مقصود از وجود، ذات، صفات و اسماء خدا /

تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه

ذات» اصطلاحآ به هستی محض و هویت مطلق گفته می‌شود و هیچ لفظی وجود ندارد که بر آن دلالت کند؛ زیرا دلالت لفظ بر ذات، متوقف بر ادراک و شناخت ذات است و هیچ کس توان درک یا شهود آن هویت مطلق را ندارد. او خدایی است که افکار بلند اندیشوران متألّه، کنه ذاتش را درک نکنند و غواصان دریای شهود، دستشان از پی بردن به کمال هستی‌اش کوتاه، و راه اکتناه او، هم از راه فکر هم از طریق دل مسدود است « الَذی لا یُدْرِکُه بُعدَ الهِمَمِ وَ لایَنالُهُ غوصُ الفِطَن» .


ذات» اصطلاحآ به هستی محض و هویت مطلق گفته می‌شود و هیچ لفظی وجود ندارد که بر آن دلالت کند؛ زیرا دلالت لفظ بر ذات، متوقف بر ادراک و شناخت ذات است و هیچ کس توان درک یا شهود آن هویت مطلق را ندارد. او خدایی است که افکار بلند اندیشوران متألّه، کنه ذاتش را درک نکنند و غواصان دریای شهود، دستشان از پی بردن به کمال هستی‌اش کوتاه، و راه اکتناه او، هم از راه فکر هم از طریق دل مسدود است « الَذی لا یُدْرِکُه بُعدَ الهِمَمِ وَ لایَنالُهُ غوصُ الفِطَن» . نهج البلاغه/ خطبه،1- آیة الله جوادی آملی، علی(ع) مظهر اسمای حُسنای الاهیذات را هیچ گونه مرتبه ای نیست و وحدت آن حقیقی است، آنچه از مراتب و کثرات در جهان هستی مشاهده می شود، همه در ظهورات ذات است و نه در ذات هستی.از دیدگاه عرفان اسلامی اطلاق ذات اختصاص به خداوند دارد و مخلوقات، ظهور ذات اند و نه خود ذات. به عبارتی می توان گفت: ذات مخلوقات، همان وجود و هستی محض حق تعالی است که در مخلوقات و مظاهر حضور و ظهور دارد. ولی از نگاه فلاسفه که معتقد به ماهیت هستند، اشیا دارای ذات می باشند. ذات اشیا از نگاه فلسفی آمیزه ای از جنس و فصل آنها است که با تهلیل ذهنی قابل امتیاز و تشخیص است. در مورد شناخت ذات خداوند ما می دانیم که ذات الهی، محض هستی و هستی محض است و بدین مقدار شناختنی است ولی اینکه کنه ذات الهی چیست، فکر و اندیشه بشر, به کنه ذات غیبی او راه ندارد و به جز تحیر و سرگردانی یا انحراف و ضلال, بهره دیگری نخواهد داشت. پس آنچه شناختنی است ذات، صفات و افعال الهی است و آنچه ناشناختنی است کنه و باطن ذات خداوند است. کنه ذات حق که از آن به «هویت غیبیه»، «غیب ذات»، «مقام ذات»، «مرتبه ذات» و گاهی هم به الفاظ دیگر (مانند «عنقاء» و «غیب الغیوب») تعبیر می شود, وجود لا تعین صرف است ; هیچ گونه حدی ندارد; از جمیع تعینات - چه مفهومی و چه مصداقی - مبراست; نه نامی دارد و نه نشانی; نه اسمی دارد و نه رسم و صفتی; نه با اسم یا صفتی مقید است و نه با عدم آن اسم یا صفت; نه با تعین خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین. حتی با «اطلاق» و «عدم تعین» هم مقید نیست; زیرا «اطلاق» و «عدم تعین» نیز به جای خود, نوعی تعین و قید است و مقام ذات از آن هم منزه و مبرا است . اما تعینات اسمی و وصفی (اسماء و صفات حق) همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلی به ظهور می رسند. از این رو به مقام ذات خداوند راهی نیست; نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود. همه اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملا عاجزند. اگر قدم پیش بگذارند, حیران می گردند و یا به راه ضلالت و خطا می روند, علاوه بر نرسیدن, از آن دورتر هم می شوند: «یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما», (طه, آیه 110).