تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه
شيطان پرستان سخت به دنبال ساختن ماهيت و هويت تاريخي هستند و ميخواهند عقايد بي اساس خود را در قالب يك مكتب جلوه دهند و براي خود يك ايدئولوژي ترسيم كنند آنها قائلند كه جهان رو به سمت بي خدايي ميرود و در آينده جهاني خالي از خدا خواهيم داشت چرا كه روند نشان ميدهد كه شيطان غالب بر خدا خواهد شد. بدين جهت آنان قائلند كه شیطان پرستی سه دورة تاریخی بدوی يا دوره آغازين ، وسطایی و مدرن را سپری کرده است و ميكند و در طول این سه دوره دو روند حرکت تکاملی و انکشافی را پشت سر گذاشته است. روند تکاملی تا حدود نیمة قرون وسطا بود و از همان حدود روند انکشافی آغاز شد که تا امروز ادامه یافته است. در این دورهها تمام عوامل از قبيل سحر و جادو، عرفان یهودی، علم و دانش، نفوذ سیاسی در قالب سازمان فراماسونری و شاخههای گوناگون هنر به شیطانپرستی شکل نهایی داده و امروز امکانات و ابزار فراوانی در اختیار این ایدئولوژی است. از این رو سعي ميشود اين جريان بیپرده به دنیا معرفی شود. این مکتب با صورت فعلی و با تاريخي كه خود ميسازد قدمتی بیش از چهارصد سال ندارد، اما همواره در سدد بوده است تا پیوندهای خود را با سنتهای کهن معنوی و جادویی در دوران زندگی بدوی انسان و فراسوی هزارهها برقرار کند. ادعا می شود كه شيطان پرستي داراي تاريخ و پيشينه كهن است مدعي اند و سه دوره را از سر گذرانده است و آن را اينگونه تقسيم و ترسيم ميكنند: شیطان پرستی بدوی، شیطانگرای در قرون وسطا و شیطانگرایی مدرن. شیطان پرستی مدرن ریشه در ادوار گذشته این تفکر داشته و آموزهها و آیینهای آن را در خود جای داده است و از از این جهت که نسبتی با نهاد های سیاست و اقتصاد برقرار کرده از صور پیشین شیطانگرایی متمایز میشود. در این تاریخچه کوتاه گروهی از یهودیان تا اواسط قرون وسطا به غنی کردن داشتههای فرهنگی خود مشغول بودند و آن را بر شالودة شیطانگرایی استوار کردند، و از آن پس یعنی حدود صدههای دوازده و سیزده به تدریج از آیین و افکار خود پرده برداشتند و امروز میروند تا دنیا را با بینش و ارزشهای خود هماهنگ سازند. در سير تاريخي ادوار سهگانة شیطانپرستی به حرکت تکاملی شیطانگرایی و تحرک انکشافی سوق پيدا كرده است. ما در اين مجال اين سير تاريخي را با نگاه واقعي مورد تحليل و بررسي قرار داده در عين حال به نقد آن نيز ميپردازيم: الف ) شیطانگرایی ابتدايي يا بدوی مطالعات تمدنی و مردمنگاریهای مربوط به قبایل بدوی رد پایی از اعمالی را که ما امروزه شیطانی میدانیم نشان میدهد. شیطانگرایی بدوی شالودهای خرافی داشته و به نوعی انحراف از مسیر تعالیم پیامبران گذشته بوده است. اما ميتوان سر آغاز اين جريان را اينگونه منصفانه عنوان داشت كه ادیان ابتدایی که پیامبران الاهی برای بشر میآوردند مثل ادیان ابراهیمی در راستای پیوند میان ساحت مادی و معنوی زندگی انسان بود. پیامبران میکوشیدند تا دست خلاّق و روزی بخش خداوند را در چرخهی این زندگی طبیعی آشکار سازند و از این رهگذر مسیر رشد و تعالی انسان را بگشایند. به دنبال تعالیم انبیا مردم کشت و زرع و باران و آفتاب و سایر نمودها و پدیدههای طبیعی را نشانهای از پروردگار و لطف و رحمت او میدانستند و همواره میکوشیدند تا با ایمان و نیایش و آیینهای معنوی، رحمت و برکت