تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه
یکی از وجوه مهم نهضت مشروطه، نقشآفرینی روشنفکران غربزده و به انحراف کشاندن این حرکت مردمی به سمت منافع بیگانگان بوده است. به مناسبت چهاردهم مرداد ماه، سالروز صدور فرمان مشروطه به بررسی دورههای گوناگون روشنفکری در ایران می پردازیم.
در تاریخ معاصر ایران و از آغاز ورود جریان روشنفکری به عنوان یک پدیده نامأنوس و جدید تا امروز، میتوان چهار موج روشنفکری را برشمرد: موج اول که در دوران مشروطه شکل گرفت. موج دوم که پس از مشروطه و در دوران پهلوی اول پدید آمد. موج سوم که مربوط به دوره پهلوی دوم است و موج چهارم که به سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی برمیگردد و تا امروز هم ادامه دارد.
موج نخست؛ روشنفکری در دوران مشروطه
تجزیه و تحلیل مقوله روشنفکری در ایران نیازمند توجه به فرهنگ و محیطی است که این جریان در آن پدید آمده و شکل گرفته است. لازمه شناخت و سنجش سلامت هر پدیده سیاسی اجتماعی، شناخت فرهنگ و محیط شکلدهنده آن است؛ بنابراین، برای تحلیل پدیده روشنفکری در ایران باید به خاستگاه این پدیده توجه کرد.
جریان روشنفکری در ایران از تحولات اجتماعی عصر مشروطه آغاز شد. واژه روشنفکری به معنی «انتلکتوئل» واژهای است که در بستر تحولات جامعه غربی شکل گرفت. طبعاً این مفهوم، ویژگیها و برداشتها و رویکردهای نظری خاصی را در بر داشت که کاملاً بین این واژه و محیط شکلگیری آن انس و الفت و همگونی ایجاد کرده بود. این واژه در دیگر جوامع نفوذ کرد و رشد نمود و کوشید تا خود را به باورهای محیط مقصد تحمیل کند؛ باورهایی که مخاطب اصلی این تحول اندیشهای به حساب میآمدند، یعنی باورهای نخبگان.
بنابراین و از این منظر، فرهنگ حاکم بر جریان روشنفکری فرهنگی غربی همواره با ویژگیها و خصوصیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دیگر جنبههای شکلدهنده به آن همراه است. واژه «روشنفکری» با بار معنایی و مفهوم غربی آن، واژهای است که در قلمرو فرهنگی غرب و در جامعه غربی شکل گرفته است و محیط غرب با سابقه و دیرینه ویژه خود در پیدایش آن مؤثر بوده است. البته این مسئله با اهدافی مهم و کلیدی رخ داده است که یکی از مهمترین آنها، خروج جامعه غرب از بنبست فرهنگی و یا قیام علیه اندیشههای ارتجاعی حاکم بر آن جامعه بوده است.
این واژه و این جریان فکری در کشورهای دیگر نیز توسعه یافت و نفوذ کرد. در جامعه ما هم از همان آغاز حضور، جریانهای روشنفکری به ویژه در جنبشهای اجتماعی ایران رشد یافت و طبیعی بود که این جریان با چالش و مقاومت روبه رو شد، زیرا به دلیل ویژگیهای خاص فرهنگی و اجتماعی ما، کاملاً روشن است که روشنفکری با همه ابعاد غربی آن نمیتواند در فرهنگ و محیط ما منشتر شود و رشد کند.
از سوی دیگر، محیط و جامعه ایران محیطی است که باید با مختصات و چهارچوب ویژه خودش تعریف و تبیین شود و پذیرای نخبگان و روشنفکران بومی از جنس فضای مخصوص خودش باشد.
در اینجا باید باز تصریح کنم که جریانهای فکری و فرهنگی با محیط تولیدشان نسبت دارند. این نکته همان حلقه مفقودهای است که اگر مورد توجه قرار گیرد، مشخص میشود که چرا جریانهای روشنفکری در ایران غیرطبیعی و بیمارگونه پا به عرصه وجود گذاشتند. این بیماری هم بُعد ظاهری را در بر میگیرد و هم بُعد فکری و اندیشهای را؛ مانند انسانی که هم جسمش بیمار است و هم روح و روانش و در نتیجه نمیتواند عامل سلامتی و سعادتخواهی و فضیلتپروری در جامعه باشد.
