وحدت وجود / حرکت جوهری/ معانی مختلف وحدت وجود تعریف حرکت جوهری -حرکت جوهری  /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

نظر شما درباره وحدت وجود و حرکت جوهری چیست؟


محور عرفان نظرى - که به وسیله ابن عربى و پیروانش تبیین شد - نظریه «وحدت وجود» است. این موضوع در طول تاریخ فرهنگ بشرى، به گونه هاى متفاوت و گوناگون مطرح شده است. در میان مسلمانان وحدت وجود چهار گونه مطرح شده است: 1- وحدت وجود یعنى وحدت شهود؛ این گونه تفسیر - به تعبیر شهید مطهرى - از سوى متوسطان عارفان بیان شده و کسى نیز ایرادى بر آن نگرفته است.(تماشاگه راز، صص 142 - 145. ) در این نظریه هر چند گفته مى شود که وجود منحصر به وجود حضرت حق است؛ امّا منظور این است که ذات حق، وجود لا یتناهى است و عارف با رؤیت بزرگى حق، موجودات متناهى را در برابر او هیچ و غیر قابل اعتنا مى بیند. این نوع وحدت، در حقیقت وحدت مشهود و موجود است؛ نه وحدت وجود. 2- کل عالم مساوى با خدا است و در اینجا ذات احدیت به صورت مجرد از مظاهر و جلوه هاى بالفعل متحقق نیست و خداوند مجموع عالم ظاهرى است! این نظریه به «جهله صوفیه» نسبت داده شده و از سوى عارفان بزرگ تکذیب و تکفیر شده است. ملا صدرا این قول را کفر و زندقه صرف مى داند. (الاسفار الاربعة، ج 2، ص 345 و نیز نگا: رحیق مختوم، جلد 1، صص 472-492 و آشنایى با علوم اسلامى، ص 153) .3- وحدت تشکیکى وجود ؛ بدین معنا که وجود یک حقیقت واحد ولی دارای مراتب است. و اختلاف مراتب نیز نه به امری خارج از دایره وجود بلکه به خود وجود برمی گردد. یعنی تمام مراتب در عین اینکه حقیقت واحد دارند که وجود است اما در شدت و ضعف این حقیقت با هم اختلاف دارند مرتبه اى از او غنى است و مرتبه اى فقیر؛ مرتبه اى از او شدید است و مرتبه اى ضعیف؛ و بلکه بین مرتبه شدید و مرتبه ضعیف مراتب گوناگون هست، که این شدت و ضعف ها باز بستگى دارد به سرچشمه وجود و هستى که ذات حق است؛ مراتب هر چه از او دورتر مى شوند بیشتر به ضعف و فقر مى گرایند. به تعبیر دیگر آنچه عامل امتیاز است همان چیزی است که عامل اشتراک است ( ما به الامتیاز عین ما به الاشتراک است) و اساسا خارج از دایره هستی و وجود چیزی نیست که بخواهد عامل امتیاز و جدایی وجودات از هم باشد. این بیان تقریر فلسفی نظریه وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت است. و بدین معنا است که در عین اینکه کثرت و تعدد مراتب وجودات مورد پذیرش است اما همه این کثرات در حقیقت هستی با هم متحد بوده و مراتب آن حقیقت هستند. برای تقریب به ذهن، اگر وجود را به نور حسّی تشبیه کنیم، می گوییم: نور ضعیف و قوى در اصلِ نوریت با هم شریک اند و در عین حال، نور قوى و نور ضعیف با هم فرق دارند و از یکدیگر متمایزند. این تمایز به شدت و ضعف است؛ ولى این شدّت و ضعف، خارج از حقیقت نور نیست ؛ یعنی مثلاً نور ضعیف با چیزی به نام ظلمت مخلوط نشده، بلکه نور ضعیف، ضعیف است در نور بودنش و نور شدید هم شدید است در نور بودنش.صدرالمتالهین در کتب خویش این نظریّه را مطرح ساخته و از آن دفاع می کند؛ ولی گاه نیز یک پلّه بالاتر رفته و از وحدت شخصی عرفا دفاع می کند؛ امّا روی آن تأکید خاصّ ندارد. چرا اگر روی آن مبنا پافشاری کند، مباحثش از فلسفی بودن خارج شده عرفانی خواهد شد. لذا نظریّه ی وحدت تشکیکی او در حقیقت تنزّل یافته ی وحدت شخصی عرفاست در سطح فلسفی. 4- وحدت شخصی وجود: که همان نظریه خاص عارفان و نظر ادقًّ ملاصدرا است که به وسیله ابن عربى و پیروانش تبیین شد. بر اساس این نظریه، وجود یک حقیقت واحد بسیط است و هیچ گونه کثرتی در آن راه ندارد و این وجود واحد، همان ذات بسیط و مطلق حق تعالی است. اما هر چه ما سوی الله است همگی در واقع ظهورات و تجلیات او هستند نه آنکه آنها نیز وجوداتی در عرض و یا حتی در طول وجود حق تعالی باشند. این نظریه نمی خواهد نفی و انکار کثرات را بنماید، بلکه همچون نظریه تشکیک به کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت قایل است منتهی با این تفاوت که وحدت به اصل وجود بر می گردد و کثرت به ظهورات. یعنی اسناد حقیقی وجود فقط به خداوند صحیح است و غیر خدا هر آنچه هست ظهورات و نمود های آن وجود هستند و اسناد وجود به آنها مجاز عقلی است و البته باید دقت کرد که اسناد مجازی غیر از اسناد غلط و باطل است. یعنی به قرینه اینکه کثرات، ظهور و نمود آن وجود واحد هستند مجازا به آنها هم وجود اطلاق می شود ولی حقیقتا وجودی غیر وجود حق تعالی نیست.