فصل [۲۹]: [لزوم اخلاص در ذکر] /

تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه

فصل [۲۹]: [لزوم اخلاص در ذکر] و اعلم ایضا اءن لاهل الذکر صفاوة ، و لها ظهر و بطن ، و اما باطنها بان تصفِى کلیتک من غبار رؤ یة الاعمال و طلب الاعواض ‍ على الاعمال و الالتفات الى ما سواه .


فصل [29]: [لزوم اخلاص در ذکر] و اعلم ایضا اءن لاهل الذکر صفاوة ، و لها ظهر و بطن ، و اما باطنها بان تصفِى کلیتک من غبار رؤ یة الاعمال و طلب الاعواض ‍ على الاعمال و الالتفات الى ما سواه . بدان که اهل ذکر را صفا و خلوصى است که داراى ظاهر و باطنى است . باطن آن این است که کلیت وجود خود را از غبار دیدن اعمال ، و چشمداشت پاداش بر اعمال ، و توجه به غیر خدا، پاکیزه سازى . و قَالَ ذوالنون المصرى : من اراد صفوة قلبه فلیوثر الله على شهوته . ذوالنون مصرى گفته است : هر که طالب صفاى دل است باید خدا را بر شهواتش ترجیح دهد. قَالَ الانطاکى : اءنْ وجدت رینا فِى قلبک فادم الصیام : فان وجدت رینا فِى قلبک فاطل القیام ، فان وجدت رینا فِى قلبک فاقل الکلام ، فان وجدت رینا فِى قلبک فاترک الادام ، فان وجدت رینا فِى قلبک فاکثر البکاء و الخضوع و التضرع الى الملک العلام . انطاکى گوید: اگر آلودگیى در دلت یافتى به روزه گرفتنت ادامه بده ، پس اگر باز هم آلودگى در دلت یافتى نماز را طولانى ساز، پس اگر باز هم آلودگى در دلت یافتى از سخنت بکاه ، پس اگر باز هم آلودگى در دلت یافتى از خورش دست بکش ، پس اگر باز هم آلودگى در دلت یافتى گریه و خضوع و زارى را در پیشگاه خداوند ملک و آگاه و دانا افزون ساز. قَالَ بعضهم : الجهل کله موت الا من رزقه الله العلم . و العلم کله حجة الا من وفقه الله تعالى للعمل . و العمل کله هباء منثور الا اءن یَکوُن صافیا لله تعالى . و اهل الصفاوة على خطر عظیم الا اءن یسلموا ذلک الى الله تعالى بلاعیب . یکى از عرفا گفته : نادانى همه اش مرگ است جز آن کس که خداوند او را دانش روزى کرده است . و دانش همه اش حجت است جز آن کس که خداوند او را توفیق عمل بخشیده است . و عمل همه اش بر باد است جز آن که خالص براى خداى متعال باشد. اهل صفا و اخلاص نیز بر خطرى عظیم اند جز آن که عمل با اخلاص را سالم و بى عیب به خداوند تسلیم کنند. و قد یقَالَ: یجب على العبد اءن ینظر فِى حال اکله و شربه و لباسه و کلامه و حرکاته و ارادته ، فیدع منها ما کدر، و یاخذ ما صفا، لان صفاوة الاوقات على قدر صفاوة الاحوال . و بطن الصفاوة فهو کما قَالَ تعالى حکایة عن ابراهیم علیه السلام حیث قَالَ: یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتى الله بقلب سلیم (657) قیل : بقلب صاف لیس فیه سوى الله ، کما ورد فِى تفسیر اهل البیت علیهم السلام . و گویند: بر بنده واجب است که در حال خوراک و نوشیدنى و لباس و سخن و حرکات و خواسته اش بنگرد، پس آلوده هاى این ها را رها کند و صاف و پاکیزه اش را برگیرد، چه صفاى اوقات به اندازه صفاى احوال است . و بطن صفا و اخلاص همان است که خداى متعال از قول ابراهیم علیه السلام بیان داشته است که : ((روزى که مال و فرزندان سودى ندهند، مگر آن کس که با دلى سلیم وارد شود)). گویند: مراد، دل صافِى است که جز خدا در آن نباشد، چنان که در تفسیر اهل بیت علیهم السلام وارد است . و قَالَ بعضهم : لیت اءن الله تعالى رفع اَلْجَنَّة و اَلْنَّار من البین احتّى سجد العباد له سجدة صافیة بلا تعلیق . یکى از عرفا گوید: کاش خداوند بهشت و دوزخ را از میان برمى داشت تا بندگان یک سجده خالص غیر مشروط [به طمع یا ترس] براى او بجا مى آوردند. سئل بعضهم : متى یعرف الرجل اءِنَّهُ من اهل الصفا؟ قَالَ: اءِذَا ستر جمیع المعاصى بستر وجود الله . از یکى از عارفان پرسیدند: چه زمانى بنده مى فهمد که از اهل صفا شده است ؟ گفت : آن گاه که با پرده وجود خداوند بر همه گناهان پوشش ‍ بگسترد. و حکى اءن بهلولا کان لا یاخذ من احد شیئا، فقیل له فِى ذلک ، فقَالَ: امرنا اءن لا تاخذ شیئا بالواسطة لان منها ذهاب الصفاوة . حکایت است که بهلول از هیچ کس چیزى نمى گرفت . در این باره با و سخن گفتند، گفت : ما ماموریم که چیزى را که با واسطه نگیریم ، زیرا اخلاص و صفا از همین جا از دست مى رود. قَالَ المعروف الکرخى : بینا انا اسیر فِى البادیة لم یکن معى احد من البشر اذ نزل ملک من السماء فسالنى : ما الصفاوة ؟ فقُلْتُ: صدق الوفا. فقَالَ: صدقت . ثم عرج السماء و هو یَقوُل : یوفون و یخافون . معروف کرخى گوید: در آن میان که در بیابانى اسیر شده بودم و بشرى با من نبود، فرشته اى از آسمان فرود آمد و از من پرسید: صفا چیست ؟ گفتم : صدق وفا. گفت : راست گفتى . سپس به آسمان بالا رفت در حالى که مى گفت : وفا مى کنند و در عین حال بیم دارند. و قیل لبهلول : ما الصفاوة ؟ قَالَ: طیران القلب باجنحة الاشتیاق نحو رضاء رب العالمین . و ادنى اوصاف اهل الصفا عیش القلب مع الله بلا علاقة . و من لا یعرف نفسه بالفقر و الفاقة و العجز و الضعف ولم ینل صفوة النفس . و اءِذَا کان العبد الله کما لم یکن ، یکن الله له لم یزل . به بهلول گفتند: صفا چیست ؟ گفت : پر کشیدن دل با بال اشتیاق به سوى خوشنودى پروردگار عالمیان . و پایین ترین اوصاف اهلصفا این است که دل بدون علاقه به چیزى با خداوند به سر برد. هر کس ‍ خود را به صفت فقر و نیاز و عجز و ناتوانى نشناسد به صفاى نفس ‍ دست ینابد. هر گاه بنده دربست براى خدا باشد چنان که قبلا نبوده است ، خداوند پیوسته براى او خواهد بود. و قَالَ ابوسلیمان : طوبى لمن صحت له خطوة واحدة لا یراها الا الله . ابوسلیمان گفته : خوشا حال آن کس که قدمى بردارد که جز خدا آن را نبیند. و قَالَ ابوالقاسم : اما ترى اءن ابراهیم علیه السلام وضعغ قدما واحدا بصدق الوفاء على صخرة فامر الله تعالى اءن : اتخذوا من مقام ابراهیم مصلى ،(658) لیعلم النَّاس شرف الوفاء. و قلوب اهل الصفاء بمنزلة المرآة حین جلیت لم یمر بها شى ء الا یمثل فیها. و ربما یتغیر صفاوتها من رؤ یة الصفا او رؤ یة المنة او من رؤ یة ذکر المنة او من رؤ یة ترک الرؤ یة او من طلب الاعواض او من کلمة او من نظرة او من سمع او من مشى او من اکل او من شرب او من نوم او من غسل ثوب او غیر ذلک ، و اکثر النَّاس عن هَذَا غافلون . ابوالقاسم گوید: ندیده اى که ابراهیم علیه السلام یک قدم از روى صدق وفا بر قطعه زنگى نهاد، پس خداى متعال امر فرمود که از جایگاه ابراهیم محل نماز برگیرید؛ تا مردم شرف وفا را بدانند. دلهاى اهل صفا چون آینه تمیز و پاک است که چیزى از جلو آن نگذرد جز آن که در آن منعکس