او را در زندگی خود جاری سازند. اما گاهی خشکسالی میشد، یا آفتی تمام تلاش آنها را از بین میبرد؛ در این مواقع به جهت انحراف از تعالیم پیامبران کمکم معتقد شدند که همیشه تدبیر جهان به دست خداوند بخشنده و مهربان نیست، بلکه گاهی اوقات نیروهای شر و شیطانی هم دست در امور جهان دراز میکنند و بر سود و زیان انسان مسلط هستند. باور به اینکه شر و شیطان مستقلاً منشأ قدرت و اثر در عالم است، به باورهای ثنوی و دوگانهگرایی در الوهیت و ربوبیت انجامید و مردم گمان کردند که با نیایش خدای خیر و رحمت به تنهایی منافعشان تأمین نمیشود و لازم است که نیروهای شر را هم ستایش کنند و برای تعظیم و تجلیل شیطان نیز برنامههایی داشته باشند؛ تا به این ترتیب از ارادهی شوم شیطانی در امان بمانند. از این رو جشنهای باروری میگرفتند و در آن زنان و مردان بیمهابا به هم میآمیختند و موسیقیهای محرک جنسی نواخته و گاهی خون انسانها و کودکان را تقدیم شیاطین میکردند. قربانی کردن فرزند نخست به خصوص اگر پسر باشد در بسیاری از قبایل بدوی و به خصوص در میان عبرانیان رایج بوده است. در بعضی از دورهها رابطه شیطانپرستی با شیطان گسسته و به پرستش الاههی باروری تبدیل شده است. الاههی باروری در حقیقت زمین بود که در وجود زن نمود مییافت. آیین آمیزش آزاد، نیایش و طلب باروری و برکت در برابر الاههی زمین و گاهی خدای مذکر و بارور کننده محسوب میشد. در مصر خدای مذکر که نماد آن خورشید بود« اُزیریس » نام داشت و الاهة باروری که همسر او بود« آیسیس » یا «ایزیس » نامیده میشد. البته گاهی این موقعیتها جابجا شده و الاههی آسمان به صورت مؤنث (نوت) و خدای زمین به چهرة مذکر (گب) در میآمد. این اعمال بر اساس قوانین سحر و جادو توجیهاتی پیدا میکرد. برای نمونه اعمال جنسی علنی و جشنهایی که در آن رفتارهای غیر اخلاقی آشکارا انجام میشد با قانون تشابه در جادوگری هماهنگ بود. این قانون میگوید «هر چیزی مشابه خود را ایجاد میکند.» از این رو برای باروری هرچه بیشتر زمین، باید عمل جنسی و باروری را آشکارا و دسته جمعی در برابر زمین انجام داد تا محصول بیشتری ایجاد شود. در آفریقا بخشی از آیینهای شیطانی با کمی تغییر به آیین پرستش دانگبی (خدا- مار) تبدیل شد. و در بسیاری از کشورهای جهان هنگام کاشت یا برداشت محصول، همآغوشی یا رابطه جنسی همسران و غیر همسران رایج بوده و در موارد زیادی هنوز هم ادامه دارد. البته این آیینها و نمادها همواره معنای ثابت نداشته و در سیالیت معنا شناور بوده است. معمولاً هر ملتی که بر ملت دیگر غلبه میکرد خدای قوم مغلوب در خدای ملت پیروز منحل میشد و به صورت جلوهای از او در میآمد و به این ترتیب گاهی خدای خیر جلوهی خدای شرّ میشد و گاهی برعکس. به هرحال برای شیطان نام و آوازهاش مهم نیست، بلکه داشتن پیروانی جاهل و بندگانی تسلیم، رضایت بخشتر و خواستنیتر است. در دورههایی که به علت غلبة تعالیم انبیا یا بازشدن افکار امکان علنی شدن ایدئولوژی شیطانی وجود نداشت باز هم شاهد هستیم که رگههایی از تفکرات شیطانی همچنان باقی میماند و بعدها توسعه یافته و مورد بهره برداری قرار میگیرد. مثلاً اگر چه افلاطون فیلسوفی الاهی اندیش بود ولی به جهت استفاده از منابع پیش از خود در مصر و بابل و بین النهرین اعتقاد به نمونة اعلای انسانی به صورت زن – مرد که منشأ احساس عشق است و نیز کمونیسم جنسی در طبقه اشراف معتقد شد. اینها بذرهای نهفتة شیطانی در یونان باستان است که در روم به صورت مذاهب سری و پرستش خدایان جنسی تبدیل شد و در دورة رنسانس از طریق منابع عرفان یهودی بازگشت افتخار آمیزی به سوی آن اتفاق افتاد و به تمدن مدرن جهت داد. ب ) شیطانگرایی در قرون وسطا در دورة گذر از شیطانگرایی بدوی به شیطانگرایی وسطایی یک اتفاق مهم رخ مینماید که سنگ بنای شیطان پرستی را تا دورة مدرن مستحکم میکند. آن اتفاق این بود که قوم بنیاسرائیل به احتمال قوی برای منع دیگران از فراگیری علوم و دانشها، اساساً دنبال کردن دانش و معرفت را در مقابل ایمان و میوه ممنوعه معرفی کردند. این مطلب در سفر پیدایش عهد عتیق وارد شد و با تدوین کتاب مقدس به شمار تعالیم مسیحیت پیوست. البته تا پیش از آن در تعالیم پیامبرانی مثل حضرت شیث و ادریس (هرمس، که بعدها خدای حکمت شناخته شد) و نوح، عقل و دانش انعکاس انوار خداوند و شالودة الاهی آفرینش معرفی میشد و اسرار علوم و فنون به عنوان مطالعهی آیات خداوند در کتاب آفرینش پذیرفته شده بود. ولی با نگارش نهایی تورات و بعد کتاب مقدس مسیحیان، رفتن به سمت علم و دانش، عملی ضد دین و شیطانی پنداشته شد و شیطان به صورت مظهر خرد و دانایی و راهنمای بشر به سوی درخت معرفت درآمد. در حکاکیهای «لویی برتون» از شیاطینی که توسط «جان وایر» شناسایی شدند، رابطه شیطان با علوم و فنون به خوبی روشن است. نخستین شیطان بعل (نام خدای خورشید در بابل) بود که کارشناس حقوق است و تفریحش شمشیر بازی است. فوراس یا فورکاس شیطانی که از سرپرستان ارشد جهنم است، از گیاهان دارویی و خواص سنگها آگاهی داشته، میتواند انسان را نامرئی کند و قادر است علوم معانی و بیان و منطق و ریاضی را به او بیاموزد. بوئر هم یکی دیگر از سرپرستان جهنم است. او در منطق و طب استاد بوده و پنجاه خانواده از شیاطین در اختیار او هستند. اینها فرشتگان شریری هستند که همراه شیطان از بهشت رانده شدهاند. زیرا در نگرش یهودی – مسیحی فرشتگان مجبور به طاعت خداوند بوده و شیاطین آن دسته از فرشتگانی هستند که برای آزادی سر به عصیان گذاشتهاند. و پسران خدا یا فرشتگان رانده شده هستند. و این فرشتگان گناهکار البته جایگاهشان جهنم است. تبعیت انسان از شیطان نیز باعث آزادی از فرمانبری در برابر پروردگار است. این احساس آزادی به خصوص برای کشاورزان و کارگران ضعیفی خوشایند و خواستنی بود که در قرون وسطا از همدستی کلیسا و اشراف رنج میبردند و به نام خدا در بند مقامات دینی و دنیوی بودند. آنها از تخیل نیروهای مرموز و سیه چهره با پوست کلفت و چروکیده که شبیه پوست زحمت کشیده و رنج دیده خودشان بود، احساس آرامش و همدلی بیشتری پیدا میکردند. از این رو در صدههای پایانی قرون وسطا میل به شیطان پرستی و جادوگری در میان مردم اروپا بالا گرفت. به ویژه گردهماییهایی با نام «سبت» یا «سابات» که در روز شنبه برگزار میشد و در آن رابطه آزاد جنسی انجام میگرفت، هم به زندگی خالی از شادی آنها هیجانی میداد و هم مخالفت با تعالیم کلیسا و احساس خوشایند آزادی را در آنها تقویت میکرد. باید توجه داشت که این اعمال غیر اخلاقی برای آنها چندان غیر قابل تحمل نبود، زیرا آموخته بودند که ناموسشان را در اختیار اربابان و اشراف قرار دهند. البته معنای نمادین