تفاوت عمده این نظریه با نظریه وحدت تشکیکی وجود در این است که در نظریه تشکیک، اصل وجود واحد است منتهی تفاوت آنها در شدت و ضعف وجود دانسته می شود؛ یعنی وجود، واحد و مراتب وجود، کثیرند؛ اما در این نظریه کثرت مراتب نیز در وجود مورد نفی و انکار است و کثرت تنها به نمودها و ظهورات بر می گردد نه اصل وجود. لذا این نظریه اساسا مراتب وجود را قبول ندارد تا ایراداتی نظیر حلول ذات حق در سایر موجودات یا اتحاد ذات مقدس او با موجودات وارد شود. در این نظریّه، وجود، واحد محض است، ولی دارای ظهور می باشد؛ و ظهور او مراتب دارد؛ و مخلوقات، مظاهر همین ظهورات می باشند. اما در مورد بخش دوم سوال یعنی حرکت جوهری :این نظریه هم از ابتکارات فلسفی صدرالمتالهین به شمار می رود که برای تبیین آن ابتدا باید مراد فلاسفه از حرکت مشخص شود تا بعد حرکت جوهریه تبیین گردد.اما به طور خلاصه تعریفی که برای حرکت ارائه می نمایند عبارت است از خروج تدریجی از قوه به فعل یعنی وقتی در موجودی نسبت به حالتی که اکنون فاقد آن است استعداد وجود داشته و آن موجود برای رسیدن به آن حالت سیری تدریجی داشته باشد، به این امر حرکت گفته می شود. و این غیر از تصور عامیانه از حرکت است که به جابجایی مکانی یک شیء حرکت می گویند. یعنی ممکن است موجودی در عین اینکه در یک مکان ساکن است دارای حرکت باشد. مثلا رنگ یا اندازه ی آن تغییر کند و... .ملاصدرا بر این باور است که هر چه در این عالم طبیعت است، یعنی عالم طبیعت ، دائماً درسیلان است؛ حتی نه فقط اعراض و حالات اجسام طبیعی متغیرند، بلکه خود ذوات آنها دائماً در تحول و تغییرند و اگر ذوات اشیاء متغیر نمی بود، احوال و صفات و اعراض متغیر نمی شدند؛ و نه تنها ذوات و اجسام متغیرند بلکه عین حرکت و تغیّرو صیرورت و شدن می باشند. به بیان ساده تر اگر مثلا رنگ یک شیء در حال تغییر است، اینگونه نیست که فقط رنگ ، که یک صفت ظاهری شیء است، تغییر کند ولی خود شیء ثابت باشد بلکه در واقع این نهاد و جوهر شیء است که در حال تغییر است و این حرکت و تغییر، در تغییر رنگ آن شیء بروز و ظهور دارد. و حتی اگر شما در حالات ظاهری شیء تغییری مشاهده نکنید باز هم در نهاد و ذات شیء تغییر و حرکت در جریان است و نهاد عالم اساسا نهادی نا آرام و در حال حرکت و دگرگون شدن است و نشانه آن نیز همین تغییرات محسوس در اعراض (یعنی رنگ و وزن و اندازه و مکان و زمان و .. ) است. چرا که تا جوهر در حرکت نباشد هیچ عرضی امکان حرکت وتغییر کردن ندارد . چرا که باید چیزی ایجاد کننده حرکت باشد که خود دارای حرکت باشد. در قدیم می گفتند جسم یا ثابت است یا متغیر یعنی مقسم حرکت، جسم بود که یا متغیر است یا غیر متغیر. ولی در فلسفه صدرایی، هستی است که یا ثابت است یا سیّال،( یعنی مقسم حرکت، هستی و وجود است نه جسم). هستی ثابت مساوی است با ماوراء طبیعت و هستی سیّال مساوی است با عالم طبیعت از اول تا به آخر ( مجموعه آثار شهید مطهری ج13 ـ مقالات فلسفی،شهید مطهری). نتیجه آنکه کل جهان ماده و عالم جسمانی یک حقیقت واحد است, که سر تا پا حرکت و سیلان و دگرگونی است. مبداء این حرکت قوه ی صرف است, که هیچ فعلیتی جز قوه بودن ندارد (ماده اولی) و منتهایش فعلیت محض است که از هر گونه قوه ای منزه می باشد (تجرّد تامّ), پس سراسر عالم ماده [با همه جواهر و اعراضی که در آن است], یک حقیقت واحد و گذرا خواهد بود که از مرحله قوه ی محض به سوی فعلیتی که هیچ قوه ای ندارد, در حرکت می باشد.( برای مطالعه دقیق تر و آشنایی بیشتر به صفحات 161 - 188 شرح بدایه الحکمه آقای شیروانی مراجعه فرمائید) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image