تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه
مسئله دين و دينداري قوميت و مليت و نژاد و كشور و امثال اين امور را بر نميتابد. انسان به حكم عقل بايد از ديني پيروي كند كه مايه سعادت دنيوي و اخروي بشر را تامين ميكند. به عبارت ديگر انسان موظف است از دين حق كه از طرف خداوند براي هدايت انسانها فرستاده شده است، پيروي كند و ملتزم به آموزههاي اعتقادي و عملي آن گردد هر چند اين دين از آمريكا برخاسته باشد يا از شرق چين و يا از خاك عرب و فارس و يا در هر گوشهي از دنيا بر پيامبري از آسمان نازل شدهباشد. مسئله دين مانند خانه و لباس داشتن و امثال اينها نيست كه انسان به سليقه خود آن را انتخاب كند، زيرا دين و مذهب سرنوشت ابدي انسان را رقم زده و بر محور حق و باطل دور ميزند. يعني دين يا حق است و يا باطل و انسان عقلا ملزم است كه دين حق را بپذيرد نه هر ديني كه در دنيا موجود باشد و يا از آن ديني پيروي كند كه آبا و اجداد شان از آن پيروي ميكردند. دين اسلام دين عرب نيست بلكه دين خدا است كه پيامبر آن از سرزمين عربستان برخاسته است و اگر اين پيامبر در هر گوشهاي از دنيا بر ميخاست، بر جهانيان لازم بود كه از آن پيروي كند؛ زيرا دين اسلام همانگونه كه در جاي خودش ثابت شده است مطابق با خواستهاي فطري بشر و از نقص عاري و مبراء ميباشد آموزههاي آن نه با علم و نا به عقل در تضاد و تناقض نميباشد. كتاب قرآن نه كتاب عرب و نه حتي كتاب پيامبر اسلام (ص) بلكه كتاب كتاب آسماني و كتاب الهي است كه بر آخرين رسول و پيامبر خدا نازل شده است. اين كتاب معجزهاي ابدي است كه تا امروز هيچ كسي نتوانسته است با آن معارضه كند و تا ابد هم كسي نخواهد توانست آن را از جهات علمي و عقلي و تاريخي و ادبي و نيز در حوزه اخلاقي و عبادي و اقتصادي و اجتماعي آن را زير سوال ببرد. با وجود چنين كتاب آسماني و با وجود چنين ديني كاملترين و جامعترين و ماندگارترين است و با آموزههاي علمي و عقلي هيچ نوع تناض و تضاد ندارد چگونه انسان ميتواند دين زردشت را كه از هر جهت داراي نقص و عيب و مبتني بر افسانه و اساطير ميباشد برگزيد؟ افزون بر اينها دين سرنوشت ابدي انسان را ميسازد و هر ديني نميتواند مايه سعادت و نجات ابدي انسان باشد بلكه آن ديني داراي اين خصيصه است كه از طرف خداوند متعال پيروي آن بر مردم لازم گردانيده شده باشد و در عصر حاضر آن دين جز دين اسلام نيست. كه دلايل آن در جاي خود بيان شده است. هر چند اين دين در سرزمين عرب ظهور كرد لكن دانشمندان بزرگ اين دين به مردم غير عرب مربوط ميشوند. مانند شيخ طوسي، شيخ طبرسي، خواجه نصير طوسي، علامه مجلسي، كليني، شيخ صدوق، ابن سيناي بلخي، مولوي بلخي، سنايي غزنوي، علامه طباطبايي و... كه همگي از مردم غير عرب اند قدمهاي بزرگي را براي شگوفايي تمدن اسلامي گذاشته اند. در تاريخ دين اسلام و آموزههاي آن هيچ نوع ابهامي وجود ندارد تا انسان در درك و گرفتن آن متحير بماند بلكه هر روز بيشتر از گذشته هم حقانيت آن و هم علمي بودن و عقلانيت آن براي دانشمندان جهان روشن ميگردد. اما دين زردشت از جهات مختلف و متعدد داراي نقص و عيب و ابهام مي باشد. مثلا در مورد شخصيتها و چهرههاي تاريخي كمتر كسي را ميتوان يافت كه مانند زرتشت چهرة معمائي و مبهمي داشته باشد. شخصيت حقيقي او آن قدر تاريك و مبهم است كه برخي از پژوهشگران او را اختلافيترين چهرة تاريخ ميدانند چرا كه هم در تاريخ تولد و هم در محل تولد او