سیاست /

تخمین زمان مطالعه: 20 دقیقه

آيا امور سياسي مي توانند از تقدّس برخوردار باشند و يا نبايد به امور سياسي تقدس بخشيد؟


سياست و تقدس قبل از بررسي اصل موضوع لازم است که تعريفي هر چند ناقص از واژه سياست و تقدّس داشته باشيم. سياست سياست در لغت: سياست در لغت به معني حكم راندن بر رعيت و اداره كردن امور مملكت، حكومت كردن، رياست كردن، اداره امور داخلي و خارجي كشور آمده است. سياست واژه عربي است كه ريشه آن از ساس يسوس به معناي رياست، حكومت، امر و نهي، سزا و تنبيه، پرورش و پروراندن و پرداختن به امور مردم بر طبق مصالح شان آمده است. «السياسة القيام علي الشيء بمايصلحه» سياست، اقدام و انجام چيزي بر طبق مصلحت آن است. اگر به حاكم و زمامدار، سياست مدار گفته مي شود از آن رو است كه در امور اجتماعي و عمومي توده مردم به مصلحت انديشي و تدبير اقدام مي ورزد. سياست به معناي تدبير در امور مملكت از روي عدل و استقامت و عدالت نيز آمده است. حسن تدبير، كارداني، روش، مصلحت، خردمندي در امور كشوري، تنبيه كردن، مجازات كردن، نيز در تعريف سياست ذكرشده است. سياست يعني اصلاح و ارشاد مردم به راه رستگاري در امور دنيا و آخرت؛ راه و رسم فرمان روايي و اداره كردن امور داخلي و خارجي، نيز آمده است. سياست در اصطلاح: امام خميني، سياست را به معني رابطه ميان حكومت و ملّت و حكومتها و هدايت جامعه به سوي آن چيزي كه مصالح آنهاست. و هم چنين تأمين زمينه سعادت دنيوي و اخروي مردم و راه بردن آنها به راه مستقيم مي داند. امام، سياست به معني دروغگويي، چپاول مردم، حيله و تزوير... را سياست شيطاني مي داند. ايشان مي فرمايد: سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد... اين مختص به انبيا و اولياست و به تبع آنها به علماي بيدار اسلام. علامه محمد تقي جعفري از سياست چنين تعريف مي كند: «سياست به معني حقيقي آن عبارت است از مديريت و توجيه و تنظيم زندگي اجتماعي انسان ها در مسير حيات معقول.» «مديريت و توجيه انسان ها بانظر به واقعيت هاي «انسان آن چنان كه هست» و «انسان آن چنان كه بايد باشد» از ديدگاه هدف عالي مادي و معنوي، سياست ناميده مي شود». ملاحظه می شود که سياست بنابر تعريف انديشمندان اسلام، نه تنها وظيفه تأمين نيازهاي مادي مردم را به عهده دارد بلکه نيازهاي معنوي مردم نيز مورد توجه بوده بلکه نسبت به امور مادي در اولويت قراردارد. سياست همانگونه که به دنياي مردم توجه دارد، به آخرت مردم نيز توجه دارد و چنين سياستي از نظر اسلام تقدّس دارد و در راستاي اهداف الهي است. سياست بر اساس انگيزه ها و عوامل شکل گيري وبه کارگیری درعمل، به دو نوع شيطاني و الهي تقسيم مي شود: الف) سياست شيطاني: سياست شيطاني، يعني خدعه، نيرنگ و فريب. متأسفانه غالب اوقات از واژه سياست همين معنا متبادر مي شود. امام راحل فرمود: «وقتي که ما در حبس بوديم... رئيس امنيت آن وقت گفت: آقا، سياست عبارت است از دروغگويي، عبارت است از خدعه، عبارت است از فريب... اين را بگذاريد براي ما، من به او گفتم: ما از اول وارد اين سياست که شما مي گوييد نبوده ايم>>. متأسفانه واژه سياست مانند برخي واژگان ديگر از معناي اصلي خود تحريف و به معناي خدعه و نيرنگ تفسير شده است. ب) سياست الهي: سياست الهي، سياست اصولي