شبهات عدل /

تخمین زمان مطالعه: 23 دقیقه

شبهات موجود در زمینه عدل الهی چیست؟


شبهات عدل مراد، واقعیّت هایى در جهان است که با عدل الهى سازگار نمى نمایند؛ همانند وجود مرگ، تفاوت ها میان موجودات، فقر و آفت ها، مصیبت ها، بلایاى طبیعى و مکافات دنیایى. متکلّمان امامیّه از دو منظر بدین شبهه ها پاسخ گفته اند:الف. منظر درون دینى و ایمان مذهبىخداوند، عالم و حکیم و مهربان است و ریشه هاى ستمگرى، همانند نادانى، ناتوانى و عقده هاى روانى به ساحت ربوبى او راه ندارند و بدین روى انگیزه اى براى اینکه خداوند به کسى ستم روا دارد، نمى توان یافت. حکمت پاره اى از شرور و ناملایمات زندگى دنیایى بر بشر روشن نیست و او را یاراى رسیدن بدان نیست (مجموعه آثار شهید مطهّرى، 1/ 117کسانى که از این منظر به وقایع جهان مى نگرند، خود را با چون و چراهاى مسئله شرور درگیر نمى کنند و مى کوشند تا به حکمت و فلسفه شرور راه یابند.ب. منظر برون دینى و تأمّلات کلامى و فلسفىمتکلّمان و فیلسوفان از این منظر پاسخ هایى براى شبهه ها پیش کشیده اند که مهم ترین آنها عبارت اند از:شرور، از سنخ عدم و نیستى اند. نابینایى، ناشنوایى، ناتوانى، بیمارى و مانند آن، در حقیقت عبارت اند از نبود بینایى و شنوایى و توانمندى و سلامت. نیستى را در نظام علّت و معلول نیازى به علّت نیست و بدین سان، ناچار نیستیم آن را به خداوند نسبت دهیم. هر چند ریشه این پاسخ را مى توان در اندیشه هاى یونان قدیم بازیافت، حکماى مسلمان آن را پرورانیده و شکلى نو بدان بخشیده اند و پژوهش هایى عالمانه درباره اش سامان داده اند (مجموعه آثار شهید مطهرى، 1/ 149؛ عدل الهى از دیدگاه امام خمینى، 156)شرور نسبى اند و شرّ مطلق در عالم وجود ندارد؛ چنان که مولوى، عارف نامدار مسلمان به زبان شعر گفته است: زهر مار، آن مار را باشد حیات/ لیک آن مر آدمى را شد ممات/ پس بد مطلق نباشد در جهان/ بد به نسبت باشد این را هم بدان 3. خیر و شرّ در جهان به هم آمیخته اند. جهان، واحدى تجزیه ناپذیر است و اجزاى آن همانند اعضاى یک پیکرند. از این رو، کنار رفتن برخى بخش ها از آن، به نابودى دیگر بخش ها مى انجامد؛ همان سان که ابقاى آنها عین ابقاى همه است. نه تنها عدم ها از وجودها، و وجودهاى نسبى از وجودهاى حقیقى جدایى نمى پذیرند، وجودهاى حقیقى نیز از هم تفکیک نمى توانند شد.بنابر این، شرور هرگز از خیرات جدا نمى شوند (مجموعه آثار شهید مطهّرى، 1/ 165). 4. هر چند شرور فراوانى در جهان یافته مى شوند، خیرات بیش تر از آنهایند؛ زیرا اگر جز این بود، جهان روى به نابودى مى نهاد. پایدارى عالم طبیعت گواه بر فزونى خیرات است (قلمرو دین، 755. شرور مقدّمه خیرات اند. سختى ها، گرفتارى ها، مصائب و ... سهمى بنیادى در پرورش و تکامل علمى، عملى، معنوى و ... انسان دارند. شرور سه کارکرد سازنده دارند: یکى آنکه وجود بدى ها و زشتى ها در پدید آمدن مجموعه زیبایى هاى جهان ضرورى است. دوم آنکه زیبایى ها، زیبایى خویش را وامدار زشتى هایند. سوم آنکه بدى ها و زشتى ها، مقدّمه خوبى ها و زیبایى هایند. قرآن کریم نیز بر این حقیقت اشارت برده و فرموده است: «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ» (حج/ 161؛ لقمان/ 29؛ فاطر/ 13؛ حدید/ 6؛ مجموعه آثار شهید مطهرى، 1/ 174). 