پیدایش ملی گرایی /

تخمین زمان مطالعه: 27 دقیقه

ملی گرایی ازکجا وچرا آغاز شد ودیدگاه مصدق وبازرگان دراین مورد چه بود


ناسیونالیسم یا «ملی‌گرائی» از محصولات قرون اخیر است که در نیمه دوم قرن 16 میلادی، بذر آن به سرعت در اروپا کاشته شد، درقرن 17 رشد کرد و در قرن 18 به اوج خود رسید. ولی از آغاز قرن بیستم به خصوص پس از جنگ اول و دوم جهانی پایه‌های آن در اروپا سست گردید، و از شدت آن به خاطر پی آمدهای ناگوارش کاسته شد. ملی گرائی، هر چند در اروپا و کشورهای باختری در حال سقوط و افول است، ولی در کشورهای آسیائی بالاخص اسلامی، هنوز به آن دامن می‌زنند. البته اوضاع سیاسی جهان و مقتضیات عصر، خواهی نخواهی آن را محکوم به فروکشی کرده است و با پدید آمدن سازمان ملل و شعب تابعه آن و اتحادیه‌های منطقه‌ای مانند اتحادیه ملل امریکای جنوبی، اتحادیه آتلانتیک شمالی و مانند آنها، اندیشه تشکیل واحد بزرگتر از ملت را به وجود آورده، و این خود نشانه سیر نزولی ملی‌گرایی است، در هر حال، اکنون ما به تعریف هر دو مکتب پرداخته و نقاط ضعف و قوت هر دو و نظریه اسلام را بیان می‌کنیم. ناسیونالیسم عبارت است از: «اعتقاد به اعتلای یک ملت و تفوق آن نسبت به تمام ملل دیگر، و اینکه معتقدات و ارزشهای آن ملت، بالاتر و والاتر از معتقدات و ارزشهای ملل دیگر است». «انترناسیونالیسم» عبارت است از: «اعتقاد به اینکه همکاری کامل میان ملتهای جهان، تضمین کننده خیر و سعادت بشر بوده، و باعث تأمین و تثبیت صلح جهانی است». طرفداران این مکتب تشکیل یک دولت بزرگ جهانی را پیشنهاد می‌کنند، دولتی که کلیه ملل سطح کره زمین را در پوشش خود قرار دهد، بی آنکه به شخصیت و یا استقلال داخلی و یا آزادی ملتی لطمه وارد سازد. نویسنده «مکتب‌های سیاسی» معتقد است که ناسیونالیسم به این معنی، از محصولات قرون جدید است، و در قرون سابق، «ناسیونالیسم» به مفهوم امروز وجود نداشته است. به طور مسلم، در چشم انداز یک فرد نوع دوست که آرمان انسانی دارد، «انترناسیونالیسم» جلوه خاصی دارد، هر چند تحقق حکومت جهانی بدون اتکاء به یک مکتب الهی امکان پذیر نیست و هرگز انسان‌های مادی، موفق به تحکیم وحدت میان کشور‌های مترقی و کشورهای عقب مانده نخواهند شد. و در نتیجه، حکومت زورگویان بر ملل ضعیف، به قوت خود باقی خواهد ماند. آنچه در این باره می‌گویند نتیجه غلیان عواطف انسانی است که کاربرد آن، بدون پشتوانه مذهبی بسیار کم و ناچیز است. مدعیان چنین وحدت ملل، وقتی خود مصدر کار می‌شوند، به جای تأمین مصالح همه ملت‌ها، ملی گرا می شوند. همگی می‌دانیم که هندوی گیاه‌خوار، حاضر نیست جانداری را ناراحت کند. و حتی به خاطر آن، از ذبح و یا شکار حیوان خودداری می‌نماید، و به جای استفاده از گوشت، تنها از گیاه استفاده می‌کند. همین ملت، وقتی مسأله منافع دو ملت هند و مسلمان به میان آمد، دستش تا مرفق در خون مسلمانان فرو رفت و مسئله کشمیر را به صورت استخوان لای زخم درآورد، که پیوسته میان دو ملت مایه ناراحتی بوده و خواهد بود، چرا که آرمان ملی را بر آرمان انسانی ترجیج داد. از این جهت باید گفت: تأمین آرمان انسان و خدمت به جامعه انسانی،‌با چشم‌پوشی از ملیت‌ها –بدون اتکاء به یک مکتب الهی که جان و دل را از محبت و عشق به انسان‌ها پر کند- امکان‌پذیر نیست مکتبی که می‌گوید: «الناس امام الحق سواء؛ انسان‌ها در برابر قانون و حق یکسانند». یا می گوید: «الناس سواسیة کاسنان المشط؛ افراد بشر مانند دانه‌های شانه با هم مساویند». پیروان چنین مکتبی می‌توانند با حفظ تمام ملیت‌ها و شخصیت ملت‌ها، همه را در پوشش حکومت واحدی درآوردند و به جای احیاء سعادت ملت خاصی، سعادت همه انسان‌ها را احیاء کنند. «ناسیونالیسم» ترکیبی است از حق و باطل. نقاط ضعفی دارد و نقاط قوتی. سرانجام، هم سازنده است و هم ویرانگر، ولی جنبه ویرانگری آن در ممالک اسلامی بیش از نقاط قوت آن است. علت اینکه غرب برای پرورش آن در میان ملتهای اسلامی می‌کوشد، این است که می‌خواهد به خاطر جنبه ویرانگری آن، وحدت اسلامی را از بین ببرد، در میان مسلمانان تفرقه بیندازد، و دو ملت برادر را دشمن و رقیب یکدیگر قرار دهد، تا آنجا که به جای اخوت اسلامی و وحدت دینی و مذهبی به ملیت‌های گوناگون تکیه کنند. اینک برای اینکه پرده از چهره حقیقت برداشته شود، مطالبی را یادآور می‌شویم. در تفسیری که نویسندگان مکتب‌های سیاسی از ناسیونالیسم دارند، مطالب زیر به چشم می‌خورد: 1- علاقه به آب و خاک که انسان در آنجا پرورش یافته است. 2- علاقه به ملتی که در میان آنها بزرگ شده است. 3- حفظ دستاوردهای و میراثهای فرهنگی و تاریخی ملت خویش. 4- تمایل به حکومت بر خویشتن و تحصیل استقلال. این نوع مفاهیم را نمی‌توان مربوط به ناسیونالیسم دانست، زیرا چنین علاقه‌هائی در انسان فطری است. وقتی انسان در آب و خاکی و یا در میان جمعیتی بزرگ شد؛ علاقه به آنها، و یا علاقه به آثارفرهنگی و تاریخی آنها، یک امر طبیعی خواهد بود. هر فردی، درخود، این مسأله را احساس می‌کند، همچنانکه فکر گسستن بند بردگی و تحصیل استقلال یک امر فطری است. این نقاط مثبت را نباید به حساب ناسیونالیسم نهاد. و با حذف این مکتب نیز می‌توان آنها را به دست آورد. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در مهاجرت خود از مکه به مدینه، در نیمه راه، به یاد مکه، زادگاه خود افتاد، و در خود احساس اشتیاق به بازگشت به آنجا را کرد. وحی الهی نازل شد و به او وعده داد که: «خدائی که تبلیغ قرآن را بر تو لازم کرده است، ترا به زادگاه خود باز خواهد گردانید»قصص/85و وعده الهی در سال هفتم هجرت جامع عمل پوشید. در فتح مکه که در سال هشتم هجرت انجام گرفت، وقتی رسول خدا (ص) وارد زادگاه خود شد، نسبت به آن اظهار علاقه نمود و فرمود: «ای شهر مکه، ن ترا دوست دارم. و اگر مرا مجبور به خروج نمی‌کردند، هرگز تو را ترک نمی‌گفتم»(سیره حلبی 2/98) یکی از مظاهر ناسیونالیسم، انتساب به اقوام و نیاکانی است که از ریشه‌های انسان به شمار می‌روند. مثلاً بگوید من از فلان قبیله هستم یا خود را منسوب به نژاد خاصی بداند. چنین کاری در اسلام ممنوع نیست، به شرط اینکه مایه تفاخر نباشد، بکله مایه شناسائی و تعیین هویت انسان گردد. قرآن این حقیقت را در آیه زیر بیان می‌فرماید: «وَجَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا؛ حجرات/13 شما را به صورت تیره‌ها وقبیله‌ها درآوردیم که به وسیله آن یکدیگر را شناسائی نمائید». یعنی انتساب به قبیله، باید وسیله شناخت فردی از فرد دیگر باشد، نه وسیله افتخار انتساب به استخوان‌های پوسیده، مایه افتخار نیست، بلکه مایه افتخار، تقوا و پرهیزگاری است که انسان باید آن را کسب کند و خود را با آن بیاراید. ویرانگری‌ های ناسیونالیسم جنبه‌های مثبت ناسیونالیسم، همان بود که بیان گردید. ولی باید توجه داشت که هدف از طرح این مکتب سیاسی در ممالک اسلامی و یا کشورهای آسیائی و آفریقائی، جنبه ویرانگری آن است که بر اهل اطلاع پنهان نیست اینک به برخی از آنها اشاره می‌کنیم. 1- محو وحدت اسلامی از نظر اسلام در میان عوامل و عناصری که موجب تشکیل یک ملت می‌گردد، از قبیل زبان و نژاد و خون و خاک؛ تنها «عقیده مذهبی و وحدت فکری» است که می‌تواند ملت واحدی را پدید آورد و آنها را در سود و زیان یکدیگر شریک سازد و بر اقوام مختلف از نظر زبان و نژاد، خون و آب و خاک نام «امت» واحد بگذارد، و بگوید: «اِنَّ هَذِهِ اُمَّتُکُمْ اُمَّةً واحِدَةً وَ اَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدوُنِ» انبیاء/92 و یا بفرماید: «اِنَّ هَذِهِ اُمَّتُکُمْ اُمَّةً واحِدَةً وَ اَنَا رَبُّکُمْ فاتَّقُونِ»مؤمنون/52 و یا همه را برادر و برابر خواند و بفرماید: «اِنَّما الْمُؤمِنُونَ اِخْوَةٌ»حجرات/10 روزی سلمان فارسی در مسجد پیامبر نشسته بود وعده‌ای از یاران پیامبر نیز حاضر بودند. سخن از اصل ونسب به میان آمد. هر کس درباره اصل و نسب خود چیزی می‌گفت. نوبت