تخمین زمان مطالعه: 74 دقیقه
موضوع فوق از ابعاد متعدد قابل بررسی است ؛ با توجه به اهمیت و گسترش موضوع ، دو مقاله تحت عنوان «مسیحیت صهیونیستى ، نصیر صاحب خلق ، مجله موعود ش 41 و 42 » و « صهیونیسم مسیحی و جهان اسلام - محمد علی منصوریان ، پرسوجو ، درگاه پاسخگویی به مسایل دینی» که به صورت مناسب به بررسی موضوعات مهم و مرتبط با این پدیده پرداخته اند، ارائه می شود :
مقاله اول :
مسیحیت صهیونیستى
پیدایش و ظهور تاریخى آن
نصیر صاحب خلق
مقدمه
قسمت اول :
شاید باور آن قدرى مشکل باشد، اما واقعیتى است که وجود دارد. این واقعیت بُعد دینى ـ اعتقادى و متافیزیکى راهبردهاى نظامى آمریکا و اسرائیل است. بنیادهاى تئولوژیک راهبردهاى نظامى آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه بر باورهایى استوار است که ریشه هایى توراتى دارد. این باورها بازگشت دوم مسیح(ع) (از نظر مسیحیان بنیادگرا) و ظهور و آمدن او (از نظر یهودیان صهیونیست) را منوط به وقایعى مى داند که از جمله آنها مى توان اجتماع و استقرار یهودیان در سرزمینهاى مقدس؛ ویرانى دو مسجد اقصى و صخره در قدس و بناى معبد بزرگ یهود به جاى آنها و وقوع «نبرد آخر زمان» و یا «آرماگدون» در صحراى آرماگدّو در سرزمینهاى اشغالى (اسرائیل) را نام برد.
اینها وجوه اشتراک مسیحیت بنیادگرا و معتقدان به عهد عتیق و یهودیان بنیادگرا است. این دو گروه جریان اعتقادى ـ سیاسى اى را به وجود آوردند که به «مسیحیت صهیونیستى» و یا «صهیونیسم مسیحى» موسوم گشته است. مطالعات تاریخى در ارتباط با این پدیده نشان مى دهد که این جریان در بسیارى از تحولات سیاسى، تغییرات ژئوپولیتیکى خصوصا پیدایش کشور نامشروع اسرائیل نقش اساسى و جدى داشته است.
على رغم وجود راست مسیحى که نقش قابل توجهى را در مبارزه با بحرانهاى اخلاقى و اجتماعى داخلى در آمریکا به عهده دارد، مسیحیت صهیونیستى بیشترین توان خود را به کنترل سیاست خارجى آمریکا و هدایت آن در راستاى حصول اهداف سیاسى ـ دینى اى که برگرفته از نگرش و جهان بینى توراتى مى باشد معطوف داشته است.
هر چند که طى سالهاى اخیر و به طور مشخص در دهه پایانى قرن بیستم، راست مسیحى در راستاى اهداف خود ـ که عموما تعقیب دکترین «مسیحى سازى» و ترویج ارزشهاى اخلاقى مسیحى است ـ تلاش نموده تا به طور جدى بر سیاست خارجى آمریکا تأثیر گذارد، اما نوع توجه و نگرش آنها به اهداف مورد نظر در سیاست خارجى آمریکا با جریان «مسیحیت صهیونیستى» داراى وجوه افتراق بارزى است که پرداختن به آن نیازمند مجال دیگرى است. به هر تقدیر در نوشته اى که هم اکنون در پیش روى شماست، پیدایش و تطور تاریخى پدیده «مسیحیت صهیونیستى» یا «صهیونیسم مسیحى»1 و خاستگاه این جریان مورد بررسى قرار مى گیرد. از آنجایى که خاستگاه زمانى این پدیده مقارن با سربرداشتن «پروتستانتیسم» در قرون میانه در اروپاست، لذا جریان پروتستانتیسم و به ویژه «پیوریتانیسم» به عنوان بستر جریان مسیحیت صهیونیستى. به طور مشروح مورد بررسى قرار گرفته است. وجود عناصر عبرانى و آموزه هاى تئولوژیک عهد عتیق در پروتستانتیسم مسیحى که وجه تمایز بارز و شاخص مسیحیت کاتولیک و پروتستان است، این ظن و گمان را موجب گردیده است که پروتستانتیسم نوعى «یهودى گرى» در مسیحیت بوده است.
براساس آراء و نظراتى که ملاحظه خواهید نمود، رهبران و بنیانگذاران پروتستانتیسم، خود به یهودى بودن و یا یهودى گرى متهم اند. این اتهامات علاوه بر این که از جانب کلیساى کاتولیک به آنها وارد شده، در بسیارى از منابع یهودى نیز مورد تأیید قرار گرفته است. بنابراین، نقش یهود و یهودى گرى در پیدایش پروتستانتیسم مسیحى غیر قابل انکار مى نماید. نکته قابل ذکر دیگرى که در اینجا باید به آن توجه داده شود این که شاید براى بسیارى علت همراهى و هم آوایى دو دولت بریتانیا و آمریکا چندان روشن نباشد و این که چرا انگلیس، على رغم این که دولتى اروپایى است اینقدر با اروپا مخالفت نموده و خطوط سیاست خارجى آن حداقل در ارتباط با بعضى از مسائل خصوصا حمایت از رژیم نامشروع صهیونیستى، بحث نفت خاورمیانه و خصوصا خلیج فارس، صلح خاورمیانه و حرکتهاى نظامى با آمریکا منطبق است. این امر یک وجه تاریخى ـ اعتقادى دارد که در جنبش پیوریتانیسم نهفته است. جنبشى که در انگلیس سربرداشت و به آمریکا رفت و در تکوین و شکل گیرى هویت اعتقادى ـ فرهنگى آمریکا نقش بسزایى بازى نمود.
بخش اول
مسیحیت صهیونیستى، فرایند تاریخى ـ دینى پروتستانتیسم
پروتستانتیسم را مى توان به نوعى بازگشت و رجعت مسیحیان به «عهد عتیق» یا تورات نامید. نهضت پروتستانتیسم به طور مشخص با «لوتر» و آراء اعتقادى جدید او در خصوص مسیحیت آغاز مى گردد. لوتر خود پیش از آغاز نهضت پروتستانتیسم تحت تأثیر عمیق آموزه هاى فلسفى، تئولوژیک و جهان بینى عبرانى بوده است. «به هنگام تحقیق و پژوهش در خصوص لوتر به عنوان بزرگ ترین پیشواى پروتستانتیسم و این که او چگونه مجذوب چنین رویکردى گردید، با علاقه زائدالوصف او به دین عبرانى و منابع عبرانى روبرو مى شویم.»2
تأثیرپذیرى لوتر و همفکران او از تئولوژى عهد عتیق در یک فرایند طبیعى موجب پیدایى تغییرات بزرگى در مفاهیم دینى کلیساى کاتولیک گردید، رویکرد «به بهشت دنیایى» به جاى «آخرت گرایى» مسیحى نشست. «ربح» و «ربا» که در مسیحیت کاتولیک تحریم شده بود در مسیحیت پروتستان تشریع گردید و پس از آن با سرعت و همراه با توسعه پروتستانتیسم در اروپا گسترش یافت. بزرگداشت یهودیان و برترداشتن قوم یهود و متعلق دانستن سرزمینهاى فلسطین تحت عنوان به اصطلاح «ارض موعود» و سرزمینهاى مقدس وعده داده شده به قوم یهود از جانب خداوند، شاخصه دیگر پروتستانتیسم لوترى بود. لوتر در این ستایش و تمجید از به اصطلاح «قوم برگزیده خداوند» به اندازه اى پیش رفت که شبهه یهودى بودن او در محافل مسیحى کاتولیک به صورت جدى مطرح گردید. خود او نیز با انتشار کتابى که تحت عنوان عیسى مسیح یک یهودى زاده شد3 در سال 1523م. به رشته تحریر درآورد، به این شبهه بیش از پیش دامن زد. او در این کتاب نوشت:
یهودیان خویشاوندان خداوند ما (عیسى مسیح) هستند، برادران و پسر عموهاى اویند، روى سخنم با کاتولیکهاست. اگر از این که مرا کافر بنامند خسته شده اند بهتر است مرا یهودى بخوانند.4
ستایش لوتر از یهودیان در شرایطى که کلیساى کاتولیک به عنوان باور حاکم و مقتدر بر اعتقاداتى کاملاً ضد یهودى استوار بود این شبهه را به طور فزاینده مطرح مى ساخت که پروتستانتیسم، مسیحیتى است که بنیادها و شالوده هاى آن یهودى است و شاید این نظر به نحوى بیانگر پیدایى مسیحیت یهودى بود. هر چند که لوتر در سالهاى پایانى عمر خود با نوشتن مطالبى علیه یهودیان توانست به نوعى نام خود را به عنوان یک ضد یهودى در تاریخ رسمى ثبت نماید اما این اقدام لوتر نیز نتوانست بدبینى به وجود آمده را برطرف کند.
لوتر بعد از «پاولوس قدیس» پایه گذار دومین انحراف بزرگ در مسیحیت تلقى مى گردد. باید یادآور شویم که پاولوس، تعبیه کننده تثلیث در مسیحیت، نیز همچون لوتر تحت نفوذ (دین) عبرانى قرار داشت. او یهودى اى بود که نام حقیقى او «شائول» بود و قبل از مسیحى شدن در قدس مطالعات و تحقیقات مبسوطى بر روى کتاب کابالا منبع «باطنى گرایى عبرانى» انجام داده بود.5
نکته جالب توجه دیگر در این رابطه، حمایت و زمینه سازى توسعه و ترویح پروتستانتیسم توسط یهودیان بود. به نظر مى رسد که یهودیان با حمایت از پروتستانتیسم در صدد تحقق دو هدف راهبردى خود بودند:
اول این که کلیساى کاتولیک؛ یعنى کانون بزرگ خصومت و دشمنى علیه خود را از اریکه قدرت به زیر کشند.
دوم این که جهان بینى، و اعتقادات قومى ـ دینى خود را در شکل و شمایلى جدید عرضه نموده و روند یهودى سازى اساس تمدن سده هاى میانه و در ادامه آن سده هاى جدید اروپا را فراهم سازند که به هر دو هدف خود نیز نایل آمدند.
تحول باور مسیحى ـ یهودى و تبدیل آن به مسیحیت صهیونیستى به عنوان ایدئولوژى پروتستانهاى قرون میانه توسط پیوریتنها صورت پذیرفت. «این فرقه پروتستان که ساختار هنجارهاى اخلاقى آن تماما منطبق با تورات بود و به عنوان یهودیگرى انگلیسى شناخته مى شد»6 توسط فردى کالوینیست پروتستان، به نام «ویلیام تیندل»7 پایه گذارى شده و در اروپا گسترش یافته بود و خود شاخه اى از کالوینیسم به حساب مى آمد.
با سرنگونى پادشاه انگلیس توسط کرومول پیوریتن و قدرت گرفتن پیوریتنها و بازگشت یهودیان به انگلستان مبانى و شالوده هاى مسیحیت صهیونیستى به صورت فوق العاده تحکیم مى گردد؛ چرا که با قدرت گرفتن پیوریتنیسم در انگلیس و متعاقب آن آمریکا و شمال آتلانتیک، مطالعات توراتى گسترش یافته و توجه فوق العاده اى به زبان عبرى نشان داده شد. وابستگى پیوریتنیسم به یهودیت به حدى بود که از تمامى دیگر مذاهب پروتستان در این رابطه پیشى گرفته بود و در عین حالى که مذهبى یهودى نبود، ولى صفت «جودایزر»8 را کسب کرده بود.9
پیوریتنها خصوصا قانون و قواعد توراتى را با دقت و وسواس به کار مى بستند و به پالووس قدیس نیز که واضع آموزه مسیحى «اسرائیل جدید» بود علاقه نشان مى دادند.10
پیوریتنها ضمن همانندانگارى خود با یهودیان مذکور در تورات، براى خود هویت یهودى جدیدى کسب کردند و بر فرزندان خود نامهاى یهودى مثل ساموئل، آموس11، سارا و یا جودیت12 مى گذاشتند.13
پیوریتنها همچنین حمایتهاى «استراتژیکى» از یهودیان زمان خود به عمل مى آوردند. در آن زمان در انگلستان هیچ یهودى اى وجود نداشت؛ چرا که پادشاه انگلستان در قرن سیزدهم به اتهام «رباخوارى و استثمار مردم»، کلیه یهودیان را از کشور خود اخراج نموده بود. اما یهودیان خواستار بازگشت به انگلستان بودند؛ چرا که در کتاب مقدس آنها این اصل وجود داشت که قبل از آمدن حضرت مسیح(ع) آنها باید در تمامى دنیا پخش مى شدند. پیوریتنها که احترام فوق العاده اى براى تورات قائل بودند و در راستاى تحقق این پیشگویى تورات از یهودیان، به مثابه «قوم برگزیده» در راستاى تحقق پیشگویى مذکور با هیجان و خلوص حمایت به عمل مى آوردند.
قدرت گرفتن پیوریتانیسم موجب پدید آمدن دیدگاه جدیدى نسبت به یهودیان گردید. با گسترش کالوینیسم، یهودیان مورد علاقه و احترام پیروان آن قرار گرفتند؛ چرا که آنها بر مبناى تئولوژى پیوریتانیسم، حافظان فرهنگ و زبان تورات بودند. لذا براساس اعتقادات پیوریتنها قبل از بازگشت مجدد مسیح باید یهودیان به سرزمینهاى مقدس بازمى گشتند.14
«رجینا شریف»15 نویسنده یهودى در کتاب خود با عنوان صهیونیسم غیر یهودى16 در توصیف و بیان حمایت پیوریتنها از تئورى «قوم برگزیده» و همینطور تئورى «بازگشت یهودیان به سرزمینهاى موعود» چنین مى نویسد:
کارتریس رهبر کلنى پیوریتنهاى آمستردام در نامه خود، این موضوع را نیز روشن نموده است که: دولت انگلیس با شهروندان جدیدش که از هلند خواهند آمد، اولین و بهترین کشورى خواهد بود که فرزندان اسرائیل، دختران و پسران اسرائیلى را با کشتى به سرزمینهاى موعود، سرزمینهاى ابراهیم، اسحاق و یعقوب انتقال خواهد داد.17
«قول حمایت از صهیونیزم» که از سوى پیوریتنها داده شده بود حقیقتا نیز به جاى آورده شد. در قرن بیستم رهبران صهیونیسم که براى تشکیل دولت یهودى در فلسطین در جست وجوى کمک و یارى بودند بزرگ ترین حمایت را از «مسیحى ـ صهیونیستهاى» آینده و کلیساى پروتستان که در اصل ادامه پیوریتنها بودند دریافت داشتند. به این ترتیب که تصمیم اتخاذ شده از جانب «لرد بالفور»18 مبنى بر حمایت سیاسى از تشکیل یک دولت یهودى در فلسطین بیش از آنى که یک برآورد سیاسى باشد مبتنى بر باورها و اعتقاداتى بود که بر مبناى آن «سرزمینهاى مقدس» از جانب خداوند در اختیار یهودیان گذاشته شده بود و به آنها تعلق داشت.»19
به زودى جماعت یهودى بازگشته به انگلستان در مدت زمان کوتاهى به قدرت اقتصادى قابل توجهى تبدیل شدند. «خاندان روچیلد» نیز از میان این جماعت سربرداشت.
رسالت هوادارى پیوریتنها از یهود، تنها به داخل مرزهاى انگلستان محدود نماند بلکه این جریان به طور گسترده در قرنهاى 16 و 17 در میان کشورهاى انگلیسى زبان رشد و توسعه یافت.