6. اراده خداوند اوّلًا و بالذّات به خیر تعلّق مى یابد و ثانیاً و بالعرض به شرور. بدین سان، شرور، بالذّات، متعلّق اراده الهى نیستند..7. تصوّر وجود شرّ در جهان، ناشى از جزءنگرى است. اگر کسى با دید کل نگر به جهان نظر کند و اجزاى جهان را جدا از یکدیگر نینگارد، مجموعه آنها را خیر محض مى داند. 8. پاره اى از شرور ساخته و پرداخته اراده انسانى اند؛ همانند شرور اخلاقى، اقتصادى و حتى زیست محیطى. 9. برخى وقایع که آدمى آنها را خوش نمى دارد و در زمره شرور بدانها مى نگرد، شر نیستند؛ همانند مرگ که اگر پایان زندگى انسان شمرده شود، شرّ است و اگر تولّدى دیگر فرض گردد و دریچه اى براى ورود به جهانى فراخ تر و بهتر، خیر محض است (مجموعه آثار، 6/ 204 آیا تفاوتهاى طبیعى در انسانها با عدالت سازگار است؟در آیه 32 از سوره نساء مى خوانیم «و لا تتمنّوا ما فضّل الله بعضکم على بعض ...» (برتریهایى که خداوند نسبت به بعضى از شما بر بعضى دیگر قرار داده آرزو نکنید ...) با توجه به آیه شریفه بسیارى از خود مى پرسند چرا بعضى از افراد استعدادشان بیشتر و بعضى کمتر، بعضى زیبا و بعضى دیگر از زیبائى، کم بهره اند، بعضى از نظر جسمى فوق العاده نیرومند و بعضى معمولى هستند، آیا این «تفاوتهاى طبیعى» با اصل عدالت پروردگار سازگار است؟ در پاسخ باید به چند نکته توجه داشت:قسمتى از تفاوت هاى جسمى و روحى مردم با یکدیگر، معلول اختلافات طبقاتى و مظالم اجتماعى و یا سهل انگارى هاى فردى است که هیچ گونه ارتباطى به دستگاه آفرینش ندارد، مثلًا بسیارى از فرزندان ثروتمندان از فرزندان مردم فقیر، هم ازنظرجسمى قوى تر و زیباتر و هم از نظر استعداد پیشرفته ترند، به دلیل اینکه آنها از تغذیه و بهداشت کافى بهره مندند در حالى که اینها در محرومیت قرار دارند، و یا افرادى هستند که بر اثر تنبلى و سهل انگارى نیروهاى جسمى و روحى خود را از دست مى دهند. این گونه اختلافها را باید «اختلافهاى ساختگى و بى دلیل» دانست که با از بین رفتن نظام طبقاتى و تعمیم عدالت اجتماعى از میان خواهد رفت، و هیچ گاه اسلام و قرآن بر این گونه تفاوت ها صحّه نگذاشته است. قسمتى دیگر از این تفاوتها، طبیعى و لازمه آفرینش انسان است یعنى یک جامعه اگر هم از عدالت اجتماعى کامل برخوردار باشد تمام افرادش همانند مصنوعات یک کارخانه، یک شکل و یک جور نخواهند بود و طبعاً با هم تفاوت هائى خواهند داشت، ولى باید دانست که معمولًا مواهب الهى و استعدادهاى جسمى و روحى انسانها آنچنان تقسیم شده که هر کسى قسمتى از آن را دارد، یعنى کمتر کسى پیدا مى شود که این مواهب را یکجا داشته باشد، یکى از نیروى بدنى کافى برخوردار است، و دیگرى استعداد ریاضى خوبى دارد، یکى ذوق شعر، و