فصل (۴۸): (فضیلت علم شریعت ) /

تخمین زمان مطالعه: 17 دقیقه

فصل (۴۸): (فضیلت علم شریعت )


فصل (48): (فضیلت علم شریعت ) اى عزیز! در اول این رساله ذکر شد که این ضعیف آن چه در این رساله ذکر مى نماید از مطالب حکمت اربعه عملیه است . بدان که اول مرتبه از مراتب حکمت اربعه علمیه تهذیب اخلاق ظاهر است به استعمال شرایع نبویه صلى الله علیه و آله و نوامیس الهیه که تعبیر از این مرتبه به اتباع شارع در اوامر و نواهى مى نمایند، هم به قول و هم به فعل ،یعنى آن چه مى کنى از قول و فعل و آن چه نمى کنى باید به فرمان شارع باشد تا موجب ترقى گردد. و قال النبى صلى الله علیه و آله : و الذى نفسى بیده لا یستقیم ایمان احدکم حتى یستقیم قلبه ، و لایستقیم قلبه حتى یستقیم لسانه ، و لا یستقیم لسانه حتى یستقیم عمله .(342) و پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: سوگند به کسى که جانم به دست اوست ایمان هیچ کدام از شما راست نیاید تا قلبش راست آید، و قلبش راست نیاید تا زبانش راست آید، وزبانش راست نیاید تا عملش راست آید. قال رسول الله صلى الله علیه و آله : اجمعوا وضوءکم جمع الله شملکم ،(343) اشاره به آن است که طهارت باطنى را با طهارت ظاهرى جمع کنید تا استقامت باطن حاصل آید، یا اشاره به آن است که آب دست شستن را جمع کنید تا موجب التیام و الفت گردد ؛ بنابر دوم وضوء به فتح باید خواند. و بنابر معنى اول ، استقامت باطن آن است که در جنب کلمه توحید، تعلقات روحانى و جسمانى منفى گردد، و نفى آن همه تعلقات استقامت احوال است . و دلیل بر استقامت احوال استقامت افعال است که امتثال امر و نهى خداى تعالى است و تعظیم فرمان حضرت او عز و جل ذکره . و جز به استقامت افعال استقامت احوال معلوم نمى شود. و رونده راه را هر آینه روش و کوشش مى باید تا کار او به جائى رسد؛ روش یعنى رعایت ادب با اهل الله ، و کوشش ‍ یعنى سعى نمودن در کارهاى حق سبحانه و تعالى و عمل کردن به آن ها. پس از این دو حدیث ظاهر شد که ظاهر و باطن درست نمى شود تا عمل ظاهرى درست نشود، و این استقامت عمل موقوف است به شناختن احکام الهیه و فرمان او. نمى بینى که روزه روز عید صورت عبادت دارد اما چون به فرمان نیست باعث بعد و دورى است ! پس جمیع معارف که موجب قرب به معبود است موقوف به علم است . عن النبى صلى الله علیه و آله : ساعة من عالم یتکى على فراشه ینظر فى علمه خیر من عبادة عابد سبعین سنة .(344) از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت است که : ساعتى از عالم که در بسترش تکیه داده و در علمش (عملش ) نظر مى کند از عبادت هفتاد سال یک عابد بهتر است . قیل ان اخوین کانا فیما مضى من الزمان ، احدهما عالم مقتصد فى علمه ، و الاخر متزهد جاهل ، فکان بینهما مناقشات فیما هما فیه ، فخرج المتزهد و فارق اخاه مدة من الزمان ، فلما رجع الى اخیه و قد شد عینیه ، فقال له اخوه العالم : یا اخ ما الذى اصاب عینک ؟ قال : ما اصابها الا خیر الا انى شددتها لارى الدنیا بنصف العین فاستحق الثواب علیه . فقال له اخوه : یا اخ اخطات ، لانه لو کان الامر على ما ظننت لما خلق الله تعالى لنا عینین ، و لکن اخبرنى عن وضوئک للصلاة اتحل هذا من عینیک ام لا؟ قال : لابل امسح یدى على الخرقة ، قال : منذ کم ؟ قال : منذ اربعین سنة او اقل او اکثر، قال : اعد صلواتک التى صلیتها بتلک الطهارة فهى غیر مقبولة و لا واقعة موقعها. گویند: در زمان گذشته دو برادر بودند، یکى عالم میانه رو در علم ، و دیگرى زاهد نماى نادان . میان آن دو درباره روششان مناقشاتى رخ داد، پس آن زاهد نما بیرون رفت و مدتى از برادرش مفارقت کرد، چون به سوى برادرش ‍ بازگشت یکى ازچشمانش را بسته بود، برادر عالمش به او گفت : برادر! چه آسیبى به چشمت رسیده است ؟ گفت : جز خوبى بدان نرسیده جز این که آن را بسته ام تا دنیا را به نیم چشم ببینم تا بدین سبب مستحق ثواب گردم . برادرش به او گفت : برادر! اشتباه کرده اى ، چه اگر مطلب آن گونه بود که تو پنداشته اى هرگز خداى متعال براى ما دو چشم نمى آفرید، حال از وضو براى نمازت به من خبر ده ، آیا آب وضو به این چشمت مى رسد یا نه ؟ گفت : نه ، بلکه دستم را بر روى پارچه مى کشم ، برادرش گفت : چند وقت است ؟ گفت : چهل سال است یا اندکى کم و بیش ، گفت : تمام نمازهائى را که با اینگونه طهارت گزارده اى اعاده کن که آن ها مقبول نیست و در موقعیت خودش قرار نگرفته است . پس علم اشرف وسائلى است که موجب قرب به حق تعالى و به معرفت صفات او که مقصود از ایجاد انسان همین است و بس (مى گردد). و فى المحاسن عن الصادق علیه السلام : افضل العبادة العلم بالله .(345) و در محاسن از امام صادق علیه السلام روایت است که : برترین عبادت شناخت خداست . و فى روضة الکافى قال لقمان لابنه : یا بنى جالس العلماء و زاحمهم برکبتیک ، فان الله عز و جل یحیى القلوب بنور الحکمة کما یحیى الارض بوابل السماء.(346) و در روضه کافى است که لقمان به پسرش فرمود: پسرک من ! با علماء همنشین باش و دو زانو نزدیک آنان بنشین ، که همانا خداى بزرگ دلها را به نور حکمت زنده مى کند چنانکه زمین را با باران تند آسمان زنده مى گرداند. پس به وسیله علم به درجات اعلى توان رسید. قال الله تعالى : و الذین اوتوا العلم درجات .(347) و فى الکافى ، عن ابى جعفر علیه السلام : عالم ینتفع بعلمه من سبعین الف عابد.(348) ....خداى متعال فرموده : (خداوند کسانى را که ایمان آورده ) و کسانى را که علم به آن ها داده شده به درجاتى بالا مى برد. و در کافى از امام باقر علیه السلام روایت است که : عالمى که از علم او بهره برند برتر از هفتاد هزار عابد است . و فى مصباح الشریعة قال الصادق علیه السلام : الحکمة ضیاء المعرفة ، و میراث التقوى ، و ثمرة الصدق ، و لو قلت ما انعم الله على عبد من عباده نعمة اعظم و انعم و ارفع و اجزل و ابهى من الحکمة لقلت (صادقا). قال الله عز و جل : یوتى الحکمة من یشاء و من یوت الحکمة فقد اوتى خیرا کثیرا و ما یذکر الا اولوا الالباب (349) اى لا یعلم ما اودعت و هیات فى الحکمة الا من استخلصته لنفسى و خصصته بها؛ و الحکمة هى النجاة ، و صفة الحکیم هى الشباب عند اوایل الامور، و الوقوف عند عواقبها و هو هادى خلق الله الى الله تعالى . قال رسول الله صلى الله علیه و آله لعلى علیه السلام : یا على لان یهدى الله تعالى على یدیک عبدا من عبدا خیر لک مما طلعت علیه الشمس من مشارقها الى مغاربها.(350) و در مصباح الشریعة امام صادق علیه السلام فرمود: حکمت پرتو معرفت ، میراث تقوا، و میوه صدق است ، و اگر بگویم که خداوند بر هیچ بنده اى از بندگان نعمتى بزرگتر و گواراتر و والاتر و چشمگیرتر از حکمت عطا نفرموده ، همانا راست گفته ام . خداى بزرگ فرموده : (خداوند) حکمت را به هر که خواهد مى بخشد، و آن کس که حکمت به او داده شده همانا خیرى بسیار به او داده شده است ، یعنى هیچ کس از آن چه در حکمت به ودیعت نهاده و آماده ساخته ام با خبر نیست جز آن کس که او را ویژه خودساخته و او را به حکمت اختصاص داده ام ، و حکمت همان نجات است . و صفت و نشانه حکیم ثبات و پایدارى در اوایل امور (وهجوم رویدادها)، و توقف (و رضا دادن ) در