باروری آن جشنها در دورة باستان و زندگی بدوی نیز برای این رعیتهای کشاروز قابل توجه بود. با این وصف خیر و برکت زیادی از شیطان به انسان رسیده و «گاهی هم اگر قصد شیطان شر بوده است وقتی انسانهای خوب و پرهیزکار و نیکوکار منصفانه با او رفتار کردهاند، حاصل کارش مبدل به خیر شده.» اگر چه او انسان را به عصیان و سرکشی وامیدارد اما انگیزههای سازندهای مثل کنجکاوی، دانشجویی و آزادی را در انسان برمیانگیزد و او را را از قدرت و نفوذ بیشتر برخوردار میکند. «او میل و هوس به ناشناختهها را در ما تهییج میکند، رؤیا و امید به ما میدهد و تلخی و ناخشنودی عطا مینماید، اما در پایان ما را به بهتر رهنمون میشود و بدین ترتیب بیشتر در خدمت خیر است. او همان نیرویی است که در راه شر میکوشد اما مسبب خیر است.» گذشته از این او ویژگیها و صفات قابل ستایش و تقدیر به خود میگیرد. به گمان میلتون «او یک یاغی نجیب اشرافی است که رنج جاودانی را بر تحقیر و اهانت ترجیح میدهد.» و صاحب قدرت و اثر در این دنیاست و مرگ را به جهان میآورد. انسان میتواند با علم و دانش، به خصوص فنون سحر و جادو قدرت او را به دست آورد. در آن قرنها علم و سحر به هم آمیخته بود و به همین جهت کلیسا به سختی با دانشمندان و جادوگران مبارزه میکرد. در تصور قرون وسطایی شیطانگرایان «شیطان یک فردگراست. او فرمانهای آسمانی را که رفتار و اصول اخلاقی خاصی را تحمیل مینمایند برهم میزند و واژگون میکند.» و تبعیت از او قدرت و لذت در زندگی را افزایش میدهد. گروهی از یهودیان در طول قرون وسطا علوم و اندیشههای به جا مانده از یونان را نیز فراگرفتند و با حضور در متن جهان اسلام اندیشههای آنها را نیز به خوبی فراگرفتند. حتی کسانی مثل ابن میمون اندیشه فیلسوفان و دانشمندان مسلمان را به غرب منتقل کردند. و این در حالی بود که کتاب مقدس پیگیری دانش را عصیان در برابر خداوند میدانست. حتی نظریات و اندیشههای عرفای مسلمان تقریباً بدون تأخیر از طریق اعراب یهودی به آنها میرسید و این اندیشهها را در گنجینة دانشهای خود جا میدادند. ج ) شیطانگرایی مدرن شیطانگرایی مدرن از نیمة قرن شانزده آغاز شد. «کاترین دومدیچی» از خانواده بزرگ یهودی و دختر «لورنز» جادوگر بزرگ، همسر هنری دوم پادشا فرانسه بود. بعد از مرگ همسرش مراسم بلک مس ( Black mass ) را در بین اشراف و درباریان فرانسه بنیانگذاشت. این مراسم از روی مدل آیینهای جادویی باروری باستانی و بدوی و گردهمآییهای جادوگران در قرون وسطا بازسازی شد و در مدت کوتاهی به دربار سایر کشورهای اروپا از جمله انگلستان، آلمان و اتریش راه یافت. پس از مدتی کودکان ناخواستهای که پدرانشان معلوم نبود و مادران آنها را نمیخواستند، به وجود آمدند. در این جا بود که با ابتکار «کاترین دِشی» با نام مستعار «لاوازین» مراسم اتاق درخشان طراحی شد و آیین شیطان پرستی را تکمیل کرد. این مراسم باز تولید آیین قربانی انسان بدوی بود. اتاق درخشان کاملاً سیاه پوش و تنها منبع روشنایی آن شمع بود. در این اتاق نوزادان ناخواسته قربانی میشدند و خونشان به شیطان تقدیم میشد. پس از مدتی این قضیه لورفت و عدهای بازداشت و مجازات شدند، اما هنگامی که پای شخصیتهای بلند پایه به پرونده کشیده شد، مقامات دستور توقف پیگیری را صادر کردند و این مراسم به طور مخفیانه و محرمانه ادامه پیدا