دولت نبوى از دیدگاه قرآن  /

تخمین زمان مطالعه: 37 دقیقه

دولت نبوى از دیدگاه قرآن |۲۱۷| دولت نبوى از دیدگاه قرآن -------------------------------------------------------------------------------- بررسىِ نظریه تفکیک رهبرىِ دینى و دنیوى در سیره نبوى ۱- قرآن و رهبرىِ سیاسى پیامبر ۲- قرآن و مسئولیت‌هاى اجتماعىِ پیامبر ۳- قرآن و اموال پیامبر ۱. خمس ۲. انفال ۳. فى‌ء ۴- قرآن و مسئولیت مسلمانان در برابر پیامبر لزوم اطاعت از پیامبر لزوم ارائه اطلاعات و گزارشات به پیامبر لزوم استیذان از پیامبر --------------------------------------------------------------------------------


دولت نبوى از دیدگاه قرآن |217| دولت نبوى از دیدگاه قرآن -------------------------------------------------------------------------------- بررسىِ نظریه تفکیک رهبرىِ دینى و دنیوى در سیره نبوى 1- قرآن و رهبرىِ سیاسى پیامبر 2- قرآن و مسئولیت‌هاى اجتماعىِ پیامبر 3- قرآن و اموال پیامبر 1. خمس 2. انفال 3. فى‌ء 4- قرآن و مسئولیت مسلمانان در برابر پیامبر لزوم اطاعت از پیامبر لزوم ارائه اطلاعات و گزارشات به پیامبر لزوم استیذان از پیامبر -------------------------------------------------------------------------------- بررسىِ نظریه تفکیک رهبرىِ دینى و دنیوى در سیره نبوى تشکیل دولت اسلامى، به وسیله پیامبر اسلام(ص) از نظر اسناد و مدارک تاریخى، چندان آشکار و واضح است که حتى مخالفان و منتقدان حکومت دینى هم نتوانسته‌اند اصل آن را انکار کنند. آن‌ها براى توجیه دیدگاه خود، به‌ناچار راه‌هاى دیگرى را پیموده‌اند؛ مثل این که: الف) نبوت و حکومت، دو مشغله جداگانه است، و فرماندهىِ امت، به عهده پیامبران خدا نبوده است. و اگر در مورد خاتم‌الانبیا، این دو مشغله، در یک جا و در یک نفر، جمع شده و انطباق رخ داده است، حالت استثنایى و اختصاصى دارد[1]. ب) اقدام پیامبر در رهبرىِ غزوات، نصب قضات، گردآورىِ صدقات و جزیه و غنایم، همگى کارهایى در جهت اداره شئون دنیوىِ مسلمانان و خارج از دایره رسالت بوده است. قرآن در آیات متعددى شهادت مى‌دهد که پیامبر، گذشته از رهبرىِ دینى، رهبرىِ سیاسى را به عهده ندارد. او تنها وظیفه راهنمایى و اندرزگویىِ مردم را دارد[2]. البته توجیه اوّل، از نظر علمى، چندان سست و ضعیف است که نمى‌توان آن را در سطح یک نظریه علمى، قابل بررسى دانست؛ زیرا اگر این سخن را فرضاً بپذیریم که انبیاىِ گذشته، معمولاً فرماندهىِ امت را به عهده نداشته‌اند، ولى از آن جا که نسبت -------------------------------------------------------------------------------- (1). مهدى بازرگان، مقاله آخرت و خدا، هدف بعثت انبیاء، ص‌8. (2). الاسلام و اصول‌الحکم، ص‌48 به بعد. |218| به پیامبر اسلام، عکس آن ثابت است و آن حضرت در تمام شئون حکومت دخالت داشته‌اند، لذا براى پیروان آیین اسلام، باتوجه به اصل تاسّى یگانگى و انطباق دین و دولت، یک اصل مطلوب، تلقى مى‌شود؛ زیرا قرآن کریم، رسول خدا(ص) را به عنوان اسوه حسنه به مسلمانان معرفى مى‌کند و مى‌فرماید: «لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة» [1]. پس با قبول اسلام، همان چیزى که حالت استثنایى و خصوصى، نام گرفته است، الگو و نمونه به حساب مى‌آید، و اگر رویه دیگرى در انبیاىِ گذشته رواج داشته، و در عصر آنان تفکیک و جدایى - باتوجه به شرایط خاص هر کدام - قابل قبول بوده، و خداوند مسئولیتى درباره فرماندهى و رهبرىِ سیاسى بر عهده آنان نگذارده است اما در دوران اسلامى و عصر نبوى، چنین تفکیکى وجود نداشته و به اقتضاى سیره نبوى، مطلوب نیست. ولى در بررسىِ توجیه دوم، که استناد به آیات فراوانى نموده و در قالب مستدل ترى ارائه شده، باید مسئله را از نظر منطق قرآن تحلیل نماییم و براساس آن، به داورى و میزان صحت و سقم آن بپردازیم. براى به‌دست آوردن منطق قرآن کریم، در باره نقش پیامبراکرم(ص) در دولت اسلامى، سوال‌هاى زیر را مى‌توان مطرح کرد: 1- قرآن کریم، پیامبر اسلام را به چه عنوانى معرفى مى‌کند؟ 2- قرآن کریم، چه وظایفى را برعهده رسول خدا مى‌گذارد؟ 3- قرآن کریم، چه اموال و دارایى‌هایى را از آنِ پیامبر مى‌داند؟ 4- قرآن کریم، چه وظایفى را براى مردم، در مقابل حضرت بر مى‌شمارد؟ 1- قرآن و رهبرىِ سیاسى پیامبر قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) را به عنوان فردى که براى دخالت در زندگىِ مردم -------------------------------------------------------------------------------- (1). احزاب(33) آیه 21. |219| اولى است، معرفى مى‌کند ومى‌فرماید: «النبى اولى بالمومنین من انفسهم» [1]. این آیه، از اولویت رسول خدا(ص) در مقایسه با دیگران، بر مومنین خبر مى‌دهد. این اولویّت، در نزد مسلمانان، از صدر اسلام تاکنون، مفهومى روشن داشته است. ابن عباس، که در آغاز سلسله مفسّران قرار دارد، در توضیح آن مى‌گوید: آن جا که پیامبر مردم را به چیزى فرامى‌خواند، هر چند مردم تمایل نداشته باشند، باید به متابعت حضرت تن دهند و از خواسته خویش چشم پوشى کنند[2]. شیخ طوسى، اولى بالمومنین را به احق بتدبیرهم معنا کرده‌است؛ یعنى پیامبر براى تدبیر و اداره مردم، از دیگران شایسته‌تر است[3]. ابوالفتوح رازى، از زبان مفسّران نقل مى‌کند که: معناى آن، این است که رسول خدار در امضاى احکام و اقامه حدود و فرمان دادن بر امت، از خود ایشان اولى است[4]. قرآن پژوهان و مفسّران تصریح کرده‌اند که این اولویت اختصاص به مسائل دینى نداشته، و همه امور دین و دنیاى آنان را در برمى‌گیرد. لذا بر مردم لازم است که از اوامر رسول خدا پیروى کنند و از آن چه که او باز مى‌دارد، دورى نمایند و خواسته‌هاى او را بر امیال و تشخیص‌هاى خود مقدم دارند[5]. هم‌چنین در تائید این تفسیر، برخى روایات نیز وجود دارد که مى‌گوید: مقصود از اولویت، مقام فرماندهى و منصب زعامت است؛ مثلاً امام باقر(ع) فرمود: این آیه درباره رهبرى و فرماندهى