عواقب و پایان آن هاست ، و چنین شخصى هدایت کننده بندگان خدا به سوى خدا متعال است . و رسول خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: اى على ، اینکه خداى متعال بنده اى از بندگانش را به دست تو هدایت نماید همانا براى تو بهتر است از آن چه خورشید از مشرق تا مغربش بر آن مى تابد. و فى مصباح الشریعة ایضا قال الصادق علیه السلام : قال رسول الله صلى الله علیه و آله : طلب العلم فریضة على کل مسلم و مسلمة - و هو علم الانفس - فیجب ان یکون نفس المومن على کل حال فى شکر او عذر على معنى ان قبل ففضل ، و ان رد فعدل ، و یطالع الحرکات فى الطاعات بالتوفیق (351)، و یطالع السکون عن المعاصى بالعصمة ، و قوام ذلک کله بالافتقار الى الله تعالى و الاضطرار الیه و الخشوع و الخضوع ، و مفتاحهما الانابة الى الله تعالى مع قصر الامل بدوام ذکر الموت و عیان الوقوف بین یدى الجبار، لان فى ذلک راحة من الحبس ، و نجاة من العدو؛ و سلامة النفس ‍ للاخلاص فى الطاعة بالتوفیق .(352) و نیز در همان کتاب است که : امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: فرا گرفتن علم بر هر مردو زن مسلمانى واجب است - و آن علم (به مصالح و مفاسد) نفس است - پس واجب است که نفس مومن در هر حال در صدد شکر یا عذر باشد، به این معنى که اگر مقبول افتاد (بداند) فضل الهى است ، و اگر مردود شد (بداند که از روى ) عدل است ، و حرکات در اطاعت را به توفیق (الهى ) و سکون از گناهان را به عصمت و نگهدارى الهى بداند و ببیند، و قوام همه اینها را به احساس نیاز به خداى متعال و اضطرار به او و نیز به خشوع و خضوع بستگى دارد، و کلید این دو انابه و بازگشت به سوى خداى متعال همراه با کوتاه ساختن آرزو به وسیله یاد نمودن از مرگ ، و نیز مشاهده ایستادن در برابر خداوند جبار (در قیامت ) است - چه در آن (مرگ ) راحتى و خلاص از زندان (دنیا) و رهایى از دشمن است ، و نیز سلامتى نفس جهت اخلاص در طاعت به توفیق الهى است . فعلم ان المراد من العلم المقصود لیس هو المعانى المصطلحة المستحدثة کحصول الصورة ، او ملکة یقتدر بها على ادراکات جزئیة ، و ما اشبه ذلک ، فان العلماء ورثة الانبیاء، و لیس شى ء من هذه المعانى میراث الانبیاء، و قد قال الله تعالى : انما یخشى الله من عباده العلماء،(353) فالعلم موجب للخشیة لتعلیق الحکم على الوصف . و قال بعض اهل البصیرة : فجمیع ما ارتسم فى ذهنک من التصورات و التصدیقات التى لا توجب لک الخشیة و الخوف و ان کانت فى کمال الدقة و الغموضة فلیست من العلم فى شى ء بمقتضى الایة الشریفة ، بل هى جهل محض ، بل الجهل خیر منها. پس دانسته شد که مراد از علم (دراین حدیث ) معانى مصطلح جدید مانند این که علم حصول صورت است (در ذهن )، یا ملکه اى است که بدان سبب مى توان به ادراکات جزئى دست یافت ، و از این قبیل معانى نیست ، زیرا علما وارثان پیامبرانند، و حال آن که هیچ یک از این معانى میراث انبیا نیست ، و خداى متعال فرموده : جز این نیست که از بندگان خدا تنها عالمان از خدا مى ترسند، پس علم موجب خشیت و ترس است ، زیرا حکم (در این آیه شریفه ) وابسته به وصف (علم ) شده است . یکى از اهل بصیرت گوید: پس تمام آن چه در ذهن تو نقش مى بندد از تصورات و تصدیقاتى که موجب خوف و خشیت براى تو نمى گردد هر چند که از کمال دقت و غموض برخوردار باشد، به مقتضاى این آیه شریفه ربطى به علم ندارد، بلکه آن جهل محض است ، بلکه جهل بهتر از آن است . این همه علم جسم مختصر است علم رفتن به راه حق دگر است و گفته اند که : لکل شى ء آفة وللعلم آفات . (354) علم