فطرت / عقاید / خداشناسی / برهان های وجود خداوند / برهان فطرت /

تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه

صفت فطری، صفتی است که در همه انسان ها مشترک باشد و هر صفت عملی را در پی دارد که دارا بودن یک صفت در انسان با این عمل میسر می شود؛ پس هر صفت فطری به همراه خود عمل فطری دارد. لذا طبق تعریف، فطرت عمل وجود دارد که در همه انسانها مشترک است و تفاوت غریزه با فطرت این است که غریزه ها مادی هستند ولی فطرت معنوی است و هیچ کس از غریزه روی بر نمیگرداند ولی بسیارند آنان که از فطرت روی برگردانده اند.


ـ « إِذَا السمَاءُ انفَطرَت » [iv]  به معنای شکافتن . «فطرت» که بر وزن «فِعله» است به معنای کیفیت خاص خلقت است؛ یعنی ویژگی‏هایی که خداوند در خلقت انسان لحاظ کرد و بینش‏ها و گرایش‏های خدادادی و غیراکتسابی که در انسان قرار داده شده‏اند. «توحید فطری است»؛ یعنی انسان نسبت به توحید، بی‏اقتضا و خنثی نیست. در سرشت انسان، تقاضایی وجود دارد که توحید و معارف دینی، پاسخ‏گوی آن است. پیامبران الهی چیزی را بر انسان عرضه کرده‏اند که بشر به حسب طبیعت خود در جست ‏و جوی آن است. [v] فطریات، که همان اقتضاءات فطرت هستند ویژگی‏های  خاصی دارند که عبارتند از: 1. فطریات فراحیوانی‏اند. فطریات در این بحث، به ویژگی‏های خدادادی انسان بما هو انسان اطلاق می‏شوند و گرایش‏های مشترک بین انسان و حیوان را جزو غرایز به حساب می‏آوریم. [vi] 2. فطریات خدادادی‏اند و هیچ عامل خارجی در وجود یا عدم آن‏ها نقشی ندارد و غیر اکتسابی‏اند. البته عوامل بیرونی در رشد یا رکود آن‏ها مؤثر است. [vii] 3. فطریات فراگیر و همگانی‏اند و همه انسان‏ها بدون استثنا از آن‏ها برخوردارند؛ چون حقیقت هر انسانی با این واقعیت سرشته شده است. پس به زمان، مکان و شرایط خاصی اختصاص ندارند. تحقیقات مردم‏شناسانه متعددی، که درباره بعضی فطریات انجام شده، این موضوع را ثابت کرده است. البته چنین نیست که این بینش یا گرایش همواره به صورت آگاهانه، بالفعل و قوی باشد؛ چه بسا افرادی به سبب ضعف فطرت، از آن غافل باشند و آن را انکار کنند. اما این به معنای عدم وجود فطرت در آن‏ها نیست. 4. امور فطری قابل تجربه درونی‏اند؛ یعنی با تأمّل در خود، این حقیقت فطری را می‏یابیم؛ مثلاً، برای پاسخ به این پرسش که آیا انسان فطرتا راستی را دوست دارد یا دروغ را، یک راه مراجعه به وجدان و تأمّل در خود است که در تجربه درونی، پاسخ پرسش را می‏یابیم که گویا روح ما انسان‏ها طوری خلق شده است که به راستی تمایل دارد . 5.از بدیهی‏ترین بدیهیات‏اند. بینش‏های فطری یا از سنخ علوم حضوری‏اند، یا جز اولیات و یا وجدانیات. این بینش‏ها چون از لوازم وجود انسان هستند و انسان این‏گونه خلق شده که این احکام را بفهمد، پس هیچ انسانی در آن‏ها اختلاف ندارد. حتی اموری که موجب اختلاف در احکام عقلیه می‏شوند در فطریات اثری ندارند. [viii]  علاوه بر این، در میان بدیهیات شش‏گانه منطقی، اوّلیات و وجدانیات از بقیه بدیهی‏ترند . گرایش‏های فطری نیز چون هر انسانی آن‏ها را در درون خود می‏یابد، هیچ‏گاه مورد اختلاف واقع نمی‏شوند. البته گاهی بدیهیات نیز به دلیل غفلت مورد انکار قرار می‏گیرند. علاوه بر آن، بداهت فطریات به معنای عدم وجود شبهه و سؤال در آن‏ها نیست. به همین دلیل، خداشناسی فطری، ما را از پیامبر و عقل بی‏نیاز نمی‏کند. 6. فطریات انسان همه خیر هستند؛ یعنی در میان فطریات انسان، شر و بدی وجود ندارد. هیچ‏یک از شرور، ریشه فطری ندارند. هرچند اعمال شریرانه و ظالمانه در میان انسان‏ها بسیار رواج دارد، اما این اعمال از فطرت انسان بر نخاسته است. حتی ظالم‏ترین