فصل [۴۴]: [در اثبات امامت ائمه اثناعشر علیهم السلام] /

تخمین زمان مطالعه: 32 دقیقه

فصل [۴۴]: [در اثبات امامت ائمه اثناعشر علیهم السلام]


فصل [44]: [در اثبات امامت ائمه اثناعشر علیهم السلام] اى عزیز! چون امامت على بن ابى طالب علیه السلام بلافاصله ثابت شد، بدان که بعد از آن جناب یازده نفر از اولاد اماجد او به ترتیب امامند واحدا بعد واحد، و اخبار متواتره در این باب از حضرت رسالت مآب نبوى صلى الله علیه و آله و سلم وارد شده است و در باب مباحث ولایت اءن شاء الله تعالى از آن ها ذکر مى شود، و کافِى است در این باب حدیث متواتر بین فریقین موافق و مخالف که از حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل نموده اند که : انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى اهل بیتى ، لن یفترقا حتّى یردا علىّ الحوض .(1076) پس واجب است بقاى احدهما به بقاى دیگرى مانند صلات و زکات که از مکلفین مادامى که شرایط تکلیف در ایشان موجود است منفک نمى شود، فکذلک القرآن و العترة ، والعترة لیست بظاهرة فلا بد اءَنْ تکون مخفیة ، کما اءَنْ القرآن الاصلى اَلَّذِى لم یتغیر و لم یتبدل مخفِى ایضا معه . و لَا عجب فِى طول عمره بعد الاعتراف بقدرة الله تعالى على کل شى ء و بعد وقوع مثله ، لانه عاش لقمن ثلاثة آلاف سنة ، و خضر و الیاس من لدن ابراهیم علیه السلام الى زماننا هَذَا، و کذلک الدجال من عهد محمد صلى الله علیه و آله و سلم و هو یهودى المذهب ، و کذلک الشیاطین و الابالسة من الفساق ، و عوج بن عناق من عهد قابیل الى ایام موسى ، و یعیش عیسى علیه السلام من زماءِنَّهُ الى قیام القائم علیه السلام . ... و قرآن و عترت نیز چنین اند، و عترت [در این زمان] ظاهر نیست ، پس ناگزیر باید مخفِى باشد، چنان که قرآن اصلى که دست نخورده و تغییر و تبدیل نیافته نیز با او مخفِى مى باشد.(1077) و طول عمر او هم تعجب آور نیست پس از اعتراف به قدرت خداوند بر هر چیز، و بعد از وقوع همانند آن [در امت هاى گذشته]، چه لقمان (1078) سه هزار سال عمر کرد، و خضر و الیاس ‍ از زمان ابراهیم علیه السلام تا زمان ما زنده اند، و همچنین دجال که از زمان محمد صلى الله علیه و آله و سلم بوده و یهودى مذهب هم هست ، و همچنین شیاطین و ابلیس هاى فاسق ، و عوج بن عناق از زمان قابیل تا روزگار موسى زنده بود، و عیسى علیه السلام از زمان خود تا قیام امام قائم علیه السلام زنده است . و عَن على بن الحسین علیهماالسلام : اءنّ اهل زمان غیبة الامام القائلین بامامته المنتظرین لخروجه افضل اهل کل زمان ، لان الله تعالى اعطاهم [من] العقول و الافهام حتّى صارت [به الغیبة] عندهم بمنزلة المشاهدة . و جعلهم فِى ذَلِکَ الزمان بمنزلة المجاهدین بین یدى رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بالسیف ، اولئک هم المخلصون حقا، و شیعتنا صدقا، و الدعاة الى دین الله تعالى سرا و جهرا.(1079) امام سجاد علیه السلام فرمود: همانا مردم زمان غیبت امام علیه السلام که قائل به امامت او و منتظر خروج اویند برترین مردم تمام زمان ها هستند، زیرا خداى متعال آن مقدار از عقل و فهم به ایشان بخشیده که غیبت در نظرشان همچون مشاهده و عیان است ، و آنان را در آن زمان به منزله مجاهدانى که در خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شمشیر مى زدند قرار داده است ، آنان حقا مخلص اند، و راستى شیعیان مایند، و دعوت کنندگان به سوى خدا در پنهان و آشکارند. قد قُلْتُ: الموت الطبیعى یمنع اءَنْ یحیى الادمى اکثر من مائة و عشرین سنة . و الجواب اءِنَّهُ قلنا: اله نظایر من [غیر] هَذِهِ الامة ، مع اءَنْ الله تعالى على کل شى ء قدیر، على اءِنَّهُ لم یجوز اءَنْ یَکوُن له طبیعة خامسة بوسطة نور الولایة بقدرة الفاعل المختار کما لاهل اَلْجَنَّة و اَلْنَّار؟ اگر گویى : مرگ طبیعى مانع از این است که آدمى بیش از صد و بیست سال زنده بماند. جواب آن است که : اولاد [غیر] این امت نظیر داشته . ثانیا خداوند بر هر چیز تواناست . ثالثا از کجا ممکن نباشد که آن حضرت به وساطه داشتن نور ولایت با قدرت فاعل مختار، طبیعت پنجمى داشته باشد چنان که اهل بهشت و دوزخ را این حالت است ؟ فَاءِن قیل : کیف یجوز اختفاء الحق و قد قَالَ الله تعالى : اءنّ اَلَّذِى نَ یکتمون انزلنا من البینات و الهدى من بعد ما بیناه للناس ‍ فِى الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون ؟(1080) فالجواب : اءنّ الله تعالى قَالَ مخاطبا لنبیه صلى الله علیه و آله و سلم : و الله یعصمک من النَّاس .