تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
یکی از ارزشهایی که در معنویتهای جدید تبلیغ میشود «خودشیفتگی» است. خودشیفتگی قبول این تفکر است که هر کس فقط خودش مهم است و انسان فقط باید شیفته خویش باشد. در خود شیفتگی، به زحمت انداختن خود نه تنها غیر لازم که غیر مطلوب هم به حساب می آید و اساسا باید حضور دیگران در زندگی خود را محدود نمود، مگر آن که این حضور سهمی در خوشی و رفاه انسان داشته باشد. آن چه در معنویت های نوین بروز یافته است، نوعی از شیفتگی خویش است که با تمرکز بر تقدس خود، صبغه معنوی پیدا نموده و دنبال ایجاد نوعی حیات معنوی برای بشر غربی است.
در جنبش های معناگرای غربی، دعوت به معنویت با دعوت به دسته ای از آموزه های اخلاقی همراه شده است که در نگاه اول این آموزه ها چندان با خود شیفتگی قابل جمع نیست. سوالی که مطرح است این است که در نظام خود شیفتگی پرداختن به خلقیاتی که سود و فایده آن عاید دیگران می شود، چگونه توجیه می شود؟
در خودشیفتگی معنوی، لذاتی که باید تحصیل شود، منحصر به لذات حسی نیست. موسیقی، امور جنسی و غذای لذیذ فقط بخشی از لذتهایی است که یک انسان باید از آن کام گیرد و بخش دیگری از خوشیهای زندگی در «زیست معنوی مدرن» است. زیستِ معنوی برای انسان ماشینی و دلزده، نمکی است که هرچند خودش جداگانه تلخ کامی را بدنبال دارد؛ اما بدون آن، خوراک گوارایی نصیب انسان نخواهد شد و اضافه شدن مقداری از آن به غذا، خوراکی خوش پدید میآورد و دریچهای جدید از خوشیها را به روی انسان میگشاید. آن مقدار از ارزشهای اخلاقی که در معنویتهای نو ظهور برآن تاکید میشود برای کامیابی بیشتر انسان از زندگی خود است و آنچه که مورد تاکید است «معنویت نمکین» است و بس.
در «معنویت نمکین»، مهم گستردن سفره خوشهای انسان است و اضافه شدن طیفی از لذتهای جدید به لیست تفنن های گذشته. دستورات اخلاقی برآمده از چنان نگرشی، هیچ گاه به تعالی معنوی ختم نمیشود و کسب ملکات روحی و فضایل اخلاقی در آن اهمیتی ندارد و پیوند با عالم معنا در آن به چشم نمیخورد و صد افسوس که رضایت خدا و کسب قرب او در آن کمترین سهمی ندارد.
«زیست معنوی مدرن» نمیپسندد که معنویت، مطلوب ذاتی و اصیل برای انسان مدرن باشد، بلکه حقیقت آن است که معنویت ابزاری است که رضایتمندی از محیط را تحقق بخشد و اجازه ندهد که اعتراضات عمق یابد، بلکه این معنویت باید بحرانهای اقتصادی را قابل تحمل تفسیر کند و مشکلات را قابل گذشت معرفی کند و خلاصه ماموریت خود را در فروکاستن از فشارهای روانی که نظام سرمایهداری بر بشر غربی تحمیل کرده است به انجام رساند.
روشن است که غرب در عرصه معنویت دچار «بن بست مضاعف» (double – bind) است، یعنی موقعیتی که دو گزینه انتخابی متناقض دارد و انتخاب هر کدام بمعنی دهن کجی به گزینه دوم است و اتفاقاً هر دو گزینه هم نامطلوب و غلط محسوب میشوند و البته از سرناچاری، فرد باید یکی را انتخاب نماید. گزینه اول «بی معنویتی» است و گزینه دوم «خود شیفتگی معنوی» .
از یک سو نظام سرمایهداری ذاتا با «بی معنویتی» سازگارتر است و اقتضاء اولیه آن «معنویت ستیزی » است، نه «معنویت گریزی» . یعنی طرد معنویت و ستیز با آن، لازمه اولیه بینش اومانیستی است که زیر بنای سرمایهداری است و این گونه نیست که معنویت از این نگرش برآید و یا لازمه آن باشد که در نتیجه الان سعی می شود از این لازمه بگریزند.
از سوی دیگر تفسیری از معنویت که بتواند با نگرش اومانیستی سازگار باشد، همان خود شیفتگی معنوی است، نه چیز دیگر؛ یعنی قبول نوعی از معناگرایی که با انسان محوری در تضاد نباشد.
بنابراین اگر قرار باشد معنویت متعالی ـ که هدف آن پرورش انسان اتصال یافته به خدا است ـ به میدان آورده شود، در آن صورت با سکولالیزم و اومانیزم قابل جمع نخواهد بود و پذیرش چنین شانی برای عالم معنا و آموزههای وحیانی، به معنی تغییر بنیادین اندیشه لیبرال ـ دومکراسی غرب است.
ناگفته پیداست تمدن غرب به ناچار از لازمه ذاتی خود (بی معنویتی) به تعالی زدایی از معنویت (خود شیفتگی معنوی) روی آورده است. «خود شیفتگی معنوی» فرایندی است که «گریز پایان» و خستگان از زندگی ماشینی را به گریزگاه خود یعنی همان کانون سرمایهداری بر میگرداند. به عبارت دقیقتر با خود شیفتگی معنوی، گریخته گان از فرهنگ غربی با هیات «پناه یافتهگان» به دامن همین فرهنگ بر میگردند.