در دوران مشروطیت، جریان روشنفکری با شعار تجددخواهی، سازندگی و تحول از جنس غربی شدن وارد جامعه ما شد که طبیعتاً باید برای همبستگی و همگرایی بین اندیشه و عمل حرکت میکرد، اما جامعه را به سوی واگرایی و از هم گسیختگی سوق داد، زیرا اصولاً با فرهنگ و محیط این جامعه بیگانه بود. طبعاً این جریان برای جامعه غربی یک فرصت بود، ولی برای جامعه ما تبدیل به یک تهدید شد؛ فرصتی که جریان روشنفکری برای غرب پدید آورد، این بود که وقتی این جریان به جامعه ما وارد شد، آن انسجام درونی اندیشههای تحولساز را از مسیر اصیل و واقعی خودش خارج کرد و ما نتیجه آن را در انقلاب مشروطه میبینیم. در واقع انقلاب مشروطه، مظهر مصداقی این قضیه است؛ یک حرکت مردمی با مدیریت نخبگان و اندیشمندان برای رهایی و نجات، اما این حرکت به لحاظ مبنایی و اندیشهای و فکری روشنفکری غربی با همان مضامین و افکار و اندیشهها مداخله میکند و آن را از اصل اصیل خودش منحرف میکند.
تلقی از واژه روشنفکری در ایران، بیمارگونه شکل گرفت و پا به عرصه وجود گذاشت. به همین سبب بود که فرآیندهای شکلگیری روشنفکری در جامعه ما، فرآیندهایی ناسالم، غیر اصیل و نامأنوس بود که فرهنگ و ویژگیها و مختصات خودش را داشت. طبیعتاً این روشنفکری چون خود بیمار بود، جامعه را هم مبتلا کرد و مانند یک بیماری واگیردار و خطرناک، همه حوزههای جسمانی و روحانی، اندیشهای و عملی، فردی و جمعی، راهبردی و کاربردی، جامعه را مبتلا کرد و به سوی انحطاط پیش برد؛ در دوران مشروطه چنین اتفاقی افتاد.
نکته مهم این است که وقتی دیدگاه روشنفکران عصر مشروطه را مطالعه و بررسی میکنیم، میبینیم که انقلاب مشروطه از منظر آنها تولید و احیای هویتی بوده که حیات و پویایی آن را در اتصال به تمدن و فرهنگ غرب میدانستهاند. این یک خطا و یک بیماری بزرگ است که انسان تلاش کند تا هویت خود را در غیر جستوجو کند. با این وضعیت، جریان روشنفکری ایران وارد موج دوم و عصر پهلوی اول میشود و دوباره همان اشتباه دوران مشروطه تکرار میشود.
موج دوم و سوم: دوران پهلوی
موج دوم ورود روشنفکری به ایران در دوره پهلوی اول است و موج سوم آن نیز در دوره پهلوی دوم واقع است. در موج دوم که پس از مشروطه رخ داد، روشنفکری از حیطه و تسلط جریانهای صرفاً طبقاتی غرب خارج و وارد بسترهای مردمی شد. غرب برای تسلط بر این بستر نیز استراتژیهایی را تبیین کرد، اما در اینجا دیگر حاشیه امنیتی نبود و شکلگیری روشنفکری برای غرب پراکنده شد و دیگر متمرکز نبود.
در این عصر که همزمان با دوره سلطنت رضاخان است، تلاطمهایی را در حوزه روشنفکری میبینیم. در مرحله سوم اما میان موج روشنفکری و نگاه به سلطنت و پهلویت با همه مختصات آن، یک پارادوکس ایجاد شد. همین پارادوکس یک طیف روشنفکری جدیدی را سازماندهی کرد که در سه عرصه قابل بررسی است:
الف) روشنفکری غربگرا که همواره در تلاش برای حفظ وضع موجود است.