(1081) و ایضا قد قَالَ یعقوب علیه السلام : یا بنى لَا تقصص رؤ یاک على اخوتک فیکیدوا لک کیدا،(1082) الیس ‍ موسى فِى بیت فرعون ثلاثین سنة یخفِى فیه دینه منه ؟ و کذلک آسیة بنت مزاحم امراءة فرعون سنین متطاولة ، و کذلک شمعون وصى عیسى علیه السلام یخفِى دینه من جبار انطاکیة سنة ، و کان یدخل معه فِى بیت الصنم و یسجد الله فیه و یظن النَّاس اءِنَّهُ یسجد لصنمهم ، و هو المراد بقَوْله تعالى : فعززنا بثالث ،(1083) و کذلک حزقیل ابن خالة فرعون ، کما قَالَ الله : و قَالَ رجل مؤ من من آل فرعون یکتم ایمانه .(1084) و قَالَ النَّبِى صلى الله علیه و آله و سلم : کائن فِى امتى ما کان فِى بنى اسرائیل حذ و النعل بالنعل .(1085) اگر گفته شود: چگونه براى آن حضرت جایز است پنهان کردن حق ، و حال آن که خداى متعال فرموده : ((آنان که پنهان مى کنند آن چه را که ما نازل کردیم از دلائل روشن و هدایت ، پس از آن که ما آن ها را در کتاب براى مردم روشن ساختیم ، چنین کسانى را خداوند و تمام لعنت کنندگان لعنت مى کنند))؟ جواب آن است که [این کار از روى تقیه و نبودن زمینه لازم براى اظهار حق ، جایز است چنان که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نخست از تبلیغ علنى و همگانى ولایت خوددارى مى کرد تا این که] خداوند به او خطاب کرده فرمود: ((خداوند تو را از مردم محافظت مى کند)). و نیز یعقوب [به یوسف] گفت : ((پسر جان ، خواب خود را براى برادرانت باز گو مکن که براى [هلاک] تو دست به حیله مى زنند)). مگر موسى علیه السلام سى سال در خانه فرعون دین خود را از او پنهان نداشت ؟ و همچنین آسیه دختر مزاحم همسر فرعون سال هاى متمادى چنین کرد، و همین طور شمعون وصى عیسى علیه السلام یکسال دین خود را از پادشاه جبار انطاکیه پنهان داشت و با او به بتکده وارد مى شد و صورة به بتها و در نیت به خداوند سجده مى نمود و مردم مى پنداشتند که به بتهاى آنان سجده مى کند، و او همان کسى است که خداوند فرموده : ((پس ما آن دو را به وسیله نفر سومى قدرت بخشیدیم))، و همچنین بود حزقیل پسر خاله فرعون ، چنان که خداى متعال فرموده : ((و مردى از آل فرعون که ایمان خود را پنهان مى داشت گفت ...))، و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: هر چه در بنى اسرائیل وقوع یافته در امت من نیز مو به مو واقع خواهد شد. فالامام الثانى عشر و هو المهدى علیه السلام امام زماننا هَذَا و هو سنة ستة عشر بعد مائتین و الالف حى من حین ولادته علیه السلام و هى سنة ست و خمسین و مائین الى هَذَا الوقت ، بل و یجب بقاؤ ه الى آخر زمان التکلیف على ما تقرر من قواعدهم اللطیفة من اءَنْ اللطف واجب على الله تعالى ، و وجود الامام علیه السلام فِى کل عصر هو اللطف . پس امام دوازدهم علیه السلام که امام زمان ماست و آن سال هزار و دویست و شانزده است ،(1086) از زمان ولادتش که سال دویست پنجاه و شش بوده تا حال زنده است . بلکه طبق قواعد لطیفِى که شیعیان دارند - و آن این است که لطف بر خداوند متعال واجب است و وجود امام علیه السلام در هر عصرى یکى از مصادیق لطف خداست - واجب است آن حضرت تا آخر زمان تکلیف باقى بماند. اى عزیز! نورى که هادى ابصار است بروج دوازده گاءِنَّهُ مشهوره است ، اولش ((حمل)) و آخرش ((حوت)) است ، پس محال نور ولایت نیز دوازده است تا آن که [عدد] محال هادى باطن با هادى ظاهر مطابق باشد، و به این نکته شریفه اشاره در اخبار ائمه هادیه علیهم السلام شده است ، عارف به حق باید که تفصیلش را بیابد. پس هر امامى به منزله برجى است که تربیت این عالم کند. و موید این نکته است آن چه در اخبار نبویه وارد شده است که : ((دنیا و مافیها محمول بر ماهى است که حامل همه است))(1087) و در این اشاره اى لطیفه است و آن آنست که چون آخر محال این انور ((حوت)) است و حوت حامل اثقَالَ دنیا و مافیها است ، پس آخر محال نور ولایت نیز مصالح ادیان و شریعت است . و توضیح ذَلِکَ: اءنّ حامل الارض الحوت ، و الحوت آخر البروج ، فیَکوُن المعنى اءَنْ الحامل للارض آخر بروج الامامة و هو الحوت الحامل للارض الحامل لاثقَالَ مصالح ادیانهم ، فهو حامل نور الامامة الباقى لها، القائم باعیانها الى اءَنْ تقوم الساعة ، و هو المهدى و هو الحوت المشار الیه ، فافهم . توضیح مطلب آن که : حامل زمین ((حوت)) است و ((حوت)) آخرین برج است . و معنایش این مى شود که حامل زمین آخرین برج امامت است و او همان ((حوت)) است که حامل زمین و حامل اثقَالَ مصالح دین آن هاست ، پس او حامل نور امامت است