تخمین زمان مطالعه: 18 دقیقه
با ورود به عصر جدید و دوران پس از قرون میانی که اروپاییان میل دارند آن را دوران تاریکی بنامند، انسان وارد مرحله تازهای از اندیشهورزی دینی نیز شد؛ مرحلهای که شاید بتوان آن را دوران افول شرایع الهی و ختم تعالیم اخلاقی در نگاه انسان عصر جدید دانست. دین به امری فردی بدل شد که صرفا متکفل سامان دادن به امور شخصی بود و از آن سو حریم خصوصی افراد تا علنیترین عرصههای اجتماعی را نیز در بر گرفت! و این یعنی بر هم خوردن توازن ذاتی و طبیعی میان دو ساحت روانی، حیاتی و شناختی انسان؛ دو ساحت فردیت و جمعیت.
با گذشت چند سده و بروز نواقص جهانبینی مادیِ تازه به وجود آمده، بشر غربی در پی جایگزین ساختن چیزی با دین ـ که پیشتر در پای الهگان دنیای مدرن قربانیش نموده بود ـ بتی دیگر به نام معنویت منهای شریعت را ساخت و پرداخت. در این معنویت که نوعی کارکرد کپسولی و فوری برای خود قائل بود، نیازی به رعایت حدود اخلاقی و شرایع الهی نبود! در فاصله زمانی بسیار کوتاهی، انبوهی از این فرقههای نوپدید حول محور مفهومی به نام معنویت شکل گرفتند که از یوگای هندی و اِعمال ریاضات شاقه تا انواع عرفانها و معنویتهای طرفدار سکس، مخدر و آزادیهای بیحد و حصر شخصی در آن جای میگرفت؛ ملغمهای از اشو، کریشنا، بودا، ماهاویرا، کاستاندا، پائولو کوئیلو، و... . با توجه به اینکه نحلههای عرفانی از صدها سال پیش در ایران حضور و تعالیم عرفانی در فرهنگ و آداب ایرانی رسوخ داشت، به زودی در کشور ما نیز این معنویتهای نوپدید با لباس مبدل و سوء استفاده از مفاهیم و اصطلاحات رایج در عرفان اسلامی، دست به کار ترویج و تبلیغ خود شدند.
نقطه افتراق
عرفان اصیل اسلامی به سبب آمیختگی ذاتی و عجین بودن ماهوی با امر اخلاق، نمیتواند به اباحیگری و عزلتنشینی و بیاخلاقی ختم گردد. مهمترین نقطه ضعف شبهعرفانها نوپدید، فقدان الگو و عدم ارائه نمونه عینی و فراگیر است. جز سران و مؤسسین این عرفانها که معمولاًچند صباحی را به رفع حوائج خود از کیسه خلقالله میپردازند، هیچ الگوی دیگری به کسانی که با هزار اشتیاق و امید و به تمنای درک مواقف کمال انسانی به دامان آنها پناهنده میشوند، معرفی نمیگردد. اومانیسم لجام گسیختهای که به خودمحوری پیروان این شبه عرفانها ختم میگردد نه تنها افراد را به سوی سعادت فردی پیش نمیبرد بلکه با جرأت میتوان گفت افرادی که در این حلقات پرورش مییابند به لحاظ آنکه به شدت از ضعف فلسفی عمیق و فتور دانش دینی رنج میبرند، دارای درجات متفاوتی از بحرانهای روحی و روانی و اعتقادیاند که برای جامعه نیز مخاطرهآمیز خواهند بود.
