فصل [۶]: [در اهمیت تشیع و صفات شیعه] /

تخمین زمان مطالعه: 25 دقیقه

فصل [۶]: [در اهمیت تشیع و صفات شیعه]


فصل [6]: [در اهمیت تشیع و صفات شیعه] و از جمله وصایاى بسیار موکد آن است که اسم تشیع را به خود نبندى که این اسم مادامى که معنیش تحقق نیافته است در این کس ‍ حاجبى است عظیم از براى سالک ، زیرا که در ((تفسیر امام حسن عسکرى علیه السلام)) روایات بسیار ذکر شده که هر کس که به مرتبه سلمان و ابوذر (ره) بلکه قلب او مانند قلب ابراهیم خلیل الله علیه السلام نباشد و اسم تشیع را به خود بندد دروغ گفته است و آثم و مستحق عذاب است . و این ضعیف بعضى را در این مقام و بعضى را در تحقیق معنى نبوت و ولایت انشآء الله تعالى ذکر مى نماید. و فِى ((جامع الاخبار)) عن انس بن مالک اءِنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : ءان الله تبارک و تعالى یبعث یَوْم الْقِیَامَةِ عبدا یتهلل وجوههم نورا عن یمین العرش و عن شماله ، بمنزلة الانبیاء و لیسوا بانبیاء، و بمنزلة الشهداء و لیسوا بشهداء. فقام ابوبکر فقَالَ: انا منهم یا نبى الله ؟ فقَالَ: لا فقام سهل بن حنیف (88) فقَالَ: انا منهم ؟ فقَالَ: لا، ثم وضع رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم یده على راءس علىّ علیه السلام فقَالَ: هَذَا و شیعته .(89) در کتاب ((جامع الاخبار)) از انس بن مالک روایت کرده که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خداى تبارک و تعالى در روز قیامت بندگانى را از جانب راست و چپ عرش بر مى انگیزد که چهره هاشان از کثرت نور مى درخشد، آنان به منزله پیامبرانند ولى پیامبر نیستند، و به منزله شهدایند ولى شهید نیستند. ابوبکر برخاست و گفت : اى پیامبر خدا، من هم از ایشانم ؟ فرمود: نه . سهل بن عنیف (عمر)(90) برخاست و گفت : من هم از ایشانم ؟ فرمود: نه . سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دست مبارک بر سر على علیه السلام نهاد و فرمود: این مرد و شیعیان او هستند. و عن على علیه السلام قَالَ: شیعتنا المتباذلون فِى ولایتنا، المتحابون فِى موالاتنا، المتوازرون فِى امرنا، اَلَّذِى نَ ءان غضبوا لم یضلموا، و اءن رضوا لم یسرفوا، برکة على من جاوروه ، سلم لمن خالطوه ،(91) اولئک هم السائحون الذابلون ، ذابلة شفاههم ، خمصة بطونهم ، مغبرة الوانهم ، و مصفرة وجوههم ، کثیرة بکاؤ هم ، جاریة دموعهم ، یفرح النَّاس و یحزنون ، و ینام النَّاس و یسهرون ، قلوبهم محزونة ، و شرورهم مامونة ، و انفسهم عفیفة ، و حوائجهم خفیفة ، ذبل الشفاه من العطش ، خمص البطون من الجوع ، عمش ‍ العیون من السهر، الرهبانیة عنهم لائحة ، و الخشیة لهم لازمة ، کلما ذهب منهم سلف خلف فِى موضعهم خلف ، اولئک اَلَّذِى نَ یردون یَوْم الْقِیَامَةِ وجوههم کالقمر لیلة البدر، یغبطهم الاولون و الاخرون ، لا خوف علیهم و لا هم یحزنون .(92) و از على علیه السلام روایت است که فرمود: شیعیان ما در راه ولایت ما به یکدیگر بذل و بخشش مى کنند، و در راه دوستى ما به هم محبت مى ورزند، و در امر ولایت ما به هم یارى مى رسانند، کسانى اند که به هنگام خشم ستم روا ندارند، و به هنگام خرسندى اسراف و زیاده روى نورزند، براى همسایگان و مجاوران خود برکتند، و با معاشرین خود اهل سازش اند، آنان که روزه دار و لب خشکند، لبهایشان از (روزه) خشک ، شکمهاشان از (روزه) تهى ، رنگشان پریده ، صورت هاشان زرد، گریه آنان فراوان و اشکشان جارى است ، مردم شاد و ایشان اندوهگین ، و مردم خواب و اینان شب زنده دارند، دلهاشان غم زده ، و بدیشان به