دين پژوهي /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

معارف بشري تا چه اندازه در معرفت ديني تاثير گذارند؟


همواره تاثير و تأثّر به دنبال نوعي ارتباط و پيوند ميان اشياء به وجود مي آيد و هر چه پيوند ها بيشتر و شديد تر باشد تاثير پذيري بيشتر خواهد بود، افزون بر انسانها و حيوانات، جمادات و نباتات نيز تاثير پذير يا تاثير گذار هستند و به عبارتي هر چيزي متناسب با خود از تاثير و تأثّر خالي نيست، و ما به آساني در زندگي فردي و اجتماعي انواع تاثيرات را مشاهده مي كنيم. آنچه كه جالب توجه است اين است كه در گذشته به علت كندي روند تحولات و تغييرات و عدم ارتباط گسترده ميان اشياء، تاثير پذيري نيز روند كندي داشت، اما امروزه با شتاب زياد روند تحولات و گستردگي ارتباطات، تغييرات و تاثيرات نيز بيشتر و گسترده تر شده است و در اين ميان فرهنگ هاي غالب، بيشترين تاثيرات را بر خرده فرهنگ ها مي گذارند.آن دسته از علوم و شاخه هاي علم كه با يكديگر ارتباط دارند، تغييرات و تحولات هر كدام از آنها بر ديگري تاثير مي گذارد و از آنجا كه در حوزة معرفت ديني نيز اين ارتباط و پيوند وجود دارد تغيير و تحول در اين حوزه هم مورد توجه قرار گرفته است اما قبل از بررسي اجمالي تاثير معارف بشري بر معرفت هاي ديني، لازم است تا با اصطلاحات معرفت بشري و معرفت ديني آشنا شويم، سپس به چگونگي ارتباط و تاثير آنها بر يكديگر و ميزان تاثير پذيري اشاره كنيم:معرفت بشري: مجموعه اي از شناخت ها و آگاهي هايي است كه انسان در حوزه هاي مختلف با ابزارهاي حسي، تجربي، عقلي و شهودي به دست مي آورد.البته براي معرفت ديني چند تعريف ذكر مي كنيم كه تقريباً مقصود آنها يك چيز است. گرچه بعضي با دقت بيشتري است. طبق يكي از تعريف ها[1] ابتدا با تمييز بين «دين داري»، «دين»، «متون ديني» و «معرفت ديني»، دين را «آن سري حقايق، واقعيت ها، ارزش ها و قوانيني كه از جوامع انساني، باور و اعتقاد به آنها خواسته شده است»، مي داند نظير واقعيت هاي مبدأ و معاد، و متون ديني را «عمده ترين منبع خبر دهنده از آن حقايق و واقعيت هايي كه اعتقاد به آنها از ما خواسته شده است» مي داند و البته عقل و مشاهده (اعم از مشاهده حسي و دروني – عرفاني) را از منابع معرفت ديني مي داند و بالاخره معرفت ديني را چيزي بيش از فهم متون ديني مي داند و در واقع فهم متون ديني بخش اعظم معرفت ديني است نه تمام آن.برخي[2] معرفت ديني را معرفتي مي دانند كه «از طريق دين و دربارة دين به دست مي آيد» يعني با شناخت دين مي توان از آن به نوعي شناخت دربارة هستي دست يافت.بعضي[3] نيز با تقسيم دين به بخشهاي عقايد، احكام و اخلاق، معرفت ديني را دانسته هايي دربارة اين سه بخش مي دانند.اكنون با روشن شدن اصطلاحات مذكور به موضوع اصلي كه همان تاثير معرفت هاي بشري بر معرفت ديني است مي پردازيم.فهم محتواي وحي، سبب شده است تا برخي با شيوه منطقي و برخي با روش نادرست به شناخت محتواي وحي بپردازند و به دنبال آن رويكردهاي مختلفي در تفسير محتواي دين به چشم مي خورد؛ اما در باب ميزان تاثير پذيري معرفت ديني از معارف ديگر نظرياتي مطرح شده است كه به بيان آنها مي پردازيم:1. معرفت ديني هيچ تاثيري از علوم ديگر نپذيرفته و اساساً با علوم ديگر ارتباطي نداشته تا سبب تاثير پذيري از آنها شود البته خود تحول­ها و تغييراتي داشته است.2. اصل تحول پذيري معرفت دين و متكي بودن آن را به معارف بيرون ديني مي پذيرد ولي قلمرو و دايرة تحول را عام نمي داند و بر آن است كه پاره اي از معارف ديني دست خوش تغيير و تحول نمي شود و همواره ثابت اند و نيز اتكاي معرفت ديني را بي ضابطه و همه جانبه و عام نمي داند بلكه به نحو محدودي و نسبت به معارف خاصي قابل پذيرش مي داند كه طبعاً در اين موارد خاص اگر تحولي در مقدمات بيرون ديني رخ دهد ممكن است كه معرفت ديني نيز بي نصيب از تحول نماند.[4]3. همه معارف ديني متحول اند و با تمامي معارف بيرون ديني مرتبط است. لذا هر گونه تحولي در معارف بيرون ديني موجب تحول در فهم دين و هر تحولي در فهم دين نيز معلول و برخاسته از تحول معارف بيرون ديني است.[5]ارزيابي:با توجه به ارتباط معرفت ديني با برخي معرفت هاي ديگر، ديدگاه اول صحيح به نظر نمي رسد، چون ما به وضوح مي يابيم كه علوم ادبي، قواعد محاوره و رياضيات و هيات (در باب ارث و قبله از فقه) و برخي علوم ديگر در معرفت هاي ديني نقش آفريني مي كنند و با معرفت هاي ديني مرتبط اند و اساساً هر معرفتي و به ويژه معرفت ديني بر برخي از اين علوم بستگي دارد و ناديده انگاشتن اين نقش ها و ارتباط ها خالي از اشتباه نيست.