۹- وَ أَعِزَّنِى وَ لَا تَبْتَلِیَنِّى بِالْکِبْرِ /

تخمین زمان مطالعه: 21 دقیقه

۹- وَ أَعِزَّنِى وَ لَا تَبْتَلِیَنِّى بِالْکِبْرِ بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم


9- وَ أَعِزَّنِى وَ لَا تَبْتَلِیَنِّى بِالْکِبْرِ بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم امام سجاد (ع) در این دو جمله از دعاى ((مکارم الاخلاق )) که به خواست خدا موضوع بحث امروز است به پیشگاه خداوند عرض مى کند: بارالها! موجبات عزت نفس و رفعت معنویم را، که لازمه افراد با ایمان است ، فراهم نما و مرا از تکبر و خود بزرگ بینى منزه و محفوظ دار. قرآن شریف فرموده است : لله العزه و لرسوله و للمؤ منین (192) عزت براى خداوند است و براى پیمبر خداست و براى افراد با ایمان است . راغب در مفردات مى گوید: العزه حاله مانعه للانسان من ان یغلب (193) یعنى ((عزت )) که کلمه بزرگى است و در قرآن آمده همان حالت ترفع و بلندى روح است که نمى گذارد انسان ، مغلوب و مقهور چیزى شود و دچار ذلت و گرفتارى آن گردد. کسانى که در مقابل ثروت اندوزى و به دست آوردن مال ، یا براى نیل به قدرت و مقام ، یا براى طمع داشتن به اموال و ثروتهایى که در دست مردم است ، یا در مقابل شهوات و تمایلات نفسانى مقهور و مغلوب و ذلیل اند و شخصیت خود را از دست مى دهند فاقد عزت اند، زیرا در مقابل یکى از اینها شکست خورده و خوار گشته اند. عزت براى آن انسان آزاده اى است که خود را در مقابل هیچ یک از تمایلات نفسانى و عناوین مادى مقهور و اسیر و زبون نبیند، آزاد زندگى کند و با سر بلندى امرار حیات نماید. چنین انسانى را مى توان ((عزیز النفس )) دانست و الا بندگان هوى و هوس نمى توانند داراى عزت نفس باشند و قادر نیستند که هدف قرآن مقدس را در خود تحقق بخشند. عن على علیه السلام قال : عبد الشهوه اذل من عبد الرق (194) على (ع) مى فرماید: کسى که بنده و مطیع بى قید و شرط غریزه جنسى یا دیگر شهوات نفسانى خویشتن است و نمى تواند از اقناع غیر مشروع آنها خود را نگه دارد، از برده زر خرید ذلیلتر است . چنین انسانى قادر نیست به مقام رفیع عزت نفس دست یابد و خود را مصداق واقعى افراد با ایمان واجد عزت نفس دست یابد و خود را مصداق واقعى براى کسانى است که از تذلل در مقابل غیر خدا بپرهیزند و از بندگى مخلوق اجتناب نمایند، فقط خدایرا معبود خویش بشناسند و تمام تذلل و تضرع خود را در پیشگاه او ابراز نمایند که این عالى ترین مقام عزت نفس براى اولیاى الهى است . از جمله مناجاتهاى على (ع) در پیشگاه قادر متعال این بود که مى گفت : الهى کفى بى عزا ان اکون لک عبدا و کفى بى فخرا ان تکون لى ربا(195) براى من این عزت کافى است که بنده تو باشم و این افتخار هم کافى است که تو مالک من باشى . عن ابیعبد الله السلام قال لرجل : اعلم انه لاعز لمن لایتدلل لله تبارک و تعالى و لارفعه لمن لایتواضع لله عزوجل (196) امام صادق (ع) به مردى فرمود: کسى که در پیشگاه خداوند تذلل و خضوع ننماید عزت و بزرگى ندارد و آن کس که در مقابل حضرت حق تواضع و فروتنى نمى کند رفعت و بلندى مقام ندارد. در آیه اى که در اول بحث مذکور افتاد، آمده است : عزت براى خداوند است ، رفعت براى پیامبر است ، و سرافرازى براى مؤ منین . اما مى دانیم که عزت خداوند که آفریدگار عالم و مالک واقعى تمام جهان هستى