چشیدن مرگ /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

برای پاسخ دادن به این سوال و مزید اطلاع شما، از ترجمه المیزان، ج ۱۴، ص: (۴۰۳ البته باکمی دخل وتصرف)مطا لبی را می آوریم.[معانى و موارد استعمال نفس در لغت و در آیات قرآن کریم ]کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ.۱-کلمه نفس- آن طور که دقت در موارد استعمالش افاده مى کند- در اصل به معناى همان چیزى است که به آن اضافه مى شود؛ پس نفس انسان به معناى خود انسان و نفس الشی ء به معناى خود شى ء است و نفس الحجر به معناى همان حجر (سنگ) است.۲- بنا بر این اگر این کلمه، به چیزى اضافه نشود ،هیچ معنایى ندارد و نیز با این بیان هر جا


برای پاسخ دادن به این سوال و مزید اطلاع شما، از ترجمه المیزان، ج 14، ص: (403 البته باکمی دخل وتصرف)مطا لبی را می آوریم.[معانى و موارد استعمال نفس در لغت و در آیات قرآن کریم ]کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ.1-کلمه نفس- آن طور که دقت در موارد استعمالش افاده مى کند- در اصل به معناى همان چیزى است که به آن اضافه مى شود؛ پس نفس انسان به معناى خود انسان و نفس الشی ء به معناى خود شى ء است و نفس الحجر به معناى همان حجر (سنگ) است.2- بنا بر این اگر این کلمه، به چیزى اضافه نشود ،هیچ معنایى ندارد و نیز با این بیان هر جا استعمال بشود منظور از آن تاکید لفظى خواهد بود؛ مثل اینکه مى گوییم جاءنى زید نفسه- زید خودش نزد من آمد و یا منظور از آن تاکید معنا است مثل اینکه مى گوییم: جاءنى نفس زید- خود زید نزد من آمد و در همه موارد استعمالش حتى در مورد خداى تعالى به همین منظور استعمال مى شود هم چنان که فرمود: کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ( رحمت را بر خود واجب کرده است. سوره انعام، آیه 12.) و نیز فرموده: وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ( خدا شما را از خودش بیم مى دهد. سوره آل عمران، آیه 28.) 3- بعد از معناى اصلى؛ استعمالش در شخص انسانى که موجودى مرکب از روح و بدن است شایع گشته و معناى جداگانه اى شده ،که بدون اضافه هم استعمال مى شود. مانند این آیه شریفه که مى فرماید: هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها (خدا آن کسى است که شما را از یک نفس (یک شخص) خلق کرده و همسر او را هم از او قرار داد. سوره اعراف، آیه 189.) و نیز مانند آیه مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً یعنى کسى که انسانى را بکشد و یا انسانى را زنده کند.و این دو معنا که گفته شد هر دو در آیه کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها استعمال شده چون نفس اولى به معناى دومى (انسان) و دومى به معناى اولى (معناى مضاف الیه) است و معنایش این است که هر کسى از خودش دفاع مى کند.4- آن گاه همین کلمه را در روح انسانى استعمال کردند؛ چون آنچه مایه تشخص شخصى انسانى است علم و حیات و قدرت است که آن هم قائم به روح آدمى است و این معنا در آیه شریفه أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ»مشاهده می شود.5- و این دو معنا یعنى معناى دوم و سوم در غیر انسان، یعنى نباتات و حیوانات بکار نرفته مگر از نظر اصطلاح علمى، مثلا به یک گیاه یا یک حیوان نفس گفته نمى شود و نیز به مبدأ مدبر جسم او که جان او است نیز نفس گفته نمى شود.البته گاهىبه خون نفس مى گویند, آن نیز براى این است که جان جانداران بستگى به آن دارد و از همین باب مى گویند فلان حیوان نفس سائله (خون جهنده) دارد و آن دیگرى ندارد.6-در لغت در باره هیچ یک از ملک و جن کلمه نفس به دو اطلاق مذکور اطلاق نمى شود هر چند که اعتقاد همه این است که ملائکه و جن نیز حیات دارند 7- [معنى و موارد استعمال کلمه موت- مرگ].کلمه موت این کلمه به معناى نداشتن حیات و آثار حیات از شعور و اراده است. البته حیات نداشتن کسى و چیزى که مى بایست داشته باشد و قابلیت داشتن آن را دارا باشد, هم چنان که خداى عز و جل فرموده: وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ .8- اما روح آدمى در هیچ جاى کلام خداى تعالى چیزى که دراتصاف آن به موت گویا باشد وجود ندارد هم چنان که در باره اتصاف ملائکه به آن در کلام خداى تعالى چیزى وجود ندارد.9- از آنچه گذشت این معنا روشن گردید که:اولا: مراد از نفس در جمله کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ انسان است- که استعمال دومى از استعمالات سه گانه این کلمه است- نه روح انسانى چون معهود کلام خدا نیست که نسبت موت را به روح انسانى داده باشد تا ما آیه را هم حمل به آن کنیم.و ثانیا: آیه شریفه عمومیتش تنها در باره انسان ها است که شامل ملائکه و جن و سایر حیوانات نمى شود هر چند که بعضى از نامبردگان از قبیل جن و حیوان متصف به آن بشوند. و یکى از قرائنى که اختصاص آیه به انسان را مى رساند جمله اى است که قبل از آن واقع شده و مى فرماید: وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ و نیز جمله اى است که بعد از آن واقع شده و مى فرماید: وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً چون قبل و بعد آیه، سخن از انسان است.10- بعضى از مفسرین (روح البیان، ج 5، ص 478.)گفته اند که مراد از نفس در آیه شریفه روح است که خلاف آن روشن شد. 11- کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ همانطور که تقریر و تثبیت مضمون وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ ... است، همچنین توطئه و زمینه چینى براى جمله بعدى است، که مى فرماید: وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً- یعنى ما شما را به آنچه کراهت دارید از قبیل مرض و فقر و امثال آن، و به آن چه دوست دارید، از قبیل صحت و غنى و امثال آن، مى آزماییم، آزمودنى-گویا فرموده: هر یک از شما را به حیاتى محدود، و مؤجل زنده مى داریم، و در آن حیات به وسیله خیر و شر امتحان مى کنیم، امتحان کردنى، و سپس به سوى پروردگارتان بازگشت مى کنید، پس به له و علیهتان حکم مى کند.12- در این جمله به علت حتمى بودن مرگ نیز اشاره کرده، و آن این است که اصولا زندگى هر کسى حیاتى است امتحانى و آزمایشى، و معلوم است که امتحان جنبه مقدمه دارد و غرض اصلى متعلق به خود آن نیست، بلکه متعلق به ذى المقدمه است، و این نیز روشن است که هر مقدمه اى ذى المقدمه اى دارد، و بعد از هر امتحانى موقفى است که در آن موقف نتیجه امتحان معلوم مى شود، پس براى هر صاحب حیاتى مرگى است حتمى، و بازگشتى است به سوى خداى سبحان، تا در آن بازگشت در باره اش داورى شود. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image