عصر پیوریتنیسم در آمریکا و یا نیواینگلند آن روزگار با تأسیس اولین کلونى پیوریتنى در سال 1620م. در «ماساچوست»20 آغاز گردید. بعدها کلونیهاى بزرگ تأسیس شده در «پلى موس»21 ضمن توسعه و گسترش خود تمامى نیواینگلند را دربر گرفتند. پیورتینها چنان دلباخته عهد عتیق شده بودند که مى خواستند به جاى نیواینگلند نام «نیو اسرائیل» را به آمریکا بدهند.22 و اینچنین پیوریتنیسم در تأسیس آمریکا نقش آفرینى نمود.
همگونگى پروتستانتیسم آمریکایى برآمده از پیوریتنیسم و احساس مشترک آن با یهودیت در منابع دیگرى نیز مورد اشاره قرار گرفته است. «ادوارد تیونان»23 در کتاب خود با عنوان لابى: قدرت سیاسى یهودیان و سیاست خارجى آمریکا24 چنین مى نویسد:
براندیس25 رهبر حرکت صهیونیستى آمریکا، به هنگامى که مشغول توسعه فعالیتهاى سازمان خود بود، به ناگاه صاحب دوستى در کاخ سفید شد این دوست ویلسون، رئیس جمهور (آمریکا) بود. ویلسون نه تنها براندیس را در سال 1916م. به ریاست دادگاه قانون اساسى آمریکا منسوب نمود، بلکه همزمان با آن از تئورى صهیونیسم مطرح شده توسط این دوست جوان خود نیز حمایت به عمل آورد...
این موضع ویلسون بسیار فراتر از تصمیم گیرى سیاسى عملگرایانه بود. ویلسون که خود فرزند یک کشیش پرس بیترین بود و به طور مدام کتاب مقدس را مطالعه مى کرد، نسبت به یهودیان و سرنوشت آنها احساس علاقه مى نمود. در پروتستانتیسم آمریکایى نسبت به آرمان صهیون گرایش بزرگ و قابل توجهى وجود دارد. گروس همچنین این اظهارات ویلسون را که «من خود به عنوان یک فرزند کشیش پروتستان در مقابل سرزمینهاى مقدس و بازگردانیدن آن به صاحبان اصلى آن احساس وظیفه مى نمایم» نیز نقل مى کند.26
جماعت پروتستانها در آمریکا تحت چنین تلقى قرار دارند.
پروتستانهاى بنیادگرا در آمریکا (تشکیل کشور) اسرائیل را وعده تحقق یافته تلقى مى کنند. کوچک ترین اعتراض به کمکها و حمایتهاى آمریکا از اسرائیل از سوى این جماعت با اعتراضات شدیدى روبرو مى شود.27 با این همانى تلقى کردن دولت اسرائیل با یهودیانى که در تورات ذکر آنها رفته است، فلسطینیانى که در غزه و شریعه غربى زندگى مى کنند نیز به عنوان مردم کنعان قلمداد مى گردند28. بدین ترتیب که این جماعت حفظ قدرت و اقتدار آمریکا را نیز منوط به حمایت از اسرائیل مى دانند. «جرى فالول» یکى از رهبران بیش از 40 میلیون پروتستان اوینجلیک اعلام مى دارد:
هر رفتارى که دیگر کشورها با اسرائیل داشته باشند خداوند نیز همان رفتار را با آنها خواهد داشت.29
دشمن مشترک اوینجلیکها و یهودیان که دوستى نزدیک با یکدیگر دارند بنا بر گفته نوام چامسکى مسلمانان هستند.30
نتیجه این که مى توانیم بگوییم که جنبش پروتستانتیسم در مقیاس وسیعى بازگشت و رویکرد به عهد عتیق و جهان نگرى عبرانى است و این رویکرد داراى آثار اجتماعى ـ اقتصادى (زایش کاپیتالیسم و مشروعیت یافتن بهره و ربا) و اجتماعى و سیاسى (نوعى هوادارى غیر عادى از یهودیت و دلدادگى به آن) بوده است.
حال که تا حدودى چگونگى شکل گیرى مسیحیت صهیونیستى به مثابه فرایند تاریخى پروتستانتیسم بیان گردید. ضرورتا مى بایستى به کارکردهاى آن از نظر تاریخى ـ سیاسى نیز پرداخته شود.
بخش دوم
صهیونیزم مسیحى چیست؟
وقتى از گروههاى دینى رادیکال در رویارویى اسرائیل و فلسطین سخن به میان مى آید، بلافاصله گروههاى دینى که تحت نام اسلام و یهودیت قرار دارند به ذهن متبادر مى گردد. در صورتى که گروههاى رادیکال و افراطى مسیحى اى که نامى از آنها برده نمى شود در این رابطه اهمیت غیر قابل انکارى را دارا هستند. این گروهها از آن جهت که نقش فعالى را در رویارویى اسرائیل و فلسطینیان بر عهده داشته و مخالف هرگونه برقرارى صلح بین آنها هستند، به گروههاى «افراطى» معروفند.
گروههاى مسیحى مذکور عموما بنیادگرا31 (رادیکال) بوده و جانبدار و هوادار اسرائیل هستند. حتى در ارتباط با اهداف وجودى خود از بسیارى از اسرائیلیها هم بنیادگراترند. در حالى که در میان اعضاى آنها هیچ اسرائیلى و یا فلسطینى وجود ندارد اما رهبران بعضى از این گروهها اسرائیلى هستند. بعضى از این گروهها با حمایت از سیاستهاى صهیونیستى دولت اسرائیل و یا حمایت مستقیم از بعضى از گروههاى دیگر یهودى، به توسعه و شدت گرفتن درگیرى و رویارویى در خاورمیانه دامن مى زنند. گروههاى دیگر نیز غیر مستقیم در این رابطه فعال هستند. این گروهها در حال جمع آورى اعانه و کمک براى اسرائیل و گروههاى اسرائیلى در دیگر کشورها بوده و در این کشور اطلاعات نادرستى را به جانبدارى از اسرائیل در ارتباط با درگیرى و رویاروییهاى داخلى در اسرائیل پخش مى کنند. علاوه بر آن، این گروهها در حکومتهاى کشورهاى خود گروههاى نفوذ (لابى)ى را در حمایت از اسرائیل تشکیل داده یا مى دهند.
از جمله این گروههاى نفوذ لابى موجود در کنگره آمریکاست که در حد قابل توجهى کارایى دارد. لابى گروههاى مذکور که جانبدار اسرائیل بوده و در کنگره صاحب نفوذ است به قدرى بزرگ و قدرتمند است که هر ساله به واسطه آن 5/5 میلیارد دلار از جانب دولت آمریکا به اسرائیل پرداخت مى شود.32
بنیادهاى دین شناختى صهیونیسم مسیحى
شاید فهم و درک حمایت گروههاى مسیحى بنیادگرا از یک دولت یهودى و اشتیاق وافر آنها به این دولت در مرحله اول ممکن نباشد. علت حمایت آنها از چنین دولتى، تفاسیرى است که از کتاب مقدس به عمل آمده است. آنها به معانى ادبى کتاب مقدس به مثابه کلام خدا باور داشته و بعضى از بخشهاى مشخص کتاب مقدس را به عنوان پیشگویى آخرین جنگ بزرگى که در صحراى «مگیدو»33 واقع در اسرائیل رخ خواهد داد تعبیر مى نماید. این جنگ به عنوان آخرین جنگ بزرگ در کتاب مقدس به عبرانى «آرماگدون»34 نامیده شده است. نام آرماگدون برگرفته از نام تپه مگیدو واقع در صحرایى به همین نام است. یعنى این جنگ در صحراى مگیدو که امروزه در اسرائیل واقع شده است رخ خواهد داد. جنگ آرماگدون تنها و تنها پس از گردهمایى و استقرار یهودیان به عنوان یک ملت در قلمرو «ارض موعود»35 به وقوع خواهد پیوست. گروههاى مسیحى مذکور یهودیان را تنها «بندگان برگزیده خداوند» قلمداد نموده و اعتقاد دارند که خداوند سعادت دنیا را به یهودیان و سعادت اخروى را نیز به آنها (گروههاى مسیحى) عطا خواهد نمود؛ چرا که خداوند نیکى و سعادت اخروى را به آنها وعده داده است. به دلیل وعده سعادت اخروى، این گروههاى صهیونیست مسیحى خود را «مسیحیان از نو زاده شده»36 نامیده و معتقدند که آرماگدون را نخواهند دید و هیچگونه تألمات ناشى از این دوره را نیز متحمل نخواهند شد؛ چرا که آنها اعتقاد دارند که توسط خداوند به آسمانها برده خواهند شد آنها این رخداد و واقعه را Rapture (به معنى خوشى و شادمانى بى حد و حصر) نامیده و معتقدند که این حالت فقط و فقط شامل حال مسیحیان یادشده خواهد بود.
این دکترین که از سوى دیگر کلیساها نیز پذیرفته شده است، «هزاره گرایى»37 نامیده شده است. چرا که در کتاب مقدس (تورات) به وقوع این جنگ در هزاره سوم اشاره شده و یا این که چنین تفسیرى از آن به عمل آمده است. از سوى دیگر (گفته مى شود که) عیسى مسیح در این جنگ از آسمان به زمین باز خواهد گشت و دجال را در اینجا خواهد کشت و پس از آن پادشاهى خود را آغاز خواهد نمود و دوران صلح آمیزى که سالیان سال ادامه خواهد یافت آغاز خواهد گردید. بدین ترتیب چرایى علاقه مسیحى صهیونیستهاى بنیادگرا به اسرائیل و آغاز سریع جنگى که خود زمینه بازگشت مجدد مسیح را فراهم خواهد ساخت روشن مى گردد.
گروههاى صهیونیست مسیحى یاد شده از آنجایى که معتقد به وجود هفت مرحله گذار در کتاب مقدس هستند خود را «تدبیرگرایان» یا «dispensationalism»38 مى دانند. در عین حال این گروههاى مسیحى به دلیل اینکه قبل از جنگ آرماگدون بوده اند و از فلاکت و مشقات و درد و رنج آن جنگ دور نگه داشته شده اند خود را «بخشوده شدگان» مى نامند.
این مراحل (هفت گانه) که در کتاب مقدس پیشگویى شده و بخشوده شدگان به آن اعتقاد دارند عبارتند از:
1. بازگشت یهودیان به فلسطین؛
2. ایجاد دولت یهود؛
3. موعظه شدن انجیل به بنى اسرائیل و دیگر مردم دنیا و در تمامى دنیا؛
4. (حصول مرحله) وجه (Rapture) به بهشت رفتن کلیه کسانى که به کلیسا ایمان آورده اند؛
5. دوران فلاکت39 این مرحله هفت سال طول خواهد کشید. در این مرحله یهودیان و دیگر (به اصطلاح) مؤمنان ظلم خواهند دید. اما سرانجام صالحان با پیروان دجال به نبرد خواهند پرداخت؛
6. وقوع جنگ آرماگدون، جنگى که در صحراى مگیدو در اسرائیل به وقوع خواهد پیوست؛
7. شکست لشکریان دجال و استقرار پادشاهى مسیح. پایتخت این پادشاهى اورشلیم (قدس) خواهد بود. این پادشاهى به وسیله یهودیان اداره خواهد شد و یهودیان به مسیح خواهند پیوست و یا مسیحى خواهند شد.
مراحل یاد شده بنیانهاى اعتقادى «بخشوده شدگان» است. اما در میان گروههاى یادشده بعضى تفاوتها وجود دارد. به عنوان مثال، نقطه نظرات متفاوتى که در ارتباط با عاقبت و فرجام یهودیان در میان آنها وجود دارد (مثل بازگشت تمامى آنها به سرزمین اسرائیل و مواردى از این قبیل).
«بخشوده شدگان» از تعیین و بازشناسى مکانهاى پیشگویى شده توسط کتاب مقدس بسیار خوششان مى آید. مثل بازشناسى (تعیین حدود) صحراى مگیدو در اسرائیل. بخشوده شدگان با داشتن این تلقى که بعضى از کلمات عبرانى به کار رفته در ارتباط با دجال در بخشهایى از کتاب مقدس در انگلیس مترادف روسیه و مسکو است، چنین تعبیر مى کنند که دجال از سمت روسیه خواهد آمد. آنها اعتقاد دارند که نبرد آرماگدون نبردى با سلاحهاى هسته اى خواهد بود. آمریکا که در این جنگ در کنار اسرائیل قرار خواهد گرفت دچار انحطاط اخلاقى خواهد شد.
کتاب هال لیندزى40 با نام زمین سیاره بزرگ مرده41 که از سوى تعدادى از رهبران بنیادگراى «بخشوده شدگان» بسیار تأثیرگذار عنوان شده است به خوبى تعیین کننده این تئورى و پرفروش ترین کتاب در این رابطه بوده است.42
مسیحیت در پى تلافى کردن سیاستهاى آنتى سیمیتیک (یهود ستیزى) در تاریخ گذشته خود است. اما در عین حال این موضوع براى بعضى از گروهها به صورت بک پارادوکس درآمده است؛ چرا که به زعم آنها مسیحیان برتر از یهودیان هستند. به عنوان مثال آنها قبول دارند که یهودیان بندگان برگزیده خداوند هستند و قبول دارند که به عنوان یک واسطه در بازگشت مجدد مسیح عمل مى نمایند، اما معتقدند در صورتى که یهودیان پذیراى مسیح نباشند نمى توانند به بهشت بروند. پارادوکس دیگر این که «بخشوده شدگان» معتقدند که دیاسپورا (سرگردانى یهود و متفرق شدن آنها) و حتى قتل عام آنها توسط نازیها مجازاتى الهى و ناشى از ایمان نیاوردن یهودیان به مسیح و کشته شدن مسیح توسط آنها است.
بخش سوم
تاریخچه صهیونیسم مسیحى
تاریخچه پیدایش صهیونیسم مسیحى در واقع به قبل از تشکیل دولت اسرائیل و حتى به قبل از ظهور و پیدایى یهودیان صهیونیسم باز مى گردد. ریشه این تئولوژى به عصر پیشین کسانى باز مى گردد که هیچ گونه مقام کلیسایى نداشته و با ترجمه کتاب مقدس به زبان مادرى خود مطالعه و تفسیر آن برایشان ممکن شده است این نظر که تشکیل دولت ملى یهود در فلسطین نشانه بازگشت مجدد مسیح خواهد بود اولین بار توسط «الیور کرمول»43 و «پاوول فلگن هاوور»44 از رهبران پروتستانهاى قرن 17 مطرح گردید.45
در اواخر قرن 19 مسیحیان پروتستان جهت تشکیل چنین دولتى و تحقق پیشگویى یاد شده پیشنهادهایى را مطرح نمودند. یکى از شخصیتهاى صهیونیست معروف انگلیس «لرد آنتونى اشلى»46 ناپدرى همسر خود را که دبیر روابط خارجى انگلیس بود به گشودن کنسولگرى انگلیس در قدس قانع ساخت. این کنسولگرى تمامى یهودیان فلسطین را على رغم اینکه شهروندان دولت عثمانى بودند تحت زعامت خود قرار داد.
مسیحیان پروتستان، به ویژه پروتستانهاى انگلیس، آمریکا و دیگر کشورهاى اروپایى در طول قرن 19 ضرورت تشکیل یک دولت یهودى در فلسطین را مرتبا اعلام داشته و گوشزد مى کردند. در سال 1848م. «واردر کرسون»47 کنسول آمریکا در قدس با حمایت و کمک صهیونیست مسیحیهاى انگلیسى در «وادى رفائیم» یک اقامتگاه و محله یهودى نشین ایجاد کرد. در سال 1898م. «ادوین شرمن والیس»48 کنسول آمریکا در فلسطین گفت:
مردمى که منتظر سرزمین اند آماده آمدن هستند و به محض تأمین شرایط زندگى و به محض تأمین امنیت آنها خواهند آمد. یا باید این امر را به جا آورند و یا بى ارزش بودن پیشگویى هاى (کتاب مقدس) را بپذیرند.