ادراک حسی و عقلی بشر, به آنچه متعین است راه دارد; بنابراین ما ذات حق را در مرتبه تعین احدی و واحدی می شناسیم و به مرتبه لاتعین ذات که از همه تعین ها بالاتر است و تعین ها همه متأخر از آن, بعد از آن و مخلوق آن هستند، راهی نداریم. اشاره نیز بدان مقام راه ندارد; چه اشاره حسی باشد و چه اشاره ذهنی, عقلی و وهمی . چگونه می توان به ذاتی که تعین ندارد, اشاره نمود؟ به همین جهت از فکر در «کنه ذات حق» نهی شده است.امام علی بن موسی الرضا(ع) می فرماید: «... فلیس الله عرف من عرف بالتشبیه ذاته و لا ایاه و حد من اکتنهه, و لا حقیقته اصاب من مثله و لا به صدق من نهاه, و لا صمد صمده من اشار الیه; پس, خدای را نشناخته, آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته, آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد و به حقیقت او نرسیده, آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده است آن کس که ذات او را حدی قائل شده و به جانب او روی نیاورده است; آن کس که به ذات او اشاره نموده است ...», (کتاب التوحید صدوق, باب التوحید و نفی التشبیه, ص 34). حتی اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازی های خود بخواهند, به سوی مقام ذات اوج بگیرند, راه به جایی نبرده، به حیرت خواهند افتاد و بر عجز و قصور خود در این میدان با کمال شرمساری اعتراف خواهند کرد.انسان با توجه به قدرت عقل، خود و جهان اطراف خود را می تواند مورد مطالعه دقیق قرار دهد و به معرفت های یقینی دست یابد. در این راستا، حواس انسان به عنوان قوای کمکی اطلاعات اولیه را در اختیار قوه عاقله انسان قرار می دهد و انسان با تجزیه و تحلیل یافته های خود مرزهای دانش را تصرف می کند.نکته ای که فلاسفه به آن اشاره دارند آن است که ذهن بشر همواره با ماهیت ها انس گرفته است، ماهیتها همان چیستی است که ذهن درک می کند. یعنی ذهن بشر برای هر چیزی دو حیثیت قائل می شود. یکی اصل وجود و دیگری چیستی و چگونگی آن. در عین حال باید توجه داشت که ماهیت از نظر فلسفی حد شیئ است. به عبارت دیگر هر یک از اشیای پیرامون ما دارای محدودیت هیا از نظر زمان، مکان و کمالات وجودی هستند. هر موجودی بهره و حظی از کمالات دارد که دیگری ندارد و چیستی و ماهیت شیئ در واقع بیانگر مرز و حد و محدوده کمالی و وجودی آن است. اما خداوند ماهیت ندارد زیرا او وجود صرف و محض است. یعنی هیچ گونه محدودیت وجودی برای او متصور نیست. وجود او عین همه کمالات بدون اندک محدودیت و کاستی است؛ از این رو او حد و ماهیت و چیستی ندارد.بنابراین ظرف وجودی بشر نمی تواند به او احاطه پیدا کند. بنابراین برای شناخت او راه تشبیه استعلایی را می پیماید. یعنی می گوید: ما کمالات متعددی را در جهان هستی مانند حیات، قدرت، علم و ... را درک می کنیم هرگاه یعنی صفات کمالی را در بی نهایت در نظر بگیریم می توانیم به آن حضرت نسبت دهیم بدون هیچ محدودیت و اموری که نقص تلقی شود و باید بدانیم که این صفات در عین یکی بودن، عین ذات حضرت حق هستند. یک حقیقت برین وجود دارد که هرگاه به مقام ذات او توجه شود، صفات ذاتی انتزاع می شود و هرگاه فعل او را در نظر گرفته شود، صفات فعل قابل انتزاع خواهد بود.صفات خدا ذات و صفتاگر انسانی را مورد بررسی قرار دهیم خواهیم دید ذاتی دارد که همان انسانیت شخصی اوست و صفاتی نیز همراه دارد که ذاتش با آن شناخته می‌شود.در مورد انسان این صفت و ذات هر دو محدود و متناهی است زیرا اگر ذات انسان نامحدود بود صفات را نیز فرا می‌گرفت و صفات نیز یکدیگر را فرا می‌گرفتند.