انسان و زمان
تمام طریقتهای باطنی، انسان را جزیی از جریان زنده و پویای حیات در زمین و بلکه در کائنات میدانند و همواره انسان را به آشتی با آن، تشویق نمودهاند و این درونمایه وحدت وجود در تمام نگرشهایی است که به نوعی به «عوالمی ورای آنچه هست» با شدت و ضعفهای متفاوت معتقدند. هر کس که اندک آشنایی با عرفان اسلامی داشته باشد، میداند که ارباب این طایفه و اکابر اهلالله جملگی بر این امر متفقالقولاند که طریق کشف باطنی و شهود عرفانی، مطمئنترین روش برای دستیابی به اسرار و رموز آفرینش و شناخت مبدأ و معاد هستی است و اساساً دین که برترین و جامعترین روش معرفتالله است، وجودش مبتنی بر کشف باطنی و شهود مجرد قلبی است و تفاوت ادیان آسمانی با خرده مکاتب و ایسمهای دستساز بشری نیز در همین موضع است. پس چطور ممکن است مکتبی بهطور خاص، موضوعش معرفت الله و اسرار غیب و شهادت باشد، اما بر کسب این معرفت از مصدر علم و مبداًً حقایق قائل نباشد؟!
آنچه که لااقل ارباب سلوک، خود بر آن قائلاند، این است که علم اهل کشف در شکل صحیح و قابل اعتماد آن، به واسطه وصول از مبدأ حقیقت، از زنگار نفسانیات، شرکها و وهمیاتی که عقل _ یعنی مبدأ علوم رسمی_ را از آن گریزی نیست، مبرّاست و تصفیه و صیقل روح و نفس، سبب انعکاس حقایق عالم حقیقت بر قلب صافیه عارفِ واصل میگردد.[1] مولوی در مثنوی در داستان نقاشان رومی و چینی به این موضوع اشاره نموده است:
لیک صیقل کردهاند آن سینهها
پاک ز آز وحرص و بخل وکینهها
اهل صیقل رستهاند از بو و رنگ
هر دمی بینند خوبی بیدرنگ
نقش دفتر علم را بگذاشتند
رایت علمالیقین افراشتند
رفت فکر و روشنایی یافتند
بحر و بر را آشنایی یافتند [2]
عقل جزیی از درک حقایق کلی عاجز است و این عجز به علت تکساحتی بودن آن است که قادر به درک بیش از دو حالت نیست؛ و استدلال و قیاس نیز زائیده همین صفت عقل جزوی است که آن را از درک عمق و ژرفای باطن عالم، عاجز ساخته است. چنانکه قول رسول ختمی مرتبت(ص) که فرمود: «اللهم أرنی الاشیاء کماهی؛ خدایا اشیاء و امور را آنچنان که هستند نشانم بده»[3]، بیانگر همین مطلب است. چرا که عارف واصل، پس از شهود حقیقت هستی که همانا علم صرف و نور محض است لب به این ترنم میگشاید که «ما رأیت شیئاً الا و قد رأیت الله قبله و بعده و معه و فیه؛ چیزی را ندیدم مگر آنکه خدا را قبل و بعد و در آن و با آن دیدم.»[4]
روشی را که اهل معرفت جهت کسب این علم شهودی و معرفت ایقانی، تجویز نمودهاند، تزکیه نفس و تخلیه آن از رذایل و نقائص است: چه اینکه «هر چه قلب سالک از کدورات نفسانی پاکتر باشد، تابش انوار ملکوت، صافیتر خواهد بود، علوم انبیاء و اولیاء، از آن جهت خالص از اشتباه و سهو و نسیان است که محل علوم آنها منزه از تبعات و لوازم عالم طبع و نشئات نفسانی است.»[5]
قرنهاست که بشر به وجود عوالم باطنی معتقد است و مکتبهای علوم باطنی در تمام زمانها و ادوار تاریخ بشری، انسان را به ورود به دروازههای جهانهای نامریی و قلمروهای پوشیده باطنی دعوت نمودهاند. امّا به نظر میرسد روشی که تاکنون این مکتبها به وسیله آن انسان را به دروازههای این شهرهای درونی میبردند، اکنون با در اختیار گرفتن مهار طبیعت در دست انسان و تغییر کلی که در شیوة حیات و نگرش بشر به وجود آمده، قدری قابل تأملتر باشد.