دیگرى عشق به تجارت، و بعضى هوش سرشارى براى کشاورزى، و بعضى، از استعدادهاى ویژه دیگرى برخوردارند، مهم این است که جامعه یا خود اشخاص، استعدادها را کشف کنند، و آنها را در محیط سالمى پرورش دهند، تا هر انسانى بتواند نقطه قوت خویش را آشکار سازد و از آن بهره بردارى کند. این موضوع را نیز باید یادآورى کرد که یک جامعه همانند یک پیکر انسان، نیاز به بافت ها و عضلات و سلولهاى گوناگون دارد، یعنى همانطور که اگر یک بدن، تمام از سلولهاى ظریف همانند سلولهاى چشم و مغز ساخته شده باشد دوام ندارد، و یا اگر تمام سلولهاى آن خشن و غیر قابل انعطاف همانند سلولهاى استخوانى باشند کارائى کافى براى وظائف مختلف نخواهد داشت، بلکه باید از سلولهاى گوناگونى که یکى وظیفه تفکر و دیگرى مشاهده و دیگرى شنیدن و دیگرى سخن گفتن را عهده دار شوند تشکیل شده باشد، همچنین براى به وجود آمدن یک «جامعه کامل» نیاز به استعدادها و ذوق ها و ساختمان هاى مختلف بدنى و فکرى است، اما نه به این معنى که بعضى از اعضاء پیکر اجتماع در محرومیت به سر برند و یا خدمات آنها کوچک شمرده شود و یا تحقیر گردند، همانطور که سلولهاى بدن با تمام تفاوتى که دارند همگى از غذا و هوا و سایر نیازمندى ها به مقدار لازم بهره مى گیرند. و به عبارت دیگر تفاوت ساختمان روحى و جسمى در آن قسمتهائى که طبیعى است (نه ظالمانه و تحمیلى) مقتضاى «حکمت» پروردگار است و عدالت هیچ گاه نمى تواند از حکمت جدا باشد، فى المثل اگر تمام سلولهاى بدن انسان یکنواخت آفریده مى شد، دور از حکمت بود، و عدالت به معنى قرار دادن هر چیز در محل مناسب خود نیز در آن وجود نداشت، همچنین اگر یک روز تمام مردم جامعه مثل هم فکر کنند و استعداد همانندى داشته باشند در همان یک روز وضع جامعه به کلى درهم مى ریزد. آیا ایجاد تفاوت از نظر روزى در میان مردم با عدالت سازگار است؟در سوره نمل آیه 71 مى خوانیم: «و الله فضّل بعضکم على بعض فى الرزق» (خداوند بعضى از شما را بر بعضى دیگر از نظر روزى برترى داد)در اینجا این سؤال پیش مى آید که آیا ایجاد تفاوت و اختلاف از نظر رزق و روزى در میان مردم با اصول عدالت پروردگار و مساواتى که باید بر نظام جوامع بشرى حاکم باشد، سازگار است؟در پاسخ این سؤال باید به دو نکته دقیقاً توجه داشت:1- بدون شک اختلافى که در میان انسانها از نظر بهره هاى مادى و درآمدها وجود دارد قسمت مهمش مربوط به تفاوت استعدادهاى آنها است، این تفاوت استعدادهاى جسمانى و روحانى که سرچشمه تفاوت در کمیت و کیفیت فعالیتهاى اقتصادى مى شود بهره بعضى را بیشتر و درآمد بعضى را کمتر مى کند،البته تردیدى نیست که گاهى صرفاً حوادثى که از نظر ما جنبه تصادف دارد سبب مى شود که بعضى به مواهب بیشترى دست یابند، ولى اینها را مى توان امور استثنائى شمرد، آنچه پایه و ضابطه اصلى در غالب موارد است، همان تفاوت در کمیت یا کیفیت تلاشها است (البته موضوع بحث ما یک جامعه سالم و خالى از استثمار و بهره کشیهاى ظالمانه است، نه جوامع منحرف که