کسى نمى رسد، جانهاشان پاک و پرهیزکار، و نیازهاشان خفیف و اندک است ، لبهاشان از تشنگى خشک ، شمکهاشان از گرسنگى تهى و لاغر است ، چشمانشان از بیدارى تار گشته و آب از آن روان است ، رهبانیت و گریز از دنیا از سیمایشان نمایان ، و بیم از خداوند همیشه با آنان است ، هر زمان کسى از آنان فوت شود دیگرى جاى او را پر مى کند، اینانند که روز قیامت وارد صحنه محشر مى شوند در حالى که سیماى آنان مانند ماه شب چهارده مى درخشد، اولین و آخرین به آنان غبطه مى برند، نه بیمى بر آنان است و نه اندوهى دارند. و عن على علیه السلام : المومنون هم اَلَّذِى نَ عرفوا امامهم ، فذبلت شفاهم ، و عمشت عیونهم ، و تهیجت الوانهم حتّى عرفت فِى وجوههم غبرة الخاشعین ، فهم عباد الله اَلَّذِى نَ مشوا على وجه الارض هونا، و اتخذوها بساطا، و ترابها فراشا، رفضوا الدنیا و اقبلوا على الْاخِرَة على منهاج المسیح بن مریم ، اءن شهدوا لم یعرفوا، و اءن غابوا لم یتفقدوا، و اءن مرضوا لم یعاودوا، صوام الهواجر، قوام الدیاجر، یضمحل عنهم کل فتنة ، و تتجلى عنهم کل سنة ، اولئک اصحابى فاطلبوهم ، فان لقیتم منهم احدا فاساءلوه لیستغفر لَکُمْ.(93) و از على علیه السلام روایت است که : مومنان آنهایند که امام خود را شناخته اند، پس لبهاشان خشک ، و چشمانشان تار و آبریزان ، و رنگشان پریده است تا جایى که زردى چهره که ویژه خاشعان است از سیمایشان نمایان است ، اینان همان بندگان خداوندند (که در سوره مبارکه فرقان وصف آنان چنین آمده) که روى زمین با تواضع راه مى روند، و آنرا فرش و خاک آن را بستر گرفته اند، دنیا را ترک نموده و به آخرت رو آورده اند، بر روش مسیح بن مریم علیهماالسلام ؛ اگر حاضر باشند شناخته نباشند، و اگر غائب شوند کسى از آنان سراغ نگیرد، و اگر بیمار گردند عیادت نشوند، در گرما روزه گیرند، و در شبهاى تار به نماز برخیزند؛ هر آشوبى از آنان بر طرف ، و هر سنتى از آنان متجلى شود، اینان یاران منند، در جستجوى آنان باشید و اگر به یکى از آنان برخوردید از او بخواهید تا براى شما آمرزش طلبد. و قَالَ الباقر علیه السلام لرجل حین فخر على آخر [و قَالَ]: اتفاخرونى و انا من شیعة آل محمد الطیبین علیهم السلام : اما فجرت و رب الکعبة و غبن منک على العذب ، یا عبدالله اء مالک تنفقه على نفسک احب الیک امیرالمؤ منین تنفقه على اخواءِنَّکَ المومنین ؟ قَالَ: بل انفقه على نفسى ، قَالَ: فلست من شیعتنا، فاما نحن ما تنفقه على المنتحلین من اخواننا احب الینا من اءن تنفق على انفسنا، و لکن قل : انا من محبیکم و من الراجین للنجاة بمحبتکم .(94) و زمانى که مردى به دیگرى تفاخر مى نمود و مى گفت : آیا بر من تفاخر مى کنى در حالى که من از شیعیان آل پاک محمد هستم ؟ امام باقر علیه السلام به او فرمود: هان به خداى کعبه سوگند گناه کردى و به دروغ به اشتباه افتادى ! اى بنده خدا! مالى را که در اختیار دارى آیا براى خود خرج کنى نزد تو محبوبتر است یا بر برادران دینى خود؟ گفت : براى خود خرج کنم . فرمود: پس تو از شیعیان مانیستى ، زیرا ما اگر دارایى خود را بر برادران خود که مدعى دوستى ما هستند خرج کنیم نزد ما محبوبتر از آن است که بر خود خرج نماییم ؛ بلکه بگو: من از دوستان شمایم و از کسانى که به خاطر دوستى شما امید نجات دارند. و قَالَ رجل للحسین بن على علیه السلام : یابن رسول الله انا من شیعتکم . قَالَ: اتق الله و لا تدّعینّ شیئا یَقوُل اللهلک : کذبت و فجرت فِى دعواک ، اءنّ شیعتنا من سلمت قلوبهم من کلغش و غل و دغل ، و لکن قل : انا من موالیکم و محبیکم . و