و منطقي است که جهت اصلاح جامعه و حفظ نظم از آن بهره گرفته مي شود و در صدد تأمين نياز مادي و معنوي مردم بوده و همواره در راستاي رضايت خداوند قرار دارد. امام راحل در تعريف سياست الهي مي گويد: «سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد... اين مختص به انبيا و اولياست و به تبع آنها به علماي بيدار اسلام». امام علي ـ عليه السلام ـ سياست معاويه را سياست شيطاني دانسته و ضمن انتقاد از چنين روشي مي فرمايد: «قسم به خدا! معاويه از من سياستمدارتر نيست، ولي او نيرنگ مي زند و مرتکب گناه مي شود. اگر نيرنگ خصلت زشتي نبود، من سياستمدارترين مردم بودم». تقدّس سياست اگر رنگ خدايي داشته باشد؛ تقدّس دارد. در غير اين صورت از نظر اسلام ارزشي نخواهد داشت. معيارهاي قداست سياست 1. پيوند سياست با دين: اگر ثابت شود يک دين الهي با سياست پيوند دارد آنگاه با تبليغ قداست دين، سياست هم اگر آن گونه که دين خواسته محقق شود، مقدس خواهد شد. «امام خميني» از جمله کساني است که سياست را عين ديانت مي داند. ايشان، با شناخت دقيق از اسلام، در قبال تفکر جدايي دين از سياست قاطعانه برخورد نموده و اين نگرش را معلول جهل و عدم آگاهي از اسلام و سياست دانسته است. امام مي گويد: کسي که اندک تأملي به احکام اسلام داشته باشد مي داند که دين اسلام يک دين سياسي، اجتماعي و اقتصادي است و هيچگاه دين از سياست جدا نيست. همچنين ايشان مي فرمايد: «والله اسلام تمامش سياست است اسلام را بد معرفي کرده اند». وي با تأکيد به عدم جدايي دين از سياست، قرآن کريم و سنت رسول الله را توأم باسياست مي داند و مي گويد: «... قرآن کريم و سنت رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آن قدر در حکومت و سياست احکام دارند (که) در ساير چيزها ندارند. بلکه بسياري از احکام عبادي اسلام، عبادي سياسي است». «امام خميني» انديشه جدايي دين از سياست را يک انديشه استعماري دانسته و نتايج آن را به تباهي كشيدن ملت هاي اسلامي و باز كردن راه براي استعمارگران خونخوار مي داند، تا بدين وسيله بتوانند حکومت هاي شيطاني و ديكتاتوري و ستمگري خود را گسترش داده و راه را براي سلطه جويي، قدرت طلبي و جمع آوري ثروت بيشتر هموار سازند. امام خميني(ره)، معتقد است که پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ حكومت را با ديانت عجين ساخت و خود به طور مستقيم حكومت تشكيل داد؛ هم رهبر مذهبي مردم بود و هم رهبر سياسي آنان. انبياءالهي و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ سياست شان عين قداست بود. حکومت و سياست پيامبر در مدينه و حکومت امير المؤمنين در کوفه و حرکت امام حسين در برابر ظلم عين قداست بود. وي مي فرمايد: «انبيا شغلشان سياست است و ديانت همان سياستي است که مردم را از اينجا حرکت مي دهد و به تمام چيزهايي که به صلاح ملت و مردم است هدايت مي کند». کاشف الغطا نيز معتقد است که دين از سياست جدا نيست. زيرا وي مي گويد: اگر مفهوم سياست خيرخواهي و خدمت و راهنمايي و جلوگيري از فساد و خيانت است، آري ما تا فرق سر در آن غرقيم و اين از واجبات است و تقدّس دارد. آيت الله بروجردي نيز از کساني است که ديانت را عين سياست دانسته و مي گويد: دقت در احکام و قوانين اسلام، اين امر را مبرهن مي