علوم و معارف قرآن /

تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه

آيا تا کنون افرادي ادعا کرده اند که مثل قرآن کریم و يا بهتر از آن را آورده اند؟


پيش از جواب به سئوال، ابتدا بايد توجه داشت که ادعاي قرآن کریم اين است که کسي توانايي آوردن حتي مانند قرآن کریم را نيز ندارد؛ تا چه رسد به بهتر از آن. آياتي که در آن اين ادعا مطرح شده است، عبارتند از: وَإِن کنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَي عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءکم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِينَ. (اگر در مورد آن چه که بر بنده ی خود (محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ) نازل کرديم ترديدي داريد، پس مثل او يک سوره بياوريد و گواهان خود جز خدا را بخوانيد، اگر راستگوييد). حال در جواب به سئوال، بايد بررسي کرد که اولا قرآن کریم داراي چه خصوصيتي است که نتوان مانند آن را آورد.؟ بررسي اين مسأله نشان مي دهد که آيا اساسا تصور اين که افرادي مانند قرآن کریم يا بهتر از آن را بياورند در عمل و واقعيت خارجي صحيح است يا خير؟ و ثانيا ادعاهايي هم که احيانا در معارضه با قرآن کریم مطرح شده است، به چه صورت است؟ بررسي اين ادعاها نشان مي دهد که معارضه مطرح شده در مقابل قرآن کریم، در چه درجه و مراتبی از قابليت اعتنا و عرضه کردن قرار دارند؟ بررسي خصوصيت انحصاري قرآن کریم به وجوه اعجاز و تحدّي آن مربوط است. يکي از وجوه تحدي و اعجاز قرآن کریم تحدي به علم و معرفت آن است. قرآن کریم کتابي است بيان کننده ی همه چيز: وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي کلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِک شَهِيدًا عَلَي هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْک الْکتَابَ تِبْيَانًا لِّکلِّ شَيْءٍ وَهُدًي وَرَحْمَةً وَبُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ. (و نازل کرديم بر تو اين کتاب (قرآن) را که بيان کننده و روشن کننده ی همه چيز است) و وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاکم بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُکمْ فِيهِ لِيُقْضَي أَجَلٌ مُّسَمًّي ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُکمْ ثُمَّ يُنَبِّئُکم بِمَا کنتُمْ تَعْمَلُونَ (هيچ تر و خشکي نيست مگر آن که در کتاب مبين (قرآن) وجود دارد) و دقيق ترين و والاترين معارف و فضايل اخلاقي و احکام ديني و هر چه که با فعل و عمل انسان و عقيده او مرتبط است را بيان کرده است. تحدي به آورنده ی قرآن کریم، يکي از وجوه تحدي و اعجاز قرآن کریم است که در آيه ی 24 سوره ی بقره که در ابتداي بحث بيان شد، مطرح شده است. کسي قرآن کریم را از طرف خدا آورده است که در ميان اعراب زندگي مي کرد، اما از هيچ معلمي به ظاهر علم نياموخت و تا قبل از رسالت، نه از علمي صحبت کرد و نه حتي در ميان آن جامعه اي که در حد اعلاي شعر و بلاغت بودند، شعري از خود سرود؛ اما به ناگاه پس از رسالت، کتابي آورد که تمام اهل فصاحت و بلاغت و بزرگان فنون عصر خود را به شگفتي وا داشت. بنابراين، هيچ کتابي چون قرآن کریم چنين خصوصيتي را دارا نيست. از ديگر وجوه تحدي قرآن کریم، اخبار غيبي آن است چه در مورد پيشينيان و چه در مورد آيندگان. قرآن کریم در مورد سرگذشت پيشينيان مي فرمايد: تِلْک مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْک مَا کنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُک مِن قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ (اين از اخبار غيب است که پيش از آن که به تو وحي کنيم تو و قومت هيچ از آن آگاه نبوديد) در مورد حوادث آينده نيز مطالبي چون: غُلِبَتِ الرُّومُ ـ فِي أَدْنَي الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ـ فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ. روميان از فارسيان شکست خوردند در زمين نزديک تر و پس از شکست به زودي در چند سال آينده بر آنان پيروز خواهند) و لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَکمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِک فَتْحًا قَرِيبًا. (البته با امنيت وارد مسجد الحرام مي شويد) و إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْک الْقُرْآنَ لَرَادُّک إِلَي مَعَادٍ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاء بِالْهُدَي وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ (آن خدايي احکام قرآن را بر تو واجب گردانيد، البته تو را به جايگاه خود بر مي گرداند) و.... را مطرح کرده است. عدم اختلاف و هماهنگي آيات قرآن کریم با يکديگر از ديگر وجود اعجاز قرآن کریم است. خداوند در اين مورد در قرآن مي فرمايد: وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَإِلَي أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْکمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً (اگر اين قرآن از طرف غير خدا بود، البته در آن اختلاف و تناقضات بسياري مي يافتند). عدم اختلاف در آيات کتابي مطرح است که در طول 23 سال، به تدريج و اندک اندک در شرايط و حوادث و حالات مختلف در مکه، مدينه، سفر، حضر، جنگ، صلح، شب، روز، تنگي و سختي، پيروزي و گشايش و.... نازل شده است؛ اما معارف، اصول و تعليماتي ارائه کرده است که در آن تناقض وجود ندارد. همان گونه که امير المومنين علي ـ عليه السلام ـ در مورد قرآن کریم مي فرمايد: «و ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعض». (برخي از آايات قرآن ديگر آيات را تفسير و توضيح مي دهند و گواه بر يکديگر مي باشند). از ديگر وجوه اعجاز و تحدي قرآن کریم، تحدي بلاغت و فصاحت است. آيات 39 ـ 40 سوره ی يونس و آيات 14 ـ 15 سوره ی هود که در ابتداي بحث آورده شده است، از آيات نازل شده در مکه اند و در آن محيط که از بارزترين خصوصيات اعراب بلاغت و فصاحت کلام بود، چنين تحدي مطرح شد تا مانند قرآن کریم را بياورند. ترديدي نيست که عرب آن روزگار به درجه اي از بلاغت رسيد که تاريخ براي هيچ ملتي چه قبل از آن ها و چه بعد از آن ها، چنين بلاغتي را در گفتار،گزارش نکرده است. ادعاي قرآن کذیم در مورد عدم توانايي آوردن مانند آن، در ميان چنين ملتي بود که علاوه بر اين درجه از بلاغت و فصاحت، از غيرت و تعصب و غرور و تکبر فوق العاده اي نسبت به افتخارات خود برخوردار بودند و طبعا اين ادعا قرآن کریم، موجب شعله ور شدن آتش غيرت و تعصب گشت، اما تاکنون که سال ها از اين ادعا گذشت، از آنان جز عجز در برابر آن چيزي مشاهده نشد. حال در مقابل چنين کتاب آسماني که بزرگان شعرا و فصحا و بلغاي عرب که شاهکارهاي خود را به عنوان افتخار با نام معلقات سبع به ديوار کعبه آويختند، عاجز ماندند و برخي از آنان مانند لبيد بن ربيعة که از شعراي صاحب يکي از معلقات سبع که معلقه او با بيت» «عفت الديار محلها فمقامها * بمني تأبّدغولها فرجامها» شروع مي شود.، به دين اسلام مشرف شدند، گاه مواردي توسط برخي افراد در عصر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ يا از ناحيه ی مستشرقين و مسيحيان در عصر حاضر در معارضه با قرآن کریم عرضه شد که نشان گر آن است که عرضه ی کنندگان آن از چه ضعف علمي برخوردارند و کلام آنان از چه درجه از وزانت و قابليت اعتنا برخوردار است. از نمونه اين موارد که معمولا در کتاب ها به آن اشاره مي شود، اقوال مسيلمه» کذاب است که در مقابل آيات قرآن کریم، جملاتي اين چنين را از خود بيان کرد: «الفيل ما الفيل و ما ادريک ماالفيل له ذنب و بيل و خرطوم طويل» (فيل چيست فيل و