سیلی خوردن فاطمه(س) /

تخمین زمان مطالعه: 35 دقیقه

لطفا اسناد سیلی زدن حضرت زهرا(س) و آتش زدن در خانه و مسمار در و شهادت فرزندشان را مستندا اعلام فرمائید. اگر از اهل سنت نیز سندی هست، بفرمائید.


قبل از پاسخ به سوال نظر شما دوست عزیز را به سخن سلیمان کتانى اندیشمند مسیحى درباره حضرت زهراء (علیهاالسلام) جلب می کنم ؛ او در آغاز کتابش مى نویسد: « فاطمه ى زهرا (علیهاالسلام) مقامى والاتر از آن دارد که سندهاى تاریخى و روایتى به سوى او اشاره کنند، و گرامى تر از آن است که شرح حال گونه ها به جانب وى راهنما باشند. فاطمه (علیه السلام) را همین چهارچوب کافى است که: وى دختر محمد (صلی الله علیه وآله) و همسر على (علیه السلام) و مادر حسن و حسین (علیهما االسلام) و بزرگ بانوى جهان است ». (1)وی در جای دیگر کتاب می نویسد :« قهرمانى نیرویى نیست که مستند به تن و بازو باشد، یا مستند به تاج و تخت، بلکه قهرمانى چیزى است که منطق عقل، رشد و فهم را به کار گیرد، آنگاه هدف ها را تعیین کند و برنامه را ترسیم نماید. و قهرمانى زهرا، چیزى جز این معنى بزرگ نبود. از این رو از هر چه عامل روشنایى دیگران مى شد بهره گرفت، بى آنکه بازوان ناتوان و نزار، و پهلوهاى لاغر و نحیف وى در این خواست مؤثر باشد ». (2) به هر حال برای اثبات این وقایع همانطور که در سوال هم آمده است شایسته است که واقعه را هم از زبان علماءشیعه و هم سنی مورد بررسی قرار داده و اسناد و منابع شیعه و سنی در رابطه با این حوادث را ذکر کنیم تا هر عقل سلیم و بیغرض خود به نظاره نشسته و قضاوت کند که آیا این حوادث واقعی است یا افسانه ای ساخته دست شیعیان ؟ اما اسناد شیعی در این باب :الف) علامه مجلسى عهدنامه اى از خلیفه دوم براى معاویه در بحارالانوار آورده که ماجراى خود را با زهرا (علیهاالسلام) در آن حکایت کرده است. (3) از جمله در آن آمده: «به خانه على آمدم تا مگر او را به زبانى بیرون کشم. کنیزک فضّه که به او گفتم: به على بگو براى بیعت با ابوبکر بیرون آید که مسلمانان بر خلافت او اجماع کرده اند; گفت: امیرالمؤمنین مشغول است. گفتم: این را فراموش کن و به او بگو بیرون آید و الّا داخل مى شویم و او را به اکراه بیرون مى آوریم. فاطمه بیرون آمد. پشت در ایستاد و گفت: این گمراهان دروغگو; چه مى گویید؟ و چه مى خواهید؟ گفتم: فاطمه! گفت: عمر! چه مى خواهى؟! گفتم پسر عمویت را چه شده که تو را براى پاسخ فرستاده و خودش پشت پرده نشسته است؟گفت: اى شقى! طغیان تو مرا بیرون آورد و حجت را بر تو تمام کرد... گفتم: این اباطیل و افسانه هاى زنانه را از سرت بیرون کن و به على بگو بیرون بیاید. گفت مورد احترام ما نیستى، عمر! مرا از حزب شیطان مى ترسانى؟ در حالى که حزب شیطان بس ضعیف است. گفتم: اگر على نیاید، هیزم مى آورم و خانه را به روى ساکنانش آتش مى زنم، و آنان را به آتش مى کشم یا على را براى بیعت مى بریم. تازیانه قنفذ را گرفتم و زدم. به خالد بن ولید گفتم: تو با مردان هیزم فراهم کنید. خودم خانه را آتش مى زنم. فاطمه گفت: اى دشمن خدا و دشمن رسول او و دشمن امیرالمؤمنین. فاطمه دستهاى خود را پشت در گذاشت تا مرا از باز کردن در بازدارد خواستم در را باز کنم. نتوانستم. پس با تازیانه به دستهایش زدم چنانکه دردش گرفت و من صداى ناله و گریه اش را مى شنیدم. نزدیک بود که نرم شوم و از دم در بازگردم، اما کینه هاى على و حرص او به خون دلیران عرب را به یاد آوردم... پس لگدى به در زدم که فاطمه شکمش را به آن چسبانده بود و پشت آن پنهان شده بود. چنان فریاد زد که گمان کردم که فریادش مدینه را زیر و رو کرد شنیدم که گفت: پدر! یا رسول اللَّه! اینگونه با حبیبه و دخترت رفتار مى شود؟ آه: فضّه! مرا بگیر که به خدا قسم جنین داخل شکمم کشته شد. و شنیدم که او را درد زایمان گرفته است. او به دیوار تکیه داده بود. در را به داخل راندم و داخل شدم. به گونه اى در مقابلم ایستاد که جلوى دیدم را گرفت. از روى مقنعه چنان به گونه اش سیلى زدم که گوشواره اش کنده شد و روى زمین افتاد. على بیرون آمد. چون احساس کردم که مى آید، به سرعت بیرون دویدم و به خالد و قنفذ و کسانى که با آن دو بودند، گفتم: از خطر بزرگى نجات پیدا کردم».