ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

چرا بحث امامت در هيچ ديني وجود ندارد و بدين شکل تنها توسط شيعه عنوان شده است؟


امامت در لغت به معناي رهبري و پيشوايي است و امام را مقتدا و پيشوا گويند، خواه آن مقتدا و پيشوا انسان باشد يا چيز ديگر. و در انسان نيز خود بر دو نوع است همان طور که در قرآن کريم هم اين دو نوع اطلاق مشاهده مي شود به عنوان مثال در قرآن به حضرت ابراهيم امام اطلاق شده ...إِنِّي جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا.... (من تو را پيشواي مردم قرار دادم) و هم چنين در آيه وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا...؛ پيشواياني از آنها برگزيديم که چون صبور بودند به فرمان ما هدايت مي کردند. و هم چنين به رهبران ظالم و ستمگر نيز امام اطلاق شده همانند آيه وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ. آنها را از پيشواياني قرار داده ايم که به آتش دوزخ دعوت مي کنند. امامت در اصطلاح بنا بر تعريف خواجه نصير الدين طوسي عبارت است از رياست عمومي ديني که عهده دار ترغيب همه مردم در حفظ و حراست از مصالح ديني و دنيايي بوده و آنان را بر حسب همان مصالح از آنچه براي‌شان ضرر دارد بر حذر مي نمايد. بي شک تمامي جوامع بشري از همان ابتدا بدون رهبر و سرپرست نبوده و هميشه نيازمند يک رهبر به عنوان محور حرکت و نظام دهنده بوده اند و اين نيازي فطري براي هر انساني هست، طبق همين نياز خداوند که خالق تمام جهان هستي مي باشد براي راهنمايي و هدايت انسان ها رهبراني را از سوي خود فرستاده تا علاوه بر ابلاغ احکام الهي آنها را نيز به راه راست هدايت کند و امور سياسي و اجتماعي آنان را به دست گيرد به همين سبب خداوند مي فرمايند: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا.... و از آنان امامان و پيشواياني قرار داديم که به فرمان ما مردم را هدايت مي کنند) و هم چنين در آيه ديگر مي فرمايند:...إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکلِّ قَوْمٍ هَادٍ. همانا تو هشدار دهنده اي و هر قومي را رهبري است و به همين جهت در آيه اي ديگر مي فرمايند: يَوْمَ نَدْعُو کلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ...؛ روزي که هر دسته از مردم را با امامشان فرا مي خوانيم). به همين منظور امامت به معناي قرآني آن در حوزه‌ی وظیفه اعم از نبوت است چرا که نبي فقط پيام آور است و تنها ابلاغ وحي مي کند ولي امام مسئول پياده کردن پيام مي باشد و رهبري جامعه و مسئوليت اجتماعي نيز بر عهده امام مي باشد، ولي در اين ميان بعضي از پيامبران نيز بوده اند که هم نبي بوده و هم مقام امامت را دارا بودند همان طور که خداوند در مورد حضرت ابراهيم مي فرمايند: وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا...؛ به ياد آر هنگامي که خداوند ابراهيم را به اموري چند امتحان کرد و او همه را به جاي آورد و خداوند به او گفت: من تو را به پيشوايي برگزيدم. در اين آيه حضرت ابراهيم پس از امتحان هاي فراوان به مقام امامت رسيده که قبل از آن نيز نبي هم بوده و به همين خاطر مقام نبوت و ابلاغ وحي خاتميت پذير است چرا که ابلاغ توسط يک نفر نيز امکان پذير است ولي رسالت امامت در يک نسل تحقق پذير نخواهد بود چرا که سازندگي يک جامعه با يک فرد امکان پذير نمي باشد بلکه بايد در هر زمان براي هر قومي رهبري باشد همان طور که خداوند مي فرمايد: ...وَلِکلِّ قَوْمٍ هَادٍ.؛ براي هر قومي رهبري است. پس همواره بايد پيشوا و رهبري معصوم از هر گناه، وجود داشته باشد تا از اصالت دين و برنامه هاي آن حفاظت کند و از انديشه هاي نادرست و خرافات جلوگيري کند و اگر هر آئيني فاقد چنين محافظ و رهبري باشد به طور حتم در مدت بسيار کوتاهي اصالت خود را از دست خواهد داد و لذا وجود چنين رهبري در هر زمان لازم و ضروري خواهد بود. به همين دليل بحث امامت در تمامي اديان مطرح بوده و همواره پيامبران الهي نيز براي خود وصي و جانشيناني انتخاب مي کردند لذا با مراجعه به تاريخ انبياي الهي از حضرت آدم ـ عليه السلام ـ تا حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مشاهده مي شود که هر يک از آنان وصي يا اوصيايي براي خود داشته اند که نمونه هايي از آنها را متذکر مي شويم. 1. متوشلح وصي ادريس نبي افتوخ (ادريس) متوشلح را جانشين خود بر امر خداوند قرار داد و قبل از آن که به آسمان ها رود اهل بيتش را وصيت نمود... او اوّل کسي بود که سوار بر اسب شد؛ زيرا روش پدرش را در جهاد پيمود، و نيز طريق پدرانش را در عمل به اطاعت خدا دنبال کرد. 2. سام وصي حضرت نوح ابن اثير مي نويسد: «نوح به فرزندش که بزرگترين فرزندانش بود وصيت کرد». 