سازد. وي چنين مي فرمايد: «... براي کسي که قواعد و قوانين اسلام را بررسي کند شکي باقي نمي ماند که دين اسلام دين سياسي و اجتماعي است و احکامش منحصر به عبادات نيست بلکه اکثر احکامش مربوط به سياست و اداره کشور و تنظيم امور اجتماع و تامين سعادت دنيا و آخرت مردم است...». آيت الله خامنه اي نيز به اين امر معتقد بوده و مي گويد: «هيچ ديني به قدر اسلام داعيه اداره كشور، حكومت و جوامع مردمي را ندارد، و در قرآن تصريح شده است كه هدف دين مبين اسلام، اداره جوامع و تنظيم خطوط اصلي زندگي مردم است. با دخالت دين در سياست، قداست دين نه تنها از بين نمي رود، بلكه بر قداست آن افزوده مي شود». مرتضي مطهري از جمله انديشمندان اسلامي است که دين را از سياست جدا نمي داند و مي فرمايد: «از نظر اسلام، سياست از دين و دين از سياست جدا نيست. پس همبستگي دين و سياست را بايد به مردم تفهيم كرد» ايشان همبستگي دين و سياست را چنين بيان مي کند: «همبستگي دين و سياست به معني وابستگي دين به سياست نيست، بلكه به معني وابستگي سياست به دين است». 2. خدا محوري (اصل قداست): با توجه به اثبات پيوند دين با سياست، در اين قسمت از نوشتار به بررسي اين موضوع مي پردازيم که کدام سياست تقدّس دارد و چه معيارهايي از نظر دين در اين زمينه وجود دارد؟ اولين معيار قداست، خدا محوري است. يعني تمام رفتار، گفتار و اعمال انسان از آن جمله سياست و مديريت جامعه بايد با محوریت خداوند و رضايت او صورت گيرد. و از اين طريق قداست خود را کسب نمايد. سياست اگر محورش خدايي نباشد، نتيجه اش همان سياست شيطاني خواهد شد که در دنياي امروز وجود دارد. سياست، به لحاظ ارتباط و پيوندي که به آن امر مقدس دارد، بهره اي از تقدّس به خود مي گيرد. قرآن مجيد و احاديث پيامبران و ائمه ـ عليهم السلام ـ نيز به دليل اين که کلام خداوند و انبيا ـ عليهم السلام ـ و اولياي او بوده اند، تقدّس دارند. بعضي از مکان ها از آن جهت مقدس اند که ارتباط با خداوند دارند. مانند: کعبه، مساجد و ساير مکان هاي مقدس. به همين مناسبت، خداوند به موسي مي گويد: «... کفش هايت را از پاهايت بيرون آور، چون مکاني که تو در آن ايستاده اي زميني مقدس است». تقديس و احترام اين وادي به دليل اين بوده که اين محل مقام قرب به خدا و محل حضور و مناجات به درگاه او است. سياست، استمرار حکومت انبيا و اوليا سياست اسلامي، در واقع استمرار همان سياستي است که انبياء الهي در پي تحقق آن بوده اند. همانگونه که سياست آنها تقدّس داشت، استمرار کار آنان نيز تقدّس دارد. انبياء و اولياء الهي مانند حضرت يوسف، سليمان، داوود، حضرت رسول(ص) و حضرت علي ـ عليه السلام ـ وقتي که زمينه را براي تشكيل حكومت مناسب يافتند، به تشكيل آن پرداختند. و در همه امور دنيوي و اخروي مردم مداخله مي كردند و به حل و فصل و ساماندهي امور آنها اقدام مي نمودند. قداست حکومت ائمه ـ عليهم السلام ـ تنها در اين نبوده که بروند در گوشه اي بنشينند و مشغول عبادت بشوند و مردم را صرفاً امر و نهي کنند بلکه آنها علاوه بر منصب ديني، منصب سياسي و حکومتي نيز داشتند. ائمه ـ عليهم السلام ـ نه تنها از سياست به معناي درست و ارزشي آن بركنار و دور نبودند بلكه پيامبر و ائمه ـ عليهم السلام ـ آن چنان سياستمداران شايسته و مديران