نازل شده‌است[6]. -------------------------------------------------------------------------------- (1). احزاب(33) آیه 6. (2). تفسیر ابوالفتوح رازى، ج‌15، ص‌46. (3). شیخ طوسى، تبیان، ج 8، ص‌317. (4). تفسیر ابوالفتوح رازى، ج‌15، ص‌347. (5). زمخشرى، کشاف، ج‌3، ص‌523؛ محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج‌16، ص‌276. (6). طریحى، مجمع‌البحرین، ص‌92، (ماده ولى). |220| شان نزول آیه نیز مویّد دیگرى براى آن است که اولویت در این آیه، رهبرىِ اجتماعى و سیاسى را نیز در برمى‌گیرد؛ زیرا برطبق برخى از نقل‌هاى تاریخى، وقتى رسول خدا(ص)، تصمیم به جنگ تبوک گرفت و فرمان بسیج عمومى صادر نمود، عده‌اى براى حرکت در سپاه حضرت، به دنبال اجازه پدر و مادر خویش بودند. خداوند با فرو فرستادن این آیه، رسول اکرم(ص) را به عنوان عالى‌ترین مقام زعامت و رهبرىِ جامعه اسلامى، که هیچ نظر و راى دیگر، و یا هیچ ولایت و حق دیگر (مانند حقوق والدین) نباید مزاحم آن تلقى شود، معرفى نمود[1]. قرآن کریم، در آیه دیگرى نیز از پیامبر به عنوان ولىّ یاد مى‌کند: «انما ولیّکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون» [2]. معناى اصلىِ این کلمه، آن گونه که راغب در مفردات گفته است، قرار گرفتن چیزى در کنار چیز دیگرى است به نحوى که فاصله‌اى در کار نباشد؛ یعنى اگر دو چیز، آن چنان به هم متصل باشند که هیچ چیز در میان آن‌ها نباشد، ماده ولى استعمال مى‌شود. به همین مناسبت، طبعاً این کلمه در مورد قرب و نزدیکى - اعم از قرب مکانى و قرب معنوى - به کار رفته است. و باز به همین تناسب در مورد دوستى، یارى، تصدى ِ امر، تسلّط و معانىِ دیگرى از این قبیل استعمال شده است؛ چون در همه آن‌ها نوعى مباشرت و اتصال وجود دارد. [3] راغب در باره موارد استعمال این واژه مى‌گوید: وِلایت به معناى نصرت است؛ امّا وَلایت به معناى تصدى و صاحب اختیارىِ یک کار است. گفته شده که معناى هر دو یکى است و حقیقت آن، همان تصدى و صاحب اختیارى است[4]. -------------------------------------------------------------------------------- (1). فضل طبرسى، مجمع‌البیان، ج‌4، ص‌338. (2). مائده(5) آیه 55. (3). مرتضى مطهرى، ولاء و ولایتها، ص‌7. (4). راغب اصفهانى، مفردات، ص‌570. |221| جوهرى مى‌گوید: هر کس که کار دیگرى را به عهده گیرد، ولىِ‌ّ او است. [1] و در معجم مقاییس‌اللغه آمده‌است: همه معانىِ این کلمه، به قرب و نزدیکى بر مى‌گردد، و آن کس که به کار دیگرى اقدام کند ولىِ او است. [2] علامه طباطبائى باتوجه به موارد استعمال این کلمه در قرآن، و نیز با اشاره به سمت‌هایى که قرآن براى پیامبر ذکر کرده‌است، ولایت پیامبر را چنین توضیح مى‌دهد: رسول خدا(ص) بر همه شئون امت اسلامى، در جهت سوق دادن آنان به سوى خدا، و براى حکمرانى و فرمانروایى بر آن‌ها و قضاوت در میانشان، ولایت دارد. از این رو، پیروى ِ مطلق، حقّى براى او، بر عهده امت اسلامى است. و البته این ولایت، در طول ولایت خداوند، و ناشى از تفویض الهى است؛ یعنى چون اطاعت از او، اطاعت از خداوند است و در نتیجه، ولایت او ولایت خدایى است، باید از او اطاعت کرد[3]. به بیان برخى بزرگان: باتوجه به مجموع آیات قرآن مى‌توان فهمید که آن حضرت، در آنِ واحد، داراى سه شان بوده‌است: اول این که، امام و پیشوا و مرجع دینى بوده؛ یعنى سخن و عملش براى مسلمانان سند و حجت بوده‌است: «ما اتیکم الرسول فخذوه، و ما نهاکم عنه فانتهوا» [4]؛ آن چه را که پیامبر براى شما آورده‌است بگیرید، و از آن چه شما را باز دارد بایستید. دوم این که، ولایت قضایى داشته؛ یعنى حکمش در اختلافات حقوقى و مخاصمات، نافذ بوده است: -------------------------------------------------------------------------------- (1). جوهرى، صحاح، ج‌6، ص‌2528. (2). ابن فارس، معجم مقاییس‌اللغه، ج‌6، ص‌141. (3). محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج‌6، ص‌14. (4). حشر(59) آیه 7. |222| «فلا وربک لایومنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم» [1]؛ نه چنین است، به پروردگارت سوگند! ایمانشان واقعى نخواهد بود، تا در آن چه در بینشان اختلاف شود، داورت کنند. سوم این که، ولایت سیاسى و اجتماعى داشت؛ یعنى گذشته از این که مبیّن و مبلغ احکام بود، و گذشته از این که قاضى مسلمین بود، سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود، ولىّ امر مسلمین و اختیار دار اجتماع مسلمین بود. آیه کریمه «النبى اولى بالمومنین من انفسهم» و هم چنین «انما ولیکم‌الله و رسوله» ناظر به این شان سوم است. بر اساس چنین ولایتى، پیامبر اکرم(ص) رسماً بر مردم حکومت مى‌کرد و سیاست اجتماع مسلمین را رهبرى مى‌نمود[2]. 2- قرآن و مسئولیت‌هاى اجتماعىِ پیامبر هر یک از شئون سه گانه پیامبر در پیشوایىِ دینى، ولایت قضایى و رهبرىِ اجتماعى، مسئولیّت‌هاى خاصى را بر عهده حضرت مى‌گذاشت. و رسول خدا براى انجام هر کدام، ماموریت و وظیفه ویژه‌اى داشت؛ مثلاً در ارتباط با عنوان اوّل، آن حضرت وظیفه تلاوت آیات بر امت، تعلیم و تبیین کتاب و تزکیه آنان را بر عهده داشت: «یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة» [3]. «لتبیّن للناس ما نزّل الیهم» [4]. و در ارتباط با عنوان دوم، حضرت وظیفه حکم کردن بین مردم را داشت: «و ان احکم بینهم بما انزل الله» [5]. هم چنین در ارتباط با عنوان سوم نیز قرآن کریم ماموریت‌ها و مسئولیت‌هایى براى -------------------------------------------------------------------------------- (1). نساء(4) آیه 65. (2). مرتضى مطهرى، ولاء و ولایتها، ص‌55-51؛ ر.