تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
كتاب آسماني هر دين، تجسم پيام سعادت بخش الهي در قالب الفاظ و كلمات است. چيزي كه عقل و دل انسان با نهايت خضوع در برابرش سر تسليم فرود ميآورد. و به درستي درمييابد كه ارادة آدمي را در آن راهي نيست. سخن آسماني به واسطة ويژگيهاي ذاتي خود، از كلام زميني، هر چند در اوج زيبايي باشد، تمايز مييابد. چنانكه ژان كالوين گفته: «دليل و حجت اصلي كتب آسماني همه جا از ماهيت گوينده رباني است كه حاصل شده است.»[1]واژة وحي در لغت به معناي پيام اشارت گونهاي استكه به سرعت رسانده شود.[2] و در اصطلاح گسترة وسيعي از اشاره پنهاني و هدايت غريزي و الهام، تا وحي ارسالي را شامل ميشود. در اينجا آنچه دربارة كتاب آسماني مورد نظر ميباشد، مشتمل بودن آن بر وحي است، خواه اين وحي به صورت نوشته بر لوح باشد چنانكه موسي، الواحي را از جانب خداوند دريافت نمود، يا به صورت كتاب، همچون انجيل كه بر مسيح نازل گرديد.اسلام و يهود، وحي را عبارت از اوامر و نواهي خداوند ميدانندكه توسط فرشتگان بر پيامبران وحي ميشود. از اينرو كتاب آسماني خود را مشتمل بر دستوراتي ميدانند كه بر پيامبرشان وحي شده است. امّا مسيحيت اين وحي را قبول ندارد. آنها مسيح را كلمه پاك خداوند دانسته كه در او تمامي خزائن علم و حكمت مخفي بوده است. (كوليسان/3:2) و به همين دليل نيازي نميبينند كه مسيح داراي كتاب آسماني باشد. اين طرز تلقي ويژه از وحي و كتاب آسماني، ما را بر آن ميدارد كه اندكي بيشتر زواياي مسئله را روشن نمائيم.مسيحيت و انجيل اوليهآنچه كه امروز مسيحيت به عنوان كتاب مقدس (و نه كتاب آسماني مسيح) پذيرفته است، شامل عهد قديم (تورات و كتاب هاي ديگر) و عهد جديد (27 كتاب و رساله) ميباشد. چهار كتاب انجيل متي، مرقس، لوقا و يوحنا كه به عنوان چهار انجيل قانوني پذيرفته شد، كتابهايي بودهاند كه رسولان و شاگردان مسيح به هدايت روحالقدس نوشتهاند.[3] و مابقي انجيلها تحت عنوان اپوكريفا (در لغت به معناي پوشيده و پنهان و در اصطلاح كليسا به معني متون جعلي) كنار گذاشته شد.سؤالي كه در اين باره اساسي مينمايد، پرسشي از وجود انجيل است كه در سير تاريخ حفظ نشده ولي برخي عبارتهاي انجيلها از آن اقتباس شده است. چرا كه «عيسي مسيح خود يك بوده و لازم بود كه انجيلش نيز يك باشد.»[4] اين بود كه پژوهندگان در صدد برآمدند به دنبال نوعي «انجيل اوليه» بگردند. ابتدا گمان برده شد، كه انجيل مرقس را ميتوان همان انجيل اوليه دانست. چرا كه بسياري از عبارتهاي نقل شده در ساير اناجيل (انجيل متي و لوقا) همانند آن بود. ولي چنين گماني با توجه به دشواريهاي وخيمي كه در برداشت، كنار گذشته شد.[5] اين بود كه دستيابي به انجيل اصل همچنان در هالهاي از ابهام فرو ماند.انجيل و ديدگاه قرآن و سنت دربارة آنخداوند در قرآن وجود كتابي آسماني به نام انجيل را براي مسيح تاييد ميكند.[6] به نظر قرآن كتاب مسيح تصديقكننده مطالب تورات بوده است.[7] و خداوند به اهل انجيل (مسيحيت) فرمان داده كه بايد مطابق آنچه خداوند بر آنها فرستاده است حكم نمائيد.[8] و ميگويد اگر مسيحيت مطابق انجيل رفتار ميكردند نعمت، اطراف آنها را فرا ميگرفت.[9] و به آنها هشدار ميدهد كه چنانچه براساس انجيل رفتار نكنند هيچگونه موجوديت و اصالتي نخواهند داشت.[10]احاديث اسلامي نيز وجود انجيل به عنوان يك كتاب نازل شده بر مسيح را پذيرفته است.[11] و در توضيح محتواي آن آمده است كه انجيل در بردارنده نماز، امر به معروف و نهي از منكر، احكام حرام و حلال، و مؤعظهها و مثلها بوده است. ولي در آن احكام مربوط به قصاص و حدود و ارث وجود نداشته است و برخي از احكام كه بر يهود حرام بوده، به عنوان تخفيف بر مسيحيت حلال شده است. و عيسي از پيروانش خواسته بوده كه به تورات و انجيل ايمان بياورند.