اما انگیزنده صهیونیست مسیحیهاى اولیه تنها جنبه تئولوژیک نداشت. آنتى سمیتیزم نیز در این رابطه انگیزنده مهمى بود.
تعداد زیاد از مدافعان اروپایى صهیونیسم نیز با این فرض که اروپا از یهودیان پاکسازى خواهد شد، به این امر تشویق شدند. بزرگ شمردن آنتى سمیتیسم از یک سو و تلقى یهودیان به عنوان «بندگان برگزیده خداوند» از سوى دیگر در حرکتهاى صهیونیست ـ مسیحى در حال حاضر نیز به صورت تضادآمیزى مطرح است.
انگیزنده هر چه مى خواهد باشد، حرکت صهیونیسم مسیحى در نهادینه شدن صهیونیسم در حاکمیتهاى انگلیس و آمریکا نقش بزرگى را ایفا نموده است. همان گونه که «بنیامین نتانیاهو»49 در سال 1985م. هنگامى که سفیر اسرائیل در سازمان ملل بود در حین برگزارى مراسم نیایش چاشت اظهار داشت:
نوشته هاى صهیونیست ـ مسیحیها اعم از آمریکایى و یا انگلیسى، «لوید جرج»50، «آرتور بالفور»51 و «وودرو ویلسون»52 را تحت تأثیر قرار داده بود.
ادامه دارد
پى نوشتها:
1 .به نظر ما عنوان «مسیحیت صهیونیستى» عنوان دقیق ترى براى این جریان است.
2 .Harun yahya/protestanlik, Aydin lama ve ibrani Mistisizmi, www. harun yahya. org.
3 .Jesus christ was born a jew.
4 .Leon Poliakov, History & Anti-Semitism, p.221.
5 .James B. Prichard, the concised Atlas of the Bible, Times book, London, 1991, p.124.
6 .Universal jewish Encyclopedia. calvinism, vol.2, p.648.
7 .William Tyndale.
8 .Judaizer.
9 .Karen Armestrong/ Holey war/ macmillian london limited/ 1988. p.344.
10.همان منبع، همان صفحه.
11. Amos.
12. Judith.
13. همان منبع، صفحه 34.
14. Eli Barnavi, A Histocial Atlas of the Jewish people: From the Time of patriarchs to the present Hutchinson press, London, 1992, p.140.
15. Regina shrif.
16. Non - Jewish Zionism.
17. همان منبع، ص24.
18. لورد آرتور بالفور، وزیر امور خارجه انگلیس، یکى از شخصیتهاى مسیحى ـ صهیونیست معروف که در سال 1917 با انتشار اعلامیه بالفور صهیونیزم را مورد حمایت وسیع و بزرگ دولت انگلیس قرار داد.
19. Encyclo pedia Judaica, Zionism, vol.16, p.24.
20. Massa chussetts.
21. Plymouth.
22. Nathanc. Belth. A promise to Keep: A varrative of the American Enconter with Anti-Simitism, Times Books, New york, 1979, p.3.
23. Edward Tivnan foreign policy.
24. The lobby: jewsh political pawer and American.
25. Brondeis.
26. Edvard Tivnan, the lobby: jewish political power and American foreign policy, Simon & Schuster, New york, 1987, pp.17-18.
27. Paul findley. They Dare to speak out: people and institations con front israels lobby, lowrence hill Books, illinois, 1989, pp.238-246.
28. همان منبع، صفحه 240.
29. همان منبع، صفحه 242.
30. Kader ocgenti: ABD, Israel ve Filistin, iletism yayin lari, Istanbol, 1993, sf38.
31. fandamentalist.
32. www. yurtdisi. mgv. org. tr.
33. Megiddo.
34. Armagedon.
35. Eretz israel.
36. born-again.
37. Milenyalism.
38. واژه dispensationalism که در لغت به معنى: 1.پخش و توزیع، تقسیم کردن، حاکمیت اقتدار؛ 2. بخشودگى، غمض عین کردن، صرف نظر کردن و استثناست. در مسیحیت نیز این واژه به معنى «دوران سیطره و حاکمیت یک دین» و یا «اجازه ویژه صادر شده از طرف کلیسا» مى باشد.
39. Tribulation.
40. Hal Lindsey.
41. The Late Great Planet Earth, Rapids, Mich: Zondervan publishing House, 1970.
42. این کتاب فروش فوق العاده اى در سطح جهان داشته. در آن حوادث زمان حاضر با تشابهات ارائه شده در انجیل درباره پایان کار جهان نشان داده شده است(م). در این کتاب لیندزى پیش گویى مى کند که جنگ جهانى سوم هنگامى آغاز خواهد شد که شوروى و یکى از هم پیمانان عربش به اسرائیل حمله کند، وى مى گوید: «به محض اینکه نبرد آرماگدون به اوج خود رسید و جهان در آستانه نابودى قرار گرفت، درست در همان لحظه عیساى مسیح رجعت مى کند و بشر را از مهلکه خود ساخته اش نجات مى بخشد (به نقل از کتاب تکاپوى 2000، جان نسبیت، پاترشیا ابردین، ترجمه صهبا سعیدى).
43. Oliver cromwell.
44. paul Felgenhaver.
45. Halsell, ish.
46. Lord Anthony ashley.
47. Warder cresson.
48. Edwin shermen wallace.
49. Benjamin Netanyahu.
50. Loyd George.
51. Arthur Balfour.
52. Woodrow wilson.
قسمت دوم:
پیوریتنها و صهیونیسم مسیحى
صهیونیسم به عنوان پروژه بازگشت یهودیان به سرزمینهاى مقدس، با انقلاب پیوریتنها در انگلستان که علاقه زیادى به عهد عتیق (تورات) و یهودیان از خود نشان مى دادند مورد حمایت گسترده اى قرار گرفت. صهیونیسم مسیحى نام و عنوان حمایت فعالى است که از سوى مسیحیان از جنبش صهیونیسم به عمل مى آید.1
این نظریه که: «تشکیل دولت یهودى مى تواند نشانه اى بر بازگشت مجدد مسیح باشد» اولین بار در سخنان و نوشته هاى «الیور کرومول» و «پاول فلگن هاور» از رهبران و تئولوگهاى پروتستان قرن 17 مطرح مى گردد.2
در این رابطه نقش دیکتاتور پیوریتن انگلستان؛ یعنى کرومول نیز بسیار برجسته بود؛ چرا که وى در قبال تقاضاها و درخواستهاى «مناشه بن اسرائیل»3 پیشگویى مذکور را کاملاً محقق کرد و به آنها اجازه داد که در انگلستان؛ یعنى تنها کشورى که در آن هیچ یهودى وجود نداشت، مستقر شوند.
این گروه (پیوریتنها)، بعدها کار مهم ترى را نیز انجام دادند و طرح «هواداران یهود»4 را در شالوده آمریکا نهادینه نمودند. اقدامات پیوریتنها پس از پایان قدرت کرومول در انگلستان پایان نیافت، بلکه دیگران آن را ادامه دادند به طورى که «کارن آرمسترانگ»5 نویسنده مشهور انگلیسى، در کتاب خود با نام جنگ مقدس6 مى نویسد:
خواسته پیوریتنها در انتقال یهودیان به سرزمینهاى مقدس پس از سالهاى 1600م. نیز با همان شدت و حدت دنبال مى شد.7
حتى پیوریتنها در سال 1649م. که اجازه استقرار و اقامت یهودیان در انگلستان داده شد، خواستار وساطت جهت انتقال یهودیان به سرزمینهاى مقدس شدند. پیوریتنها به محض این که محقق شدن پیشگویى «انتشار و استقرار یهودیان در چهار گوشه جهان» را قرین به واقعیت یافتند، نسبت به آغاز دوره مسیح از خود بى تابى نشان داده و تصور کردند که زمان برگشت یهودیان به سرزمینهاى مقدس فرا رسیده است.
البته گفتنى است «کابالائیست ها» آنقدر هم ساده و ناشکیبا نبودند؛ چرا که آنها مى دانستند زمان موعود هنوز فرا نرسیده است و کارهاى زیادى هست که باید انجام پذیرد و یا به تعبیر آرمسترانگ:
اگر در آن زمان یهودیان بدون درنگ به سرزمینهاى مقدس بازمى گشتند یقینا بلافاصله از آنجا اخراج مى شدند.8
با این وجود، پیوریتنها از آن تاریخ، پیوسته خود را منتظر بازگشت یهودیان به سرزمینهاى مقدس نشان مى دادند و در جهت تحقق این امر، نهایت تلاش خود را مى کردند. چنانکه در سال 1666م. رخداد مربوط به «ساباتاى سوى»9 در میان پیوریتنها موجب بروز هیجان گسترده اى شد. جامعه یهودى پس از واقعه «سوى»، در خصوص بازگشت به سرزمینهاى مقدس بیش از پیش با یک حالت مملو از تمکین رفتار نمود، اما این مسئله موجب هیچ تأثیر منفى و بازدارنده اى در شدت اشتیاق پیوریتنها در راستاى بازگردانیدن یهودیان به سرزمینهاى مقدس نگردید.
آرمسترانگ در این مورد مى نویسد:
این واقعه نیز پروتستانهاى انگلیس را از ضرورت بازگشت یهودیان به سرزمین صهیون بازنداشت؛ چرا که آنها تحت آموزش گسترده و مفصلى در ارتباط با عهد عتیق قرار گرفته بودند و فلسطین را سرزمینى متعلق به یهودیان مى انگاشتند و از این فرضیه خود نیز نمى گذشتند.
بدین ترتیب در قرن 18 شاهد سربرداشتن نوعى صهیونیست غیر یهودى10 در میان انگلیسیها هستیم که امروزه این نحوه نگرش در تراژدیهایى که در خاورمیانه به وقوع مى پیوندد، نقش بزرگى را ایفا مى کند.11
کتاب دو سفر به قدس12 نوشته «ناتانیل کروچ»13 که در سال 1704م. به رشته تحریر درآمد یکى از نمونه هاى شگفت انگیز و بارز «صهیونیسم غیر یهودى» است که در قرن 18 پدیدار گردیده است.
شایان ذکر است که «کروچ» با به کار بردن نام مستعار «روبرت برتون»14 کتاب مذکور را نوشت و در این کتاب مشاهدات خود را طى دو سفرى که به سرزمینهاى مقدس داشت، بیان کرد.
در این کتاب بخشى که بیش از دیگر فصول به آن تأکید شده بود و بیشترین بازتاب را در پى داشت، طرح سخن از «تبدیل شدن فلسطین به یک بیابان بى آب و علف» بود؛ چرا که نویسنده یادآور مى شود که سرزمین قدس بنا بر آنچه در عهد عتیق ذکر گردیده است، «سرزمین شیر و عسل» بوده، اما وضعیت امروز فلسطین نقطه مقابل تعریفى بود که در تورات مقدس از آن یاد شده بود، و تنها دلیل این وضعیت اسف بار گرفتن این سرزمین از دست صاحبان اصلى آن؛ یعنى یهودیان است» کروچ تنها شرط تبدیل صرف سرزمین مقدس به سرزمین شیر و عسل را بازپس گیرى آن توسط یهودیان مى داند.
کتاب مذکور بسیار مورد پسند مردم واقع گردید و توانست نحوه نگرش جامعه انگلستان به سرزمینهاى مقدس را به طور قابل توجهى تحت تأثیر قرار دهد.15
به هر حال این هوادارى از یهود ـ که برخاسته از سنتهاى پیوریتن بود ـ در قرن 20 صهیونیسم مسیحى را به وجود آورد.
شاید دیدگاه «جوسیا وگ وود»16 یکى از نمایندگان مجلس بریتانیا و یکى از شخصیتهاى معروف صهیونیسم ـ مسیحى، در شناخت و فهم مبانى فکرى این جریان نمونه خوبى باشد. وى که خود در خانواده اى پیوریتن زاده شده بود، در راستاى ایجاد یک دولت یهودى در فلسطین هر آنچه از دستش ساخته بود انجام داد.17 وى ضمن اتفاق نظر با جابوتینسکى صهیونیست، نوعى رادیکالیسم را به نمایش گذاشته و از مبارزه مسلحانه یهودیان دفاع نموده بود.
وى جهت یافتن منابع حمایت از دولت یهودى ضمن سفر به آمریکا با ویلسون، رئیس جمهور آمریکا، دیدار نموده و تلاش کرده بود تا آمریکا را در آن شرایط زمانى پرفشار وارد معامله خاورمیانه نماید. وگ وود، به عنوان یک نمونه کامل از یک صهیونیست ـ مسیحى در قرن 19 از نژادگرایى انگلوساکسون که در روند یهودى شدن قرار گرفته بود، حمایت مى کرد. این سخنان وود که «در یک طرف عهدى که خداوند با قوم برگزیده خود بست، یهودیان و در طرف دیگر انگلوساکسونها قرار دارند»18 و یا «با بازپس گیرى فلسطین توسط یهودیان از (کوه) صهیون نورى پدیدار خواهد گردید»19 از جمله شاهد مثالهاى اندیشه انگلوساکسونى او با منشأ پیوریتنى است. این نحوه هوادارى از یهودیان که در سنتهاى انگلیسى و آمریکایى وجود دارد یکى از دلایل حمایت این دو قدرت از صهیونیسم است.
پروتستانها و صهیونیسم مسیحى
همان گونه که پیشتر نیز اشاره شد مسیحیت صهیونیستى در میان پروتستانها پدیدار شد و از جانب آنان تلاش زیادى براى بازگردانیدن یهودیان به سرزمینهاى مقدس انجام پذیرفت.20 به زعم بعضى از منابع، از جمله منابع یهودى حرکت پروتستانتیسم و آغازگر آن، مارتین لوتر، حرکتى یهودى گرایانه توسط فردى یهودى بود. افراد یهودى اى مثل «آبراهام فاریسول»21 لوتر را یهودى پنهان کار متجددى معرفى مى نمود که تلاش داشت تا حقیقت دین و عدالت را استوار سازد و نوآوریهاى او را اقدامى در راستاى بازگشت به یهودیت اعلام دارد.22 به همین جهت نیز حرکت اصلاحى آغاز شده توسط لوتر از سوى یهودیان، خدمتى در راستاى تئولوژى (الهیات) یهود مبنى بر آماده سازى زمینه تحقق بهشت زمینى که لازمه آمدن مسیح بود تلقى نموده و او را فردى مى انگاشتند که ضمن متمایل نمودن مسیحیان به ترک اندیشه هاى (به اصطلاح) غلط خویش آنها را نجات داده و در راستاى آمدن مسیح اقدام به پیراستن راه مى نمود.23
ضربه ویرانگرى که توسط لوتر به کلیساى کاتولیک وارد شد از سوى یهودیان مورد حمایت قرار گرفت؛24 چرا که بنا به گفته «خاخام کابالائیست آبراهام ب. الیزرها ـ لوى»25 «لوتر در پنهان، یهودى اى بود که تلاش مى کرد تا آرام آرام مسیحیان را به انعطاف وادارد»26 و این تلقیات بود که موجب شد تا مارتین لوتر از سوى کلیساى کاتولیک فردى نیمه یهودى اعلام شود.
