تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

به چه دليل معاد، جسمانى - روحانى است؟


1. تصريح قرآن مجيد، كه به ذكر چند نمونه بسنده مى شود: (مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى)؛[1]شما را از زمين آفريده ايم و به آن برمى گردانيم و بار ديگر از آن بيرون مى آوريم. (فَإِذا هُمْ مِنَ الاَْجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ)؛[2] ناگهان آنان از قبرها، به سوى پروردگار خود، شتابان خواهند بود. (وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ)؛[3] و براى ما مثالى زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت: چه كسى اين استخوان ها را زنده مى كند، در حالى كه پوسيده است؟! توضيح استدلال: در آيه ى اول، حشر و بازگردانيدن انسان ها در قيامت را، بى كم و كاست، به همان كيفيت آفرينش اوليه معرفى مى كند. همان گونه كه آفرينش اول (دنيا) جسمانى - روحانى است، آفرينش دوم (تارَةً أُخْرى) نيز جسمانى ـ روحانى خواهد بود. اگر معاد و زندگى در رستاخيز مانند اين دنيا جسمانى - روحانى نبود، صدق بار دوم بر آن مشكل بود و عبارت آن نيز مطلق نمى آمد؛ علاوه بر آن، لفظ (منها) مى رساند كه تصريح آيه ى شريفه بر اين است كه آفرينش دوم از همين خاك و زمين خواهد بود. و اين ظهور در بازگشت جسم دارد. آيه ى دوم، «قبرها» را مبدأ و مكان برانگيخته شدن انسان ها در قيامت معرفى مى كند، و اين جسم و تن است كه در قبر است، اگر معاد فقط روحانى مى بود نيازى به قبر و مكان نبود. پس حتماً جسم و تن در معاد حضور دارد كه اشاره به جايگاه آنها، يعنى قبور شده است. آيه ى سوم، دلالت بسيار روشنى دارد كه رستاخيز، مانند حيات دنيايى است و جسم و بدن انسان ها دوباره برمى گردند. همان طورى كه شأن نزول آيه بيان مى كند، اين آيه در پاسخ گفتار كسانى نازل شد، كه استخوان هاى پوسيده ى مردگان را خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) آوردند و در حالى كه آنها را فشار مى دادند و خاك مى كردند، از زنده شدن مجدد آنها در تعجب و سؤال بودند. روشن است كه آنها در صدد فهميدن كيفيت معاد جسمانى - روحانى بودند و اگر مراد، معادِ روحانى بود نيازى به آوردن استخوان هاى پوسيده و اين همه تعجب نبود.[4] 2. فطرت بى زبان انسان ها و روش مستمر نسل ها، هوادار معاد جسمانى - روحانى است. انسان به كالبد و جسم خود علاقه مند است، چون ساليان درازى با آن بوده و از آن استفاده كرده و به كمك آن، رنج ها و شادى ها را احساس كرده است؛ لذا در زندگى دنيا و در لحظه ى احتضار به فكر آن است؛ سفارش مى كند جسدم را فلان جا دفن كنيد، هزاران سال قبل سفارش به موميايى جسد مى كردند، حتى هندوها كه جسد مرده ها را مى سوزانند، بر اين باورند كه بدن را براى هميشه از عقاب برهانند. بديهى است كه توجه به جسم و تن، ناشى از اين تصور است كه همين حالت دنيايى، بعد از مرگ هم قابل اجراست؛ يعنى جسم و روح در كنار هم و در حقيقت، زندگى جديد را آغاز مى كنند. اگر تصورشان معاد روحانى تنها مى بود، ديگر توجه و اهتمام به جسد بى مورد بود. هم چنين مرادشان فقط معاد جسمانى نبود؛ چون اگر تنها جسم موضوعيت مى داشت و فهم و ادراك و شعورى در كار نمى بود، باز هم براى جسدِ بى جان اين همه آينده نگرى و سفارش بى مورد بود. بنابراين، انديشه ى معاد جسمانى - روحانى موافق فطرت سالم و خواست درونى انسان هاست.[5] 3. يك صدايىِ اديان قديم و اديان الهى در زنده شدن و از سر گرفتن زندگى مجدد پس از مرگ، پشتوانه ى فطرت است و معاد جسمانى - روحانى را از مسلمات انديشه ى انسانى مى سازد. آيين هاى زردشتى[6]، مصرى[7]، بودايى، دين ابراهيم[8]، موسى[9] و عيسى[10]و دين پيامبر خاتم (صلى الله عليه وآله) همه منادى معاد جسمانى - روحانى اند؛ بهترين گواه بر وجود عقيده ى معاد جسمانى - روحانى در ميان توده ها و اديان، اين آيه ى شريفه است: (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَ إِذا كُنّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنّا لَمُخْرَجُونَ. لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ...)