ک: امام خمینى، رساله لاضرر. (3). جمعه(62) آیه 2. (4). نحل(16)آیه 44. (5). مائده(5) آیه 49. |223| رسول اکرم(ص) بر مى‌شمارد. این وظایف که مربوط به حوزه رهبرىِ اجتماعى است، خود نمایانگر آن است که آن حضرت، علاوه بر دو شان فوق، عهده‌دار زعامت سیاسىِ مردم نیز بوده است؛ چه این که این دستورات، چون از سوى خداوند ابلاغ گردیده و پیامبر نسبت به آن‌ها، ماموریت الهى یافته است، ازاین رو، زعامت و ولایت حضرت نیز مانند دو مسئولیت دیگر، جنبه الهى داشته است. لذا، این احتمال که دخالت‌هاى حضرت در زمینه مسائل اجتماعى و دولتى، خارج از محدوده وظایف دینى و دستورات الهى بوده، و خداوند چنین تکالیفى را بر دوش او نگذارده، و از وى نخواسته است، غیر قابل اعتنا است. آیات زیر، نمونه‌هایى از ماموریت‌هایى است که در ارتباط با رهبرىِ جامعه و اداره امت مى‌باشد: 1- «فامّا تثقفنّهم فى‌الحرب فشرّد بهم من خلفهم» [1]. آیه قبل از این، از کسانى که با پیامبر عهد و پیمان بستند و هر بار نقض نمودند، به عنوان بدترین جانوران یاد مى‌کند، و سپس در این آیه، خطاب به‌پیامبر مى‌فرماید: اگر با چنین کسانى به کارزار و درگیرى پرداختى، آنان را چنان سرکوب کن که دیگر احدى از دشمنان، جرات و جسارت توطئه نداشته باشند، و محاربه با تو را رها سازند[2]. این آیه، از یک سو بیانگر سیاستى است که امت اسلامى در برابر دشمنان متجاوز و پیمان شکن باید اتخاذ کند و از سوى دیگر، بیانگر آن است که مسئولیت برنامه‌ریزى، آماده سازىِ مقدمات، و بالاخره عینیّت بخشیدن به این سیاست، بر عهده پیامبر است. 2- «وان احد من‌المشرکین استجارک فاجره حتى یسمع کلام‌الله ثم ابلغه مامنه» [3]. در آیات پیش از این آیه، دستوراتى به همه مسلمین، در برخورد با مشرکین داده شده است: «فاقتلوا المشرکین،... خذوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد» ؛ ولى در این آیه، خصوص پیامبر(ص) دو ماموریت ویژه مى‌یابد: -------------------------------------------------------------------------------- (1). انفال(8) آیه 57. (2). فضل طبرسى، جوامع‌الجامع، ج‌2، ص‌28. (3). توبه(9) آیه 6. |224| یکى آن‌که هر گاه یکى از مشرکان اجازه بخواهد که با امنیت و آرامش خاطر، کلام خدا را بشنود و با محتواىِ دین آشنا گردد، او را اجازه داده و امنیتش را تامین نماید و دیگر آن که، پس از پایان مهلتِ فراگیرىِ کلام خدا و گوش کردن به سخن حق، او را به محل امنش برساند. از این دو ماموریت پیامبر، و به ویژه مسئولیت دوم «ثم ابلغه مامنه» فهمیده مى‌شود در مواردى که اسلام، براى انسان‌ها، آزادى را پذیرفته و آن را محترم شمرده (مانند آزادى در بحث و تحقیق که در این آیه ذکر گردیده) مسئولیت تامین و حفظ این آزادى و حریت، به عهده پیامبر(ص) (رهبر امت اسلامى) است، و حتى در شرایط بحرانى مهدورالدم بودن مشرکان، که آنان با فتنه‌انگیزى و پیمان شکنى، امان را از خود سلب نموده‌اند، در عین حال پیامبر موظف است که براى حفظ آزادى و امنیّت مشرکینى که براى شنیدن کلام خدا مى‌آیند، از دستورات دیگر الهى مانند «قاتلواالمشرکین کافة» چشم پوشى کند، و امنیّت و آزادىِ آنان را تامین نماید[1]. 3- «یاایهاالنبى حرّض المومنین على‌القتال» [2]؛ اى پیامبر! مومنان را به جنگ ترغیب نما. 4- «یا ایهاالنبى جاهد الکفّار و المنافقین واغلظ علیهم» [3]؛ اى پیامبر! تمام تلاش خود را در نبرد با کفار و منافقان به کار گیر، و بر آنان سخت بگیر. اگر چه تکلیف جهاد، یک وظیفه عمومى براى همه مسلمانان است و اختصاص به شخص پیامبر ندارد، ولى از آن جا که انجام این وظیفه اسلامى، براى تک‌تک مسلمانان به صورت فردى ممکن نیست، و مسلمین باید به صورت هماهنگ، متشکل و سازماندهى شده در جنگ شرکت جویند، و این مهم، بر دوش فرماندهى و از وظایف او است، از این رو، هنگامى مسلمانان مى‌توانند در صحنه جهاد توفیق یابند که فرماندهىِ عالىِ امت اسلامى، پس از تصمیم به جنگ، برنامه آن را تدوین، و مقدمات -------------------------------------------------------------------------------- (1). ر.ک: محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج‌9، ص‌156-155. (2). انفال(8) آیه 65. (3). توبه(9) آیه 73. |225| آن را فراهم سازد. این آیه، چنین وظیفه‌اى را برعهده رسول خدا(ص) مى‌گذارد. 5- «خذ من اموالهم صدقة» [1] از اموال ایشان، صدقه (زکات) بگیر. برطبق برخى از روایات معتبر، با نزول این آیه، پیامبر آن را به مردم ابلاغ نمودند، وپس از گذشت یک سال، مامورین خود را براى جمع‌آورى زکات، گسیل داشتند[2]. براساس این ماموریت، پیوسته رسول خدا(ص) به جمع‌آورىِ زکات مى‌پرداخت و - همان گونه که در بخش قبل آوردیم- مامورین خاصى، براى گردآورىِ آن گمارده‌بود. هم چنین این آیه، نشان دهنده آن است که زکات یک وظیفه فردى، که انجام آن صرفاً به عهده اشخاص گذارده شده باشد، نیست، بلکه مسلمانان در برابر پیامبر اسلام - و پس از آن در نزد امام مسلمین - براى اداى آن، مسئول مى‌باشند. از این رو، هم پیامبر مامور گرفتن است، و هم مردم موظفند دستور و فرمان رهبر جامعه اسلامى را جدّى گرفته و با مطالبه مامورین وى، به آن‌ها بپردازند و از مصرف خودسرانه آن خوددارى کنند[3]. لذا فتواى مشهور بین فقها آن است که بر پیشواى مسلمین واجب است: مامورینى براى جمع‌آورىِ زکات، قرار دهد[4]. 6- «واما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم على سواء» ؛[5] و اگر از خیانت گروهى بیم داشتى، به طور عادلانه، به آن‌ها اعلام کن که پیمانشان لغو شده است. وقتى که آثار خیانت دشمنان آشکار مى‌شود، و رسول خدا(ص) در مى‌یابد که آنان در صدد پیمان شکنى و نقض عهد مى‌باشند، آن حضرت نیز عهد و پیمان با آنان را -------------------------------------------------------------------------------- (1). همان، آیه 103. (2). حر عاملى، وسائل‌الشیعه، ج‌6، ص‌3. (3). محمدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج‌15، ص‌421. (4). محدث بحرانى، الحدائق‌الناضره، ج‌12، ص‌223. (5). انفال(8) آیه 58. |226| ملغا اعلام مى‌دارد. بر طبق این آیه، در صورتى که رسول خدا(ص) بین مسلمانان حضور دارد، پیمان‌هاى مسلمین با ملل دیگر، با امضاى پیامبر ارزش و اعتبار دارد؛ چه این که در مواردى که این پیمان‌ها لغو مى‌شود، فقط شخص آن حضرت مى‌تواند به‌این کار اقدام نماید. او علاوه بر آن که بیان کننده شریعت و بازگو کننده قانون الهى است، تجسّم اراده امّت است، و چون قراردادهاى بین‌المللى، با امضاى رهبران سیاسى ملت‌ها منعقد مى‌گردد، و یا از سوى آنان لغو مى‌شود، چنین کارى مانند دیگر شئون رهبرى، بر عهده رسول خدا(ص) مى‌باشد. 7- «وان جنحوا للسّلم فاجنح لها» [1]؛ اگر ایشان به صلح تمایل داشتند، تو نیز آن را بپذیر. همان گونه که تصمیم به جنگ، از سوى پیامبر گرفته مى‌شود و مسلمانان نمى‌توانند از سوى خود، بدان اقدام کنند، تصمیم به ترک مخاصمه و قبول صلح نیز از اختیارات و مسئولیت‌هاى فرماندهىِ عالىِ سپاه اسلام است. از این رو، خداوند در این امر خطیر، شخص حضرت را مخاطب قرار داده و به او دستور مى‌دهد: «فاجنح لها» . 