فصل [۲۳]: [در اقسام ذکر] /

تخمین زمان مطالعه: 26 دقیقه

فصل [۲۳]: [در اقسام ذکر]


فصل [23]: [در اقسام ذکر] قَالَ فِى ((عدة الداعى)): ((ختم و ارشاد: و اءِذَا قد عرفت فضل الدعاء و الذکر و عرفت اءن الافضل من کل منهما ما کان سرا و اءِنَّهُ یعدل سبعین ضعفا من الجهر، فاعلم : اءن قول احدهما علیهماالسلام فیما رواه زرارة : فلا یعلم ثواب ذلک الذکر فِى نفس الرجل غیر الله لعظمته (517) ایماء الى اءن القسم الثالث من اقسام الذکر اعلى من الاولین اعنى السر و الجهر، و هو اَلَّذِى یَکوُن فِى نفس الرجل لا یعلمه غیر الله . ثم اعلم : اءن وراء هذه الاقسام الثلاثة قسم رابع من اقسام الذکر و هو افضل منها باجمعها و هو ذکر الله عند اوامره و نواهیه ، فیفعل الاوامر و یترک النواهى خوفا منه و مراقبة)). در کتاب ((عدة الداعى)) گوید: ((ختم و ارشاد: حال که فضیلت دعا و ذکر را شناختى ، و دانستى که قسم افضل از آن دو آن است که پنهانى باشد و آن معادل با هفتاد برابر قسم آشکارى آن است ، بدان که این سخن امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام در حدیثى که زراره از ایشان نقل کرده که فرموده است : ((پس پاداش این ذکر را که در درون مرد باشد به خاطر بزرگى آن - کسى جز خداى عز و جل نمى داند)) اشاره به این است که قسم سوم از اقسام سه گاءِنَّهُ ذکر، از دو قسم پیشین - یعنى ذکر سرى و جهرى - برتر است ، و آن ذکرى است که در درون مرد باشد و آن را کسى جز خدا نداند. و نیز بدان که در پس این اقسام سه گاءِنَّهُ ذکر قسم چهارمى وجود دارد که از همه آن ها برتر است و آن ذکر خداوند در کنار اوامر و نواهى است ، که از روى بیم و مراقبتى که نسبت به خداوند دارد امر او را به جا آورده و نواهى او را ترک کند.)) ثم روى ابى عبیده الاتیة ثم قَالَ: ((و مثل هَذَا قول جده سید المرسلین : من اطاع الله فقد ذکر الله کَثِیرا و اءنْ قُلْتُ صلاته و صیامه و تلاوته القرآن .(518) فقد جعل صلى الله علیه و آله و سلم طاعة الله هى الذکر الکثیر مع قلة ما ذکر. و مثل قَوْله : اءنّ الله جل جلاله یَقوُل : لست کل کلام الحکیم اتقبل لکن هویه و همّه فیما احب و ارضى . جعلت صمته حمدا لى و وقارا و اءنْ لم یتکلم .(519) سپس روایت ابى عبیده را که خواهد آمد نقل نموده ، پس از آن فرموده است : ((و مانند این است فرمایش جد آن بزرگوار حضرت سید المرسلین صلى الله علیه و آله و سلم که : ((هر کس خدا را اطاعت کند بسیار یاد او کرده است هر چند نماز و روزه و تلاوت قرآن او اندک باشد)). چه آن حضرت اطاعت خدا را به منزله ذکر بسیار، قلمداد فرموده است هر چند عبادات مذکوره او (نماز و روزه و تلاوت قرآن) اندک باشد و نیز مانند گفتار دیگر آن حضرت است که : ((خداوند جلیل مى فرماید: این طور نیست که همه سخنان حکیم را بپذیرم ، بلکه هواى و میل او را در آن چه دوست مى دارم و مى پسندم پذیرایم . سکوت او را ستایش و توقیر خودم قرار مى دهم هر چند که لب به سخن نگشاید.)) فانظر کیف جعل مدار القبول و الثواب على ما فِى النفس من ذکر الله و اطمانینة و المراقبة له ، و اءِنَّهُ لا یقبل کل کلام بل انما یقبل منه ما کان مطابقا لما فِى القلب من المیل الى الله سبحانَهُ بالقیام باوامره و اجتناب مساخطه ، و اءِنَّهُ اءِذَا کان موصفا بهذه الصفة جعلت صمته حدا. و هَذَا مثل قَوْله صلى الله علیه و آله و سلم : یکفِى من [الدعاء مع] البر ما یکفِى الطعام من الملح .