کرد. این آیینها در طول قرنهای هفده و هجده در قالب گروههای سرّی که توسط اشراف ایجاد و رهبری میشد، ادامه یافت، گروههایی نظیر ژرمن باکسن، پسران نیمه شب، موهاکسها و نفرین شدگان. بعضی از این گروهها مثل «انجمن آتش دوزخ» بسیار گسترده بوده و شاخههای متعدد داشتند. سرانجام این گروهها به شکلگیری انجمنهای فراماسونری در انگلستان و فرانسه، و از جمع آنها گراند لژها ایجاد شد و سپس در تمام اروپا و آمریکا و به تدریج در تمام دنیا رخنه کرد. در قرن نوزدهم دکتر «چارلز هاکس» نوشت: «در سراسر جهان شیطان را صادقانهتر و بیش از گذشته و در مقیاس عظیمتری پرستش میکنند.» در قرن نوزدهم برای جا انداختن و مقبولیت شیطانپرستی کوششهایی صورت گرفت. «دیانا وگان» در کتابی با نام اعترافات داستان زنان، شیطانپرستی را مطرح کرد که در کل اروپا محافلی را اداره میکردند و مردان را در مراسم خود میپذیرفتند. او نقل میکند که چگونه در این گروهها و محافل برای پرستش شیطان دست به اعمال غیر انسانی زده و در انتظار روزی بودند که اصول اخلاقی مقبول جامعه را براندازند. البته بعداً معلوم شد که این داستان دروغ بوده ولی برای معرفی و ترویج شیطانپرستی و سنجش اقبال مردم به آن نقش مؤثری داشت. در آغاز قرن بیستم چهره برجسته و رسوای شیطانپرستی دانشمندی به نام «آلیسترکرولی» است. او تحقیقاتش را دربارة حقیقت بشر و اعمال شیطانی در سال 1898 هنگام پیوستن به گروه «هرمتیک اوردر» آغاز کرد. سپس به جامعه جادوگران انگلیسی زبان ملحق شد که اعضایی مثل «دبلیو. بییتس»، «آرتور مکن» و «دیون فورچون» داشت. بعدها به طور شخصی اعمال شیطانی بیسابقهای را ابداع کرد و طرفدارانی به دورش گردآمدند و انجمن «شیطان برای شیطان» را به رهبری کرولی تشکیل دادند. این امر باعث شد که پایگاهی دائمی در جزیرة چفالو واقع در سیسیل دایر کند و نام آن را صومعة تلهما (Telema of Abbey) بگذارد. او در سال 1947 از دنیا رفت و در مراسم تدفینش مراسم بلاک مس اجرا شد. در همین سالها دکتر «جرالد بروسوگاردنر» که از اعضای گروه «سپیدة طلایی» بود، مطالعات گستردهای را دربارة آیینهای بدوی و مذاهب باستانی انجام داد و روی اندیشههای کرولی بسیار مطالعه کرد تا اینکه در جزیرة «مَن» در انگلستان و در آسیابی قدیمی موزة جادوگری دایر نمود. امروزه دو جریان اصلی شیطانپرستی در جهان رواج دارد. نخست شیطانگرایی (Satenism) لاوایی که با چهرة شاخص «آنتوان ساندور لاوی» شناخته میشود. او با تأسیس کلیسای شیطان و نوشتن انجیل شیطانی در سال 1965خود را جانشین کرولی و پاپ کلیسای شیطان معرفی کرد. این جریان معتقد است که موجودی به نام شیطان وجود عینی ندارد و شیطان تنها نماد امیال، آرزوها و لذتطلبی انسان است. لاوی در آغاز کار، دوست و همکاری داشت به نام «مایکل آکینو» که در پی اختلاف عقیده با لاوی از او جدا شد و در سانفرانسیسکو معبد «ست» را تأسیس کرد و جریان ستیانیست(Setians) را به راه انداخت. و ديگري شیطانگرایی ستیانیستها به وجود عینی شیطان به عنوان پادشاه تاریکی معتقد هستند و سازمان مخفی و مخوف معبد ست را رهبر جنبش جهانی شیطانپرستی میدانند. این جنبش امروزه در ابعاد وسیعی فعالیت میکند و به ویژه در عرصههای فرهنگی مثل نشر کتاب و نشریات و سینما پرکارند. .
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.