ب) روشنفکری با غربگرایی مخالف است، اما دارای رویکرد غیر بومی؛ مثل چپها و مارکسیست ها
پ) روشنفکری بومی با گرایش به مردم و جامعه
گروه روشنفکری بومی، با گرایش زیادی که به مردم و جامعه پیدا کرد، در جریان انقلاب اسلامی نیز نقش مهم و مفیدی را ایفا کرد. در واقع موج سوم که در دوران پهلوی دوم واقع شد، ادامه روند تعامل همین سه عرصه است. البته روشنفکری در دوران پهلوی جای بحث و تحلیل بیشتری دارد که در اینجا به همین مقدار بسنده میکنیم.
موج چهارم: روشنفکری پس از انقلاب اسلامی
موج چهارم روشنفکری که موضوع اصلی بحث ما نیز هست، پس از انقلاب اسلامی پدید آمد. این موج در دو قالب شکل گرفت؛ گروه روشنفکر مردمی که مأنوس با انقلاب و جامعه ایران بود و طیف دومی که علیه انقلاب و اصالت آن به اجماع رسید. ما امروزه همچنان تعارض بین این دو جریان را میبینیم.
در واقع پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یک جریان از روشنفکران جذب مردم و انقلاب شدند و به تدریج تلاش کردند که حوزه روشنفکری را بومی کنند. با اینکه روشنفکری یک پدیده وارداتی غربی بود، این گروه کوشیدند تا این پدیده و این ویژگی را در روشنفکری بومی ایرانی مستحیل کنند. البته روشن است که وقتی یک پدیدهای از یک فرهنگ خاص، در فرهنگ و مکتب دیگری استحاله شود، دیگر آن مورد قبلی به شمار نمیآید و به عبارتی، تبدیل میشود به یک جریان فکری آگاهانه دیگر و با ویژگیهای دیگر.
گروه دوم روشنفکران پس از انقلاب اسلامی، گروهی بودهاند که بر همان فرآیند رویارویی با فرهنگ و محیط ایرانی پافشاری و ایستادگی میکنند. رویارویی با فرهنگ و جامعه ایران هم یعنی رویارویی با انقلاب و خصایص اصیل اسلامی و ایرانی جامعه. به معنی دیگر، این گروه هنوز به غرب و ایجاد تحول از نوع غربی آن امید دارند. امروزه و در اصطلاح جامعهشناسی، از اینگونه روشنفکری به عنوان اپوزیسیون یاد میکنند؛ یعنی خواهان براندازی و از بین بردن جامعهای که پس از انقلاب شکل گرفته است.
این دو جریان پس از پیروزی انقلاب هم به حرکت خود ادامه دادهاند و همچنان به جلو میروند. اینجانب معتقدم که هرقدر هم انقلاب اسلامی به پیش برود، با توجه به وجود و حفظ اصالتهای اسلامی-ایرانی و حاکمیت ارزشهای بومی در جامعه ما، این شکاف بین دو حوزه روشنفکری بیشتر خواهد شد، زیرا جریان دوم، خواهان مخالفت و ایستادگی در مسیر بومی شدن اندیشهها، افکار، قابلیتها و توانمندیهای جامعه است.
گفتنی است که هر جا انحراف یا آسیب یا رکودی میبینیم، زمانی است که ما در عرصه تحولات، روشنفکرانی اقتباسگر و تقلیدگر داریم، اما هر جا که حرکت به جلو و پویایی و نشاط را میبینیم، حضور روشنفکران و نخبگان خودیاندیش و بومیاندیش کاملاً محسوس است.
امروزه و با همه این تفاسیر، ما با شرایطی روبهرو هستیم که به هر حال باید بکوشیم تا این وضعیت جامعه فکری و اندیشهای کشور را مدیریت کنیم؛ یعنی اصالتها و بایدهای حوزه اصیل روشنفکری را تقویت کنیم و سره را از ناسره تشخیص دهیم و جدا کنیم. تحیکم رابطه میان روشنفکران با مردم، علاوه بر اینکه خاستگاه اصلی و پایگاه اجتماعی خیلی از آنها را شکل میدهد و تقویت میکند، خودآگاهی نسبت به شکل منفی روشنفکری در ایران را نیز تقویت خواهد کرد.