مردى به حسین بن على علیهماالسلام عرض کرد: اى فرزند پیامبر ز من از شیعیان شمایم ، فرمود: از خدا پروا کن ، و چیزى را ادعا مکن که خداوند بفرماید: در ادعاى خود دروغ مى گویى . همانا شیعیان ما کسانى هستند که دلهاشان از هر غش و غل و دغلى سالم مانده است ، بلکه بگو: من از موالیان و دوستان شما هستم . و قَالَ رجل للحسن بن على علیهماالسلام : انى من شیعتکم ، فقَالَ الحسن علیه السلام : اى عبدالله اءنْ کنت شیعة لنا فِى امرنا و زواجرنا معلیا فقد صدقت ، و اءنْ کنت بخلاف ذلک فلا تزد فِى ذنوبک بدعواک متربتة شریفة لست من اهلها، لا تقل [لنا]: انا من شیعتکم ، و لکن قَالَ: انا من موالیکم و محبیکم و معادى اعدائکم ؛ و انتر فِى خیر و الى خیر. و مردى به حسن بن على علیهما السلام گفت : من از شیعیان شما هستم . حضرت فرمود:: اى بنده خدا، اگر در اوامر و نواهى ما پیرو و مطیع ما هستى راست گفته اى ، و اگر بر خلاف این هستى ، با ادعاى این مرتبه شریفِى که اهل آن نیستى بر گناهانت میفزا، [به ما] بگو از شیعیان شما هستم ولى بگو: من از موالیان و دوستان شما و از دشمنان دشمنان شما هستم ، و در این صورت در خوبى به سر مى برى و در آینده نیز به سوى خیرخواهى بود. و قیل للصادق علیه السلام : اءنْ فقام عمار و قدارتعدت فرائصه ، فاستفرغه البکاء. فقَالَ له ابن ابى لیلى : انت رجل من اهل العلم و الحدیث ، اءنْ کان یسوءک اءنْ یقَالَ لک رافضى فتبراء من الرفض فانت من اخواننا. فقَالَ له عمار: یا هَذَا: ما ذهبت و الله حیث ذهبت و لکننى بکیت علیک و عَلَىَّ. اما بکائیى على نفسى : فاءِنَّکَ نسبتنى الى رتبة شریفة لست من اهلها. زعمت انى رافضى ، ویحک لقد حدثنى الصادق علیه السلام : اءنْ اول من سمى الرافضة السحرة اَلَّذِى نَ لما شاهدوا آیة موسى علیه السلام فِى عصاه آمنوا به و رضوا به فاتبعوه و رفضوا امر فرعون واستسلموا لکل ما نزل بهم ، فسما هم فرعون الرافضة لما رفضوا دینه ، فالرافضى من رفض کل ما کرهه الله تعالى ، و فعل کل ما امره الله تعالى ، فاءین فِى [هَذَا] الزمان مثل هَذَا؟ فَاءِنَّمَا بکیت على نفسى خشیة اءنّ یطلع الله عز و جل على قلبى و قد تقبلت هَذَا الاسم الشریف على نفسى فیعاتبنى ربى عز و جل یَقوُل : یا عمار، اکنت رافضا للاباطیل و عاملا بالطاعات کما قَالَ لک ؟ فیَکوُن ذلک تقصیرا [بى] فِى الدرجات اءنْ سامحنى ، و موجبا لشدة العقاب [على] اءنْ ناقشنى ، الا اءنْ یتدارکنى موالى بشفاعتهم . و اما بکائى علیک : فلعظم کذبک فِى تسمیتى بغیر اسمى ، و شفقتى الشدیدة علیک من عذاب الله تعالى اذ صرفت [اشرف] الاسماء الى اءن جعلتها من ارذلها، کیف یصبر بدنک على عذاب الله و عذاب کلمتک هذه ! فقَالَ الصادق علیه السلام : لو اءن على عمار من الذنوب ما هو اعظم من السماوات و الارضین لمحیت عنه بهذه الکلمات و انّها لتزید فِى حسناته عند ربه عز و جل حتّى یجعل کل خردلة منها اعظم من الدنیا مائة الف مرة .(95) و به امام صادق علیه السلام عرض شد: امروز عمار دهنى نزد ابن ابى لیلى قاضى کوفه بر مطلبى شهادت داد و قاضى به او گفت : اى عمار! برخیز که ما تو را مى شناسیم و شهادتت را نمى پذیریم زیرا تو رافضى هستى . عمار برخاست در حالیکه گوشتهاى پهلویش ‍ مى لرزید او آن قدر گریست که اشک بر گونه اش غلطید. ابن ابى لیلى به او گفت : تو مردى از اهل علم و حدیث هستى ، اگر تو را رافضى گفتن ناخوش است پس دست از رفض بردار تا از برادران ما باشى . عمار گفت : به خدا سوگند نظر من آن نیست که تو پنداشته اى ولى گریه من بر حال خودم و حال توست . اما