است با عز مخلوق تفاوت اساسى دارد: او غالب و قاهر بر همه موجودات و مخلوقات است اما خودش ‍ مغلوب و مقهور موجودى نیست ، همه موجودات به او احتیاج دارند و او غنى بالذات است و به احدى نیاز ندارد. یا ایها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحمید(197) اى مردم ! همه شما نیازمند به خداوند بزرگید اما خداوند، غنى مطلق و بى نیاز است . کمال بارى تعالى این است که عزتش خالى از دل و غنایش منزه و برکنار از فقر است . این مطلب به صورت دعا در کلمات رسول گرامى آمده است : یا من هو عزیز بلاذل ، یا من هو غنى بلافقر(198) اى خداوندى که عزتت خالى از دلت است ، اى پروردگارى که غنایت مبرى از فقراست : این کمال الهى است . اما کمال بشر در این است که هرگز خدا را فراموش نکند و نیازمندى خویشتن به ذات اقدس او را از یاد نبرد، و این مطلب نیز در سخنان پیشواى بزرگ اسلام به صورت دعا آمده است : اللهم اغننى بالافتقار الیک و لا تفقرنى بالاستغناء عنک (199) بارالها مرا به اینکه دائما به تو محتاج باشم غنى و بى نیاز دار و مرا از اینکه خود را مستغنى از تو بدانم دچار فقر و بدبختى مکن . درخواست عزت از پیشگاه خداوندى به معناى طلب توفیق و تسبیب اسباب در راه رسیدن به عزت نفس و علو فکر است ، یعنى دعا کننده مى خواهد بگوید: اى خداوندى که خود عزیز واقعى هستى و بر جمیع عوالم وجود سلطه دارى ، اى پروردگارى که قادرى و همه مخلوقات مقهور تو هستند و بر تمام موجودات غلبه مى کنى و هرگز مغلوب نمى شوى ، بر من منت بگذار و موفقم نما که داراى قوت نفس و قدرت اراده شوم تا بتوانم در مقابل تمنیات ذلت بار مقاومت کنم و به حول و قوه تو عز ایمانى خویش را که مایه سربلندى دنیا و آخرت است نگاهدارى بنمایم . لازم است توضیح داده شود که درخواست توفیق از پیشگاه الهى زمانى بر وفق موازین شرع مقدس و نظام علت و معلول خلقت است که درخواست کننده براى تحقق بخشیدن به موضوع مورد تمنى خود نیت قطعى و عزم ثابت داشته باشد و بدون تصمیم درونى ، دعاى توفیق نابجا و بى مورد است ، مثلا شخص محصل زمانى مى تواند در راه تحصیل علم و نیل به مدارج کمال دانش از پیشگاه خداوندى درخواست توفیق نماید که در باطن به درس خواندن مصمم و داراى اراده جدى باشد. آن کس که در ضمیر خود نیت درس خواندن ندارد یا آنکه دودل و مردود است و در راه فراگرفتن دانش قدمهاى جدى برنمى دارد نمى تواند از پیشگاه خداوند درخواست توفیق نماید. عن الرضا علیه السلام قال : من استغفر الله بلسانه ولم یندم بقلبه فقد استهزء بنفسه و من سال الله التوفیق و لم یجتهد فقد استهزاء بنفسه (200) حضرت رضا (ع) فرموده است : اگر کسى براى عفو گناهان خود به زبان استغفار کند و از خداوند طلب بخشش نماید، اما در دل از اعمال زشت خود پشیمان نباشد او در این استغفار، خود را مسخره نموده است ، اگر کسى از خداوند طلب توفیق نماید اما در مقام عمل ، مجاهده و کوشش ندارد او در طلب توفیق ، خویشتن را به استهزا گرفته است . براى آنکه دعاى افراد باایمان در طلب توفیق براى عزت نفس بجا واقع شود و به طور صحیح آن را از خدا لازم است به نکاتى چند که در روایات اولیاى اسلام آمده است توجه نمایند. اول آنکه بدانند حفظ عزت براى مسلمانان از وظایف دینى آنان است و هیچ فرد باایمانى حق ندارد عز خود را درهم بشکند و موجبات خوارى و ذلت