افراد دوست دارد از عدالت سخن بگوید و مردم او را عادل بدانند. حتی دزدها هم دوست دارند مال دزدی عادلانه تقسیم شود . ممکن است انسانی آن‏قدر در زشتی‏ها و پلیدی‏ها غرق شده باشد که فطرت پاک و الهی‏اش خاموش شده باشد. اما این فطرت از بین نرفته است و گاه و بی‏گاه خود را نشان می‏دهد. وجود نفس امّاره از بدو تولد در انسان به معنای تمایل فطری به شر نیست؛ زیرا در واقع نفس امّاره تنها عاملی برای جذابیت شر است، اما احساس و بافت درونی انسانی که در برابر دو عمل خوب و بد قرار گرفته نسبت به این دو امر یکسان و مساوی نیست، بلکه او خود را با خیر و فضیلت آشناتر و راغب‏تر احساس می‏کند و البته نیروی فطرت هم در حدّی نیست که او را مجبور کند و او باید با اختیار خود انتخاب کند. این نکته نیز قابل توجه است که بعضی فطریات در زمینه خاصی به فعلیت می‏رسند و در حالت عادی به صورت قوّه و استعداد هستند؛ مثلاً وقتی توجه و تعلّق شخص به مادیات این جهان قطع شود و به درونش بپردازد خداشناسی فطری حضوری بالفعل می‏شود؛ همان‏گونه که غریزه جنسی تحت تأثیر عواملی بالفعل، قوی یا ضعیف می‏شود .   تصدیق فطرت و فطریات دلایلی بر وجود اصل فطریات و فطرت خدا آشنا در انسان اقامه می‏شوند : 1- دلیل عقلی: خلاصه دلیل : الف. انسان موجودی مجرّد است . ب. هر موجود مجرّدی فاعل و خالق خود را به صورت غیراکتسابی درک می‏کند . نتیجه: انسان فطرتا خداشناس است . توضیح مقدّمه اول: مجرّد بودن انسان به این معناست که آنچه هویّت انسان را تشکیل می‏دهد و آنچه درک‏کننده داده‏های حسیّ است، مجرّد است؛ یعنی همان ‏که از آن به «روح» تعبیر می‏کنیم و با «خود» یا «من» به آن اشاره می‏نماییم، ویژگی‏های ماده را ندارد و مجرّد است . دلایل متعددی بر تجرّد روح دلالت می‏کند و ما فقط به یک دلیل بسنده می‏کنیم: «ثبات شخصیت»؛ یعنی حقیقتی که با تعبیر «من» یا «خود» از آن یاد می‏کنیم، در تمام طول عمر، واحد است و با این‏که هرچند سال یک بار تمام سلول‏های بدن به تدریج جای خود را به سلول‏های جدید می‏دهند و در طول سال‏ها ممکن است بدن شخص تغییرات زیادی بکند، حتی ممکن است بخشی از بدن فلج ‏یا قطع شود، بازهم مشارٌالیه «من» همان ‏حقیقت‏ اولیه است و هیچ تغییر نمی‏کند. پس «من» به این جسم مادی یا بخشی از آن اشاره نمی‏کند، بلکه به موجودی مجرّد و فرامادی نظر دارد. [ix] توضیح مقدّمه دوم: از نظر فلسفی، معلول عین‏الربط به علت خود است و وجود و استقلال معلول به وجود و استقلال علت است. نسبت معلول به علت، شبیه نسبت شعاع نور به منبع نور است. پس علت به وجود خودش برای معلولش حاضر است و معلوم او به علم حضوری می باشد؛ همان‏گونه که علّامه طباطبائی می‏فرماید: «... و کذلک العلّةُ حاضرةٌ بوجودها لمعلولها الرابط لها القائم بها المستقل باستقلالها، فهی معلومةٌ لمعلولها علماً حضوریاً اذا کانا مجرّدین و هو المطلوب » [x] . از این دو مقدّمه نتیجه می‏گیریم که انسان فطرتا خداشناس است . 2. دلیل شهودی: همان‏گونه که گذشت، یکی از ویژگی‏های امور فطری، قابل تجربه درونی بودن آن‏هاست؛ یعنی اگر به خودمان رجوع کنیم و تأمّل نماییم، امور فطری را می‏یابیم و چون این امور هیچ منشأ خارجی ندارند و تنها به واسطه اصل خلقت ما ایجاد شده‏اند، پس فطری‏اند. البته این دلیل، استدلال عقلی نیست که با چیدن مقدّماتی بتوان مخاطب را قانع کرد. دلیل شهودی، وجدانی و یافتنی است و مشارکت خود مخاطب را می‏طلبد و اگر قصد عناد و محاجّه در بین باشد، این راه به نتیجه نمی‏رسد. فطریات در همه انسان‏ها وجود دارند، و اگر کسی می‏گوید من آن را نمی‏یابم، او غافل است نه نادان، و غافل نیازمند تنبّه و رفع شبهه