در روایت دیگرى آمده: «جنایت بزرگى مرتکب شدم و اینک بر خودم ایمن نیستم. این على است که از خانه بیرون آمده. همه با هم طاقت او را نداریم. على بیرون آمد. فاطمه دستانش را به سر برد تا آن را باز کند و از آنچه به او رسیده بود، از خداى بزرگ استغاثه کند. على، پیراهنش را روى فاطمه انداخت و به او گفت: دختر رسول خدا! خداوند پدرت را براى جهانیان رحمت فرستاده است، پس تو نیز، اى سرور زنان! براى این خلق نگون بخت رحمت باش نه عذاب. درد زایمانش سخت شد. وارد خانه شد و جنینى را سقط کرد که على او را محسن نامید. جمعیتى زیاد فراهم کردم نه براى مقابله با على بلکه قلبم به آنان محکم شود. آمدم و او را که در محاصره قرار داشت، از خانه اش بیرون آوردم... ابوبکر مى گفت: واى بر تو عمر! چه کارى بود که با فاطمه کردى؟!». (4)ب) مفضّل حدیثى از امام صادق علیه السلام روایت کرده که از امام حجّت- عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف- و رجعت برخى مردگان سخن مى گوید. از جمله در این روایت آمده: «زدن سلمان فارسى، آتش زدن در خانه امیرالمؤمنین، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) بر رویشان و تازیانه زدن به دستان صدیقه ى کبرى فاطمه (علیهاالسلام) و شکم او و سقط محسن... و جمع هیزم، انباشت آن کنار در براى آتش زدن خانه امیرالمؤمنین، فاطمه، حسن، حسین و زینب، ام کلثوم، فضّه، آتش زدن در، و خروج فاطمه و خطاب او به آنان از پشت در، و سخن او گفت: واى بر تو عمر! این چه جسارتى است که به خدا و رسول مى کنى؟ مى خواهى نسل رسول خدا را از دنیا قطع کنى و از بین ببرى، و نور خدا را خاموش کنى... عمر گفت: خودت انتخاب کن یا بیرون آمدن على براى بیعت با ابوبکر را و یا آتش زدن همه ى شما؟!». در این روایت آمده: «قنفذ دستش را وارد خانه کرد تا در را باز کند و عمر با تازیانه چنان به بازوى زهرا (علیهاالسلام) زد که همچون بازوبند روى بازویش حلقه زد و لگدى به در کوبید که به شکم فاطمه (علیهاالسلام )خورد در حالى محسن را شش ماهه در شکم داشت، و سقط شدن محسن و هجوم عمر، قنفذ، خالد بن ولید، سیلى زدن به زهرا (علیهاالسلام) چنانکه گوشواره اش شکست، فاطمه (علیهاالسلام) بلند بلند مى گریست، مى گفت: پدر! وا رسول اللَّه! دخترت فاطمه را تکذیب مى کنند، او را مى زنند و فرزندش را در شکمش مى کشند». ... در اثر لگدى که به شکم او زدند و راندن در، درد زایمان گرفت و محسن را سقط کرد.(5)ج) زهرا (علیهاالسلام): «هیزم زیادى بر در خانه ى ما جمع کردند و آتش آوردند که خانه ى ما را آتش بزنند. پشت در ایستادم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم که دست از ما بردارند و منصرف شوند. عمر تازیانه را از دست قنفذ غلام ابوبکر گرفت، و به بازویم زد چنانکه همچون بازوبند به دور بازویم حلقه زد. پس لگدى به در زد و آن را به طرف من راند. من که آبستن بودم، به رویم درافتادم. آتش شعله مى کشید و صورتم را مى گداخت. سپس چنان مرا سیلى زد که گوشواره ام از گوشم کنده شد و مرا درد زایمان گرفت و محسن بى گناه را کشته سقط کردم».(6)ه) در روایت شیخ مفید آمده: عمر بن خطاب، قنفذ را فرستاد و به او گفت: آنان را از خانه بیرون کن. اگر خارج شدند که شدند و الّا هیزمها را بر در خانه اش جمع کن و به آنان بگو: اگر بیرون نیایند، خانه را به رویشان آتش خواهى زد. سپس خودش همراه جماعتى از جمله مغیرة بن شعبه ثقفى و سالم غلام ابوحذیفه راه افتاد تا به در خانه ى على علیه السلام رسیدند، ندا داد: فاطمه دختر رسول خدا! کسانى را که به خانه ات متوسل شده اند، بیرون کن تا در آنچه مسلمانان در آن داخل شده اند، داخل شوند و الّا- به خدا قسم- آنان را آتش مى زنم. این حدیث مشهور است. (7) در یک متن دیگر آمده: وقتى با ابوبکر بیعت شد، على و زبیر نزد فاطمه مى آمدند و با او مشورت مى کردند. سپس به دنبال کارشان مى رفتند. این خبر به گوش عمر رسید. نزد فاطمه آمد و گفت: «دختر رسول خدا! به خدا قسم، احدى از خلق از پدرت برایم دوست داشتنى تر نیست. به خدا قسم این مانع من نمى شود که اگر این افراد نزد تو گرد آیند، دستور دهم که در را به رویشان آتش زنند. چون عمر بیرون رفت، آنان نزد فاطمه آمدند. گفت: مى دانید که عمر نزد من آمد و به خدا ِسوگند خورد که اگر بازگشتید، در را به رویتان آتش خواهد زد. به خدا قسم که او به آنچه سوگند یاد کرده، عمل خواهد کرد. پس با کامیابى پراکنده شوید و خوب بیندیشید... از نزدش پراکنده شدند و تا بیعت نکردند، نزدش بازنگشتند. (8) ملاحظه: وى از آتش زدن در سخن مى گوید نه خانه و این چیزى است که بدان عمل شد.و. عمر: «چون به در خانه رسیدیم و فاطمه( علیهاالسلام) آنها را دید، در را به رویشان بست. او شک نداشت که بدون اجازه اش کسى وارد نخواهد شد. عمر لگدى به در زد و آن را که از شاخه خرما بود، شکست. سپس وارد خانه شدند و على را ریسمان به گردن بیرون بردند». (9) ز. پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) در وصیت خود به على (علیه السلام) درباره ى فاطمه( علیهاالسلام) فرمود: «... واى بر کسى که حرمت او را هتک کند، واى بر کسى که خانه اش را آتش بزند، واى بر کسى که خلیل او را اذیت کند، و واى بر کسى که او را به زحمت اندازد و با او بجنگد...». (10)ح. فیض کاشانى: «... سپس عمر جماعتى از طلقاء و منافقان را گرد آورد و با آنان به منزل امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد. چون با در بسته مواجه شد، فریاد کشیدند: على! بیرون بیا که خلیفه ى