حقیقت عبادت-عبادت ابلیس /

تخمین زمان مطالعه: 3 دقیقه

مگر عبادت خدا نقش هدایت و بازدارندگی ندارد؟ پس چرا شیطان با آن همه عبادت گمراه گردید؟


]چیستى عبادت حقیقت عبادت یا پرستش عبارت است از تعظیم و تقدیس و خضوع و خشوع احترام آمیز و تحسین آمیز همراه با ثنا و تذلل و خاکسارى عابد در برابر معبود.پرستش در حقیقت توجه باطنى عابد به حقیقتى است که او را آفریده و آدمى خود را نیازمند او در قبضه قدرت او مى بیند؛ سیرى است که پرستشگر از خلق به سوى خالق مى کند؛ شهید مطهرى، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 292. عبارت است از میل به خدمت و تقدیس موجودى برتر و والاتر که مستحق این خدمت است و تقدیس کننده بى آن که پاداشى از او بخواهد او را تقدیس، احترام و ستایش مى کند. همو، یادداشت ها، ج 6، الفبایى، ص 160.عبادت پرواز روح است و سفر روحانى، رمز آزادى و نشانه محبت آفریدگار و آمادگى براى خدمت او همان، ص 197.عبادت و نیت اسلام هیچ عبادتى را بدون نیت نمى پذیرد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «لاعمل الا بالنّیة»؛ اصول کافى، ج 1، ص 70. و نیز فرمود: «براى هر کسى همان است که نیت کرده». صحیح بخارى، ج 1، ص 2. نیت داراى دو رکن است:1. عمل همراه با آگاهى و توجه باشد؛ نه عادتى غافلانه و تهى از توجه و حضور قلب.2. اخلاص و انگیزه خدایى.نیت جان عمل است و بقیه پیکر آن. پیامبر فرمود: «نیة المؤمن خیر من عمله»؛ کافى، ج 2، ص 84..راز این مسأله این است که:الف. جهت گیرى کامل عمل به سوى خدا حفظ شود.ب. بر اثر عادت به صورت کارى غیر ارادى، بى هدف و تهى از درک و توجه نشود، چه در این صورت دیگر عمل خاصیت خود را از دست داده است. نگا: شهید مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 193-198.شیطان و کفر و خود پرستیقرآن می فرماید:«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ»1با توجه به این آیه شیطان اساسا گرفتار کفر و خودپرستى و هواى نفس و تکبر ورزیدن بوده است. ص، / 73، 74 - حجر / 33 - اعراف / 12 و... بنابراین، هواى نفس و خود را برتر و بالاتر دیدن کفر است و عبادت با چنین کفر پنهانی عبادت واقعی نیست و صورت ظاهری تهی از حقیقت عبودیت و خداپرستی واقعی است،همین مساله عاملى گشت تا شیطان با گزینش و اراده خود، از فرمان خدا سرپیچى کرده، از آن مقام منیع فرو افتد. نگا: المیزان، ج 8، ص 35 - 25، ج 13، ص 144، ج 7، ص 321. زآنکه هستى سخت مستى آوردعقل از سر، شرم از دل مى برد  صد هزاران قرن پیشین را همین مستى هستى بزد ره زین کمین شد عزازیلى از این مستى بلیس که چرا آدم شود بر من رئیس؟  خواجه ام من نیز و خواجه زاده ام صد هنر را قابل و آماده ام  در هنر من از کسى کم نیستم تا به خدمت پیش دشمن بیستم  من ز آتش زاده ام، او از وحل پیش آتش مر وحل را چه محل؟  او کجا بود اندر آن دورى که من صدر عالم بودم و فخر زمن؟  مثنوى / 5 / 1926 - 1920. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image