از قوانین آفرینش و نظام انسان برکنارند) حتى کسانى را که گاهى ما آنها را انسانهاى بى دست و پا و بى عرضه اى مى پنداریم و از اینکه درآمدهاى قابل ملاحظه اى دارند تعجب مى کنیم اگر با دقت بیشترى در جسم و روان و اخلاق آنها بیندیشیم و قضاوتهائى که از مطالعات سطحى سرچشمه مى گیرد، دور بیفکنیم، خواهیم دید که آنها غالباً نقطه قوتى داشته اند که به جائى رسیده اند. بهر حال این تفاوت درآمدها از تفاوت استعدادهائى سرچشمه مى گیرد که آن هم نیز از مواهب الهى است، ممکن است در پاره اى از موارد اکتسابى باشد ولى در پاره اى از موارد نیز قطعاً غیر اکتسابى است، بنابراین حتى در یک جامعه سالم از نظر اقتصادى نیز تفاوت درآمدها غیر قابل انکار است، مگر اینکه بتوانیم انسانهاى قالبى همشکل و همرنگ و هم استعداد بسازیم که هیچ گونه تفاوتى با هم نداشته باشند و تازه اول دردسر و مشکلات است. 2-بدن یک انسان، یا اندام یک درخت، یا یک بوته گل را در نظر بگیرید، آیا امکان دارد این ساختمان موزون با تساوى میان اعضاء و اندامها، از هر نظر پیدا شود؟ آیا قدرت مقاومت و استعداد ریشه درختان مى تواند با گلبرگهاى لطیف شکوفه ها، و استخوان پاشنه پا با پرده هاى ظریف شبکیه چشم از هر نظر یکسان باشد؟ و اگر ما بتوانیم آنها را یکسان کنیم آیا فکر مى کنید کار صحیحى انجام داده ایم؟!اگر از «شعارهاى» کاذب و خالى از «شعور» بگذریم، فرض کنید ما یک روز بتوانیم همان انسانهاى قالبى و خیالى از هر نظر بسازیم و کره زمین را از پنج هزار میلیون نفر انسان همشکل و همقواره و هم ذوق و همفکر و همسان از هر نظر، درست مانند سیگارهائى که به یک کارخانه سفارش داده اند، پر کنیم.آیا آن روز زندگى خوبى نصیب انسانها خواهد شد؟ مسلماً نه، جهنمى پیدا مى شود که همه در آن در زحمت خواهند بود، همه به یکسو حرکت مى کنند، همه یک چیز مى خواهند همه یک پست مى طلبند، همه یک نوع غذا را دوست دارند، و همه مى خواهند یک کار واحد انجام دهند.بدیهى است خیلى زود عمر چنین زندگى پایان مى یابد و به فرض باقى بماند زندگى خسته کننده بى روح و یکنواختى خواهد بود که چندان تفاوتى با مرگ ندارد. بنابراین وجود تفاوت در استعدادها و آنچه لازمه این تفاوت است، براى حفظ نظام جامعه و حتى براى پرورش استعدادهاى مختلف، نهایت لزوم را دارد، و شعارهاى کاذب هرگز نمى تواند جلو این واقعیت را بگیرد.اما مبادا این سخن را چنین تفسیر کنید که ما جامعه طبقاتى و نظام استثمار و استعمار را با این سخن مى پذیریم، نه، هرگز، منظور تفاوتهاى طبیعى است و نه مصنوعى و تفاوتهائى است که در عین حال مکمل یکدیگر و معاون یکدیگر بوده باشند، نه سدّى بر سر راه پیشرفت یکدیگر ایجاد کنند و به تجاوز و تعدى بپردازند.