که براى آن باقى و به اعیان آن تا قیام قیامت قائل است ، و او مهدى است ، و همان حوتى است که بدان اشاره رفته است . مطلب را دریاب . و ایضا: اءنّ هَذَا العدد یشتمل علیه اکثر الاشیاء فِى الافاق و فِى الانفس حیث وقع على اثنى عشر، و کذلک اکثر اسماء الله تعالى ، فیجب اءَنْ یَکوُن الائمة کذلک ایضا، فَاءِن ((لَا اله الا الله)) اثنا عشر حرفا،ثُمَّ ((محمد رسول الله)) اثنا عشر حرفا، ثُمَّ ((على ولى الله)) اثنا عشر حرفا، ثُمَّ ((بشیر النذیر)) اثنا عشرحرفا، ثُمَّ (( امیرالمؤ منین)) اثنا عشر حرفا، ثُمَّ ((على بن ابى طالب)) اثنا عشر حرفا، ثُمَّ ((العروة الوثقى)) اثنا عشر حرفا، و ((آدم خلیفة الله)) کذلک ، و ((نوح نجى الله)) کذلک ، و ((ابراهیم خلیل الله)) کذلک ، و ((موسى کلیم الله)) کذلک ، و ((عیسى روح الله)) کذلک ، و ((محمد حبیب الله)) کذلک ، و ((المحیى الممیت)) کذلک ، و ((الظاهر الباطن)) کذلک ، و ((اقیموا الصلوة)) کذلک ، و ((آتوا الزکآة )) کذلک ، و ((الم ذَلِکَ الکتاب)) کذلک ، و ((الم الله لَا اله)) کذلک ، و البروج اثنا عشر کذلک ، و الملائکة الموکلون بها کذلک . دلیل دیگر: این عدد (دوازده) عددى است که بیشتر چیزها چه در آفاق و چه در انفس به این عددند، و نیز بیشتر اسامى خداى متعال چنین است ، پس واجب است که امامان نیز چنین باشند، چه لَا اله الا الله ، محمد رسول الله ، على ولى الله ، البشیر النذیر، امیرالمؤ منین ، على بن ابى طالب ، العروة الوثقى ، آدم خلیفة الله ، نوح نجى الله ، ابراهیم خلیل الله ، موسى کلیم الله ، عیسى روح الله ، محمد حبیب الله ، المحیى الممیت ، الظاهر الباطن ، اقیموا الصلاة ، آتوا الزکاة ، الم ، ذَلِکَ الکتاب ، الم ، الله لَا اله ، هر کدام دوازده حرفند، و نیز تعداد برجها، و تعداد فرشتگان ماءمور آن ها دوازده است .(1088) و قَالَ النَّبِى صلى الله علیه و آله و سلم : قدموا قریشا، و لَا تتقدموها.(1089) و اَلَّذِى علیه المحققون من علماء النسب اءَنْ کل من ولده النضر بن کنانة فهو قرشى فوق کل قرشى ، فنسب قریش ‍ انهدر منه الى رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ، و شرف قریش ارتقى لها من الله عزّ و جل ، فهو صلوات الله علیه و آله بمنزلة مرکز الدایرة بالنسبة الى محیطها، فمنه نزل الشرف ، فاءِذَا فرضته خطاء متصاعدا متصلا الى المحیط مرکبا من نقطة ابا فابا، فهو ((محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصى بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤ ى بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة))، فالمرکز اَلَّذِى انبعث منه الشرف متصاعدا هو النَّبِى صلى الله علیه و آله و سلم ، و المحیط اَلَّذِى انتهى الیه الصفة القرشیة الشریفة هو النضر بن کنانة ، و هَذَا الخط المتصاعد من المرکز الى المحیط اجزاؤ ه اثنا عشر، فدرجات الشرف المتصاعدة اثنا عشر، فدرجات الشرف المتنازلة عَن المرکز یجب اءَنْ یَکوُن اثنى عشر ایضا، لاستحاله اءَنْ یَکوُن الخطان الخارجان من المرکز الى المحیط متفاوتین . و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرموده : ((قریش را مقدم بدارید، و بر آنان پیشى نگیرید)). آن چه محققان از علماى نسب بر آنند این است که هر کس نسبش به نضر بن کناءِنَّهُ برسد قرشى است بالاتر از هر قرشى دیگر، و نسب قریش از وى به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سرازیر شده است ، و شرف قریش از سوى خداى بزرگ ارتقا یافته ، بنابراین آن حضرت به منزله مرکز دایره نسبت به محیط آن است ، پس شرافت از او نازل مى شود. حال اگر این نزول را به صورت خطى متصل که از مرکز به محیط دایره متصاعد است فرض کنى که از نقطه هایى که همان پدران واسطه هستند تشکیل یافته به این صورت در مى آید: ((محمد (مرکز دایره) بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصى بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤ ى بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر (محیط دایره) بن کنانة))، پس مرکزى که شرافت از آن بر مى خیزد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ، و محیطى که صفت شریف قرشى بودن به او منتهى گردد نضر بن کنانه ، و این خط متصاعد از مرکز به محیط، اجزاى آن دوازده عدد است ، بنابراین درجات شرافت متصاعده از مرکز (پسر به پدر) دوازده است ، پس ‍ لازم است درجات شرافت متنازله (از پدر به پسر یعنى از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به اولادش امامان