کلیات صفات الهی /

تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه

صفات ذاتی پروردگار مظهر افعالی نیز دارند یعنی صفت خالق بودن مظهر افعالی اش خلق انسانها باید باشد، آیا به این دلیل که این صفت و دیگر صفات در صحنه هستی جلوه عملی داشته باشند، انسان خلق شد؟ اگر پروردگار انسان را خلق نمی کرد در عقبه هستی تنها می ماند؟ فرزند و والدین به هم وابسته هستند و هر دو به هم نیاز دارند، چگونه خلقت انسان و پروردگار این گونه نیست؟


1ـ خدا چرا می آفریند؟خدا یعنی واجب الوجود ة؛ و واجب الوجود یعنی وجود محض ، یعنی کمال محض ، یعنی موجودی که نقص در او راه ندارد. و یکی از این کمالات خالقیّت است . پس خدا خلق می کند چون خالقیت کمال اوست. فرض خدایی که خالق نیست ، فرض خدایی است که فاقد یکی از کمالات وجودی است. و خدایی که فاقد یکی از کمالات وجودی باشد ،‌ ناقص بوده کمال محض و واجب الوجود نیست. بنا بر این ، فرض خدایی که خالق نیست فرض موجودی است غیر از خدا. به عبارت دیگر ، فرض وجود خدای غیر خالق مثل فرض وجود ثروتمند بی پول یا به قول معروف مثل کوسه ریش پهن است. 2ـ اما چرا خدا چنین آفرید و جور دیگر نیافرید؟ حکما معتقدند که نظام موجود ،نظام احسن است . یعنی عالمی بهتر از این عالم ممکن نیست خلق شود . چون خدا کمال محض است ، و کمال محض بودن اقتضاء می کند که کاملترین موجود ممکن را بیافریند . اگر گفته شود که عالمی بهتر از این عالم (عالم مادّه +عالم برزخ + عالم آخرت ) امکان داشت و خدا آن را نیافرید معنایش این است که خدا بالقوه آفریننده ی عالمی بهتر از عالم فعلی است ؛ یعنی در وجود خدا استعداد اینکه عالمی کاملتر و بهتر از عالم فعلی را بیافریند موجود است ؛ و این امر عقلاً محال است ؛ چون استعداد داشتن و بالقوّه بودن از مختصّات موجود مادّی است و خدا منزّه از مادّه می باشد. ما عالم را تکه تکه می بینیم و خیال می کنیم که دارای نقص است ؛ در حالی که کلّ عالم ، یک وجود به هم پیوسته و یکپارچه است . اگر همه ی اجزاء عالم در کنار هم دیده شوند آنگاه معلوم می شود که هر چیزی به جای خویش نیکوست ؛ به طوری که اگر یک ذرّه از اجزاء عالم از جای خود برداشته شود (عدم گردد) عالم به هم می ریزد . به قول شاعر حکیم:اگر یک ذرّه را برگیری از جای ــــ همه عالم فرو ریزد سراپای با این نگاه هیچ موجودی به خودی خود ناقص نیست. مثلا یک کرم خاکی در وجود خود کامل و وجود آن برای بقای کل عالم لازم است .نقص و کمال موجودات در مقام مقایسه است که مطرح می شود مثلا گفته می شود انسان موجودی کاملتر از میمون و میمون کاملتر از اسب و اسب کاملتر از کرم خاکی و کرم خاکی کاملتر از درخت است. در بین انسانها نیز این مطلب صادق است مثلا چهارده معصوم (ع) از نظر وجودی کاملتر از انبیاء سابقند ؛ و انبیاء نیز بعضی برتر از برخی دیگرند « تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض » (بقره /253) و انبیاء(ع) برتر از افراد عادی هستند . بین افراد عادی نیز درجات وجودی مختلف است ؛ البته این درجات بالقوه هستند لذا در ابتدای تولد اکثر افراد تقریبا در یک رتبه ی وجودی قرار دارند ؛ لکن استعداد تکامل در افراد ، متفاوت است و تکلیف هر کسی به اندازه ی استعداد ذاتی اوست.3ـ خدا چرا انسان را آفرید؟