آفرینش شیطان-هدف آفرینش شیطان-فلسفه آفرینش شیطان-خلقت شیطان-اعمال انسان /

تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه

خداوند با علم بر اینکه شیطان بر خلقش سجده نکرده و بر علیه بندگانش قیام خواهد کرد پس به چه دلیل خلقش کرد؟ شاید بشود جور دیگری مطلب را باز کرد به این طریق که اصلا شیطانی وجود ندارد و خداوند انسان را آن چنان دقیق و کامل آفریده که خود می تواند بر تخریب و یا کمال خود تصمیم گرفته و هر آنگونه که می خواهد راهش را ادامه دهد و خداوند در روز آخر در مقام مصحح نشسته و پرونده ها را بررسی و افرادی را که از وجودشان به خوبی استفاده نکرده باشند را در آزمون آخر رد می کند و برای تنبیه به سرای دیگری می فرستد و آنان که قبول می باشند را به سرایی تا پاداش بینند و همه این ها زمانی است که حکم اختیار مطلق را قبول کنیم و وجود شیطان را فقط راهی برای چیرگی بر نفس خود پنداریم و یا اینکه اختیار نسبی و یا حتی بی اختیاری را قبول کرده و ... می دانم خدا عالم مطلق است و او نیز می داند من بنده ای حقیرم چرا بر فهم من از آفرینشش تلاش نمی کند من نیز می خواهم بدانم تا رستگار شوم.


((شیطان )) از طایفه ی ((جن )) است , چنان که قرآن می فرماید. ((و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه ; و به یاد آور وقتی را که به فرشتگان فرمان دادیم همه بر آدم سجده کنید و آنها همه سجده کردند; مگر ابلیس که از جنس جن بود و بدین جهت از اطاعت خدا سرپیچید)), (کهف , آیه ی 50). فرشتگان , امکان مخالفت با فرمان های الهی را ندارند, (تحریم , آیه ی 6); ولی جن مانند انسان مختار است و لذا امکان نافرمانی برای آنان وجود دارد. قرآن نیز آنها را به مؤمن , کافر , فاسق و صالح تقسیم می کند, (جن , آیه ی 14) و آنها را لایق پاداش و کیفر اخروی می دانید, (انعام , آیه ی 128; الرحمان , آیه ی 39; اعراف , آیه ی 179; هود, آیه ی 119; سجده , آیه ی 13). بنابراین جن مانند هر موجود دیگری , لایق و شایسته ی آفرینش است ; چرا که از دیدگاه فلسفی , خدای فیاض , هر چیزی را می آفریند. این که شیطان - و نیز انسان های کافر و گنهکار - با اختیار خویش از مسیر اصلی و هدف نهایی آفرینش خود دور شده اند, باعث نمی شود آفرینش آنان لغو و مخالفت حکمت باشد. خداوند متعال , آنها را آفرید تا با اختیار خویش , اطاعت کنند. و لازمه ی اطاعت اختیاری این است که امکان مخالفت اختیاری را نیز به آنها اعطا کند. پس مخالفت آنان , ضرری و لطمه ای به حکیمانه بودن آفرینش شان نمی زند. آنچه گفته شد فلسفه ی آفرینش شیطان با توجه به خود او و عملکرد خود او است و می تواند توجیه کننده ی آفرینش او باشد. اما اگر وجود شیطان را در رابطه با آفرینش انسان بسنجیم , این سؤال مطرح می شود که در آیا وجود شیطان برای آفرینش انسان لازم و ضروری است یا نه ؟)) ابلیس , پس از نافرمانی و رانده شدن از درگاه الهی , از خداوند متعال , مهلت خواست تا انسان را فریب دهد: ((قال انظرنی الی یوم یبعثون قال انک من المنظرین ; شیطان گفت ]حال که رانده ی درگاه شدم [ پس مرا تا به روزی که خلایق برانگیخته شوند مهلت ده ؟; خدا فرمود البته مهلت خواهی داشت )), (اعراف , آیه ی 14 و 15). از این که خداوند چنین فرصتی را به ابلیس داده است , در می یابیم که فریب انسان ها از سوی شیطان در نظام آفرینش , نه تنها با هدف آفرینش انسان ناسازگار نیست ; بلکه در مسیر آن هم است . قبل از بیان فلسفه وجودی شیطان برای آفرینش انسان باید تذکر داد که جزئیات برهان بردار نیستند و آنچه در اینجا ذکر می شود فوایدی برای وجود شیطان در آفرینش انسان است . انسان برای رسیدن به کمال اختیاری - که هدف آفرینش او است - باید از دو نوع گرایش و تمایلات خوب و بد بهره مند باشد. اگر فقط گرایش به خوبی در او موجود باشد, مانند ملائکه خواهد شد و چنانچه تنها گرایش های مادی او را دعوت کنند, مانند حیوانات مجالی برای صعود اختیاری معنوی نخواهد داشت و اگر هر دو را داشته باشد, با انتخاب ((خوبی ها)), از ملائکه برتر و به کمال مطلوب خود نائل خواهد شد و اگر (بدی ها) را برگزید, از حیوانات پست تر خواهد بود. انسان در درون خود, دارای دو گرایش (حق و باطل ) است ; یعنی , ((نفس اماره )), او را به بدها و ((عقل و فطرت )) او را به خوبی ها می خواند و انسان در انتخاب هر یک از این دو راه مختار و مستقل است ; اما این استقلال در انتخاب , منافاتی ندارد. با این که شیطان از بیرون , وسوسه کننده و دعوت کننده ی او به بدی ها و ملائکه دعوت کننده ی او به خوبی ها هستند; انسان با