(520) فقد اکتفِى بالیسیر من الدعاء مع افعال الخیر. و اخبر اءن الکثیر من الدعاء مع عدم اجتناب النواهى غیر مجد، فِى قَوْله صلى الله علیه و آله و سلم : مثل اَلَّذِى یدعو بغیر عمل کمثل اَلَّذِى یرمى بغیر وتر.(521) و الدعاء مع اکل الحرام کالبناء على الماء(522))). انتهى .(523) پس بنگر که چگونه مدارا و ملاک پذیرش و پاداش را بر ذکر خداوند در اندرون ، و آرامش یافتن به خداوند و مراقبت و در نظر داشتن او قرار داده ، و این که هر سخنى را نمى پذیرد و جز آن که مطابق باشد با آن چه که در دل دارد از میل به خداى سبحان به وسیله به کار بردن اوامر و پرهیز از موجبات خشم او؛ و این که اگر وى متصف به این صفت باشد سکوتش نیز حمد و ستایش ‍ محسوب مى شود. و این مانند گفتار آن حضرت است که : ((از نیکوکارى آن اندازه کافِى است که نمک در غذا)). زیرا به اندکى از دعا همراه با کارهاى نیک اکتفا فرموده است . و نیز در این حدیث که : ((مثل کسى که دعا مى کند و عمل نمى کند مثل کسى است که بدون زه تیر مى اندازد. و دعا کردن همراه با حرام خوارى مانند ساختمان بر روى آب است)) خبر داده است که دعاى بسیار اگر با پرهیز از نواهى همراه نباشد بى فایده است)). پایان سخن مؤ لف ((عدة الداعى)). و یشهد له ما فِى ((مصباح الشریعه)) عن الصادق علیه السلام : فاءِذَا استاک المؤ من الفطن بالنبات اللطیف و مسحها على الجوهرة الصافیة ازال عنها الفساد و التغیر و عادت الى اصلها، کذلک خلق الله القلب طاهرا صافیا و جعل غذاءه الذکر و الفکرة و الهیبة و التعظیم - الى اءن قَالَ - و من اناخ الفکرة على باب عتبة العترة .(524) فِى استخراج مثل هذه الامثال فِى الاصل و الفرع فتح الله له عیون الحکمة و المزید من فضل الله ، و الله لا یضیع اجر المحسنین .(525) و شاهد این مطلب حدیثى است که در ((مصباح الشریعه)) از امام صادق علیه السلام آورده است که : چون مؤ من زیرک با چجوب لطیف مسواک ، بر جوهر پاک (دندان) خود کشید، فساد و تغیر از آن مى زداید و دندان به صفت اصلى خود که صفا و جلاست باز مى گردد. همچنین خداوند دل را پاک و با صفا و خوراک آن را ذکر و فکر و ترس و بزرگداشت خود قرار داده است ... و هر کس فکر خود را بر آستاءِنَّهُ در عترت (عبرت - م) فرود آورد در زمینه استخراج این گونه امثال در اصل و فرع ، خداوند چشمه هاى حکمت و مزید فضل خود را به روى وى مى گشاید، و البته خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمى گذارد. ثم قَالَ جامع ((مصباح الشریعة)): ((و یعلم من آخر هَذَا الحدیث اءن تحت کل ظاهر کل فرض و سنة و خلق و خلق و امر و نهى ودایع بواطن اسرار و حکم و مصالح لا یعلمها اهل الظاهر و یتفکره المتفکرون من الخواص و اهل الباطن ، و هو حق و صدق)). ثم ذکر ما ورد من الاوراد عن الصادق علیه السلام حدیثا طویلا و فیه : و اذکر الله بقلبک و لساءِنَّکَ، و خف اطلاعه على سرک .(526) سپس جامع ((مصباح الشریعة)) گوید: ((و از آخر این حدیث معلوم مى شود که در زیر ظاهر هر واجب و مستحب و خلق و خلق و امر و نهیى ، اسرار و حکمت ها و مصالحى باطنى به ودیعت نهاده شده است که اهل ظاهر آن را نمى دانند، و اندیشمندان از خواص و اهل باطن آن را مى فهمند، و آن حق درست و ثابت است)). سپس حدیثى طولانى از امام صادق علیه السلام درباره او را نقل کرده که در ضمن آن آمده است : ((و خدا را با دل و زبانت یاد کن ، و از آگاهى او از نهان و باطنت بیم دار)). و فِى ((الکافى)) و ((العدة)) عن زرارة عن احدهما علیهماالسلام قَالَ: لا تکتب الملائکة الا ما تسمع ،(527) و قَالَ الله تعالى : واذکر ربک فِى نفسک تضرعا و خیفة ،(528) فلا یعلم ثواب ذلک الذکر فِى نفس الرجل غیر الله عز و جل لعظمته .