8- «انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین‌الناس بما اریک الله» [2]؛ ما قرآن را به حق بر تو فرو فرستادیم تا در بین مردم براساس آن چه که خداوند به تو یاد داده است، فرمان دهى. حکم در تعبیرات قرآن و سنت، همان گونه که حکم قضایى را - که از سوى قاضى صادر مى‌شود - در بر مى‌گیرد، شامل حکم ولایى و حکومتى نیز - که از سوى حاکمان و فرمانروایان صادر مى‌گردد - مى‌شود. لذا فرمان خداوند به این که: «و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل» [3]؛ در بین مردم به عدالت حکم کنید. چنین -------------------------------------------------------------------------------- (1). همان، آیه 60. (2). نساء(4) آیه 105. (3). نساء(4) آیه 58. |227| تفسیر شده است: خداوند از فرمانروایان و حکّام خواسته است که بر طبق عدالت، حکم کنند[1]. هم چنین به حضرت داود گفته شده: چون خداوند، تو را خلیفه قرار داده است، به عدالت حکم کن. «یا داوود انا جعلناک خلیفة فى‌الارض، فاحکم بین‌الناس بالحق» [2]. در این آیه، حکم به عنوان شانى که بر خلافت و حکومت مترتب است، قلمداد شده است: با توجه به این استعمال‌ها و چنین شواهدى، اختصاص دادن حکم به حکم قضایى، در سوره نساء، که خداوند از پیامبر مى‌خواهد که بین مردم حکم نماید: «لتحکم بین‌الناس» وجهى ندارد. به علاوه، تامل در مضمون خود این آیه، نشان مى‌دهد که مقصود از حکم، صرفاً حکم قضایى نیست؛ زیرا: اولاً، محور اصلىِ آیات قبل از آن، جهاد است، و در جهاد، مسلمانان با فرماندهى و حکم ولایىِ حضرت، که نمایانگر زعامت مسلمین است، در ارتباطند، نه با حکم قضایى. میدان جنگ، محکمه قضاوت نیست که قاضى و حکم قضایى بطلبد. بلکه میدان جنگ، صحنه فرماندهى است که نیاز به حاکم و فرمانده دارد و با حکم ولایى اداره مى‌شود. ثانیاً، با صرف نظر از سیاق آیات قبل، حکم پیامبر، براى از بین بردن اختلافات و در گیرى‌هاى مسلمین است. از این رو، دایره حکم رسول خدا(ص) در شعاع اختلافاتى است که بین مسلمین بروز مى‌کند: «یحکموک فیما شجر بینهم» [3]. و پر واضح است که رفع بسیارى از اختلافاتى که در سطح جامعه و در بین گروه‌هاى مختلف رخ مى‌دهد، فراتر از کار قاضى و حلّ نزاع‌هاى شخصى است. تنها رهبر سیاسىِ امت مى‌تواند به این منازعات خاتمه داده و آرامش را به جامعه برگرداند. -------------------------------------------------------------------------------- (1). فضل طبرسى، مجمع‌البیان، ج‌2، ص‌63. (2). ص(38) آیه‌26. (3). نساء(4) آیه 65. |228| ثالثاً، در این آیه، حکم کردن بین مردم به عنوان غایت و هدف فرو فرستادن قرآن، ذکر گردیده است، در حالى که مسائل قضایى، بخش بسیار اندکى از محتواى قرآن را تشکیل مى‌دهد. لذا تبیین غایت نزول قرآن، تنها در محدوده این بخش بسیار اندک غیر مناسب است. بر خلاف آن که حکم به معناى حکومت و تشکیل دولت باشد، که ذکر جامعه ایده‌آل به رهبرىِ رسول خدا(ص) به عنوان آرمان نزول قرآن، با مجموعه آیات قرآن، داراى تناسب و ارتباط است. 3- قرآن و اموال پیامبر قرآن کریم، اموال عمومى را از آنِ پیامبر اکرم(ص) مى‌داند؛ چه اموالى که از دست مردم به عنوان مالیات به بیت المال مى‌ریزد، و چه ثروت‌هایى که به صورت طبیعى وجود دارد. تامل در این دارایى‌ها از نظر کمیّت و مقدار آن‌ها، و نیز نوع مالکیّت حضرت، و مسئولیت‌هایى که متقابلاً برعهده پیامبر قرار گرفته است، نشان دهنده موقعیّت‌ رسول خدا(ص) در زعامت و رهبرىِ جامعه، و نقش آن حضرت، در دولت اسلامى است. در قرآن کریم، اموال زیر، متعلق به پیامبر دانسته شده است: 1. خمس «و اعلموا انما غنمتم من شى‌ء فان لله خمسه وللرسول ولذى القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل» [1]؛ بدانید هر گونه غنیمتى به دست آورید، خمس آن براى خدا و براى پیامبر و براى ذى‌القربى و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است. در این آیه، بخشى از خمس، از آن پیامبر دانسته شده است. ولى از آنجا که بر اساس تفاسیر اهل بیت(ع)، سهم خداوند و سهم ذى القربى - که مقصود خصوص -------------------------------------------------------------------------------- (1). انفال(8) آیه 41. |229| ائمه(ع) است - نیز، در اختیار پیامبر است، لذا در مجموع، نیمى از خمس، مربوط به آن حضرت است. از نظر فقه شیعه، خمس اختصاصى به غنایم جنگى ندارد، و به همه درآمدها، ازمعادن گرفته تا تولید، تجارت و کشاورزى، تعلق مى‌گیرد. از این رو، مى‌توان حدس زد که نصف خمس (سهم پیامبر) چه رقم هنگفتى را تشکیل مى‌هد. رقمى که در واقع، یک دهم کل ثروت و درآمد خالص یک کشور را تشکیل مى‌دهد. اختصاص این درآمد سرشار براى پیامبر چه حکمتى دارد؟ آیا در زندگىِ شخصى حضرت، نیاز به چنین ثروت انبوهى است؟ آیا خداوند به این وسیله خواسته است که پیامبر خود را در ردیف ثروتمندترین مال‌اندوزان جهان قرار دهد تا وى بهترین امکانات مادّى را از این طریق براى خویش فراهم سازد؟ و یا خمس، بودجه دولت اسلامى است که در برخى روایات، از آن به عنوان وجه‌الاماره[1] تعبیر شده است و این بودجه در اختیار پیامبر اسلام قرار گرفته است تا به عنوان رهبر امت اسلامى و زمامدار مسلمین، به مصارف خاص آن برساند؟ به تعبیر دیگر، خمس ملک شخصى حضرت نیست، بلکه بخشى از بیت‌المال است که حق تصرف در آن، در جهت مصالح عمومى جامعه، با رسول خدا است. فرضیه اوّل که با نظام قانون‌گذارىِ اسلام و با سیره رسول اکرم(ص) ناسازگار است، از نظر دانشمندان اسلامى، مردود است[2]. 2. انفال «یسالونک عن‌الانفال، قل‌الانفال لله و للرسول» [3]. قرآن کریم تصریح مى‌کند که انفال نیز - مانند اراضى‌اى که بدون لشکرکشى به تصرف مسلمین در آمده، اراضى موات، معادن و ارث کسى که وارث ندارد - از آن ِ -------------------------------------------------------------------------------- (1). حر عاملى، وسائل‌الشیعه، ج‌6، ص‌341. (2). امام خمینى، کتاب‌البیع، ج‌2، ص‌495. (3). انفال(8) آیه 1. |230| پیامبر(ص) است. در انفال، بر خلاف خمس، مسئله تقسیم و سهام مطرح نبوده و تمام آن، یک جا در اختیار رسول خدا است؛ زیرا آن چه که مال خدا نیز شمرده مى‌شود، در اختیار ولىّ الهى است. در دو روایت، امام صادق(ع) مى‌فرمایند: «و ما کان لله من حق فانما هو لولیّه» [1]. «الانفال لله و للرسول فما کان لله فهو للرسول، یضعه حیثُ یحب» [2]. بدون شک، این ثروت عظیم نیز به‌عنوان مال شخصىِ پیامبر قرار داده نشده است، بلکه او به عنوان زمامدار مسلمین، برنگهدارى، مصرف در جهت مصالح عمومى وتوزیع عادلانه آن، ولایت دارد. و لذا پس از وفات حضرت هم، به جانشین بر حق او، که پیشواى لایق مسلمین است، منتقل مى‌گردد. امیرالمومنین(ع) مى‌فرمایند: «ان للقائم بامورالمسلمین بعد ذلک (اى‌الخمس) الانفال التى کانت لرسول الله» [3]. 3. فى‌ء «ما افاءالله على رسوله من اهل‌القرى فللّه وللرسول و لذى‌القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل کیلا یکون دولة بین الاغنیاء منکم» [4]. آن چه را که خداوند از اهل این آبادى‌ها به رسولش باز گرداند، از آنِ خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است. این آیه، و آیات دیگرى از سوره حشر، ناظر به جریان برخورد پیامبر اسلام(ص) با یهودیان بنى نضیر است. آنان هر چند با حضرت، پیمان عدم تعرض و مصالحه امضاکرده بودند، ولى در پیمان شکنى پیشگام شده، نمایندگان خود را به نزد ابوسفیان -------------------------------------------------------------------------------- (1). کلینى، کافى، ج‌1، ص‌537. (2). حر عاملى، وسائل‌الشیعه، ج‌6، ص‌367. (3). همان، ص‌370. (4). حشر(59) آیه 7. |231| به مکه فرستادند و با او هم قسم شدند که یک صدا و متّحد علیه اسلام، عمل نمایند. به دستور پیامبر اسلام، گروهى از مسلمانان، آنان را محاصره کردند. و بالاخره، بنى نضیر پذیرفتند که سرزمین خود را رها کرده و از آن دیار کوچ کنند[1]. اموال بنى نضیر در اختیار پیامبر قرار گرفت و حضرت در پاسخ این سوال که آیا این اموال را نیز پس از آن که خمس آن را بر مى‌دارید، بین سربازان، تقسیم خواهید کرد، فرمود: خداوند، آن را براى من قرار داده است[2]. البته رسول خدا(ص) این اموال را نیز براساس مصلحتى که تشخیص مى‌داد، بین مهاجرین تقسیم کرد. در روایات اسلامى، از فى‌ء یعنى اموالى که از کفار، بدون درگیرى ِ نظامى به تصاحب مسلمانان در مى‌آید، [3] به مال خالص پیامبر، تعبیر شده‌است[4]. و از این جهت، بین غنیمت که فقط یک پنجم آن، از آنِ پیامبر است، با فى‌ء تفاوت است[5]. علاوه بر خمس، انفال و فى‌ء که قرآن کریم متعلق به پیامبر(ص) مى‌داند، بودجه‌هاى دیگرى نیز در اختیار حضرت قرار دارد؛ زیرا زکات نیز به وسیله آن حضرت جمع‌آورى و به مصرف مى‌رسد؛ چه این که مالیات سرانه کفار نیز که جزیه نام دارد، در اختیار آن حضرت قرار مى‌گیرد. با کم‌ترین آشنایى با منطق قرآن و فقه اسلامى، مى‌توان فهمید که این بودجه فراوان، به عنوان منبع هزینه زندگىِ شخصىِ پیامبر، و یا منبع هزینه تبلیغ احکام توسط آن حضرت نیست. به بیان امام عسکرى(ع): -------------------------------------------------------------------------------- (1). سیره ابن‌هشام، ج‌3، ص‌199؛ واقدى، مغازى، ج‌1، ص‌363. (2). واقدى، همان، ج‌8، ص‌377. (3). فضل طبرسى، مجمع‌البیان، ج‌2، ص‌543؛ و در مورد تفاسیر گوناگون فى‌ء ر.ک: دراسات فى ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة، ج‌3، ص‌349. (4). حر عاملى، وسائل‌الشیعه، ج‌6، ص‌374. (5). شیخ طوسى در کتاب خلاف مى‌نویسد: الفى‌ء کان لرسول‌الله(ص) خاصة و هو لمن قام مقامه من الائمة، و به قال على(ع) و ابن عباس و عمرو لم یعرف لهم مخالفاً. (خلاف، ج‌4، ص‌182). |232| خداوند با سپردن نیمى از خمس به پیامبر، تربیت یتیمان، بر آوردن نیازهاى مسلمین، پرداخت بدهکارى آنان و تامین هزینه حج و جهاد را، از او خواسته است[1]. سیره پیامبر اسلام نیز در دوران مدینه، به خوبى نشان مى‌دهد که این درآمدها، در چه راه‌هایى مصرف شده است و چگونه آن حضرت، نیازهاى اساسىِ دولت اسلامى را از آن تامین کرده است. لذا امثال على عبدالرزاق که پنداشته‌اند رسول خدا(ص) در زمینه تشکیل دولت، وظیفه‌اى نداشته و خداوند از او چنین کارى را نخواسته بود، باید به این سوال پاسخ دهند که پس چرا خداوند، این اموال فراوان را در اختیار پیامبر قرار داد و در قرآن به آن تصریح نمود؟ آن چه را که پیامبر از مالیات‌هاى اسلامى، مانند خمس و زکات و جزیه و خراج دریافت نمود، و آن چه را که از منابع ملّى ثروت مانند انفال، در اختیار داشت، مجموعا ً بیت‌المال و خزانه دولتى را تشکیل مى‌داد، که در برابر هر یک از این درآمدها، ردیف خاصى از نیازهاى جامعه اسلامى قرار داشت، نیازهایى از این قبیل: - تامین امنیت مرزهاى کشور اسلامى[2]. - تامین حقوق کارگزاران مالیاتى[3]. - تامین نیازهاى قضاوت[4]. - تامین هزینه نیروهاى مسلّح[5]. - تامین زندگىِ از پا افتادگان[6]. - اداىِ دین[7]. -------------------------------------------------------------------------------- (1). بحارالانوار، ج‌96، ص‌198. (2). بالامام... منع الثغور و الاطراف (تحف‌العقول، ص‌323). (3). یعطیهم الامام من الصدقه بقدر ما یراه (دعائم‌الاسلام، ج‌1، ص‌266). (4). «و افسح له فى البذل ما یزیل علته و تقل معه حاجته الى الناس» (نهج‌البلاغه، ص‌1009). (5). «ثم لاقوام للجنود الا بما یخرج الله لهم من الخراج الذى یقوون به على جهاد عدوهم» (همان، ص‌1003). (6). مرّ شیخ مکفوف کبیر یسال، فقال(ع) «...