پروتستانها با وابستگى به عهد عتیق (تورات)، اعتقاد به بازگشت مسیح و حق حکومت یهودیان بر دنیا را پذیرفتند. براساس اعتقاد پروتستانى، پس از تحقق شروط پیش بینى شده در کتاب مقدس؛ یعنى تشکیل دولت یهود در سرزمینهاى مقدس و در اختیار گرفتن قدس و ساخت معبد مقدس، عیساى موعود باز خواهد گشت و این بار یهودیان به وى ایمان خواهند آورد و تحت رهبرى عیسى مسیح از قدس بر جهان و دیگر ملتها حکومت خواهند نمود27 و در اثناى حکومت یهودیان، پروتستانها نیز مورد مهر و محبت قرار خواهند گرفت و به ثروتهاى چشمگیرى دست خواهند یافت؛ اما واقعیت امر این بود که مسیح موردنظر یهودیان با مسیح مسیحیان متفاوت بود. آنها به حضرت عیسى (موعود مسیحیان) باور نداشتند و به همین جهت نیز اقدام به قتل او نمودند و بر این باور خود نیز باقى بوده و هستند. اما برخلاف این واقعیت، یهودیان و شخصیتهاى سرشناس آنها به طور ضمنى این اعتقاد مسیحیان را پذیرفته و هیچ عکس العملى در خصوص این باور و اعتقاد پروتستانها که خلاف نظر و اعتقاد یهودیان است از خود نشان ندادند و با خوشحالى و شعف نظاره گر حمایت پروتستانها از طرح و نظریه بازگشت مسیح شدند.28
اندیشه بازگشت یهودیان به سرزمینهاى مقدس (ارض موعود) نیز بر مبناى پیشگوییهاى کتاب مقدس (عهد عتیق) در دوران پسین اصلاحات از سوى دین مداران پروتستان و خصوصا پیوریتنهاى انگلیسى مقبولیت قابل توجهى یافت. این تلقى از بازگشت، از قرن 16 از انگلستان به سایر نقاط اروپا نیز تسرى پیدا کرد و به ویژه پس از قرن 17 در امریکا بسیار قدرتمند شد.
کسانى که در رأس این سلفى گرى مسیحى بودند از رؤساى دولتها خواستار اقدامات سیاسى در خصوص بازگشت یهودیان به سرزمینهاى مقدس شدند. البته این اقدامات تا قرن 19 هیچ نتیجه علمى اى به بار نیاورد؛ اما در این سده در ساختار این حرکت تغییراتى به وجود آمد و فعالیت و تحرکات مسیحیان یاد شده در ارتباط با بازگشت یهودیان به سرزمینهاى مقدس بیش از پیش افزایش یافت.29
در اواخر قرن 19 مسیحیان پروتستان جهت تحقق پیشگویى یاد شده پیشنهادهایى را مطرح نمودند.30 همچنین بعضى از مذاهب پروتستان ـ که در این قرن به وجود آمدند ـ ایده بازگشت یهودیان به سرزمینهاى مقدس را ـ که برگرفته از پیشگوییهاى عهد عتیق بود ـ به صورت پایه و بنیان اندیشه هاى خداشناسى خود درآوردند؛ از جمله فرق و مذاهب پروتستان قابل ذکر در این رابطه عبارتند از:
1. مذهب برادرى پلیموس:31 این مذهب توسط جان.ن.داربى32 بنیانگذارى شد و دکترین مبتنى بر کهانتهاى کتاب مقدس در خصوص بازگشت یهودیان به سرزمینهاى مقدس را پذیرفت. بر مبناى این دکترین متعاقب بازگشت و رجعت عیسى مسیح(ع) او و یهودیان وابسته به او از قدس بر کل جهان حکومت خواهند کرد. بسیارى از کلیساهاى پروتستان بنیادگرا این نظریه را پذیرفته و از آن پاسدارى نموده اند.33
2. ادونتیست ها: این فرقه در سال 1830م. در آمریکا پایه گذارى و به مرور زمان خود به فرقه هاى مختلفى تقسیم شد. بسیارى از اقلیتهاى مذهبى (وابسته به آن) از بازگشت یهودیان به سرزمینهاى مقدس حمایت نموده و مى نمایند.34 نهضت ادونتیسم مشابه نهضتهایى مثل ایروینگ35 و داربى36 بود و به عنوان مشابه آمریکایى آنها سربرداشت. مؤسس آن ویلیام میلر37 (1894-1782م.) کشاورزى انگلیسى بود. او تحصیلات رسمى نداشت، اما کلیه نوشته هایى را که به آنها دسترسى داشت خواند. او مطالعه مشتاقانه اى بر روى کتاب مقدس به ویژه کتاب دانیال و مکاشفه، انجام داد و به بازگشت حتمى مسیح قانع شد. او بازگشت مسیح را طبق فرازهایى از کتاب مقدس مانند رساله دوم پطرس 3:8-10 و دانیال 8:14 و 9:24-27 براى سال 1843م. پیش بینى نمود و در سال 1841م. این نظریه خود را منتشر نمود. با عدم تحقق پیشگویى، انشعاب در این جریان کلیسایى آغاز گردید. از جمله این جریانهاى کلیسایى مى توان به شاخه هاى ادونتیستهاى تبشیرى، کلیساى مسیحى ادونت، کلیساى خدا و عیسى مسیح اشاره کرد.
بزرگ ترین گروه به ظهور رسیده از این نهضت ادونتیستهاى روز هفتم اند. علت این که آنها را ادونتیست هاى روز هفتم مى نامند این که، آنها روز هفتم مراسم دینى خود را در روز شنبه برگزار مى کنند و مى کوشند که در آن روز از کارها دست بکشند ویژگیهاى خاص این نهضت از جمله اعتقاد به سلطنت هزارساله مسیح، نگهدارى سبت و قوانین مربوط به رژیم غذایى و دقت در عشریه، مسیحیت اولیه اى را که رنگ یهودیت داشته است به خاطر مى آورد.38
3. مورمون ها: این فرقه در سال 1830م. در آمریکا و توسط فردى به نام جوزف اسمیت39 (1844-1805م.) پایه گذارى شد. وى در بخش «ویندسور»40 واقع در ایالت «ورمونت»41 به دنیا آمد. وى سواد و معلومات چندانى نداشت. هر چند که وى از سوى پیروان خود یک پیامبر قلمداد مى شد، اما رقباى او وى را غالبا کلاهبردار و نیرنگ باز معرفى مى کردند. وجه تسمیه این فرقه از نام (به اصطلاح) فرشته اى به نام «مورونى»42 که اسمیت ادعا مى کرد در مقابل او ظاهر شده و به او مأموریت تأسیس مجدد کلیساى مسیح در آخرین روزهاى جهان را داده برگرفته شده است. این فرقه نیز به بازگشت یهودیان به سرزمینهاى مقدس و ضرورت این امر به عنوان یکى از شروط بازگشت مسیح معتقد بود و از آن دفاع مى کرد. در سال 1841 «اورسون هاید»43 مبلغ مورمون به قدس اعزام شد. وى در آنجا ضمن نیایش صهیونیستى تعلق کلیه سرزمینهاى مقدس به یهودیان را با فریاد در کوه زیتون اعلام داشت.44
4. کریستا دلفیان45 این مذهب جدید پروتستان در سال 1844م. توسط جان توماس46 نویسنده کتاب Elpis Israelپایه گذارى شد. این مذهب و معتقدان به آن علنا از بازگشت یهودیان به سرزمینهاى مقدس حمایت مى کردند و یهودیان را نیز مورد حمایت عملى قرار مى دادند. به طورى که یکى از پیش کسوتان صهیونیسم به نام «هیبات صهیون»47 نیز مورد حمایت آنها بوده است.48
5. طریقت یهودى مسیحى50 این فرقه در انگلستان پدیدار گردیده و یک طریقت و یک کیش51 است و تحت عنوان British-Israel church of Godفعالیت مى نماید.52 علاوه بر اینها چندین نهاد سازمانى مسیحى طرفدار اسرائیل وجود دارند که در جهت تقویت و تحکیم موقعیت رژیم صهیونیستى فعالیت مى نمایند که در بخش بعد به آنها اشاره مى کنیم.
سازمانها و نهادهاى صهیونیستى مسیحى
1. سفارت بین المللى مسیحیت اورشلیم (قدس)53: این نهاد که نام اختصارى آن ICEJ)) است، در آخرین هفته سپتامبر سال 1980م. و بعد از این که 13 کشور سفارتخانه هاى خود را در این شهر تعطیل نمودند، تأسیس گشت.54 این واقعه پس از اشغال غیر قانونى بخش شرقى بیت المقدس و اعلام آن به عنوان پایتخت اسرائیل که مورد اعتراض افکار عمومى دنیا قرار گرفت، به وقوع پیوست. این تشکیلات با هدف طرح حمایت مسیحیت در اعلام قدس به عنوان پایتخت اسرائیل به وجود آمد.55 سفارت بین المللى مسیحیت اورشلیم سازمانى است مرکب از «بخشوده شدگان» و «هزاره گرایان»56.
ICEJ بنیان گذار و مؤسس کنگره اى است با نام «کنگره مسیحى ـ صهیونیستى». در اجلاسهاى این کنگره هیأتهاى مسیحى و اسرائیلى شرکت نموده و در ارتباط با اهداف و برنامه هاى سازمانى به تصمیم گیرى مى پردازند. ICEJ مورد حمایت دولت اسرائیل است و کلیه نخست وزیران رژیم صهیونیستى از بدو تأسیس در کلیه جلسات این سازمان شرکت و سخنرانى مى کنند.
ICEJ معتقد است که اوامر خداوند را به جاى مى آورد و در جهت جامه عمل پوشانیدن به پیشگوییهاى کتاب مقدس تلاش مى نماید. به عنوان مثال اظهارات «جان وان در»57 مسیحى ـ صهیونیست آلمانى در اولین کنگره مسیحى ـ صهیونیستى مبنى بر این که: «این که اسرائیلیها چه مى خواهند اصلاً اهمیت ندارد. آنچه خداوند مى گوید براى ما اهمیت دارد! خداوند آن سرزمینها را به یهودیان اعطا نموده است».58 بیانگر نوع نگرش این سازمان به موضوع است. این سازمان داراى نگرشى به شدت ضد اسلامى است. به عنوان مثال در بخشى از خبرنامه منتشر شده توسط بخش کنسولگرى سفارت بین المللى مسیحیان پیترزبورگ59 چنین آمده است:
علیه روح اسلام دعا کنید، ارواح شیطانى اسلام، مسئول گرفتاریهاى ذیل اند:
الف) اسارت معنوى جهان عرب؛
ب) افزایش احساسات ضد سامى در سراسر جهان؛
ج) موضع خصمانه علیه اسرائیل در اغلب کشورهاى خاورمیانه و ملل دیگر جهان که اکثرا مسلمان هستند؛
د) استفاده از نظریه حق السکوت نفتى علیه کشورهایى که در جهان طرفدار اسرائیل اند؛
ه) این تمسخرى بزرگ علیه خداوند است... که مسجد مسلمانان در مقدس ترین محل در قله موریان60 قرار داشته باشد. این براى سایر عبادتگاهها و معابد مقدس خفت است؛
و، این اسلام است که طى ده سال اخیر در اندیشه از بین بردن مسیحیان بوده و این مسلمانان بوده اند که در لبنان صدها هزار مسیحى را کشته اند.61
این تشکیلات همچنین مخالف تشکیل دولت فلسطین در سرزمینهاى (به اصطلاح) ارض موعود بوده و سومین کنگره مسیحى ـ صهیونیستى برگزار گردیده ICEJ تشکیل چنین دولتى را در سرزمینهاى اشغالى محکوم نموده است.62 این سازمان همچنین مخالف هرگونه قرارداد و هرگونه درخواست نماینده فلسطین است که موجب ناخشنودى اسرائیل گردد و یا (به اصطلاح) حقوق اسرائیل در آن نادیده گرفته شود.
اکثریت اعضاى ICEJ مخالف برخورد معتدل اسرائیل (با فلسطینیان) هستند و از صهیونیسم تلقى اى افراطى دارند.
ICEJ با هدف خدمت به آرمانهاى صهیونیسم در سطح دنیا برنامه هاى وسیعى را تهیه دیده و در دست اجرا دارد. بیشترین فعالیتهاى سفارت مذکور در خارج از اورشلیم توسط کنسولگریهاى آن که براى اجراى برنامه وسیعى به حمایت از اسرائیل تجهیز گردیده، انجام مى گیرد. این کنسولگریها اداره امور سمینارها، سازماندهى فعالیتهایى که براى افزایش فروش محصولات اسرائیل به عمل مى آید، دعوت به سخنرانى از سازمانهاى صهیونیستى، سازماندهى تورهاى مسافرتى، تهیه پیشنهاد براى نوشتن نامه به نمایندگان کنگره و چاپ خبرنامه ها و مقالات را برعهده دارند. علاوه بر این تأمین مالى و حمایت از گروههاى دعا براى اسرائیل یکى دیگر از فعالیتهاى این کنسولگریهاست. در حال حاضر دفتر این کنسولگرى در ایالات متحده آمریکا مشغول فعالیت است.63 علاوه بر آمریکا این سفارت در کشورهاى برزیل (دو کنسولگرى) کانادا کلمبیا، هندوراس، فیلیپین، نپال، استرالیا، ایسلند جنوبى و نیوزیلند نیز داراى کنسولگرى است.64
ICEJ از چهار گوشه دنیا مسیحیان بنیادگرا را در قالب تورهایى به سیاحت اسرائیل (و تماشاى بخشى از شریعه غربى) مى برد. این تشکیلات همچنین ضمن اقدامى هماهنگ با دولت اسرائیل در تعطیلات عید سایه بانهاى65 یهودیان، تورهایى منظم تشکیل داده و هر ساله هزاران مسیحى را به آنجا مى برد. این تشکیلات که پیامهاى خود را به واسطه این تورها در سطح جهان مطرح مى نماید در عین حال از کوچ یهودیان از کشورهاى عربى و کشورهاى اتحاد شوروى سابق به اسرائیل حمایت مى کند.
همچنین ICEJ تأمین کننده کمکها و فعالیتهاى اجتماعى است. مثل ایجاد شهرکهاى مهاجرنشین در اسرائیل. البته این امر تنها اقدام این تشکیلات نبوده بلکه ICEJ از محل کمکهاى جمع آورى شده خود از کلیساهاى اتریش، نیوزیلند، آلمان و آمریکا از گروههاى تروریست اسرائیل که با هدف ویران سازى مکانهاى مقدس اسلامى فعالیت مى نمایند، نیز حمایت مى کند.
این تشکیلات که مورد تأیید علنى حکومت اسرائیل است داراى مقام و موقعیت بسیار بالایى در قدس و مرکز تظاهرات مسیحى ـ صهیونیستها نیز است. بسیارى از دیگر سازمانهاى مسیحى ـ صهیونیستى از سیاستهاى آن تبعیت مى نمایند و در خصوص خاورمیانه به تحلیلهاى مسیحى آن اعتماد دارند.
همچنین ICEJ در حال انتشار مجله اى به عنوان «گزارش خاورمیانه»66 است. این مجله در خصوص وقایع خاورمیانه، موضعى جانبدارانه از اسرائیل دارد. بعضى از عناوین این مجله عبارتند از:
«وظیفه نابودى یهودیان را عرفات به جاى هیتلر برعهده گرفت»67
«مسئله خاورمیانه و مسئله فلسطین محور صلح منطقه نیست»68
«توطئه جنگ علیه اسرائیل: اتحاد ایران، عراق، سوریه و ساف»69
مجله مذکور بین دولت خودمختار فلسطین و سازمان آزادى بخش فلسطین، هیچ تفاوتى قائل نبوده و تلقى یکسانى از حکومت فلسطین و سازمانهاى تروریستى دارد.
2. بنیاد معبد مقدس اورشلیم70: نام اختصارى آن JTF است و هدف آن تخریب مسجدالاقصى و قُبّة الصخره و ایجاد سومین معبد یهودى به جاى آنهاست. بنیاد یاد شده با این هدف از گروههاى افراطى یهودى حمایت به عمل مى آورد.
این بنیاد از سوى «ترى ریسن هو»71 که خود از فرقه مسیحى ûburn-again (تولد نوین) است بنیان گذارى شده است. وى داراى تابعیت مضاعف آمریکایى، اسرائیلى است.