اختلافات و ضد و نقيضهاي فراوان به چشم ميخورد كه اصلاً قابل جمع نيستند و هم در شخصيت واقعي او مباحث و داستانها و اقوال متفاوت و متضادي وجود دارد. به همين جهت گروهي از محققان و نويسندگان در تاريخي بودن شخصيت وي شك و ترديد دارند و شخصيت او را نيز مانند جمعي از بزرگان و قهرمانان ادوار باستاني، افسانهاي دانستهاند. ولي غالب محققان و دانشمندان معتقدند كه زرتشت وجود تاريخي داشته و مولود افسانه و يا زائيدة ساساني نيست. در مورد تاريخ پيدايش زرتشت اختلاف آراء و روايات تاريخي به قدري شديد است كه اصلاً نميشود بين آنها جمع كرد اين اقوال از 600 سال قبل از ميلاد مسيح تا 6000 سال پيش از ميلاد دور ميزند. امّا بر اساس نظرية مشهور، وي در سال 660 قبل از ميلاد به دنيا آمد و در 630 قبل از ميلاد (در سن 30 سالگي) به پيامبري مبعوث شد. وي در سال 583 ق. م در سن 77 سالگي در آتشكدهاي در بلخ (افغانستان) توسط لشكر قومي مهاجم به شهادت رسيد. در مورد شخصيت حقوقي زردشت اقوال ضد و نقيض وجود دارد. يكي از محققين معاصر بعد از ذكر اقوال مختلف و آراء متضاد ميگويد: علت اين همه تضاد و تناقض در تاريخ زرتشت اين است كه وي تاريخ درستي ندارد و ردپاي اين شخصيت ايراني در تاريخ گم شده است و در هيچ يك از روايات اسلامي و قرآن مجيد و همچنين در كتاب مقدسي چون انجيل و تورات ذكري از شخص زرتشت و كتاب اوستا به ميان نيامده است، بلكه هر جا كه خواستهاند از ديانت كهن ايراني نامي به ميان آورند تنها به لفظ مجوس اكتفا كردهاند. به هر حال در قرآن مجيد هيچ جا سخني از زرتشت و پيامبري او و يا كتاب اوستا كه منسوب به اوست نيامده است. لكن تنها يك بار لفظ «مجوس» در قرآن آمده است و واژة المجوس در زبان عربي به زرتشتيان اطلاق ميشود. آية هفدهم سورة حج آنها را در كنار پيروان اديان ديگر قرار داده و ميفرمايد: ان الذين آمنوا و الذين هادوا والصابئين والنصاري و المجوس والذين اشركوا ان الله يفصل بينهم يوم القيامة: «آنان كه ايمان آوردند و آنان كه يهودي شدند و صابئان و نصاري و مجوس و آنان كه شرك ورزيدهاند، خداوند روز قيامت ميان آنان حكم ميكند.» اگر به متون مختلف موجود در اديان ابراهيمي و غير ابراهيمي رجوع شود آسماني بودن دين زردشت قابل اثبات نمي باشد و حتي از كتابهاي خود زردشتيان مثل اوستا نيز آسماني بودن اين دين به دست نمي آيد. حالا چه اين دين آسماني باشد و چه غير آسماني به هر حال برگشت به سوي اين دين عوامل مختلفي مي تواند داشته باشد: 1. يكي از عوامل اينست كه چون دين زردشت دين اجدادي ماست، ما بايد به دين اجدادي خود مان برگرديم، اين عامل نمي تواند دليل قانع كننده و معقول براي برگشت به دين زردشتي باشد؛ زيرا يك انسان عاقل همان گونه كه قبلا به آن اشاره شد، ديني را بايد انتخاب كند كه آموزههاي اعتقادي و برنامههاي عملي آن مطابق معيارهاي عقلي و فطري انسان باشد. 2. عامل ديگري كه ميتواند انسان را به سوي دين زردشت سوق دهد استدلال و برهاني است كه آموزههاي اعتقادي و احكام عملي و برنامههاي زندگي اين دين را بر ساير اديان ترجيح دهد. لاكن اين عامل و دليل براي دين زردشت عقيم و بي نتيجه است زيرا اولا آموزه هاي زردشتي مبتني بر افسانه هايي است كه در گذر تاريخ نا معلوم به وسيلهي اساطير سازان ساخته و پرداخته شده اند. و ثانيا آموزههاي اعتقادي و عملي زردشتي مبتلا به اشكالات عقلي و علمي فرواني است كه انسان عاقل نميتواند به اين آموزههاي ملتزم گردد. به فرض اگر در ابتدائ از اين اشكالات سالم بوده فعلا كه از آن سالم بودن خبري نيست و لا اقل با تحريف و داخل شدن افسانهها و اساطير در آن را از سالم ب.