پرسشهای زمانه
امروز، علم، مرزهای زمان و مکان را در هم پیچیده و بشر به اعتبار «ان النهایات هی الرجوع الی البدایات» در حال تکمیل دایره و قوس زمان است. در این زمان در حالی که انسان در تاریکترین زمان معنوی و باطنی ـ از آغاز حیات تاکنون ـ قرار گرفته است و دورترین فاصله را تا مبدأ نور دارد، اما در نزدیکترین زمان به روشنایی و طلوع نیز قرار دارد. بشر در طول تاریخ نه هیچگاه به قدر امروز از مبدا حق و خویشتنِ خویش دور بوده است و نه هیچگاه همچون این عصر به مصدر فیض و باطن عالم، نزدیک.
خوابها و رؤیاها، اسرار روح و نیروهای باطنی، زمان و سفرهای زمانی، زندگی و مرگ، معاد و آخرت و... پرسشهای هموارة انسان در طول تاریخ بوده است و ما از نخستین نسلهایی خواهیم بود که این پاسخها را به شکل فراگیر و علمی کشف خواهیم نمود. در حالیکه هنوز تکنولوژی و ابزار علمی ما به آن حد نرسیده که بر زمان فائق آییم و با سرعت سیر نور حرکتکنیم، اما اولین گامهای نیل به این تجارب پرارزش یعنی تئوریپردازی و زیر بنای فکری آن به نحو شایستهای برداشته شده است. تکنولوژی چنان سریع رشد نموده که پرسشهای بیپاسخ بسیاری در زمینه علوم انسانی و باطنی و بسیاری از اموری که تاکنون در تاریخ تکامل انسان سابقه نداشته و مختص انسان این عصر میباشند و همچنین تاثیری که این امور بر روح و روان ما دارند؛ برای ما به وجود آورده است.
وجود پیچیدگیهای بسیار در روان انسان و نوع خاص نیازهای انسان این عصر و قدرت استیلایی که علم و کشف اسرار پنهان زمین به انسان بخشیده، ما را مجبور میکند به گونهای دیگر به مقوله معنویات و علوم باطنی توجه کنیم. اما به هر حال، همواره، گذار از مرحله سنتی و قدم گذاردن به عصری جدید و پذیرفته شدن مسایل روز آمد، دشوار بوده است.
کشف برخی قوانین حاکم بر جهان معنوی از قبیل جاذبه، دیالکتیک و تضاد، جهانهای موازی، وحدت ذات هستی، حرکت جوهری عالم و... توسط علوم مادی و تجربی، خود بیانگر آن است که علم و معنویت دو چیز متفاضل و دو نگرة متضاد و متناقض نیستند و هر یک مکمل دیگری است و به فرموده امام(ره) در کشفاسرار؛ «قدمهای بزرگی، علم امروز برای آشکار کردن اسرار نهان جهان برداشته، خوارق عادات، معجزات، کرامات و اطلاع به مغیبات که در نظر مادیون، جزء افسانه به شمار میرفت، در جهان امروز، نزدیک به واضحات و فردای علم، آن را از بدیهیات میکند.»[6]
فیل در تاریکخانه
از سویی دیگر قدرت علوم تجربی در شناخت و درک حقیقت به مثابه تمثیل فیل و تاریکخانه است؛ که هر یک از علوم تجربی و حتی علوم انسانی حقیقت را آنگونه که خود میانگارد و در چارچوبة آنچه از پیش آموختهاند، ارائه میدهند. اما واقعیت این است که در اتاق تاریک، تنها کسی میتواند فیل را بشناسد که پیش از هر چیز نور به همراه داشته باشد. حصول عرفان و شناخت به مجموعة هستی و کلیات وجودی، به انسان کمک میکند تا در درک جزئیات نیز بیش از پیش موفق باشد؛ اما بدون درک مفاهیم و کلیات، و یکسره سراغ جزئیات رفتن و از باب تجربی و حسی به قضیه وارد شدن، انسان را به حقیقت متعالی نمیرساند. همانطور که مجموعه شناختهای تجربی و آزمایشگاهی نمیتواند حقیقت را به طور مطلق به ما بشناسانند، صرف مفاهیم عقلانی و سمبولیک نیز بدون در نظر گرفتن واقعیات تجربی و طبیعی، سبب میگردد تا آنها همواره در حجاب واژگان و اصطلاحات محجوب بمانند و حقیقت آنها هرگز ظهور ننماید. از این رو در قرآن و سیره انبیا و معصومان(ع) تکیه بر مثالهای طبیعی و شاهد آوردن حقایق طبیعی برای تبیین مفاهیم مجرد عقلانی، از اصول کلیدی و راهگشا میباشد. زبان استعاری قرآن فقط آنگاه قابل فهم و درک خواهد بود که مظاهر و تجلیات این اصطلاحات کشف گردند.