رسول خدا تو را مى خواند. در را برایشان باز نکردند. هیزم آوردند و دم در گذاشتند و آتش آوردند که آن را آتش زنند. عمر فریاد کشید: به خدا قسم، اگر در را باز نکنید، آن را آتش مى زنیم. چون فاطمه دانست که خانه اش را آتش مى زنند، برخاست و در را باز کرد. پیش از آنکه با آنان روبه رو شود، او را پرت کردند و فاطمه پشت در پنهان شد. سپس به امیرالمؤمنین (علیه السلام ) که روى فرشش نشسته بود، یورش بردند و دورش جمع شدند و گریبانش را گرفته به زور بیرون آوردند، و کشان کشان به مسجد بردند. فاطمه بین آنان و شوهرش حائل شد و گفت: به خدا سوگند، نمى گذارم که پسر عمویم را به ستم بکشید. واى بر شما! چه زود در حق ما اهل بیت به خدا و رسول او خیانت کردید. و حالى که رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) شما را به پیروى، محبّت و تمسّک به ما سفارش کرد و خداوند متعال فرمود: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودّة فى القربى». (11) بیشتر مردم على (علیه السلام) را به خاطر فاطمه( علیهاالسلام ) رها کردند. عمر به قنفذ- لع- فرمان داد که او را با تازیانه بزند. قنفذ با تازیانه به پشت و پهلوى فاطمه زد چنانکه او را سخت رنجور ساخت و اثر آن در جسم شریفش باقى ماند. همین ضربت قویترین سبب سقط او بود که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله او را محسن نامیده بود...». (12) امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به مسجد بردند و در برابر ابوبکر نگه داشتند. فاطمه خود را به او رساند تا مگر او را از دستشان رها سازد ولى نتوانست. پس به سوى قبر پدرش رفت و به آن اشاره کرد...». (13)ط. محقق کرکى: «و طلبیدن اهانت آمیز على براى بیعت، تهدید به آتش زدن خانه و جمع هیزم در کنار در و سقط جنین فاطمه به نام محسن و لذا همانگونه که علماى ما روایت کرده اند، این مسائل را به زبان آوردند تا دیگران را به ارتکاب ظلم و انتقامگیرى (از ساکنان خانه) تحریک نمایند». (14) حال به اسناد ظلم و جنایات به حضرت زهرا (سلام اللَّه علیه) که فقط در کتب و منابع اهل سنت آمده است اشاره می کنیم تا روشن شود که این رویداد ها یک امر مسلم است و نه یک افسانه.الف) اسنادی که در آن به تصمیم به هتک حرمت تصریح شده است .1) ابوبکر ابن ابى شیبه (159-235) مؤلف کتاب المصنَّف به سندى صحیح چنین نقل مى کند:هنگامى که مردم با ابى بکر بیعت کردند، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند، و این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوبترین فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو; ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتى على(علیه السلام)و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامى پیامبر(علیها السلام) به على(علیه السلام) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد!(15)2) بلاذرى و کتاب «انساب الاشراف» احمد بن یحیى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخى را در کتاب «انساب الاشراف» به نحو یاد شده در زیر نقل مى کند:ابوبکر به دنبال على(علیه السلام) فرستاد تا بیعت کند، ولى على(علیه السلام) از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بینم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، این کار کمک به چیزى است که پدرت براى آن مبعوث شده است.(16)3) مورّخ شهیر عبداللّه بن مسلم بن قتیبه دینوری (212-276) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامى است، مؤلّف کتاب «تأویل مختلف الحدیث»، و «ادب الکاتب» و... . وى در کتاب «الإمامة و السیاسة» چنین مى نویسد:ابوبکر از کسانى که از بیعت با او سربرتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على(علیه السلام)آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایى که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد.(17)وی در ادامه چنین می نویسد:عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى که فاطمه صداى آنان را شنید، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پس از تو چه مصیبت هایى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسید، وقتى مردم که همراه عمر بودند صداى زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بیرون آوردند، نزد ابى بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن، على(علیه السلام)گفت: اگر بیعت نکنم چه مى شود؟ گفتند: به خدایى که جز او خدایى نیست، گردن تو را مى زنیم...(18)4) محمّد بن جریر طبرى (متوفاى 310) در تاریخ خود رویداد قصد هتک حرمت خانه وحى را چنین بیان مى کند:عمر بن خطاب به خانه على آمد در حالى که گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى کشم مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند.(19)5)شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مؤلف کتاب «العقد الفرید» متوفاى (463 هـ ) در کتاب خود بحثى مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده و تحت عنوان کسانى که از بیعت ابى بکر تخلف جستند چنین مى نویسد:على و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! و در این موقع عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در این موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پیامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى، او در پاسخ گفت: بلى مگر این که در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید.(20)ب) اسنادی که حاکى از جامه عمل پوشاندن به این نیّت شوم است .1) ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى (260-360) که ذهبى در «میزان الاعتدال» در حقّ او مى گوید: فرد معتبرى است. در کتاب «المعجم الکبیر» که کراراً چاپ شده است، آنجا که درباره ابوبکر و خطبه ها و وفات او سخن مى گوید، یادآور مى شود:ابوبکر به هنگام مرگ، امورى را تمنا کرد.اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم.اى کاش سه چیز را انجام مى دادم.اى کاش سه چیز را از رسول خدا سؤال مى کردم.درباره آن سه چیزى که انجام داده و آروز کرد که اى کاش انجام نمى داد، چنین مى گوید:آن سه چیزى که آرزو مى کنم که اى کاش انجام نمى دادم، آرزو مى کنم که هتک حرمت خانه فاطمه نمى کردم و آن را به حال خود واگذار مى کردم.(21)2) ابن عبد ربه اندلسى مؤلّف کتاب «العقد الفرید» (متوفاى 463 هـ ) در کتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مى کند:من در بیمارى ابى بکر بر او وارد شدم تا از او عیادت کنم، او گفت: آرزو مى کنم که اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم و یکى از آن سه چیز این است: اى کاش خانه فاطمه را نمى گشودم هرچند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.(22)3) ابراهیم بن سیار نظام معتزلى (160-231) که به خاطر زیبایى کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است در کتابهاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(علیها السلام) را نقل مى کند. او مى گوید:عمر در روز اخذ بیعت براى ابى بکر بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد.(23)4) محمّد بن یزید بن عبدالأکبر بغدادى (210-285) ادیب، و نویسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در کتاب «الکامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاى خلیفه را مى نویسد، و چنین یادآور مى شود:آرزو مى کردم اى کاش بیت فاطمه را نمى گشودم و آن را رها مى نمودم هرچند براى جنگ بسته باشد.(24)5) مسعودى (متوفاى 325 ) در «مروج الذهب» مى نویسد:آنگاه که ابوبکر درحال احتضار چنین گفت: سه چیز انجام دادم و تمنا مى کردم که اى کاش انجام نمى دادم یکى از آن سه چیز: آرزو مى کردم که اى کاش هتک حرمت خانه زهرا را نمى کردم و در این مورد سخن زیادى گفت. (25)6)احمد بن محمّد معروف به «ابن ابى دارم»، محدث کوفى (متوفاى سال 357)، کسى که محمّد بن أحمد بن حماد کوفى درباره او مى گوید: او در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود.با توجه به این موقعیت نقل مى کند که در محضر او این خبر خوانده شد:عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد.(26)7) عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب «الإمام علی» وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از کتاب خود آورده است و ما به نقل یکى بسنده مى کنیم:قسم به کسى که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش مى زنم.عده اى که از خدا مى ترسیدند و رعایت منزلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را پس از او مى کردند، گفتند:اباحفص، فاطمه در این خانه است.بى پروا فریاد زد: باشد.نزدیک شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود.على(علیه السلام) پیدا شد...طنین صداى زهرا در نزدیکى مدخل خانه بلند شد... .(27)روایات و سخنان علماى اهل سنت پیرامون این موضوع بسیار است که در این جا به نظر چند تن از علماى بزرگ دیگر آنها اشاره مى کنیم و از آوردن عبارتهاى آنها که غالباً مشابه عبارتهاى گذشته است صرفنظر می کنیم.-متقى هندى (کنزالعمال جلد 5 صفحه 651).ـ نویرى (نهایة الارب فى فنون الادب جلد 19، صفحه 40 ).ـ صفدى (الوافى بالوافیات جلد 17 صفحه 311).ـ ابن عبدالبر (الاستیعاب جلد 3 صفحه 975 ).ـ یعقوبى (تاریخ یعقوبى جلد 2 صفحه 123 ) و ... . در انتهای این تحقیق در چند بخش و به گونه فهرست وار تعدادی از منابع شیعه و اهل سنت را در رابطه با حوادث پیش آمده برای حضرت زهراء ( سلام الله علیها) ذکر می کنیم .الف) هجوم به خانه و آتش زدن 1- سلیم بن قیس، صص 585، 863- 868. 