اختیار خود, در ولایت شیطان یا ملائکه داخل می شود. در این رابطه خداوند متعال می فرماید: ((یا بنی آدم لا یفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنه ... انا جلعنا الشیاطین اولیائ للذین لا یؤمنون ; ای فرزندان آدم ! مبادا شیطان شما را فریب دهد, چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد... ما نوع شیطان را اولیای آنان که به خدای ایمان نمی آورند قرار داده ایم )), (اعراف , آیه ی 27). و نیز فرمود: ((کتب علیه انه من تولاه فانه یضله ; در لوح تقدیر چنین فرض و لازم شرده که هر کس شیطان را پیشوای خود سازد وی او را گمراه کند)), (حج , آیه ی 4). در جای دیگر نیز می فرماید: ((ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه ... نحن اولیائکم فی الحیاه الدنیا و فی الاخره ; آنان که گفتند پروردگار ما خدای یکتا است و بر این ایمان پایدار ماندند, فرشتگان بر آنان نازل شوند... ما ]فرشتگان [ در دنیا و آخرت اولیای شما در دنیا و آخرت هستیم .)) به عبارت دیگر, نفس اماره - که خود ((اماره بالسوئ)) است - انسان را آماده ی پذیرش وسوسه ها و دعوت های شیطان می کند و شیطان انسان را بیشتر گمراه می کند. ((و یعاضد لی الهوی ...; خدایا من از شیطان شکایت دارم که ... هوای نفس را تقویت می کند)), (بحار, ج 94, ص 143) پیروی از عقل و فطرت نیز که هدایت درونی هستند - انسان را لایق رحمت های خاص الهی از سوی ملائکه می کند. وجود شیطان برای دعوت به بدی ها و تحریک نفس اماره , مکمل بیرونی گرایش انسان به بدی هاست ; همان گونه که وجود ملائکه و دعوت آنان به خوبی ها و تقویت عقل و فطرت مکمل بیرونی گرایش انسان به خوبی است و از تعامل این دو, انسان کامل پرورش می یابد. برخی ((وجود شیطان )) را عاملی برای انگیزه ی بیشتر انسان در پناه بردن به خدا می دانند و این پناه جویی او را در مسیر تکاملی قرار می دهد. تأکیدهای قرآن در این رابطه فراوان است : ((قل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین , و اعوذ بک رب ان یحضرون ; ای رسول بگو: بار الها: من از وسوسه و فریب شیاطین به سوی تو پناه می آورم و هم به تو پناه می آورم بار خدایا از آن که شیاطین به مجلسم حضور به هم رسانند...)), (المؤمنون , آیه 97 و 98). ((فاذا قرائت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم ; چون خواهی تلاوت قرآن کنی , اول از شر شیطان مردود به خدا پناه بر)), (نمل , آیه ی 98).برای توضیح بیشتر درباره وجود شیطان و مهلت یافتن او توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:این پرسش، پرسشى بنیادین است که براى هر اندیشمند مسلمانى به گونه اى رخ مى نماید و پاسخ به آن در گرو کاویدن جنبه هاى مختلف آن است. در این پرسش سه طرف - خداوند، انسان و شیطان - قرار دارد که به طور مختصر به بررسى آنها مى پردازیم: 1. هدف خداوند از خلقت انسان آن بود که او را به کمال برساند؛ یعنى، هدف مربوط به فعل خداوند مى شود و نه به فاعل؛ زیرا خداوند خود کامل على الاطلاق است و نمى توان غایت و هدفى براى ذات او تصوّر کرد. 2. تبلور کمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت او است؛ از این رو خداوند فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِن وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛ «جن و انس را تنها براى عبادت خود آفریدم»؛ ذاریات (51)، آیه 56. زیرا با عبادت و معرفت خداوند کامل على الاطلاق، کمال انسان تحقق مى یابد. 3. انسان عبادت گر را تنها در صورتى مى توان متحرک به سوى کمال به حساب آورد که آگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب کرده باشد؛ نه آن که همانند فرشتگان به صورت تکوینى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصیان و نافرمانى خداوند نداشته باشد: «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»؛ انبیاء (21)، آیه 26 و 27. و چه زیبا سروده است خواجه شیراز در این باره: جلوه اى کرد رُخش دید ملک عشق نداشت غرق در غیرت شد و آتش به سراپرده آدم زد 4. به همین جهت خداوند انسان را موجودى مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در گرو اختیار خودش قرار داد؛ چنان که مى فرماید: «إِنَّا هَدَیْناهُ السبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»؛ «ما راه را به انسان نشان دادیم، حال یا سپاس گزار است و یا ناسپاس».انسان (76)، آیه 3. 