شیوه های براندازی /

تخمین زمان مطالعه: 29 دقیقه

راهبرد براندازی انقلاب اسلامی ایران از چه شیوه هایی جهت دست یابی به اهد اف خود استفاده می کند؟


1.راهبرد براندازى این راهبرد داراى دو شیوه بوده است: آشکار و پنهان. الف) براندازى آشکار ؛ اقدامات تخریبى گوناگونى که در جاسوسخانه آمریکا، قبل از اشغال آن، طراحى و اجراى مى شد، مداخله نظامى که در طبس ناکام ماند، طرح براندازى در پادگان نوژه، تحمیل هشت سال جنگ با عراق، محاصره اقتصادى، وضع کردن مقررات ویژه بین المللى براى تحریم همکارى شرکتهاى خارجى با جمهورى اسلامى ایران...البته همه این اقدامات به خواست خدا با شکست طراحان و مجریان آن مواجه شد. ب) براندازى پنهان؛ کشف نمونه ها و درک نحوه اقدام در این شیوه محتاج دقت بیشتر است: رخنه در میان حوزه هاى علمیه و روحانیان، نفوذ در بین روشنفکران، الگو تراشى براى جوانان و نوجوانان امروز یعنى نسل متولد شده بعد از پیروزى انقلاب که نه شناخت مستقیمى از انقلاب و روند آن مى توانند داشته باشند و نه خاطره هاى محکم و استوارى از جانفشانى هاى دوران دفاع مقدس با خود دارند، رواج دادن انواع و اقسام فعالیتهاى فرهنگى مبتذل با به کارگیرى آخرین دستاوردهاى نوین و ابزارها و فن آوریهاى پیشرفته به منظور افزایش جاذبه آنها. 2.تضعیف و براندازى انقلاب مشکلترین کار براى بدخواهان ما، پذیرفتن اساس انقلاب بود، نه تنها آن را به رسمیت نشناختند بلکه با حیله ها و مکرهاى گوناگون در صدد تضعیف و حتى نابودى آن بر آمدند: الف) خفیف شمردن ریشه هاى انقلاب سرچشمه پیروزى انقلاب را در جوشش خونهایى باید دید که در 15 خرداد 1342 ریشه هاى آن را آبیارى کردند.شکل گرفتن آن قیام سرخ، علل آن و انحرافاتى که از همان ایام دشمنان ملت سعى کردند در آن ایجاد کنند، اهمیت اعتقادى و تاریخى دارد.به هیچ وجه نباید آن سر چشمه مهجور و آن علل براى نسل امروز و آینده ناشناخته بماند یا در کنار عناصر بى ارزش و مشکوک، کمرنگ جلوه گر شوند.از حیله هایى که به کار گرفته شده و هنوز نخشکیده است، مطرح کردن عوامل و حوادث کم اهمیت و بعضا خیالى یا بزرگ نمایى عناصر بى ارزش و جریانهاى ساختگى در حاشیه قیام خونین 15 خرداد به منظور خفیف کردن عظمت و شکوه آن قیام تاریخى و حماسه بى نظیر دوران معاصر است.آنها که چنان حیله هایى را به کار بسته اند یا مى بندند مطالعات دقیق و تحقیقات عمیقى درباره ریشه هاى انقلاب کرده اند و عالما عامدا دست به کوچک نمایى ریشه هاى انقلاب مى زنند تا مانع بروز هر گونه شور حماسى جدید و ادامه هیجان حق طلبانه و پى گیرى اقدام حسینى در آینده شوند. ب) تضعیف رهبرى 1.شخص رهبر، از فکرهاى مهم براى براندازى انقلاب، یکى کوچک شمردن اثر رهبر کبیر آن یعنى مرحوم امام خمینى «قدس سره » و دیگرى کم اهمیت قلمداد کردن جایگاه جانشین منتخب بعد از او یعنى حضرت آیت ا... خامنه اى مدظله العالى است. حرکتهاى مختلفى از سال 1342 به بعد بویژه پس از پیروزى انقلاب بر ضد مرحوم امام آغاز شد: برخى مرجعیت او را زیر سؤال مى برند، برخى دیگر اعلمیت او را، بگذریم از القائات طاغوت که مرحوم امام را هندى معرفى مى کرد تا ایرانى بودن او را مخدوش جلوه دهد و با آن تهمت مانع گسترش کلام نافذ و بر حق او شود.در حوزه علمیه قم برخى با رفتار خود، در ذهن دیگران نسبت به رهبر کبیر انقلاب ایجاد شبهه مى کردند و کار را بدانجا رساندند که مثلا مرحوم امام در صدور اجازه چاپ برخى از آثار خود در دوران حیات خویش احتیاط مى کرد! همان مکرها ولى با شکلهاى جدید و متناسب با مقتضیات روز، بر ضد رهبرى معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه اى دامت برکاته به کار بسته شد و مى شود تا شخص او را تضعیف و متهم کنند و در این راه هیچ نوع گستاخى و بى حیایى را فرو نگذارده اند. 2.ولایت فقیه، استحکام این نظام انقلابى همان گونه که در قانون اساسى آن ملحوظ شده وابسته است به اقامه اصل ولایت فقیه.