اختلاف طبقاتى (توجه داشته باشید منظور از طبقات همان مفهوم اصطلاحى آن یعنى طبقه استثمارکننده و استثمار شونده است) هرگز موافق نظام آفرینش نیست، آنچه موافق و هماهنگ نظام آفرینش است، تفاوت استعدادها و تلاشها و کوششها است و میان این دو از زمین تا آسمان فرق است )و به تعبیر دیگر، تفاوت استعدادها باید در مسیر سازنده به کار افتد، درست مانند تفاوت ساختمان اعضاء یک بدن، یا اندام یک گل، آنها در عین تفاوت معاون یکدیگرند، نه مزاحم یکدیگر. کوتاه سخن اینکه: نباید تفاوت استعدادها و درآمدها باعث سوء استفاده در راه ایجاد جامعه طبقاتى گردد.و به همین دلیل در پایان آیه مورد بحث مى فرماید: «آیا آنها نعمت خدا را انکار مى کنند» (أ فبنعمة اللَّه یجحدون)اشاره به اینکه این تفاوتها در صورت طبیعیش (نه صورت مصنوعى و ظالمانه) از نعمتهاى خدا است که براى حفظ نظام مجتمع بشرى ایجاد شده است. آیا خلود در آتش با عدل الهى سازگار است؟در سوره مبارکه هود آیه 106 مى خوانیم «فامّا الذین شقوا ففى النار لهم فیها زفیر و شهیق خالدین فیها» اما آنها که شقاوتمند شدند در آتشند و براى آنها زفیر و شهیق است، جاودانه در آن خواهند ماند) با توجه به آیه شریفه این سؤال مطرح مى شود که چگونه مى توان پذیرفت که انسانى تمام عمر خود را که حد اکثر صد سال بوده است، کار بد کرده، و در کفر و گناه غوطه ور بوده، ولى در برابر یکصد سال گناه، هزاران میلیون سال کیفر ببیند؟ آنها که این ایراد را مطرح مى کنند از یک نکته اساسى غافلند و آن فرق میان مجازاتهاى قرار دادى و مجازاتهاى تکوینى است که نتیجه طبیعى اعمال و یا زندگى کردن در کنار خود اعمال است. توضیح اینکه: گاهى قانونگذار قانونى وضع مى کند که هرکس مرتکب فلان خلاف شود باید فلان مقدار جریمه مالى بدهد، یا فلان مدت در زندان بماند، مسلماً در چنین جائى باید تناسب «جرم» و «جریمه» در نظر گرفته شود، هرگز براى یک کار کوچک مجازات اعدام یا حبس ابد نمى توان قرار داد، و به عکس براى کار مهمى همچون قتل نفس یک روز زندان بى معنى است، حکمت و عدالت ایجاب مى کند که این دو با هم کاملًا متناسب باشد. ولى کیفرهائى که در حقیقت اثر طبیعى عمل است و خاصیت تکوینى آن محسوب مى شود، و یا نتیجه حضور خود عمل در برابر انسان است این گفتگوها را نمى پذیرد، خواه در مورد آثار عمل در این جهان باشد یا در جهان دیگر. مثلًا اگر گفته شود کسى که از مقررات رانندگى تخلف کند و با سرعت غیر مجاز و سبقت بى دلیل و عبور از مناطق ممنوع رانندگى کند ممکن است به خاطر همین چند لحظه تخلف، چنان تصادفى کند که دست و پاى او بشکند و یک عمر زمینگیر شود، در اینجا کسى نمى گوید، این نتیجه تلخ براى آن تخلف کوچک عادلانه نیست، زیرا مسلم است که این، از قبیل جریمه هاى قرار دادى اداره راهنمائى نیست که در آن مسأله تناسب و هماهنگى جرم و جریمه در نظر گرفته شود، این اثر طبیعى عمل است که انسان آگاهانه به سراغ آن رفته، و خود را گرفتار آن کرده است. همچنین اگر گفته شود سراغ مشروبات الکلى یا مواد مخدر نروید، چرا که در مدت کوتاهى قلب و معده و مغز و اعصاب شما را تباه مى کند، حال اگر کسى رفت و گرفتار ضعف شدید اعصاب، و بیمارى قلب و عروق و زخم معده شد و در برابر چند روز هوسبازى تا پایان عمرش در عذاب الیم و