وقتی ما امروزه صحبت از جنگ نرم و قدرت نرم در دنیا میکنیم، قطعاً یکی از مهمترین کارگزاران این عرصه همین روشنفکران هستند. باید با دقت و مراقبت عالمانه و نه احساسی و غیر عالمانه، برای رویارویی با آنها استراتژی مناسبی داشت. اگر این روند پیش برود، ما میتوانیم در حوزه روشنفکری تحولات دقیقی را ببینیم.
آینده ما در همین راستا، آیندهای است که همبستگی و وحدت میان جریان روشنفکری با مردم و دیگر عرصههای مؤثر فکری جامعه مانند حوزهها و دانشگاهها میتواند جبههای بسیار محکم پدید آورد. اگر این گونه باشد، رویارویی با طیف مخالف، یعنی غرب و روشنفکران غربگرای دگراندیش، مؤثرتر انجام میشود و آنها را در فرهنگ بومی و دینی حل خواهد کرد.
این مقوله که از چالشهای آینده جامعه ماست، چالشی است که به هر حال با آگاهبخشی و به ویژه تأکید بر بحث علوم انسانی بومی و اسلامی باید برطرف شود.
ما به خوبی می دانیم که جامعه ما جدای از علوم انسانی مولود انقلاب اسلامی است؛ بنابراین، این انسان باید به وسیله علوم انسانی که توسط انقلاب اسلامی متحول شده، مورد بازتعریف قرار گیرد.
درواقع انقلاب اسلامی باید علوم انسانی را متحول کند و جهت بدهد، چرا که موتور انقلاب اسلامی و دستاوردهای کلان آن در آینده وابسته به علوم انسانی است. انسان انقلاب اسلامی با انسان انقلاب فرانسه یا انگلیس یا بلژیک و ... متفاوت است. این تفاوتها را چه زمانی میتوانیم آشکار کنیم؟ وجوه برتریها یا آینده متأثر از این رویکرد فکری را چه زمانی میتوانیم مشخص کنیم؟ زمانی که علوم انسانی ما بتواند راه خودش را برود. چه کسانی میتوانند این مطلب را جامه عمل بپوشانند؟ فکرهای سالم، دلسوز و اصیل دانشگاهی و حوزوی که خاستگاه ایشان، همان خاستگاههای روشنفکری بومی و خودی است.
باید بکوشیم تا میان دو واژه روشنفکری و بومی، روشنفکری و خودی، روشنفکری و اصالتخواهی و اصالتپروری، پیوندی درست و جدی برقرار کنیم. این مسأله افزون بر اینکه میتواند مبنای خوبی برای جاذبه و دافعه باشد، موجب میشود که آن گروه از روشنفکران که پس از دیدن این همه حجت و نشانه، باز نمیخواهند از خواب غفلت بیدار شوند، سرانجام واقعیت را ببینند و به آن پی ببرند.
بنابراین، موجب تأسف است که پس از گذشت این همه سال و پس از این همه تجربههای تاریخی متفاوت، باز یک نفر پیدا شود و با گذاشتن عنوان روشنفکر بر خود، تأکید کند که راه نجات ما پیروی از غرب است و اینکه دنبالهروی از کشورهای بیگانه، ما را نجات خواهد داد. این ادبیات و نگاه، ادبیات و نگاه تازهای نیست، بلکه همان نگاه و حرف کهنه و قدیمی و دورافتادهای است که در تاریخ ما بوده است؛ این پدیده نشانه خودناباوری و ناتوانی برخی افراد است و البته به هر حال باید مورد توجه قرار بگیرد.
* دکتر محمدرحیم عیوضی، پژوهشگر و استاد دانشگاه
منبع: khamenei.ir .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.