شود. و بسا که صفاى دلها از چند چیز دگرگون شود: دیدن خود صفا، دیدن منت ، دیدن ذکر منت ، دیدن ترک دیدن ، خواهش عوض و پاداش ، گفتن یک کلمه ، یک نظر، یک شنیدن ، یک رفتن ، یک خوردن ، یک نوشیدن ، یک خواب ، شستن یک لباس و غیر این ها. و بیشتر مردم از این مطلب غافل اند. و قَالَ ثابت البنانى : ربما ربما اغسل قمیصى بشى ء من اشنان فیتغیر صفاء قلبى ، و اصل الصفاوة اءن لا یَکوُن له حاجة الى غیر الله . ثابت بنانى گوید: بسا لباسم را با اندکى چوبک مى شویم و بدان سبب صفاى قلبم دگرگون مى شود. اصل صفا آن است که صاحبش را حاجتى به غیر خدا نباشد. و قیل : حقیقة الصفاوة اطراح القلب على باب الامتنان ، و استقامة السرمع الملک الدیان ، و الاستعانة به فِى کل لحظة و اوان . گفته اند: حقیقت صفا افکندن دل است بر در سراى منت پذیرى و امتنان . و استقامت سر و درون است با خداوند ملک دیان ، و یارى جستن از اوست در هر لحظه و زمان . و قیل : حقیقتها تصفیة القلوب لعلام الغیوب . و الکل متقارب المعنى . و گفته اند: ((حقیقت صفا تصفیه دلها براى داناى غیب هاست)).و این ها همه از نظر معنا نزدیک به هم اند. [شطخ و طامات] و من اصطلاحاتهم الشطح و الطامات .(659) بیان : شطح - به کسر الشین - سرودى است که در حین چرانیدن بزغاله سرایند. و طامات ، مملو شدن و به سر آمدن آب است ، و در اصطلاح چیزى است که باید مخفِى داشت . و اهل ذکر معتقد اینند که در بعض احوال بعضى امور روى مى دهد و آن به حسب ذهول از امور حسیه و قرب ایشان است به جناب احدیت . و از ائمه علیهم السلام نیز صادر گشته ، از آن جمله است خطبة البیان و خطبه تطنجیه . و این هر دو خطبه انشاء الله تعالى در مبحث ولایت با اخبار دیگر بیاید. [عروج روح] و من اصطلاحاتهم العروج للروح . و یدل على ذلک ما فِى ((الکافى)) فِى باب الزهد، عن الصادق علیه السلام اءِنَّهُ قَالَ: اءنّ القلب اءِذَا صفا ضاقت به الارض حتّى یسمو.(660) و سیاءتى تفصیل ذلک انشاء الله تعالى فِى المرتبة الثالثة . و دیگر از اصطلاحات آنان ((عروج روح)) است . دلیل آن حدیثى است که در ((کافى)) باب زهد، از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که : ((هرگاه قلب صفا یابد زمین براى آن تنگ شود تا عروج پیدا کند)). و تفصیل آن به خواست خدا در مرتبه سوم خواهد آمد. [کشف و دیدار] واعلم ایضا اءن لاهل الذکر کشفا و هو توجه الروح الى عالم المجردات اَلَّتِى هى منها فِى الیقظة ، و الرؤ یا الصادقة توجهها الیها فِى النوم ، فکما هَذَا صحیح فکذلک الکشف فِى الیقظة . و سیاءتى الاخبار فِى ذلک فِى المرتبة الثالثة انشاء الله تعالى . و نیز بدان که اهل ذکر را کشفِى هست و آن توجه روح است به عالم مجردات در بیدارى . و رویاى صادقه توجه روح است به مجردات در عالم خواب . و همانطور که این توجه در خواب صحیح است ، کشف در بیدارى نیز صحیح است . اخبار در این زمینه به خواست خدا در مرتبه سوم خواهد آمد. [کرامات و خوارق عادات] و اعلم ایضا اءن صدور الکرامة عن اهل الذکر لیس شیئا ینکر، بل لا وقع له عند الَکُمْلین حتّى قَالَوا: الکرامة حیض الرجال . و قد اثبته المحقق الطوسى فِى ((التجرید)) و العلامة فِى شرحه .