معصوم علیهم السلام) نیز دوازده باشد، چه محال است که دو شعاع که از مرکز به محیط دایره متصاعدند یک اندازه نباشند. ثُمَّ اعلم اءَنْ جمیع الانبیاء و الرسل من لدن آدم الى عیسى علیهماالسلام کان لِکُلِّ واحد مِنْهُمْ اوصیاء اثنا عشر، و ذَلِکَ اءِنَّهُم کانوا باجمعهم مظهرا من مظاهر خاتم الانبیاء اءعنى محمدا صلى الله علیه و آله و سلم ، و کذلک جمیع الاوصیاء، و الاولیاء کذلک ، فکذا اءَنْ کبار الانبیاء و الرسل سبعة بالاتفاق ، هم آدم و نوح و ابراهیم و داود و موسى و عیسى و محمد - صلوات الله علیه و آله و علیهم - اَلَّذِى نَ هم الاقطاب فِى العوالم تطبیقا بالکواکب السبعة السیارة ، فکذا کبار الاوصیاء و الاولیاء سبعة بحکم التطبیق بالاتفاق ، لان لِکُلِّ نبى من الانبیاء السبعة لابد له من ولى یخلفه فِى امته ، و لَا بد اءَنْ یَکوُن کل اقلیم قائما بقطب من الاقطاب ، و لذلک وقعت الاقَالَیم سبعة تطبیقا بالاقطاب السبعة ، و حیث اءنّ العوالم المعنویة مطابقة للعوالم الصوریة فکما اءَنْ الامر للسبعة السیارة یدور على اثنار عشر یرجا فکذلک الامر للسبعة الاقطاب یدور على اثنى عشر وصیا و ولیا، فصار الترتیب فِى العالم المعنوى و الصورى مطابقا، و لَا ینبغى الامر الا کذلک ، فما مات نبى الا و خلف من بعده وصیا ولیا یقوم مقامه على ما کان هو بصدده من امر الدین و الدنیا، و هَذَا واجب فِى حکمة الله تعالى و ترتیب الوجود و انتظام العالم . و نیز بدان که : تمام انبیا و رسولان الهى از آدم تا عیسى علیهماالسلام هر کدام دوازده وصى داشته اند، از این رو که همگى مظهرى از مظاهر خاتم انبیا محمد صلى الله علیه و آله و سلم بوده اند، و تمام اوصیاء و اولیاء نیز چنین بوده اند. و همچنین بزرگان انبیاء و رسل به اتفاق هفت تن بوده اند: آدم ، نوح ، ابراهیم ، داور، موسى ، عیسى و محمد - صلوات الله علیه و آله و علیهم - که آن ها اقطاب همه عوالم اند، به جهت تطبیق با کواکب سیاره هفتگانه ، همچنین به اتفاق ، بزرگان اوصیاء و اولیاء نیز به حکم تطبیق هفت تن بوده اند، زیرا هر یک از این پیامبران هفتگاءِنَّهُ را ناگزیر ولیى بوده که جانشین وى در امتش بوده است ؛ و چون هراقلیمى باید به یکى از اقطاب پا بر جا بماند، از این رو اقَالَیم هفت شده اند به جهت تطبیق با اقطاب هفتگانه ؛ و چون عوالم معنوى مطابق عوالم صورى است ، پس چون سیارات هفتگاءِنَّهُ بر دوازده برج مى گردند، همچنین امر اقطاب هفتگاءِنَّهُ بر دوازده وصى و ولى دور مى زند، بنابراین ترتیب در عالم معنوى و صورى مطابق یکدیگر است ، و جز این شایسته نیست ، لذا هیچ پیامبرى از دنیا نرفت جز این که پس از خود وصى و ولیى به جاى گذاشت تا در امور دین و دنیا که متصدى آن بوده جانشین وى گردد، و این مطلب در حکمت خداى متعال و ترتیب وجود و انتظام عالم امرى لازم و واجب است . و قد اشار الى هَذَا النَّبِى صلى الله علیه و آله و سلم فِى قَوْله : و الله ما خرج آدم علیه السلام من الدنیا الا و قد وصى الى ابنه شیث ، و ما وفت امته له . و الله ما خرج نوح علیه السلام من الدنیا الا و قد وصى على (1090) ابنه اسماعیل ، و ما وفت له امته . و الله ما خرج موسى علیه السلام من الدنیا الا وقد وصى لوصیه یوشع بن نون ، و ما وفت له امته . والله ما خرج عیسى علیه السلام من الدنیا الا و قد وصى لوصیه شمعون ، و ما وفت له امته . و انى ساخرج من بین اظهرکم و ساوصیکم اوصیى على بن ابى طالب علیه السلام ، و اءِنَّکَم تلجاءون الى بدعهم و سنتهم حذوا بالنعل و القذة بالقذة ،(1091) یعنى من غیر زیادة و لَا نقصان . فکیف یخل النَّبِى المعصوم صلى الله علیه و آله و سلم بالوصیة الواجبة و هو یَقوُل : من مات بغیر وصیة فقد مات میتة جاهلیة .(1092) و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به همین مطلب اشاره دارد که فرمود: ((به خدا سوگند آدم علیه السلام از دنیا نرفت جز این که به پسرش شیث وصیت نمود، ولى امتش به او وفا نکردند. و به خدا سوگند نوح علیه السلام از دنیا نرفت جز این که به فرزندش سام وصیت نمود، ولى امتش به او وفا نکردند. و به خدا سوگند ابراهیم از دنیا نرفت جز این که به پسرش اسماعیل وصیت نمود، ولى امتش به او وفا نکردند. و به خدا سوگند موسى علیه السلام از دنیا نرفت جز این که به وصى خود یوشع بن نون وصیت نمود، ولى امتش به او وفا نکردند. و به خدا سوگند عیسى علیه السلام از دنیا نرفت جز این که به وصى خود شمعون وصیت نمود، ولى امتش ‍ به او وفا نکردند و من نیز به زودى از میان شما مى روم و به وصیت خود على بن ابى طالب علیه السلام وصیت مى نمایم ، و شما نیز مو به مو(1093) به بدعتها و سنت غلط آن ها روى مى آورید))، یعنى بدون کم و زیاد. پس چگونه پیامبر معصوم اخلال به وصیت واجب مى کند در حالى که خود فرموده است : ((هر کس بدون وصیت بمیرد به مرگ جاهلى مرده است))؟ فاءِذَا عرفت ذَلِکَ فاعلم اءَنْ الانبیاء و الرسل و الاوصیاء و الاولیاء و اءنْ کانوا کثیرین ، لان لِکُلِّ نبى و رسول وصیا و ولیا، و لکن نقتصر فِى هَذَا المقام على السبعة الاقطاب و اوصیائهم الاثنى عشر تعینا و اسما لیقاس الباقى علیهم ، و یتحقق عندک اءَنْ نظام العالم الصورى کما وقع على سبعة من الکواکب و اثنى عشر برجا کذلک نظام العالم المعنوى وقع على سبعة من الانبیاء و الاقطاب و الاثنى عشر من الاوصیاء و الاولیاء اَلَّذِى نَ هم على مقامهم . چون این را دانستى حال بدان که : انبیا و رسل و اوصیاء و اولیاء هر چند بسیارند، چه هر پیامبر و رسولى را وصى و ولیى بوده است ، ولى ما در این مقام به ذکر نام هفت تن از اقطاب و اوصیاء دوازده گاءِنَّهُ آنان اختصار مى کنیم تا باقى بر همین روش قیاس گردد و برایت متحقق شود که همانطور که نظام عالم صورى بر هفت کوکب و دوازده برج واقع است ، عالم معنوى نیز بر هفت تن از پیامبران و اقطاب و دوازده نفر از اوصیاء و اولیا که جانشینان آنهایند واقع گردیده است . اما الانبیاء و الاقطاب ، فاولهم آدم علیه السلام و اوصیاءه : شیث ، هابیل ، قینان ، میثم ، شیشم ، قاوس ، قیذوف ، ایمسیخ ، اینوخ ، ادریس ، دینوح ، ناحور. و الثانى نوح علیه السلام ، و اوصیاءه : سام ، یافث ، ارشخ ، فرشخ ، فانوا، سالح ، هود، صالح ، ویمسیح ، معدل ، وریحا، هجان . و الثالث ابراهیم علیه السلام ، و اوصیاؤ ه : اسماعیل و اسحاق ، و یعقوب ، و یوسف ، و ایلون ، ایتم ، ایوب ، زیتون ، دانیال الاکبر، ایتوخ ، اناخا، افاخا - و قیل مبدع -. و الرابع موسى علیه السلام ، و اوصیاءه : یوشع ، عروف ، فیذوف ، عزیر، اریشا، هرون ، سلیمان ، آصف ، اتواخ ، منیفا، ارون ، واعث . و الخامس عیسى علیه السلام و اولیاءه : شمعون ، غروف ، قیدوف ، عیروا، زکریا، یحیى ، اهدى ، مشیخا، طالوت ، قس ، استین ، بحیر الراهب . و السادس محمد صلى الله علیه و آله و سلم ، و اوصیاؤ ه : على المرتضى ، و الحسن المجتبى ، و الحسین الشهید، و على زین العابدین ، و محمد الباقر، و جعفر الصادق ، و موسى الکاظم ، و على الرضا، و محمد الجواد، و على الهادى ، و الحسن العسکرى ، و محمد المهدى - صلوات الله علیهم اجمعین - و اسماؤ هم باللسان العیرى : ایلیا، قیدور، یربل ، مشقور، مشهور، مشموط، ذوفرا، هراز، تیمو، بسطورا، فوقش قرتمونیا.(1094) و اءِنَّمَا خصص الذکر الست للحدیث اَلَّذِى نقلناه عَن النَّبِى صلى الله علیه و آله و سلم ، و اما داود علیه السلام فاوصیاؤ ه و اسماؤ هم مذکورة عند اهلها و زبورهم ؛ لان هَذِهِ الوصایة سنة الله اَلَّتِى لَا تجد لسنة الله تبدیلا، و سیاءتى فِى باب التوحید الاشارة الى ازید من ذَلِکَ.(1095) و فِى کتاب ((الغیبة)) للمفید - رحمه الله (1096) - [عَن داود بن کثیر الرقى] قَالَ: ((دخلت على ابى عبدالله علیه السلام بالمدینة فَقَالَ علیه السلام : ما اَلَّذِى ابطاءبک عنا یا داود؟ قُلْتُ: حاجة عرضت لى بالکوفة ، فَقَالَ: من خلفت بها؟ قُلْتُ: جعلت فداک خلفت بها عمک زیدا، ترکته راکبا على فرسه ، متقلدا مصحفا، یعلو صوته : سلونى قبل اءَنْ تفقدونى ، فبین جوانحى علما جما،(1097) قد عرفت النَّاس خ و المنسوخ و المثانى و القرآن . فَقَالَ لى : یا داود، لقد ذهبت بک المذاهب . ثُمَّ نادى : یا سماعة بن مهران ایتینى بسلة الرطب ، فتاه بسلة فِیهَا رطب ، فتناول رطبة فاکلها(1098) و استخراج النواة من فیه و غرسها فِى الارض ، ففلقت و انبتت و اعذقت ، فضرب بیده الى بسرة من عذق منها فشقها و استخرج منها ورقا ابیض فَقَالَ: اقراء، فقراءته و اءِذَا فیه مکتوب سطران ، الاول : ((لَا اله الا الله ، محمد رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم))، و الثنانى : اءنّ عدة الشهور عند الله اثناعشر شهرا فِى کتاب الله یوم خلق السماوات و الارض منها اربعة حرم ذَلِکَ الدین القیم ،(1099) امیرالمؤ منین على بن ابى طالب ، الحسن بن على ، الحسین بن على ، على بن الحسین ، محمد بن على ، جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى ، محمد بن على ، على بن محمد، الحسن بن على ، الخلف الهادى الحجة )) سلام الله علیهم جمیعا. ثُمَّ قَالَ: یا داود اتدرى متى کتب هَذَا؟ قُلْتُ: الله و رسوله و انتم اعلم ، قَالَ: قبل اءَنْ یخلق الله آدم بالفِى عام)).(1100) و فِى هَذَا المعانى اخبار اخر. در کتاب ((غیبت)) (ره) [از داود بن کثیر رقى] روایت است که گفت : در مدینه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم ، فرمود: اى داود چه چیز باعث شد که دیر نزد ما آیى ؟ گفتم : کارى در کوفه داشتم ، فرمود: در کوفه چه کسى را پشت سر نهادى ؟ گفتم : عمویتان زید را که سوار بر اسب بود، قرآنى را به خود آویخته و با صداى بلند مى گفت : از من بپرسید پیش از آن که مرا نیابید، که میان دو پهلویم دانشى انباشته است ، ناسخ را از منسوخ باز مى شناسم و از مثانى (1101) و قرآن آگاهى دارم . حضرت به من فرمود: اى داود مذاهب مختلف تو را از راه به در برده است .(1102) سپس صدا زد: اى سماعة ابن مهران سبد خرما را برایم بیاور، وى سبدى آورد که خرمایى چند در آن بود، حضرت یک داءِنَّهُ خرما تناول فرمود، سپس هسته آن را از دهان بیرون آورده در زمین کاشت ، در حال شکافته شد، سبز گردید و شاخ و برگ داد، حضرت با دست مبارک یک داءِنَّهُ خرما بر گرفت ، آن را شکافت ، ورقى سفید از آن بیرون آورد و به من فرمود: بخوان ، آن را خواندم ، در آن سطر نوشته بود، اول : لَا اله الا الله ، محمد رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم . دوم [این آیه شریفه] ((همانا تعداد ماه ها نزد خداوند دوازده ماه است در کتاب خدا از روزى که آسمان ها و زمین را آفریده است ، چهارماه از آن ها ماه هاى حرام است ، این است دین استوار؛ که آن ها امیرمؤ منان على بن ابى طالب ، حسن بن على ، حسین بن على ، حسین بن على ، محمد بن على ، على بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى ، محمد بن على ، على بن محمد، حسن بن على ، و خلف هادى حجت مى باشند)) - سلام الله علیهم جمیعا. سپس فرمود:: اى داود آیا مى دانى چه زمانى این نوشته شده ؟ گفتم : خدا و رسولش و شما داناترید، فرمود: دو هزار سال پیش از آن که خداوند آدم را بیافریند)). و در این معنى اخبار دیگرى نیز رسیده است . اى عزیز! عدد حواریین عیسى علیه السلام و نقباى بنى اسرائیل که بعد از ایشان بوده اند دوازده بوده است : و لقد اخذ الله میثاق بنى اسرائیل و بعثنا مِنْهُمْ اثنیعشر نقیبا،(1103) و من قوم موسى امة یهدون بالحق و به یعدلون . و قطعناهم اثنتى عشرة اسباطا امما،(1104) فجعل الاسباط الهداة الى الحق فِى بنى اسرائیل اثنى عشر، و قد قلنا اءِنَّهُ یقع فِى هَذِهِ الامة ما وقع فِى الامم السابقة حذوا حذو. [خداوند فرموده]: ((و همانا خداوند از بنى اسرائیل پیمان گرفت ، و از آن ها دوازده تن را نقیب و سرپرست قرار دادیم))، و ((از قوم موسى گروهى اند که به حق هدایت مى کنندو به آن عدالت مى ورزند. و آنان را به دوازده سبط که هر سبطى طایفه اى باشند منشعب ساختیم))، پس معلوم شد که خداوند اسباط بنى اسرائیل را که هادیان راه حق بودند دوازده تن قرار داده است ، و سابقا گفتیم که آن چه در امت هاى گذشته رخ داده مو به مو در این امت رخ خواهد داد [پس اوصیاى پیامبر نیز در این امت دوازده تن مى باشند]. و دیگر آن که : مصالح عالم به ساعات لیل و نهار و زمان است ، و آن در حال اعتدال دوازده جزء مى باشد، به عدد هر ساعتى امامى ، و هر ساعتى به امامى تعلق دارد، و ادعیه منسوبه به هر امامى در هر ساعتى ماثور است ، ساعت اول تعلق به على بن ابى طالب علیه السلام دارد، و على هَذَا الترتیب .(1105) هدایة : [بیان سبب غیبت] فان قیل : فما السبب فِى غیبة الثانى عشر و ما الوجه فیها؟ فالجواب : اءنّ ذلک من الاعداء و الخصوم ، فان الواجب علیه تعالى اعلامهم به ، وقد فعل ما وجب علیه من تتمیم اللطف . اگر گفته شود: علت غیبت امام دوازدهم و وجه آن چیست ؟ پاسخ این است که : موجب این غیبت دشمنان و مخاصمان هستند، چه بر خداى متعال شناساندن آن حضرت به آنان واجب بوده ؛ و خداوند اتمام این لطف را که بر او واجب بوده عملى ساخته است . و قد یقَالَ: اءنّ السبب فِیهَا استخلاص النطف اَلَّتِى یحصل منها اهل الایمان من اصلاب اهل النفاق خوفا من اءَنْ بسط الید یقتضى القیام بالسیف الموجب لقتل اهل الخلاف ، فیفوت بقتلهم وجود تِلْکَ الذرارى الصالحة من اصلابهم ؛ من هَذَا اجاب بعضهم عَن على علیه السلام فِى ترکه الجهاد مع الثلاثة المتقدمین . فحال صبر على علیه السلام فِى قعوده عَن طلب حقه کحال اختفاء المهدى عَن اعدائه من غیر فرق ، فَاءِن منع الجزئیات حاصل فیهما مع ضبط القواعد الکلیة الشرعیة ، فمتى تعذر الانتفاع به