دین پژوهی /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

چرا انسان هر چه بيشتر از حوادث مي ترسد بيشتر به خدا نزديک مي شود؟ آيا ريشه دين به جاي عقل و فطرت، ترس نيست؟


يکي از سوالات مهم، در بحث فلسفه دين بررسي علت گرايش به دين و منشأ دينداري آدمي است که نظريات متفاوتي پيرامون آن از سوي فيلسوفان و انديشمندان غربي مطرح گشته است. برتراند راسل (1872ـ1970م) فيلسوف و رياضي دان انگليسي وحشت، دلهره و ترس را عامل روي آوري انسانها به دين مي داند. او بر اين باور است که بشر به دليل کاهش ناراحتي هاي خويش از مرگ و بلاياي طبيعي، مانند سيل، زلزله، بيماري هاي لاعلاج و. . . با گرايش به دين و خداوند در صدد يافتن آرامش و برطرف نمودن ترس و کاهش شدت ناراحتي هاي خويش است و به اشتباه دين را مسکّن ناملايمات زندگي خود پنداشته است. و با زوال ريشه و خاستگاه دين طلبي و خداخواهي، نه الهي واقعيت خواهد داشت و نه ديني حقيقت. وي در کتاب جهاني که من مي شناسم در پاسخ به اين پرسش که به چه دليل در جريان قرون گذشته بشريت به مذهب احتياج پيدا کرده است؟ مي گويد: گمان مي کنم منشأ دين قبل از هر چيز ترس و وحشت باشد انسان خود را بي نهايت ناتوان احساس مي کند و علت اصلي وحشت او سه عامل است، بلاياي طبيعي، خطرات و آسيب هايي که از ناحيه ديگر انسان ها به افراد مي رسد و اعمالي که انسان ها در اثر غليان و طغيان شهوات خود مرتکب آنها شده اند و بعد از آن اعمال احساس پشيماني مي کنند. در نقد اين ديدگاه بايد گفت؛ پايه گذاران چنين نظريه اي هيچ شاهدي قاطع اعم از تجربي، عقلي و يا نقلي بر مدعاي خود اقامه نکردند. و اگر ترس، واقعاً منشأ پيدايش دين و مذهب باشد بايد دين تنها در ميان افراد ترسو و زبون شيوع داشته باشد؛ در حالي که تاريخ گواهي مي دهد كه پيام آوران دين و كساني كه مردم را به سوي خداوند مي خوانند همواره از شجاع ترين مردم بوده و در برابر سخت ترين شكنجه ها پايداري مي كردند. و در مقابل انسان هاي ترسوي فراواني بوده و هستند كه هيچ اعتقادي به خدا نداشته و ندارند. ما اثر آرام بخشي دين و مذهب را منکر نيستيم و بر فرض هم بپذيريم که علت اصلي گرايش برخي از انسانها ترس بوده باشد؛ امّا بسيارند افرادي که بدون وجود چنين ترسي و در حال امنيت کامل به دين گرايش دارند و علت گرايش آن ها نيز ميل رسيدن به سعادت ابدي مي باشد و چنين گرايشي را در درون خود مي يابند. نهايتاً اين که، تنها چيزي كه اين نظريه ـ بر فرض صحت ـ اثبات مي كند آن است كه انگيزه ي مردم در دينداري و اعتقاد به خدا نادرست است و اين غير از نفي وجود خدا و نفي حقانيت هر ديني است. مثلاً بسياري از اختراع ها و اكتشاف هاي علمي در طول تاريخ بشر، به انگيزه شهرت طلبي يا كسب مال و موقعيت اجتماعي صورت گرفته است و اين انگيزه ها همگي غير اخلاقي اند؛ اما نادرست بودن انگيزه يك اكتشاف علمي هرگز به معناي باطل بودن آن نيست. بنابراين بر فرض كه گروهي از انسان ها به انگيزه ترس، موجودي به نام خدا را باور كرده و او را پرستش كنند به لحاظ منطقي نمي توان نتيجه گرفت كه خدايي وجود ندارد و همه ي اديان پوچ و باطل اند. در اين نظريه، ميان انگيزه (آنچه انسان را به چيزي سوق مي دهد) و انگيخته (آنچه انسان به سوي آن حركت مي كند، يا آن را به دست مي آورد) خلط شده و بطلان يكي، به حساب بطلان ديگري گذارده شده است. چنان که ملاحظه نموديد نظريه ترس درباره خاستگاه دين که از سوي راسل مطرح گشته با چالش هاي جدي مواجه است و قابل اعتماد نيست. اينکه حضرتعالي در سوالتان مرقوم فرموديد آيا روي آوري و احساس قرب به هنگام وقوع حوادث و بلاياي طبيعي نمي تواند شاهدي باشد بر اينکه ترس، خاستگاه اصلي گرايش به دين است نه فطرت، بايد گفت: اولا؛ فطري بودن دين داري و گرايش به سوي خدا، به اين معنا نيست که هر انساني بالفعل و هميشه به دنبال آن برود؛ زيرا ممکن است که امر فطري بر اثر عوامل مختلف کم رنگ، يا مدتي مغفول شود؛ اما اصل آن هرگز از بين نمي رود و در مواقع خاص خود را آشکار مي کند چنان که خصلت عمومي و همگاني اکثر انسان ها اين است که در اوقات عادي زندگي که سرگرم امور دنيايي هستند بر اثر غفلت، خدا را فراموش مي کنند و تنها حين وقوع بلايا و ناملايمات جانکاه زندگي، که اميد شان از همه چيز و از همه کس قطع شده، روي به سوي خداوند مي آورند و فقط او را مي خوانند. و اين خود شاهدي است گويا که خدا خواهي فطري بشر است و گرايش به خدا در همه انسان ها وجود دارد هر چند شناخت او و تصديق به وجود او فطري نباشد. در آياتي نظير 53 سوره نحل و آيه 65 سوره عنکبوت و آيه 12 سوره يونس، به بيدار شدن اين فطرت در موقعيت هاي اضطراري و زماني که انسان ها از همه اسباب قطع اميد مي کنند، اشاره شده است. فَإِذَا رَکبُوا فِي الْفُلْک دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِکونَ؛ «و هنگامي که بر کشتي سوار مي شوند، خدا را پاک دلانه مي خوانند و چون آنان را به خشکي رساند و نجاتشان داد، ناگاه شرک مي ورزند». وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا کشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَي ضُرٍّ مَّسَّهُ؛ «و چون انسان را بلا و آسيبي رسد ما را ـ به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده ـ مي خواند، و چون گرفتاريش را بر طرف کنيم چنان مي رود که گويي ما را براي گرفتاريي که به او رسيده، نخوانده بود». ثانياً؛ اگر گرايش به دين و فکر توحيد ريشه در ترس انسان داشته باشد بايد انبيا و اولياي الهي در برابر ارعاب دشمنان و تهديد به قتل و ترس از کشته شدن، دست از دعوت بر داشته و هيچ وقت موفق به نشر و گسترش تفکر توحيدي نشوند؛ در حالي که مطالعه زندگي آنان دالّ است به اينکه هيچ گاه در برابر تهديدات دشمنان و بلاياي سهمگين ديگر، احساس ترس نکرده و صحنه را ترک نکردند. چنانکه ابراهيم خليل خطر امواج آتش را و موساي کليم خطر غرق شدن در دريا را و محمد امين خطر کشته شدن توسط مشرکين را؛ همه و همه را به جان خريدند تا بتوانند حس خد خواهي را که در درون و باطن آدميان به وديعت نهاده شده را روشن کنند. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image