از این بیان روشن‌می‌شود که برای ذات خداوندی صفت (به معنایی که گذشت) نمی‌توان اثبات نمود زیرا صفت بی‌حد صورت نمی‌گیرد و ذات مقدس باری تعالی از هر تحدیدی منزه است.وحدت ذات و صفاتذات و صفات از نظر مصداق با هم وحدت دارند و اختلاف و تعدد آنها از نظر مفهوم می‌باشد. به عنوان مثال: نفس انسان به خود عالم است یعنی علم حضوری دارد در اینجا سه مفهوم علم و عالم و معلوم انتزاع می‌شود در حالیکه مصداق همگی چیزی جز نفس نیست یعنی نفس هم مصداق علم است هم مصداق عالم و هم مصداق معلوم. انتزاع مفاهیم و صفات مختلف از ذات بسیط خداوندی نیز همین گونه است بنابراین نظریه زیادت صفات بر ذات و مغایرت آنها با ذات که اهل سنت و شاعره معتقدند نادرست و نظریه عینیت صفات با ذات که امامیه و معتزله معتقدند صحیح است.شناخت صفات خدادر مباحث خداشناسی سه دیدگاه در زمینه شناخت صفات خدا وجود دارد: 1ـ دیدگاه افراطی که نتیجه‌اش شبیه شدن خدا به مخلوقات است 2ـ دیدگاه تفریطی که نتیجه‌اش تعطیلی عقل نسبت به شناخت صفات الهی است 3ـ دیدگاه معتدل برای بررسی بیشتر ابتدا باید با حدود شناخت خدا (معرفت حضوری و شهودی و عقلانی) آشنا شد تا هم موضوع ناممکن بودن احاطه محدود به نامحدود از راه معرفت حضوری و هم موضوع قابل تکامل بودن معرفت حصولی روشن شود. یادآوری این نکته ضروری است که معرفت حصولی به وسیلة مفاهیم ذهنی قابل دستیابی است.تعداد اسماء و صفات خدادر آیات قرآن دلیلی که دلالت کند بر عدد اسماء و صفات خدا و آن را محدود کند نیست هر اسمی در عالم باشد که از جهت معنا احسن اسماء باشد آن اسم از آن خداست پس نمی‌توان اسماء حسنی را شمرده و به عدد معینی محدود کرده آن مقداری که در قرآن آورده شده است صدو بیست و هفت اسم است.و معنای اسامی را خدا به نحو اصالت داراست و دیگران به تبع او دارا هستند پس مالک حقیقی این اسماء و صفات خداست و دیگران چیزی از آن را مالک نیستند مگر آنچه را که خداوند به ایشان تملیک کرده باشد که بعد از تملیک هم باز مالک است.توصیف صفاتیبه معنی نفی هر گونه کثرت و ترکیب از ذات است. ذات خداوند با این که به اوصاف کمالیه، جمال و جلال متصف است دارای جنبه‌های مختلف عینی نیست.اختلاف ذات با صفات و اختلاف صفات با یکدیگر لازمة محدودیت وجود است. همانطور که برای وجود لایتناهی دومی و منویتی قابل درک نیست کثرت و ترکیب و اختلاف ذات و صفات نیز متصور نیست.پس توحید صفاتی یعنی درک و شناخت یگانگی ذات و صفات خدا و اعتقاد به اینکه صفات خداوند عین ذات او و عین یکدیگرند و همین طور که ذات او ازلی و ابدی است صفات ذاتی او نیز ازلی و ابدی‌اند.و اینگونه نیست که این صفات زاید بر ذاتش باشند و جنبه عارض و معروض داشته باشند بلکه عین ذات اوست صفات خدا از یکدیگر جدا نیستند بلکه هر یک از صفات او عین دیگری است یعنی حقیقت علم او غیر قدرتش نیست بلکه سراسر وجود او علم و قدرت و دیگر صفات ذاتی اوست.توحید صفاتی دو معنا دارد: 1ـ خدا در صفات بی‌همتاست زیرا اولاً صفات خدا از خود اوست و کسی آنها را به او نداده است ثانیاً صفات کمال او غیر متناهی و نامحدود است و این هر دو مقتضای واجب بالذات بودن خدا و غنا و بی‌نیازی مطلق اوست.2ـ صفات کمال و ذاتی خداوند عین ذات اویند یعنی اگر چه از نظر مفهوم مختلف‌اند ولی از نظر مصداق متحدند و به عبارت دیگر چنین نیست که ذات خداوند از یک جهت عالم باشد و از جهت دیگر قادر بلکه علم و قدرت و اختیار او عین حقیقت او می‌باشند زیرا اگر صفات خدا زائد بر ذات و مغایر با یکدیگر باشند در آن صورت نوعی کثرت و ترکیب و محدودیت در ذات الهی راه خواهد یافت که همگی در حق خداوند محالند.