تا زمانى که خدشه اى به مراعات این اصل وارد نیامده، براندازى انقلاب میسر نمى شود، از این رو تشکیک نسبت به آن اصل را دشمنان و کین توزان انقلاب اندیشیدند و چند بار حمله خود را متوجه اساس ولایت فقیه کردند و در این راه از به کارگرفتن برخى از ایادى نفوذى خود در حوزه هاى علمیه و نیز بعضى عناصر حوزه دیده و به خارج گریخته ابا نکردند بلکه براى آن طرحى ویژه ریختند تا وانمود کنند مثلا ولایت فقیه ریشه محکم فقهى و تاریخى ندارد و اگر هم ریشه دار باشد کاربرد سیاسى براى آن متصور نیست! در دوران رهبرى امام «قدس سره » این موضوع به جنجال کشیده شد ولى بالاخره بادرایت امام فروکش کرد و ابعاد ولایت فقیه براى مردم تشریح و تبیین شد.در دوران رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى نیز در برخى مطبوعات اصل ولایت فقیه را به بحث و جدل کشیدند تا بالاخره به گونه اى این رکن رکین انقلاب متزلزل شود ولى خوشبختانه تدبیرهاى مناسب مقام معظم رهبرى و هوشیارى مردم انقلابى مانع کوچکترین اثر گذارى منفى آن تلاشهاى موذیانه و مزورانه شد. 3.نهادهاى وابسته به رهبرى، قانونا و شرعا وظایفى به دوش رهبرى گذاشته شده است که ایفاى آنها، یعنى ولایت امر، از طریق سازمانها و تشکیلات مختلفى است که هر کدام به نوعى وابسته به مقام معظم رهبرى است، آن وظایف در برگیرنده جنبه رهبرى انقلاب، سیاستگذارى کلى براى نظام، فرماندهى کل نیروهاى مسلح، نظارت بر سه قوه حاکم بر کشور، انتصاب فقهاى شوراى نگهبان، رئیس قوه قضائیه و رئیس سازمان صدا و سیما و نیز انتصاب نمایندگانى در بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامى و بنیاد شهید و کمیته امداد، که سرپرستى و مدیریت آن نهادها را نیز به عهده دارند و انتصاب نمایندگانى براى امور حج و اوقاف است. براى تضعیف رهبرى، آنهایى که جرات نداشتند مستقیما رهبر را مخاطب سازند، نهادهاى وابسته به رهبرى یا عملکرد آنها را هدف قرار دادند: شوراى نگهبان را، به بهانه هاى مختلف بویژه در هنگام انتخابات، زیر سؤال بردند، قوه قضائیه را فاقد لاحیت شمردند، به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و بسیج پرخاش کردند، به بدنام کردن بنیاد مستضعفان پرداختند، صدا و سیما را به جناحى بودن متهم کردند و فعالیتهاى آن را به صورت تخریبى به نقادى کشاندند، ...همه این ادعاهاى مغرضانه براى آن بود و هست که تلقین کنند رهبرى به وظایف خود نتوانسته است عمل کند، تا با آن حیله نهاد رهبرى را به تزلزل اندازند، به او اتهام مداخله در اجرائیات دولت را زدند تا مانع نظارت و مراقبت او شوند. 4.شخصیتهاى وابسته به رهبرى، از مهمترین ویژگیهاى رهبر، بعد از صلاحیت علمى او، عدالت و تقواى اوست.آنچه باعث سقوط حکومتها و ضربه وارد آمدن به نظامها مى شود، در مرتبه اول، همانا رواج یافتن ظلم و جور و عادى شدن بى تقوایى است.وجود و بقاى رهبر به عدالت و تقواى اوست که اگر این ویژگیها را نداشته باشد اصلا، یا دیگر، رهبر نیست، رهبر با عدالت و تقواى خود ضامن بقاى نظام الهى مى شود و مردم با دیدن رفتار و شنیدن گفتار او راهى را که باید اتخاذ کنند مى شناسند و در او و نزدیکان و همکارانش نمونه هاى صدق و صفا و عدالت و تقوا و بینش صحیح سیاسى و اجتماعى و تدبیر و شجاعت و مدیریت و قدرت را مى یابند و مى توانند به او تاسى کنند.وجود چنان شخصى براى نظام ما یک برکت تلقى مى شود چنانکه وجود امام رحمت الله علیه در زمان حیات خود به عنوان عبد صالح برکت بزرگى براى امت ما بود.هیچ کدام از نظامهاى دیگر دنیا چنین مزیتى ندارند.نحوه برخورد دشمنان انقلاب با این برجستگى نظام بارز ملکوک کردن تدریجى آن است به منظور بى اعتبار کردن شخصیتهایى که مشهور به آنچنان ارزشهایى اند، و براى بى معنى کردن کل ارزشهاى آرمانى: با تهمت و دروغ و افترا و نشر اکاذیب آبروى افراد خدوم و سرشناس و مشهور به عدالت و تقوى را بردن تا اصالت عدالت و تقوى نزد مردم رنگ ببازد و در نتیجه اهمیت رهبرى نظام که مبتنى بر عدالت و تقوى است زایل شود.شهید مظلوم، مرحوم بهشتى از شخصیتهایى بود که با تحمل تهمتهاى بى اساس خود را سپر امام و حقانیت رهبرى و اصالت ولایت او کرده بود.با همان نیت بر روى وابستگان و نزدیکان و یاران مقام معظم رهبرى سرمایه گذارى مى کنند تا مگر آنها را از راه عدالت و مسیر تقوى خارج کنند و چون از ترفند خود مایوس شوند به اتهام و شایعه پراکنى و دروغ پردازى مشغول مى شوند، زیرا مى دانند تا موقعى که نادرستى شایعه اثبات شود مدتى خواهد گذشت و در آن فاصله زمانى ذهن مردم مشوش و از اعتماد آنها به یاران و همکاران رهبرى و در نتیجه به شخص رهبر کاسته خواهد شد و وسیله تفتین براى آنها فراهم خواهد آمد.