اوّلاً خدا یک موجود بیش نیافریده است و آن عالم هستی است. گفته شد که جدا انگاری اجزاء عالم ناشی از محدود نگری ما انسانها است و الّا کلّ عالم خلقت یک پیکر واحد بیش نیست. و این مطلبی است که تنها اولوالالباب (صاحبان خرد ناب ) به حقیقت آن نائل می شوند. « الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ . ـــــــ همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته ، و آن گاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد مى کنند؛ و در آفرینش آسمانها و زمین مى اندیشند؛ (و مى گویند:) بار الها! تو این را بیهوده نیافریده اى! منزّهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار. » (آل عمران:191) اینها زمانی که شروع به تفکّر می کنند با کثرتها ( السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ) مواجه می شوند ولی آنگاه که به عمق حقیقت رسیدند می یابند که کلّ عالم ، یک پیکر بیش نیست لذا هیچگاه نمی گویند:« رَبَّنا ما خَلَقْتَ هولاء باطِلاً ــــ بار الها! تو اینها را بیهوده نیافریده اى.» بلکه می گویند: « رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً ـــــ بار الها! تو این را بیهوده نیافریده اى. »بنا بر این ، انسان موجودی غیر از عالم نیست که خلقت او علّتی جداگانه بخواهد بلکه او نیز جزئی از این پیکر واحد است. لکن نسبت او به کلّ عالم مثل نسبت مغز است به بدن و بلکه بالاتر مثل نسبت روح است به بدن.ثانیاً گفته شد که خدا به خاطر کمال محض بودن است که می آفریند. و کمالات خدا همانهاست که اسماء و صفات الهی گفته می شوند. و یکی از این اسماء مقدّسه ، اسم شریف « الموجود » است. لذا در ادعیّه داریم : « ... یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا فَرْدُ یَا صَمَدُ یَا حَیُّ یَا مَوْجُود ... » (بحارالأنوار ،ج83 ،ص314 ) و نیز آمده است « ... یَا حَمِیدُ یَا مَجِیدُ یَا مَعْبُودُ یَا مَوْجُودُ ... » (بحارالأنوار ، ج 88 ،ص51 ) از اینرو حکما و عرفا گفته اند کلّ پیکر واحد هستی ظهور اسم الموجود است ؛ و همانطور که همه ی کمالات وجودی مثل علم ، قدرت ، حیات ، خالقیّت و ... مستتر در وجود و در ضمن آن هستند ، اجزاء عالم خلقت نیز مظاهر این اسمهای حضرت حق تعالی می باشند. و در این میان انسان مظهر کاملترین اسم خدا یعنی اسم جامع الله است لذا او خلیفةالله یعنی مظهر اسم الله خوانده شد که تمامی اسماء در او جمع شده اند.« وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ـــــــ و همه ی اسماء را به آدم تعلیم داد جمیعاً » (البقرة:31) . پس اگر انسان خلق نمی شد اسم الله ظهوری نداشت ؛ و محال است که اسماء و کمالات خدا بی مظهر بمانند چرا که یکی از اسماء او « الظاهر » است که به حکم این اسم ، تمام اسماء او مظهر می طلبند. پس خدا انسان را آفرید چون الله است ؛ چون اسمی دارد که جامع جمیع اسماء می باشد و انسان ظهور این اسم جامع است. 4ـ اگر خدا انسان را خلق نمی کرد چه می شد؟