از سویی دیگر، مضامین و مفاهیم اصیل عرفانی و مبانی مندرج در آیات قرآن کریم و ادعیه مأثور، در طول قرنها آن قدر دستخوش تحریف، سوء استفاده و سوء تعبیر شدهاند که برخی اوقات صرفا به جهت اشتراک لفظی میان ادبیات به کار رفته در آن متون مقدس با آموزههای عرفانهای نوپدید، بسیاری بر این خطا گرفتار میشوند که این عرفانهای جدیدالورود نیز حامل همان پیام اصیل و عمیقاند و یا برعکس در برخی موارد دیگر، برخی از افراد به جهت همین اشتراکات لفظی میان عرفانهای انحرافی و عرفان اصیل، هر نوع بحث و تحقیق در این باره را متهم به ترویج نوعی از عرفان انحرافی میدانند!
در این میان یکی از بارزترین خصوصیات مکتب عرفان اصیل اسلامی که در عین آنکه مملو از مفاهیم فوق ذهنی است، با عالم ماده و طبیعت نیز پیوندی تنگاتنگ دارد، «نگرش توحیدی» آن است. صدها سال است که در جامعة ما، اندیشههایی از این دست صرفأ دستمایة شعرِ شعرا و احتمالا سوء استفاده کسانی شده که از این طریق در پی کسب نام و نانی بودهاند و کمتر مجالی برای بروز این اندیشهها خصوصأ در چند دهة اخیر در عرصة نثر و بالأخص متون تحقیقی پدید آمده است. بهانهای که همواره محققین این عرصه را از دست زدن به تجربهای تحقیقی معذور و محذور داشته، همان دیدگاه سنتی به این مقوله است که میگوید: «رموز علم ادریسی بود ذوقی نه تدریسی»[7]! و چنانکه برخی از اساتید معظم و حکماء ربانی، ناظر به این بیت حافظ:
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
آن شاهد بازاری وین پردهنشین باشد
اشاره نمودهاند: این از جمله مباحثی است که باید در پرده مستوری بماند و در مقابل، جامعه را بیشتر به سمت و سوی اخلاقیات –که شاهد بازاری استـ سوق دهیم. [8] این قولی بسیار متین و به جاست، اما پرسشی در این جا مطرح است که مگر عرفان ما، تهی از اخلاقیات است؟! و مگر قرار است که عرفان، منتج به بیاخلاقی و رواج اباحیگری در جامعه گردد؟!