در همین چند سال اخیر به مناسبتهاى بسیارى، از یاران و همکاران و نزدیکان مقام معظم رهبرى هدف قرار گرفته اند.و هر چند بحمد الله همگى از بوته آزمایش سالم به در آمده اند اما آثار لجن پراکنى فتنه گران زدوده نشده است و مدتها در ذهن مردم باقى خواهد ماند. 5.اقدامات رهبرى، ارزش اقدامات رهبرى به سیاسى بودن آن نیست بلکه به ابتناى بودن بر بینش صحیح است که آن بینش ضمن در برداشتن ابعاد سیاسى و اجتماعى، به اقداماتى منتهى مى شود که نشان از تدبیر و شجاعت و مدیریت و قدرت دارد.لکن معاندان که چشم ندارند آن نشانه ها را ببینند و حسد مانع آن مى شود که تدبیر و شجاعت رهبر را درک کنند یا در مقابل مدیریت و قدرت او منقاد شوند، به تفسیر و تعبیر صرفا سیاسى اقدامات رهبرى دست مى زنند.از جمله: تدبیر داهیانه مقام معظم رهبرى را در سازماندهى نوین مجمع تشخیص مصلحت نظام که شش ماه قبل از انتخابات ریاست جمهورى انجام گرفت، بعد از انتخابات نوعى تشکیل دولت در مقابل دولت قلمداد مى کنند تا هم مانع فهم درست مردم از موضوع و ضرورت آن شوند و هم، اگر بتوانند، مزاحمتى در سر راه ایفاى وظایف آن مجمع که مشاورت عالى براى رهبرى است فراهم سازند، یا به تدبیر رهبرى در حفظ انسجام نیروهاى مسلح، معناى سیاسى مى دهند و عدم واگذارى فورى و بى چون و چراى جانشینى فرماندهى نیروى انتظامى را به دولت، تضعیف دولت تلقى مى کنند هر چند یقین داشته باشند عین تقویت نظام است، یا تدبیر مقام معظم رهبرى را در صدور فرمان رسیدگى به تخلفهاى کلان و نیز بررسى اموال باد آورده، نوعى تنگ نظرى ادارى و مالى به حساب مى آورند و تبلیغ مى کنند زیرا یقین دارند با پى گیرى و اجراى شجاعانه آن دستور، جلو بسیارى از تخلف ها و تجاوزها نسبت به بیت المال عمومى گرفته و سدى در مقابل اشاعه ستم و اجحاف به مردم مستضعف بر پا مى شود، و البته چنان اقدامى که براى تقویت و تحکیم آرمانهاى انقلاب مفید و ضرورى است، خوش آیند بدخواهان انقلاب و سر سپردگانشان نیست. 6.خبرگان رهبرى، ثبات یک نظام الهى در عمل از ثبات سیاستهاى کلى آن حاصل مى شود و این امر مستلزم ثبات در رهبرى انقلاب است.پس امید آنهایى که از این ثبات رنج مى برند و از قوام یافتن انقلاب ملتهب مى شوند متوجه مجلس خبرگان رهبرى مى گردد تا با ایجاد تحولى در ترکیب اعضاى آن، امکان بحث و تجدید نظر در مصداق رهبرى و تعیین رهبر و انتخاب دیگر فرد واجد شرایط را پدید آورند و در دستور کار مجلس خبرگان جدید قرار دهند.این امر که نوعى عدم ثبات را به مدت چند ماه در رهبرى نظام ایجاد مى کند زمینه را براى فتنه گرى و تضعیف انقلاب با تحریک عوامل درونى و اى بسا پشتیبان هاى خارجى آنها هموار مى کند.جریاناتى که در سال 1376 در قم آغاز شد و با مقابله طلاب هوشیار ومردم بیدار مواجه گشت و تبهکاریهایی که در نجف آباد و اصفهان چهره جدیدى به خود گرفت همه براى تراشیدن نامزد جدید رهبرى در مقابل رهبر معظم انقلاب و بروز تشتت و انشقاق در بالاترین سطح تصمیم گیرى نسبت به سرنوشت انقلاب است، انشقاقى که مسلما به نفع امت اسلامى نیست ولى به خوشحالى ضد انقلاب مینجامد. ج) تبدیل روحیه انقلابى گرى به رفاه طلبى مردمى که انقلاب را، علیرغم بدسگالیهاى طاغوت و حمایتهاى بى دریغ بیگانگان از او، به پیروزى رساندند انگیزه اى داشتند که اصلا خدایى بود و نه فقط دنیایى.آنها مى دانستند اگر خداجو باشند، دنیا و آخرتشان آباد و الا آخرتشان هباء منثورا مى شود هر چند بظاهر، چند صباحى دنیایشان بر وفق مراد رونق گرفته باشد.این روحیه قوى که هر ستمگرى را بالاخره به زانو در مى آورد پشتوانه اصلى دوام و بقاى ارزشهاى انقلاب است و لذا هدف یورش دشمنان انقلاب قرار گرفت تا بتدریج شیوه هایى در کشور ایج شود که حرص و آز جاى قناعت، و تخلف جاى صداقت، و خود خواهى جاى ایثار، و جستجوى رفاه و مادیات جاى سبقت در خیرات و بالاخره دنیا طلبى مذموم جاى آخرت طلبى ممدوح را بگیرد.