توحید صفاتی در روایاتدر احادیثی که از ائمه (ع) روایت شده توحید صفاتی بسیار مورد تاکید قرار گرفته است و اعتقاد به زیادت صفات ذاتی خداوند بر ذات او مردود دانسته شده است. امام علی (ع) نفی صفات زائد بر ذات را کمال اخلاص در توحید دانسته و فرموده است: و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنهآنگاه افزوده است: لازمه اعتقاد به صفات زائد بر ذات اعتقاد به نوعی کثرت گرایشی و تجزیه‌پذیری در ذات خداوندی است که نشانة جهالت به ساحت و مقام الوهی است.فمن و صف الاه سبحانه فقد قرنه و من قرنه فقد ثناه و من ثناه فقدا جزأه و من جزأ فقد جهله.آنکه خدا را به صفاتی توصیف کند برای او قرین قائل شده است و آنکس که برای او قرین قائل شود او را دو گانه دانسته است و آن کس که او را دو گانه بینگارد ذات خدا را تجزیه دانسته و آنکه چنین باوری داشته باشد به خداوند جهل ورزیده است.بدیهی است که مقصود از نفی صفات از خداوند صفات زائد بر ذات است نه واقعیت صفات زیرا نفی صفات کمال از خداوند محال است و از طرفی امام علی (ع) خدا را در بسیاری از سخنان به صفات کمال توصیف کرده است.قرآن در مقام تنزیه خداوند می‌گوید: « سبحان رب العزّه عمّا یصفون» ( صافات/180 ): منزه است پروردگارت پروردگار با عزت از توصیف‌هایی که آنان می‌کنند.حضرت علی (ع) در مورد نامتناهی بودن صفات خدا می‌گوید: سپاس خدای راست که شفایش فزون از نیروی سخنوران و دهش‌هایش بیرون از گنجایش شکار شاکران وادای حقش فراتر از توان سختکوشان است. هم او که هیچ اندیشه دور پروازی، شناختش را فرا چنگ نیاورد و هیچ هوش ژرف بینی به ژرفایش راه نیابد او که ویژگی‌اش را نه مرزی پایان‌پذیر، نه تعریفی آماده‌انه زمانی سنجیدنی و نه پایانی شناختنی است.امام جواد (ع) فرموده است خداوند «احدی المعنی» است و معانی و صفات کثیر و مختلف در ذات او راه ندارد( انه واحد احدی المعنی و لیس بصفات کثیره مختلفه)امام حسن مجتبی نیز می‌فرماید: صفات خداوند از نظر واقعیت با یکدیگر اختلافی ندارند زیرا اگر چنین باشد ذات خداوند از نظر کمالات وجودی متناهی و محدود خواهد بود «ولا اختلاف صفه فیتناهی»تقسیم بندی صفات الهیبعضی از صفات خدا صفاتی است که معنای ثبوتی را افاده می‌کند از قبیل علم و حیات و اینها صفاتی هستند که مشتمل بر معنای کمالند و بعضی دیگر آن صفاتی است که معنای سلبی را افاده می‌کند مانند سبوح و قدوس صفاتی که خدای را منزه از نقایص می‌سازد پس از این نظر می‌توان صفات خدا را به دو دسته تقسیم کرد 1- صفات بتوتیه 2- صفات سلبیهپاره‌ای ازصفات خدا صفاتی است که عین ذات اوست نه زائد بر آن مانند حیات و قدرت و اینها صفات ذاتی‌اند و پاره‌ای دیگر صفاتی هستند که تحققشان محتاج به اینست که ذات قبل از تحقق آن صفات محقق فرض شود مانند خالق و رزاق که اینها صفات فعلی‌اند و اینگونه صفات زاید بر ذات و منتزع از مقام فعلند.همچنین صفاتی مانند رحمت و مغفرت صفات فعلی است است که بر خدا اطلاق می‌شود بدون اینکه خداوند به معانی آنها متصف باشد چرا که اگر خدا حقیقتاً به معانی آنها متصف می‌بود باید آن صفات، صفات ذاتی خدا باشد نه خارج از ذات پس از این نظر هم می‌توان صفات خدا را به دو دسته تقسیم کرد 1ـ صفات ذاتیه 2ـ صفات فعلیه تقسیم دیگری که در صفات خدا هست تقسیم به نفسی و اضافی است آن صفتی که معنایش هیچ اضافه‌ای به خارج از ذات ندارد صفات نفسی است و آن صفتی که اضافه به خارج دارد و صفت اضافی است و صفت اضافی خود دو قسم دارد زیرا بعضی از اینگونه صفات، نفسی هستند و به خارج اضافه دارند و آنها را صفات نفسی ذات اضافی می‌نامیم و برخی دیگر صرفاً اضافی‌اند و آن‌ها را صفات اضافی محض می‌‌نامیم.