گریه من بر خودم براى این است که : مرا به رتبه شریفِى منسوب ساختى که شایسته آن نیستم ، تو گمان برده اى که من رافضى هستم ، واى بر تو، همانا امام صادق علیه السلام برایم حدیث فرمود که : نخستین کسانى که رافضه نامیده شدند ساحران زمان موسى علیه السلام بودند که چون معجزه آن حضرت را در مورد عصا مشاهده نمودند به او ایمان آوردند و به او راضى شدند پس ‍ از او پیروى نموده و فرمان فرعون را رها ساختند و به تمام ناملایماتى که بر آن ها وارد شد تن دادند، پس فرعون آنان را رافضه نامید چون دین او را رفض و رها نمودند، بنابراین رافضى کسى است که تمام آن چه را که ناخوشایند پروردگار است ترک نموده و تمام دستورات او را انجام دهد، و در این زماءِنَّهُ کجا مثل اویى یافت شود؟ و گریه من بر خودم از ترس آن است که مبادا خداوند عز و جل از دلم باخبر شود در حالى که من این نام شریف را براى خودم پذیرفته ام ، پس پروردگارم مرا مورد عتاب قرار داده و مى فرماید: اى عمار، آیا همانطور که تو را رافضى گفت همه باطل ها را رها ساخته و به تمام طاعت ها عمل نمودى ؟ و این عمل اگر خداوند با من مسامحه کند و از سر تقصیر من بگذرد موجب نقص درجات من گردد، و اگر با من به مناقشه و موشکافِى در حساب برخیزد موجب شدت کیفر من شود مگر این که سروران و امامان من با شفاعت خود از من دستگیرى کنند. و اما گریه من بر تو به خاطر دروغ بزرگى است که در نامگذارى من به آن چه شایسته آن نیستم مرتکب شده اى ، و به جهت دلسوزى من بر توست از عذاب خداى متعالى زیرا که [شریفترین] نام ها را به پست ترین آن ها باز گردانده اى ، که چگونه بدن تو بر عذاب خداوند و عذاب این گفته ات صبر خواهد نمود ! امام صادق علیه السلام فرمود: اگر عمار گناهانى بزرگتر از آسمان ها و زمین ها داشته باشد هر آینه به خاطر گفتن این سخنان از او پاک و برطرف خواهد شد، و در نزد پروردگارش عز و جل در نیکى هاى او خواهد افزود تا آن جا که هر ذره اى از آن صد هزار مرتبه بزرگتر از دنیا خواهد گشت . قَالَ علیه السلام : و لما جعل المامون الى على بن موسى الرضا علیه السلام ولایة عهده دخل علیه آذنه فقَالَ: اءنّ قوما بالباب یستاذنونک علیک ، یَقوُلوُن : نحن من شیعة على علیه السلام . فقَالَ علیه السلام : انا مشغول فاصرفهم ، فصرفهم . فلما کان فِى الیوم الثانى جاؤ وا و قَالَوا کذلک ، فقَالَ علیه السلام مثلها، فصرفهم الى اءن جاؤ وا هکذا یَقوُلوُن و یصرفهم شهرین ، ثم ایسوا من الوصول و قَالَوا للحاجب : قل لمولانا انا شیعة ابیک على بن ابى طالب علیه السلام ، قد شمتت بنا اعداؤ نا فِى حجابک لنا و نحنننصرف هذه الکرة و نهرب من بلدنا خجلا و انفة مما لحقنا و عجزا عن احتمال مضیض ما یلحقنا بشماتة اعدائنا. فقَالَ على بن موسى الرضا علیه السلام : ائذن لهم لیدخلوا. فدخلوا علیه فسلموا علیه (96) و لم یاءذن لهم بالجلوس ، فبقوا قیاما فقَالَوا: یابن رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ما هَذَا الجفاء العظیم و الاستخفاف بعد هَذَا الحجاب الصعب ؟ اى باقیة تبقى منا بعد هَذَا؟ فقَالَ الرضا علیه السلام : افترون ((و ما اصبکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر))؟(97) فما اقتدیت الا بربى عز و جل فیکم و برَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و بامیرالمومنین علیه السلام و من بعده من آبایى الطاهرین علیهم السلام ، عتبوا علیکم فاقتدیت بهم . فقَالَوا: لماءِذَا یابن رسول الله ؟ قَالَ: لدعواکم اءِنَّکَم شیعة امیرالمؤ منین على بن ابى طالب علیه السلام . ویحکم انما شیعته الحسن و الحسین علیه السلام و سلمان و ابوذر و المقداد [و عمار] و محمد بن ابى بکر اَلَّذِى نَ لم یخالفوا شیئا من اوامره و لم یرتکبوا شیئا من زواجره ، فاما انتم اءِذَا قُلْتُم انتم شیعته و انتم فِى اکثر اعمالَکُمْ له مخالفون و مقصرون فِى کثیر من الفرائض ، متهاونون بعظیم حقوق اخواءِنَّکَم فِى الله ، و تتقون حیث لا یجب التقیة ، و تترکون التقیة حیث لا بد من التقیة ، لو قُلْتُم اءِنَّکَم موالیه و محبوه و الموالون لاولیائه و المعادون لاعدائه لم اءِنَّکَره من قولَکُمْ و لکن هذه مرتبة شریفة ادّعیتموها، اءنْ لم تصدقوا قولَکُمْ بفعالَکُمْ هلکتم الا اءن تدارککم رحمة ربکم . قَالَوا: یابن رسول الله انا نستغفرالله و نتوب الیه من قولنا، بل نقول کما علمنا مولانا: نحن محبوکم و محبوا اولیائکم و معادوا اعدائکم . قَالَ الرضا علیه السلام : مرحبا بکم یا اخوانى و اهل ودى ارتفعوا، ارتفعوا ارتفعوا. فما زال یرفعهم حتّى الصقهم بنفسه ، ثم قَالَ لحاجبه : کم مرّة حجبتهم ؟ قَالَ: ستین مرة ، فقَالَ لحاجبه : فاختلف الیهم ستین مرة متوالیة فسلم علیهم و اقرئهم سلامى فقد محوا ما کان من ذنوبهم باستغفارهم و توبتهم ، و استحقو الکرامة بمحبتهم لنا و موالاتهم ، و تفقد امورهم وامور عیالهم ، و اوسعهم بنفقات و مبرات و صلات و دفع مضرات .(98) امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: پس از آن که مامون ولایت عهدى خود را به على بن موسى الرضا علیهماالسلام واگذار نمود، دربان آن حضرت وارد شد و گفت : گروهى پشت در ایستاده اجازه ورود مى خواهند و مى گویند که ما از شیعیان على علیه السلام هستیم . فرمود: من مشغول کارى هستم ، بگو برگردند، و او آنان را بازگرداند. روز دوم آمدند و همان سخن گفتند، حضرت نیز همان پاسخ بداد و دربان آنان را باز گرداند، تا این که دو ماه همینطور مى آمدند و همان سخن مى گفتند و او نیز آنان را رد مى نمود، تا این که از وصول به آن حضرت نا امید شده به دربان گفتند: به مولاى ما بگو: ما از شیعیان پدرت على بن ابى طالب هستیم و دشمنان ما از این که ما را به خود راه نمى دهى سرزنشمان کرده اند، و این بار باز میگردیم و از شرمندگى و از آن چه به ما رسیده و به جهت عجز از تحمل دردى که از سوى دشمنان ما به ما مى رسد از شهر خود خواهیم گریخت . حضرت فرمود: به آنان اجازه ورود بده تا داخل شوند. آنان داخل شده سلام کردند حضرت [پاسخ سلام و] اجازه نشستن نداد. آنان سر پا ایستاده ماندند و عرض کردند: اى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم این جفاى بزرگ و استخفاف چیست که پس ‍ از این منع چند روزه در حق ما روا داشته اى ؟ دیگر چه آبرویى پس از این براى ما باقى خواهد ماند؟ فرمود: آیا دیدید که ((هر مصیبتى به شما برسد به سبب اعمال خودتان است و خداوند از بسیارى نیز گذشت مى کند))؟ من درباره شما پیروى نکردم مگر از پروردگار خودم و رسول خدا و امیرمومنان و پدران ظاهر خود پس از آن بزرگوار علیهم السلام ، که آنان بر شما عیب گرفتند و من نیز از آنان پیروى نمودم . گفتند: به چه دلیل اى فرزند رسول خدا؟ فرمود: زیرا شما دعوى کردید که شیعه امیرالمؤ منین على علیه السلام هستید؛ واى بر شما، جز این نیست که شیعه او حسن و حسین علیهمالسلام و سلمان و ابوذر [و عمار] و مقداد و محمد بن ابى بکر هستند که از هیچ یک از اوامر او سرپیچى نکردند و مرتکب هیچ یک از نواهى او نشدند، و اما شما که مدعى هستید شیعه اویید در حالى که در بیشتر اعمالتان مخالف اویید، و در بسیارى از واجبات کوتاهى مى کنید و در بیشتر حقوق برادران دینى خود سستى مى ورزید، و آن جا که تقیه واجب نیست تقیه مى کنید، و آن جا که ناگزیر از تقیه اید تقیه را ترک مى کنید، با این احوال اگر مى گفتید دوستان و محبان اویید و دوست دوستان او و دشمن دشمنان او هستید، این سخن را از شما انکار نمى کردم ، ولى این (تشیع) که ادعا نموده اید مرتبه شریفِى است که اگر عمل شما سخنتان را تایید نکند و راست نشمارد هلاک خواهید شد مگر این که رحمت پروردگارتان از شما دستگیرى نماید. عرض کردند: اى فرزند رسول خدا، ما از این گفته خود از خداوند آمرزش مى خواهیم و توبه مى کنیم ، و همانطور که مولایمان به ما آموخت گوییم که : ما دوستان شما و دوستان دوستان شما و دشمنان دشمنان شما هستیم . حضرت رضا علیه السلام فرمود: خوش آمدید اى برادران و اهل مودت و دوستى من ، بیایید بالا، بیایید بالا، و همینطور آنان را به بالاى مجلس فرا خواند تا آنان را به خود چسبانید، سپس به دربان خود فرمود: چند بار اینان را باز داشتى ؟ گفت : شصت مرتبه . فرمود: شصت مرتبه پى در پى نزد آنان رفت و آمد کن و بر آنان سلام کن و سلام مرا به ایشان برسان ، که اینان با توبه و استغفار خود گناهان گذشته خود را محو ساختند و با دوستى نمودن و موالات خود با ما مستحق کرامت گشتند، و امور خود و خانواده شان را بازرسى نما، و انفاقها و نیکى ها و هدایاى فراوان به آنان برسان و هرگونه ضرر (یا سرافکندگى) را از آنان دور ساز. و عن محمد بن على بن موسى الرضا علیه السلام فِى حدیث طویل و فیه جواب رجل قَالَ: انا من شیعتکم الخلص : ویحک اتدرى من شیعتنا الخلص ؟ قَالَ: لا، قَالَ: حزقیل المومن من آل فرعون ، و صاحب یس اَلَّذِى قَالَ: الله تعالى : ((و جاء من اقصا المدینة رجل یسعى))(99) و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار.(100) و از امام جواد علیه السلام ضمن حدیثى طولانى در پاسخ مردى که گفت : من از شیعیان خالص شمایم ، روایت شده که فرمود: واى بر تو، آیا مى دانى که شیعیان خالص ما کیانند؟ گفت : نه ، فرمود: حزقیل مؤ من ، و همراه یاسین که خداى متعال درباره او فرموده ((و از نقطه دور شهر مردى دوان دوان آمد...)) و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستند. و فِى ((تاویل الایات)) فِى تفسیر ((لیغفر لک الله ...))(101) عن ابى الحسن الثالث علیه السلام اءِنَّهُ سئل عن قول الله عز وجل ((لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر)) فقَالَ علیه السلام : و اى ذنب کان لرسول الله متقدما او متاخرا؟ و انما حمله الله ذنوب شیعة على علیه السلام ممن مضى منهم و ممن بقى ثم غفر[ها] الله له .(102) در کتاب ((تاویل الایات)) در تفسیر آیه لیغفر لک الله ... روایت کرده از امام دهم علیه السلام درباره این آیه پرسش شد، فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم کدام گناه گذشته و آینده اى را داشته است ؟ جز این نیست که خداوند گناهان شیعیان على علیه السلام از گذشتگان و آیندگان را بر عهده آن حضرت نهاد، سپس همه را براى او آمرزید. و عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم اءِنَّهُ قَالَ لعلى علیه السلام : یا على انى ساءلت الله عز و جل اءن لا یحرم شیعتک التوبة حتّى تبلغ نفس احدهم حنجرته ، فاجابنى الى ذلک ، و لیس ‍ ذلک لغیرهم .