انفقوا علیه من بیت‌المال» (حر عاملى، وسائل‌الشیعه، ج‌11، ص‌49). (7). یجب على الامام ان یقضى عنهم دیون انفقوها فى طاعة الله من غیر اسراف (تفسیر قمى، ج‌1، ص‌299). |233| - جبران خسارت بى‌گناهان[1]. - پرداخت دیه[2]. - عمران[3]. و آموزش و پرورش[4]. 4- قرآن و مسئولیت مسلمانان در برابر پیامبر جامعه اسلامى در برابر پیامبر اکرم(ص) چه وظیفه‌اى دارد؟ آیا تنها مسئولیت مسلمانان این است که به احکام و دستورات خداوند که آن حضرت ابلاغ مى‌کند عمل نمایند، و براى رسول خدا(ص) فراتر از بیان قانون الهى و مسئله گویى شانى وجود ندارد و در نتیجه، امت اسلامى فقط به فرمان‌برى از خداوند و دستورات او مامورند؟ و یا جامعه اسلامى همان گونه که از احکام خداوند تبعیت مى‌کند، باید دستورات پیامبر را نیز به اجرا در آورد، و همان طور که در دایره‌تکالیف الهى، هم چون نماز و روزه، موظف به اطاعت از خدا است، در دایره مقرراتى که از سوى پیامبر به مرحله اجرا گذارده مى‌شود نیز موظّف به‌اطاعت از پیامبر است؟ قرآن کریم در آیات فراوانى، مردم مسلمان را به فرمان برى از پیامبر فرا مى‌خواند و براى آنان چنین وظایفى را بر مى‌شمارد: 1- از پیامبر اطاعت کنید. 2- در اختلافات به او مراجعه کنید. 3- جریانات روز و رخدادها را با او در میان بگذارید. 4- تخلف از دستور حضرت روا نیست. -------------------------------------------------------------------------------- (1). «مااخطات القضاة فى دیة او قطع فعلى بیت مال المسلمین» ( تهذیب، ج‌10، ص‌203). (2). «من مات فى زحام یوم الجمعه او یوم عرفه او على جِسر لایعلمون من قتله فدیته من بیت‌المال» (همان، ص‌201). (3). «من طلب الخراج بغیر عمارة اخرب البلاد» (نهج‌البلاغه فیض‌الاسلام، ص‌1013). (4). «فاما حقّکم علىّ تعلیمکم کیلا تجهلوا و تادیبکم کیما تعلموا» (نهج‌البلاغه، خطبه 114). |234| 5- با دخالت حضرت در امور اجتماعى، احدى از خود اختیارى ندارد. 6- در موقعیت‌هاى خطیر و مسئولیت‌هاى مهم، فقط با اجازه پیامبر مى‌توان صحنه را ترک کرد. و... چنین وظایفى براى عموم مسلمانان، حکایت از آن دارد که در بینش قرآنى، پیامبر اسلام(ص) صرفاً در جایگاه مسئله‌گویى و بیان احکام قرار ندارد و حوزه نفوذ و دخالت او به ابلاغ وحى، محدود نمى‌گردد و مسلمانان نیز نباید فقط براى فراگیرىِ احکام، آن حضرت را مرجع خود بدانند، بلکه موظفند در عرصه مسائل اجتماعى، از خط مشى و سیاستى که توسط رسول خدا(ص) ترسیم مى‌شود، پیروى کرده، و در جریانات سیاسى - اجتماعى، برطبق نظر او عمل نمایند، و در برابر امر و فرمان او گردن نهند. امام خمینى در این زمینه مى‌فرمایند: رسول الله(ص) از آن جهت که پیام‌آورى از سوى خداست، از خود امر و نهى ندارد، و اگر در زمینه احکام الهى، دستور دهد - مثلاً به نماز امر کند - تنها ارشاد به فرمان الهى است؛ زیرا او نسبت به اوامر و نواهىِ خداوند، صاحب امر و نهى نمى‌باشد، و صرفاً آن‌ها را ابلاغ نموده و از طرف خداوند براى مردم گزارش مى‌کند؛ چه این که دستورات ائمه(ع)نیز درباره احکام الهى چنین است و از این نظر، اوامر پیامبر(ص) و ائمه(ع) براى مردم، مانند اوامر مجتهد براى مقلد خویش است؛ مثلاً وقتى فقیهى مى‌گوید: خون نجس است، سخن او به مانند کلام پیامبر، ارشاد به حکم الهى است. از این رو، مخالفت با چنین اوامرى، فقط مخالفت با خداست، نه مخالفت با پیامبر(ص) یا امام(ع) و یا فقیه. ولى اگر پیامبر از آن جهت که رهبر جامعه اسلامى است فرمان دهد، پیروى و فرمان‌برى از خود او لازم است؛ مثلاً وقتى سپاهى را براى حرکت به سوى یک منطقه فرا مى‌خواند، اطاعت از فرمان او به عنوان زمامدار، واجب است، و دستور او به مانند دستور الهى لازم‌الاجرا است، هر چند ارشاد به حکم الهى نبوده و مستقلاً از سوى خود حضرت صادر شده است. دستور قرآن به «اطیعواالرسول» پس از «اطیعواالله» ناظر به لزوم پیروىِ مسلمانان |235| از چنین فرمان‌هایى است[1]. اینک برخى از آیات قرآن را که بازگو کننده وظایف مسلمانان نسبت به رهبرى ِ پیامبر اکرم(ص) مى‌باشد، مرور مى‌نماییم: لزوم اطاعت از پیامبر در آیات متعددى، از مسلمانان خواسته شده‌است که علاوه بر اطاعت خدا، از پیامبر اکرم(ص) نیز اطاعت کنند: «اطیعواالله واطیعواالرسول» [2]. این تکرارها که خود، حکایت از اهمیت موضوع دارد، مى‌فهماند که حرکت جامعه اسلامى، بر اساس دو الگو مشخص مى‌گردد: دستور خدا و دستور پیامبر. و اگر فرد یا گروهى به بهانه تمسک به‌قانون خداوند و عمل بدان، خود را از رهبرىِ پیامبر و دستورات آن حضرت بى‌نیاز بداند و فرامین رسول خدا(ص) را نادیده انگارد، زندگى‌اش صبغه دینى و اسلامى نداشته، مورد رضایت خداوند نیست. این آیات گواه آن است که در جامعه ایده‌آل اسلامى، که قرآن اصول و مبانى آن را مشخص نموده است، تفکیک بین قوانین الهى و دستورات نبوى - به عنوان حاکم اسلامى - غیر قابل قبول است. و اگر شریعت از زبان پیامبر اخذ مى‌شود و تدوین مى‌گردد، ولایت و حکومت نیز باید بر طبق نظر آن حضرت، شکل گیرد، و جامعه اسلامى با بودن شریعت خداوند، نباید خود را از ولایت پیامبر مستغنى ببیند. علامه طباطبائى، در تفسیر آیه «یاایهاالذین آمنوا اطیعواالله واطیعواالرسول واولى‌الامر منکم» [3] مى‌گوید: جاى تردید نیست که مقصود از اطاعت خداوند، اطاعت از او در مواردى است که به وسیله وحى توسط پیامبرش به ما رسیده است؛ اما پیامبر در میان امت، دو شان دارد: -------------------------------------------------------------------------------- (1). امام خمینى، الرسائل، ج‌1، ص‌50. (2). نساء(4) آیه 59؛ مائده(5) آیه 92؛ نور(24) آیه 54؛ محمد(47) آیه 33؛ تغابن(64) آیه 12. (3). نساء(4) آیه 59. |236| یکى تبیین و توضیح کتاب الهى: «وانزلنا الیک‌الکتاب لتبین للناس ما نزل الیهم» [1].