سخنگوى بین المللى این بنیاد فردى است با نام «استانلى گولد فوت»72 که در عین حال یکى از اعضاى قدیمى «stern Gang» است.
«Stern Gang» یکى از اولین گروههاى چریکى یهودى بود که در صدد تخلیه فلسطین از انگلیسیها و ایجاد و برپایى دولت اسرائیل بوده و در این رابطه اقدامات و عملیات تروریستى بسیارى داشته است.
این تشکیلات که اعراب را اعم از پیر و جوان، زن و مرد به قتل مى رساند؛ حتى هتل داوود شاه را بمب گذارى کرد.
این گروهها تنها از سوى اولین نخست وزیر اسرائیل؛ یعنى «دیوید بن گوریون» مورد سرزنش قرار گرفت.
استانلى گلدفوت برخلاف تکذیب ICEJ دریافت کمک مالى توسط JTF از آن سازمان را مورد تأیید قرار مى دهد. وى جهت جمع آورى کمک از مسیحیان آمریکا به این کشور سفر کرده بود و در این کشور در بسیارى از برنامه هاى رادیویى مسیحى شرکت جسته و در کلیساها سخنرانى نموده بود.
کمکهاى سالیانه جمع آورى شده توسط بنیاد مذکور، تنها در سال 1986 بالغ بر یک صدمیلیون دلار بوده است.73
علاوه بر گلدفوت و «ریسین هوو» بسیارى دیگر از رهبران فرقه مسیحى بخشوده شدگان اوینجلیک آمریکا براى JTF کار مى کنند.
3. انجمن آمریکایى اتحادیه یهودیان و مسیحیان74: یکى دیگر از سازمانهاى ایجاد شده توسط ریسن هوو، انجمن آمریکایى اتحاد یهودیان و مسیحیان است. هدف این سازمان جمع آورى کمک مالى براى اسرائیل و رسیدن به اهداف ریسن هوو است.
JTF علاوه بر اقدامات یاد شده، بعضى از عملیات تروریستى یهودى را نیز مورد حمایت قرار مى دهد. از جمله آنها مى توان به حمله مسلحانه به مسجدالاقصى توسط سه اسرائیلى در سال 1983م. اشاره نمود.
هر چند که این سه اسرائیلى دستگیر شدند، اما کلیه هزینه هاى مربوط به محاکمه آنها را انجمن یادشده برعهده گرفت و نهایتا نیز آنها در اثر تلاشهاى این انجمن آزاد شدند.
این انجمن در حال حاضر مشغول جمع آورى و تأمین هزینه هاى سومین معبد یهودیان در محل مسجدالاقصى است.
این انجمن همچنین تأمین مالى تشکیلاتى مانند انستیتو Ateret cohanim veshiva را برعهده دارد. این انستیتو برگزار کننده مراسم و آئین قربانى حیوانات است و همچنین آموزش و تربیت راهبهاى یهودى را برعهده دارد.
4. دوستان مسیحى بنیاد توسعه جامعه اسرائیل75: نام اختصارى آن CFICDF است و سازمانى است که از مهاجران یهودى حمایت مى کند. این سازمان با هدف حمایت مالى و معنوى از اسکان یهودیان مهاجر در شریعه غربى و غزه فعالیت مى کند. این تشکیلات آمریکایى، یک روزنامه کوچک نیز منتشر مى نماید.76
از جمله سازمانهاى دیگر مسیحى ـ صهیونیستى طرفدار اسرائیل مى توان به موارد ذیل اشاره داشت:
ـ هیأت کشیشان مایک ایوانز؛
ـ اتحادیه انجیلیان طرفدار صهیون؛
ـ سازمان پلهایى براى صلح77.
گفتنى است که کلیساى بنیادگرایان مسیحى به سه علت مهم شدیدا مورد توجه سازمانهاى یهودى قرار گرفتند:
اول، رشد و ترقى بنیادگرایان به خصوص در مقام مقایسه با سقوط شاخه اصلى کلیساهاى پروتستان که اهمیت خاصى به آنها بخشیده بود؛
دوم. علوم دینى انجیلیان با ستایش و تمجیدى که از اسرائیل مى نمود، زمینه را براى حمایت بنیادگرایان از اسرائیل فراهم مى ساخت؛
سوم. بنیادگراهاى کلیساها با طرفداران حقوق جدید، همکارى سیاسى نزدیکى داشته و در فعالیتهاى آنها به نفع اسرائیل شرکت مى نمودند.78
از دیگر نهادهاى مسیحى ـ صهیونیستى در این رابطه مى توان به شبکه هاى دیدارى و شنیدارى اشاره داشت. از جمله برنامه هاى تلویزیونى حامى صهیونیسم مى توان به برنامه تلویزیونى «جک وان ایمپ»79، «پت رابرت استون»80 و «جرى فال ول»81 اشاره داشت.82 این شبکه هاى تلویزیونى در سطوح گسترده اى با بهره گیرى از قدرت وسائط ارتباط جمعى، جمعیت قابل توجهى را تحت پوشش خود دارند. به عنوان مثال برنامه هاى تلویزیونى جرى فال ول را در 169 مرکز مختلف آمریکا، 610 هزار خانواده تماشا مى کردند و درآمد حاصل از برنامه هاى تلویزیونى وى فقط در سال 1987، معادل 91 میلیون دلار بوده است.83
از جمله برنامه هاى تلویزیونى دیگرى که در حمایت از اسرائیل پخش مى شود برنامه هاى شبکه تلویزیونى کلوپ 700 و برنامه تلویزیونى «اسرائیل رمز بقاى آمریکا» است.
در حال حاضر در آمریکا حمایتهاى گسترده اى از جانب جماعتهاى دینى در مناطق مختلف آمریکا نسبت به اسرائیل به عمل مى آید؛ به عنوان مثال در غرب آمریکا منطقه اى وجود دارد که تعداد زیادى از ایالتها را دربر گرفته و به کمربند انجیلى84 موسوم است. پروتستانهاى محافظه کار بر این منطقه حاکمیت دارند. آنها را مسیحیان «ایونگلیکال»85 نیز مى گویند. واعظ آنها فردى است به نام پت رابرتسون که در مواضع سیاسى آمریکا تأثیر بسزایى دارد86 آنها براى اسرائیل کمکهاى نقدى جمع آورى مى نمایند. چندى پیش در مجله اکونومیست درج گردیده بود که مسیحیان «پنته کوستال»87 در ایالت مى سى سى پى در حال تولید گاوهایى (ویژه اى) هستند تا پس از پاک سازى ارض موعود از مسلمانان آنها را در جشنهاى مربوط به این پیروزیها قربانى نمایند.88
صهیونیست ـ مسیحى ها، آمریکا و اسرائیل
الف) اهمیت سیاستهاى جانبدارانه و حمایت گرایانه آمریکا از اسرائیل: ایالات متحده آمریکا همیشه بهترین حامى اسرائیل بوده است. این کشور هیچ گاه اسرائیل را به خروج از مناطق اشغالى خارج از مرزهاى بین المللى پذیرفته شده فلسطین اشغالى تشویق ننموده و هیچ گاه ضرورت تشکیل یک دولت فلسطینى را آشکار نساخته است. حتى آمریکا بدون هیچ قید و شرطى هر ساله 5/5 میلیارد دلار به اسرائیل پرداخت مى نماید. این مبلغ هیچ گاه با مبالغ (کمکهاى) دریافتى دیگر کشورها (از آمریکا) قابل مقایسه نیست و هیچ کشورى نمى تواند مانند اسرائیل مبالغ دریافتى را به صورت دلخواه خود هزینه نماید و داراى چنین آزادى عملى باشد. از زمان تشکیل دولت اسرائیل (در سال 1948م.) تا سال 1996م. این کشور 5/62 میلیارددلار کمک نقدى از آمریکا دریافت داشته است.89 اسرائیل تمامى این مبالغ دریافتى را صرف خرید تسلیحات، توسعه و پیشرفت و همین طور اسکان و استقرار مهاجران یهودى در سرزمینهاى شریعه غربى نموده است.
سیاستهاى حمایتى غیر متوازن آمریکا و عدم سرزنش سیاستهاى توسعه طلبانه اسرائیل در منطقه به طور مستقیم موجب استمرار درگیرى و بحران خاورمیانه شده است.90
اسرائیل هنوز پس از گذشت سى سال از قطعنامه 242 شوراى امنیت سازمان ملل مصوب 1967 را که حق موجودیت و امنیت کشورهاى منطقه خاورمیانه از جمله اسرائیل را به رسمیت مى شناسد و اسرائیل را موظف مى کند کلیه سرزمینهاى اشغالى طى جنگ سال 1967 را به اعراب بازپس دهد، تمکین ننموده و به آن عمل نکرده است. در هر دو عهدنامه سازمان ملل (بیانیه مربوط به سرزمین هاى اشغالى) و عهدنامه ژنو که به امضاى آمریکا و اسرائیل رسیده است تصریح شده است مناطقى که با زور اسلحه اشغال گردیده اند باید بازپس داده شوند. آمریکا از سال 1967 به این طرف با حمایتهاى مالى خود از اسرائیل موجب گردیده تا قوانین بین المللى توسط اسرائیل نادیده گرفته شده و پایمال گردد؛ چرا که کمکهاى مالى اعطایى آمریکا به اسرائیل صرف اسکان مهاجران یهودى و استمرار این سیاست و مسلح شدن هر چه بیشتر این کشور مى گردد. اگر نبود کمکها و حمایتهاى مالى و دیپلماتیک آمریکا، اسرائیل بسیار پیش از این مجبور به عقب نشینى از سرزمینهاى اشغالى مى شد.91
ب) تأثیر مسیحیان بر سیاستهاى جانبدارانه آمریکا از اسرائیل: حدود 40 میلیون مسیحى پیرو دکترین «بخشوده شدگان» و یا «هزاره گرایان»92 در آمریکا زندگى مى کنند که با کلیساهاى بنیادگراى اوینجلیک مرتبط اند.93 به زعم آنها حمایت بى قید و شرط از اسرائیل و صهیونیسم جزء اعتقادات دینى آنهاست. عموما کلیساهاى بنیادگراى ایونجلیک و یا رهبران سازمانها، همزمان در مسائل سیاسى نیز سر و صدا راه مى اندازند. در میان این گروهها، دو گروه به مراتب بیش از سایر گروهها داراى نفوذ و قدرت تأثیرگذارى هستند که یکى از آنها گروه «ائتلاف مسیحى» و دیگر «اکثریت اخلاقى» است. رهبران این گروهها، پت روبرتسون، رالف رید،94 و جرى فالول به هر وسیله ممکن حمایت بى قید و شرط خود از اسرائیل و صهیونیسم را بر زبان آورده اند.95
رهبران بنیادگرا (فاندامنتالیست) علاقه کلیسا را به امور سیاسى جلب نموده و در این رابطه نیز عموما موفق هستند. به همین علل جامعه مسیحى راست افراطى در موفقیت و انتخاب نمایندگانى که جانبدار اسرائیل هستند بسیار مؤثر است.
مهم تر از میزان آراء رأى دهندگان بنیادگرا، خرسند شدن رهبران آنها از حضور در مقامات و مسئولیتهاى حکومت است که از گذشته تا کنون همچنان ادامه دارد. نمونه اى که در این رابطه بسیار تأمل برانگیز است نفوذ این رهبران بنیادگرا بر روى رونالد ریگان رئیس جمهور اسبق آمریکا در طول حیات سیاسى اوست. ریگان در مناسبتهاى متعددى علاقه زایدالوصف خود به تئولوژى «بخشوده شدگان» را علنا اعلام داشته بود.
محورها و اصول برگرفته از تئولوژى «بخشوده شدگان» که در سیاست خارجى آمریکا قابل مشاهده است عبارتند از:
ـ سیاست جانبدارى از اسرائیل؛
ـ آمادگى جهت نبرد هسته اى (نبرد آرماگدون)؛
ـ مقابله با اتحاد شوروى که در تفسیر کتاب مقدس از این دولت به عنوان رهبر نیروهاى دجال نام برده شده است.
همه این محورها، اصول رئوس سیاست خارجى رونالد ریگان را تشکیل مى دادند و باز این ریگان بود که اتحاد شوروى سابق را «امپراطور شیطانى» نامید و باز جنگ سرد و مسابقه تسلیحاتى در دوران ریگان بود که شدت و سرعت گرفت. ریگان در یکى از سخنرانیهاى خود در ارتباط با اسرائیل چنین گفت:
در شرایطى که علائم (رخداد) آرماگدون را نظاره گر هستیم اسرائیل تنها دموکراسى قابل اعتماد است که مى توانیم به آن تکیه نماییم.96
این موارد نشانگر آن است که ریگان خود یکى از پیروان و معتقدان تئولوژى «بخشوده شدگان» بوده و سیاستهاى او را که در ادامه سیاستهاى حمایت و جانبدارى از اسرائیل است به وضوح بیان مى دارد. ابعاد و تأثیر رهبران «بخشوده شدگان» که در طول 8 سال ریاست جمهورى ریگان در خصوص سیاست خارجى آمریکا در مقام تصمیم گیرى بودند بسیار ترسناک است.97
ج) بنیادگرایان مسیحى چرا از اسرائیل حمایت مى کنند: گروههاى مسیحى آمریکایى همیشه در لابى هاى حامى اسرائیل حضور داشته و از دستیابى به مقامات و مسئولیتهاى مهم حکومتى خوشحال بوده اند. طى ده سال گذشته در رأس حامیان مسیحى اسرائیل، شوراى ملى کلیساها (NCC) قرار داشته است. این شورا نمایندگى کلیساهاى داراى دیدگاه ملى و میانه را برعهده دارد. وجود روابط بسیار نزدیک بین اسرائیل و گروههاى بنیادگراى آمریکایى رخداد جدیدى است. به ویژه ابراز نگرانى حکومت اسرائیل از مواضع NCC در ارتباط با فلسطینیان این سازمان را به صورت تشکیلاتى مخالف با اسرائیل درآورد.
شاید بتوان گفت که جاى NCC براى اسرائیل را مسیحیان بنیادگراى آمریکایى به مثابه مسیحیانى استوار و مستحکم گرفت؛ چرا که یهودستیزى در هر زمانى بر بنیادگرایى احاطه داشته و یهودیان از تمایلات بنیادگرایان به ایونجلیک ناخشنود بوده اند؛ اما اسرائیل براى نادیده انگاشتن این اختلافات و یافتن یک متحد براى خود عوامل کلیدى زیادى در دست داشت. «بخشوده شدگان» بنیادگرا امنیت و توسعه قلمرو و سرزمین اسرائیل را مطلقا یک مسئله دینى قلمداد مى نمودند. از طرف دیگر اسرائیل نیز این علاقه باطنى «بخشوده شدگان» را به سوى خود جلب مى کرد.
«بخشوده شدگان» اسرائیل را به عنوان مرکز اعتقادى خود قلمداد مى نمایند و از این که به آنجا بروند و یا از اقتصاد اسرائیل حمایت مالى به عمل بیاورند خوشحال هستند. بعضى از مقامات بلندپایه اسرائیل براى بعضى از رهبران ایونجیلیک خدماتى در حد VIP ارائه داده و همراه با آنها برنامه هاى تروریستى بسیار سودآورى را ترتیب مى دهند.
از جمله این تورها که بسیار نیز مورد توجه است تورهاى جرى فال ول و ICEJ است. به دلیل قوانین داخلى اسرائیل مدیریت تورهاى داخل خاک اسرائیل فقط برعهده افراد اسرائیلى است. این تورها توریستها را بیش از آن که به دیدن مکانهاى مرتبط با مسیحیت ببرند جلب مواضع و موقعیت و دیدگاههاى جانبدارانه از اسرائیل مى نمایند. این سیاست توریستى داراى سودى مضاعف براى اسرائیل است. اولاً توریستها با عشق به اسرائیل باز مى گردند و ثانیا با شرکتها و کارخانه هاى اسرائیلى به داد و ستد مى پردازند.98
پى نوشتها:
1. www. Harun yahya. org/ yenimasonik.