است . یکی از موارد فطری، که به راحتی قابل شهود است، ادراکات عقل عملی است؛ قضایایی که به طور فطری حکم به خوبی یا بدی افعال می‏کنند. هرچند قالب‏ها و مصادیق خوبی و بدی در جوامع مختلف و تحت تأثیر سنّت‏ها و تربیت‏های گوناگون، متفاوتند، اما ریشه آن‏ها فطری و مشترک است؛ مثلاً حُسن عدالت و قبح ظلم از ادراکات فطری عقل عملی است و هرکس با اندک توجهی آن را شهود می‏کند و می‏یابد. فطرت خداجوی انسان نیز قابل تجربه درونی است. وقتی انسان تأمّل می‏کند، می‏تواند همراه شناخت خود، ربط وجودی خود به خداوند را دریابد و با علم حضوری به خداوند برسد؛ همان‏گونه که در حدیث شریف آمده است: « مَن عرفَ نفسه عرف ربّه ». [xi] البته فطرت خدا آشنای انسان در شرایط خاصی بالفعل و قوی می‏شود. تعلّقات انسان به دنیا و امور مادی و جسم خودش، حجاب‏هایی هستند که مانع بالفعل شدن، شکوفایی و رشد فطرت خدایی انسان هستند. [xii]  وقتی کسی به اختیار یا اضطرار از این وابستگی‏ها جدا شود، خداوند را به روشنی می‏یابد. کسی که با انجام ریاضت‏های شرعی و دستورات عرفانی، به تصفیه درون بپردازد، به اختیار از این وابستگی‏ها جدا شده است و کسی که در شرایطی قرار گیرد که امیدش از اسباب مادی قطع شود و خود را بی‏پناه و ناامید بیابد، حجاب‏ها از روی فطرت اصیل و خداشناس او کنار می‏روند و ارتباط وجودی‏اش با ذات مبدأ متعال آشکار می‏گردد. [xiii] یکی از مواردی که انسان از وابستگی‏های مادی جدا می‏شود و فطرت پاکش بیدار می‏شود در چند آیه قرآن [xiv]  و در روایت معروف حضرت امام جعفر صادق علیه‏السلام آمده است که راوی به آن حضرت گفت: بحث‏ها و مجادله‏ها درباره وجود خداوند مرا متحیّر کرده است؛ مرا به خداوند راهنمایی کنید. حضرت می‏فرماید: آیا هرگز سوار بر کشتی شده‏ای؟ پاسخ داد: بله. فرمودند: آیا پیش آمده که کشتی تو بشکند و در میان امواج هیچ راه نجاتی نداشته باشی؟ عرض کرد: بله. فرمودند: آیا در این هنگام، قلب تو به چیزی که قادر بر نجات تو باشد، متوجه نشد؟ گفت: بله، قلبم به موجودی که قادر بر نجاتم باشد تعلّق گرفت. فرمودند: آن موجود خداوندی است که وقتی نجات دهنده‏ای نیست، او قادر بر نجات است. [xv] در این حدیث، امام جعفرصادق علیه‏السلام صحنه قطع تمام وابستگی‏ها و دل‏بستگی‏های دنیایی را تصور می‏کند که هرکس، حتی منکر خدا، نیز در آن لحظه، متوجه فطرت الهی‏اش می‏شود و خدا را فطرتاً می‏یابد. [xvi] دلیل شهودی دیگر، میل انسان به کمال مطلق است. انسان همواره در پی کمال است و تمام فعالیت‏هایش در این جهت است. ما به راحتی وجود این گرایش را در خود می‏یابیم. بسیاری اوقات انسان در اثر انس با اشیای مادی و محدود، کمال نهایی و مقصود خود را در شیئی محدود تصور می‏کند و پس از رسیدن به آن متوجه می‏شود که میل کمال‏خواهی‏اش اشباع نشده و کمال را در مرتبه بالاتری می‏بیند و آن را هدف نهایی قرار می‏دهد، پس از رسیدن به آن باز هم متوجه می‏شود که کمال خواهی‏اش ارضا نشده است و خواهان کمال بالاتری می‏گردد و این سلسله ادامه دارد. از این تسلسل نتیجه می‏گیریم که انسان همواره به دنبال کمال مطلق است؛ یعنی منبع و سرچشمه همه کمالات که فطرت متمایل به آن است، اما در مصداق اشتباه می‏کند. [xvii]  و چون این میل هیچ عاملی جز آفرینش ندارد و غیراکتسابی است، نتیجه می‏گیریم که انسان فطرت خداجویی دارد و خداجویی مسبوق به خداشناسی است؛ چون گرایش فطری متعلق خود را نیز نشان می‏دهد، پس خداشناسی نیز فطری است. [xviii] 3- دلیل نقلی : الف. آیه فطرت: « فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفاً  فِطرَت اللَّهِ الَّتی فَطرَ النَّاس عَلَیهَا  لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ  ذَلِک الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکثرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ » [xix] "پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند،انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمی‏دانند!" طبق این آیه شریفه، دین یکتاپرستی و خداجویی جزو آفرینش انسان‏هاست و طبیعت انسان اقتضا می‏کند که انسان در برابر مبدأ غیبی که ایجاد و بقا و سعادت انسان به دست اوست، خضوع کند و شئون زندگی‏اش را با قوانینی که واقعاً در عالم هستی جریان دارند، هماهنگ کند و دین فطری که مورد تأکید قرآن است، همان خضوع و همین هماهنگی است. [xx] ب. آیه میثاق: « وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّک مِن بَنی ءَادَمَ مِن ظهُورِهِمْ ذُرِّیَّتهُمْ وَ أَشهَدَهُمْ عَلی أَنفُسِهِمْ أَ لَست بِرَبِّکُمْ  قَالُوا بَلی  شهِدْنَا  أَن تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَمَةِ إِنَّا کنَّا عَنْ هَذَا غَفِلِینَ * أَوْ تَقُولُوا إِنمَا أَشرَک ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَ کنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ  أَ فَتهْلِکُنَا بمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ » [xxi]   و (به خاطر بیاور) زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خویشتن ساخت؛ (و فرمود:) «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آری، گواهی می‏دهیم!» (چنین کرد مبادا) روز رستاخیز بگویید: «ما از این، غافل بودیم؛ (و از پیمان فطری توحید بی‏خبر ماندیم)»! یا بگویید: «پدرانمان پیش از ما مشرک بودند، ما هم فرزندانی بعد از آنها بودیم؛ (و چاره‏ای جز پیروی از آنان نداشتیم؛) آیا ما را به آنچه باطل‏گرایان انجام دادند مجازات می‏کنی؟!» درباره این آیه، ابهام‏ها و بحث‏های مفصلی مطرح است. ظاهر کلی آیه این است که خداوند برای اتمام حجت بر انسان‏ها، از آن‏ها عهد و میثاقی بر ربوبیت خویش گرفته است. آنچه در این آیه مبهم است، زمان، مکان و کیفیت این گواهی است و این‏ که بنی‏آدمی، که از آن‏ها میثاق گرفته شده، در چه مرحله‏ای از خلقت بوده‏اند. با مراجعه به برخی از روایات معصومین علیهم‏السلام می‏توانیم این آیه را هم­سو با آیه «فطرت» و دلیل بر سرشت خدا آشنای انسان قرار دهیم . زراره روایتی از امام صادق علیه‏السلام نقل کرده است که این آیه را به قرار دادن معرفت در قلب‏های بنی‏آدم تفسیر کرده‏اند: «... قال ثبتت المعرفة فی قلوبهم ... » [xxii] از سوی دیگر، از امام محمدباقر علیه‏السلام نیز در تفسیر آیه «فطرت» چنین نقل شده است: « فطرهم علی معرفته انّه ربّهم ... » [xxiii]   از این دو روایت استفاده می‏شود که مفاد آیه «میثاق» همان مفاد آیه «فطرت» است. و منظور آیه میثاق نیز معرفت فطری به خالق خویش است. روایت‏های دیگری نیز در تأیید این نظریه وجود دارند [xxiv]  بجز آیه «فطرت» و آیه «میثاق»، آیات متعدد دیگری نیز در قرآن وجود دارند که به نحوی می‏توان آن‏ها را دلیل یا مؤیّد بحث فطرت شمرد که به دلیل ضیق مجال، تنها به نشانی آن‏ها اکتفا می‏شود: سوره ابراهیم آیه 10، سوره لقمان آیه 25 و سوره بقره آیه 138. آیات تذکر مانند: سوره مدّثّر آیه 54 ، سوره غاشیه آیه 21 و سوره ذاریات آیه 55. آیات نسیان مانند: سوره حشر آیه 19 ، سوره عنکبوت آیه 65 ، سوره لقمان آیه 33 و سوره نحل آیه53.   .

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

مرجع:

ایجاد شده در 1401/04/17



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image