خویش را فراهم آورد. عن النبى صلى الله علیه و آله قال : لیس للمؤ منین ان یذل نفسه (201) رسول اکرم فرموده است : شخص با ایمان حق ندارد که موجبات ذلت و خوارى خود را فراهم آورد. عن ابیعبد الله علیه السلام قال : ان الله عزوجل فوض الى المومنین اموره کلها و لم یفوض الیه ان یذل نفسه (202) امام صادق (ع) فرموده است : خداوند تمام امور مؤ منین را به خودشان تفویض نموده ، ولى به آنان اجازه نداده است که خویشتن را ذلیل و خوار نمایند. دوم آنکه بدانند عوامل متعددى از قبیل حب مال ، علاقه به مقام ، جاه طلبى ، شهرت دوستى ، محبوبیت اجتماعى و نظایر اینها مى تواند آدمى را مغرور و مغلوب نماید و اگر کسى احساس نمود که در باطن ، اسیر قدرت این تمایلات است باید بداند که عز و شرفش در معرض خطر قرار دارد. عن على علیه السلام قال : کل عزیز داخل تحت القدره فذلیل (203) على (ع) فرموده است : هر عزیزى که تحت قدرتى قرار دارد ذلیل و خوار است ، براى آنکه از خطر آن تمایلات نفسانى مصون بماند و عز و شرف خود را در راه نیل به آنها از دست ندهد باید خویشتن را با نیروى ایمان بسازد، از ذات اقدس الهى استمداد نماید، بر هواى نفس خود غلبه کند و عزت نفس خویشتن را با هیچیک از آن تمایلات معامله ننماید. سوم آنکه بدانند اولیاى گرامى اسلام علیهم السلام رذیله طمع را در نابود ساختن سرمایه گرانقدر عزت نفس از دیگر رذایل خطرناکتر دانسته و این مطلب را ضمن روایات متعددى خاطرنشان ساخته و پیروان خویش را از آن برحذر داشته اند و در اینجا پاره اى از آن روایات ذکر مى شود: عن على علیه السلام قال : ثمره الطمع ذل الدنیا و الاخره (204) على (ع) فرمود: میوه طمع ، ذلت دنیا و آخرت است ، یعنى اگر کسى بذر طمع را در دل بیفشاند و آن شجره خبیثه در باطن رشد کند میوه اى که از آن برمى دارد ذلت است ، نه فقط ذلت دنیا بلکه این صفت هم در دنیا ذلت بار است و هم در عالم آخرت . و عنه علیه السلام قال : من لم ینزه نفسه عن دناء ه المطامع فقد اذل نفسه و هو فى الاخره اذل و اخزى (205) و نیز فرموده است : کسى که نفس خود را از پستى طمعها منزه ندارد با این صفت مذموم ، خود را در دنیا ذلیل نموده و در آخرت ، ذلت و خواریش فزونتر خواهد بود. قال الباقر علیه السلام فى وصیته لجابر: واطلب بقاء العز باماته الطمع و ادفع ذل الطمع بعز الیاس (206) امام باقر (ع) در وصیت خود بجابر جعفى فرمود: بقاى عز خود را با نابود ساختن طمع در ضمیر خود طلب کن و ذلت طمع خود را با عز ناامیدى از آنچه در دست مردم است دفع نما. على (ع) نامه مبسوط و مفصلى که حاوى بسیارى از تعالیم الهى و درسهاى سعادت بخش است به فرزند خود، حضرت مجتبى (ع)، نوشته و از جمله مسائلى که در آن نامه خاطر نشان گردیده صیانت نفس و نگاهدارى عز و شرف انسانى است . و اکرم نفسک عن کل دنیه و ان ساقتک الى الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا(207) فرزند عزیز! از هر قسم زبونى و پستى بپرهیز، هر چند آن پستى وسیله نیل به تمنیاتت باشد، زیرا در مقابل آنچه از سرمایه شرافت نفس خود مى دهى هرگز عوضى که با آن برابر باشد به دست نمى آورى . بنده دگرى مباش که خداوند ترا آزاد آفریده است . خلاصه اینکه آفریدگار حکیم ، آدمى را آزاد آفریده و گزینش خوبى ها و بدى ها را به اختیار وى گذارده است ، او مى تواند در جمیع شئون