راه سلوک است ، چه هر علمى را آفت به مقدار درجه آن علم خواهد بود، چه علم سلوک علم توحید است که از وى خدا یافته مى شود پس آفت وى نسبت به درجات وى خواهد بود. علمى که راه حق ننماید جهالت است . و بالجملة المراد بالعلم البصیرة فى امور الدین . و الفقه فى الصدر الاول کان بطلق على علم الاخرة ، و معرفة دقایق آفات النفس ، و مفسدات الاعمال ، و قوة الاحاطة بحقارة الدنیا، و شدة التطلع الى نعیم الاخرة ، و استیلاء الخوف على القلب و نحو ذلک ، و الشاهد على ذلک قوله صلى الله علیه و آله : یا اباذر لایفقه الرجل کل الفقه حتى یرى الناس مثل الاباعر،(355) و (لا) یحقر بوجودهم ، و لا یغیره ذلک کما لا یغیره بعیر عنده ، فکل علم یثمر هذه الثمرة اللطیفة فهو احرى باطلاق العلم علیه . و خلاصه مراد از علم ، بصیرت و بینش در امور دین است ، و لفظ فقه در صدر اول (اسلام ) بر علم آخرت و شناخت دقایق آفات نفس و چیزهایى که موجب فساد اعمال مى شود، و بر قوه احاطه یافتن بر پستى دنیا، و چشم دوختن بسیار به نعیم آخرت ، و استیلاى بیم الهى بر دل و از این قبیل اطلاق مى شد، و شاهد بر این مطلب فرمایش رسول خدا صلى الله علیه و آله (به ابى ذر) است که : اى اباذر، مردى به تمام فقه دست نیابد تا اینکه مردم را چون شترانى بداند (که به اقبال و ادبار و ستایش و نکوهش آن ها دل نمى بندد) و به وجود آن ها از جا در نرود و تغییرى در او ایجاد نشود چنان که وجود شترى در نزد او تغییرى در حال او ایجاد نمى کند. پس هر علمى که این میوه لطیف را ببار آورد شایسته تر است که نام علم بر آن نهاده شود. و عنه صلى الله علیه و آله : لیجیئن اقوام یوم القیامة لهم من الحسنات کجبال تهامة فیومر بهم الى النار. فقیل : یا رسول الله یصلون ؟ قال : صلى الله علیه وآله : کانوا یصلون و یصومون و یاخذون وهنا من اللیل ، لکنهم کانوا اذا لاح لهم شى ء من الدنیا و ثبوا علیه .(356) و از آن حضرت صلى الله علیه و آله روایت است که : همانا در قیامت گروههایى وارد شوند که حسناتى به بزرگى کوههاى تهامه دارند، پس امر شود آن ها را به آتش برند. عرض شد: یا رسول الله اینان نماز هم مى خوانده اند؟ فرمود: نماز مى خواندند، روزه مى گرفتند و نیمه آخر شب را نیز براى عبادت انتخاب مى کردند، ولى چنین بودند که چون چیزى از دنیا رخ مى نمود بر روى آن مى افتادند (و دو دستى به آن مى چسبیدند). فعلم من ذلک انک لن تبلغ بمنار هذا العلم النفیس الا بترک لذات النفس الخبیث . قال الله تعالى : فاما من طغى ، و آثر الحیوة الدنیا، فان الجحیم هى الماوى . و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى ، فان الجنة هى الماوى .(357) از این بیانات معلوم شد که دست نیابى به منار این علم نفیس جز با ترک نمودن لذات نفس خبیث . خداى متعال فرموده : اما پس آن کسى که سرکشى نمود، و زندگانى دنیا را مقدم داشت ، پس همانا دوزخ جایگاه اوست . و اما آن کس ‍ که از پروردگارش بهراسید، و نفس را از خواهش آن بازداشت پس همانا بهشت جایگاه اوست . قال الشهید الاول رحمه الله فى قواعده : یطلق الفقه على علم طریق الاخرة بحصول ملکة یقتدر(358) الاحاطة بحقایق الامور الدینیة و الدنیویة و معرفة دقایق آفات النفس بحیث یستولى الخوف علیها، فتعرض عن الامور الفانیة ، و تقبل على الامور الباقیة ، و هو المراد من قول النبى صلى الله علیه و آله : الا انبئکم بالفقیه کل الفقیه ؟ قالوا: بلى ، یا رسول الله ، قال : من لم یقنط الناس من رحمة الله ، و لم یومنهم من مکر الله ، و لم یویسهم من روح الله ، و لم یدع القرآن رغبة عنه الى ما سواه .