آزادى، همانند جوامع غربى، مفهوم بى قیدى را پیدا کند و تخلف و تقلب و اجحاف و سوء استفاده از بیت المال عمومى قبح خود را از دست بدهد تا دست یابى به مطامع دنیوى مباح نمایان شود.گناه و خلاف و تجاوز که مطلقا زشت و ناپسند است، به طور نسبى قابل عفو یعنى راه آن باز شود تا هر کس، متناسب با وضع خویش و احساس محرومیت و تبعیضى که مى کند، عمل قبیحش را مجاز یا موجه شمرد و با تکرار آن، موجبات شادمانى شیطان و تقویت دشمنان انقلاب را گرد آورد. د) تبلیغ سپرى شدن دوران انقلاب انقلاب یا دگرگونى حکمتى دارد.هر روز انسانها و اجتماعات در مقابل وساوس و بلایاى گوناگون قرار مى گیرند و اگر حالت انقلابى را در خود زنده نگه ندارند بتدریج قابلیتهایشان در مقاومت نمودن و صبر نشان دادن نسبت به آن وساوس و بلایا سست مى شود. انقلابى گرى را دشمنان انقلاب به هرج و مرج معنا مى کنند تا راهى براى شماتت انقلابیان داشته باشند در حالى که انقلابى گرى را دشمنان انقلاب به هرج و مرج معنا مى کنند تا راهى براى شماتت انقلابیان داشته باشند در حالى که انقلابى گرى یعنى حفظ روحیه عصیان نسبت به زشتى ها و اخلاق ناپسندى که باعث سقوط انسان و اجتماع در ورطه خود خواهى و ابتذال و پشت پازدن به اصول مى شود.دشمنان انقلاب وانمود و تبلیغ کردند که در سال 1357 انقلاب پیروز شد و نظام ستمشاهى فرو ریخت، و چون هدف انقلاب را حذف جسم طاغوت معرفى مى کنند، پس از آن دیگر موجبى براى حفظ روحیه انقلابى، تفکر انقلابى و اخلاق انقلابى باقى نمى ماند، پس بلا فاصله بایست در جامعه آرامش و سکون حاصل مى شد.آرى آنها خواستار آرامش و سکونند تا در غفلت ناشى از آن، هوا پرستى را حاکم کنند.مگر دشمنان انقلاب بى کار نشسته و شیاطین دست از قسم خود برداشته اند که ما باور کنیم شوریدن بر ضد توطئه هاى آنها باید به فراموشى سپرده شود؟ نه! آنها تا قیام قیامت بر سر راه یاران انقلاب نشسته اند و از هیچ حرکتى براى صد عن سبیل الله کوتاهى نخواهند ورزید! پس روحیه عصیان براى مقابله با اراجیف و خیانتهایشان باید همواره در ما زنده بماند، در عین آن که معتقدان به آرمانهاى انقلاب همه مى دانند که با یاد خدا آن آرامش و اطمینان قلبى که لازمه هر حسن تدبیر و سازندگى است البته حاصل مى شود. ه) انقلابى در مقابل انقلابى دشمن انقلاب فهمیده است که مستقیما نمى تواند در میان انقلابیان و صفوف به هم فشرده آنها رخنه کند.پس همان راه فتنه گرى را که در تاریخ مرسوم بوده و بارها کارگر افتاده است پیش مى گیرد: خود را از خط مقدم مبارزه با انقلابى ها کنار مى کشد و به شناسایى کسانى مى پردازد که ظاهرا نسبتى با انقلاب دارند ولى عملا در حاشیه آن قرار مى گیرند.به سراغ آنها مى رود و با مداهنه آنها را به خود جلب مى کند و وسایل و ابزار نوین در اختیارشان مى گذارد و از در حاشیه ماندن آنها اظهار تاسف مى کند و لیاقت آنها را در برخى مدیریت ها به رخشان مى کشد تا به آنها بباوراند که باید طمع در مدیریت انقلاب کنند، در بزنگاه هیجانات مردمى، آنها را که مدتها از صحنه سیاست کنار بوده اند با عناوین پر طمطراق وارد صحنه و به فریب مردم مشغول مى کند تا با استفاده از شگردهاى تبلیغاتى و به رخ کشاندن ضعفهاى اجرایى عناصر اصلى انقلاب، امید مردم را از انقلابیهاى اصلى قطع و به عناصر حاشیه اى انقلاب متوجه کند.بدین ترتیب است که به نام انقلاب و با بهره گیرى از اعتبار انقلاب و به دست عناصر حاشیه اى انقلاب ولى با نقشه دشمنان و کین توزان انقلاب، ممکن است انقلابیان اصیل زحمت کشیده اى را که در دورانهاى سخت سازندگى انقلاب و دفاع مقدس و سپس سازندگى پس از جنگ کوشش کرده اند و فداکارى ها کرده اند، و البته همچون هر انسانى بى نقص هم نبوده اند، با بهانه قراردادن همان نقصها و چشم بستن بر تمام خدماتشان، کلا کنار زنند و از گردونه خدمت به انقلاب خارج کنند، یعنى انقلاب را از پشتوانه هاى محکم خود خالى و بنابر این آسیب پذیر کنند. و) نهضت مشروطه و روشنفکرى در مقابل انقلاب با پیشرفت زمان، انقلاب و پیروزى آن بخشى از تاریخ مى شود و وقتى از بلنداى تاریخ به مجموعه تحولات سیاسى یک صد سال اخیر نگریسته مى شود مجال مقایسه نهضت مشروطه و جریانات روشنفکرى که از پس و پیش آن ظاهر شد با فرآیند انقلاب پدید مى آید و در ذهن تازه به دوران رسیدگان و افراد عامى این طور خطور مى کند که دورانى که از آن مشروطه خواهان و روشنفکریهایشان بود و گذشت، دورانى هم با تلاش انقلابیان و تفکراتشان پیش آمد و سپرى شد و اکنون باید وراى آن روشنفکریهاى کهنه و انقلابى گریهاى اخیر راه نوین جمهورى و حکومت مردم بر مردم را پیش گرفت.