دن برون برده است و آموزههاي آن نميتواند سعادت دنيايي و اخروي انسان را تامين و ضمانت كند. ثالثا كسي كه مي خواهد از ميان دو دين اسلام و زردشت،دين زردشت را بپذيردبايد آنها را در حوزههاي مختلف مقايسه كند و به حكم عقل اين روش را در انتخاب دين بكار ببرد كه البته هرگز برتري دين زردشت بر دين اسلام حتي كم از كم در حوزه زندگي مادي هم قابل اثبات نمي باشد چه اينكه بتواند سعادت اخروي انسان متكفل گردد. افزون بر اينها منابع ديني زردشت بسيار محدود و آنچه هم كه موجود است مملو از افسانه و خرافات مي باشد و فقط برخي آموزههاي عمومي اخلاق كه در هر ديني مورد توجه ميباشد در متون ديني اين دين وجود دارد. اينك براي آشنايي اجمالي با نواقص دين زردشت برخي اشكالات آن را مطرح مي كنيم: 1 . انحراف از توحيد هر چند آيين زرتشت را ميتوان اصالتاً ديني توحيدي ناميد اما گويا بعد از مرگ زرتشت دو گانهپرستي بر اين آيين غلبه كرد و «انديشة توحيد كه زردشت تعليم ميداد نيز دستخوش تغييراتي گرديد». و دو عنصر اهورامزدا و اهريمن، در اين آيين نمايان شد كه هر كدام به نوعي دعوي خالقيت داشتند. با استقلالي كه اهريمن در مقابل اهورامزدا داشت لفظ دوگانهپرستي شايسته مؤمنين زرتشت ميشد. زرتشتيان گمان ميكردند با استناد بديها و شرور به اهريمن به تنزيه و تقديس اهورامزدا پرداختهاند ولي نميدانستند كه اين اعتقاد آنان را به شرك نزديك ميكند. گذشته از انتقادها و ايرادات فلسفي بر وجود دو خالق مستقل تفكيك بين مخلوقات اين دو خالق نيز چندان ممكن نيست و شروري را كه عدم مطلق يا عدم نسبي هستند نميتوان مخلوق دانست در واقع آيين زردشت با اين ثنويت كه دچار آن شده در تبيين و توضيح مبدأ عالم دچار مغلطه شده و نميتواند تبييني روشن از آغاز جهان و انسان داشته باشند و به سؤال از كجا آمدهايم پاسخ روشن و مستدل بدهد. 2 . تقديس آتش يكي از نشانههاي زرتشتيان تقديس آتش است و در ايران قبل از اسلام آتشكدههاي فراواني وجود داشت كه آثار برخي از آنان تاكنون نيز باقي مانده است هر چند زرتشتيان وجوهي را براي تقديس آتش ذكر ميكنند ولي دليلي عقلي و فلسفي براي اين تقديس وجود ندارد و اين افراط غيرعقلاني در تقديس آتش باعث شده كه عدهاي آنان را آتشپرست بنامند. 3 . ازدواج با محارم يكي ديگر از خصوصياتي كه در بيشتر كتابها به زرتشتيان نسبت داده شده، ازدواج با محارم (يعني خواهر، مادر و دختر) است و در تاريخ نيز به اين امر اشاره شده است كه برخي از پادشاهان و بزرگان زرتشتي با محارم خود ازدواج كردهاند. «در كتاب ارداي ويرافنامه كه آن را به «نيك شاپور» از دانشمندان زمان خسرو اول نوشينروان نسبت دادهاند و شرحي از معراج روح است چنين آمده است كه در آسمان دوم روانهاي كساني را ديده است كه «خويتك دس» (ازدواج با محارم) كرده بودند و تا جاويدان آمرزيده شده بودند و در دورترين جاهاي دوزخ، روان زني را گرفتار عذاب جاوداني ديده زيرا كه «خويتك دس» را بهم زده است...». هرچند اين عمل يعني ازدواج با محارم در اصل دين مجوس و آيين اصلاحي زرتشت وجود نداشت، ولي بعدها به اسم دين چنان شهرت يافته كه آن را جزو اركان آيين زرتشت به حساب آوردهاند چنان كه يعقوبي ميگويد: «ايرانيان با مادران و خواهران و دختران خود ازدواج ميكردند و اين كار را نوعي صله رحم و عبادت ميدانستند». 