جالب است بدانیم ارزشهای اخلاقی همچون ایثار، همدردی، کمک به دیگران، دستگیری از فقرا، حتی با هدف بیرون کشیدن انسان از لاک خود خواهی و خروج از فردیت هم مطرح نیستند، چه برسد به این که به عنوان عامل تعالی اخلاقی و پیوند با عالم الهی مورد تاکید قرار گیرند. چنین اموری به عنوان راهکارهایی که نیاز انسان به دین و مذهب را جبران میکند و عطش خداخواهی انسان ها را فرومی نشانند، مورد توصیه قرار میگیرند. بنا بر این، این دسته از کارهای انسان دوستانه، اثر تعالی بخش ندارند و فقط کمک میکنند که انسان در آن لحظه احساس خوبی داشته باشد؛ چرا که چنین احساس مثبتی، لازمه یک زندگی خوب این جهانی است. در خودشیفتگی توجه به دیگران نه از آن حیث که مخلوق خدایند و رضای خدای در کمک به آنهاست، صورت میگیرد، بلکه دیگران اساساً ارزشی ندارند و آنچه که تعیین کننده همه چیز است، «لحظهای خوش» است که باید ایجاد شود و این لحظه خوش اگر در همدردی با یک بینوا تامین میشود باید به آن پرداخت چرا که بخشی از خوشی، خوشی روحی است که این خوش روحی باید به کامروایی انسان اضافه شود تا عیش دنیایی او کامل شود.
نگاهی اجمالی به پارهای از مفاهیم معنوی که در معنویتهای نوظهور غربی وارد شدهاند، راهگشا خواهد بود؛
1. زیستن در حال
یکی از مفاهیم پررنگ در متون معنویت گرای غربی «نیروی حال» است. این مفهوم به تنهایی یکی از کتابهای اکهارت توله ـ که بزرگترین رهبر معنوی جهان نام گرفته است ـ را به توضیح و تفسیر خود به پایان رسانده است. در نوشته های وین دایر، دیباک چوپرا، دبی فورد، کاترین پاندر، لوئیزهی، دونالدوالش، بتی جین ایدی و .. این مفهوم ـ البته با عناوین متفاوت و تفسیر واحد ـ فراوان دیده میشود.
مراد از این واژه، «داشتن احساس خوب در زمان حال و گذشتن از خطاهای گذشته خود و فراموشی آینده» است. هرچند این مفهوم به عنوان یک فرایند روان درمانی توصیه شده، اما نباید فراموش کرد این مفهوم برای فرار از کشمکشهای روحی و رو آوردن به آیندهای مملو از لذت و خوشی کاربرد دارد. کسی که در «نیروی حال» زندگی میکند، اصلا نباید به درگیری و مشکلات آینده فکر کند. آن بخش از زندگی که موجب تلخ کامی در آینده میشود ـ هرچند واقعیت دارد ـ نباید باعث به هم خوردن عیش کنونی و زیستن در حال شود و همواره باید به نیمه پر لیوان خیره شد و نیمه خالی چون بهرهای از خوشی ندارد، ارزش دیدن هم ندارد، چه برسد به این که مبنای عمل قرار میگیرد.
طبق این مفهوم تنها باید به حال اهمیت دارد و وجود خود را به تمامه در آن تجربه کرد و نباید اجازه داد گذشته پر از خطا، خود را بر «حال» تحمیل کند. گذشتهها را باید فراموش کرد و خود را بخشید و به هیچ وجه نباید احساس پشیمانی از گذشته شکل گیرد و عذاب وجدان نسبت به گذشتة تاریک، فعال گردد. آینده هم یا به کام ماست یا بر وفق مراد نیست. اگر آینده همسو با کامروایی بیشتر ما باشد، در آن صورت، آینده هم چیزی نیست جز «لحظات حال» که البته بعداً فرا میرسد . اگر هم آینده بر وفق مراد ما نباشد، اولا آینده هرچه باشد نباید مانع سرخوشی در حال شود و بعلاوه با این نگرش جدید، اساساً میتوان لحظات خوشی را از میان تلخی های آینده بیرون کشید.
زیستن در حال به معنای استفاده بیشتر از زمان حال برای تکامل روحی نیست، بلکه به معنای «دم غنیمت شمری» و تمتع حداکثری از شرایط فعلی است.
نکته بسیار کلیدی در باب زیستن در حال این است که مروجین این مفهوم، ماموریت انسان را در همین مدل زیست ـ خوشی این جهانی و دیگر هیچ ـ تعریف میکنند و غایتی فراتر از تجربه چنین لذتی را معرفی نمیکنند.
باید اضافه کنیم که چنین راهکاری هرچند باعث ندیدن مقصر اصلی معضلات روانی در جوامع غربی شده است و در مواردی موجب خوش بینی به زندگی ماشینی گردیده است؛ اما این فرمول در عمل ناکارآمدی خود را نشان داده و تنشها و اضطرابهای بزرگ و چالشهای اساسی تمدن غربی را نتوانسته پنهان کند. این ناکارآمدی در بیان روان شناسان غربی انعکاس یافته است.
آنتونی موریارتی میگوید:
«دیگر نمیتوانیم این توهم باطل را قبول کنیم که «فعلاً احساس خوبی داشتن» میتواند خاصیت درمانی داشته باشد. دیگر نمیتوانیم این واقعیت را نادیده بگیریم که تنها به «حال» پرداختن و نادیده گرفتن گذشته و آینده افراد، باعث افزایش اضطراب میشود» (روان شناسی ساتانسیم، آنتونی موریاتی، مهدی گنجی، ساوالان ص 95)
نوشته شده توسط: حمزه شریفی دوست .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.