به سلمان رسید، به او گفتند: تو هم از اصل و نسب خودت بگو، گفت: «من سلمان فرزند بنده خدا هستم، گمراه بودم پس خدا به وسیله محمد(ص) هدایتم کرد. بی‌چیز بودم پس به وسیله او بی‌نیازم ساخت. برده بودم از طریق او آزادم کرد. این است حسب و نسب من». در این میان رسول خدا(ص) وارد شد و سلمان جریان را به عرض حضرت رساند، رسول اکرم(ص) رو به آن جماعت کرد که همه از قریش بودند و فرمود: «یا معشر قریش ان حسب الرجل دینه، و مروئته خلقه و أصله عقله؛ (روضه کافی/181- بحار الانوار 22/382) حسب انسان آئین او است، یار او در زندگی خلق او و ریشه او عقل و خرد او است». در تاریخ اسلام آمده است: در جنگ احد، یک غلام ایرانی در میان مسلمانان بود. این جوان مسلمان ایرانی، ضربتی به یکی از نفرات دشمن وارد آورد و از روی غرور گفت: این ضربت را از من تحویل بگیر منم یک جوان ایرانی. رسول اکرم(ص) به گفتار او که ممکن بود تعصب دیگران را برانگیزد، توجه کرد و به او فرمود: چرا نگفتی منم یک جوان انصاری؟(سنن ابوداود، جلد دوم/625) این نظریه اسلام و روش پیامبر گرامی اسلام است، در حالی که ناسیونالیسم می‌خواهد به جای وحدت عقیده، از دیگر عناصر استفاده کند، این وحدت را به کثرت تغییر دهد، یگانگی عرب، عجم، ترک، فارس، و سایر اقوام و طوائف اسلامی -با نژادها و زبان‌های گوناگون- را به اختلاف و دو گانگی تبدیل سازد. و در نتیجه تخم نفاق، تخاصم و رقابت را در دل یک امت واحد بپاشد، و قدرت عظیم اسلامی را نابود سازد، تا سرانجام تسلط ابرقدرتها بر این ملل سهل و آسان شود. 2- پرورش روح طغیانگری در ناسیونالیسم، روح طغیان‌گری کاملاً رشد می‌کند و دولت‌های قوی می‌کوشند سرزمین گروه‌های همزبان و هم نژاد را که در خارج کشورها زندگی می‌کنند، به خاک خود ضمیمه کنند. حتی به این نیز اکتفاء نمی‌کنند، بلکه می‌کوشند اقلیت‌های ملل تابعه را در خود مستهلک سازند. ناسیونالیسم در اروپا، مایه توسعه اراضی و کشورگشائی و وسیله عدم اغماضی نسبت به اقلیت‌ها می‌گردد، افسانه‌ها و آئین‌های نژادی را احیاء می‌کند، و جز تخریب نتیجه دیگری ندارد، تا آنجا که منتهی به تجاوز و ایجاد رژیم‌های دیکتاتوری، نازیسم و فاشیسم می‌گردد. بطور خلاصه، «ناسیونالیم» جنبه‌های مثبت و منفی دارد. جنبه‌های مثبت و انسانی آن را باید گرفت، و با جنبه‌های منفی و ضدّ انسانی آن مبارزه نمود. غالباّ دعوت به ناسیونالیسم با توجه به جنبه‌های مثبت آغاز می‌شود، ولی سرانجام به جنبه‌های منفی و تند می‌رسد.( آیة الله جعفر سبحانی،پرسشها و پاسخ ها به نقل از سایت تبیان) تاریخچه و رهبران ملیگراها در ایران : ملی گرایی یا ناسیونالیزم (Nationalism) از جریان هایی است که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی پدید آمده و همچنان ادامه یافته است و هم به عنوان «ایدئولوژی» و هم «جنبش سیاسی» مطرح بوده است. این جریان، که از افکار ناسیونالیستی و لیبرال غربی متأثر بوده است، در قالب تشکیلاتی به نام «جبهه ی ملی» و احزاب وابسته پس از جنگ جهانی دوم و اشغال ایران به دست متفقین، در کشور فعال شده است. ملی گرایان به دلیل اثر پذیری از مکاتب فکری مختلف، شئون متفاوتی را از خود بروز داده اند. گرایش های لیبرال؛ مارکسیستی و اسلامی، از جمله این شئون است؛ اما آنچه روشن است منشأ غربی این جریان است. در همه گرایش های ملی گرایانه، اصالت با ملیت و کشور است ملی گرایان خود را هواخواه ملت، دارای تعصب ملی و وطن پرست می خوانند. 