فِى الجزئیات بقى الانتفاع به فِى الکلیات المهمة اَلَّتِى هى الاصول بحاله ، فاءِنَّهُ الحافظ للشریعة و العالم بقوانینها و العارف لاحکامها، فبقاؤ ه و وجوده مستلزمان لبقائها و حفظها عَن التغیر و الزوال ، و ذَلِکَ هو الاصل المحوج الى وجود الامام باعتبار الاصول ، و وجوب نصبه فِى الحکمة الالهیة . و اما تصرفه فِى الاحکام الجزئیة ، و انفاذ السیاسات الشخصیة ، و بسط الید بالنسبة الى تدبیر الامور المعاشیة ، و اصلاح افراد النوع فربما منع منه تغلب الظلمة . علت دیگرى گفته اند و آن این که : سبب غیبت آن است که نطفه هاى اهل ایمان که در اصلاب اهل نفاق وجود دارد همه بیرون آید [و دیگر مومنى در نسل منافق و کافرى نماند]، چه خوف آن است که با به دست گرفتن حکومت که موجب قیام مسلحاءِنَّهُ است و سبب کشتار مخالفان مى شود، با کشتن آن ها وجود آن نسلهاى صالح از اصلاب منافقان از دست برود. و بعضى همین را در پاسخ اشکال عدم قیام على علیه السلام در برابر خلفاى ثلاثه ذکر کرده اند. بنابراین حالت صبر على علیه السلام در دست باز داشتن از طلب حق خود چون حال پنهان شدن مهدى علیه السلام از دشمنان خویش است بدون هیچ فرقى ، زیرا هر چند آن هر دو بزرگوار از تصرف در جزئیات ممنوع بودند ولى قواعد کلى شرعى در آن دو مضبوط بود؛ و هر گاه انتفاع به امام در جزئیات ممکن نباشد انتفاع به وى در کلیات مهمى که اصول است به حال خود باقى است . چه امام حافظ شریعت و عالم به قوانین و آشناى به احکام آن بوده و وجود و بقاى وى مستلزم بقاى شریعت و حفظ آن از تغییر و زوال است ، و این همان اصلى است که نیاز به وجود امام را به اعتبار اصول ، و وجوب نصب او را در حکمت الهى ضرورت مى بخشد. اما تصرف او در احکام جزئیى و اجراى سیاست هاى شخصى و به دست داشتن قدرت در تدبیر امور زندگى و اصلاح افراد نوع ، چه بسا مانع از عملى شدن آن ها چیره شدن ستمگران است . و روى عَن الحسین علیه السلام اءِنَّهُ کان یوم الطف اءِذَا حمل على عسکر ابن زیاد یقتل بعضا و یترک بعضا، فقیل له فِى ذَلِکَ؛ فَقَالَ علیه السلام : کشف عَن بصرى فابصرت النطف اَلَّتِى فِى اصلابهم ، فعرفت من یخرج منه من اهل الایمان ، فترکته عَن اَلْقَتل لاستخلاص تِلْکَ الذریة .(1106) و هَذَا شاءن اهل الولایة فِى تدبیر امور الخلق . روایت است که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا چون به لشکر ابن زیاد حمله مى برد پاره اى را مى کشت و از کشتن پاره اى ، دست باز مى داشت ، در این زمینه با آن حضرت گفتگو شد، فرمود: ((پرده از دیده ام برداشته شد و نطفه هایى را که در اصلاب اینان بود مشاهده کردم ، از این روایت کرده است که :هر کسى را که دانستم یکى از اهل ایمان از نسل او بیرون خواهد آمد از کشتنش ‍ خوددارى نمودم تا آن فرزند از او بیرون آید)). آرى شاءن اهل ولایت در تدبیر امور خلق چنین است . فواید: [چند مطلب درباره مهدى علیه السلام] قَالَ فِى کتاب ((اسرار الامامة)): ((و اءِنَّمَا سمى الامام المهدى علیه السلام بالقائم لان النَّبِى صلى الله علیه و آله و سلم لما عرج الى السماء راءى فِیهَا اثنى عشر شبحا متلاءل لا، کلهم جالسون الا الواحد مِنْهُمْ؛ فسال عَن ذَلِکَ، فاخبر بانهم اوصیاؤ ک ؛ و القائم هو المهدى فِى آخر زمان . در کتاب ((اسرار الامامة)) گوید: امام مهدى علیه السلام قائم نامیده شده ، زیرا پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در شب معراج دوازده شبح نورانى دید که همگى نشسته بودند جز یک تن ؛ از سبب آن پرسید، خبر داده شد که اینان اوصیاى تو هستند و آن که ایستاده مهدى آخر الزمان است . و سئل القام علیه السلام عَن المرتدین بعد النَّبِى صلى الله علیه و آله و سلم فَقَالَ علیه السلام : ((مثل الرَّسوُل صلى الله علیه و آله و سلم کمثل تاجر نزل على باب بلدة و زعم اءِنَّهُ یمشى الى البلد اَلَّذِى بناه السلطان الفلانى کذا و کذا نزهة و خصبا و رحب العرصة و سعة المعیشة على وجه لم یوجد مثلها فِى الدنیا، و تبعه قوم لیشاهدوا تِلْکَ السعة و ذَلِکَ الخصب ؛ فمات التاجر فِى الطریق و ندم هؤ لاء التبع فقَالَوا: کان قول هَذَا التاجر من اساطیر الاولین ، و من جاء من تِلْکَ البلدة ؟ و من رآها؟ و رجعوا الى بلد کانوا فیه . فهَذَا التاجر هو النَّبِى صلى الله علیه و آله و سلم ، و المخبر عنه هو اَلْجَنَّة ، فلما مات صلى الله علیه و آله و سلم ندم القوم بمتابعته و رجعوا الى ما کانوا فیه من عالم الشرک)).