بدین ترتیب مشروطه خواهى و انقلاب را در کنار هم و به موازات هم قرار مى دهند تا با سپرى شدن ایام، هر دو را از گردونه خارج کنند، در حالى که انقلاب در کنار مشروطه نیست بلکه جداى از آن و ناشى از عوامل و عناصر و عللى متفاوت با آن و در هر حال نه در موازات آن بلکه بعد از بروز انحراف هاى متعدد در جریان اصلى آن، شکل گرفت.از همین قماش مقایسه اى بین نهضت ملى کردن صنعت نفت و انقلاب انجام مى گیرد، به دومنظور: یکى از این که آن نهضت و این انقلاب را از یک جنس قلمداد کنند و هر دو را با احترام به بایگانى تاریخ بسپرند، دو دیگر آن که در ابتدا آن نهضت و بعضا نهضت مشروطه را چنان با آب و تاب تجلیل کنند تا در انتها تابناکى ویژه انقلاب و ارزشهاى اصیل آن تحت شعاع قرار گیرد.این نوع بزرگداشتهاى ارتجاعى نه از سر اعتقاد به ارزشهاى وابسته به نهضت مشروطه یا نهضت ملى کردن صنعت نفت بلکه براى خاموش کردن شعله انقلاب است.راهى که دشمنان ما براى کم نور کردن انقلاب، به عنوان تنها جریان مستقل و درخشان و با قوام تاریخى، طراحى کرده اند مقابله و مقایسه تبلیغاتى آن با تحولات دیگرى است که اگر چه در دوران خود با ارزش بوده، و در حد توان موجود در ملت در آن زمان پیش رفته است، اما پیش رفتنى که هیچ گاه به گرد انقلاب هم نمى رسد چرا که نتوانست ملت را آن طور که انتظار بود از غل و زنجیر طاغوت برهاند. ز) شخصیتهاى روشنفکر در مقابل مذهبى هاى دوران انقلاب عده اى از شخصیتهاى بى دین یا ضد دین نیز در دوران انقلاب بودند که با حکومت طاغوت مقابله مى کردند، البته در مقابل موج عظیم و منور مذهبى فروغى نداشتند لکن مایه امید دشمنان انقلاب بودند زیرا با بر سرکار آمدن احتمالى آنها امکان بسته شدن یا انحراف راه انقلاب میسر مى شد.آخرین تحولات قبل از پیروزى انقلاب هم نشاندهنده تقلاى بى حاصل دشمنان انقلاب براى به کرسى نشاندن آنچنان شخصیتها و به زعم خودشان فرو نشاندن خشم انقلابى مردم بود که به جایى نرسید.بعد از انقلاب نیز دولت موقت از افرادى استفاده کرد که بعضا نه تنها مذهبى نداشتند بلکه در تحقیر انقلابیان و متدینان از خود جسارت نشان مى دادند! آن چنان دولت غیر متعهدى نمى توانست بیش از آن یک سال دوام آورد.شخصیتهاى روشنفکر مذهبى نیز عناصرى ظاهرا مذهبى اند ولى فاقد انگیزه هایى که انقلابیان را به پیروزى رساند.هر چه از ایام پیروزى انقلاب فاصله گرفتیم حضور و جنجال آفرینى این دسته از روشنفکران بیشتر شد: آنها طعمه خوبى براى دشمنان انقلاب اند زیرا با تظاهر به مذهب، جسورانه به تعرض نسبت به ریشه هاى انقلاب، رهبرى و ولایت پرداخته اند.همینها از آزادى موجود در جمهورى اسلامى که مجالى براى تبیین حق است و نه فرصتى براى تبلیغ باطل سوء استفاده کرده و با راه انداختن مطبوعات متهتک و جنجالى و غیر متعهد نسبت به آرمانهاى نظام، یا برگزارى جلسات سخنرانى و به اصطلاح افشاگرى به تحکیم فلسفى مبانى انحراف اجتماعى پرداخته اند، آنها قصد اصلاح ندارند بلکه آلت بى جیره و مواجب دشمنان انقلاب شده اند. 3.عناد با اسلام انقلاب شکوهمند ما مشهور و مفتخر به اسلامى بودن است.یکى از رشته هایى که دشمنان به فکر جنباندن آن شدند، عناد با اسلام است، چرا که اگر بتوانند نسبت به اسلام بدبینى به وجود آورند، انقلاب هم شهرت خود را از دست مى دهد: آنها مى دانند که این انقلاب نسبتى جز با اسلام و هدفى جز اجراى احکام اسلام ندارد پس مناسب دیدند جبهه مستقلى باز کنند و، البته بدون صرف نظر کردن از انقلاب، به اسلام و تشیع هجوم برند و تبلیغات شدید و گسترده اى را در وجود مختلف بر ضد دین اسلام و مذهب تشیع سازماندهى کنند: الف) اسلام دین آدم کشى روى آوردن مردم به اسلام از ابتدا به دنبال خصوصیت حق مدارى و ظلم ستیزى آن بود.با پى بردن به حق و راستى و درک کردن عدالت، مردم سر تسلیم در مقابل پروردگار رحمن رحیم فرود آوردند.