البته نگارنده بر شأن برزخیت اخلاق، میان بحرین فقه و عرفان، اعتقاد راسخ دارم؛ برزخیتی که مرز اعتدال و مقام استوای فرد و جامعه در مواجهه با دو سر پاره خط دین ـ یعنی مسائل ظاهری و امور باطنی ـ و جلوگیری از افراط و تفریط باشد و همچنین موجب عدم تعدی هر یک از این دو بحر مواج از علوم اسلامی بر یکدیگر است، در عین آن که رابط و پیوند دهنده این دو ساحت نیز هست. اما آنچه از شواهد تاریخی برمیآید، عرفان عملی – نه صرفا علمی ـ ما، همواره در طول تاریخ خود متضمن اخلاق بوده است و عارفان عملگرای مسلمان بیش از هر امر دیگری به رعایت موازین اخلاقی و حسن سلوک با خلق و نشر فرهنگ رضا و مدارا در میان مردم ملتزم بودهاند. در عصر ما امام خمینی(ره) از معدود کسانی بود که با درک بهموقع و احساس خطرِ پیش روی، عملا قدم در میدان اصلاح و نوسازی فرهنگ و اندیشه دینی گذاشتند و حتی در وصیتنامه سیاسی – الهی خود نیز پس از آنکه حوزههای علمیه را به حفظ و صیانت از فقه سنتی وصیت کردند، فرمودند: «...و از بالاترین و والاترین حوزههایی که لازم است به طور همگانی مورد تعلیم و تعلم قرار گیرد، علوم معنوی اسلامی از قبیل علم اخلاق و تهذیب نفس و سیر و سلوک الیالله ـ رزقناالله و ایاکم ـ که جهاد اکبر میباشد.»[9] ایشان در سیر اصلاح و نوسازی معتقد بود اندیشه دینی تنها در صورتی قابل اصلاح و بازنگری است که جامعهای مبتنی بر احکام دین وجود داشته باشد. لذا زمانی که عظیمترین انقلاب عصر جدید را رقم زد، در حالیکه هنوز عرق انقلاب از جبینش خشک نشده بود، در اولین ماههای انقلاب به تفسیر عرفانی و اخلاقی قرآن نشست؛ تفسیری که گرچه در مقدمه، برای همیشه تمام شد و با زبان ساده و گفتار خاص امام همراه بود، اما عملا روشن کننده موضع امام در قبال آینده جامعه اسلامی بود: «این مقدمه بود برای همه مسائلی که بعدها پیش میآید، اگر عمری باشد که اگر ما هم یک چنین تعبیراتی یک وقت احتمال دادیم، نگوئید که این تعبیرات را شما دوباره در میدان آوردید. نه خیر. باید دوباره بیاید. من به مرحوم آقای شاهآبادی رحمه الله ـ که برای عدهای از کاسبها آنجا میآمدند نزد ایشان مسائل را همانطوری که برای همه میگفت برای آنها میگفت ـ من به ایشان عرض کردم آخر اینها و این مسائل؟ گفت: بگذار این کفریات به گوش اینها هم بخورد.»[10] اما متاسفانه شخصیت ایشان به عنوان مصلحی عارف و نواندیشی که ریشههایش در عمق فرهنگ دینی و مکتب عرفان اسلامی فرو رفته است، همواره در سایه شخصیت سیاسی و فقهی ایشان قرار گرفته و مورد غفلت واقع شده است.