2- بحارالانوار، ج 22، صص 484- 485; ج 28، ص 269، 279- 299، 306- 309، 390، 411; ج 30، صص 348- 350 ج 31، ص 126; ج 43، ص 197; ج 95، صص 351- 354; ج 53، صص 14- 23. 3- عوالم العلوم، ج 11، صص 400- 404، 441- 443. 4- مؤتمر علماء بغداد، صص 135- 137. 5- اثبات الوصیه، ص 143. 6- الصراط المستقیم، ج 3، ص 13; شعر برقى (متوفاى 245 ق). 7- المنتخب طریحى، ص 161; شعر خلیعى (متوفاى 750 ق). 8- الغدیر، ج 6، ص 391، شعر علاءالدین حلّى (متوفاى قرن هشتم). 9- الانوار القدسیه، صص 42- 44.10- ارشاد القلوب، به نقل از بحارالانوار. 11- الغارات. 12- الشافى فى الامامه، ج 3، ص 241. 13- تلخیص الشافى، ج 3، ص 76. 14- الهدایة الکبرى، صص 163، 179، 407، 408، 417. 15- حلیةالابرار، ج 2، ص 652. 16- نوائب الدهور، ص 192. 17- فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفى، ج 2، ص 532. 18- خصائص الائمه، صص 47، 72. 19- مصباح الانوار.20- الطرف، صص 29- 34. 21- المحتضر، صص 44- 55. 22- الانوار النعمانیه. 23- تجرید الاعتقاد، ص 402. 24- نهج الحق، صص 271، 272. 25- کشف المراد، صص 402، 403. 26- اللوامع الالهیة فى المباحث الکلامیة، ص 302. 27- مفتاح الباب، ابن مخدوم، ص 199. 28- الامامه، ابن سعد جزایرى (خطى)، ص 81. 29- الرسائل الاعتقادیه، ص 444.30- کشف الغطاء، ص 18. 31- تشیید المطاعن. 32- الصوارم الماضیه، ص 56. 33- مقتل الحسین مقرم، ص 389، به نقل از کاشف الغطاء. (28) ب) زدن آن بانوی مکرم اسلام1- امالى صدوق، صص 99- 101، 118. 2- اثبات الهداة، ج 1، صص 280، 281. 3- ارشادالقلوب، ص 295. 4- بشارة المصطفى، صص 197- 200. 5- الفضائل ابن شاذان، صص 8- 11. 6- غایةالمرام، ص 48. 7- المحتضر، صص 44- 55، 109. 8- مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 209. 9- وفاة الصدیقة الزهراء، صص 60، 78. 10- تفسیر عیاشى، ج 2، صص 307، 308.11- البرهان فى تفسیر القرآن، ج 2، ص 434. 12- کامل الزیارات، صص 332- 335. 13- الهدایة الکبرى، صص 179، 407، 408، 417. 14- حلیةالابرار، ج 2، ص 652. 15- نوائب الدهور، ص 194. 16- فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ج 2، ص 532. 17- الاختصاص، صص 184، 185. 18- المغنى، ج 20، ق 1، ص 335. 19- الشافى فى الامامه، ج 4، صص 110- 120. 20- الانوار النعمانیة. 21- مصباح الانوار، (قرن ششم). 22- نوادر الاخبار، ص 183. 23- علم الیقین، صص 686- 688. 24- المنتخب طریحى، صص 136، 137، 293. 25- مؤتمر علماء بغداد، صص 135- 137. 26- سیرة ائمة الاثنى عشر، ج 1، ص 132. 27- الملل والنحل، ج 1، ص 57. 28- بهج الصباغه، ج 5، ص 15. 29- بیت الاحزان، ص 124. 30- الفرق بین الفرق، ص 148. 31- الخطط والآثار، ج 2، ص 346. 32- الوافى بالوفیات، ج 6، ص 17. 33- شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 60; ج 16، صص 235، 271،236. 34- اعلام النساء، ج 4، ص 124. 35- الصراط المستقیم، ج 3، ص 13. 36- الارجوزة المختاره، صص 88- 92. 37- دیوان مهیار، ج 2، صص 367- 368. 38- الرجوزة فى التاریخ النبى والائمه، صص 13، 14. 39- تراجم اعلام النساء، ج 2، صص 316- 317. 40- الانوار القدسیه، صص 42- 44. 41- فرائد السمطین، ج 2، صص 34- 35. 42- سلیم بن قیس، ج 2، صص 585، 586، 587، 674، 675، 907. 43- بحارالانوار، ج 28، صص 37- 39، 51، 62- 64، 261، 268- 270، پاورقى ص 271 یا 281، 297- 299، ج 43، صص 172، 173، 197- 200; ج 95، صص 351- 354; ج 30، صص 293- 295، 302، 303، 348- 350; ج 44; ص 149; ج 149; ج 53; صص 14- 23، 29- 192. 44- عوالم العلوم، ج 11 صص 391، 392، 397، 400- 404، 413، 414، 416، 441- 443. 45- الاحتجاج، ج 1، صص 120- 126، 414. 46- مرآةالعقول، ج 5، صص 318- 321. 47- ضیاءالعالمین، ج 2، ق 3، صص 60- 64. 48- جلاءالعیون، ج 1، صص 184- 189، 193، 194. 49- کامل بهایى، ج 1، صص 306، 312، 313.(29) ج) شکستن پهلوی حضرت زهراء(علیهاالسلام)1- فرائد السمطین، ج 2، صص 34- 35. 2- امالى صدوق، صص 99- 101. 3- ارشادالقلوب، ص 295. 4- اثبات الهداة، ج 1، صص 280- 281. 5- بشارة المصطفى، صص 197- 200. 6- فضائل ابن شاذان، صص 8- 11. 7- مصباح کفعمى، صص 553. 8- البلدالامین، صص 551- 552. 9- علم الیقین، ص 701. 10- رشح البلاء، صص 553- 555. 11- الرسائل الاعتقادیه، ص 301. 12- طریق الارشاد، ص 465. 13- الصوارم الماضیه، ص 56. 14- اقبال الاعمال، ص 625. 15- بحارالانوار، ج 28، صص 37- 39، 261، 268- 270; ج 43، ص 172- 173; ج 82، ص 261، ج 97، صص 199- 200; ج 98، ص 44. 16- کتاب سلیم بن قیس، صص 586- 594، 907. 17- عوالم العلوم، ج 11، صص 391- 392، 400- 404. 18- ضیاءالعالمین، ج 2، ق 3، صص 63- 64. 19- الاحتجاج، ج 1، صص 210- 216. 20- جلاءالعیون، ج 1، صص 186- 188. 21- مرآةالعقول، ج 5، صص 318- 320. 