(529) و در ((کافى)) و ((عدة الداعى)) از زراره ، از یکى از دو امام باقر یا صادق علیهماالسلام روایت است که : ((فرشتگان جز آن چه را که مى شنوند، نمى نویسند. خداى متعال فرموده : ((پروردگارت را در درون خود با حالت تضرع و ترس یاد کن)). پس پاداش این ذکر که در درون مرد باشد را - به جهت عظمت آن - کسى جز خداى عز و جل نمى داند)). وفِى ((فلاح السائل)) عن ابى عبدالله علیه السلام : ما یعلم عظم ثواب الدعاء و تسبیح العبد فیما بینه و بین نفسه الا الله تبارک و تعالى .(530) و در ((فلاح السائل)) از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که : پاداش بزرگ دعا و تسبیحى را که بنده میان خود و خداوند مى گوید کسى جز خداى متعال نمى داند. و فِى ((الحدائق)): ((و اءِذَا عرفت فضل تلاوة القرآن و الدعاء و الذکر، و عرفت اءن الافضل من کل منها ما کان سرا، و اءِنَّهُ یعدل سبعین ضعفا من الجهر، فاعلم : اءن قول احدهما علیهماالسلام فیما رواه زرارة : فلا یعلم ثواب ذلک الذکر فِى نفس الرجل غیر الله ، ایماء الى اءن القسم الثالث من اقسام الذکر اعلى من الاولین اعنى الجهر و السر، وهو اَلَّذِى یَکوُن فِى نفس الرجل لا یعلمه غیر الله ...)) الى آخر ما تقدم نقله من ((العدة)). و در ((حدائق)) عین کلماتى را که از ((عدة الداعى)) نقل کردیم آورده است . و فِى کتاب ((مزامیر العاشقین)): ((الذکر لسانى و هو جهرى یسمعه غیره من الانسان و الملک . و سرى و هو اَلَّذِى یسمعه الملک فقط. و نفسى و هو اَلَّذِى لا یسعه الا الله تعالى . و فعلى و هو اَلَّذِى یذکر الانسان عند الاوامر والنواهى . و کاءِنَّهُ یتصف بما ذکره من الاوامر بالایجاب ، و من النواهى بالسلب . و الذکر السرى افضل من الجهرى کما قَالَ الرضا علیه السلام : دعوة العبد سرا دعوة واحدة تعدل سبعین دعوة علانیة .(531) و النفسى افضل من السرى)).(532) ودر کتاب ((مزامیر العاشقین)) گوید: ((ذکر لسانى آن است که جهرى و آشکار باشد و انسان هاى دیگر و فرشته نیز بشنوند. و ذکر سرى آن است که تنها فرشته بشنود. و ذکر نفسى آن است که جز خداى متعال کسى نشنود. و ذکر فعلى آن است که انسان به هنگام اوامر و نواهى خداوند یادآور شود. و گویا مراد از اوامر، دستورات ایجابى است و مراد از نواهى ، دستورات سلبى . و ذکر سرى از ذکر جهرى برتر است چنان که حضرت رضا علیه السلام فرموده : ((یک دعاى سرى بنده معادل هفتاد دعاى جهرى است)). و ذکر نفسى از ذکر سرى نیز برتر است)). اقول : روى فِى ((الکافى)) عن امیرالمؤ منین علیه السلام : الصبر صبران : صبر عند المصیبة حسن جمیل ، و احسن من ذلک الصبر عند ما حرم الله عز و جل [علیک]. و الذکر ذکران : ذکر الله عز و جل عند المصیبة ، و افضل من ذلک ذکر الله عند ما حرم [الله] علیک فیَکوُن حاجزا.(533) و فِى ((الکافى)) و ((عدة الداعى)) عن الصادق علیه السلام : ما من شى ء الا و له حد ینتهى الیه [الا الذکر فلیس له حد ینتهى الیه]؛ فرض الله الفرائض فمن اداهن حدهن . و شهر رمضان ، فمن صامه فهو حده . و الحج ، فمن حج فهوه حده ، الا الذکر فان الله لم یرض ‍ منه بالقلیل و لم یجعل له حدا ینتهى الیه ... قَالَ علیه السلام : و کان ابى کثیر الذکر، لقد کنت امشى معه و اءِنَّهُ لیذکر الله ، و آکل معه الطعام و اءِنَّهُ لیذکر الله ؛ و لو کان یحدث القوم ما یشغله ذلک عن ذکر الله ، و کنت ارى لسانِهِ لاصقا بحنکه یَقوُل : لا اله الا الله . و کان یجمعنا فیامرنا بالذکر حتّى تطلع الشمس . و کان یامر بالقراءة من کان یقرا منا، و من کان لا یقرا منا امره بالذکر.