به این مفهوم، به مسئله وحدت وجود در آثار مکتوب و غیر مکتوب امام، در حد مشبع، پرداخته شده است و گویی نظرگاه ایشان، دیدگاهی کاربردی و نه صرفأ نظری بوده است. وحدت وجود اگرچه قرنهاست دستمایة اندیشة اندیشمندان بوده، اما به دلیل برخی ملاحظات، هنوز نتوانسته جایگاه خود را به عنوان ایدهای که میتواند حضوری تأثیرگذار در مسیر تکامل مادی و معنوی انسان بگذارد، به دست بیاورد. و چنانکه در روایات نیز به این امر مهم تصریح شده است، توحید حقیقی بیرون از محدوده تعطیل و تشبیه است و لذا پرداختن به بحث وحدت وجود که از مهمات مسائل توحید خاصالخاص است به مثابه طی طریق بر لبه شمشیر است که هر آن، بیم سقوط به پرتگاههای تعطیل و تشبیه میباشد. امام(ره) در بیان این مهم در مصباحالهدایه کلمات عمیقی فرمودهاند.[11]
حضرت آیتالله جوادی آملی در کنگره اندیشههای اخلاقیـ عرفانی امام، ضمن بیان این نکته که آنچه از غالب ادعیه، روایات و سخنان عرفا بر میآید حداکثر ناظر بر «وحدت شهود» است،[12] «وحدت وجود» را به «منطقه ممنوعهای» تعبیر نمودهاند که کسی در آن راه ندارد؛ منطقه ذات حق تعالی که احدی، حتی از انبیا و اولیا را جرأت ورود به ساحت آن نیست. اما وحدت شهود، چون در منطقه فعل و ظهورات او – تعالیـ است «منطقةالفراق» است و جای بحث و ظهور است.[13]
نتیجه
از مفاهیم و مبانی عرفانی که مرجع بیشترین انحرافات و نیز سوء تفاهمات در طول تاریخ فکر و اندیشه بوده است همین مساله وحدت وجود است؛ به نحوی که طیف گستردهای از گروندگان به عرفان ـ از عرفان اسلامی تا مکاتب عرفان شرقی، بودایی، سرخپوستی و... ـ به این مساله توجه نشان دادهاند. اما این صرفا نگاه بیرونی و شتابزده از این نگرشهاست. به عقیده ما آنچه در نخستین نگاه در بررسی تعالیم و آموزههای فرقهها و نحلههای عرفانی یا لااقل مدعی عرفان به دست میآید با آنچه در سطوح زیرین ولایههای درونیتر وجود دارد، دارای تفاوتی عظیم تا سرحد نقض تعالیم خود فرقه است. چنانکه لایه رویین معمولا با اصطلاحات عرفانی که رنگ و بوی وحدت وجود از آن استشمام میشود، تزئین میشوند اما هنگامی که به لایههای درونی تعالیم مراجعه میکنیم چیزی جز نوعی دوآلیسم شرکآلود و عمدتاً ثنویتی بدوی به چشم نمیخورد. از این رو درک درست و تفسیر صحیح از این مضامین، خود مفتاح حل و گشایش قفل بسیاری از انحرافات و سردرگمیها خواهد بود.
از سویی دیگر نقد و بررسی فرقهها، نحلهها و انشعابات گوناگونی که بر پیکره درخت تناور اسلام روییدهاند، نه مساله تازهای است که محصول دیروز و امروز باشد و نه رویش و نضج انگلی شبه فلسفهها و شبه عرفانها در دامن دین امری قریبالاتفاق و جدیدالظهور است. اسلام از آغاز شکلگیری و تثبیت، همواره با غُلات و افراطیون و تفریطیون دچار اصطکاکات فکری، علمی و حتی در برخی برههها فیزیکی نیز بوده است. از کسانیکه در دوران حیات امیرالمومنین(ع) تا سر حد پرستش او افراط نمودند ـ و البته با برخوردهای تند ایشان مواجه گردیدند ـ تا فرق و نحلی که در دوران پس از عصمت به عناوین و انحاء گوناگون از مسیر مستقیم، منحرف شدند، همه و همه مصادیقی برای نقد و بررسی این شبه عرفانها و ماکتهای فلسفه به شمار میروند.
البته بر محققان و اهل دانش پوشیده نیست که این انحرافات تنها مختص به فرق و نحلی که در دامن اسلام پا گرفتند نیز نمیشود، بلکه همه ادیان و مکاتب الهی بهنوعی با این امر تاملبرانگیز مواجه بودهاند؛ امری که بیش و پیش از آنکه همت منتقدان و دلسوزان متدین را معطوف به رد و انکار و تکفیر اینگونه حرکات نماید، به نظر میرسد محتاج کالبد شکافی ماهوی و «چرایی» حدوث واقعه باشد؛ همان چیزی که این روزها به آن «صورت مساله» میگویند و صورت مساله نیاز به حل شدن دارد. این مسالهای است که بایستی از وجوه گوناگون روانشناسانه، دین پژوهانه، ساختارهای جامعهشناسانه و نیز زیستبومهای فرهنگی و مذهبی هر قوم و ملتی مورد بررسی و تدقیق علمی قرار گیرد.