1- تعریف «ملی گرایی» به معنای دوست داشتن وطن و زادگاه، امری فطری است و قدمتی به اندازه ی تاریخ بشر دارد، اما آنچه به عنوان جریان ملی گرایی از آن سخن می گوییم، پدیده ای جدید است که ریشه در تحولات سیاسی - اجتماعی اروپای غربی دارد. با توجه به این نکته ملی گرایی یا ناسیونالیزم به عنوان یک مکتب از واژه ی Nation یعنی «ملت» گرفته شده است. «ملت» را جامعه ی معینی از مردم دانسته اند که ایدئولوژی، نهادها و آداب و رسوم مشترکی را شکل داده و دارای احساسی از مشابهت یا هم نوعی هستند. «ناسیونالیزم» یا «ملی گرایی» نیز آمیزه ای از وطن پرستی و آگاهی بر ملیت و یا یک حالت روحی است که در آن، فرد عالی ترین حد وفاداری خود را نسبت به ملیت و میهن خویش ابراز می دارد. (غلامرضا علی بابایی، فرهنگ علوم سیاسی، ج1، ص 756) ملی گرایی ممکن است در اشکال مختلف زبانی، قومی، نژادی منطقه ای یا سرزمینی، تاریخی و فرهنگی ظهور نماید. با توجه به آنچه گذشت، ملی گرایی در ایران، جریانی است که از نظر ایدئولوژیک ریشه در مکتب ناسیونالیزم اروپایی دارد. افکار ملی گرایانه پس از ورود به ایران در قالب جبهه ی ملی به رهبری دکتر محمد مصدق تجلی یافت و با کمک جریان اسلامی نهضت ملی شدن صنعت نفت علیه استعمار انگلیس را به پیروزی رساند. این جریان بر خلاف جریان اصیل اسلامی بر «هویت ایرانی» به جای «هویت اسلامی» پای می فشارد. هدف ملی گرایان ایجاد یک حکومت ملی در کشور است. 2- تاریخچه ناسیونالیزم به معنای جدید - یعنی مکتب ملی گرایی در مقابل علاقه ی فطری به زادگاه - پدیده ای است متعلق به تاریخ غرب که به کشورهای دیگر از جمله ایران نیز سرایت کرده است. آغاز ناسیونالیزم به قرن 16 میلادی و اقدامات سلاطین و شاهزادگان اروپایی بر می گردد. آنان حکومت واحد مسیحی را بر هم زدند و جنگ های مذهبی را تشدید نموده، با ترویج افکار ناسیونالیستی بر قلمرو حکومت خود افزودند. با ظهور انقلاب فرانسه، ناسیونالیزم توان بسیاری یافت. در شرایط پس از این انقلاب، ناسیونالیزم با گرایش های لیبرال علاوه بر تأکید بر اصول آزادی، برابری و برادری، از خودمختاری گروه های خاصی هواخواهی می کرد که خود را متفاوت از افراد و گروه های یک کشور یا امپراتوری می شمردند. این پدیده در ایتالیا، آلمان و شوروی به ملی گرایی افراطی، نژاد پرستی و برتری ایدئولوژی و حزب خاص انجامید و پس از جنگ جهانی دوم در کشورهای آمریکا ی لاتین، آسیا و آفریقا چهره ی ضد استعماری به خود گرفت و به نهضت های ملی منتهی شد. (حمید بهزادی، ناسیونالیزم، ص 134- 149) در ایران ناسیونالیزم، نخست با گرایش لیبرال در عصر مشروطه به شکل سطحی مطرح شد، اما در عصر رضا شاه شدت یافت و به بزرگداشت تمدن پیش از اسلام ایران پرداخت و اسلام را با دیده ی مهاجم نگریست و ارزش های اسلامی را تحقیر کرد. ناسیونالیست ها با تقدیس آداب و مظاهر باستانی و تلاش برای طرد لغات عربی از زبان فارسی و احیای «ایرانیت» به جای «اسلامیت»، تلاش های فرهنگی فراوانی را با پشتیبانی زورگویی های رضاخان پی گرفتند. آنان به جای اینکه با استعمار غربی و حاکمیت پنهان آنها بر امور کشور مبارزه کنند، به جنگ با اسلام برخاستند که روح ایران بود. (نک: حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضا شاه، ص 46 - 51.) ناسیونالیست ها با طرد اسلام و پای فشاری بر برتری نژاد آرایی، کوشیدند به جای اسلام، غرب را خویشاوند ایرانیان معرفی کنند. نتیجه ی این عمل، فراهم شدن بستر سیطره ی غرب و چپاول منابع ملی ایران به ویژه نفت بود که در عصر پهلوی اول و دوم علیه ملت و به نفع غربی ها تحقق یافت. پس از سقوط رضا شاه و روی کار آمدن محمدرضا، در شرایط اشغال کشور، به طور طبیعی افکار ملی گرایی گسترش یافت. تداوم این افکار در سال 1328 ش. نخستین تشکیلات ملی گرا را به نام جبهه ی ملی بنیان نهاد. این جبهه از گرایش های مختلف فکری سر برآورد. جبهه ی ملی با فعالیت های فکری هواداران خویش و پشتیبانی جریان اسلامی به رهبری آیت الله کاشانی در این زمان، موفق شد نخست وزیری کشور را برای دو سال در دست بگیرد و مبارزه علیه انگلیس برای ملی شدن نفت را به پیروزی برساند، اما به دلیل بی تدبیری و اختلافات درونی، با کودتای 28 مرداد 1332 ش. دست آوردهای خود را از دست داد. تشکیلات ملی گرایان بعد از سرکوبی جبهه ی ملی اول با کودتا، در قالب جبهه ی ملی دوم در سال 1339 و سوم 1343 ش. فعالیت های ضعیفی داشت و تا جبهه ی ملی