چه مي داني که چيست فيل دمي سخت و خرطومي بلند دارد!.) «انا اعطيناک الجماهر فصل لربه و هاجر و ان مبغضه رجل کافر» (در معارضه با سوره کوثر). و برخي نيز اين جملات را از او نقل مي کنند که «انا اعطيناک الجواهر فصل لربه و جاهر و لا تعتمد قول ساحر» و برخي نيز اين را به ديگري نسبت مي دهند که به تقليد از او گفته است). بايد توجه کرد که اولا اين شيوه معارضه را نمي توان معارضه دانست. زيرا اين شيوه تقليدي از خود قرآن کریم است با عوض کردن برخي از کلمات آن. معارضه ی واقعي بايد بدين گونه باشد که کلامي مستقل از نظر اسلوب و ترکيبات، از خود در مقابل قرآن کریم آورد و الاّ با اين نحو از معارضه، مي توان با هر کلامي معارضه کرد و اين خود نوعي عجز در مقابل قرآن کریم است. ثانيا به اين کلمات اشکالات مختلفي وارد است. توصيف فيل با چيزهاي واضح، توصيفي است کودکانه که يک کودک چند ساله از فيل دارد و در خور اين نيست که ابتداي آن، کلام خود را اين گونه با اسلوبي که دلالت بر با عظمت ياد کردن فيل دارد، آغاز کرد. با عظمت ياد کردن فيل در ابتداي کلام، مستلزم آن است که به مسئله ی مهمي از خلقت آن که ديگران از آن آگاهي ندارد، اشاره شود. (مثلا پيچيدگي اعصاب دروني فيل) نه چيزهايي واضح و کودکانه. و اگر قرآن کریم مثلا سوره ی قارعه را با عباراتي چون: «القارعة ما القارعة و ما ادريک ما القارعة». شروع مي کند، بدين جهت است که در صدد بيان مسأله اي عظيم و هشداري بزرگ به مردم است. لذا پس از آن مي فرمايد: يَوْمَ يَکونُ النَّاسُ کالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ ـ وَتَکونُ الْجِبَالُ کالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ ـ فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ ـ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ ـ وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ ـ فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ (روز سختي که مردم مانند ملخ به هر سو پراکنده شوند و کوه ها از هيبت آن چون پشم زده شده، متلاشي گردند. پس کسي که ترازوهاي اعمال نيک او سنگين است، در بهشت به آسايش خواهد بود، امّا کسي که ترازوهاي اعمال او سبک است، جايگاهش در قعر جهنم است...). بنابراين، در مورد کلام سخيفي چون الفيل ما الفيل»، جا دارد که به کلام شنقيطي در کتاب اضواء البيان اشاره کرد که مي نويسد: «چه بسيار کلامي که پر از گفته هاي بي ارزش است که نه فايده اي دارد و نه ارزشي، مانند شعري که مي گويد: به تحقيق که من و به تحقيق که من سپس به تحقيق که من و به تحقيق که من اگر کفشم پاره شود براي آن...». در مورد کلام انّا اعطيناک الجواهر که در معارضه ی سوره ی کوثر گفته شد نيز مسأله به همين صورت است. يعني اولا تقليد از سبک قرآن کریم است با عوض کردن برخي کلمات و ثانيا از نظر معنا، بي معنا است. زيرا گوينده توجه ندارد که اعطاء جواهر مسأله اي نيست که براي آن امر مهمي چون خواندن نماز توصيه شود، در حالي که خداوند بر بنده ی خود، نعمت هاي بزرگي عطا کرده است که عظيم تر و شريف تر از نعمت مال هستند. مانند نعمت عقل، حيات، ايمان و.... از سوي ديگر اگر منظور از کلمه الجواهر که با ال تعريف آورده شد، جواهري معين باشد، در کلام قرينه اي که بر اين تعيّن دلالت کند، وجود ندارد و اگر «ال،» استغراق باشد، يعني: منظور از الجواهر تمام جواهر موجود در جهان باشد، اين عبارت دروغي صريح است. امّا در سوره ی کوثر، کلمه ی الکوثر به معناي خير زياد ازجميع جهات است که در دنيا عبارت است از شرافت رسالت، هدايت خلق، زعامت مسلمين، پيروزي بر دشمنان و ذريّه زياد از حضرت صديقه ی طاهر ـ سلام الله عليها ـ که موجب بقاي نام رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ براي هميشه در دنياست و در آخرت، عبارت