؛[11] و كافران گفتند: آيا هنگامى كه ما و پدرانمان خاك شديم (زنده مى شويم و) از دل خاك بيرون مى آييم؟! اين وعده اى است كه به ما و پدرانمان از پيش داده شده... . تأكيد روى اين مطلب كه بدن خاك شده چگونه دوباره به حالت اول برمى گردد، به روشنى اين باور را مى رساند كه آنچه ميان كفار و مردمان عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) رايج و شايع بوده معاد جسمانى - روحانى بوده نه فقط روحانى، وگرنه تعجب از برانگيختن جسدهاى خودشان و پدرانشان بى مورد بود. و نيز تأكيد «من و ما» در (أَ إِذا كُنّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنّا لَمُخْرَجُونَ) اين نكته را مى رساند كه باورشان زنده شدن عين وجود دنيايى و حقيقت هستى شان بوده (همان من كه مركب از جسم و روح است) نه زنده شدن مجدد جسدها به تنهايى (معاد جسمانى تنها). معاد جسمانى - روحانى در سنجش خرد و برهان زنده شدن دوباره ى جسم و جان با هم، شدنى است (امتناع ذاتى ندارد). شكى نيست كه چنين حادثه اى از نظر عقل در شمار حوادث نشدنى و محال و ممتنع نيست؛ چون تحقق آن با هيچ محذور، مانع و مشكلى روبه رو نيست. توضيح اين كه، پيدايش يك پديده وقتى نشدنى است كه، يا خودش از قبيل اجتماع يا ارتفاع نقيضين باشد و يا به گونه اى به آن برگردد؛ مثلا اگر «دور» يا «تسلسل» در علت ها نشدنى است[12]، به خاطر بازگشت به اين مسأله است كه، موجودى هم علت باشد و هم نباشد، هم موجود باشد و هم نباشد، هم هستى آن وابسته باشد و هم مستقل، و چنين چيزى نشدنى است. بديهى است از محشور شدن بدن (جسم و جان) اجتماع يا ارتفاع دو نقيض لازم نمى آيد. اصولا در تاريخ فلسفه و كلام، تاكنون ديده نشده است كه مخالفان معاد جسمانى - روحانى اين مسأله را در شمار حوادث نشدنى قلمداد كنند. پی نوشتها:[1]. سوره ى طه، آيه ى 55. [2]. سوره ى يس، آيه ى 51. [3]. سوره ى يس، آيه ى 78. [4]. جلال الدين سيوطى در الدر المنثور، ج 7، ص 74، از ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم و... نقل مى كند كه ابن عباس گفت: عاص بن وائل خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و در حالى كه مقدارى استخوان پوسيده را با دست خود مى فشرد، پرسيد: اى محمد! آيا خداوند اين ها را زنده مى كند؟ پيامبر فرمود: بلى خداوند همين را بر مى انگيزاند... پس آيات مذكور نازل شد. ر.ك: ابى عبداله قرطبى، جامع الاحكام القرآن، ج 15، ص 58. [5]. محمدباقر شريعتى سبزوارى، معاد در نگاه عقل و دين، ص 180. [6]. على اصغر حكمت، تاريخ اديان، ص 162 و 232. [7]. يحيى نورى، اسلام و عقايد آراى بشرى، ص 46 و 48؛ فريد وجدى، دايرة المعارف، كلمه ى آخرت. [8]. سوره ى ابراهيم، آيه ى 41: (رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ)؛ سوره ى بقره، آيه ى 260: (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى). (معاد جسمانى را قبول داشت، سؤال از كيفيت و چگونگى تحقق آن بود). [9]. سوره ى بقره، آيه ى 72: (...كَذلِكَ يُحْيِ اللّهُ الْمَوْتى وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ). وقتى مقتول بنى اسرائيل زنده شد، خداوند فرمود: «مردگان را چنين زنده مى گردانيم.» كه گواه بر معاد جسمانى - روحانى است. [10]. سوره ى مريم، آيه ى 33: (وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا). [11]. سوره ى نمل، آيه ى 67ـ68. [12]. مثلا اگر سؤال شود، درخت را چه به وجود آورده؟ بگويند «بذرش»؛ وقتى سؤال شود بذرش را چه به وجود آورده؟ بگويند: «درختش»؛ لازم مى آيد بذر هم موجود باشد و لباس هستى پوشيده باشد، تا براى درخت علت شود و هم نباشد و معدوم باشد، تا او را درخت وجود دهد. منبع: آخرين سفر، رحيم لطيفى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1385) .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image