چهارم تداوم یافت. همزمان با اوج گیری انقلاب اسلامی در سال 1356 ش. جبهه ی ملی چهارم فعالیت خود را گسترش داد. با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل دولت موقت بازرگان، بسیاری از ملی گرایان به عضویت دولت او در آمدند، اما به دلیل سیاست های سازشکارانه در برابر زورگویی های آمریکا و ناتوانی در پاسخگویی به خواست ملت انقلابی ایران، با استعفای بازرگان از صحنه ی قدرت خارج شدند. این گروه در سال 1360 ش. علیه لایحه ی اسلامی قصاص موضع گرفت و نصایح رهبر انقلاب را ناشنیده انگاشت. از این رو امام خمینی (ره)جبهه ی ملی را غیر قانونی و مرتد اعلام کرد و بدین سان، ملی گرایان به انزوا رفتند. (نک: مهدی نظر پور، جریان شناسی سیاسی، ص 24- 28) 3- مبانی فکری مبانی فکری ملی گرایان از پیچیدگی چندانی برخوردار نیست. اساس تفکر این جریان را یک باور افراطی سامان می دهد: اعتقاد به عظمت و بزرگی کشور و شعار اساسی ملی گرایان این است: «زنده باد وطنم!» از این رو، ممکن است ناسیونالیزم رنگ مکاتب دیگر را به خود بگیرد و گرایش های مختلف فکری در بین هواداران آنها پدید آید. در ایران نیز با نگاهی به احزاب و گروه های مربوطه صبغه ی اسلامی، مارکسیستی یا لیبرال آنها آشکار می گردد. اینک می کوشیم با توجه به آنچه گذشت، مبانی فکری جریان ملی گرا را به اختصار بیان کنیم. 1-3-. تفاخر ملی یا وطن پرستی ملی گرایان با افتخار به مظاهر ملی، قهرمانان، شخصیت های علمی و فرهنگی کشور، آثار باستانی و مانند آن، ملت خود را تافته ی جدا بافته می دانند و به برتری ملت خود بر دیگر ملل اعتقاد دارند، آنان خود را وطن پرست می شمارند و خاک، زبان، تاریخ و دیگر متعلقات و ویژگی های ملی را مقدس می خوانند و بر غرور و تعصب ملی پای می فشارند. وطن محوری آنان باعث می گردد تا هر آنچه به کشور و ملت ارتباط دارد؛ حق به شمار آید و هر آنچه مربوط به بیگانه است، باطل محسوب شود. 2-3-. باستان ستایی ملی گرایان در همه ی کشورها، به سختی میراث باستانی وطن خویش را می ستایند. در ملی گرایی ایرانی، باستان ستایی به ستایش آداب و رسوم ملی و فرهنگ پیش از اسلام تعلق دارد. این ستایشگری تنها همین دوره را در بر می گیرد و به دوران اسلامی نمی رسد و حتی به مظاهر تمدن اسلامی و آداب و رسوم و هنجارهای مبتنی بر آن با نگاه منفی می نگرد. سلسله های قبل از اسلام، اشکانیان، هخامنشیان، و آثار باقیمانده از آن دوران، آتشکده ها، تخت جمشید، پاسارگاد و مانند آن، فراوان ستایش می شوند. 3-3-. بیگانه ستیزی در اندیشه ی ملی گرا تحقیر اقوام و ملل بیگانه و برخوردار از روحیه ی مقابله جویی و تعصب ضد خارجی یک اصل به شمار می رود. این اصل گاه به حد افراطی می رسد و موجب جنگ می شود. در ایران بیگانه ستیزی ملی گرایان، بیشتر به دشمنی با عرب و اسلام انجامیده است. تلاش ملی گرایان برای جایگزین کردن لغات فارسی به جای عربی در دوره ی رضا شاه با شکست مواجه شد. سعی ملی گرایان برای القای این تفکر غلط که اسلام موجب عقب ماندگی ایران است، از همین اصل فکری سرچشمه می گیرد. شگفت آنکه پان ایرانیست ها استعمارگران غربی را در قلمرو بیگانه ستیزی خویش نگنجانیده اند. بی گمان، غیر از دوره ی ملی شدن نفت، بسیاری از قراردادهای استعماری به دست کسانی امضاء شده است که ادعای وطن دوستی و ملی گرایی داشته اند. 4-3-. ایرانیت به جای اسلامیت ملی گرایان در مبانی فکری خود، اصالت را به ایران و ایرانیت می دهند و با وجود خدمات فراوان اسلام به ایران، هویت ایرانی را از هویت اسلامی جدا می دانند. اسلام برای آنان یا اهمیت ندارد و یا از اهمیت درجه چندم برخوردار است. برخورد آنان با ارزش ها، هنجارها، نهادها و تأسیسات اسلامی نیزهمین گونه است. بر این اساس نگاه آنان به روحانیت و حوزه های علمیه نگاهی منفی است و به ولایت فقیه نیز معتقد نیستند. 