5. از اینجا است که مسأله امتحان - به عنوان یکى از اهداف واسطه اى خلقت انسان - مطرح مى شود؛ زیرا امتحان تبلور اختیار انسان است و جاى تعجب ندارد که در آیات فراوانى از قرآن کریم، مطرح شدن این مسأله را به گونه هاى مختلف مشاهده کنیم؛ چنان که مى فرماید: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ»؛ «ما انسان را از نطفه اى آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم»همان، آیه 2. همچنین مراجعه شود به آیات 31، سوره محمد؛ 35 سوره انبیاء؛ 155 سوره بقره؛ 7 سوره کهف؛ 165 سوره انعام؛ 7 سوره هود؛ 2 سوره ملک، 15 سوره فجر و... . 6. برقرارى یک «امتحان عادلانه» تنها در گرو وجود شرایط و امکانات براى گزینش هر یک از دو طرف مسیر خیر و شر به وسیله انسان است. اما خداوند از آن رو که انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مى داند و تنها براى خلقت او به خود تبریک گفته است، «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»؛ مؤمنون (23)، آیه 14. در جهت انتخاب مسیر کمال و خیر، امکانات فراوانى را در اختیار او گذاشته است؛ از جمله: 1-6. آفرینش او بر اساس فطرت و گرایش ذاتى به خداوند: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ التِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»؛ روم (30)، آیه 30. 2-6. ورود خداوند به صحنه براى کمک به هدایت انسان: «قُلِ اللَّهُ یَهْدِى لِلْحَقِّ»؛ یونس (10)، آیه 35. 3-6. الهام خوبى ها و بدى ها به انسان به منظور گزینش آگاهانه او: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ شمس (91)، آیه 28. 4-6. محبوب قرار دادن ایمان به خداوند در نهاد انسان ها: «حَببَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَینَهُ فِى قُلُوبِکُمْ»؛ حجرات (49)، آیه 7. 5-6. یارى رساندن ویژه به مؤمنان در مسیر زندگانى: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الذِینَ آمَنُوا فِى الْحَیاةِ الدنْیا»؛ غافر (40)، آیه 56. با استفاده از المیزان، ج 12، ص 159. 6-6. و بالاخره گشودن راه هاى هدایت به تناسب تلاش انسان: «جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنهُمْ سُبُلَنا وَ إِن اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»؛ ابراهیم (14)، آیه 12. 7. حال با وجود این همه امکانات در جانب خیر، وجود نیرویى در جانب شر موجب مى شود که آزمایش الهى از صورى بودن در آید؛ یعنى، وجود نیروهایى وسوسه گر که در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شرّ وسوسه کنند، در این صورت باعث مى شود که انسان واقعاً در میان دو راهى ها، قرار گیرد و خود با اراده و عزم خویش مسیرى را انتخاب کند. به عبارت دیگر وسوسه هاى شیطانى باعث مى شود که انسان به مبارزه برخیزد و با استمداد از عنایات الهى نبردى سهمگین را آغاز کند و به این وسیله نفس او پرورش و تکامل یابد و عالى ترین مدارج کمال ممکن را کسب کند و چون در این صورت امتحان جدى صورت گرفته است حقیقت شخصیت او خواه مثبت و ملکوتى یا منفى و منحط بروز پیدا مى کند، یعنى انسان نهان خود را نشان مى دهد. از اینجا بود که با نافرمانى ابلیس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضاى او براى مهلت داشتن به منظور اغواى نوع انسانى؛ خداوند با تقاضاى او به صورت اجمالى موافقت کرد و به او مهلت داد تا در مقابل نیروهاى الهى، وسوسه گر انسان به سمت شر باشد، اما در عین حال قدرت او در این زمینه را محدود ساخت و هیچ سلطه اى بر انسان ها به او نداد. «وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمنْ هُوَ مِنْها فِى شَکٍّ»؛ سبا (34)، آیه 21. 8. اغواگرى شیطان نیز تنها در انسان هایى مؤثر است که جانب شر را بر خیر ترجیح مى دهند، اما خالصان و خداجویان حقیقى اندک گزندى از او نمى بیند، چنان که شیطان خود بر ناتوانى خویش در این زمینه اعتراف کرده و مى گوید: «فَبِعِزتِکَ لَأُغْوِیَنهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ». بنابراین وسوسه گرى شیطان، پس از روى گردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است. چنین کسانى که با اختیار و انتخاب خود کفر ورزیده، قابلیت محبت و همراهى با پاک ترین انسان هاى روى زمین را از دست داده اند؛ سزاوار آن هستند که به وسوسه هاى شیطانى گرفتار شوند و این خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همین دنیا است: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤُزهُمْ أَزًّا»؛ «آیا ندانستى که ما شیطان ها را بر کافران گماشته ایم، آنان را شدیداً تحریک کنند؟!»مریم (19)، آیه 83. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image