(534) و در ((کافى)) و ((عدة الداعى)) از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند که : ((چیزى نیست مگر آن که آن را حد و مرزى است جز ذکر که حدى ندارد، خداوند نمازها را واجب نمود، هر کس آن ها را به جا آورد همین مرز است . و روزه ماه رمضان را واجب نمود، هر کس این ماه را روزه بگیرد همین مرز آن است . و حج را واجب فرمود. هر کس حج گزارد همین مرز آن است . ولى ذکر مرزى ندارد، زیرا خداوند به کم آن خشنود نیست و براى آن مرزى قرار نداده است . پدرم بسیار ذکر مى گرفت ، بسا مى شد که با او همراه مى شدم و او در حال ذکر بود، و با او هم غذا مى شدم و او به ذکر مشغول بود، و اگر با مردم سخن مى گفت این کار او را از ذکر باز نمى داشت . و مى دیدم که زبانش را به زیر کام خود مى چسباند و مى گفت : لا اله الا الله . ما را جمع مى کرد و به ذکر امر مى فرمود تا خورشید طلوع کند. و هر کدام ما را که خواندن مى دانست به تلاوت قرآن دستور مى داد، و هر کدام را که خواندن نمى دانست امر به ذکر گفتن مى نمود)). اى عزیز! از این حدیث شریف معلوم مى شود که حقیقت ذکر منزه است از حرف و صوت و عربى و فارسى ، بل هو طرد الغفلة ، الا بذکر الله تطمئن القلوب .(535) و توضیح این حدیث آن است که :: نَفَس را زیر ناف حبس کند و لب را به لب بچسباند و زبان را به کام بروجهى که نفس در اندرون بسیار تنگ شود؛ و در بیرون آمدن و در آمدن در دل غافل نشود. پس ما بین النفسین باید آگاه باشد که آگاهى و ذوق از دل دور نشود، چه روح ذکر چنان چه گذشت آگاهى است . و قلب را که آن مدرک درک است متوجه قلب صنوبرى گرداند و کلمه ((لا)) را به طرف بالا کشد از ناف ، و کلمه اله را به طرف دست راست حرکت دهد، و کلمه الا الله را از طرف دست چپ سخت بر دل صنوبرى زند چنان که اثر حرارت او بر تمام اعضاى بدن از سر تا پاى تن رسد. و در طرف نفِى که لا اله باشد نفِى همه محدثات را به نظر در آورد، و در جهت اثبات که الا الله است وجود حق سبحانَهُ و تعالى را که مجمع جمیع صفات است به بصر بقا ملاحظه نماید، و در هر نفس سه بار بگوید به تعظیم تمام . و در همه اوقات ، در حرف زدن و خفتن و خوردن و نشستن و در هنگام درس و غیرها قطع نکند. و در هر نفس جفت نگوید، لهَذَا این ذکر را ((وقوف عددى)) گویند. و نفش مجموع لا اله الا الله به صورت لاى معکوس مى شود. و این کلمات را از محلى به محلى بردن باید که به خیال باشد و بى حرکت اعضا و حبس نفس تا یارى کند این کلمه شریفه را بگوید. و در کتب نقشبندیه نوشته اند که این ذکر را اول حضرت خضر به خواجه عبدالخالق غجدوانى که سرسلسله خواجگان است تعلیم فرمودند. حضرت خضر علیه السلام به خواجه فرمودند که در آب غوطه بزنید. ور در آب این ذکر را تعلیم فرمودند. شاید که در آب غوطه زدن براى آن باشد که نفس برقرار باشد. و فِى ((روح الالباب)): روى ابوموسى قَالَ: کنا فِى غزاة مع رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فجعلنا نرفع اصواتنا بالتکبیر و التهلیل ، فدنا رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم منا و قَالَ: یا ایها النَّاس ، اءِنَّکَم لا تدعون اصم و لا غائبا انما تدعون سمیعا و بصیرا، اءنّ اَلَّذِى تدعونه اقرب الیکم من عنق راحلتکم ، قَالَ تعالى : ((ادعوا ربکم تضرعا و خفیة)).(536) خیر الذکر الخفى ، قَالَ تعالى : ((اذ نادى ربه نداء خفیا)).(537) فمدح تعالى زکریا علیه السلام بهَذَا.