لايقي بوده اند كه در كتب روايي و ادعيه از آنان به لقب «ساسة العباد» يعني سياستمداران و اداره كنندگان بندگان خدا، ياد شده است. امام خميني درباره سياست انبيا و قداست آن چنين مي فرمايد: «... اينها اين جور قداست را مي خواهند و نمي دانند که اسلام و پيامبر اسلام با تمام قداست اين مسايل را داشتند، تمام قداست و الوهيت محفوظ بوده است. معذلک مي رفتند و اشخاصي که برخلاف مسير انسانيت هستند آنها را دفع مي کردند و سياست و مملکت را حفظ مي کردند و منافات با قداست هم نداشت». امام، در فرازي از وصيت نامه خود چنين مي نويسد: «... اميد آن دارم كه نويسندگان و جامعه شناسان و تاريخ نويسان، مسلمانان را از اين اشتباه بيرون آورند و آنچه گفته شده و مي شود كه انبياء ـ عليهم السلام ـ به معنويات كار دارند و حكومت و سررشته داري دنيايي مطرود است و انبيا و اوليا و بزرگان از آن احتراز مي كردند و ما نيز بايد چنين كنيم، اشتباه تأسف آوري است كه نتايج آن به تباهي كشيدن ملت هاي اسلامي و باز كردن راه براي استعمارگران خونخوار است... و اما حكومت حق براي نفع مستضعفان و جلوگيري از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعي همان است كه مثل سليمان بن داوود ـ عليه السلام ـ و پيامبر عظيم الشأن ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و اوصياء بزرگوارش براي آن كوشش مي كردند، از بزرگترين واجبات، و اقامه آن از والاترين عبادات است». امام خميني، راجع به کساني که سياست را از دين و قداست جدا مي کنند و آن را استمرار حکومت انبياء نمي دانند چنين مي گويد: «... اينها مي خواهند بگويند پيغمبر اسلام و حضرت امير ـ عليه السلام ـ قداست خودشان را حفظ نكرده بودند؟ براي اينكه آنها كار داشتند، نمي توانند بگويند آنها كار نداشتند. حضرت امير، والي مي فرستاد، خود پيغمبر هم اينطور والي مي فرستاد آن طرف و آن طرف، جنگ مي كردند؛ با كذا و سياست مملكت دست خود آنها بود. اين آدمي كه مي گويد كه بگذاريد روحانيت قداست خودش را حفظ كند منطقش اين است كه اميرالمؤمنين هم قداست نداشت! براي اينكه اين داخل شد در امور مملكتي...». نتيجه فرمايشات امام اين است همانگونه که سياست انبياء و اولياء الهي، قداست داشت و بر محور خدايي مي چرخيد، بعد از حضور آنان سياستي قداست خواهد داشت که استمرار سياست آنها و ادامه دهنده راه آنان باشد. 3. تقدس اهداف: يکي از معيارهاي تقدّس سياست، بستگي به نوع هدف آن دارد. اگر هدف مقدس شد سياست هم به تبع آن مقدس خواهد بود. سياستي از نظر اسلام تقدّس دارد که دو هدف اساسي را تعقيب کند. الف) هدف اصلي سياست، فراهم نمودن زمينه هاي قرب الي الله است، که تنها انسان به عنوان جزئي از نظام هستي و اشرف مخلوقات، مسير از او «انا لله» و به سوي او «اليه راجعون» را طي مي کند و منزلگاه نهايي اش، قرارگرفتن در جوار قرب الهي خواهد بود. در سياست اسلامي، همه چيز در خدمت تعالي انسان قرار مي گيرد. اين تعالي با تقرب به خداوند حاصل مي شود. سياست اسلامي به وسيله ايجاد امنيت، بهبودي معيشت، تحقق عدالت اجتماعي، احياي فضايل اخلاق و کرامت انساني، بيشترين تقرب را فراهم مي کند. اگر هدف اصلي حاصل آيد، در آن صورت همه چيز انسان از آن جمله سياست، تقدّس يافته و همه در خدمت هدف اصلي