(103) و از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم روایت کرده است که به على علیه السلام فرمود: اى على ! من از خداوند درخواست نموده ام که شیعیان تو را تا هنگامى که جان آنها به حنجره برسد از توبه محروم نفرماید، و خداوند این درخواست مرا پذیرفته است ، و این براى غیر آنان نیست . و روى الشیخ ابوجعفر الطوسى باسناده عنابى الحسن [على بن] موسى بن جعفر علیه السلام : اءِنَّهُ قَالَ له زید بن یونس الشحام : الرجل من موالیکم یشرب الخمر و یرتکب الموبق من الذنب ، نتبراء منه ؟ فقَالَ علیه السلام : تبراءوا من فعله و لا تبراءوا من خیره و ابغضوا عمله . قُلْتُ: یتسع لنا اءن نقول : فاسق فاجر؟ فقَالَ: لا یتسع ،(104) ابى الله اءن یَکوُن ولینا فاسقا فاجرا و اءنْ عمل ما عمل ، و لکن قولوا: فاسق العمل ، فاجر العمل ، مؤ من النفس ، خبیث الفعل ، طیب الروح و البدن . لا والله لا یخرج ولینا من الدنیا الا [و] الله و رسوله و نحن عنه راضون . یحشره الله مع ما فیه من الذنوب مبیضا وجهه ، مستورة عورته ، آمنة روعته ، لا خوف علیه و لا حزن ،(105) و ذلک اءِنَّهُ لا یخرج من الدنیا حتّى لیصفِى من الذنوب اما بمصیبة فِى مال او نفس او ولد او مرض ؛ و ادنى ما یصنع بولینا اءنْ یریه الله رؤ یا مهولة فیصبح حزینا لما یراه فیَکوُن ذلک کفارة له ، او خوفا یرد علیه من اهل دولة الباطل ، او یشدد علیه عند الموت ، فیلقى الله عز و جل طاهرا من الذنوب آمنة روعته بمحمد و امیرالمؤ منین علیه السلام ، ثم یَکوُن امامه احد الامرین : رحمة الله الواسعة اَلَّتِى اوسع من اهل الارض جمیعا، او شفاعة محمد و امیرالمؤ منین علیه السلام ، اءنْ اخطاءته رحمة الله ادرکته شفاعة نبیه و امیرالمؤ منین صلوات الله علیهما.(106 ) و شیخ طوسى با سند خود از زید بن یونس شحام روایت کرده است که به [على بن] موسى بن جعفر علیهما السلام گفتم : مردى از دوستان شماست شراب مى خورد و مرتکب گناهان تباه سازنده مى شود، آیا از او بیزارى جوییم ؟ امام علیه السلام فرمود: از کارش بیزارى جویید، ولى از خیر و خوبیش نه ، عمل او را دشمن بدارید. گفتمن آیا ما را مى رسد که بگوییم : او فاسق و فاجر است ؟ فرمود: نه ، جایز نیست ، خداوند نخواست که دوست ما فاسق و فاجر باشد، اعمالش هر چه باشد، باشد ولى بگویید عملش فاسق و فاجر است و نفسش مؤ من است ، کارش پلید است و روح و بدنش ‍ پاکیزه است . نه ، به خدا سوگند دوست ما از دنیا بیرون نمى رود جز این که خداوند و رسول او و ما از او خوشنودیم ، خداوند او را با گناهانش در حالى محشور مى کند که رویش سپید و گناهانش ‍ پوشیده و از ترسش در امان است ، نه بیمى بر او است و نه غمى دارد. زیرا از دنیا بیرون نمى رود تا این که با گرفتارى به مصیبتى در مال یا جان یا فرزند یا بیمارى از گناهان تصفیه مى شود. و کمترین کارى که با دوست مى شود این است که خداوند رؤ یایى وحشتناک به او مى نمایاند و صبح به خاطر آن رؤ یا غمزده بیدار مى شود، و همین کفاره گناهان اوست ، یا این که ترسى از اهل دولت باطل بر او وارد مى سازد یا سکرات مرگ را بر او سخت مى نماید، پس خدا را در حالى دیدار میکند که از گناهان پاک شده و از ترس و وحشت خود با [دیدار] محمد و امیرالمؤ منین علیهم السلام در امان است . سپس یکى از دو چیز در برابر او قرار مى گیرد: یا رحمت گسترده خداوند که از همه اهل زمین گسترده تر است ، یا شفاعت محمد و امیرالمؤ منین علیهماالسلام ، اگر رحمت خداوند به او نرسد شفاعت پیامبر خدا و امیرالمؤ منین علیهماالسلام او را در خواهد یافت . و فِى کتاب ((اسرار الامامة)) و فِى ((تفسیر العسکرى علیه السلام)): یحرم الصدقة على ذوى البصائر من شیعتنا، لانا و شیعتنا کنفس واحدة ، فما یحرم علینا یحرم على علمائنا. فسئل عنه عن اداء الزکاة الى مستحقها، فقَالَ: یعطى الفقراء المستضعفون من شیعتنا، و اما الهدیة فحلال .