(538) در کتاب ((روح الاحباب)) وارد است که : ابوموسى گفت : در یکى از جنگ ها با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بودیم و فریاد به گفتن الله اکبر و لا اله الا الله بر آوردیم . رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به ما نزدیک شد، فرمود: اى مردم ، شما شخص ناشنوا و پنهان را نمى خوانید، بلکه شنوا و بینایى را صدا مى زنید. آن کسى که مى خوانیدش از گردن شترتان به شما نزدیکتر است . خداى متعال فرموده : ((پروردگارتان را با تضرع و پنهانى بخوانید)). بهترین ذکر، ذکر پنهانى است . خداى متعال (درباره ذکریا) فرموده : ((آنگاه که پروردگارش را با ندایى آهسته وپنهانى بخواند)). پس خداى متعال زکریا را به این کارش ستوده است . قَالَ صلى الله علیه و آله و سلم : اذکروا الله ذکرا خاملا، قیل : و ما الخامل ؟ قَالَ صلى الله علیه و آله و سلم : الذکر الخفى .(539) رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرموده : خدا را با ذکر خامل یاد کنید. عرض شد: ذکر خامل چیست ؟ فرمود: ذکر پنهانى . و فِى کتاب ((الشهاب)) للقاضى القضاعى ، عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم : خیر الذکر الخفى ، و خیر الرزق ما یکفى .(540 ) و در کتاب ((شهاب)) قاضى قضاعى ، از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم روایت کرده است که : بهترین ذکر، ذکر پنهانى است ، و بهترین روزى آن است که به اندازه کفاف باشد. و فِى ((عدة الداعى)) و قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لابى ذر: یا اباذر، اذکر الله ذکرا خاملا. قَالَ: و ما الخامل ؟ قَالَ صلى الله علیه و آله و سلم : الخفى .(541) و فِى ((الحدائق)) نحوه . و فِى مناجاة خمسة عشر: و آنسنى بالذکر الخفى .(542) در ((عدة الداعى)) مى گوید: ((رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به ابى ذر فرمود: اى اباذر، خدا را با ذکر خامل یاد کن . گفتم : ذکر خامل چیست ؟ فرمود: ذکر پنهانى . در کتاب ((حدائق)) نیز مثل آن وارد است . و در مناجات پانزده گاءِنَّهُ (امام سجاد علیه السلام) وارد است : و مرا به ذکر پنهانى مانوس دار. و فِى ((مصباح الشریعه)) قَالَ الصادق علیه السلام : اعراب القلوب اربعة انواع : رفع و فتح و خفض و وقف . فرفع القلوب بذکر الله تعالى ، و فتح القلوب فِى الرضا عن الله تعالى ، و خفض ‍ القلوب فِى الاشتغال بغیر الله تعالى ، و وقف القلوب فِى الغلة عن الله تعالى . الا ترى الى العبد اذ ذکر الله بالتعظیم خالصا ارتفع کل حجاب بینه و بین الله تعالى من قبل ذلک ؟ و اذ انقاد القلب لمورد قضاء الله تعالى بشرط الرضا عنه کیف ینفتح القلب بالسرور و الراحة ...؟.(543) در ((مصباح الشریعه)) امام صادق علیه السلام فرموده است : اعراب دل ها چهار است : رفع (بلندى و اوج)، فتح (گشایش)، جر (فرو شدن) و وقف (بى حرکت ماندن). رفع دلها به ذکر خدا، فتح دلها در رضامندى از خدا، جر دلها در مشغول بودن به غیر خدا، و وقف دلها در غفلت از خداست . نمى بینى که چون بنده خدا را با تعظیم و خلوص یاد کند، هر حجابى که میان او و خداى متعال پیش از آن بوده است ، برداشته مى شود؟ و نبینى که چون دل تسلیم قضاى الهى گردد و این تسلیم همراه با خشنودى از خدا باشد، چگونه دل به سبب سرور و آسایش گشوده مى گردد؟ و شیخ محمد امین نقشبندى در کتاب ((مجموعة المناقب)) استدلال از براى ذکر خفِى به بعضى آیات و اخبار نموده ، بعد از آن ها به آیه کریمه : الا بذکر الله تطمئن القلوب ،(544) بعد از آن آیه شریفه : اذکروا الله ذکرا کَثِیرا.