیش از مرا انکار نموده است . راوى به ابن مسعود گفت : آیا این سخن را از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدى ؟ گفت : آرى ، گفتم : پس تو از ظالمان بوده اى ! گفت : ناگزیر مستحق کیفرى شده ام ، چرا که مانند جندب و سلمان و عمار از امام خود اذن نگرفتم ، و حال از خدا آمرزش مى طلبم و توبه مى نمایم . و فى تاویل الایات عن شواهد التنزیل للحاکم ، عن ابى عباس قال : لما نزلت هذه الایة : و اتقوا فتنة - الایة ، قال النبى صلى الله علیه وآله : من ظلم علیا بعهدى هذا بعد وفاتى فکانما جحد نبوتى و نبوة الانبیاء من قبلى .(750) و از شواهد التنزیل حاکم از ابن عباس روایت کرده که گفت : چون آیه و بپرهیزید... نازل شد، رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: هر کس به على علیه السلام پس از من در مورد این عهدم ستم کند گویا نبوت من و نبوت انبیاى پیش از مرا انکار نموده است . اقول : لا ریب فیما قاله صلى الله علیه و آله ، لان ولایة على بن ابى طالب علیه السلام مع کل نبى من الانبیاء، فمن انکره فقد انکر ولایة کل نبى . و النبوة بدون الولایة غیر معقول . مولف : تردیدى در سخن حضرتش نیست ، زیرا ولایت على بن ابى طالب علیه السلام با هر یک از انبیا بوده است ، پس ‍ هر که آن را انکار کند نبوت هر پیامبرى را انکار نموده است . و نبوت بدون ولایت نامعقول است . وفى تاویل الایات فى تفسیر قوله تعالى : و بشر الذین امنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم ، عن الکافى باسناده عن ابى عبدالله علیه السلام فى قول الله عز و جل : و بشر الذین آمنوا - الایة ، قال : ولایة امیرالمومنین علیه السلام .(751) و در تفسیر آیه : و بشارت ده کسانى را که ایمان آورده اند که آنان را گامى استوار در نزد پروردگارشان هست از کافى با سندش از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که مراد ولایت امیرمومنان علیه السلام است . وفى تاویل الایات فى تفسیر قوله تعالى : و الله یدعوا الى دار السلام و یهدى من یشاء الى صراط مستقیم ، عن کتاب نخب المناقب لعبد الله بن الحسین بن جبیر(752) باسناده الى عبدالله بن عباس و زید بن على علیه السلام فى قوله تعالى : و الله یدعو الى دار السلام یعنى به الجنة و یهدى من یشاء الى صراط مستقیم قال : یعنى ولایة على بن ابى طالب علیه السلام . (753) و در تفسیر آیه و خداوند به دارالسلام دعوت مى کند و هر که را خواهد به راه راست هدایت مى نماید از کتاب نخب المناقب عبدالله بن حسین بن جبیر به سندش از عبدالله بن عباس و زید بن على علیه السلام روایت کرده است که مراد از دار السلام بهشت است ، و مراد از راه راست ولایت على بن ابى طالب علیه السلام مى باشد. وفى تاویل الایات فى تفسیر قوله تعالى : انما انت منذر و لکل قوم هاد عن الحاکم باسناده عن ابى بریدة الاسلمى قال : دعا رسول الله صلى الله علیه و آله بطهور وعنده على بن ابى طالب علیه السلام ، فاخذ رسول الله صلى الله علیه و آله بید على علیه السلام بعد ما تطهر، فالصقها بصدره ، قال : انما انت منذر یعنى نفسه ، ثم ردها الى صدر على علیه السلام ثم قال : و لکل قوم هاد، ثم قال : انک منار الاعلام (754) و غایة الهدى و امیر القرى ، اشهد على ذلک انک کذلک . (755) و در تفسیر آیه : جز این نیست که تو هشدار دهنده اى و هر قومى را هدایت کننده اى است از حاکم با سندش از ابى بریده اسلمى روایت کرده است که : رسول خدا صلى الله علیه و آله آب وضو طلبید و على علیه السلام هم نزد آن حضرت بود، رسول خدا صلى الله علیه وآله پس از وضو دست