زندگى به پاکى و درستى قدم بردارد یا راه ناپاکى و انحراف را در پیش گیرد. حفظ عزت نفس و یا تن دادن به ذلت و پستى از جمله امورى است که در اختیار انسانهاست . هر فردى اگر بخواهد مى تواند به تمنیات ذلتبار خود پشت پا بزند، از آنها چشم بپوشد و عز و شرافت خود را از دستبرد خطر مصون و محفوظ دارد، و مى تواند از براى جلب منفعتهاى ذلتبار، شرافت نفس را واپس زند، عزت انسانى را نادیده انگارد، و به انواع ذلتها تن دردهد، و به منفعت مورد نظر خود دست یابد و این همان است که در کلام على (ع) آمده است : الرجل حیث اختار لنفسه ، ان صانها ارتفعت وان ابتذلها اتضعت (208) ارزش شخصیت هر فردى وابسته به روشى است که اتخاذ مى نماید، اگر نفس خود را از پستى و دنائت برکنار نگاهدارد به مقام رفیع انسانى نایل مى شود و مدارج کمال را مى پیماید و اگر عز و عزت و حیثیت معنوى خویشتن را مبتذل و بى ارزش تلقى نماید به پستى و ذلت مى گراید و راه سقوط را مى پیماید. بنى اسرائیل دلباخته ثروت و عاشق مال بودند. از این رو به زندگى مرفه و پرتجمل قارون که سرمایه دار بزرگ آن روزگار بود با چشم حسرت مى نگریستند و تمنى آن را داشتند. فخرج على قومه فى زینته . قال الذین یریدون الحیوه الدنیا یا لیت لنا مثل ما اوتى قارون انه لذوحظ عظیم (209) قارون با تمام زیور و زینت خود در قوم خویش ظاهر گردید. دلباختگان مال که جز زندگى دنیا هدفى نداشتند گفتند: اى کاش ما نیز تمولى همانند قارون مى داشتیم که او در زندگى از حظ و بهره عظیم برخوردار است . اینان اگر مى دانستند که با تملق گویى و تذلل در مقابل قارون به قسمتى از سرمایه وى دست مى یافتند مضایقه نداشتند که شرف انسانى و عزت نفس خود را با آن معامله کنند و به تمول و ثروتى دست یابند. مسلمانان در صدر اسلام ، تهیدست و کم بضاعت بودند ولى بر اثر تعالیم نورانى قرآن شریف با عزت و علو همت بار آمدند و به مالداران اعتنا نداشتند زیرا رسول گرامى به آنان فرموده بود: من عظم صاحب دنیا و احبه لطمع دنیا سخط الله علیه (210) اگر کسى صاحب دنیا را بزرگ بشمرد و روى طمع ، او را دوست بدارد مشمول غضب بارى تعالى خواهد بود. نصاراى نجران مردمى ثروتمند و متمکن بودند. رسول گرامى اسلام به آنان نامه نوشت و به دین مقدس ‍ اسلام دعوتشان نمود. پس از مشورت ، به این نتیجه رسیدند که هیئتى را، براى مذاکره و احتجاج ، به مدینه اعزام دارند. آن هیئت وقتى به نزدیک مدینه رسیدند با هم تبادل فکر کردند و گفتند: مسلمانان بى بضاعت و فقیرند، اگر ما طلاجات و زیورهاى گرانقیمتى را که با خود داریم روى لباسها بپوشیم مسلمانان از مشاهده آن همه ثروت خاضع مى شوند و ما را با دیده عظمت مى نگرند و این خود موجب پیروزى ما خواهد بود. زیورها و طلاآلات را پوشیدند و خود را به آنها آراستند وقتى وارد شهر شدند مسلمانان فقیر که ناظر جریان بودند نه تنها خویشتن را در مقابل طلاها نباختند و احساس حقارت ننمودند، بلکه این عمل موجب تحقیر نصاراى نجران گردید و آنان در نظر مسلمانان حقیر و کوچک آمدند، به خود مى گفتند: پیمبر اسلام ، اینان را براى عز معنوى و تشرف به اسلام دعوت نموده است و آنان ثروت خود را به رخ ما مى کشند، بى اعتنایى مسلمانان که نتیجه تربیت بزرگ اسلام بود در روحیه نصارى اثر منفى گذارد و دانستند که با نشاندادن ثروت ، عظمتى در قلوب