ديدگاه دوم كه نسبت به دو ديدگاه ديگر معتدل تر است و ديدگاه صحيح نيز همين است معتقداست كه دين شامل عقايد و احكام و اخلاق است و برخي از اين بخشها ثابت هستند و مرور زمان آنها را كهنه نمي كند و تغيير نمي دهد هر چند برخي مسائل و موضوعات نيز در دين وجود دارد كه قابل تغيير و تحول هستند و متأثر از برخي علوم و گذشت زمان مي باشند و به ويژه دين اسلام كه دين خاتم است؛ به گونه اي است كه تغيير زمان و پيشرفت علوم نه تنها آن را كهنه نمي كند بلكه صحت آن آشكارتر مي شود و در برخي موارد، دين نه تنها مصرف كننده از علوم ديگر نيست بلكه موضوعاتي را مطرح كرده است كه قرنهاي بعد، از جهت علمي، آن موضوعات ثابت شد بطور مثال در آيه 30 از سورة انبياء خداوند متعال مي فرمايد :«انّ السموات و الارض كانتا رتقاً ففتقنا هما و جعلنا من الماء كل شيء حيّ»، آسمان ها و زمين به هم پيوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم. و هر چيز زنده اي را از آب پديد آورديم.باور رايج اين بود كه اجرام سماوي و ستارگان از جنس اجسام عنصري زمين نبوده، ماهيّتي كاملاً متفاوت دارند اما اين آيه از يك حقيقت واحد در آنها خبر مي دهد. هم چنين آب را به عنوان منشأ حيات ذكر مي كند، كه با دانسته هاي امروزين ما دربارة حيات هم سو است.[6]و يا در آيه 88 سوره النمل مي فرمايد: «تري الجبال تحسبها جامدة و هي تمرّمرّ السحاب». كوه ها را مي بيني، مي پنداري كه آنها بي حركت اند حال آنكه آنها مانند ابر در گردش اند.مي دانيم كه در نجوم قديم، زمين ساكن انگاشته مي شد، لذا خبر دادن از حركت كوه ها نمي تواند بر پذيرفته هاي علوم آن زمان، صحه بگذارد.[7]اما ديدگاه افراطي كه قائل به ترابط عام معارف و تغذيه معرفت ديني از علوم ديگر و مصرف كنندگي محض معرفت ديني از علوم ديگر و در نتيجه تحول پذيري مطلق معرفت ديني است؛ به علتهاي گوناگون - كه مجال بررسي تفصيلي آنها نيست - صحيح نمي باشد «چون ادعاي تحول در كليه معارف ديني با يافتن معرفت هايي كه از صدر اسلام تا كنون ثابت باقي مانده اند، نقض مي شود، در ميان معارف و تعاليم ديني به مجموعه اي وسيع از آموزه ها و فهم هاي ديني بر مي خوريم كه ثابت بوده و در برابر تندباد تغيير و تحول، از خود مقاومت نشان داده اند؛ به عنون نمونه مي توان از آنچه به «ضروريات دين» موسوم اند، ياد كرد كه سبب تفكيك آنها از دين ناممكن است، لذا منكر يكي از آنها از زمرة دين داران خارج مي شود، اعتقاد به اصل وجود معاد و حيات اخروي (نه كيفيت آن)، عقيده به خاتم انبياء بودن رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ ، وجوب نماز، روزه و حج بر كساني كه واجد شرايط اند، از ضروريات اسلام مي باشند، افزون بر اين دسته قضاياي ثابت فقهي هم وجود دارد كه اگر شخص با روش استنباط و اجتهاد فقهي به سراغ آنها برود، حتما به آنها خواهد رسيد لذا هيچ فقيهي در آن شك و خدشه نكرده است و هيچ فقيهي دريافتي مخالف و متناقض با ديگران، نداشته است».[8]از طرف ديگر ارتباط موجود ميان معرفت ديني و غير ديني بايستي ارتباطي فعلي باشد نه امكاني و احتمالي، اين مطلب كه فلان قضيه علمي – فيزيكي ممكن است در فهم فلان آيه قرآن دخالت داشته باشد هرگز به طور منطقي نمي تواند اثبات گر اين نتيجه باشد كه «فهم ما از اين آيه در گرو فهم آن تئوري فيزيكي است» زيرا در اينجا امكان و احتمال ارتباط محتوايي است نه فضيلت ارتباط.[9]با مطالب بيان شده نتيجه مي گيريم كه ارتباط معرفت ديني با معارف ديگر به صورت عام نيست و معرفت ديني مصرف كننده محض و تحول پذير مطلق نيست بلكه در مواردي خاص و جزئي ارتباط وجود دارد كه طبعاً تحول هم به دنبال خواهد داشت.معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1ـ جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آيينة معرفت، نشر تهران، مؤسسه فرهنگي رجاء.2ـ لاريجاني، صادق، معرفت ديني، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب.3ـ واعظي، احمد، تحول فهم دين، مؤسسه فرهنگي انديشه معاصر، تهران.4ـ حسين زاده، محمد، مباني معرفت ديني، چاپ قم، مؤسسه امام خميني.5ـ فنائي اشكوري، محمد، معرفت شناسي ديني، انتشارات برگ، چاپ اول، 1374. .

سامانه پاسخگویی به سوالات و شبهات

مرجع:

ایجاد شده در 1400/12/28



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image