پس در ذات مسلمانى، حق مدارى و ظلم ستیزى نهفته است و این خصوصیت دو صف را در مقابل هم قرار مى دهد: یکى صف خداجویان حق طلب و ظلم ستیز و دیگرى صف اهل باطل و ستمگر.اما اهل باطل، در عمل، براى دست یافتن به آرزوهاى خود، دین را و خداجویى را با شگردها و تفسیرهاى مختلف کوبیدند و زندگى اجتماعى را مستقل از دین معرفى و ترسیم کردند تا کسى در جامعه به اتکاى دین اسلام نتواند صحبت از حق و عدل بکند و بالاتر از آن هر کس را که در راه تحقق عدالت و رفع ظلم و بر پا داشتن حق به ستیز با اهل باطل و ستم پرداخت، غارتگر و آدمکش خواندن و هر نداى مظلومیت را که ازحنجره یک مسلمان ظلم ستیز بر آمد فریاد عصبیت و تنگ نظرى و آدمکشى نامیدند و کار را بدانجا رساندند که هر کس در دنیا اعلام مى کرد پیرو اسلام است، دیگران از او واهمه در دل راه مى دادند، همان نوع واهمه اى که در مقابل یک مستبد خشن و آدمکش جاهل در دل انسان شکل مى گیرد.از این رو مسلمانان مظلوم فلسطین که در پى حق خودند آدمکش شدند، حکم ارتداد سلمان رشدى را که مى خواست با دهان خود مشعل اسلام را خاموش کند، حکم آدمکشى نامیدند و سپس در کشورهاى اسلامى، با فشار آوردن به حکام سر سپرده آنها، گردهم آئیهایى راه انداختند، ابتدا در محکوم کردن اسلام با عنوان و صفت دین آدمکشى، و بالاخره در تبلیغ کردن جهت دار جلوه هایى از دین اسلام مبتنى برگذشت و رحمت! البته اسلام دین گذشت و رحمت است اما رحمت بین مؤمنان و خدا پرستان و در همان حال دینى سختگیر است نسبت به کفار و معاندان حق و عدل. ب) اسلام آمریکایى در مقابل اسلام ناب محمدى چون خاموش کردن مشعل اسلام میسر نبود و نشد چاره اى دیگر اندیشیدند و آن قرار دادن اسلام در مقابل اسلام بود.ابتدا با تحریف اصول دین به تعریف اسلامى پرداختند که جز تسلیم و اسارت در مقابل قدرتمندان حاکم و لو ظالم معنى دیگرى نداشت و ابعاد فردى و عبادى آن را تجلیل و ابعاد جمعى و سیاسى آن را تحقیر کردند و سپس حکومتهایى را که در دنیاى اسلام معیار قرار دادند و علمایى را شاخص کردند و آنها را در مقابل اسلام ناب محمدى و حکومت جمهورى اسلامى ایران و فقهاى عالم به مسائل زمان گذاشتند.هر جا گرایش به سمت اسلام آمریکایى بود، تقویت و پشتیبانى کردند و هرجا توجه به اسلام ناب محمدى بود صدمه زدند و تحقیر کردند تا نشان دهند که راه رشد و پیشرفت با آن نوع صلح و صفا و تسلیمى میسر است که در اسلام آمریکایى وجود دارد و نه با مبادرت به آن اقداماتى که از اسلام ناب محمدى بر مى خیزد، با این حربه اختلافات جدیدى را که در دنیاى اسلام به وجود آوردند و خونها جارى ساختند و مسلمانها را به جان هم انداختند تا زهر طرف که شود کشته به سود دشمنان اسلام باشد.ج) اسلام و تمدن با این که اسلام در مدینة النبى حکومت خود را شروع و استوار کرد و مهمترین شهرهاى جدید را در قرون اول تا سوم حکومت اسلام شکل داد و قواعد اصلى تمدن و زندگى متمدن را مشخص کرد، تبلیغات دشمنان اسلام، با استفاده از مظاهر تمدن مادیگراى جدید، در پى این باور شد که اسلام ضد تمدن و بدوى است و نمى تواند جوابگوى مسائل جامعه جدید باشد.از جامعه متجدد بتى ساختند و مردم سراسر عالم را به پرستش آن فراخواندند و هر آنچه را غیر از این نظام تجدد، چه به لحاظ سیاسى و اجتماعى و چه به لحاظ اقتصادى یا فرهنگى مطرح مى شد، منکوب کردند و بیشتر از همه به اسلام تاختند و با هیاهوها وانگ زدن ها آن را بد نام کردند: اسلامى را که براى تضمین حق زندگى، حکم قصاص مقرر نموده، عقب مانده خواندند و خود به روشهاى دیگرى پناه بردند که در عمل به گسترش جنایت و تعدى در عالم منجر شده است.اسلامى را که بیشترین عنایت را به بانوان داشته و شایسته ترین مقام و منزلت را براى آن مقرر فرموده ضد زن نامیدند و خود راههایى را ابداع کردند که زنان را فقط ابزار شهوت رانى مى کند و صرفا بازیچه دست طراحان فرهنگ مبتذل و اقتصاد سود پرست قرار مى دهد.اسلامى را که زیباترین و کاملترین مجموعه حقوقى را براى بشریت تنظیم کرده است بیگانه از حقوق بشر و آزادیها قلمداد کردند و خود شیوه اى را تبلیغ و ترویج کردند که به تسلط ثروتمند بر محروم، سیطره قدرتمند بر مستضعف ولى در عین حال دل خوش بودن محرومان و مستضعفان به آزادیهایى که راه سقوط به مفاسد و آلودگیهاى فردى و اجتماعى را باز مى کرد، ختم مى شد.