قرار مي گيرد. ب) هدف فرعي فراهم نمودن زمينه هاي آرامش، آسايش و رفاه عمومي، برقراري نظم و امنيت، تعليم و تربيت، عدالت سياسي، عدالت اقتصادي، عدالت فرهنگي و عدالت قضايي است . این اهداف به عنوان مقدمه براي تحقق هدف اصلي محسوب مي گردند. در همين رابطه آيت الله مصباح يزدي مي فرمايد: در اسلام رشد و تعالي بٌعد معنوي انسان ها، اصل است و تأمين نيازهاي مادّي به عنوان مقدمه براي تعالي ابعاد معنوي است. هدف اصلي از نظر اسلام، نزديک نمودن مردم بخداوند است. 4. تقدس نتايج(تحقق عدالت): يکي از معيارهاي تقدّس سياست از نظر دين اسلام، مسأله تحقّق عدالت اجتماعي است که امري مقدس است. هرگونه فرو کاستن از ارزش عدالت، مخالفت مستقيم با آموزه هاي اسلامي به شمار مي آيد. از نظر اسلام، ارزش عدالت بالاترين ارزش هاي حيات اجتماعي بشراست. اجراي قسط و عدل در مقياس وسيع اجتماعي جز به وسيله سياست درست، امکان پذير نيست زيرا لازمه تحقّق عدالت، وجود توانايي مافوق اراده هاي فردي و گروهي است که متجاوز را به جاي خود مي نشاند و حقوق ستمديده را به وي بازمي گرداند و در سايه عدالت است که حقّ در جايگاه شايسته خود قرار مي گيرد و چهره باطل آشکار مي گردد. بسط عدالت نه تنها هدف سياست اسلامي را تشکيل مي دهد بلکه اين موضوع، هدف تمام انبياء الهي و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ بوده است. و در همين راستا امام خميني مي فرمايد: پيغمبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تشکيل حکومت داد مثل ساير حکومت هاي جهان، لکن با انگيزه بسط عدالت اجتماعي، حکومت حق براي نفع مستضعفان و جلوگيري از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعي... از بزرگترين واجبات و اقامه آن از والاترين عبادات است. ايشان معتقد است که هدف حکومت پيامبران، تحقّق عدالت بوده تا بدين وسيله مردم را اصلاح و تزکيه کند و تمام بدبختي بشر را در فقدان تزکيه مي داند. نتيجه اين است که تحقق عدالت اجتماعي در اسلام از قداست ويژه اي برخوردار است. و هر سياستي که در راستاي آن قرار گيرد، تقدّس دارد. 5. تقدس انگيزه ها: يکي از معيارهاي قداست سياست، نوع نگاه به آن است. عمل سياستمدار در صورتي تقدس دارد که به صورت يک تکليف الهي به آن نگاه کند و از اين زاويه به اجراي آن بپردازد. اساساً حكومت كردن و زمامداري در اسلام، يك تكليف و وظيفه الهي است كه يك فرد در مقام حكومت و زمامداري، گذشته از وظايفي كه بر همه مسلمين واجب است يك سلسله تكاليف سنگين تري نيز دارد كه بايد انجام دهد. تكليف تلقي كردن سياست و مبارزه براي حاكميت اسلام، حاكي از قداستِ كوشش اجتماعي در روند چيرگي حق بر باطل مي باشد. از اين رهگذر است كه كار سياسي خالصانه و تاثيرگذار و خيرخواهانه، عبادت خدا شناخته مي شود و تقدّس خود را از اين جهت کسب مي کند. امام خميني، پرداختن به سياست را تكليف ديني و ايماني تلقي کرده و مي فرمايد: «ما مکلّفيم در امور سياسي دخالت کنيم، مکلّفيم شرعاً، همان طور که پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي کرد، همان طور که حضرت امير ـ عليه السلام ـ مي کرد». امام در جاي ديگر، ضمن ردً نظريه جدايي روحانيت از سياست، داخل شدن در امور سياسي را از جمله آموزه ها و تعليمات انبياء دانسته