على علیه السلام را گرفت و به سینه خود چسبانید و فرمود: همان تو هشدار دهنده اى یعنى خودش ، سپس آن را به سینه على علیه السلام گذاشت و فرمود: و هر قومى را هدایت کننده اى است سپس فرمود: همانا تو منار نشانه ها (یا منار مردم ) و سرمنزل هدایت و امیر قریه هایى ، من گواهى مى دهم که تو این گونه اى . وفى تاویل الایات فى تفسیر قوله تعالى : و لقد صرفنا للناس فى هذا القرآن من کل مثل فابى اکثر الناس الا کفورا، عن الکافى عن ابى جعفر علیه السلام قال : نزل جبرئیل علیه السلام بهذه الایة هکذا: فابى اکثر الناس بولایة على علیه السلام الا کفورا. و نقل بمعناه خیرا آخر عن محمد بن العباس عنه علیه السلام .(756) و در تفسیر آیه : همانا براى مردم در این قرآن هر گونه مثلى را به کار گرفته ایم ، پس بیشتر مردم جز کفر نیاوردند از کافى از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که فرمود: جبرئیل این آیه را این گونه فرود آورده : پس بیشتر مردم به ولایت على علیه السلام جز کفر نیاوردند. و خبر دیگرى به همین معنى از محمد بن عباس از آن حضرت علیه السلام نقل کرده است . وفى تاویل الایات ذکر اخبارا مستفیضة فى تفسیر قوله تعالى : و اجعل لى لسان صدق علیا. عن اکمال الدین و عن کتاب محمد بن العباس و عن غیرهما: ان لسان الصدق هو على بن ابى طالب علیه السلام . (757) و اخبار مستفیضه اى را در تفسیر آیه و براى من زبانى راست والا قرار ده از اکمال الدین و کتاب محمد بن عباس و غیر آن ها نقل کرده است که زبان راست على علیه السلام است . و فى تاویل الایات فى تفسیر قوله تعالى : اولئک الذین انعم الله علیهم من النبیین من ذریة آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذریة ابراهیم و اسرائیل و ممن هدینا و اجتبینا اذا تتلى علیهم آیات الرحمن خروا سجدا و بکیا، عن ابى جعفر علیه السلام قال : کان على بن الحسین علیهما السلام یسجد فى سورة مریم و یقول : ممن هدینا و اجتبینا اذا تتلى علیهم آیات الرحمن خروا سجدا و بکیا: نحن عنینا بذلک و نحن اهل الصفوة ، و نحن اهل الحبوة .(758) و در تفسیر آیه : آنان کسانى هستند که خداوند بر آنان نعمت بخشیده است از پیامبران از اولاد آدم و از کسانى که با نوح (در کشتى ) سوار کردیم و از اولاد ابراهیم و اسرائیل و از کسانى که هدایت کردیم و برگزیدیم ، چون آیات خداى رحمن بر آنان خوانده شود به سجده افتاده و گریه مى کنند از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که فرمود: على بن الحسین علیهماالسلام به هنگام خواندن (این آیه در) سوره مریم سجده مى کرد و مى فرمود: مراد از آنان که هدایت شده و برگزیده گشته اند... ما هستیم ، و ما اهل برگزیدگى و ما اهل عطیه (الهى ) مى باشیم . و یروى عن ابى الحسن موسى علیه السلام فى تفسیر هذه الایة : نحن ذریة ابراهیم ، و نحن المحمولون مع نوح علیه السلام ، و نحن صفوة الله .(759) و از امام کاظم علیه السلام روایت است که در تفسیر این آیه فرمود: مائیم اولاد ابراهیم ، و ماییم آن حمل شدگان (و سوارشوندگان بر کشتى ) با نوح ، و ماییم برگزیدگان خدا. و فى تاویل الایات عن المفید باسناده عن ابى جعفر علیه السلام قال : اخذ الله المیثاق على النبیین فقال : الست بربکم ؟ قالوا: بلى و ان هذا محمد صلى الله علیه واله رسولى ؟ و ان علیا امیرالمومنین ؟ قالوا: بلى . فثبت لهم النبوة . ثم اخذ المیثاق على اولى العزم انى ربکم ، و محمد صلى الله علیه وآله رسولى ، و على امیرالمومنین و الاوصیاء علیهم السلام من بعده ولاة امرى و خزان علمى ، و ان المهدى علیه السلام انتصر به لدینى و اظهر به دولتى ، و انتقم به من اعدائى ، و اعبد به طوعا و کرها، قالوا: اقررنا یا ربنا و شهدنا، و لم یجحد آدم علیه السلام و لم یقر، فثبتت العزیمة لهولاء الخمسة فى المهدى ، و لم یکن لآدم عزیمة على الاقرار.(760) و از مفید با سندش از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که فرمود: خداوند از پیامبران پیمان گرفت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم ؟ گفتند: چرا، و آیا این محمد صلى الله علیه واله پیامبر من ، و على امیرمومنان نیست ؟ گفتند: چرا؟ پس نبوت براى آنان ثابت شد. سپس از اولى العزم پیمان گرفت که من پروردگار شما و محمد صلى الله علیه وآله پیامبر من ، و على امیرمومنان ، و اوصیاى پس از او والیان امر من و خزینه داران علم من اند، و مهدى علیه السلام کسى است که به واسطه او دینم را یارى دهم ، و دولتم را بدو آشکار کنم ، و با وى از دشمنانم انتقام گیرم ، وبه سبب او خواه و ناخواه پرستیده مى شوم ، گفتند: اى پروردگار ما! اقرار کردیم و گواهى دادیم ، و آدم علیه السلام نه انکار کرد و نه اقرار نمود، پس عزیمت (و تصمیم ) براى آن پنج تن درباره مهدى علیه السلام ثابت گشت ، و براى آدم عزیمتى بر اقرار کردن نبود. و روى ایضا عنه عن ابى عبدالله علیه السلام فى قول الله عز و جل : و من اعرض عن ذکرى فان له معیشة ضنکا، قال علیه السلام : یعنى به ولایة امیرالمومنین علیه السلام .(761) و نیز از او (ابن ماهیار) از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه : و هرکس از یاد من اعراض کند، پس همانا او را معیشتى سخت خواهد بود روایت کرده است که فرمود: مرا از یاد خدا ولایت امیرمومنان علیه السلام است . وفى تاویل الایات فى تفسیر قوله تعالى : فطرة الله التى فطر الناس علیها، ذکر اخبارا ثلاثة انهاولایة امیرالمومنین علیه السلام ، و فى بعضها التوحید و النبوة و الولایة .(762) و در تفسیر آیه : فطرت خدایى است ، همان فطرتى که مردم را بر اساس آن آفریده است سه خبر نقل کرده است که مراد از آن ولایت امیرمومنان علیه السلام است ، و دربعضى از روایات آمده که مراد، توحید و نبوت و ولایت است . وفى تاویل الایات فى تفسیر قوله تعالى : انا عرضنا الامانة - الایة ، قال علیه السلام : یعنى بها ولایة على بن ابى طالب علیه السلام .(763) و فى الکافى عن ابى عمار فى تفسیر قوله تعالى : انا عرضنا الامانة - الخ ، قال علیه السلام : هى الولایة لامیر المومنین علیه السلام .(764) و در تفسیر آیه : ما امانت را عرضه کردیم ... از آن حضرت روایت کرده که فرمود: مراد (از امامت ) ولایت على بن ابى طالب علیه السلام است . و در کافى از ابن عمار روایت کرده که امام علیه السلام در تفسیر همین آیه فرمود: آن ولایت امیرمومنان علیه السلام است . وفى تاویل الایات فى تفسیر قوله تعالى : قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى ، روى اخبارا ثلاثة ان الواحدة هى ولایة امیرالمومنین علیه السلام ، و مثنى طاعة رسول الله صلى الله علیه واله و طاعة امیرالمومنین علیه السلام ، و فرادى طاعة ذریته علیهم السلام .(765) و در تفسیر آیه : بگو تنها شما را به یک مطلب پند مى دهم که دو تا دو تا و تک تک براى خدا قیام کنید سه خبر روایت کرده است که واحدة ولایت امیرمومنان علیه السلام است ، و مثنى طاعت رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرمومنان علیه السلام ، و فرادى طاعت (هر یک از) اولاد اوست علیهم السلام . وفى تاویل الایات عن ابى عبدالله علیه السلام : لقد حق القول على اکثرهم فهم لایومنون ممن لا یقر بولایة امیرالمومنین علیه السلام .