مسلمانان به دست نمى آورند و مسلمانان بلند همت و عزیز النفس تحت تاثیر قرار نمى گیرند. نتیجه آنکه امام سجاد (ع) در جمله اول دعا که موضوع گفتار امروز است از پیشگاه بارى تعالى درخواست مى کند: و اعزنى بارالها! به من عزت و کرامت نفس عطا فرما. ولى بلافاصله عرض مى کند: و لا تبتلینى بالکبر بارالها! مرا به کبر که از بیمارى هاى خطرناک اخلاقى است مبتلا منما. جاى این پرسش است که آیا بین عزت نفس و کبر رابطه اى وجود دارد که امام (ع) پس از درخواست عزت نفس از ابتلاى به کبر سخن مى گوید. پاسخ این پرسش ، مثبت است ، زیرا ممکن است عزت نفس در روحیه بعضى از افراد و اشخاص از مرز خود تجاوز کند و آدمى را دچار خود بزرگ بینى و کبر نماید، و مردم را بر اثر آن با دیده تحقیر بنگرد و آنان را کوچک و ناچیز بشمرد و معناى ابتلاى به تکبر بر اثر زیاده روى در امر عزت نفس با کبر، آنقدر به هم نزدیک اند که بعضى از افراد عادى ، از عزت نفس مردان بزرگ الهى برداشت کبر نموده اند و آنان را خود بزرگ بین تلقى کرده اند. قال رجل للحسن علیه السلام : ان فیک کبرا. فقال : کلا، الکبر لله وحده ، ولکن فى عزه . قال الله تعالى : لله العزه و لرسوله و للمؤ منین (211) مردى به حضرت مجتبى (ع) عرض کرد که : به نظر من در شما کبرى وجود دارد. حضرت فرمود: هرگز. من گرفتار کبر نیستم ، بزرگى و کبریایى مخصوص ذات اقدس الهى است ، آنچه در من است عزت نفس است ، همان عزتى که خدا در قرآن فرموده است : عزت براى خدا، و براى پیغمبر، و براى اهل ایمان است . براى آنکه مطلب ((عزت نفس )) و کبر هر چه بهتر و بیشتر روشن گردد لازم است در این باره به اختصار توضیحى داده شود. بعضى از صفات پسندیده و ممدوح آنچنان در مجاورت پاره اى از صفات ناپسند و مذموم قرار دارند که اگر آدمى غافل شود ممکن است خلق خوبش از حد خود تجاوز کند و به خلق بد مبدل گردد. براى نمونه به ذکر دو مثال اکتفا مى شود. تواضع یا فروتنى از جمله صفات پسندیده و موجب محبوبیت متواضع نزد خدا و خلق است : عن النبى صلى الله علیه و آله قال : التواضع لایزید العبد الا رفعه فتواضعوا یرحمکم الله (212) رسول اکرم فرموده است : فروتنى و تواضع ، مقام متواضع را در جامعه بالا مى برد، تواضع کنید تا رحمت خداوند بزرگ شامل حالتان گردد. امام عسگرى (ع) در حدیث مفصلى از پاداش مردم متواضع سخن گفته و در ضمن آن ، قضیه اى را از على (ع) که حاکى از مراتب تواضع آن حضرت است نقل فرموده که : پدرى و پسرى مهمان آن حضرت شدند، هر دو را احترام نمود و در صدر مجلس نشاند، دستور داد طعام بیاورند. سفره اى گسترده شد، غذا آوردند. و آن دو مهمان ، حضور امام غدا خوردند. سپس قنبر براى شستن دست مهمانها آفتابه و لگن آورد. على (ع) از جا برخواست و آفتابه و لگن را به دست گرفت و نزد پدر آمد که دست او را بشوید. آن مرد سر خجلت به زیر آورد و ابا داشت که امیرالمؤ منین ، آب روى دستش بریزد. سرانجام به اصرار آن حضرت حاضر شد و دست خود را پیش آورد که وضع خجلت آور را پایان دهد دست خود را آنطور که باید نمى شست . حضرت او را قسم داد و از وى خواست که دست خود را با اطمینان آنچنان بشوید که گویى قنبر روى دستش آب مى ریزد. خلاصه ، مرد دست خود را شست و سپس امیرالمؤ منین آفتابه و لگن را در اختیار فرزندش محمد حنیفه گذاشت که دست فرزند را بشوید. و قال یا بنى