گفته شده که خلقت اقتضای ذات خداست ؛ لذا فرض خدایی که خلق نکند ، فرضی متناقض و خود انکارگر است. همچنین گفته شد که فرض هر گونه تغییر در عالم مساوی است با تغییر در علّت تامّه ی آن که همانا خداوند متعال باشد ؛ و این امری است ذاتاً محال. بنا بر این ، خدا ازل مخلوق داشته و تا ابد مخلوق خواهد داشت ؛ و قیامت نیز آخر عالم فعلی ماست نه آخر اصل عالم مادّه ؛ لذا در روایات نیز تصریح شده که قبل از این عالم ، عالمها بوده و بعد از این عالم نیز عالمها خواهد بود. 5ـ رابطه خدا و خلق چگونه است؟خدا وجود محض ؛ یعنی عین وجود و خود وجود است ؛ ولی غیر خدا در حدّ ذاتشان ، نه وجودند و نه عدم ، بلکه ماهیّاتند. و ماهیّت نسبتش به وجود و عدم یکسان می باشد. برای مثال انسان بودن یا درخت بودن ـ که از جمله ی ماهیّات می باشند ـ ، نه مساوی با وجود داشتن هستند نه مساوی با معدوم بودن ؛ چرا که اگر این امور مساوی با وجود بودند پس همواره باید موجود می بودند ؛ چون وجود نقیض عدم بوده ، عدم برنمی دارد ؛ در حالی که این امور زمانی نبوده اند ؛ همچنین اگر این امور مساوی با عدم بودند هیچگاه نباید موجود می شدند ؛ چون عدم در مقابل وجود بوده ، وجود بر نمی دارد ؛ حال آنکه این امور موجود شده اند. پس از این ویژگی غیر خدا (غیر وجود محض) ، که در ذاتشان نه اقتضای وجود دارند و نه اقتضای عدم ، معلوم می شود که این امور در ذاتشان نه از سنخ وجودند و نه از سنخ عدم ، بلکه نسبتشان به هر دو یکسان می باشد. پس اگر اراده ی وجود محض ، به این امور تعلّق گرفت به واسطه ی وجود او موجود می شوند و الّا معدوم خواهند بود. برای تقریب به ذهن ذکر مثالی خالی از فایده نیست ؛ اگرچه این مثال کاستی هایی نیز دارد. اگر حقیقت وجود انسان که با لفظ « من » از آن تعبیر می شود ، موجودی قائم به ذات فرض شود ، علم و قدرت و عقلانیّت و قوّه خیال و امثال این صفات درونی انسان ، به منزله ی اسماء ذتیّه ی او خواهند بود ؛ و اراده ی او که از این صفات درونی ناشی می شود در حکم فیض عامّ خواهد بود. حال اگر انسان با یک اراده دهها و صدها موجود گوناگون را در ذهن خود بیافریند ، آم موجودات همان ظهور اراده ی او و به تبع اراده ، ظهور صفات درونی او خواهند بود. در این مثال ملاحظه می فرمایید که اراده در عین یکی بودند می تواند هزاران ظهور داشته باشد بدون اینکه خود متکثّر شود ؛ همینطور « من » در عین یکی بودن می تواند دهها شئون ذاتی داشته باشد ، بدون آنکه کثرتی در آن حاصل گردد. همچنین در عین اینکه موجودات آفریده شده در ذهن ، چیزی جز ظهور اراده و صفات درونی انسان نیستند ولی آن سیب و درخت و ستاره ی ذهنی هر کدام خوشان هستند و هیچکدام آنها ، اراده یا من نیستند ؛ به همین نحو مخلوقات نیز اگر چه چیزی جز ظهور اراده ی الهی نیستند ولی عین اراده ی او هم نیستند.نتیجه اینکه رابطه ی خدا و خلق ، یک رابطه ی ویژه و بی مانند است که در عالم هستی مشابه و مثل ـ به معنای حقیقی ندارد ـ ؛ لذا مثالی هم که بیان شد ، اگر چه بهترین مثال ممکن بود ، مثالی بود ناقص و نارسا که تنها بخشی ازر حقیقت را ظاهر می نمود. پس سزا نیست که رابطه خدا با خلق را چون رابطه والدین و فرزند لحاظ نمود. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image