(107) و در کتاب ((اسرار الامامة)) و ((تفسیر امام عسکرى علیه السلام)) آمده است که آن حضرت فرموده است : ((صدقه بر اهل بصیرت از شیعیان ما حرام است ، زیرا ما و شیعیانمان در حکم یک شخص واحدیم ، پس هرچه بر ما حرام باشد بر علماى ما هم حرام است)). از آن حضرت درباره پرداخت زکات به مستحق آن پرسیدند، فرمود: ((باید به نیازمندان مستضعف از شیعیان ما داده شود، اما هدیه حلال است)). و فِى کتاب ((اسرار الامامة)) عن الصادق علیه السلام : اءنّ الله ملکا فِى السماء السابعة و هو موکل بکم معشر الشیعة و مستغفر لَکُمْ، و اءِنَّهُ یطلع راءسه من السماء السابعة الى السماء الدنیا فینظر الیکم و الى هَذَا الخلق المنکوس . و فِى هَذَا الحدیث حکایة طویلة یرجع حاصلها الى اءن هَذَا الملک یتعجب من المبغضین لآل محمد صلى الله علیه و آله و سلم و یدعو لهم صباحا و مساء بعد ثناء الله .(108) و در کتاب ((اسرار الامامة)) از امام صادق علیه السلام نقل کرده که : ((خداوند را در آسمان هفتم فرشته اى است که بر شما شیعیان موکل است و براى شما آمرزش مى طلبد، و از آسمان هفتم به سوى آسمان دنیا سر مى کشد و به شما و این آفریدگان وارونه (دشمنان اهل بیت)نظر مى کند...)) و در این حدیث حکایتى طولانى است که حاصل آن اینست که : این فرشته از دشمنان آل محمد علیهم السلام تعجب مى کند و صبح و شام پس از ثناى الهى براى آنان (شیعیان) دعا مى کند. و فِى ((قرب الاسناد)) عن ابى عبدالله علیه السلام : امتحنوا شیعتنا عند مواقیت الصلاة و المحافظة علیها، و الى اسرارنا کیف حفظهم لها عن عدونا، و الى اموالهم کیف مواساتهم لاخوانهم فیها.(109) و در ((قرب الاسناد)) از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که : شیعیان ما را در وقت فرا رسیدن نماز بیازمایید که چگونه بر آن محافظت دارند، و درباره اسرار ما که چگونه آن را از دشمن ما حفظ مى کنند. و در اموال خود که چگونه با برادرانشان مواسات مى نمایند. و فِى ((روضة الکافى)) عن ابى عبدالله علیه السلام قَالَ: نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل بر، فمن البر التوحید و الصلاة و الصیام و کظم الغیظ و العفو عن المسى ء و رحمة الفقیر و تعهد الجار و الاقرار بالفضل لاهله . و عدونا اصل کل شر، و من فروعهم کل قبیح و فاحشة ، فمنهم الکذب و البخل و النمیمة و القطیعة و اکل الربا و اکل مال الیتیم بغیر حقه و تعدى الحدود اَلَّتِى امر الله و رکوب الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الزنا و السرقة و کل ما وافق ذلک من القبیح ، فکذب من زعم اءِنَّهُ معنا و هو متعلق بفروع غیرنا.(110) و در ((روضه کافى)) از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که : ما ریشه تمام خوبیهاییم ، و هر نیکى و پسندیده اى از شاخه هاى ماست ، و از نیکى هاست : نماز، روزه ، فرو بردن خشم ، گذشت از بدى کننده ، رحمت بر فقیر، رسیدگى به همسایه ، اقرار به فضل کسانى که شایسته آنند. و دشمن ما ریشه تمام بدى هاست ، و هر زشت و فاحشه اى از شاخه هاى آن هاست ، پس ‍ از ایشان است : دروغ ، بخل ، سخن چینى ، قطع رحم ، ربا خوارى ، خوردن ناحق مال یتیم ، تجاوز از مرزهایى که خداوند دستور فرموده ، ارتکاب گناهان ظاهر و باطن ، زنا، دزدى ، و هر عمل زشتى مانند اینها. پس دروغ مى گوید کسى که مى پندارد با ماست در حالى که به شاخه هاى غیر ما آویخته است . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image