معتقد بودند: «مسأله دخالت در سياست، در رأس تعليمات انبياست؛ دخالت در امور سياسي از بالاترين مسائلي است که انبيا براي او آمده بودند». نتيجه اينکه انجام تکليف الهي بذاته قداست دارد. هر سياست و مديريت جامعه اسلامي اگر به عنوان تکليف صورت گيرد، و از اين زاويه به او نگرسته شود، نيز تقدّس پيدا مي کند. يادآوري 1: نظارت سياست مقدس به واقعيات در عين حال که سياست، تقدّس خود را از خدا محوري مي گيرد نبايد سياستمدار را از واقعيات عيني جامعه دور سازد و قاعده عالم اسباب و مسببات را فراموش نمايد. بنابراين محاسبات دقيق در عالم سياست و عمل نمودن به آن طبق وضعيت فعلي و حفظ مصالح مردم با توجه به امور غيبي و امدادهاي الهي امر لازم و ضروري است. چنانچه انبياء عظام و معصومين همين روش را داشته اند. رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ براي رسيدن به هدف مقدسش تشکيل حکومت داد و از طريق يک سيستم، زمينه هاي قوام و ثبات حکومت خود را در ابعاد سياسي، اقتصادي، نظامي و فرهنگي فراهم نمود؛ پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، در جنگ با توجه به توکل به خداوند، از حفر خندق براي جلوگيري از نفوذ دشمن امتناع نورزيد. از سلاح هاي پيشرفته آن روز براي توانايي بيشتر افرادش استفاده مي کرد. براي تهيه مهمات و شمشيرهاي خوب، هيئت به شهرهاي مختلف مي فرستاد. قرآن مقدس نيز با توجه به واقعيات موجود در هرزمان و با در نظر گرفتن عالم اسباب و مسببات، پيروان خود را به تهيه مدرن ترين اسلحه روز توصيه مي کند. امام خميني(ره) در تمام سياستگذاري ها و موضعگيري هاي سياسي خود اين دو امر را همواره مورد توجه خود قرار مي داد. در طول مبارزه با نظام طاغوت قبل از پيروزي انقلاب و بعد از آن اين امر محسوس است. از نظر اسلام سياستي تقدّس دارد که در سياست گذاري ها، امور غيبي و امور واقعي هر دو مورد توجه قرار گيرد به اين معنا که بدون در نظر گرفتن واقعيات عيني جامعه، آن امر از نظر اسلام صحیح نخواهد بود. يادآوري 2: خطاپذيري امور سياسي بدون ترديد يكي از وجوه تمايز سياست از نظر اسلام با ديگر سياست ها، قداست آن و انتساب آن به خداوند و دين است. رهبران ديني به همين دليل مظهر قداست اند، لذا حفظ آن شرط ضروري حيات و توسعه دين است. البته صرف تقدّس داشتن، به معناي مصونيت از خطا نيست. خصوصا مديران و سياست مداران غير معصوم که در مصدر سياست و قدرت قرار دارند،ممکن است دچارخطا بشوند. با توجه به خطاپذيري در سياست اين نکته را نبايد فراموش کنيم که اين امر باعث نمي شود سياست را از قداست جدا کنيم و به آن هيچگاه تقدّس نبخشيم. زيرا تقدّس سياست به خدا محوري و حرکت به سوي هدف والاي انساني آن بستگي دارد نه به امکان خطاناپذيري او. چنين نيست که بگوييم عملکرد سياستمداران قابل نقد نباشد. اگرچه در رأس سياست و حکومت، فقيه جامع الشرايط قرار داشته باشد. اگر چه خطاي او به مراتب کمتر از غير فقيه است وهمچنین خطاي غير عمدي فقيه بخشيده شده است زيرا ما قايل به تخطئه هستيم. نتيجه 1. سياست، از ديدگاه کساني که ديانت را از سياست جدا مي دانند، صرفا رويکرد مادي داشته و منحصر به تأمين نيازهاي دنيوي انسان از قبيل نظم، امنيت، و رفاه عمومي است. به عبارت ديگر وظيفه حکومت، سياستگذاري در قبال فراهم نمودن هر چه بيشتر لذًت هاي مادي است. از آنجايي که امور معنوي در سياست مطرح نيست، براي رسيدن به مقام هاي سياسي، مسايل اخلاقي رعايت نشده و براي رسيدن به آن هرراه ممکن را مشروع مي دانند. 