[12]انجيل پنهانبا توجه به نظر قرآن به عنوان وحي آسماني كه وجود يك انجيل را براي مسيح تأييد مينمايد و جستجوي محققين در ميان انجيلها، به دنبال «انجيل اوليه»، پرسش اساسي در اين باره اين است كه انجيل اصلي چه شده است؟ آنچه ما براي پاسخ ميتوانيم بيان كنيم همگي براساس حدس و گمان است. البته حدس و گماني كه بر پايه شواهدي قوي استوار ميباشد.اوّل. دشمني يهود و روم با مسيحيت ميباشد. يهود هرگز نميتوانست پذيراي مسيح موعودي از غير بنياسرائيل كه رسالتش تنها نجات آنها نيست باشد و به همين دليل نهايت قدرت خود را در دشمني با آيين جديد به كار بست. تا آنجا كه اين دشمنيها موجبات پايان پذيرفتن حيات زميني مسيح را فراهم آورد. دشمن ديگر مسيحيت، دولت مقتدر روم بود كه تحمل هيچگونه داعيهي جديد را در داخل قلمرو خود نداشت. خصوصاً كه مسيحيت نسبت به خدايان و تمثال رسمي حكومت روم بياعتناء و در برابر شاه كُرنش نميكردند. روم در ابتداي دعوت مسيح و تا مدتها پس از آن، نهايت سعي خود را در نابودي مسيحيان و كتاب آسماني آنها به كار بردند چنانكه ديوكلتين امپراطور وقت روم در سال 303 ميلادي طي فرماني دستور داد كه تمام نسخههاي كتاب مقدس سوزانده شود. پس از آن با غرور تمام گفت: دين مسيح نابود گرديد و پرستش خدايان دوباره برقرار شد.[13]دوّم. پراكندگي مسيحيت و رواج متون غير اصيل در ميان آنها. به واسطه اذيت و آزار يهود دربارة يهودياني كه در اورشليم ميزيستند و خصوصاً پس از ويراني اورشليم، مسيحيان به نقاط مختلف رفتند. مسيحيان غيريهودي نيز به واسطه تبليغ، به مسيحيت گرايش يافته و در مجموع مسيحيان شاهد پراكندگي در مناطق مختلف باشند. اين جا به جايي و نقل مكان موجب گرديد كه حداقل بخشهايي از كتاب انجيل بر اثر عوامل مختلف، از بين برود. لذا آنها مجبور ميشوند جهت جبران بخشهاي مفقوده با تكيه بر حافظه و شنيدههايي از ديگران، مطالبي را بر آن بيفزايند. اين حك و اصطلاحها در دراز مدت، ميتوانست چهره اصلي كتاب انجيل را مخدوش سازد.سوّم. بدايهگويي آزاد دربارة كتاب مقدس (مِيدراش). مسيحيت به نظر ميرسد چندان به اهميت حفظ متون اصلي انجيل، به عنوان يك كتاب آسماني كه بايد مصون از هرگونه، دستبرد باشد، پي نبرده و همان رويه ديرين يهوديان درباة بدايهگويي آزاد پيرامون مقررات (ميدراش) را دربارة انجيل به كار بردند.[14] اين بود كه كلام الهي با كلام انسان ممزوج شده و پس از مدتي تمايز متن كاملاً الهي ممكن نبود.با توجه به موارد متن اصلي انجيل محفوظ نمانده و از آنجا كه هر ديني اصالت خود را از كتاب آسماني خود دريافت مينمايد. كليسا به اين فكر افتاد كه از ميان انجيلها و متوني كه درباره مسيحيت رواج دارد بخشي را تحت عنوان كتاب مقدس رسميت ببخشد. اين بود كه مجموعه كتابها و رسالههاي عهد جديد را به عنوان كتاب مقدس براي همه مسيحيان قرار داده و امروزه تنها به اين عنوان پذيرفته ميشود كه «اگر آنها را ردّ كنيم چيز ديگري در دست نداريم.»[15]خلاصه اينكه آنچه باعث شد مسيحيت وجود كتاب آسماني به نام انجيل را براي مسيح نپذيرد، تلقي ويژه از مسيح بود كه وي را ابن الله و وحي متجسّد و مستقيم الهي در ميان مردم ميدانست. حضور اين وحي مجسّم، باعث ميشد كه پيروانش مستقيماً احكام الهي را دريافت دارند، بدون اينكه نياز به نوشتهاي باشد. اين نظريه مبتني بر ديدگاه خاصي در مسيحيت است كه اختلاف جوهري و ذاتي با مباني ساير اديان آسماني دارد براساس اين نظر وحي، اوامر و نواهي الهي است كه توسط فرشتگان به پيامبر ابلاغ شده و وي آن پيام آسماني را بدون كم و كاست به پيروانش ميرساند.معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1. منشور جاويد، جعفر سبحاني، ج 12، ص 350، مؤسسه امام صادق.2. تاريخ مختصر اديان بزرگ، فيليسين شاله، دكتر منوچهر خدايار محبي، بخش كتاب مقدس دين مسيح، ص 403، كتابخانه ظهوري، دوم، 1355. .
سامانه پاسخگویی به سوالات و شبهات
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.