(766) و در تفسیر آیه : همانا قول (کلمه عذاب ) بر بیشتر آنان محقق و ثابت شد، پس آنان ایمان نمى آورند از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: مراد کسانى هستند که اقرار به ولایت امیرمومنان علیه السلام ننموده اند. وفى تاویل الایات فى تفسیر قوله تعالى : وقفوهم انهم مسوولون ، روى اخبارا کثیرة انه یسال عنهم عن ولایة امیرالمومنین علیه السلام ، منها رواه الشیخ الطوسى رحمه الله فى مصباح الانوار (767) باسناده عن انس بن مالک قال : قال رسول الله صلى الله علیه و آله : اذا کان یوم القیامة جمع الله الاولین و الاخرین فى صعید واحد، و نصب الصراط على شفیر جهنم ، فلم یجز علیه الا من کانت معه براة على بن ابى طالب علیه السلام .(768) و در تفسیر آیه : ایشان را متوقف کنید که آنان مورد بازپرسى قرار خواهند گرفت روایات زیادى را روایت کرده است که آنان از ولایت امیرمومنان علیه السلام مورد سوال واقع مى شوند. از جمله روایتى است که شیخ طوسى (ره ) در مصباح الانوار باسند خود از انس بن مالک روایت کرده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: چون روز قیامت شود خداوند اولین و آخرین را در سرزمین واحدى جمع کند، و صراط بر لبه دوزخ نصب گردد، پس هیچ کس ‍ بر آن عبور نکند جز آن که با او براتى از على بن ابى طالب علیه السلام باشد. و ذکر ایضا فى هذا الکتاب باسناده عن عبدالله بن عباس قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : اذا کان یوم القیامد اقف انا و على علیه السلام على الصراط، بید کل واحد منا سیف ، فلا یمر احد من خلق الله الا سالناه من ولایة على علیه السلام ، فمن معه شى ء منها نجا وفاز و الا ضربنا عنقه و القیناه فى النار. ثم تلا: وقفوهم انهم مسوولون . (769) و نیز با سندش از ابن عباس روایت کرده که رسول خدا صلى الله علیه واله فرمود: چون روز قیامت شود من و على بر صراط مى ایستیم ، به دست هر کدام ما شمشیرى است ، پس هیچ یک از خلق خدا عبور نکند جز این که از ولایت على علیه السلام از او مى پرسیم ، پس هر که بهره اى آن داشته باشد نجات یافته و رستگار گردد، و الا گردنش را مى زنیم و او را در آتش مى افکنیم . سپس این آیه راتلاوت فرمود: و ایشان را متوقف سازید که آنان مورد بازخواست قرار خواهند گرفت . و هذه الاخبار تدل على ان ولایة امیرالمومنین علیه السلام : مفترضة على الخلق اجمعین . و اذا کان الامر کذلک فهو افضل خلق الله بعد النبى المصطفى صلى الله علیه و آله . و این اخبار دلالت دارند که ولایت امیرمومنان علیه السلام بر تمام آفریدگان واجب است ، و چون چنین است پس او برترین خلق خدا پس از پیامبر صلى الله علیه و آله مى باشد. و ذکر فى تفسیر قوله تعالى : و انه لذکر لک و لقومک و سوف تسالون ، اخبارا مستفیضة : و سوف تسالون عن ولایة على بن ابى طالب علیه السلام .(770) و در تفسیر آیه : همانا آن ذکرى براى تو و قوم توست و به زودى مورد سوال واقع مى شوید اخبار مستفیضه اى را نقل کرده است که به زودى از ولایت على بن ابى طالب علیه السلام مورد سوال قرار خواهید گرفت . و روى الشیخ الطوسى رحمه الله فى امالیه باسناده عن ابیه ،(771) عن رسول الله صلى الله علیه و آله انه قال : ما قبض ‍ الله نبیه (772) حتى امره ان یوصى الى افضل عترته من عصبته ، و امرنى ان اوصى ، فقلت : الى من یا رب ؟ فقال : اوص یا محمد الى ابن عمک على بن ابى طالب علیه السلام ، فانى قد اثبتته فى الکتب السابقة و کتبت فیها انه وصیک ، و على ذلک اخذت میثاق الخلایق و مواثیق انبیائى و رسلى ، اخذت مواثیقهم لى بالربوبیة ، و لک بالنبوة ، و لعلى بن ابى طالب بالولایة .