(359) شهید اول (ره ) در کتاب قواعد خود گوید: واژه فقه بر علم راه آخرت اطلاق مى شود، به این که ملکه اى حاصل شود که بدان وسیله بتوان به حقایق امور دینى و دنیوى و شناخت دقایق آفات نفس احاطه پیدا نمود، به گونه اى که خوف (از خدا) بر نفس استیلا یابد و در نتیجه از امور فناپذیر اعراض نموده ، و به امور باقى روى آورد ؛ و همین است مراد از فرمایش پیامبر صلى الله علیه و آله که : آیا شما را از فقیه کامل خبر ندهم ؟ گفتند: چرا، اى رسول خدا، فرمود: کسى است که مردم را از رحمت خدا ناامید نسازد، و از مکر خدا ایمنى ندهد، و از نسیم آمرزش الهى مایوس ندارد، و قرآن را به جهت میل به چیز دیگر از دست ننهد. قال فى الغوالى بعد ذکر الحدیثین : و انا اقول : علم من الحدیثین ان الفقه الذى یکون نافعا للاخرة و موجبا لرفع الدرجة عند الله هو المعنى المشار الیه فیهما و ذلک هو الفقه الحقیقى ، فاما الفقه بمعنى العلم بالامور الشرعیة الفرعیة فانه اطلق علیه اسمه لکونه وسیلة الى هذا المعنى ، فذلک هو الظاهر و هذا باطنه ، و ذلک الجسد و هذا روحه . فمثال الفقه بالمعنى الظاهر مثال عالم الملک ، و مثاله بالمعنى الباطن مثال عالم الملکوت ، و بینهما تلازم لایتم احدهما الا بالاخر.(360) در کتاب غوالى بعد از ذکر این دو حدیث گفته است : و من گویم : از این دو حدیث دانسته شد که فقهى که در آخرت سودمند و موجب بالارفتن درجه در نزد پروردگار است همان معنایى است که در این دو حدیث بدان اشاره رفته است ، و آن است فقه حقیقى ، اما فقه به معنى علم به امور شرعى فرعى را فقه گویند چون وسیله دستیابى بدین معنى است ، پس آن معنى ظاهر است و این باطن آن است ، و آن جسد است و این روح . پس مثال فقه به معنى ظاهر، مثال عالم ملک است ، و مثال آن به معنى باطن ، مثال عالم ملکوت ، و میان آن دو تلازم هست که هیچ کدام بدون دیگرى تمام و کامل نمى باشد. اقول : و الشاهد لما قال ما رواه فى روح الاحباب عن النبى صلى الله علیه و آله : من طلب العلم لله عز و جل لم یصب منه بابا الا ازداد فى نفسه ذلا، و للناس تواضعا، و لله خوفا، و فى الدین اجتهادا، فذلک الذى ینتفع بالعلم فلیتعلمه ، و من طلب العلم للدنیا و المنزلة عند الناس و الحظوة عند السلطان لم یصب منه بابا الا ازداد فى نفسه عظمة ، و على الناس استطالة و بالله اغترارا، و فى الدین جفاء، فذلک الذى لا ینتفع بالعلم ، فلیکف ، و لیمسک عن الحجة على نفسه ، و الندامة و الخزى یوم القیامة .(361) مولف : و شاهد گفتار او روایتى است که آن را در روح الاحباب از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت است که : هر کس ‍ علم را براى خداى عز و جل طلب کند، به بابى از آن دست نمى یابد جز این که در نفس خود ذلتى (در برابر خدا)، و تواضعى نسبت به مردم ، و خوفى نسبت به خداوند، و اجتهاد و کوششى در دین اضافه نماید؛ چنین کسى است که از علم بهره مى برد پس باید آن را فرا گیرد. و هرکس علم را براى دنیا و منزلت یافتن در نزد مردم و بهره ورى از جانب سلطان طلب کند، به بابى از آن دست نیابد جز این که در نفس خود عظمتى ، و نسبت به مردم سرافرازى و گردنکشى اى ، و نسبت به خداوند فریفتگى اى ، و در دین جفایى اضافه نماید ؛ چنین کسى است که از علم بهره نمى برد، پس ‍ باید آن را رها کند، و از حجت آوردن بر ضد خود و ندامت و خوارى در روز قیامت دست بدارد. پس اى عزیز! بدان که علم میراث انبیاء است که : الانبیاء لم یورثوا دینارا و لا درهما ولکن ورثوا العلم .(362) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image