(545) و گفته است که : ((ذکر کثیر ذکر قلبى است ؛ به زبان ذکر کثیر ممکن نیست . زیرا که زبان وقت طعام و خواب و کلام بى کار مى باشد. دل کامل است که همیشه در بیدارى و خواب ذاکر است .)) و بعد از آن گفته است که : ((در حدیث وارد است که : کان رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم یذکر کل احیانه .(546) و در حدیث وارد است که : خیر الذکر الخفِى اَلَّذِى لا یسمعه الحفظة سبعون ضعفا. رواه السیوطى .(547) و ورد: الذکر اَلَّذِى لا یسمعه الحفظة یزید على الذکر اَلَّذِى یسمعه الحفظة سبعین ضعفا. رواه البیهقى . انتهى (548) و لنختم ذلک بذکر فضیلة من رئیس الذاکرین و قدوة المحققین مولانا امیرالمؤ منین علیه السلام رواه العلامة فِى ((منهاج الکرامه)) عن عبدالله بن عمر قَالَ: قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : اءنّ الله تعالى جعل لاخى على علیه السلام فضائل لا تحصى کثرة ، فمن ذکر فضیلة من فضائله مقرا بها غفر الله له الذنوب اَلَّتِى اکتسبها بلسانه . و من سمع فضیلة من فضائله مقرا بها غفر الله له الذنوب اَلَّتِى اکتسبها بالاستماع . و من نظر الى کتاب من فضائله غفر الله له الذنوب اَلَّتِى اکتسبها بالنظر. و من کتب فضیلة من فضائل غفر الله له الذنوب اَلَّتِى اکتسبها بالید. ثم قَالَ صلى الله علیه و آله و سلم : النظر الى وجه على علیه السلام عبادة ، و ذکره عبادة ، لا یقبل الله ایمان عبد الا بولایته و البراءة من اعدائه .(549) این بحث را با ذکر یک حدیث در فضیلت رئیس ذاکران و پیشواى محققان مولا امیرمؤ منان علیه السلام به پایان مى بریم . این روایت را علامه حلى در کتاب ((منهاج الکرامة)) از عبدالله بن عمر، از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت کرده است که : خداى متعال براى برادرم على علیه السلام فضایل بى شمارى قرار داده است . هر که یکى از فضایل او را با اقرار به آن یاد کند، خداوند گناهانى را که با زبان کسب کرده بیامرزد. و هر که یکى از فضایل او را با اقرار به آن بشنود، خداوند گناهان را که از راه شنیدن کسب نموده بیامرزد. و هر که به نوشته اى که در آن فضایل او نگاشته شده بنگرد، خداوند گناهانى را که با نگاه کسب کرده بیامرزد. و هر که یکى از فضایل او را بنویسد؛ خداوند گناهانى را که با دست کسب نموده بیامرزد. سپس فرمود: نگاه به صورت على علیه السلام عبادت ، و ذکر على عبادت است . خداوند ایمان بنده اى را جز با ولایت او و بیزارى از دشمنان او، نمى پذیرد. پس بدان اى عزیز که : هر گاه ذکر اوصاف دوست دوست و فضایل دوست دوست این ثمرات بر وى مرتب شود، پس بدان که بر خود ذکر دوست چه نتایج مترتب مى شود. [ذکر نفِى و اثبات] اى عزیز! سید اشرف در ((مکتوب چهاردهم)) آورده است که : ذکر لا اله الا الله را نفِى و اثبات میگویند و عدم و وجود و ظلمت و نور و فنا و بقا و سواد و بیاض و لیل و نهار نیز مى گویند.و این ذکر مقسوم به بیست ضرب است . از یک ضرب تا پنج ضرب مشهور است و باقى ضربات غیر مشهور. اما اداء یک ضربى به سه طریق است : یکى تسهیل ، دوم تشدید، سیم شدید الاشد. این هر سه قسم به اعتبار اختلاف محل برداشت و اختلاف محل ضربات ، صد و سى گاءِنَّهُ عددند. پس جمله اقسام یک ضربى سیصد و نود عدد جهرى است و همین مقدار در خفى . اما دو ضربى منقسم به دو قسم است : یکى ضرب مجموعى آن [که] ده نوع است . دوم ضرب منفردى که هر کدام مضرب جدایى دارد)) انتهى . [سند ذکر قلبى] اى عزیز! سلسله نعمتیه و ذهبیه و نور بخشیه و ادهمیه و چشتیه