5-3-. سکولاریزم از جمله مبانی دیگر ملی گرایی، سکولاریزم به معنای جدایی دین از سیاست است. ملی گرایان حضور دین در صحنه ی سیاست را بر نمی تابند و معتقدند دین نباید قلمرو خود را بگستراند و همه ی عرصه های اجتماع و سیاست را فراگیرد. ملی گرایان ایرانی به دلیل گرایش های غرب گرایانه، انفکاک کامل قوه ی سیاسی از قوه ی روحانی را خواهانند. آنان تحت تأثیر مدرنیسم (مکتب نوگرایی) غربی، همان اصول و تفکر غرب در باب دین و سیاست را پی می گیرند. تلاش برای حاکمیت سکولاریزم در همه ی ابعاد در زمان رضا شاه با کمک و پشتوانه همین روشنفکران ملی گرا صورت گرفت. تأسیس نظام قضایی غربی و به تعبیر آنان «دنیا پسند»، سرکوب روحانیت، احیای مفاخر پیش از اسلام، کشف حجاب و تعطیل کردن مراسم عزاداری مذهبی، همه بر اساس این مبنا صورت می گرفت. 6-3- پذیرش نظام شاهنشاهی ایران 2500 سال در حاکمیت نظام شاهنشاهی قرار داشته است. ملی گرایان با اصالت دادن به ایران و باستان ستایی، اصل نظام سلطنت به عنوان رژیم تاریخی حاکم بر ایران را پذیرفته بودند. کسانی که پیش از انقلاب در قالب جبهه ی ملی گرد هم آمده بودند، حتی در شرایط استیصال نظام شاهنشاهی در آستانه ی پیروزی انقلاب، نظام شاهنشاهی را نفی نمی کردند. موضع اپوزیسیون یا مخالفت آنها تنها با دولت های حاکم رویارویی می کرد نه شاه و نظام سلطنت، شعار آنها این بود: «شاه باید سلطنت کند نه حکومت. » این بدین معنا است که شاه هیچ گونه مسئولیتی در قبال اداره ی کشور ندارد؛ اما جایگاه او به عنوان جایگاهی تشریفاتی همچنان محفوظ است. البته این تفکر نیز نشئت گرفته از نظام سلطنت مشروطه ی غربی بود.( مجتبی سلطانی، خط سازش، ج 1، ص 62 -70) بر این اساس آنان در مقابله با استبداد مبنای محکمی نداشتند و می کوشیدند از طریق قانون اساسی مشروطه اهداف خود را پیش ببرند. در برهه هایی از تاریخ معاصر ایران، همچون سال 1332ش. ملی گرایان به رهبری دکتر مصدق فرصتی طلایی برای ریشه کنی نظام فاسد شاهنشاهی، پس از فرار محمدرضا به خارج از کشور پیدا کردند، اما با توجه به مبنای فکری مذکور قدر این فرصت را ندانستند و سرانجام با کودتای 28 مرداد، زحمات آنان و ملت بر باد رفت. وطن دوستی - نه وطن پرستی - یعنی علاقه ی طبیعی و فطری به زادگاه، خاک، ملت و مفاخر و میراث گذشته امری فطری است و نه تنها ناپسند نیست که ستودنی است اما وطن پرستی، یعنی اصالت دادن به آب و خاک و ملیت و گزافه گویی برای بزرگ نمایی یک ملت چون روح خودستایی می آفریند و مقابله با دیگر اقوام و ملت ها را توجیه می کند، از نظر عقل و شرع ناپسند است و خلاف فطرت انسانی است. ملی گرایان با وطن محوری و نژاد پرستی، به شکل جاهلانه ای تنها آنچه را به ملت آنان منسوب است، حق می دانند. بر این اساس به گونه ی غیر منطقی بسیاری از حقایق را زیر پا می گذارند و یکسره آنچه را مربوط به دیگران است کوچک می شمارند. شعله ور ساختن احساسات نژادی و زبانی، برتری طلبی، دشمن سازی و تنفر از بیگانگان، تقدیس افراطی خاک و گذشته گرایی هنگامی که از حد طبیعی پای بیرون نهد، وحدت و امنیت ملی را نیز با خطر روبه رو می سازد و چه بسا منجر به برادر کشی، قوم زدایی و حتی تجزیه داخلی و جنگ خارجی و منطقه ای گردد. تبدیل ناسیونالیزم به فاشیسم در ایتالیای موسولینی و به ویژه در آلمان هیتلری مصائب عظیمی برای جهان به دنبال آورد. ارزیابی میراث و آثار گذشته یک ملت باید با بررسی عقلانی و پذیرش جنبه های سازنده و انسانی صورت پذیرد. نمی توان هر آنچه را مربوط به گذشته و تمدن باستان است، پذیرفت و ستود. از آن سو نیز نمی توان به طورکلی همه ی میراث سنتی را نفی نمود. نمی توان آداب و رسوم خرافی، بت پرستی و شرک را چون مربوط به گذشته ی باستانی یک کشور است کاری درست شمرد و در مقابل، آداب، ارزش ها و هنجارهای منطقی و عقلایی ملل دیگر را نیز نمی توان به کلی مردود دانست. حساسیت به حضور و فعالیت بیگانگان در وطن ضروری است، اما زیاده روی در این امر و تافته ی جدا بافته دانستن ملت خود، چه بسا به روحیه ی امپریالیستی یا تجاوزگری