و البته جزئیات احکام را هم هر چند در کتاب نیامده است، ولى پیامبر از خداوند دریافت و ابلاغ مى‌کند. و دیگرى تشخیص و ارائه طریق در مسائل اجتماعى که به اداره نظام مسلمین مربوط است، و آن حضرت براساس صلاح دید خود، نظر مى‌دهد. و در این بخش براى تصمیم‌گیرى، مامور به مشاوره شده است: «و شاورهم فى‌الامر فاذا عزمت فتوکل على‌الله» [2] و خداوند بدین وسیله، امّت را در مشورت شریک و سهیم، و پیامبر را در تصمیم‌گیرى مستقل قرار داده است. از این جا روشن مى‌شود که اطاعت از پیامبر، مفهومى غیر از اطاعت از خداوند دارد و هر کدام داراى معناى خاصى است، هر چند چون خداوند اطاعت پیامبر را لازم دانسته‌است، لذا اطاعت از پیامبر، در حقیقت اطاعت از خدا است. پس مفاد این آیه چنین است: مردم باید از آن چه پیامبر دستور مى‌دهد، چه منشا سخن حضرت، وحى و چه راى باشد، پیروى نمایند[3]. تامل در سیاق آیاتى که امر به اطاعت از پیامبر شده است نیز این برداشت قرآنى را تایید مى‌کند؛ مثلاً در سیاق آیات جنگ و جهاد، و به دنبال دستور «اطیعواالله» ، فرمان «اطیعوا الرسول» مطرح شده است: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ولا تبطلوا اعمالکم» [4]. فلسفه این که در دعوت به جهاد و براى تحریک مسلمانان به حضور در میدان نبرد، این دو اطاعت، در کنار یکدیگر ذکر شده‌است، آن است که جهاد، از یک سو، حکم‌الهى است که از طرف خداوند تشریع شده است، و از سوى دیگر، یک حکم ولایى و حکومتى است که از طرف پیامبر، و با توجه به شرایط خاص زمان و مکان، صادر مى‌گردد. از این رو، حضور در سپاه اسلام و حرکت با تشوق مسلمین، -------------------------------------------------------------------------------- (1). نحل(16) آیه 44. (2). آل‌عمران(3) آیه 159. (3). محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج‌4، ص‌388. (4). محمّد(47) آیه 33. |237| باتوجه به جنبه اوّل، اطاعت از خدا و با توجه به جنبه دوم، اطاعت از پیامبر است. علامه طباطبائى، در این جا نیز تاکید مى‌کند که: براساس این آیه، اطاعت از پیامبر(ص) در زمینه دستوراتى که براى اداره جامعه اسلامى و از موضع ولایت و حکومت صادر مى‌کند، لازم است[1]. قابل توجه است که در برخى آیات، به جاى «اطیعواالله و اطیعواالرسول» ، دستور «اقیمواالصلوة واتواالزکوة واطیعواالرسول» [2] داده شده است، که از آن استفاده مى‌شود اطاعت خدا به معناى انجام تکالیف الهى، مانند نماز و روزه است، و فراتر از این تکالیف، تکلیف دیگرى نیز به عنوان اطاعت از پیامبر وجود دارد. حضرت امام خمینى در این باره مى‌گویند: اطاعت از اوامر خداى تعالى، غیر از اطاعت از رسول اکرم(ص) است. کلیه عبادیّات و غیر عبادیّات - احکام شرع الهى - اوامر خداوند است، و رسول خدا در باب نماز، هیچ امرى ندارد و اگر مردم را به نماز وا مى‌دارد تایید و اجراى حکم خداست، ما هم که نماز مى‌خوانیم، اطاعت امر خدا را مى‌کنیم. اطاعت از رسول اکرم، غیر از اطاعة الله است. اوامر رسول اکرم آن است که از خود آن حضرت صادر مى‌شود و امر حکومتى مى‌باشد؛ مثلاً از سپاه اسامه پیروى کنید، مالیات‌ها را از کجا جمع کنید و... این‌ها اوامر رسول اکرم است. خداوند ما را الزام کرده که از حضرت رسول اطاعت کنیم... البته از باب این که خداى تعالى فرمان داده که از رسول و اولوالامر پیروى کنیم، اطاعت از آنان، در حقیقت اطاعت از خدا هم مى‌باشد. [3] لزوم ارائه اطلاعات و گزارشات به پیامبر قرآن مسلمانان را موظف مى‌داند که اطلاعات و اخبار خود را - به ویژه در شرایط حسّاس جنگ، قبل از انتشار در بین مردم - به پیامبر اکرم(ص) ارائه نمایند -------------------------------------------------------------------------------- (1). محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج‌18، ص‌248. (2). نور(24) آیه 56. (3). امام خمینى، ولایت فقیه، ص‌75. |238| تا هم رهبرىِ جامعه در جریان تازه‌ترین رویدادها قرار گیرد و هم بدین وسیله، از اشاعه‌اخبار بى اساس و شایعات جلوگیرى شود. به علاوه، اگر پخش چنین اخبار حسّاسى، حساب شده و در زمان مناسب انجام نگیرد و هر خبر و گزارشى مستقیماً و بدون ارزیابى و سنجش به مردم منتقل گردد، مى‌تواند موجب بروز نگرانى‌هایى در جامعه شود: «واذا جاءهم امر من‌الامن اوالخوف اذاعوا به ولو ردوه الى‌الرسول والى اولى‌الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه» [1] و هنگامى که خبرى ایمنى بخش یا ترسناک به آن‌ها برسد، فوراً آن را پخش مى‌کنند، در حالى که اگر آن را به پیامبر و اولوالامر خویش ارجاع دهند، اهل تحلیل و بررسى، حقیقت مطلب را تشخیص خواهند داد. در این آیه از ارجاع این امور به خداوند، سخن به میان نیامده، و فقط از مسلمانان خواسته شده است که چنین مسائلى را با پیامبر و اولى‌الامر در میان بگذارند، درحالى که در موارد اختلاف، مسلمانان مامورند که واقعه را به خداوند و پیامبر ارجاع دهند: «فان تنازعتم فى شى‌ء فردوه الى‌الله و الرسول» [2]. رمز این تفاوت آن است که در اختلافات، نیاز به قانون و حکم شرعى است، و این قانون و حکم از مبدء وحى سر چشمه مى‌گیرد و از سوى خداوند تشریع شده است، در حالى که در بررسىِ اخبار و شایعات، کار حاکم اسلامى، صرفا ً موضوع شناسى و ارزیابىِ گزارشات است و او است که با تحلیل دقیق خود باید نسبت به صحت و سقم اخبار نظر دهد[3]. پس این آیه نیز صراحت دارد که پیامبر اکرم(ص) صرفاً ابلاغ کننده احکام الهى و پیام رسان قانون خدا نیست، بلکه علاوه بر کارشناسىِ احکام، مسئولیت کارشناسى ِ موضوعات، حوادث و رخدادهاى سیاسى - اجتماعى نیز بر عهده او است و همان گونه -------------------------------------------------------------------------------- (1). نساء(4) آیه 83. (2). همان، آیه 59. (3). محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج‌5، آیه 22. |239| که مسلمانان براى دریافت احکام به او مراجعه مى‌کنند، براى دریافت تحلیل صحیح مسائل جارىِ جامعه نیز باید در نزد او زانو زنند و هرگز خودسرانه به قبول یا ردّ و یا بازگو کردن جریانات سیاسى اقدام ننمایند. لزوم استیذان از پیامبر قرآن از مسلمانان مى‌خواهد که در مسائل مهم اجتماعى - سیاسى، هرگز بدون اجازه از رسول اکرم(ص) صحنه را ترک نکنند و از این رهگذر، متذکر مى‌شود که در دایره مسائل اجتماعى، افراد نباید با تشخیص و صلاح دید شخصى خود، تصمیم گیرى کرده و اقدام نمایند، بلکه در مسائل مربوط به نظام اسلامى، اصل اوّلى این است که با او باشند و بر محور او حرکت کنند، و در شرایط استثنایى تنها با اجازه از او به محل دیگرى رفته، و به کار دیگرى بپردازند: «انماالمومنون الذین آمنوا بالله ورسوله واذا کانوا معه على امر جامع لم یذهبوا حتى یستاذنوه ان‌الذین یستاذنوک اولئک‌الذین یومنون بالله ورسوله فاذا استاذنونک لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم واستغفرلهم؛» [1] مومنین واقعى فقط کسانى‌اند که به خدا و پیامبرش ایمان آورده و اگر در امر مهمّى با او باشند، بدون اذن او به جایى نمى‌روند. همانا آنان که از تو اذن مى‌خواهند ایمان به خدا و رسولش دارند، در این صورت اگر از تو براى برخى کارهاى خود اجازه خواستند، به هر کدام که بخواهى اذن ده و برایشان طلب آمرزش کن. آیات دیگر قرآن نیز دلالت دارد که موضوع استیذان از پیامبر اکرم(ص) به عنوان رهبر جامعه اسلامى، براى عدم حضور در هر یک از صحنه‌هاى خطیر اجتماعى، در بین مسلمانان صدر اسلام، امرى پذیرفته شده و رایج بوده و حتى منافقانِ بهانه‌گیر و راحت طلب نیز که پیوسته به دنبال عذر تراشى براى فرار از میدان‌هاى فداکارى بودند، خود را موظف به‌استیذان از حضرت دانسته و بدون آن، جرات ترک صحنه را نداشتند[2]. -------------------------------------------------------------------------------- (1). نور(24) آیه 62. (2). توبه(9) آیه‌هاى 86، 45 و 83؛ احزاب(33) آیه 13. |240| «واذا انزلت سورة ان آمنوا بالله وجاهدوا مع رسوله استاذنک اولواالطول منهم وقالوا ذرنا نکن مع‌القاعدین؛» هر گاه سوره‌اى نازل شد که امر به ایمان به خدا و جهاد به همراه پیامر کرد، منافقان توانمند و ثروت‌اندوز از تو استیذان و تقاضاى معافى از جهاد کرده و گفتند: بگذار ما از معاف شدگان باشیم[1]. در مجموع، این آیات نمایانگر آن است که امت اسلامى، در برابر رهبر و زمامدار خود - پیامبر اکرم(ص) - چه مسئولیتى بر دوش دارد، و خداوند از عموم مسلمانان خواسته است که شعاع ولایت و رهبرىِ آن حضرت را بر سراسر زندگىِ اجتماعى خود بگسترانند و هیچ یک از صحنه‌هاى تلاش خویش را از حضور و هدایت پیامبر خدا بر کنار ندارند. قرآن از مسلمانان مى‌خواهد که با دخالت رسول خدا(ص) در امور اجتماعى و پس از اعلام نظر حضرت، تردیدى به خود راه نداده، و یک پارچه تسلیم باشند: «ما کان لمومن ولامومنة اذا قضى الله و رسوله امراً ان یکون لهم‌الخیرة من امرهم ومن یعص الله و رسوله فقد ضلّ ضلالً مبینا» [2] وقتى خدا و پیامبر او در کارى فرمان دادند، هیچ مرد و زن مسلمانى، اختیارى در کار خود ندارد، و هر کس با خدا و رسولش مخالفت کند، آشکارا گمراه شده است. در این آیه، مقصود از قضاى پیامبر، دخالت آن حضرت در شئون گوناگون زندگىِ مردم و مسائل مختلف حکومت است[3] و هر چند خداوند تاکید مى‌کند که چنین مسائلى، مسائل خود مردم است: من امرهم ، مربوط به زندگى ایشان بوده و سود و زیانش براى آن ها است، و لذا حق مشارکت و دخالت دارند، ولى در همین مسائل هم وقتى پیامبر خدا، به عنوانِ رهبر دولت اسلامى، دخالت نمود و کار را به دست گرفت، جایى براى مداخله دیگران باقى نمى‌ماند و هیچ کس نباید خود را -------------------------------------------------------------------------------- (1). توبه(9) آیه 86. (2). احزاب(33) آیه 36. (3). محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج‌16، ص‌321. |241| صاحب اختیار بداند. این وظیفه اسلامى نیز نمایانگر آن است که پیامبر اکرم(ص) در حکومت اسلامى، ازموقعیت ممتازى برخوردار است و از طرف خداوند، حکم و نظر او براى اداره نظام اسلامى، نافذ قرار داده شده، تا جایى که احدى در برابر قدرت رهبرى‌اش، توان معارضه ندارد. وظایف و مسئولیت‌هاى مسلمانان نسبت به رسول خدا(ص)، به موارد فوق محدود نمى‌شود و قرآن کریم در آیات دیگرى نیز تکالیف آنان را بازگو نموده‌است. آیات زیر نیز در این رابطه قابل مطالعه و بررسى است: - بر پیامبر پیشى نگیرید: «یاایهاالذین آمنوا لاتقدموا بین یدى الله ورسوله» .[1] - از فرمان حضرت تخلف نورزید: «ما کان لاهل المدینة ومن حولهم من الاعراب ان یتخلّفوا عن رسول الله» [2]. - داورىِ پیامبر را قبول کنند: «فلا و ربک لایومنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فى انفسهم حرجا ً مما قضیت ویسلّموا تسلیماً» [3]. در پایان، بدین نکته نیز باید اشاره نمود که هر چند در بسیارى از آیات قرآنى، شخص رسول خدا(ص) مورد خطاب قرار گرفته و رسالت او به عنوان رئیس دولت اسلامى تبیین گردیده است، ولى این بدان معنا نیست که این گونه وظایف، اختصاص به حکومت نبوى داشته و پس از آن حضرت، قابل اجرا نمى‌باشد. این آیات، نماینگر شان اجتماعى رسول خدا(ص) از سوى خداوند، و راهنماى حکومت آن حضرت است، و البته این فصل، صرفاً در صدد تبیین همین واقعیت است. -------------------------------------------------------------------------------- (1). حجرات(49) آیه 1. (2). توبه(9) آیه 120. (3). نساء (4) آیه 65. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image