(1107) و یدل على صدق ذَلِکَ ما نقلناه من الثلاثة و متابعیهم الکفرة معاویة و [ابنه] یزید و عبدالملک بن مروان و غیرهم . از امام قائم علیه السلام درباره کسانى که پس از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از دین برگشتند پرسش شد فرمود: ((داستان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به تاجرى ماند که بر در شهرى فورد آمده و در نظر دارد که اکنون به شهرى وارد مى شود که فلان سلطان بنا نموده و داراى آب و هواى خوش و خرمى و وسعت و فراخى زندگانى چنین و چنان است به گونه که مانند آن در دنیا وجود ندارد، و گروهى نیز هب دنبال او به راه مى افتند تا آن فراخى و خرمى را ببینند، ولى تاجر در راه بمیرد و آن پیروان پشیمان گشته گویند: گفتار این تاجر از افسانه هاى پیشینیان است ، چه کسى از آن شهر آمده ؟ کى آن را دیده ؟ و سپس به شهر نخست خود بازگردند. این تاجر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و شهرى که از آن خبر داده بهشت است ، پس چون آن حضرت از دنیا رحلت فرمود آن گروه از پیروى او پشیمان شده و به عالم شرک گذشته خود باز گشتند، دلیل راستى این مطلب چیزهایى است که در گذشته از خلفاى ثلاثه و پیروان کافرشان چون معاویه و پسرش یزید و عبدالملک مروان و دیگران نقل کردیم . و نقل العامة العمیاء عَن مولانا امیرالمؤ منین علیه السلام اءِنَّهُ قَالَ علیه السلام : ((من لم یقل انى رابع الخلفاء فعلیه لعنة الله)). فالجواب : صدق مولانا على علیه السلام ، فَاءِن الخلفاء اربعة اولهم آدم علیه السلام ، قَالَ الله فیه : انى جاعل فِى الارض خلیفة ،(1108)، و ثانیهم هارون ، قَالَ سبحانه : و قَالَ موسى لاخیه هارون الخلفنى .(1109) و ثالثهم داود علیه السلام ، قَالَ تعالى شانه : یا داود انا جعلناک خلیفة فِى الارض .(1110) و رابعهم على علیه السلام ، قَالَ الله فیه : وعد الله اَلَّذِى نَ آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فِى الارض - الآیة فِى سورة النور.(1111) سنیان کوردل از مولایمان امیرمؤ منان علیه السلام روایت کرده اند که : ((هر کس نگوید که من چهارمین خلیفه ام ، لعنت خدا بر او باد)). پاسخ این است که : آرى مولایمان على علیه السلام درست فرموده ، زیرا خلفاء چهار نفرند: اول آدم ، که خداوند درباره اش ‍ فرموده : ((من مى خواهم در زمین خلیفه اى قرار دهم)). دوم هارون ، که خداوند فرموده : ((و آن گاه که موسى به برادرش ‍ هارون فرمود: جانشین من باش)). سوم داود، که خداوند فرموده : ((اى داود، ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم)). چهارم على علیه السلام ، که خداوند درباره اش فرمود: ((خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و عمل صالح کرده اند وعده فرموده که همانا آنانرا در زمین خلیفه گرداند...)) و اءنْ قیل اءِنَّکَ ذکرت اءَن المخالفین ذکروا فِى على علیه السلام ثلاثة و ثلاثین الف منقبة ، فکیف یتصور فیهم العناد؟ فالجواب : اءنّ التوراة ذکر محمدا صلى الله علیه و آله و سلم فِى اربعمائة موضع ، و قَالَ تعالى : فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثُمَّ یَقوُلوُن هَذَا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون .(1112) و قَالَ صلى الله علیه و آله و سلم : لیس القرآن بالقراءة ، و لَا العلم بالروایة ، اءِنَّمَا القرآن بالهدایة ، و العلم بالدرایة .(1113) فسخرهم الله لله للروایة ، و لم یوفق العمل لهم ، فاراد الله اءَنْ یظهر الحجة على لسان العدو. اگر گفته شود: تو گفتى که مخالفان درباره على علیه السلام سى و سه هزار منقبت یاد کرده اند، پس چگونه تصور مى رود که با حضرتش عناد ورزند؟ پاسخ آن است که : تورات در چهار صد مورد محمد صلى الله علیه و آله و سلم را یاد کرده و [با این حال یهود نسبت به او انکار ورزیدند، چناءِنَّکَه] خداوند فرموده : ((پس واى بر کسانى که کتاب را با دست خود مى نویسند، سپس مى گویند این از سوى خداست ، تا بدینوسیله بهایى اندک به دست آورند، پس واى بر آنان از آن چه دستهاى آنها نوشته ، و واى بر آنان از آن چه کسب مى کنند)). و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرموده : ((دانستن قرآن به خواندن ، و علم به نقل و روایت نیست ، بلکه دانستن قرآن به هدایت یافتن بدان است ، و علم به شناختن و فهمیدن محتواى آن))، از این رو خداوند آنان را به نقل و روایت موفق نموده ولى توفیق عمل به ایشان عنایت نفرموده ، و خداوند خواسته است که بدین سبب حجت [حق] را بر زبان دشمن آشکار سازد. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image