22- ادب الطف، ج 4، ص 32، شعر على بن مقرب (متوفاى 629 ق); ج 5، ص 329، شعر صالح فتونى (متوفاى 1190 ق). 23- الانوار القدسیه، صص 42- 44. 24- شیخ محمد على جبعى به نقل از خط شهید به نقل از مصباح شیخ ابومنصور.(30) د) مجروح شدن چشم حضرت(علیهاالسلام)1-سیرة الائمة الاثنى عشر، ج 1، ص 132. 2- الانوار القدسیه، صص 42- 44. و منابع دیگر.(31) ه) شهادت حضرت محسن (علیه السلام) فرزند حضرت زهرا (علیهاالسلام) الف) ذکر شهادت:1- مسند احمد، ج 1، صص 98، 118. 2- البدء والتاریخ، ج 5، ص 75. 3- تاریخ دمشق، (ترجمة الامام الحسین)، ص 18. 4- السنن الکبرى، ج 6، ص 66; ج 11، ص 63. 5- الروضة الفیحاء، ص 252. 6- تذهیب تاریخ دمشق، ج 4، ص 204. 7- الادب المفرد، ص 121. 8- اسدالغابه، ج 2، ص 18; ج 4، ص 308. 9- الاصابه، ج 3، ص 471. 10- الذریة الطاهره، صص 90، 97، 155. 11- الاستیعاب، ج 1، ص 369. 12- نهایةالارب، ج 18، ص 213; ج 20، صص 221، 223. 13- الریاض المستطابه، ص 293. 14- تاریخ الخمیس، ج 1، صص 279، 418. 15- منتخب کنزالعمال، ج 5، ص 108. 16- مختصر تاریخ دمشق، ج 7، صص 7، 177. 17- المستدرک على الصحیحین، ج 3، صص 165- 166. 18- مجمع الزوائد، ج 8، ص 25- 52; ج 4، ص 59. 19- تلخیص المستدرک. 20- ذخائرالعقبى، صص 55، 116- 119. 21- انساب الاشراف، ج 3، ص 144. 22- التبیین فى انساب القرشین، صص 91- 92، 133، 192. 23- کفایةالطالب، ص 208. 24- تذکرةالخواص، صص 193، 322. 25- شرح المواهب، ج 4، ص 339. 26- البدایة والنهایة، ج 7، ص 332. 27- تاج العروس، ج 3، ص 389. 28- کنزالعمال، ج 6، ص 221. 29- مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 16. 30- الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 397. 31- تاریخ الامم والملوک، ج 5، ص 153. 32- دلائل النبوه، ج 3، ص 161. 33- البدایة والنهایة، ج 3، ص 346; ج 7، ص 332. 34- الحدائق الوردیة، ج 1، ص 52. 35- المواهب اللدنیه، ج 1، ص 198. 36- جمهرة نساب العرب، ص 16. 37- نزل الابرار، ص 34. 38- الریاض النضره، مج 2، ص 239. 39- ارشاد السارى، ج 6، ص 441. 40- البحر الزخار، ج 1، صص 208، 221. 41- اتحاف السائل، ص 33. 42- لباب الانساب، ج 1، ص 337. 43- الجوهرة فى نسب الامام على، ص 19. 44- تاریخ الهجرة النبویه، ص 58. 45- صفة الصفه، ج 2، ص 5 یا 9. 46- التحفة اللطیفه، ج 1، ص 19. 47- الریاض المستطابه، صص 292- 293. 48- نورالابصار، ص 147. 49- المختصر فى اخبار البشر، ج 1، ص 181. 50- المعارف، صص 143، 210- 211. 51- ینابیع المودة، ص 201. 52- عوالم العلوم، ج 11، ص 539. 53- عیون الاثر، ج 2، ص 290. 54- حبیب السیر، ج 1، ص 463. 55- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 213. 56- کشف الاستار، ج 2، ص 416. 57- موارد الظمان، ص 551. 58- ترجمة الامام الحسن، ص 34. 59- السیرة الحلبیه، ج 3، ص 292. 60- المعجم الکبیر، ج 3، صص 29، 96- 97. 61- الاحسان فى تقریب صحیح ابن حبان، ج 15، ص 410. ب)منابع زیر فقط نام محسن را بدون ذکر سقط یا عدم سقط او آورده اند: 1- قاموس المحیط، ج 2، ص 55. 2- بحارالانوار، ج 43، صص 16- 17، 213، 238. 3- تاج العروس، ج 3، ص 389. 4- لسان العرب، ص 4، ص 393. 5- دلائل النبوه، ج 3، ص 162. 6- عوالم العلوم، ج 11، صص 69، 272، 480، 539. 7- جامع الاصول، ج 12، صص 9- 10. 8- ضیاءالعالمین، ج 2، ق 3، صص 2، 11. 9- ذخائرالعقبى، ص 55. 10- ارشاد السارى، ج 6، ص 141. 11- سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 119. 12- الاصابه، ج 3، ص 471. 13- الائمة الاثنى عشر، ص 58. 14- تذهیب الاسماء، ج 1، ص 349. 15- مقتل للحسین، ج 1، ص 83. 16- تاریخ الخمیس، ج 1، صص 278- 279. 17- البدایة والنهایة، ج 5، ص 293. 18- الثقات، ج 2، ص 204. 19- شرح بهجة المحافل، ج 2، ص 138. 20- مآثر الانافه، ج 1، ص 100. 21- نورالابصار، ص 103. 22- روضةالمناظر، ج 7، ص 195. 23- فاطمة بنت رسول الله، ص 93. 24- مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 132. 25- الهدایة الکبرى، ص 176. 26- ازهار بستان الناظرین، ج 1، ص 263. ج)سقط محسن بدون ذکر سبب: 1- کافى، ج 6، ص 18. 2- عوالم العلوم، ج 11، ص 411. 3- بحارالانوار، ج 7، صص 328- 329; ج 10، ص 112، ج 12، صص 6- 7; ج 23، صص 130- 131، ج 42، ص 90، ج 43، ص 145، 195; ج 101، صص 112- 118. 4- خصال، ج 2، صص 434 یا 634. 5- علل الشرایع، ج 2، ص 464. 6- جلاءالعیون، ج 1، ص 222. 7- تاریخ اهل البیت، ص 93. 8- کشف الغمه، ج 2، ص 67. 9- اسعاف الراغبین، ص 86. 10- تاریخ الائمه، ص 16. 11- تاج الموالید، صص 18، 23- 24. 12- تنقیح المقال، ج 3، ص 82. 13- الفصول المهمه، صص 126 یا 135. 14- نزهةالمجالس، ج 2، صص 184 یا 194. 15- ارشادالمفید، ج 1، ص 355. 16- اعلام الورى، ص 203. 17- المستجاد، ص 140. 18- العمده، ص 30. 19- تفسیر قمى، ج 1، ص 128. 20- نورالثقلین، ج 1، ص 348. 