(773) و شیخ طوسى (ره ) در امالى خود با سندش از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت کرده است که : خداوند هیچ یک از پیامبرانش را قبض روح ننمود تا این که او را فرمان داد تا به برترین فرد عترت از خویشان خود وصیت نماید، و به من نیز فرمان داد تا وصیت کنم ، عرض کردم : پروردگارا! به چه کسى ؟ فرمود: اى محمد، به پسر عمویت على بن ابى طالب علیه السلام وصیت نما، زیرا نام او را در کتابهاى آسمانى پیشین ثبت کرده ام و در آن ها نوشته ام که او وصى توست ، و بر این مطلب از آفریدگان و انبیا و رسل خود پیمان گرفته ام ؛ از آنان براى خودم به ربوبیت و براى تو به نبوت و براى على بن ابى طالب به ولایت پیمان گرفته ام . وفى الکافى عن ابى عبدالله علیه السلام : ما من نبى جاء قط الا بمعرفتنا و تفضیلنا على من سوانا.(774) و در کافى از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که : هیچ پیامبرى نیامده جز با معرفت ما و برترى دادن ما بردیگران . و فى الکافى عن ابى جعفر علیه السلام : قال ان الله عز و جل نصب علیا علیه السلام علما بینه و بین خلقه ، فمن عرفه کان مومنا، و من انکره کان کافرا، و من جهله کان ضالا، و من نصب معه شیئا کان مشرکا، و من جاء بولایته دخل الجنة . (775) و از امام باقر علیه السلام روایت کرده که : همانا خداى متعال على علیه السلام را نشانى میان خود و آفریدگانش ‍ منصوب نموده است ، پس هر که او را شناسد مومن است ، و هر که او را انکار کند کافر است ، و هر که به (مقام ) او جاهل باشد گمراه است ، و هر که چیزى را با او گمارد مشرک است ، و هر که (در قیامت ) با ولایت او بیاید داخل بهشت شود. وفى العیون عن مولانا امیرالمومنین علیه السلام انه مر فى طریق فسایره خیبرى فمرا بواد قد سال ، و رکب الخیبرى مرطه و عبر على الماء، ثم نادى الى امیرالمومنین علیه السلام : یا هذا لو عرفت کما عرفت لجزت کما جزت ،قال امیرالمومنین علیه السلام : مکانک ، ثم اومى بیده الى الماء فجمد، و مر الیه .(776) فلما راى الخیبرى ذاک انکب على قدمیه و قال : یا فتى ، ما قلت حتى حولت الماء حجرا؟ فقال له امیرالمومنین علیه السلام : فما قلت انت حتى عبرت على الماء؟ فقال الخیبرى : دعوت الله باسمه الاعظم ، فقال امیرالمومنین علیه السلام : و ما هو؟ قال : سالته باسم وصى محمد صلى الله علیه و آله الاعظم ، فقال له امیرالمومنین علیه السلام : انا وصى محمد صلى الله علیه و آله ، فقال الخیبرى : انه لحق ، ثم اسلم .(777) و در عیون از مولایمان امیر مومنان علیه السلام روایت کرده است که حضرتش در راهى مى رفت و مردى از اهل خیبر با وى همراه شد، عبورشان به رودى افتاد که آب فراوانى داشت ، آن مرد خیبرى بر عبایش نشست و از آب عبور کرد، سپس امیرمومنان علیه السلام را صدا زد و گفت : اى مرد اگر تو نیز مانند من شناخت داشتى مانند من عبور مى کردى . امیرمومنان علیه السلام فرمود: در جاى خود باش ، سپس با دست مبارک به آب اشاره کرد، آب منجمد شد و حضرت از آن گذشت . آن مرد خیبرى چون دید بر قدمهاى حضرت افتاد و گفت : اى جوان ، چه گفتى که آب را به سنگ تبدیل کردى ؟ حضرت فرمود: تو چه گفتى که بر آب گذشتى ؟ گفت : خدا را به اسم اعظم او خواندم ، فرمود: آن اسم کدام است ؟ گفت از خدا به اسم وصى اعظم محمد صلى الله علیه و آله درخواست نمودم ، فرمود: من وصى محمد صلى الله علیه و آله هستم ، آن مرد گفت : راستى که آن حق است ، سپس مسلمان شد. و فى العیون عن الرضا علیه السلام فى جملة حدیث قال : قال رسول الله صلى الله علیه و آله ، عن جبرئیل ، عن میکائیل ، عن اسرافیل ، عن الله تعالى : على وجهى الذى من توجه الیه لم اصرف وجهى عنه ، و حجتى فى السماوات و الارضین على جمیع من فیهن من خلقى ، لا اقبل عمل عامل منهم الا بالاقرار بولایته مع نبوة احمد صلى الله علیه و آله رسولى ، و هو یدى المبسوطة على عبادى ، و هو النعمة التى انعمت بها على من احبه من عبادى .(778) و در عیون از حضرت رضا علیه السلام در ضمن حدیثى روایت کرده که رسول خدا صلى الله علیه و آله از جبرئیل ، از میکائیل ، از اسرافیل ، از قول خداى متعال فرمود: على وجه من است که هر که به او توجه کندروى خود را از او نگردانم ، و حجت من است در آسمان ها و زمین ها بر تمام مخلوقاتى که در آن هاست ، عمل هیچ عاملى از آن ها را جز با اقرار به ولایت او همراه با اقرار به نبوت احمد صلى الله علیه و آله که فرستاده من است نمى پذیرم ، و او دست گشاده من بر بندگانم است ، و او نعمتى است که آن را به هر یک از بندگانم که دوستش دارم ارزانى مى دارم . و فى تاویل الایات عن الشیخ الطوسى رحمه الله ،(779) و فى شرح الصحیفة عن الصادق علیه السلام قال : اذا کان یوم القیامة جمع الله الخلایق للحساب ، فاول من یدعى له نوح ، فیقال له : هل بلغت ؟ فیقول : نعم ، فیقال : من یشهد لک ؟ فیقول : محمد بن عبدالله صلى الله علیه وآله . قال : فیخرج نوح علیه السلام یتخطى رقاب الناس حتى یجى ء الى محمد صلى الله علیه وآله و هو على کثیب من مسک و معه على علیه السلام ، و هو قول الله عز و جل : فلما راوه زلفة سیئت وجوه الذین کفروا(780) فیقول نوح لمحمد صلى الله علیه وآله : یا محمد ان الله تبارک و تعالى سالنى هل بلغت ؟ فقلت : نعم ، فقال : من یشهد بذلک ؟ فقلت : محمد، فیقول : یا جعفر (و) یا حمزة اذهبا و اشهد له انه قد بلغ : فقال ابوعبدالله علیه السلام : جعفر و حمزة هما الشاهدان للانبیاء علیهم السلام بما بلغوا. فقلت : جعلت فداک فعلى این هو؟ فقال : هو اعظم من ذلک . (781) و سیاتى الاخبار فى ذلک مضافا على ما ذکر. و در تاویل الایات از شیخ طوسى (ره ) و در شرح صحیفه از امام صادق علیه السلام روایت است که : چون روز قیامت شود خداوند آفریدگان را براى حساب گرد آورد، نخستین کسى که خوانده شود نوح است ، که به او گفته شود: آیا تبلیغ کردى ؟ گوید: آرى ، گفته شود: شاهدت کیست ؟ گوید: محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله . نوح علیه السلام از جمعیت بیرون شده بر گردن مردم قدم نهد تا نزد محمد صلى الله علیه و آله آید و آن حضرت بر تلى از مشک قرار دارد و على علیه السلام هم با اوست ، و این همان قول خداى متعال است که : چون آن (وعده الهى على علیه السلام ) را نزدیک ببیند چهره کسانى که کافر شدند زشت و سیاه مى گردد، پس نوح به محمد صلى الله علیه وآله گوید: اى محمد، خداى متعال از من پرسید که آیا تبلیغ کردى ؟ عرضه داشتم : آرى ، فرمود: شاهدت کیست ؟ گفتم : محمد. حضرت رسول صلى الله علیه و آله جعفر (بن ابى طالب ) و حمزه (عموى خود) را صدا مى زند و مى فرماید: بروید و براى نوح گواهى دهید که تبلیغ نموده است . سپس امام صادق علیه السلام فرمود: جعفر و حمزه شاهد تبلیغ انبیا علیهم السلام مى باشند. (راوى گوید:) عرض کردم : فدایت شوم . پس على کجاست ؟ فرمود: (شان ) او بالاتر از این است . به زودى اخبار دیگرى مضافا بر آن چه ذکر شد در این زمینه خواهد آمد. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image