رنج شدید بود، هیچ کس ایراد عدم تناسب جرم و جریمه را در اینجا مطرح نمى کند. حال فرض کنید چنین انسانى به جاى یکصد سال، هزار سال عمر کند و یا یک میلیون سال در دنیا بماند، مسلماً باید تحمل آن رنج و عذاب را در این مدت طولانى به خاطر مثلًا چند روز هوسبازى بنماید. در مورد عذابها و کیفرهاى اخروى مسأله از این فراتر است، آثار تکوینى اعمال و نتائج مرگبار آن ممکن است براى همیشه دامان انسان را بگیرد، بلکه خود اعمال در برابر انسان مجسم مى شود، و چون آن جهان جاویدان است اعمال نیک و بد، جاودانه با انسان خواهند بود، و او را نوازش یا کیفر مى دهد. سابقاً گفتیم که مجازاتها و کیفرهاى رستاخیز بیشتر جنبه اثر تکوینى و خاصیت عمل دارد، همان گونه که قرآن مجید مى گوید: و بدا لهم سیّئات ما عملوا و حاق بهم ما کانوا به یستهزءون: «اعمال بدشان در برابر آنان آشکار مى شود و آنچه را به باد مسخره مى گرفتند بر آنها وارد مى گردد»! و در آیه 54 سوره یس مى خوانیم: و لا تجزون الّا ما کنتم تعملون «جز اعمال خود شما جزائى براى شما نیست». همین مضمون با تفاوت مختصرى در آیات متعدد دیگر نیز آمده است. با این حال، جائى براى این سؤال باقى نمى ماند که چرا تناسب میان «جریمه» و «جرم» در نظر گرفته نشده است؟ انسان باید با دو بال «ایمان» و «عمل صالح»، بر فراز آسمان سعادت پرواز کند و از نعمتهاى ابدى بهشت و لذّت قرب خدا بهره مند شود، حال اگر بر اثر هوسبازى در یک لحظه یا یک عمر صدساله دو بال خود را درهم بشکند باید براى همیشه در ذلّت و بدبختى بماند، اینجا مسأله زمان و مکان و مقدار جرم مطرح نیست، بلکه مسأله علّت و معلول و آثار کوتاه مدت و درازمدت آن مطرح است، یک کبریت کوچک ممکن است شهرى را به آتش بکشد، و یک گرم بذر خار مغیلان ممکن است بعد از مدّتى یک صحراى وسیع خار به وجود آورد که دائماً مزاحم انسان باشد، همانگونه که چند گرم بذر گل ممکن است با گذشتن چند سال، صحرائى از زیباترین و معطّرترین گلها به وجود آورد که عطر آن مشام جان را معطّر و دیده و دل را نوازش دهد. حال اگر کسى بگوید یک کبریت چه تناسبى با آتش گرفتن یک شهر دارد و چند بذر کوچک چه تناسبى با یک صحراى خار یا گل مى تواند داشته باشد؟ آیا این سؤال منطقى است؟ مسلّماً نه اعمال نیک و بد ما نیز همین گونه هستند و ممکن است آثار جاودانى بسیار گسترده اى از خود به یادگار بگذارند (دقت کنید ) مسأله مهم اینجا است که رهبران الهى و پیامبران بزرگ و اوصیاى آنها این هشدار را پى درپى به ما دادند که نتیجه چنان گناهانى، عذاب جاودان است، و نتیجه چنین اعمال صالحى، نعمت مخلّد و ابدى است، درست مثل اینکه باغبان آگاه و بیدارى اثر وسیع آن بذر خار و گل را براى ما قبلًا بیان کرده باشد، و ما آگاهانه راه خودمان را در این مسیر انتخاب کنیم. در اینجا به چه کسى مى توانیم ایراد کنیم، و بر چه چیز خرده بگیریم و به کدام قانون اعتراض نمائیم، جز به خودمان!. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image