لو کان هذا الابن حضرنى دون ابیه لصببت على یدیه ولکن الله عزوجل یا بى ان یسوى بین ابن و ابیه اذا جمعهما مکان لکن قدصب الاب على الاب فلیصب الابن على الابن (213) حضرت فرمود: اى فرزند! اگر این پسر به تنهایى به منزل من آمده بود و با پدرش نمى بود من آب روى دست پسر مى ریختم ولى این پسر با پدر آمده و خداوند ابا دارد از اینکه در یک مجلس ، پدر و پسر به طور یکسان مورد معامله و احترام قرار گیرند. بنابراین براى اینکه بین آن دو از نظر تکوین ، فاصله باشد پدر به دست پدر آب ریخته و پسر هم به دست پسر آب مى ریزد. باید همواره به خاطر داشته باشیم که تواضع ممدوح و پسندیده آن است که به عز و متواضع آسیب نرساند و موجب خوارى و ذلت او نشود، مثلا سبقت گرفتن در سلام تواضع است ، در مجالس ، بدون ابا جایى بنشینیم که پایین تر از رتبه ما باشد تواضع است ، خودارى نمودن از جدل در بحث کردن ، اگر چه حق با ما باشد، تواضع است ، اما اگر کسى به عنوان تواضع ، خود را تحقیر کند یا کلماتى ذلت بار از قبیل ((بنده ام ، برده ام ، چاکرم ، پایبوسم ، خاکسارم )) بگوید، یا زبان به تملق و چاپلوسى بگشاید، این قبیل اعمال و الفاظ، نه فقط تواضع ممدوح نیست و از اخلاق پسندیده به حساب نمى آید بلکه تذلل و پستى است و از نظر شرع مقدس ‍ ناپسند و مذموم است و مسلمانان حق ندارند که خود را به این قبیل اعمال آلوده نمایند. پس تواضع و تذلل در مجاورت هم و دیوار به دیوار یکدیگرند و افراد متواضع باید مراقب باشند که فروتنى و تواضعشان مبدل و خوارى نگردد و دچار پستى و انحطاط نشوند. عزت نفس نسبت به تکبر داراى وضعى اینچنین است و افراد عزیز النفس باید بسیار مواظب باشند که گرفتار کبر نشوند و به راه تکبر و خود بزرگ بینى نگرایند. یک انسان با ایمان و عاقل براى اینکه به عزت نفس ‍ متخلق گردد و از ذلت و زبونى برکنار بماند به انسانیت خود فکر مى کند و درباره مقام انسان مى اندیشد و با خویشتن مى گوید: من انسانم و انسان ، در کره زمین ، بزرگترین مخلوق بارى تعالى است . خداوند درباره خلقت انسان فرموده است : لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم (214) ما انسان را در بهترین و عالى ترین سازمان آفریده ایم . در زمینه آفرینش انسان فرموده است : فتبارک الله احسن الخالقین (215) پروردگار جهان خود را بهترین آفریننده خوانده است . انسان آنقدر بزرگ است که درباره او فرموده است : خلق لکم ما فى الارض جمیعا(216) من همه محتویات زمین و تمام موجودات کره خاکى را براى تو آفریده ام ، آیا سزاوار است که این انسان بزرگ بنده طلا و نقره باشد، بنده مال و مقام گردد، اسیر شهوت و غضب گردد، انسان اگر بخواهد انسانیت خود را احترام کند و مقام شامخ انسان را تکریم نماید باید حتما عزیز النفس باشد و خویشتن را از قید و بندهاى غلط و ناروا مصون دارد، و به قول راغب وقتى ((عزت )) را معنى مى کند مى گوید: العزه حاله مانعه لانسان من ان یغلب (217) عزت عبارت است از آن حالت معنوى و از آن درک درونى که نمى گذارد آدمى را مغلوب شود، مغلوب هیچیک از شئون دنیوى ، نه اسیر مال و مقام باشد و نه ذلیل هواى نفس و شهوات . خلاصه ، یک انسان قوى و توانا، یک انسان بزرگ و آزاد، چنین انسانى داراى عزت نفس است و همین صفت است که خدا در قرآن در ضمن آیه اى که براى عزت خدا و پیغمبر است