21- البرهان، ج 1، صص 328- 329. 22- اربعین هروى، ص 68. 23- مطالب السؤل، ص 45. 24- الشجره، ص 6. 25- اولاد الامام على، ص 46. 26- مشارق الانوار، ص 132. د)سقط محسن با ذکر سبب :1- اثبات الوصیه، ص 143. 2- الملل والنحل، ج 1، ص 57. 3- بهج الصباغه، ج 5، ص 15. 4- بیت الاحزان، ص 124. 5- الوافى بالوفیات، ج 6، ص 17. 6- شرح نهج البلاغه، ج 2 ص 60; ج 14، ص 193. 7- الارجوزة المختاره، صص 88- 92. 8- المنتخب طریحى، صص 136- 293. 9- ارجوزة العاملى، صص 13، 14. 10- تراجم اعلام النساء، ج 2، صص 316- 317. 11- الانوار القدسیه، صص 42، 44. 12- فرائد السمطین، ج 2، صص 34، 35. 13- امالى صدوق، صص 99، 100. 14- ارشادالقلوب، ص 295. 15- جلاءالعیون، ج 1، صص 184- 188، 193. 16- بشارة المصطفى، صص 197- 200. 17- فضائل ابن شاذان، صص 8- 12. 18- غایةالمرام، ص 48. 19- المحتضر، ص 109. 20- اقبال الاعمال، ص 625. 21- دلائل الامامه، صص 26- 27، 45. 22- مهج الدعوات، صص 257- 258. 23- مصباح کفعمى، صص 522، 553- 554. 24- مسند الامام الرضا، ج 2، ص 65. 25- الامامة ابن سعد جزایرى (خطى)، ص 81. 26- ضیاءالعالمین، ج 2، ق 2، صص 62- 64. 27- الرسائل الاعتقادیه، ص 301; طریق الارشاد، صص 444، 446، 465. 28- الحدائق الناضره، ج 5، ص 180. 29- تشیید المطاعن، ج 1، صفحات زیاد. 30- الصوارم الماضیه، ص 56. 31- روضات الجنات، ج 1، ص 358. 32- تلخیص الشافى، ج 3، صص 156- 157. 33- النقض، ص 298. 34- اللوامع الالهیه، ص 302. 35- مناظره الغروى والهروى، صص 47- 48. 36- نفحات اللاهوت، ص 130. 37- احقاق الحق، ج 2، ص 374. 38- سیرةالائمة الاثنى عشر، ج 3، ص 132. 39- الصراط المستقیم، ج 3، ص 12. 40- کامل بهایى، ص 309. 41- التتمة فى تواریخ الائمه، ص 28. 42- اثبات الهداة، ج 2، صص 337- 338، 360، 370، 380، 381. 43- مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 407. 44- بحارالانوار، ج 3، ص 393; ج 25، ص 373; ج 27، صص 37- 39، 209- 210، 264، 268، 270، 271 یا 281; 308، 323; ج 29، ص 192، ج 30، صص 294- 295، 348- 350; ج 39، صص 41- 42; ج 42، ص 91; ج 43، صص 170- 173; 197- 200; 233، 237، 22، 64; ج 82، ص 261; ج 83، ص 223; ج 97، صص 199- 200. 45- عوالم العلوم، ج 11، صص 391- 392، 398، 400، 411، 414، 416، 41، 443، 504، 539. 46- المجدى فى انساب الطالبین، ص 12. 47- فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ج 2، ص 532. 48- نوائب الدهور، صص 192، 194. 49- اختصاص، صص 184- 185، 343، 344. 50- کامل الزیارات، صص 326- 327، 332- 335. 51- وفاة الصدیقة الزهراء، ص 78. 52- کتاب سلیم بن قیس، صص 585- 590. 53- الاحتجاج، صص 210- 216، 414. 54- مرآةالعقول، ج 5، صص 318- 321. 55- کفایة الطالب، ص 413. 56- حدیقة الشیعه، صص 265- 266. 57- معانى الاخبار، ص 205- 207. 58- الهدایةالکبرى، صص 179- 180، 408، 417. 59- حلیةالابرار، ج 2، ص 652. 60- البلدالامین، صص 551- 552. 61- علم الیقین، صص 686- 688، 701. 62- روضةالمتقین، ج 5، ص 342. 63- تراجم اعلام النساء، ص 321. 64- نوادرالاخبار، ص 183. 65- مؤتمر علماء بغداد، صص 135- 137. 66- البدء والتاریخ، ج 5، ص 20. 67- فاطمة بنت رسول اللَّه، ص 94. 68- التنبیه والرد على اهل الاهواء، صص 25- 26. 69- منتهى الآمال، ج 1، صص 201، 263. 70- التتمة فى تواریخ الائمه، ص 35. 71- مقتل الحسین مقرم، ص 389. 72- میزان الاعتدال، ج 1، ص 268. 73- لسان المیزان، ج 1، ص 268. 74- سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 578.(32) و) شهادت حضرت زهراء(علیهاالسلام):1- مزار مفید، ص 156. 2- مقنعه مفید، ص 459. 3- البلدالامین، ص 198 یا 287. 4- بحارالانوار، ج 25، ص 373; ج 28، صص 62- 64، 73، 262، 268، 270; ج 29، ص 129; ج 43، صص 170، 197- 200; ج 53، ص 23; ج 97، صص 165- 200; ج 99، ص 220. 5- مصباح الزائر، صص 25- 26. 6- مصباح المتهجد، ص 654. 7- اقبال الاعمال، صص 624- 625. 8- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 574. 9- تهذیب الاحکام، ج 6، ص 10. 10- ملاذ الاخیار، ج 9، ص 25. 11- الوافى، ج 14، صص 1370- 1371. 12- روضةالمتقین، ج 5، صص 342، 345. 13- جامع الاحادیث الشیعه، ج 12، صص 261- 264. 14- مصباح کفعمى، ص 522. 15- کتاب سلیم بن قیس، ج 2، صص 586- 590، 873، 907، 915. 16- کامل بهایى، ج 1، ص 314. 17- عوالم العلوم، ج 11، صص 260، 398، 404 400، 411، 504. 18- مرآةالعقول ج 5، صص 315- 320. 19- ضیاءالعالمین، ج 2، ق 3، صص 63- 64. 20- جلاءالعیون، ج 1، صص 184- 186، 193- 194. 21- حدیقةالشیعه، صص 265- 266. 22- القاب الرسول و عترته، صص 39، 43. 23- مؤتمر علماء بغداد، صص 135- 137. 24- الارجوزة المختاره، صص 88- 92. 25- فضائل ابن شاذان، ص 141. 26- دلائل الامامه، صص 26- 27، 45. 