و نقشبندیه و غیر هم ذکر قلبى دارند. و در رساله ((نسبیه)) از شیخى که از مریدان شیخ سهروردى (ره) [بوده] به نظر این ضعیف رسیده که بعد از خطبه گفته : اما بعد، فهذه نسبة خرقه الشیوخ - قدس الله ارواحهم و طیب فِى الثرى اجسامهم - قَالَ الشیخ الامام العالم الفاضل الربانى الصمدانى ، قطب الاولیاء، سیف الملة و الدین ، وارث علوم الانبیاء و المرسلین ابومحمد عبدالرحمن بن تمیم المظفر بن محمد المرو البروزى (550) اَلَّتِى مى محتدا الخراسانیمولدا: البسنى شیخى الشیخ الامام العالم ، سلطان العلماء و المحققین ، قطب الاولیاء و العارفین ، لسان الحق ، شهاب الملة و الدین ، علم الهدى ، حجة الطوایف عمر بن محمد بن عبدالله السهرورى - قدس الله سره - فِى شهر الله المعظم شعبان عام ثلاثة و عشرین و ستمائة برباط الشیخ فِى المامونیة بمدینة السلام قَالَ: البسنى عمى و شیخى ضیاء الدین ابوالنجیب عبدالقاهر بن عبدالله بن محمد السهروردى قَالَ: البسنى ابى و عمى وجیه الدین القاضى عمر بن محمد قَالَ: البسنى والدى محمد شیخ وقته و اخى فرج الزنجانى (551) ید احدهما مشارکة لید الاخر، اما والدى محمد قَالَ: البسنى شیخ وقته احمد الاسود الدینورى قَالَ: البسنى ممشاد الدینورى قَالَ: البسنى ابوالقاسم جنید. و اما اخى فرج الزنجانى (552) فاءِنَّهُ قَالَ: البسنى ابوالعباس ‍ النهاوندى قَالَ: البسنى ابوعبدالله بن خفیف قَالَ: البسنى رویم قَالَ: البسنى جنید و جنید صحب شیخه و خاله السرى السقطى ، و السرى صحب معروفا الکرخى ، و معروف له فِى الصحبة طریقان : صحب على بن موسى الرضا علیهماالسلام فِى اول امره ، و الرضا صحب اباه موسى الکاظم ، و الکاظم صحب اباه جعفر الصادق ، و جعفر الصادق صحب اباه محمد الباقر، و محمد الباقر صحب اباه علیا زین العابدین ، و زین العابدین صحب اباه الحسین الشهید، و الحسین الشهید صحب اباه على بن ابى طالب ، و على بن ابى طالب صحب رسول الله صلى الله علیه و علیهم اجمعین . و الطریق الاخر اءن معروفا صحب داود الطائى ، و داود صحب حبیب العجمى ، و حبیب العجمى صحب الحسن البصرى ، و الحسن البصرى صحب امیرالمؤ منین علیا، و على صحب رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم . اى عزیز! غرض از تکثیر اقسام ذکر و اخبار و کلمات اخیر، رفع استیحاش و استنکاف اهل ظاهر است . چه متعارف در نزد این طایفه ذکر لسانى حسى است ، و چون ایشان به غیر از محسوسات چیزى دیگر درک ننموده اند لهَذَا در مقام انکار در مى آیند. و چون صولت این معنى شکسته شد و دایره ذکر وسعت یافت قسمى که گفتگوى اهل باطن در وى است از اقسام ذکر مطلق مى شود و استبعاد در وى نزد ایشان کمتر مى شود. هدایة : [مدح طریقه سهروردیه] اى عزیز! شیخ احمد فاروقى نسبا و الحنفِى مذهبا و النقشبندى مشربا در مقام سیر خود مدح عظیمى طریقه سهروردیه را نموده . و چون در ذکر آن فواید بسیارى از براى سالک مبتدى بوده لهَذَا این ضعیف نقل نموده و آن این است : ((و این درویش را علم لدنى از روحانیت خضر علیه السلام بوده ، لیکن تا زمانى که از مقام اقطاب نگذشته بود، اما بعد از عبور از آن مقام ، حصول ترقیات در مقامات عالیه از حقیقت خود است و در خود به خود از خود مى یابد؛ غیرى را مجال نمانده است تا در میان در آید. و ایضا این درویش را در وقت نزول که عبارت از سیر عن الله بالله ، است به مقامات مشایخ سلاسل دیگر هم عبورى واقع شد و از هر مقام نصیبى فرا گرفت و مشایخ آن مقام ممد و معاون کار شدند و از خلاصه هاى نسبت خویش نصیبى ارزانى داشتند. اول