براى مؤ منین هم ذکر کرده : الله العزه و لرسوله و للمؤ منین (218) انسان عزیز النفس شرافت معنوى و برترى مقام انسانى خود را با هیچ چیز معامله نمى کند و هر امرى که به عزت او ضربه زند از آن مى گریزد و فرار مى نماید و عمر خود را با شرافت نفس و سربلندى مى گذراند. انسانهاى عزیز النفس خود را از نظر شرافت انسانى بزرگ مى دانند، اما به مردم هم احترام مى کنند، مردم را با دیده ذلت و خوارى نمى نگرند و آنان را پست و ناچیز نمى دانند. این عزت نفس است که هم خود را از نظر عظمت حفظ کرده و هم مردم را از نظر تواضع محترم مى شمرد. اما اگر یک نفر انسان عزیز النفس از واقع بینى غافل شود و از مسیر حقیقت منحرف گردد ممکن است آن حالت عزت نفس موجب شود که مردم را با چشم حقارت بنگرد، آنها را پست ببیند، و خود را بزرگ و عظیم بپندارد و احساس کند، در این صورت است که عزت نفس به حالت تکبر و خود بزرگ بینى مبدل مى شود و این همان معنایى است که امام سجاد (ع) در پیشگاه الهى عرض مى کند: واعز نى ولا تبتلینى بالکبر پروردگارا! به من عزت نفس و بزرگوارى روح مرحمت بفرما، ولى خدایا من مبتلا به کبر نشوم آلوده به بیمارى خود بزرگ بینى نگردم و بندگان خدا را با دیده حقارت ننگرم ، و اگر کسى چنین شود یعنى دچار حالت کبر گردد مسلما از صراط مستقیم ، منحرف شده و گناهى بسیار بزرگ مرتکب گردیده و همین کبر و خود بزرگ بینى مى تواند موجب سقوط او در دنیا و عذاب او در عالم آخرت گردد، و در این باره روایات بسیارى رسیده است : عن النبى صلى الله علیه و آله قال : اجتنبوا الکبر فان العبد لایزال یتکبر حتى یقول الله عزوجل : اکتبوا عبدى هذا فى الجبارین (219) رسول اکرم فرموده است : از کبر و خودبزرگ بینى اجتناب کنید که بنده ممکن است آنچنان مغرور به خود بینى و بزرگ بینى خود شود تا کار به جایى برسد که خداوند مى فرماید: نام این بنده متکبر را در صف جباران و در گروه مردم ستمگر و زورگو بنویسد. عن على علیه السلام قال : من تکبر للناس ذل (220) على (ع) مى فرمود: هر کس به مردم تکبر کند در بین مردم ، ذلیل و خوار مى شود. راغب مى گوید: الکبر ظن الانسان بنفسه انه اکبر من غیره و التکبر اظهاره کلمه کبر، مربوط به حالت روانى است و تکبر مربوط به اظهار آن حالت است . راغب مى گوید ((کبر)) عبارت از این است که آدمى به خود گمان برد که از دگران برتر و بالاتر است . اگر این گمان را اظهار نکند و عملا از خود نشان ندهد دچار ((کبر نفسانى )) است ، اما اگر این حالت گمان درونى را اظهار کند و با مردم عملا به گونه اى برخورد نماید که خود را بزرگ وانمود کند و آنان را کوچک ، این معنى تکبر است و همین امر،موجب مى شود که انسان متکبر دچار ذلت اجتماعى گردد و مردم به او با دیده تحقیر بنگرند. عن على علیه السلام قال : من وقف عند قدره اکرمه الناس و من تعدى حده اهانه الناس (221) على (ع) فرموده است : کسى که در خد خود بایستد و توقف کند، مردم او را اکرام مى کنند و آن کس که از حد خود تجاوز نماید مورد اهانت مردم واقع مى شود. از آنچه مذکور افتاد رابطه عزت نفس با تکبر روشن شد و امام سجاد (ع) از خدا مى خواهد که : به من عزت نفس مرحمت کن و از بیمارى تکبر مصون و محفوظم بدار. پیروان آن حضرت نیز باید درخواستشان اینچنین باشد. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image