2. همان.
3. Menasseh Ben Israel.
4. Judaizer.
5. Karen Armestrong.
6. Holy war.
7. Karen Armestrong, Holy war: the crusades and their Impact on todays world, London: macmilan 1988, p.349.
8. همان.
9. sabetay sevi.
10. Non-jewish zionism.
11. Karen Armestrong, Holy war, p.349.
12. Two Journeys to jerusalem.
13. Nataniel crouch.
14. Robert Burton.
15. همان، صص350-349.
16. Josiah wedg wood.
17. yeni Masonik puzeni.
18. Joshua B. Stein, our Great solicitor: Josiahc. wedgwood and the jews, New Jersey: Associated university press, 1992, p.39.
19. Ibid, p.38.
20. yeni Masonik dezeni.
21. Abraham Farissol.
22. Encyclopedia Judai, vol.11, p.585.
23. همان، ج11، ص1426.
24. همان، ج11، ص584.
25. Abraham B. Eliezer he-levi.
26. همان، ج14، ص21.
27. www. Harun yahya.org/ yeni masonik duzeni.
28. همان.
29. yurt disi mgv. org.tr.
30. همان.
31. Playmouthe Brethren.
32. John. N. Darby.
33. Encyclopedia Judaica, vol. 16, pp.1036, 1152-1153.
34. Encyclopedia Judaica, vol.16, pp.1152-5-3.
35. گفتنى است تا کنون از این فرقه 11 فرقه مذهبى منشعب گردیده است، تکاپوى 2000، تجزیه حیات معنوى، ص414.
36. Irving.
37. Dardy.
38. William Miller.
39. جهان مسیحیت انبار مولند، ترجمه باقر انصارى و مسیح مهاجرى، ص297.
40. Joseph Smith.
41. windsor.
42. vermont.
43. Moroni.
44. orson Hyde.
45. همان.
46. christadelphians.
47. John Thomas.
48. Hibbatzion.
49. همان.
50. Judeo-christian.
51. cult.
52. www. net work. 54.com.
53. International christian Embassy Jerusalem.
54. سازمانهاى یهودیان آمریکا و اسرائیل، ص391.
55. www.dostanadolu.net.
56. Milenyalist.
57. Jan vander.
58. www.dostanadolu.net.
59. Pittsburgh.
60. Morian.
61. سازمانهاى یهودیان آمریکا و اسرائیل، ص392-391.
62. www.dostanadolu.net.
63. سازمانهاى یهودیان آمریکا و اسرائیل، ص393.
64. جهت کسب اطلاعات بیشتر ر.ک: سایت international christian» «Embassy jerusalem .
65. Fest of The tabernacles و یاsuccoth.
66. middleEast Digest.
67. جون 1997.
68. ژانویه 1997.
69. مارس 1997.
70. Jerusalem Temple Foundation.
71. Terry Reisenhoove.
72. Stanle Gold foot.
73. Dostanadolu.
74. The American Forum for Jewish-chrition cooperation.
75. christian rinds of the Israel community Development.
76. dostanadolu.
77. سازمانهاى یهودیان آمریکا و اسرائیل.
78. همان، ص391.
79. Jack van Imp.
80. pat Rabertston.
81. Jerry Falwell.
82. همان، ص393.
83. تکاپوى 2000، ص420.
84. Bible-belt.
85. Evangelical.
86. www.net work.54.com/Hide.
87. Pentecostal.
88. مجله اکونومیست (the Econmist)، شماره 6، مورخ آوریل 2002، ص47.
89. در مقام مقایسه گفتنى است که در همان فاصله زمانى یاد شده کمکهاى مالى دریافت شده توسط صحراى جنوبى آفریقا، آمریکاى لاتین و کارائیب بالغ بر 000ر800ر497ر62 دلار بوده است.
90. www.yautasi.mgv.org.Tr/hiristiyons,yonistler.
91. همان.
92. Milenyalist.
93. Halsell, 145.
94. Ralph Reed.
95. همان.
96. Halsell 47.
97. همان.
98. همان.
مقاله دوم :
صهیونیسم مسیحی و جهان اسلام - محمد علی منصوریان
صهیو نیسم ( تاریخ و اندیشه)
چکیده
حرکت جهانی صهیونیسم از اواخر قرن نوزدهم به رهبری «هرتزل» در کنفرانسی که در سال 1897 در شهر بال سوئیس برگزار شد، بنا نهاده شد. بعد از جنگ جهانی اول، کانون ملی یهودیان در فلسطین به قیمومیت انگلیس تشکیل گردید و پس از جنگ دوم جهانی با محاصره و خرید (البته کل زمینهایی که یهودیان خریدند، هرگز از 2% تجاوز نکرد؛ ولی یهودیان مدعی هستند که زمینهای فلسطینیان را خریدیم و با همین ادعا، خود را مالک بر کل سرزمین فلسطین میدانند!) زمینهای فلسطینی، تبدیل به دولت و کشور اسرائیل شد؛ حتی در اواخر قرن نوزدهم، یعنی تقریباً 50 سال قبل از کنفرانس بال، نخستوزیر وقت انگلستان «بنیامین دیزرائیلی» به یک خانواده بزرگ یهودی قول تشکیل حکومت و دولتی یهودی در فلسطین را داده بود.
بنابراین در حقیقت رهبران دینی و سیاسی انگلستان و سپس ایالات متحدة امریکا بانیان اصلی وحامیان فعلی صهیونیسم هستند؛ زیرا اگر غیر از این بود، کشورهای غربی، بهویژه همین دو کشور، واکنشهای بسیاری دربرابر جنایات صهیونیسمها در فلسطین و دیگر نقاط دنیا از خود نشان میدادند. در مجموع، بسیاری از صاحبنظران برجستة دنیا بر این عقیده هستند که صهیونیستها اروپا و امریکا را اداره میکنند. بههرحال، حمایتهای غرب به حدی است که سبب شده سازمان ملل و جوامع بینالمللی مدافع حقوق بشر نیز سکوت کنند و حتی امریکا با نفوذ خود، جلوی تحرک آنها را به شکلی گرفته است که در حقیقت، سازمان ملل نیز در راستای منافع آنها گام برمیدارد؛ چراکه بیشک یکی از انتظارات مهم جامعه جهانی از سازمان ملل، پایبندی به منشور خود میباشد. برمبنای تعریفی که در منشور این سازمان ارائه شده، مجمعی برای حفظ نظم و عدالت بینالملی است؛ زیرا تأسیس سازمان ملل، مولود تفکر دولتهایی است که در میانة جنگ دوم جهانی، تعرضات و جنایات جنگی چهرههایی مانند هیتلر را دیده بودند و با شکلدادن به این سازمان و فعالکردن آن در عرصة بینالمللی، کوشیدند تا از ظهور دوبارة اینگونه چهرهها جلوگیری کنند و زمینههای تعر، توسعهطلبی و گردنکشی دولتهای یاغی را در جهان از بین ببرند.
اما از همان آغاز مشخص بود که دولتهای مؤسس سازمان ملل، خود بهدلیل حمایت از حکومتهای دیکتاتوری و بهدلیل دست داشتن در بسیاری از جنایات جنگی نمیتوانستند موجودیت سازمانی را تضمین کنند که در منشور خود بر لزوم حراست از جهانی بدون تجاوز و خودکامگی تأکید کرده است. درواقع تضاد میان منشور و ماهیت موسسان، زمینهساز اولیة ظهور جنایتکاران جنگی در عرصة بینالمللی شد. تأسیس رژیم جنایت پیشة صهیونیستی نیز مولود همین تضاد بود؛ در نتیجه سازمانی که با هدف دفاع از امنیت، نظم و عدالت بینالمللی شکل گرفته بود، خود عامل تجزیه فلسطین و واگذاری بخش عمدة این سرزمین به گروههای تروریستی یهودی گردید؛ بهعبارت روشنتر، سازمان ملل و رژیم صهیونیستی، هر دو مولود جنگ دوم جهانی هستند، هر دو در یک مقطع زمانی شکل گرفتند و بانیان تأسیس هر دو آنها، دولتهای واحدی بودند و این مبدأ واحد، همان «صهیونیسم جهانی» است و هر دو به یک معنا کانونهای ثقل سیاست غرب هستند؛ با این تفاوت که یکی مأموریت منطقهای و دیگری مأموریت جهانی دارد. درواقع غرب، سازمان ملل و رژیم صهیونیستی، مکمل راهکار سیاسی یکدیگرند.
در مقالة پیوست برآنیم تا 1. مشخص شود که چگونه موجودیت اسرائیل و صهیونیسم با منافع استراتژیک غرب، بهویژه امریکا و انگلیس عجین شده است و اهداف مشترک آنها برای نابودی اسلام، بهویژه تشیع چیست؟ که حاصل بخشی از آن برنامهها تا چندی پیش، نابودی فلسطین بود و بعد افغانستان و اکنون نیز عراق دستخوش این بازی قرارگرفته و به ترتیب کشورهای اسلامی را تحتالشعاع خود قرار داده است و چگونه به بهانههای دینی و ظهور مسیح و تکیه بر تفاسیر گوناگونی از انجیل به خرابکردن اماکن مقدس اسلامی پرداخته و در حقیقت درصدد پیشبرد اهداف سیاسی خود هستند.
2. نشان دادن چهرة واقعی امریکا و انگلیس و غرب به کسانی که همیشه دم از ارتباط با امریکا و غرب میزند؛ آنهایی که در خیال خود، اینچنین میاندیشند که جنگ اسلام و کفر بر سر امور خرد است و بس و میتوان در عین مسلمان بودن، غربی نیز زندگی کرد و بر سر در تمدن غرب، نام دین را هم نوشت. آنها میخواهند با یک «بسمالله» لیبرال دموکراسی غرب را اسلامی کنند؛ غافل از اینکه غربیها به نام دموکراتیزه کردن (به همان بهانهای که امریکا بعد از نیافتن سلاح اتمی در عراق عنوان کرد که به علت دموکراتیزه کردن عراق ما اینجا ماندهایم) میخواهند موجودیت، اسلام، سرزمین و همه چیز ما را بگیرند؛ و غافل هستند از اینکه جنگ، جنگ صلیبی است و در عراق نیز بوش این واژه را تصادفی و از روی سهو بر زبان جاری نکرد.
مقدمه
انتخاب واژة «اسرائیل» بهعنوان نامی برای دولت یهود تازه تأسیس شده انتخابی ناگهانی نبود، زیرا این واژه ـــ که دین را به دولت ارتباط میدهد ـــ در همة دعاهای نمازهایی که در کنیسهها خوانده میشود، وجود دارد و معمولاً در نمازهای کلیساها نیز تکرار میگردد؛ بدینسبب نام اسرائیل برای مسیحیان و یهودیان حرمت یکسانی دارد.
صهیونیسم نیز که بهعنوان حاصل یک تفکر دینی و سیاسی در قرن نوزدهم و بیستم م. مطرح گردید و شکل گرفت، توانست با استفاده از تحولات اروپا در این دو قرن به یک جریان فکری و سیاسی قدرتمند در میان یهودیان جهان و بسیاری از غیریهودیان، بهویژه مسیحیت تبدیل شود و آشکار است که همانگونه که این دو پدیده، یعنی، یهودیت و صهیونیسم توانستند بر یکدیگر تأثیر گذارند؛ همان تأثیر را در قشری از مسیحیت همسو با یهودیت نیز گذاشته است. به گفتة «نویهض» نویسندة کتاب ارزشمند،«پروتکلهای دانشوران صهیون»، امروز صهیونیست جهانی با یهودیت یکی است. این دو، دو روی یک سکهاند.
یکی از مهمترین عواملی که صهیونیستها توانستند بر مسیحیت تأثیر گذارند و حتی آنها را تحت سیطره خود قرار دهند، واکنش گریز از «سامیستیزی» مسیحیان بود و در تبیین آن، جنگ «هیتلر» ضد یهودیان و قتل عام آنان مثال زده میشد. درپی آن، هرکس با سامیان دشمن باشد، منفور شمرده میشود؛ حتی خود عربها که اصلاً سامی نژاد هستند، در دفع تهمت سامیستیزی دچار مشکل شدهاند.
در نتیجه این واکنشهای احساسی ناشی از جنایات گستاخانة نازیها سبب شد تا دو وصیت به وصایای دهگانة حضرت مسیح(ع) اضافه شود:
1. دشمن سامیها نباش.
2. باید با هرکس که دربرابر سامیها است، دشمن باشی.
به این ترتیب، مسیحیهای مخالف صهیونیزم، بهعنوان یک جنبش سیاسی و حتی یهودیان غیرصهیونیست متهم میشوند که سامیستیز هستند.
دکتر «دیوید رایزمن»، استاد دانشگاه آمریکایی «هاروارد»، چند سال پیش در مجلة «جویش نیوزلتر» نوشت:
«صهیونیسم دارای چند حربه است، یکی اینکه با آرای یهودیان، دشمنان خود را تهدید میکند و دو سلاح دیگر وی که از سلاح اول از اهمیت کمتری برخوردار نیستند، عبارتند از: مهارت در سازماندهی و منابع مالی و سوم، هرکس را که با هدف سیاسیاش در جهت مخالف منافع اسرائیل باشد، به سامیستیزی متهم میکند.»
بنابراین حربههای گوناگون صهیونیسم، مانند سامیستیزی از یکسو و از سویدیگر کمرنگ شدن اعتقادات دینی در مسیحیت با اهداف صهیونیزم و یهودیت
ـــ که تعبد دربرابر تعالیم دین یهود و اطاعت از آنها مخصوص افراد سالخورده و روحانیان است ـــ و با مشابه آن چیزی که در مسیحیت بعد از رنسانس اتفاق افتاد، سازگار شد و رفتهرفته بستر مناسبی برای پدید آمدن صهیونیسم مسیحی، بهویژه در نوع پروتستان را فراهم کرد.
در دنیای جدید، دین مسیحیت به شدت رنگ کثرتخواهی (pluralism) به خود گرفته است. اصولاً تقسیمبندی اولیه در درون مسیحیت، شامل سه گروه عمده، یعنی ارتدکس، کاتولیک رومی و پروتستان بود؛ اما امروزه در داخل این گروهها، تقسیمات گوناگون و فراوانی وجود دارد. درحال حاضر کلیسای ارتدکس شرقی چهار اسقف عمده دارد که ریشههای باستانی دارند؛ یعنی اسقف اعظم قسطنطنیه، اسکندریه، انطاکیه و اورشلیم، همچنین تعدادی اسقف اعظم جدید نظیر شیوخ کلیساهای رومانی، بلغارستان و روسیه که بعدها بهوجود آمدهاند. در بین مجموعههای پروتستان نیز گروههای مختلفی نظیر، اسپریتوالیستها، (spiritualists) تئوسوفیستها،(Theosophists) و گروههای بسیار دیگری دیده میشوند. وضعیت آیین مسیحیت در ایالات متحده از این هم پیچیدهتر است.
امروزه در امریکا صدها تشکیلات رسمی دینی وجود دارد که نه ارتدکس هستند و نه کاتولیک رومی. در میان اینها از گروههای درجه دوم و فرعی پروتستانی نظیر: متدیستها، کلیساهای مشایخی، باپتیستها، تجمعگرایان (Conqre garionalists) و «حواریون عیسی(ع)» (Disciples of christ) میتوان نام برد؛ حتی در بین این گروههای فرعی نیز تقسیمات دیگری وجود دارد.