در نهایت واژه هایى نظیر اخلال به مبانى اسلام، ضلالت، فحشاء، تجاوز به حق، فقاهت، ارزش به مسخره گرفته شد و ابعاد و مفهوم آنها گنگ خوانده شد تا راه براى هر چه خفیف تر کردن ابعاد متعالى تمدن اسلامى و شکل نگرفتن کانون خانوادگى و جامعه مبتنى بر تعالیم اسلام هموار شود. 4.فریب ایرانیان انقلاب اسلامى در ایران و به دست ایرانیان تحقق پیدا کرد.ایرانیان افتخار مى کنند به این مقامى که خداوند در سال 1357 بدانها عنایت فرموده و به تمام برکات و رحمتهایى که پى در پى تا امروز شامل حال آنها کرده است.دشمنان این انقلاب حسد و کینه اى جانسوز نسبت به ایرانیان و مقام بلندى که نزد پروردگار تبارک و تعالى یافته اند، در ضمیر خود احساس مى کنند.همین احساس آنها را به اقداماتى بر ضد فرد ایرانى و جمع ایرانیان و کشور ایران واداشته است و امید دارند با مؤثر واقع شدن آن اقدامات ایرانیان را از انقلاب خود مایوس و به اصطلاح از کرده خود پشیمان و از اسلام جدا سازند، بدان منظور به طراحى هاى فریبنده اى بر ضد ایرانیان دست زده اند: الف) ایران قبل از اسلام در مقابل ایران بعد از اسلام این ایرانى مسلمان بود که به نداى حسینى «هل من ناصر» خمینى بت شکن پاسخ داد.دشمنان انقلاب تاریخ ایران را مطالعه کردند و با توجه به تمدن ایران قبل از اسلام به فکر افتادند که منسوخ را زنده و ایران ستمشاهى و استبدادى قبل از اسلام را در ذهن و دل ایرانیان جلا بخشند غافل از آن که ایرانى متمدن صدر اسلام بر مبناى تشخیص و شناخت تمدنى خود پى بخشند غافل از آن که ایرانى متمدن صدر اسلام بر مبناى تشخیص و شناخت تمدنى خود پى به حقانیت اسلام برد و در گرویدن به آن از دیگر ملل سبقت جست و راه خدا پرستى گم شده خود را اصلاح و تصحیح کرد. پس دشمن انقلاب، مشوق و محرک طرحها و برنامه هایى شد که ایران منهاى اسلام را بزرگ نماید و بویژه نسل جوان را به افتخارات پوچ شاهنشاهى ظالمانه علاقه مند و از عظمتى که اعتقاد به اسلام براى او به وجود آورد، بیگانه سازد و قدر آن را نشناسد. ب) دویست سال سکوت ایرانى مسلمان، در صدر اسلام، تشنه حق و عدل بود و از ظلم و جور و فساد و نکبت و ذلت شاهنشاهى انتهاى سلسله ساسانى به فغان آمده و به دامان اسلام پناه برده بود.چند نسل فرصت لازم بود تا ایرانى خود را از آثار آن دوران پاک کند و به ارزشهاى معنوى اسلام مؤدب و متخلق سازد.این چند نسل و دوران دویست ساله تدبر ایرانیان مسلمان را دشمنان انقلاب به دوران اعتراض توام با سکوت ایرانیان تعبیر کرده اند تا نگذارند اهمیت آن تدبر که موجب شد بعدها ایرانیان سهم مهمى را در تمدن درخشان و فراگیر اسلامى در قرنهاى سوم تا پنجم، چه به لحاظ علمى و چه به لحاظ سیاسى، به خود اختصاص دهند معلوم شود: آنها مى خواهند آنچه مایه افتخار ایرانیان است به ابزار تحقیر او تبدیل کنند و ایرانیان حق طلب را معترض معرفى کنند تا به استناد آن بتوانند امروز هم به زعم خودشان ایرانیان را به اعتراض وادارند و با تشویق بى اعتقادى و بى بند و بارى زیر لواى آزادى، به تخریب دستاوردهاى خودشان بکشانند. ج) هویت ایرانى وجه بازر هویت ایرانى حتى قبل از اسلام خدا جویى او بوده و همین وجه موجب گرایش سریع او به اسلام شده است.این که ایرانى خداجو و دین گرا باشد، خوش آیند دشمنان ما نیست چرا که همین مسیر به طور منطقى ایرانى را به اسلام و محبت اهل بیت و شیعه على بودن...و بالاخره پیروزى انقلاب اسلامى مى کشاند.پس طراحى دشمن بدان سمت مى رود که القا کند ایرانى فاقد هویت است: زمانى اسکندر بر آنها تجاوز کرد، دورانى اعراب مسلط شدند، ایامى چنگیز بر آنها تاخت، سالهایى تیمور بر آنها یورش برد و در همه این احوال ایرانى سر تسلیم فرود آورد و در مقابل مهاجم خاضع شد و دورویى کرد و اعتقاد قلبى خود را بروز نداد و به چاپلوسى حکام پرداخت و همراه آنها شیوه اجحاف و ارتشاء را پیش گرفت و...