2. سياست از نظر انديشمندان اسلام خصوصاً فقهاي اسلام، نه تنها وظيفه تأمين نيازهاي مادي مردم را به عهده دارد بلکه نيازهاي معنوي مردم نيز مورد توجه بوده بلکه نسبت به امور مادي در اولويت قراردارد. سياست همانگونه که به دنياي مردم توجه دارد، به آخرت مردم نيز توجه دارد و چنين سياستي از نظر اسلام تقدّس دارد و در راستاي سياست الهي است. 3. سياست الهي، سياست درست، منطقي و معقول بوده و هرگز با فريبكاري و نيرنگ سازگاري نداشته و همواره در جهت اصلاح جامعه و حفظ نظم، تأمين نيازهاي مادي و معنوي مردم از آن بهره گرفته مي شود. 4. اسلام مكتبي است فراگير؛ بنابراين، مرزبندي امور و اختصاصِ بخشي از آنها به دين و بخشي به سياست بي معنا است؛ چرا كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ حكومت را با ديانت عجين ساخت و خود به طور مستقيم حكومت تشكيل داد؛ هم رهبر مذهبي مردم بود و هم رهبر سياسي آنان. 5. عقل بشر محدود است و هر آنچه محدود است نمي تواند مصالح و مفاسد واقعي را کشف کند. عقل بشر به تنهايي قادر به اين امر نيست. بنا بر اين سياست به کمک دين مي تواند کارساز باشد. 6. از نگاه دين، تقدّس، مخصوص ذات پروردگار عالم است. ساير چيزهايي که نزد مردم مورد تقدّس و احترام اند، هر يک به لحاظ نسبتي که با خداوند دارند، مقدس شمرده مي شوند. بنابراين سياست در صورتي تقدّس مي يابد که نسبت و رنگ خدايي به خود بگيرد. 7. هدف مقدس، تقدّس سياست را تضمين مي کند. هدف اصلي سياست در اسلام، فراهم نمودن زمينه تقرب مردم به خداوند بوده و فراهم نمودن زمينه هاي رفاه عمومي مقدمه اي براي رسيدن به هدف اصلي است. 8. تحقق عدالت اجتماعي در اسلام از قداست ويژه اي برخوردار است. و هر سياستي که در راستاي آن قرار گيرد، تقدّس دارد. 9. تکليف الهي بذاته قداست دارد. هر سياست و مديريت جامعه اسلامي اگر به عنوان تکليف صورت گيرد، و از اين زاويه به او نگرسته شود، نيز تقدّس پيدا مي کند. 10. همانگونه که سياست انبياء و اولياء الهي، قداست داشت و بر محوری خدايي مي چرخيد، بعد از حضور آنان سياستي قداست خواهد داشت که استمرار سياست آنها و ادامه دهنده راه آنان باشد. 11. امور سياسي اگر با محوريت خدايي حرکت کند، تقدّس دارد ولي اين امر به معناي عدم مصونيت و خطاناپذيري سياست مداران در افکار و اعمال نيست. حديث اخلاقي و اجتماعي حديث شريف، نکات ارزنده اي را براي همه مردم خصوصا سياستمداران و زمامداران جامعه گوشزد مي نمايد. سياستمدار اگر در امور سياسي براي خدا کار کند و دادگاه عدل الهي را در روز قيامت براي حسابرسي مد نظر داشته باشد، خداوند در دنيا توفيق به او عنايت مي کند تا در کارهايش رونقي حاصل شود. مردان سياسي اگر امور باطني را اصلاح کرده و فريبکاري و خدعه را پيشه خود قرار ندهند، و کار آنان بر مبناي صداقت استوار باشد، خداوند بين مردم و حاکم الفت ايجاد کرده و اين امر باعث همکاري مردم و دولت شده و در استمرار و بقاء حکومت مؤثر است. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image