این گروهها و فرقهها تنها گوشة کوچکی از فرقههای درونی در آیین مسیحیت است؛ زیرا در قرنهای اخیر بر اثر بروز اختلافات بین مسیحیان در عقاید و مناسک دینی، فرقهها و کلیساهای دیگری در جوامع مسیحی پدید آمده است. تعداد این نوع فرقهها آنقدر زیاد است که حتی نام بردن آنها نیز کار دشواری است. اختلافات آنها نیز بهقدری آشکار و عمیق است که یک ناظر بیطرف در گمان میافتد که آیا پیروان آنها دنبالهرو دین اصلی مسیح هستند یا آنکه ادیان گوناگون را پیروی میکنند؟ بعضی از آنها در اعلا درجة توحید و بعضی دیگر نزدیک به مظاهر و مبادی شرک هستند و جالب آنکه همة آنها خود را در سایة دین مسیح جای دادهاند.
یکی از ویژگیهای کلیسای پروتستانیسم، رابطه بسیار نزدیک آنها با دولتهای اروپایی است و این دولتها برای ترویج مسیحیت پروتستانیسم از مبلغان خود در کشورهای جهان سوم، حمایتهای گستردة مالی، تبلیغاتی و سیاسی میکنند؛ برای نمونه در انگلستان، دولت و کلیسای پروتستان از یکدیگر جدا نیستند و ملکة انگلیس در رأس دولت و کلیسا قرار دارد.
انجیل و مبلغان آن
در یک قرن گذشته، جریان جدیدی که در بین پروتستانها فوقالعاده قدرتمند شده، مکتب نوظهور «مبلغان انجیل» (Evanqelism) است.
قبل از جنگ جهانی دوم، این مکتب نوظهور به بنیادگرایی معروف و شعار آنها بازگشت به انجیل و تغییر جامعه با تحول فرهنگی بود و هدف آنها بهوجود آوردن حکومت در امریکا بر مبنای بنیادهای انجیل میباشد. بعد از جنگ جهانی دوم، بنیادگرایان امریکایی خود را مبلغان انجیل معرفی کردند و با استفادة گسترده از وسائل ارتباط جمعی مانند: رادیو، تلویزیون، روزنامهها، فصلنامهها و به تازگی اینترنت توانستند در جامعة امریکا نفوذ فراوانی بهدست آورند و اکنون این جریان، قدرتمندترین و فعالترین تشکیلات دینی در امریکا محسوب میشود و در مراکز سیاسی این کشور، نفوذ فراوانی دارند. یکی از ویژگیهای این جریان این است که وابسته به یکی از فرقهها یا کلیسای پروتستان نیست؛ بلکه در حقیقت اعضای تمامی فرقههای کلیسای پروتستان عضو این جریان دینی میباشند. مسیحیکردن سایر اقوام غیرمسیحی، تبلیغات گسترده، از دیگر اهداف این جریان است. دولتهای پروتستانی در شمال اروپا و دولت ایالات متحده امریکا از مبلغان انجیل برای مسیحیکردن غیرمسیحیان در سراسر جهان از نظر مالی، فرهنگی و سیاسی حمایت میکنند.
کشیشان معروف امریکایی، مانند «بیلی گراهام» (Billy graham) «جری فالول»
(Jerry falwell) «پات رابرتسون» (pat Rabertson) «هال لیندسی» (Hal Lindsey) و «مایک ایوانس» (Mike Evans) و نیز اسقف اعظم کلیسای انگلستان «جورج کاری»
(George Carey) از مبلغان وابستگان به این جریان هستند که شهرت جهانی دارند؛ بهویژه در کشورهای ایالات متحده امریکا و انگلستان از نفوذ عمیقی در بین دولتمردان این دو کشور برخوردارند.
صهیونیسم مسیحی؛ مکتبی نوظهور
«جان داربی» (Jahn Nelson Darby) کشیش معروف کلیسای انگلستان، نظریة صهیونیسم مسیحی را برای نخستین بار برای عملیکردن خواستههای مسیح و تحقق پیشگوییهای انجیل رواج داد. دو نفر از کشیشان برجستة پروتستان مقیم ایالات متحده امریکا به نامهای «دی.ال. مودی» (D.L.Moody) و «ویلیام بلاکستون»
(E. Blackstone. william) نیز مکتب نوظهور صهیونیسم مسیحی را در این کشور تبلیغ کردند.
اصول و مبانی جریان مبلغان انجیل در ایالات متحده امریکا و انگلستان،حمایت همه جانبة عقیدتی و سیاسی از صهیونیسم میباشد و آنها اعتقاد دارند که پیروان کلیسای پروتستان برای ظهور دوبارة مسیح، باید چند خواستة مسیح را ـــ که در تفاسیر انجیل در قرن بیستم بهعنوان پیشگوییهای انجیل بیان شده است ـــ عملی کنند. این جریان نوظهور در پروتستانیسم با عنوان صهیونیسم مسیحی (Christian Zionism) شهرت دارد. این جریان یک پدیدة جدید دینی سیاسی در مسیحیت است که برای نخستین بار از سوی کلیسای انگلستان در اواخر قرن نوزدهم م. بهوجود آمد. پروتستانهای مقیم امریکا و انگلستان این جریان نوظهور را عملیکردن خواستههای مسیح (Dispensulionalism) و عملیکردن پیشگوییهای انجیل (Apocaly ptieism) نیز مینامند.
در این زمینه در اواخر قرن نوزدهم، مطابق افکار جدید «جان داربی انگلیسی» یک مفسر معروف انجیل از امریکا به نام «سایرس اسکوفیلد» (Cyras Scofield) تفسیر انجیل را تحریر کرد و تفسیر وی امروزه از معتبرترین تفاسیر انجیل برای پروتستانهای سراسر جهان محسوب میشود و بهترین مرجع برای انجیل شناخته شده است.
اکنون تفسیر یاد شده با عنوان انجیل مرجع اسکوفیلد (Scofield Reference Bible) شهرت یافته است. پیروان این مکتب نوظهور، خود را از مبلغان انجیل (Evanqelist) نیز میدانند و معتقدند پیروان این مکتب، مسیحیان دوباره تولد یافته میباشند که فقط اینان اهل نجات خواهند بود و دیگران هلاک خواهند شد. از ویژگیهای ممتاز پیروان این مکتب، اعتقاد راسخ و تعصب خاص به صهیونیسم است و تعصب این مسیحیان به صهیونیسم، بیش از صهیونیستهای یهودی مقیم اسرائیل و امریکا است.
براساس اعتقادات این مکتب نوظهور بهوسیله پروتستانها، حوادثی باید به وقوع بپیوندد تا مسیح(ع) دوباره ظهور کند؛ همچنین پیروان این مکتب، وظیفة دینی دارند تا برای تسریع در عملیشدن این حوادث کوششی کنند؛ حوادثی که ازسوی آنها باید عملی شود، عبارت است از:
1. یهودیان از سراسر جهان باید به فلسطین آورده شوند و کشور اسرائیل در گسترهای از رودخانة نیل تا رودخانه فرات بهوجود آید و فقط صهیونیسمهایی که به اسرائیل مهاجرت میکنند، اهل نجات خواهند بود؛ به همینسبب «بلاکستون» در دهة 1880، برای مهاجرت یهودیان از سراسر جهان به سرزمین فلسطین، با رهبران سیاسی دینی و سرمایهداران بزرگ مسیحی در ایالات متحدة امریکا ملاقات کرد و آنها را متقاعد کرد که از دولت ایالات متحده امریکا بخواهند تا برای بهوجود آوردن کشور صهیونیستی اسرائیل در فلسطین بکوشد.
در سال 1891 (1270 هـ . ش.) «ویلیام بلاکستون» نامهای را که بعداً به «نامةبلاکستون» معروف شد، تقدیم رییسجمهوری وقت امریکا «بنجامین هاریسن» (Benjamin Harrison) کرد. در این نامه، 413 نفر از رهبران ارشد سیاسی، دینی و سرمایهداران بزرگ آن زمان در امریکا از دولت خود درخواست کرده بودند که دولت امریکا وظیفة الاهی و ملی دارد تا در فلسطین، کشوری برای یهودیان بهوجود آورد و برای بازگشت یهودیان به فلسطین، باید به نهضت صهیونیسم، کمکهای مالی، سیاسی و نظامی ارائه کند. این نامه را حتی اسقف اعظم کاتولیکها در ایالات متحدة امریکا، یعنی «کاردینال گیبن» (Cardinal Gibbons) نیز امضا کرده بود. کشیش ویلیام بلاکستون بهعنوان «پدر صهیونیسم مسیحی در ایالات متحده» معروف گردید؛ بههمین جهت صهیونیسم یهودی توانست بعد از این جریان قوت گیرد و آنها با ترعیب و حمایت رهبران سیاسی و دینی مسیحی از انگلستان و امریکا در سال (1897 م.) به رهبری «تئودور هرزل» (Thedar Herzel) در شهر بال سوئیس، نخستین کنگرة صهیونیستهای یهودی را تشکیل دادند و اهداف خود را برای بهوجود آوردن کشور اسرائیل در فلسطین اعلام کردند.
در سال (1908 م.) «بلاکستون» کتابی را با عنوان «مسیح میآید» تألیف کرد. در این کتاب، نویسنده به مسیحیان جهان وعده داده بود در سالی که در فلسطین کشور صهیونیستی اسرائیل تأسیس شود؛ مسیح دوباره ظهور خواهد کرد. برای رسیدن به این هدف، دولت انگلستان با تهاجمهای فرهنگی و نظامی، خلافت عثمانی ترکیه را متلاشی کرد و در جنگ جهانی اول، ارتش انگلستان سرزمین فلسطین را ـــ که جزء قلمرو خلافت عثمانی ترکیه بود ـــ تصرف کرد. در سال (1917 م.) نیز «آرتور جیمز بالفور» وزیر امور خارجه وقت انگلستان در بیانیهای معروف به بیانیة بالفور تعهد کرد که دولت انگلستان به یهودیان سراسر جهان برای مهاجرت به فلسطین یاری دهد و در تشکیل کشور صهیونیستی اسرائیل در فلسطین فعالیت کند.
2. یهودیان باید دو مسجد اقصا و صخره در بیتالمقدس را منهدم کنند و بهجای این دو مسجد مقدس مسلمانان، معبدی بزرگ بنا نهند؛ بههمیندلیل از سال 1967 تا به حال دو مسجد اقصا و صخره در بیتالمقدس بیش از صدبار مورد حملة یهودیان و مسیحیان صهیونیست قرار گرفته است.
پروتستهانیستهای حامی اسرائیل بسیار افراطی هستند. در سال 1969، یک مسیحی به نام «میشل روهن» در مسجد اقصا آتش افروخت. او که پروتستانت و از پیروان مذهب «عصمت مقدس» بود، همواره میگفت:
«نباید هیچ مسجدی در این سرزمین باقی بماند تا یهودیان بتوانند به زمین نیاکان خود بازگردند و معبد خود را بسازند و آنگاه انتظار ما برای بازگشت حضرت مسیح به دنیا تحقق مییابد.»
مسیحیان پیرو این مذهب، قربانی این اشتباهند که اسرائیل، روحانی نامبرده در تورات را با کیان سیاسی ـــ صهیونیستی امروزین یکسان پنداشتهاند. آنها ایجاد دولت اسرائیل را امری حتمی تلقی میکنند و آن را جزئی از حکمت خداوند برای بازگشت حضرت مسیح به هستی و پایان عمر این دنیا میدانند؛ ازاینرو این مسیحیان، هوادارای کامل خود را از اسرائیل در درگیریاش با عربها اعلام و اعمال میکنند.
در یکم ژوئیة 1976 (10 تیر 1355)، روزنامة نیویورکتایمز، اطلاعیهای با امضای 105 کلیسای پیرو همان آیین از سراسر امریکا چاپ کرد که در آن آمده بود:
«هرکس که با خواست صهیونیستها در مورد زمینهای دولت اسرائیل مخالفت کند، نه تنها با اسرائیل، بلکه با خدای عزوجل و تاریخ میجنگد.»
3. روزی که یهودیان، مسجداقصا و مسجد صخره در بیتالمقدس را منهدم کنند، جنگ نهایی مقدس (آرمگدون Armageddon) کتاب انجیل به رهبری امریکا و آرمگدون انگلیس آغاز شده است که در این جنگ جهانی، تمام جهان نابود خواهد شد.
4. روزی که جنگ نهایی مقدس آغاز شود، تمامی مسیحیان پیرو اعتقادات «عملیکردن خواستههای مسیح» که مسیحیان دوباره تولد یافته میباشند. مسیح را دیدار خواهند کرد و به کمک یک سفینة بزرگ از دنیا به بهشت حمل خواهند شد و آنان از بهشت همراه مسیح نظارهگر نابودی جهان و عذاب سخت در این جنگ مقدس خواهند بود.
5. در جنگ نهایی مقدس، زمانیکه ضد مسیح (دجال Anti christ) در حال دستیابی به پیروزی است، مسیح همراه مسیحیان دوباره تولد یافته در جهان ظهور خواهد کرد و ضد مسیح را در پایان این جنگ نهایی مقدس شکست خواهد داد و حکومت واحد جهانی به رهبری مسیح با پایتختی بیتالمقدس که ازسوی مسیحیان و یهودیان صهیونیست قبل از آغاز جنگنهایی مقدس ساخته شده است، محل حکومت جهانی مسیح خواهد بود.
6. دولت صهیونیستی اسرائیل با کمک ایالات متحده امریکا و انگلستان، مسجد اقصا و مسجد صخره در بیتالمقدس را نابود خواهد کرد و معبد بزرگ به دست آنان در این مکان ساخته خواهد شد و این رسالت مقدس دینی به عهدة دولتهای ایالات متحده امریکا و انگلیس است.
7. این حادثه پس از سال 2000 م. به حتم اتفاق خواهد افتاد.
8. قبل از آغاز جنگ نهایی مقدس، ترس و وحشت، جامعة امریکا و اروپا را فراخواهد گرفت.
9. قبل از ظهور دوبارة مسیح، صلح در جهان هیچ معنا ندارد و مسیحیان برای تسریع در ظهور مسیح، باید مقدمات جنگ نهایی مقدس و نابودی جهان را فراهم کنند.
رهبران مذهبی فرقههای پروتستان در ایالات متحده و انگلستان که به این مکتب نوظهور خواستههای مسیح اعتقاد دارند، در دهة (1990 م.) اعتقادات یاد شده را بهشدت در جامعة امریکا و اروپا تبلیغ کردهاند و در ده سال گذشته در ایالات متحدة امریکا در این زمینه دهها کتاب منتشر شده و فیلمهای گوناگونی به نمایش درآمدهاست.
در اوایل سال (2001 م) کشیش امریکایی بهنام «هال لیندسی» (Hal Lindsey) که مبلغ این مکتب است، کتابی را با عنوان «در پیشگوییهای انجیل، جای امریکا کجاست؟» تألیف کرده که یکی از پرفروشترین کتابهای سال 2001 در امریکا بهشمار آمده است. در این کتاب، نقش ایالات متحده در جنگ نهایی مقدس بیان شدهاست. نویسنده درپی اثبات آن است که دولت امریکا جنگ نهایی مقدس را رهبری خواهد کرد و مخالفان مسیح در سراسر جهان را که قبل از آغاز جنگ نهایی مقدس باعث ایجاد ترس و وحشت در جهان شدهاند، شکست خواهد داد و در این جنگ مقدس، دولت انگلیس همکار امریکا خواهد بود؛ حتی دولت امریکا در اوج زمان جنگ سرد بر ضد شوروی سابق، موشکهای هستهای قارهپیمای خود را «شمشیرهای جنگ مقدس» نامیده بود. پیروان این مکتب در یک دهة گذشته تبلیغ کردهاند که عملیات توفان صحرا ـــ که بر ضد عراق در سال (1991 م.) شکل گرفت ـــ نیز مقدمهای برای جنگ نهایی مقدس بوده است.