(661) و ذکر فِى ((الکافى)) روایة عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم حاصلها: اءنّ الصحابة للنبى صلى الله علیه و آله و سلم : نحن مادام نکون فِى حضرتک تارکین للدنیا و راغبین فِى الْاخِرَة ، و لما رجعنا الى بیوتنا و نرى اولادنا و عیالنا نسینا تِلْکَ الحالة . قَالَ صلى الله علیه و آله و سلم فِى جوابهم : کلا اءنّ هذه خطوات الشیطان فیرغبکم فِى الدنیا و الله لو تدیمون على الحالة اَلَّتِى وصفتم انفسکم بها لصافحتکم الملائکة ، و مشیتم على الماء.(662) و سیاءتى الاخبار فِى ذلک ایضا انشاء الله تعالى . و نیز بدان که صدور کرامات از اهل ذکر قابل انکار نیست ، بلکه کرامت در نزد کاملان اهمیتى ندارد حتّى گفته اند: کرامت حیض ‍ مردان است . محقق طوسى در کتاب ((تجرید)) و علامه حلى در شرح آن به اثبات آن پرداخته اند. در ((کافى)) از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم روایتى نقل کرده است که حاصلش این است : ((صحابه به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم گفتند: ما تا زمانى که در خدمت شماییم تارک دنیا و مایل به آخرت هستیم ، چون به خانه هاى خود بر مى گردیم و اولاد و عیال خود را مى بینیم این حالت را فراموش مى نماییم . حضرت در پاسخشان فرمود: هرگز! این ها گامهاى شیطان است که شما را به دنیا راغب مى سازد؛ به خدا سوگند اگر بر همان حاَلَّتِى که خود را بدان توصیف نمودید ادامه دهید همانا فرشتگان با شما مصافحه خواهند کرد و روى آب راه توانید رفت)). و به خواست خدا اخبار در این زمینه خواهد آمد. و اما وحدت وجودى که بعضى از اهل ذکر بر آن رفته اند پس ‍ معنى آن آن است که واجب الوجود موجود است به وجود اصلى حقیقى ، و غیر او موجود به وجود غیر اصلى بلکه رابطه انتسابى . و در این باب در کتب خود تمثیلات آورده و گفته اند که : حق تعالى خود نماینده خود است مانند آفتاب و نور آن ، که نور آفتاب نماینده آفتاب است ؛ و نمایندگى همه از خداست همچنان که نمایندگى ذرات به نور آفتاب است . و در هنگام نظر، اگر بنده را نماینده منظور است نمود ذرات از نظرش مخفِى است ، و اگر غیر نماینده منظور است البته نماینده اشیا اشیا را بیند نه به ظهور اشیا. و این مقام توحید صرف است . بعضى از بزرگان در این نظر گفته اند که : لا موجود الا الله .(663) اى عزیز! توحید صرف در دید و دانش در نیاید، چه هر چه در دید و دانش در آید مقید است و از صرافت اطلاق ، متنزل . مطلق آن است که از جمیع قیود منزه و مبرا باشد. پس وراى این دیده و دانش باید جیست . این معامله وراى طور نظر عقل است ، چه عقل ماوراى دید و دانش را محال مى داند. راز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالیمقام را مطلق بر صرافت اطلاق خود است ، هیچ قیدى ماوراى اطلاق نیافته است ، اما چون در مرآت مقید ظهور فرماید عکس او به احکام آن مرآت منطبع گردد و محدود نماید؛ لاجرم در دیدن و دانش آید. پس اکتفا بر دید و دانش اکتفا بر عکسى است از عکوس آن مطلوب . اما بلند همتان به جوز و مویز سیر نشوند، اءنّ الله یحب معالى الهمم .(664) و فِى ((الکافى)) فِى حدیث جاثلیق : و هو حیاة کل شى ء، و نور کل شى ء.(665) و بعد از مرتبه چهارم سخن در توحید و اقسام آن بیاید انشاء الله تعالى . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image