تقسیم‌بندی صفات از دیدگاه صدالمتالهینصفات به طور کلی به دو قسم تقسیم می‌شوند1- صفاتی که اولاً و با لذات از آن موجود بماهو موجود هستند و در اتصاف این اوصاف لازم نیست که موصوف ابتدا طبیعی یا تعلیمی باشد صفاتی از قبیل علم، قدرت و اراده از این قسمند2ـ قسم دیگر صفاتی هستند که در اتصافشان به موصوف لازم است که موصوف ابتدا باید طبیعی یا تعلیمی باشداز آنجا که واجب الوجود، حقیقت وجود است پس باید صفاتی را که اولاً و بانوات از آن وجود است را دارا باشد و همچنین این صفات مانند وجودند در اینکه صدقشان بر مصادیق به نحو اشتراک معنوی و تفاوت میان مصادیق، تفاوت به شلیک است.صفات فعلی و ذاتیصفات فعلی نامی است که بر افعال خداوند نهاده می‌شود، بر ذات خداوند و ادراک آن بقدر وسع ممکن‌الوجودی بشر میسر است نه درک ذاتی آن.مثلاً چون خلق را می‌بینیم درک می‌‌کنیم او خالق است اما کل اجزاء خلقت در کل کائنات را که نمی‌بینیم پس به قدر وسع ادراکمان درک می‌کنیم. اما ذات خالقیت همان ذات خداست که قابل ادراک نیست.صفات فعلی تنها به موصوف (خدا) قائم نیست بر خلاف صفات ذاتی، و موصوف برای اینکه با آن صفت متصف شود نیازمند تحقق چیز دیگری است.پس صفات خدا هم از قسم صفات ذاتی است و صفاتی که در تحقق آنها پای دیگری در میان است عین ذات او نیست بلکه زائد بر ذات او و صفت فعلند.مراد از صفت فعل اینست که پس از تحقق فعل، معنای صفت از فعل گرفته شود نه از ذات. مانند آفریدگار که پس از تحقق آفرینش آفریده‌ها ، آفریدگار بودن او فهمیده می‌شود و به خود آفریده‌ها قائم است نه با ذات مقدس خدا تا ذات با پیدایش صفت از حالی به حالی تغییر کند.نفی حد در اسماء و صفات الهیما جهات نقص و حاجتی را که در اجزای عالم مشاهده می‌کنیم از خدای متعال نفی می‌کنیم مانند مرگ و فقر و صفات کمال را برای او اثبات می‌کنیم از قبیل حیات و قدرت.این صفات در دار وجود ملازم با جهانی از نقص و حاجت است و ما آن را از خدای متعال نفی می‌‌کنیم از طرف دیگر وقتی بنا باشد تمامی نقایص و حوایج را از او سلب کنیم بر می‌خوریم به اینکه داشتن حد هم از نقایص است. برای اینکه چیزی که محدود بود به طور مسلم خودش خود را محدود نکرده است و موجود دیگری بزرگتر از آن و مسلط بر آن بوده که برایش حد تعیین کرده، لذا همه انحاء حد و نهایت را از خدای متعال نفی می‌کنیم و می‌گوییم خدای متعال در ذاتش و همچنین در صفاتش به هیچ حدی محدود نیست پس او وحدتی را داراست که آن وحدت به هر چیزی قادر است و چون قادر است احاطه به آن هم دارد.اینجاست که قدم دیگری پیش رفته و حکم می‌کنیم به اینکه صفات خدای متعال عین ذات اوست و همچنین هر یک از صفاتش عین صفت دیگر است و هیچ تمایزی میان آنها نیست مگر به حسب مفهوم . و همین است معنای صفت احدیت او که از هیچ جهتی از جهات محدود نمی‌شود و در خارج و در ذهن متکثر نمی‌گردد .در خطبه اول نهج‌البلاغه آمده است: الذی لیس لصفته حد محدود: آنکه در صفات او حد و نهایتی متصور نیست یعنی صفات خدا محدود نیست بلکه به نامحدودیت ذات است که عین ذات اوست و صفاتی که خداوند مبرا از اوست صفت محدود است که غیر از ذات و صفات دیگر است. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image