مسیحیان صهیونیست از فرقة پروتستانها در امریکا و انگلیس اعتقاد دارند که مسیح در امور خاورمیانه همواره به سود دولت اسرائیل مداخله کرده است و اعلام میدارند که خواست دولت اسرائیل در حقیقت خواست مسیح و مذاکرات صلح در خاورمیانه بیهوده است و تأسیس کشور اسرائیل بزرگ از رود نیل تا فرات، خواست مسیح است که بهزودی عملی خواهد شد و امروز صهیونیسم مسیحی از راه حکومت صهیونیستی امریکا خود را به فرات رسانده است. صهیونیستهای یهودی نیز مطابق اعتقاد به مجموعه قوانین دینی خود، تلمود به مکتب «خواستههای خدا» اعتقاد دارند و مطابق این اعتقاد، آنها برنامهای اجرا میکنند که به کمک دولتهای امریکا، انگلیس و دیگر کشورهای غربی بتوانند دو مسجد مقدس اقصا و صخره در بیتالمقدس را تخریب کنند و کشور اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات را با نابودی کامل کشورهای اسلامی بهوجود آورند. به همین منظور میان صهیونیستهای یهودی و صهیونیستهای مسیحی از فرقة پروتستانها، اتحاد و هماهنگی کاملی وجود دارد و مسیحیان پیرو اعتقاد خواستههای خدا همواره اظهار میدارند هر عملی که ازسوی دولت اسرائیل انجام میشود، در حقیقت ازسوی مسیح طراحی شده است، و باید ازسوی مسیحیان سراسر جهان مورد حمایت قرار گیرد.
برای تحقق این هدف، امریکا، انگلیس و کشورهای مسیحی غربی، کمکهای مالی و تسلیحاتی گستردهای در اختیار دولت غاصب اسرائیل قرار میدهند و جدیدترین تسلیحات را قبل از اینکه در ارتش خود بهکار گیرند، تحویل اسرائیل میدهند. به لطف حمایت همه جانبة جهان مسیحی غرب از دولت غاصب اسرائیل اکنون ذخایر گستردة موشکهای هستهای و انواع و اقسام تسلیحات شیمیایی و میکروبی در اسرائیل وجود دارد و درواقع اسرائیل را به انبار مهمات و پادگان نظامی جهان مسیحی ایالات متحده امریکا و غرب تبدیل کردهاند که بدین ترتیب در خدمت صهیونیسم جهانی هستند.
البته هدف استراتژیک جهان مسیحی غرب این است که کشورهای اسلامی را در زمینههای اقتصادی و نظامی برای همیشه ضعیف نگاه دارند.
بانیان اصلی صهیونیسم
در حقیقت رهبران دینی و سیاسی پروتستان در انگلستان و ایالات متحدة امریکا، بانیان اصلی صهیونیسم هستند؛ حتی میتوان گفت، این یهودیان بودند که پروتستانیسم را بهوجود آوردند و تقدیر گستردة یهودیان از «لوتر» به سبب کتاب «عیسی مسیح از یک یهودی زاده شد» دلیل این مدعا است. بههرحال دلایل بالا نشانگر آن است که امریکا و انگلستان در خدمت صهیونیسم هستند، بهگونهای که در سال (1809 م.) در لندن کلیسای انگلستان، جامعة خدمات روحانی کلیسا برای یهودیان را تأسیس کرد که اهداف این جامعه به قرار ذیل است:
1. تبلیغ ریشههای یهودی دین مسیحیت در بین مسیحیان جهان.
2. کوشش برای مهاجرت یهودیان از سراسر جهان به سرزمین فلسطین و تأسیس کشور صهیونیستی بهنام اسرائیل در فلسطین.
یکی دیگر از مؤسسات فعال پروتستانها ـــ که برای مهاجرت یهودیان به فلسطین فعالیت گسترده انجام میدهد ـــ «سفارت بینالمللی مسیحیت در بیتالمقدس» است. در این موسسة بینالمللی تمامی کلیسای پروتستانیسم عضویت دارند و برای انتقال یهودیان به فلسطین، کمکهای مالی فراوانی به دولت اسرائیل و یهودیان در جهان میکند.
دیگر مؤسسات فعال پروتستانها که برای انتقال یهودیان به فلسطین کوشش میکنند عبارتند از:
1. دوستان مسیحی اسرائیل.
2. دوستان نیایش مسیحیت برای اسرائیل.
3. پلهای صلح.
این مؤسسات پروتستان، با دریافت کمکهای مالی از دولتهای مسیحی امریکا و اروپا و مسیحیان سراسر جهان، هزینة مهاجرت یهودیان به سرزمینهای فلسطین اشغالی را میپردازند. برنامة کنونی این مؤسسات پروتستانت، که در دست اقدام است ـــ انتقال بیش از یک میلیون یهودی از کشورهای مختلف، بهویژه از شوروی سابق و اروپای شرقی به مناطق اشغالی فلسطین است و به تازگی نخستوزیر نژادپرست اسرائیل «آریل شارون» نیز طرحهای عملی برای اجرای این طرح وسیع مهاجرت بیش از یک میلیون یهودی به مناطق فلسطین اشغالی را رسماً اعلام داشته است.
معبد بزرگ جایگزین بیتالمقدس
براساس اعتقادات مکتب نوظهور صهیونیسم مسیحی بعد از سال (2000م.) و قبل از (2007 م.) یهودیان مقیم فلسطین اشغالی باید دو مسجد اقصا و صخره در بیتالمقدس را منهدم و بهجای آن دو، معبد بزرگ را بنا کنند.
روزی که یهودیان مسجد اقصا و صخره را منهدم کنند جنگ نهایی آرمگدون به رهبری امریکا و انگلستان آغاز خواهد شد. در این زمینه، رهبران و نویسندگان پیرو مکتب صهیونیسم مسیحی، کتابهای گوناگونی در ده سال گذشته به چاپ رسانده و نام آنها را «کتابهای آرمگدون» (Books Armageddon) گذشتهاند. عنوانهای این کتابها، دربارة انهدام مساجد اقصا و صخره و احداث معبد بزرگ بهجای آن دو مسجد است که برخی از آن کتابها عبارتند از:
1. جنگ برای بیتالمقدس، نوشتة «جان هاکی»
2. معبد روزهای آخرالزمان.
3. معبد مسیح که آید. نوشتة «جانشمت» و «کارل لاتی».
نویسندهای امریکایی در سال (1997 م.) کتابی با عنوان «خیانت به بیتالمقدس» را تألیف کرد که در آن، هر نوع مذاکرة صلح با فلسطینیان را خیانت به تعلیمات انجیل و خواستههای مسیح میداند و این مطلب را به خوانندگان القاء میکند که مسیح با آغاز هزارة سوم و قبل از سال (2007 م.) ظهور خواهد کرد و اسرائیل بزرگ را از نیل تا فرات بهوجود خواهد آورد.
در تبلیغ این کتابها چنین آمده است که برای تعجیل در ظهور مسیح، مسیحیان باید کشور بابل را ـــ که عراق کنونی است ـــ نابود کنند و رودخانة فرات باید بهطور کامل خشک گردد. گفتنی است که آنها جنگ آرمگدون را همان جنگ فرات میدانند.
البته اکنون هدف از اشغال عراق ازسوی امریکا و همدستانش، بهویژه انگلستان برای جهانیان کاملاً مشخص شده که اهداف صهیونیسم، نابودی اسلام، بهویژه تشیع است و در حال حاضر نیز برای پیاده کردن اهدف خود، هر کاری انجام میدهند که نمونة بارز آن، حادثة یازدهم سپتامبر است؛ حادثهای که خود امریکاییها آفریدند و به همان بهانة واهی، جهان اسلام را در افغانستان و عراق اشغال کردند.
صهیونیستها و طرفداران آنها در بین مسیحیان پروتستان در امریکا و انگلیس که سالها یک سلسله برنامههای دینی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود را تبلیغ میکردند، با بهوجود آوردن حادثة یازدهم سپتامبر (2001 م.) (1380 هـ .ش.) بهترین فرصت را کسب کردند تا برنامههایشان را با سرعت بیشتری به مردم امریکا و اروپا بقبولانند. در دوران جنگ سرد، امریکا اتحاد جماهیر شوروی سابق را «امپراتوری شر» معرفی و بیگانه ترسی از کمونیسم را در تبلیغاتش بهشدت دنبال کرد و بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، دستگاههای ارتباط جمعی امریکا، بیگانه ترسی از مسلمانان را شروع کردند؛ بههمینسبب لابیهای صهیونیستی توانستند با حادثة یازدهم سپتامبر، افکار عمومی امریکا و اروپا را به نفع خود مصادره کنند تا بهتر بتوانند آنها را به اسلام و مسلمانان جهان بدبین کنند.
بنابراین میبینیم که بعد از حادثة یازدهم سپتامبر، جسارت رهبران صهیونیسم مسیحی و یهودی به حدی رسید که در سخنرانیهای بعدی، آنها اعلام کردند مطابق تفسیر مکاشفه یوحنا در انجیل، صهیونیسم رسالت الاهی دارد و برای تأسیس دولت اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات حق دارد که علاوه بر سلب مالکیت فلسطینیان و عراقیها و مسلمانان، حتی نسلکشی فلسطینیان و اعراب را انجام دهد.
نتیجهگیری
همانگونه که اشاره شد، از آنجا که موجودیت اسرائیل با منافع غرب عجین است، صهیونیست به کمک انگلیس و ایالات متحده پایهریزی شد و پا به عرصه جهانی گذاشت تا این منافع بهتر حفظ شود. صهیونیست در آغاز با اهداف گوناگونی تشکیل شد؛ ولی اکنون سه برنامة کلی آن به شرح ذیل است:
1. ایجاد جنگ میان اسلام و غرب.
2. جابهجایی قدرت در درون دنیای اسلام.
3. ایجاد جنگ در میان جهان اسلام.
که بالطبع در همة این موارد، پیروز میدان فقط غرب خواهد بود.
درپی شکست صهیونیستها از حزبالله لبنان و عقبنشینی از این کشور و مقاومت و انتفاضة مردم فلسطین، حادثهای مانند یازدهم سپتامبر میتواند بهطور مستقیم غرب را با جهان اسلام درگیر کند که هم صهیونیستها را از مخمصة کنونی نجات میدهد، هم تمام اهداف آنها را تثبیت میکند؛ زیرا حادثهای با این وسعت میتواند:
1. سبب درگیری جهانی میان اردوگاه غرب با جهان اسلام شود یا بهمعنای دیگر، درگیری موجود میان «صهیونیسم و جهان اسلام» جای خود را عملاً به درگیری جدیتر میان «اردوگاه غرب با اسلام» میدهد و پتانسیل جهان اسلام عملاً بر تقابل با این اردوگاه متمرکز و از قضیة فلسطین غافل میشود.
2. مهمترین هدفی را که عمدتاً در تحلیلها از آن غفلت میشود؛ یعنی «جابهجایی قدرت در درون جهان اسلام» را دربر خواهد داشت.
از آنجا که انقلاب ایران بهعنوان یک انقلاب اسلامی و شیعی در سراسر جهان شناخته شده که از نفوذ و اقتداری معنوی نیز برخوردار است، استکبار بر کارآمدی چنین حرکت گستردهای در دنیا بهعنوان یک کانون قدرت حقیقی اذعان دارد؛ بنابراین درصد است که این اقتدار معنوی را در درون جهان اسلام، دست بهدست کند و آنرا از دست شیعه خارج کند. و بهدست اهل سنت و وهابیت بدهد؛ یعنی پرچم این اقتدار را به دست کسانی بدهد که از نظام غربی پیروی میکنند؛ چون تحلیل آنها پس از انقلاب ما این بوده و هست که تنها تمدن رقیب غرب، تمدن «اسلام انقلابی» است؛ ازاینرو به هر روش ممکن میکوشند تا شاید از شکوفایی این حرکت گستردة اسلامی جلوگیری کنند. که نمونة بارز آن نیز برنامههای جدید شورای حکام برای سازمان انرژی اتمی ایران است که ازسوی امریکا و به قصد منفور کردن ایران در منطقه که این کشور صلح در خاورمیانه را تهدید میکند، اعمال میشود.
3. علاوه بر جابهجایی قدرت، صهیونیستها امیدوارند بتوانند یک جنگ شدید داخلی در درون جهان اسلام بهراه اندازند تابدین شکل جهاناسلام را نیز درگیر مسائل فرقهگرایی و . . . کنند.
بنابراین دیدیم که چگونه حادثة یازدهم سپتامبر باعث شد تا صهیونیستها، امریکا و انگلیس بتوانند به بخش عظیمی از این سناریوهای از پیش تعیین شده دست یابند؛ همچنین به بهانة دستگیری «بنلادن» به افغانستان حمله کردند و آنجا را به تصرف خود درآوردند و در پاکستان نیز موفق شدند؛ موضعگیری نسنجیدة برخی از رهبران شیعی در منطقه، برای سرکوبی «بنلادن» و «طالبان» چراغ سبز بگیرند؛ سپس حمله به عراق را نخست برای پاکسازی آن کشور از سلاحهای اتمی و اینک از ناکامی، به بهانة آوردن دموکراسی به آنجا آغاز کردند.
پینوشتها:
1. جندقی، بهروز، «صهیونیسم و رویای حکومت بر جهان»، ماهنامه پاسدار اسلام، ص 220.
2. نشریه Presbyterian، شماره 1، ژوئیه 1967، ص 28.
3. برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به: زهرا توکلی، مقاله «نقش صهیونیستها در نگارش تاریخ بعد از جنگ دوم جهانی»، نشریة دیدگاهها و تحلیلها، شماره 12، ص 120.
4. م، لیلیانتال، آلفرد، اول سپتامبر 1979، ارتباط صهیونیستی، سید ابوالقاسم حسینی، ص 288.
5. همان، ص 289.
6. یشایایی، هارون، مقالة «مقابله با یهودیت نبوی و صهیونیسم سیاسی»، نشریه رسالت 13 و 8/2/80.
7. افتخاری، اصغر و علیاکبر کمالی، «رویکرد دینی در تهاجم فرهنگی»، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تابستان 1377، صص 27 و 28.
8. بوش و دیگران، ریچارد، «جهان مذهبی، ادیان در جوامع امروز»، عبدالرحیم گواهی، دوجلد، تهران 1374، انتشارت دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 585.
9. فضایی، یوسف، «سیر تحولی دینهای یهود و مسیح»، تهران 1361، انتشارات عطایی، ص 274.
10. ضابط، حمیدرضا، «نگاهی به جریان نوظهور صهیونیسم…» 2 و 3/10/81، نشریه جمهوری اسلامی.
11. جان نلسون داربی (مرگ 1882 م.)، کشیش معروف کلیسای انگلستان در اواخر قرن نوزدهم با تبلیغات شدید خود مکتب جدید صهیونیسم مسیحی را در میان پروتستانها بنا نهاد.
12. ضابط، حمیدرضا، همان.
13. همان، «ارتباط صهیونیستی» سید ابوالقاسم حسینی، ص 326.
14. Deuteronomy 30:1___ 5, Genesis 17 and 35 Ezekiel 11:17.
15. ضابط، حمیدرضا، همان.
16.برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به: مقالة «صهیونیسم و رویای حکومت بر جهان»، نوشته بهروز جندقی، نشریه ماهنامة پاسدار اسلام، ص 230.
17. ضابط، حمیدرضا، همان.
18. Jahn Hagee: The Balte, for jerasslem, 2001
19. Randall price: The cominy last pays Temple, 1999.
20. Flo conwary Holy Terror, Now York, 1982.
21. Hall Lindsey & Chff Ford: Baltle For Jerusalem Armageddon Books, 2001. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 2/200169) .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.