است از شفاعت کبري، مقامات عاليه بهشتي حوضي که اولياء از آن خواهند نوشيد و نعمت هاي ديگر خداوند، بنابراين، بر شکرانه اين نعمت هاي بزرگ دستور خواندن نماز و نحر که قرباني براي خدا يا بلند کردن دست ها براي تکبير است. داده شده است. معارضه ی ديگري که يکي از مسيحيان مستشرق در کتاب «حسن الايجاز» که در سال 1912ميلادي در مصر چاپ شد، مطرح کرده است. معارضه با سوره ی حمد است که به جاي آيات آن سوره، اين عبارات را جايگزين کرد: «الحمد للرحمن، ربّ الأکوان، الملک الدّيان، لک العبادة و بک المستعان، إهدنا صراط الإيمان». اولا اين کلام نيز مانند موارد قبل عينا از اسلوب قرآن کریم است و تنها برخي از کلمات آن تغيير داده شده است. و اين جزء اصول معارضه نيست و ثانيا جايگزيني کلمه ی «الرحمن به جاي کلمه ی «الله»، موجب از بين رفتن بسياري از مقصودهاي اين آيه است؛ زيرا الله نامي است جامع جميع صفات کمال که يکي از آن ها رحمت است و جايگزيني الرّحمن به جاي آن موجب عدم اشاره به بقيه صفات کمال الهي است. جايگزيني، عبارت ربّ الأکوان به جاي ربّ العالمين، الرحمن الرحيم، نيز موجب نقص است. زيرا العالمين دلالت بر عوالم طولي و عرضي دارد که خداوند مرّبي و پرورش دهنده ی تمام آنان است و رحمت او شامل تمام آن ها مي گردد، در حالي که الأکوان جمع کون است که داراي معناي مصدري به معناي حدوث و وقوع و... است. و چون اين معاني، مصدري است، اضافه کلمه ی ربّ به آن صحيح نيست، بلکه صحيح، اضافه کلمه ی خالق به آن است؛ يعني خالق الأکوان، علاوه بر آن که الأکوان دلالت بر تعدّد عوالم موجودات ندارد. عبارت الملک الديّان که به جاي مالک يوم الدّين آورده است، دلالت بر وجود جهان آخرت که براي جزاي اعمال است. ندارد و اين عبارت، نهايتا مي تواند دلالت بر آن داشته باشد که خداوند به اعمال جزا مي دهد؛ امّا اين کجا و معناي مالک يوم الدّين کجا!؟. آيه اياک نعبد و اياک نستعين به معناي آن است که عبارت تنها مخصوص خداست و تنها از او بايد استعانت جست و اين خود آموزش توحيد در عبادات و افتقار و حاجت به سوي خداوند در عبادت و ديگر اعمال مؤمن است و اعتراف به اين مطلب است که شخص مؤمن و ساير مؤمنان اين روش را دارند؛ امّا عبارت، لک العبادة و بک المستعان، متضمن چنين معناي دقيقي نيست. گمان آن کس که با سوره ی فاتحه معارضه کرده، اين است که با عبارت «اهدنا صراط الإيمان» نيازي به بقيه ی سوره ی حمد نيست؛ در حالي که اين عبارت مقصود آيات ششم و هفتم سوره ی فاتحه را مي رساند، زيرا اهدنا الصراط المستقيم، طلب هدايت به سوي راهي است که نزديک ترين راه به مقصد در اعمال و عقايد است و اين راه را تنها در طريق ايمان منحصر نکرده است. صراط الإيمان بر اين دلالت ندارد که راهي مستقيم است که سالک آن گمراه نمي شود؛ امّا صراط الذين انعمت عليهم دلالت بر آن دارد که راهي مستقيم وجود دارد که کساني که مورد توجه و انعام خداوندند؛ يعني پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان، اين راه را مي پيمايند و راه هاي ديگر غير مستقيم است که معاندان حق و منکران آن که مورد غضب خداوندند به آن راه مي روند و نيز کساني که با جهالت و گمراهي خويش راه حق را گم کرده اند و با تقليد از ديگران و اکتفاء به پيمودن راهي که از پدران خويش به ارث بردند به راهي که هدايت و برهان در آن نيست کشانده شدند و در جستجوي حق تقصير ورزيدند. بنابراين آيه ششم و هفتم سوره حمد تذکري است بر لزوم تأسي به اولياء مقرب خداوند در اعمال و اخلاق و عقايد و دوري از مسالک کساني است که با اعمال خويش مورد غضب خداوند می باشند و يا با وجود وضوح راه حق، از آن گمراه شده اند. اين معاني از عبارتي چون: «اهدنا الصراط الإيمان» به دست نمی آید و از بيان آن قاصر است. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image