به مقام اکابر ((چشتیه)) عبورى واقع شد و در آن مقام حظى وافر نصیب گشت . و از آن مشایخ عظام روحانیت خواج قطب الدین بیش از دیگران امداد فرمودند. و الحق ایشان در آن مقام شاءن عظیم دارند و رئیس آن مقام اند. بعد از آن به مقام اکابر ((کبرویه)) گذر واقع شد. این هر دو مقام به اعتبار عروج برابرند لکن آن مقام در وقت نزول از فوق ، در جانب یمین شاهراه است و مقام اول به جانب یسار آن صراط المستقیم است . و آن شاهراه راهى است که بعضى اکابر اقطاب ارشاد، از آن راه به مقام فردیت مى روند به نهایت النهایات مى رسند. افراد تنها را راه دیگر است ، بى قطب این راه را نمى توان گذشت . این مقام در میان مقام صفات و این شاهراه واقع شده است کاءِنَّهُ برزخى است میان این دو مقام ، از هر دو جهت بهره دارد. و مقام اول در میان در جانب دیگر از آن شاهراه واقع شده است ، به صفات مناسبت کم دارد. بعد از آن به مقام ((سهروردیه)) که از شیخ شهاب الدین این طرف است هم عبور واقع شد. آن مقام متحلى است به نور اتباع سنت نبویه - على مصدره السلام و الصلاة و التحیه - متزین است به نورانیت مشاهده و فوق الفوق . و توفیق عبادت رفیق آن مقام است . بعضى از سالکان نارسیده که به عبادت نافله مشغولند و به آن آرامى دارند نصیبى از این مقام به واسطه مناسبت از مبتدیان ، و منتهیان به واسطه مناسبت آن مقام است ، و آن مقام بس شگرفت است . آن نورانیت که در این مقام شهود مى شود در مقامات دیگر کم است و مشایخ این مقام به واسطه کمال ، عظیم الشاءن و رفیع القدرند و در ابناى جنس خود امتیاز خاص ‍ دارند. آن چه ایشان را در این مقام میسر شده است در مقامات دیگر که به اعتبار عروج ، فوقند میسر نیست . بعد از آن به مقام جذبه فرود آوردند و این مقام جامع مقامات جذبات بى اندازه است ، از آن جا نیز فرود آورده اند. نهایت مراتب نزول تا مقام قلب است که حقیقت جامعه است ، و ارشاد و تکمیل به فرود آوردن به این مقام تعلق دارد و در این مقام فرود آوردند. پیش از آن که در این مقام پیدا شود باز عروجى واقع شد. این زمان اصل را نیز در رنگ ظل واگذاشت . از این عروج که در مقام قلب واقع شد تمکینى پیوست . والسلام)).(553) اى عزیز! این طایفه نقشبندیه نیز بر ذکر قلبى مداومت دارند و طریقه خود را بس عالى و شریف مى دانند و مى گویند که نهایت سلاسل دیگر در بدایت سلسله ما مندرج است . و در ((مکاتیب)) مجدد الف ثانى به اعتقاد ایشان ، مذکور است که : ((طریق ما طریق دعوت اسمایى است . اکابر این طریقه استهلاک در مسماى این اسماء را اختیار فرموده اند. از نسبت این بزرگواران اگر اندک به دست افتد اندک نیست زیرا که نهایت دیگران در بدایت ایشان مندرج است . و گفته اند که : شغل باطنى در طریقه ما اقسام است : قسم اول ذکر اسم ذات است .و طریق این ذکر آن است که طالب باید که زبان خود را به کام بچسباند و به جمیع همت متوجه قلب صنوبرى که در پهلوى چپ واقع است گردد. و این قلب صنوبرى آشیاءِنَّهُ قلب حقیقى است که از عالم امر است و آن را ((حقیقت جامعه)) نیز گویند.و لفظ مبارک ((الله )) را در دل به طریق خطره بگذارند و به زبان دل این لفظ خطیر را بگوید بى آن که صورت دل را تصور کند، و نفس را بند نکند و در ذکر گفتن هیچگونه او را دخل ندهد. نفس به طور خود مى آمده باشد. و از لفظ مبارک ((الله)) ذات بى چون خواهد و هیچ صفت با آن ملاحظه ننماید تا از ذروه ذات به حضیض صفات فرود آید و از تنزیه به تشبیه نگریزد)). .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image