4 . دفن نكردن مردگان زرتشتيان به جاودانگي روح عقيده دارند آنان ميگويند: روان پس از ترك جسم تا روز رستاخيز در عالم برزخ ميماند، همچنين آنان به صراط، ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند. با اين همه مانند مؤمنين به ساير اديان الهي مردگان خود را دفن نميكنند، بلكه اجساد مردگان خويش را در درون دخمه يا برج خاموشان قرار ميدهند، تا خوراك پرندگان گوشتخوار شوند. اين عمل كه يكي از نشانههاي بارز زرتشتيان است به دليل افراط در تقديس خاك و آب و آتش، به وجود آمده است آنان به گمان اين كه دفن مردگان موجب آلودگي خاك ميشود از دفن آنها خودداري ميكنند و بر ناكارآمدي دين خود در ارايه برنامه صحيح زندگاني، صحّه ميگذارند. 5 . حمايت از نظام طبقاتي يكي ديگر از مشخصات آيين زرتشتي حمايت از نظام طبقاتي ميباشد. در دوره ساسانيان كه دين زرتشتي دين رسمي و مورد حمايت دولت بود، مردم به طبقات مختلفي تقسيم شده بودند كه هيچ يك نميتوانست از طبقه خود به طبقه بالاتر برود. و اصول و نظامات طبقاتي به شديدترين وجهي در آن اجرا ميشد. مسعودي در مروجالذهب مينويسد: «اردشير بن بابك سرسلسلة ساسانيان مردم را هفت طبقه قرار داد». و البته اين قانون اجتماعي از سوي متوليان دين زرتشت يعني موبدان به شدت حمايت ميشد و حتي در مورد آتشكدهها هم مورد اجرا گذاشته ميشد و آتشكدهاي به شاهان و شاهزادگان اختصاص داده ميشد و آتشكده ديگر براي موبدان تعيين ميگشت و آن ديگري به مردم عادي اختصاص مييافت و بدين ترتيب نظام طبقاتي حتي در مسائل مذهبي هم رعايت ميشد. و همه اينها ريشه در نژادپرستي و به تعبيري خونپرستي داشت زيرا زرتشتيان دوره ساساني اهميت زيادي به پاكي خون خاندانها ميدادند. 6 . غيرعقلايي بودن احكام عملي آيين زرتشت دركتاب اوستا كه كتاب ديني زرتشتيان به شمار ميآيد احكامي بيان شده كه نه تنها غيرعقلايي است بلكه گاهي انجام دادن آنها محال است و امكان وقوعي ندارد. به طور مثال در باره زني كه بچه مرده به دنيا بياورد چنين حكم داده شده كه آن زن بايد به نقطهاي دوردست برده شده و دور از آب و آتش نگهداري شود و تنها بعد از خوردن چندين جام «گُميز» (پيشاب گاو نر) آميخته با خاكستر ميتواند شير بنوشد ولي باز حق نوشيدن آب را تا چندين روز ندارد. همچنين در ونديداد آمده است اگر كسي سگ آبي را بكشد بايد «ده هزار تازيانه با اسپهه ـ اشترا، ده هزار تازيانه با سرو شوچرن بدو بزنند و بايد اَشَوَنانه و پرهيزگارانه ده هزار بسته هيزم سخت و خشك و پاك را چون تاواني به روان سگ آبي به آتش اهورامزادا بياورد...» و البته حكم به اين جا ختم نميشود بلكه بايد ده هزار مار، ده هزار سنگ پشت، ده هزار قورباغه، ده هزار مورچه، ده هزار كرم خاكي، ده هزار مگس و... را بكشد و خانه و زميني را به روان سگ آبي داده هيجده استبل ويران شده را بازسازي و هيجده سگ را از ناپاكيها پاك كرده، هيجده مرد را طعام دهد و ... تا گناه او بخشيده شود. با توجه به مطالبي كه در بخش اعتقادي در مورد دوگانهپرستي دين زرتشت گفته شد و همچنين احكام عملي از قبيل ازدواج با محارم و كفارههاي سنگين غير عقلايي ميتوان با جزم گفت كه دين زرتشت نميتواند مؤمنين به خود را از حيث اعتقادي و رفتاري سعادتمند سازد و برنامه زندگانيآنها باشد و انسان را به سعادت دنيوي و اخروي برساند. .
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.