بدین ترتیب دشمن مى خواهد به این نتیجه برساند که توجه به اسلام و انقلاب اسلامى هم در میان ایرانیان از همان نوع اقدامات توام با دورویى است که در طول تاریخ، ایرانیان از خود بروز داده اند و گواه آن را نیز، بزرگ نمایى برخى از تخلفها و مفاسدى مى گیرد که خواه ناخواه در هر جامعه اى به چشم مى خورد و در روزگار ما نیز وجود دارد و یکى از مهمترین وظایف حکومت اسلامى مبارزه بى امان و ریشه اى با آنهاست. اما ایرانى زمان اسکندر در اثر انحطاط اواخر حکومت سلسله هخامنشى گرفتار سلطه یونانیان و مقدونیان شد و بعدها آن گرفتارى را بحق جبران کرد و نگذاشت فرهنگ و سیاست یونانى بر روح او چیره شود.تسلط اعراب هم اصطلاح بى دینانى است که جرات نمى کنند مخالفت خود را با اسلام ابراز کنند و الا بحث اصلى سلطه اعراب نیست چرا که هر جا و هر زمان که لازم بوده ایرانى در مقابل سلطه زور و ظلم ایستاده، بلکه موضوع مهم، نفس استقبال از اسلام و قرآن و مسلمانان است، که دشمنان نمى خواهند به زبان آرند.ظلم و جور مغولان و تیموریان نیز همه مى دانیم بدان شکل خاتمه یافت که مغولان ایلخانى با کمک ایرانیان، مدافع اسلام گشتند و تیموریان نیز رواج دهنده فرهنگ ایرانى اسلامى در شبه قاره هند شدند و این جز تسلط و قدرت معنوى ایرانیان مسلمان بر مهاجم جهان قلدر، و رام و متمدن کردن آنها چیزى را نمى رساند.ویژگیهاى منفى که براى ایرانیان بر مى شمرند نیز قابلیت انطباق ایرانیان با شرایط جدید و قدرت صبر و استقامت آنها را مى رساند که همواره به از پا در آمدن ظلم، و لو به قیمت شهادت سر بداران زیاد، انجامیده است. پس هویت ایرانى اصالتا خداجو و اسلامى است و بقیه ویژگیها تحت شعاع آن است و منظور دشمنان از اعمال آن همه ترفندهاى تحقیرى، کتمان کردن اهمیت هویت مسلمانى ایرانیان است تا مگر راه توسعه و تداوم انقلابى که به دست ایرانیان مسلمان پیروز شد مسدود کنند. د) ایران چهل تکه دشمن، مایوس از جدا کردن فرد و جامعه ایرانى از هویت اسلامى، به حیله اى دیگر اندیشید و آن سوء استفاده از وجود قبائل و طوایف مختلف ایرانى و ریشه دار قلمداد کردن و اصیل خواندن برخى اختلافات بین آنهاست.آن اختلافات را دشمن مایه امید خود قرار داد تا با تحریک و تشویق و تشدید آنها، درگیرى عظیم و کشتارى خانمان سوز و بنیان برانداز را شکل دهد که در انتهاى آن نه از انقلاب اثرى و نه از اسلام پیامى و نه از ایران نشانى باقى ماند! چه شادمانیها که دشمن از بروز درگیریهاى قومى و سیاسى در برخى استانها یا شهرستانها از خود بروز داد و چه تفسیرها که بر جزئیات آن درگیریها نهاد و چه عوامل و علل تصنعى که براى آن تراشید و چه حمایتها که از گسترش آنها کرد! تفاوتهایى که به لحاظ فرهنگى و آداب و رسوم و سنن بین اقوام ایرانى وجود دارد نشاندهنده سلایق گوناگون و تفاوتهایى است که در ظرافت درک مکارم بین افراد یا اقوام وجود دارد.این تفاوتها کلا در طول تاریخ موجب تکمیل شناخت ایرانیان و رشد و بالندگى هنرى و فرهنگى بوده و هیچ گاه برخى درگیریهاى جزیى نتوانسته است مستقلا باعث شکاف بین اقوام ایرانى علیرغم یکسان نبودن زبان یا لهجه یا مذهب و دین و یا نحوه زندگى اجتماعى آنها شود و در آینده نیز دشمنان، از وقوع یا دامن زدن به اختلافات بومى و قومى و منطقه اى، طرفى نخواهند بست. 5.آینده اى روشن با توکل به خدا ابهت انقلاب و عظمت رهبرى و رشد ملت ایران به لطف خدا و عنایات امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف باعث دوام و استحکام جمهورى اسلامى ایران شده، و همبستگى ملى و اعتقادات راسخ باعث تقویت نظام بالنده ما خواهد شد، ان شاء الله. خسارتها و ضربه هایى که دشمنان ما در بیست سال گذشته به ما وارد کرده اند نشان مى دهد که طراحى آنها بلند مدت، دقیق و گستاخانه، و برنامه ریزى و سرمایه گذارى براى اجراى طرحهاى علنى است: ضمنا بهانه و زمینه نیز براى پیاده شدن طرحهاى براندازى در کشور ما وجود دارد.دعواى اصلى همه بر سر اسلام است.با انقلاب اسلامى هم به دلیل اسلامى بودن مخالفت مى کنند مبادا نظام ظالمانه حاکم بر جهان را دگرگون کند.متقابلا آنچه مانع تضعیف نظام ما مى شود اعتقادات خالصانه و پا بر جاى اسلامى، عمل کردن عالمانه و دقیق به احکام قرآنى، پاسدارى هوشیارانه از همبستگى و هویت ملى و تبعیت صادقانه از رهبرى و بالاخره مراقبت دائمى است چه غفلت تک تک ما، و جمع ما، در میان مجموعه تهدیدات، از همه زیان بارتر خواهد بود. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image