تبدیل شود و میان اقوام و ملت ها یا کشورها تنش بیافریند و به جنگی ویرانگر بینجامد. تندروی در این زمینه حتی موجب محروم شدن یک ملت از علوم و فنون دیگر ملت ها می شود. اصالت دادن به ایرانیت در مقابل اسلامیت، همانند اصالت بخشیدن به جسم در مقابل روح است. اسلام برای ایران به منزله روح است، شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران می نویسد: عکس العمل ایرانیان در برابر اسلام فوق العاده نجیبانه و سپاسگزارانه بوده و از یک نوع توافق طبیعی میان روح اسلامی و کالبد ایرانی حکایت می کند. اسلام برای ایران و ایرانی در حکم غذای مطبوعی بوده که به حلق گرسنه ای فرو رود یا آب گوارایی که به کام تشنه ای ریخته شود. طبیعت ایرانی مخصوصا با شرایط زمانی و مکانی و اجتماعی ایران قبل از اسلام این خوراک مطبوع را به خود جذب کرده و از آن نیرو گرفته است و نیرو و حیات خود را صرف خدمت به آن کرده است. (شهید مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 600) چنان که گذشت، یکی از ویژگی های فکری ملی گرایان، برخورداری از گرایش های سکولاریستی است. تفکر سکولار ملی گرایان ناشی از تأثیر پذیری و انفعال آنان در برابر اندیشه ی غربی است. سکورلاریزم محصول عملکرد زیانبار و فساد آباء کلیسا در دنیای غرب است. برخی عبارات انجیل نیز مؤید این حقیقت است، از جمله در انجیل متی باب 22 می خوانیم: «مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا. » در این جمله قیصر مظهر سیاست و خدا مظهر دین است و بر جدایی این دو تأکید می شود. اشتباه طرفداران این جریان همسان پنداشتن اسلام با مسیحیت است. اسلام، دین و سیاست را به هیچ روی از هم جدا نمی داند. نگاهی اجمالی به آموزه های اسلامی این حقیقت را بر می نماید. (امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 1، ص 234.) ملی گرایان با پای فشردن بر سکولاریزم و کشاندن مردم به سوی دنیا گرایی صرف، آسیب های فراوانی بر بعد معنوی و تکامل آنان وارد می کنند. دفاع و حمایت ملی گرایان از نظام فاسد سلطنتی با وجود تبه کاری ها و ستمگری های این نظام به ویژه در دوره ی معاصر ایران و چپاول بیت المال، فروش کشور به بیگانگان طی قراردادهای مختلف، دست نشاندگی روس، انگلیس و آمریکا، استبداد و عقب نگه داشتن کشور لکه ی ننگی بر دامان آنها است. آری همه ی ما باید وطن و میهن خود را دوست بداریم، علاقه طبیعی به کشور در متن اسلام نهفته است. رهبران دین اسلام، زادگاه خود را دوست می داشتند. رسول اکرم (ص) خطاب به شهر مکه می فرماید: ای مکه! دوستت دارم. اگر مرا بیرون نمی کردند، هرگز تو را ترک نمی گفتم. (آیت ا... جعفر سبحانی، مقاله «ناسیونالیسم یا ملی گرایی (2) » مجله ی نور علم، ص 26.) اسلام درباره ی دفاع از وطن بالاترین سخن را دارد و عالی ترین انگیزه ها را برای دفاع پدید می آورد؛ انگیزه هایی که آفریدن آنها به هیچ وجه از ملی گرایی ساخته نیست. تاریخ ایران نشان می دهد که نیروهای مذهبی در پرتو آموزه های دین اسلام، بارها و بارها استقلال، آزادی، امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران را در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی حفظ کرده اند، اما بسیاری از مدعیان ملی گرایی هنگام خطر به کنج عافیت پناه برده و یا چمدان ها را بسته و گریخته اند. سرنگونی نظام 2500 ساله ی شاهنشاهی با فداکاری نیروهای دیندار و با رهبری اسلامی حاصل شد. تمامیت ارضی ایران در دفاع هشت ساله مقابل بعثی های تحت حمایت ابرقدرت ها، با فداکاری مسلمانان و مؤمنان مجاهد محفوظ ماند. ملی گرایان نه تنها در جنگ شرکت نکردند، بلکه با القاء شبهات از جمله درباره ی تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر و سعی در دلسرد کردن مردم، به نفع دشمن نیز گام برداشتند. بنابراین ملی گرایان در ادعای تعصب ملی داشتن نتوانسته اند، صداقت خود را ثابت کنند. واپسین سخن اینکه وطن دوستی جزء ذات اسلام