متذکر میگردم که راه برخورد با اینگونه انحرافات و پدیدههایی که از بستر حاصلخیز دین به مثابه علفهای هرز بیرون میآیند و حیات اصل دین را به مخاطره میاندازند در وهله نخست عدم به وجود آوردن فضایی است که این شبه عرفانها و شبه فلسفهها بتوانند در آن نضج و نمو کنند و این مهم میسر نخواهد شد مگر با ارائه عرفان اصیل مکتبی و معنویت پایدار دینی از زبان و قلم راهرفتگان و متخصصان واقعی این دانش الهی و آسمانی. هر بار که با چنین پدیدههایی در جامعه مواجه میشوم این کلام بلند به ذهنم خطور میکند که: «به جای آنکه به تاریکی دشنام فرستی، چراغی روشن کن».
پینوشتها:
[1]. ر.ک: شرح مقدمه قیصری، سید جلال آشتیانی، ص 3، در بیان ترجیح سلوک و دریافت از طریق شهودی، در کتب عرفانی مختلف بحثهای مبسوط و گستردهای صورت گرفته است که از آن جمله میتوان به منابع ذیل اشاره نمود، شرح حمزه فناری بر مفتاح، صص 10 - 7/ تفسیر قونوی بر سوره حمد، چاپ حیدر آباد دکن، صص 23-21/ تمهیدالقواعد، صص 8 - 5 و 144- 140/ شرح گلشن راز و... .
[2]. مثنوی/ 3496 به بعد.
[3]. در عوالی اللئالی، ج 4، ص 132، روایت کرده است: اللهم ارنا الاشیاء کماهی، و در تعلیق بر آن از تفسیر کبیر فخر رازی، ج 6، ص 26، و مرصادالعباد، ص309، ارناالاشیاء کماهی نقل گردیده است.
[4]. حضرت علی(ع)، علم الیقین، ج1، ص 49، کلمات مکنونه، ص 3، اسفار، ج1، ص 117.
[5]. شرح مقدمه قیصری، ص 3.
[6]. امام خمینی(ره)، کشفالاسرار، ص53.
[7]. امام خمینی(ره) در این باره در رساله لقاءالله می نویسد: «من نیز چندان عقیده به علم فقط ندارم و علمی که ایمان نیاورد را حجاب اکبر می دانم، ولی تا ورود در حجاب نباشد، خرق آن نشود. علوم بذر مشاهدات است،گو اینکه ممکن است گاهی بی حجاب اصطلاحات و علوم، به مقاماتی رسید ولی این از طریق غیر عادی و خلاف سنت طبیعی است و نادر اتفاق می افتد.» رساله لقاءالله، ص 259.
[8]. ر.ک: «از گوش به آغوش»، متن سخنرانی حضرت استاد آیتالله جوادی آملی در گنگره اندیشههای اخلاقی و عرفانی امام، مجله فروغ وحدت، سال پنجم، شماره 12، تابستان82، صص33- 28.
[9]. وصیتنامه سیاسی – الهی امام خمینی (ره)، چ وزارت ارشاد، ص 21
[10]. امام خمینی(ره)، تفسیر سوره حمد، ص124.
[11]. امام خمینی(ره)، مصباحالهدایه، صص 26- 27
[12]. جهت اطلاع بیشتر به مساله وحدت شهود ر.ک: تحریر تمهیدالقواعد، آیتالله جوادی آملی.
[13]. نشریه دانشجویی، فروغ وحدت، همان، ص33. .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.