3. وصيت حضرت ابراهيم به فرزندش اسماعيل خداوند پس از آنکه حضرت ابراهيم را مبعوث به شريعت حنيف کرد فرمود: وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِکمْ خَيْرٌ لَّکمْ إِن کنتُمْ تَعْلَمُونَ.؛ ما ابراهيم را (نيز) فرستاديم، هنگامي که به قومش گفت: خدا را پرستش کنيد و از (عذاب ) او بپرهيزيد که اين براي شما بهتر است اگر بدانيد. و هنگامي که حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ خواست از مکه کوچ کند به فرزندش اسماعيل وصيت نمود تا در کنار بيت الحرام اقامت کرده و حج و مناسک مردم را بر پا دارد. و به او فرمود: خداوند تعدادش را زياد کرده و نسلش را پر ثمر کرده، و در اولادش برکت و خير قرار خواهد داد. و چون هنگام وفات اسماعيل ـ عليه السلام ـ فرا رسيد به برادرش اسحاق وصيت نمود و همين طور وصيت از پدر به فرزند يا برادر و يا يکي از افراد خانواده منتقل مي شد. 4. وصيت داود به سليمان ـ عليه السلام ـ حضرت داود به فرزندش سليمان وصيت نمود و به او فرمود: «من در راه تمام اهل زمين حرکت مي کنم .... پس به وصيت هاي پروردگارت عمل نما و ميثاق ها و عهدها و وصيت هاي او را که در تورات آمده عمل کن. خداوند متعال در اين باره مي فرمايند: وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَي کثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ. و ما به داود و سليمان دانشي عظيم داديم، و آنان گفتند ستايش از آن خدايي است که ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيد، و سليمان وارث داود شد. اينان همه جانشين پيامبران قبل بودند و اين تنها چند نمونه براي آگاهي بود در حالي که از همان اول خلقت، حضرت آدم ـ عليه السلام ـ براي پس از خود فرزندش شيث را جانشين و وصي خود و امام براي هدايت قومش قرار داد و هم چنين جانشينان حضرت نوح و حضرت موسي ـ عليه السلام ـ تا حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ که حواريون جانشينان حضرت بودند و حتي در عصر فترت هم زمين خالي از حجت و هدايت گر و امام الهي نبوده و براي اين منظور مي توان به کتب تاريخي مراجعه کرد که خالي از زندگاني اين اوصيا نمي باشند فلذا بحث امامت و جانشين پيامبران در اديان ديگر مطرح بوده چرا که نظام پايداري بر اين منوال بوده و هم چنين پس از عصر فترت در زمان حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آن حضرت نيز براي خود طبق حديث اثنا عشر خليفة و احاديث متواتر ديگر که هم از سوی اهل سنت و هم از طرف شيعه نقل شده، جانشيناني را براي خود انتخاب کرده پس بحث مطرح کردن امامت تنها از جانب تشيع نبوده؛ چرا که اهل سنت نيز قائل به وجود امام و جانشين بعد از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هستند و تنها اختلاف بين آنها راه تعيين امام مي باشد که شيعيان قائل به نص بوده و انتخاب امام را تنها از جانب خداوند و پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي دانند و اهل سنت قائل به عدم نص بوده و راه تعيين امام را بيعت مي دانند هر چند برخي ديگر قائل به نص در مورد ابوبکر هستند و قائل به انتخاب او به عنوان جانشين بعد از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از جانب ايشان هستند ولي اکثرا معتقدند که نصي در مورد امام بعد از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ موجود نمي باشد و لذا انتخاب را تنها از راه بيعت مي دانند پس مسئله امامت در همه اديان و در تمامي مذاهب به گونه اي مورد بحث بوده به طوري که در بعضي از مذاهب به عنوان اصول و در بعض ديگر جزء فروع دين به حساب آمده و علت اين که بحث امامت بدين شکل از جانب شيعه اماميه مطرح شده اين است که در مورد جانشين پيامبران اديان قبلي تقريبا مخالفت هايي با آنان نمي شده هر چند که در مسائل ديگر مخالفت هاي فراواني شده بود ولي بحثي در مورد جانشيني آنان نمي شد و انتخاب او را از جانب خداوند مي دانستند. ولي در اسلام اختلافات در اين زمينه زياد شد و عده اي با امامت ائمه اثني عشر مخالفت کردند و همين امر موجب گسترش بحث هاي امامت و مسائل مرتبط با آن شد. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image