27- کامل الزیارت، صص 326- 327، 332- 335. 28- کنزالفوائد، ج 1، صص 149- 150. 29- روضات الجنات، ج 6، ص 182. 30- الاختصاص، صص 184- 185، 343. 31- وفاة الصدیقة الزهراء، ص 78. 32- کافى، ج 1، ص 458. 33- الرسائل الاعتقادیه، صص 301- 302. 34- التتمة فى تواریخ الائمه، صص 28، 35.(33) پاورقی ها1- کتاب «فاطمة الزهراء وترٌ فى غمد»، پیشگفتار، ص 3. )2- ص 211 همان.3- بحارالانوار، ج 30، صص 293- 295; الهدایةالکبرى، ص 417. 4- بحارالانوار، ج 39، صص41- 42; معانى الاخبار، صص 205- 207.5- بحارالانوار، ج 53، صص 14- 19. 6- بحارالانوار، (چ قدیم)، ج 2، ص 231; (چ جدید) ج 3، ص 348.7- الجمل، صص 77- 18. 8- منتخب کنزالعمال، ص 174; ج 5، ص 651; الاستیعاب، ج 2، صص 254- 255; الوافى بالوفیات، ج 17، ص 311، کنزالعمال، ج 5، ص 651; اقتحام الاعداء والخصوم، ص 72; المصنف، ج 14، ص 567; شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 45; الشافى فى الامامه، ج 4، ص 110; المغنى، ج 20، ق 1، ص 335; قرةالعین، ص 78; الشافى ابن حمزه، ج 4، ص 174; نهایةالارب، ج 19، ص 40. 9- بحارالانوار، ج 28، ص 227; تفسیر عیاشى، ج 2، ص 47; ر. ک: الاختصاص، صص 185- 186; تفسیر البرهان، ج 2، ص 93. 10- بحارالانوار، ج 12، ص 458; خصائص الائمه، ص 72.11- شورى، 2312- التتمه فى تواریخ الائمه، ص 35. 13- علم الیقین، صص 686- 688 . 14- نفحات اللاهوت، ص 130. 15- المصِّنف جلد هفتم صفحه 432 روایت شماره 37045(چاپ بیروت).(به نقل از کتاب: یورش به خانه وحی ص 9) / (به نقل از کتاب : احراق البیت الزهراء فی مصادر اهل السنه ص 79)16- انساب الأشراف چاپ مصر جلد اوّل صفحه 586، تحت عنوان «امرالسقیفه» در حدیث شماره 1184 . ( به نقل از کتاب: یورش به خانه وحی ص 9) / (به نقل از کتاب : احراق البیت الزهراء فی مصادر اهل السنه ص 85)17- الامامة و السیاسة:ج 1/ص12، چاپ مکتبة تجاریة کبرى، مصر. ( به نقل از کتاب: یورش به خانه وحی ص 10) 18- الامامة و السیاسیة، ص 13. ( به نقل از کتاب: یورش به خانه وحی ص 13) 19- تاریخ طبرى: ج2/ص443، چاپ بیروت. ( به نقل از کتاب: یورش به خانه وحی ص 13) / روایه الطبری ، تاریخ الطبری، ج3 ، ص101، طبع فی بیروت موسسه عزالدین ، الطبعه الثانیه ( به نقل از کتاب : به نقل از کتاب : احراق البیت الزهراء فی مصادر اهل السنه ص 91) 20- عقد الفرید: 4/93، چاپ مکتبة هلال. ( به نقل از کتاب: یورش به خانه وحی ص 14)21- معجم کبیر طبرانى: 1/62، شماره حدیث 34، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی. ( به نقل از کتاب: یورش به خانه وحی ص 17) و به نقل از کتاب: (احراق البیت الزهراء فی مصادر اهل السنه ص 179 / با همان مصدر به شماره حدیث 43 ، الطبعه الثانیه _ دار احیاء التراث العربی )22- عقد الفرید: 4/93، چاپ مکتبة الهلال. ( به نقل از کتاب: یورش به خانه وحی ص 18)23- الوافی بالوفیات: 6/17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى: 1/57، چاپ دار المعرفة، بیروت. و در ترجمه نظام به کتاب «بحوث فی الملل و النحل»: 3/248-255 مراجعه شود. ( به نقل از کتاب: احراق البیت الزهراء فی مصادر اهل السنه ص 140 ، ص141)24- شرح نهج البلاغه: 2/46 و 47، چاپ مصر. ( به نقل از کتاب: یورش به خانه وحی ص 19)25- مروج الذهب: 2/301، چاپ دار اندلس، بیروت. ( به نقل از کتاب: یورش به خانه وحی ص 19) و به نقل از کتاب : ( احراق البیت الزهراء فی مصادر اهل السنه ص192/ ج2 ، ص 308 ، دار المعرفه _ بیروت) 26- میزان الاعتدال: 3/459. ( به نقل از کتاب: یورش به خانه وحی ص 20)27- عبدالفتاح عبدالمقصود، علی بن ابى طالب: 4/276-277. ( به نقل از کتاب: یورش به خانه وحی ص 21)28- رنجهای زهراء : ص 621 ، ص 62229- همان . ص 622 ، ص 62430- همان . ص 624 31- همان . ص 62432- همان . ص 625 ، ص 63033- همان . ص 624 ، ص 625منابع :گروه معارف و تحقیقات اسلامی حوزه علمیه قم / کتابچه یورش به خانه وحی / چاپ اول 1380 /انتشارات مدرسه الامام امیر المومنینعلامه سید جعفر مرتضی عاملی / رنجهای زهراء ،ترجمه : کتاب مأساة الزهراء / مترجم : محمد سپهری / انتشارات : ایام – با همکاری دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی / چاپ اول / 1378 حسین غیب غلامی / احراق البیت فاطمه فی کتب المعتبره عند اهل السنه / چاپ اول / تاریخ : 1417 ه .ق . (1375 ه . ش. ) /ناشر : الهادیالسید محمد حسین سجاد / احراق البیت الزهراء فی مصادر اهل السنه / چاپ اول / انتشارات : دارالصادقین غلامرضا علیخواه / شهادت مادرم زهراء افسانه نیست / انتشارات : حضرت المعصومه سلام الله علیها / چاپ اول ، تابستان 1380 سایت :BR>http://www.yazahra.net>جهت مطالعه بیشتر مراجعه شود:1. فاطمه شادمانی دل پیامبر(ص)، رحمانی همدانی.2.چشمه در بستر؛ پورسید آقایی. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image