است، اما وطن پرستی یا ملی گرایی خلاف اسلام است. از نظر اسلام هیچ قومی بر قوم دیگر برتری ندارد مگر به تقوا. خداوند در سوره ی حجرات، آیه 13، می فرماید: ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شعبه ،شعبه و قبیله، قبیله کردیم تا همدیگر را بشناسید. همانا گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شما است. 4- احزاب و گروه ها مهم ترین تشکیلات جریان ملی گرا در قالب جبهه ی ملی تجلی یافته است. جبهه ی ملی در سال 1328 ش. به رهبری دکتر مصدق تشکیل شد. ملی گرایان هدف از تأسیس جبهه ی ملی را بنیان نهادن حکومت ملی از گذر آزادی انتخابات و افکار اعلام کردند. در جبهه ی ملی دو نوع رابطه وجود داشت: یکی رابطه ی فردی با دکتر مصدق رهبر جامعه بدین معنا که برخی کسان عضو هیچ حزبی نبودند و تنها با دکتر مصدق رابطه ی فردی و شخصی داشتند. دوم رابطه ی حزبی که منظور، احزاب تشکیل دهنده ی جبهه است. این احزاب عبارت بودند از: 1- حزب ایران، با مشی ناسیونالیستی و گرایش به سوسیالیزم به رهبری اللهیار صالح؛ 2- حزب مردم ایران، با مشی ناسیونالیسم و گرایش به اسلام و سوسیالیزم؛ 3- حزب ملت ایران یا پان ایرانیسم که معتقد به ناسیونالیزم افراطی بود؛ 4- حزب زحمتکشان یا نیروی سوم با مشی ناسیونالیستی و سوسیالیستی؛ 5- جامعه ی سوسیالیست ها با مشی ناسیونالیزم و سوسیالیزم؛ 6- حزب سوسیالیست، با مشی مشابه جامعه ی سوسیالیست ها. جبهه ی ملی نخست، از ساختار جبهه ای بهره می برد و از احزابی تشکیل شده بود که گرایش های ایدئولوژیک همساز و هماهنگی نداشتند. اعضا و رهبران این احزاب نیز با یکدیگر ناسازگار بودند. از این رو نتوانست با استبداد محمدرضا شاهی به گونه ی جدی مبارزه کند و پس از کودتای 28 مرداد 1332 ش. از هم پاشید. جبهه ی ملی را در این دوره «جبهه ی ملی اول» می خوانند. جبهه ی ملی دوم در سال 1339ش. با اعلام فضای باز سیاسی تشکیل شد. رهبران جبهه امیدوار بودند تحت فشار آمریکا به شاه، دولت را در دست بگیرند. این جبهه تا سال 1343 ش. کم و بیش فعالیت داشت. جبهه ی ملی سوم در سال 1344 ش. تشکیل شد، اما به دلیل شدت خفقان نتوانست فعالیت چندانی داشته باشد. سرانجام در سال 1356 ش. با اوج گیری انقلاب و اعلام فضای باز سیاسی از سوی شاه و در چارچوب سیاست حقوق بشر کارتر رئیس جمهور آمریکا، جبهه ی ملی چهارم تشکیل شد. (برای اطلاع بیشتر، نک: غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، ج 1و 2؛ مجتبی سلطانی، خط سازش، ج 1و2) فعالیت های این جبهه تحت الشعاع مبارزات اسلامی و رهبری امام خمینی (ره) قرار داشت. در آستانه ی سقوط نظام شاهنشاهی، شاهپور بختیار یکی از رهبران جبهه ی ملی نخست وزیری رژیم فاسد پهلوی را بر عهده گرفت، اما نتوانست سلطنت را نجات دهد. با تشکیل دولت موقت به ریاست مهندس مهدی بازرگان بسیاری از اعضاء جبهه ی ملی در کابینه ی او حضور یافتند، ولی با استعفای دولت بازرگان پس از اشغال لانه جاسوسی آمریکا عمر وزارت و صدارت آنان به سر آمد و مخالفت هایشان با جریان اسلامی و اسلام آشکارتر گردید. شکست قطعی ملی گرایان زمانی فرا رسید که علیه لایحه ی اسلامی قصاص موضع گرفتند و در مقابل اسلام ایستادند. در این هنگام بود که امام خمینی (ره) آنان را مرتد اعلام کرد.( پیام امام خمینی،26/3/60) با انزوای ملی گرایان بسیاری از آنان به غرب گریختند و خارج از کشور فعالیتهای ضعیفی را علیه نظام جمهوری اسلامی آغاز کردند. هم اینک نیز برخی کسان با عنوان «ملی - مذهبی» می کوشند تا در داخل کشور تفکرات ناسیونالیستی با گرایش اسلامی خاص را دامن زنند، ولی از پایگاه مردمی قابل توجهی بر خوردار نیستند. (www.rasekhoon.net/Article/Print-30565.aspx ) منابع جهت مطالعه بیشتر: جریان شناسی سیاسی ایران معاصر ، آیت مظفری ، قم، پژوهشکده تحقیقات اسلامی - جریان شناسی سیاسی در ایران ، علی دارابی ، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی - خط سازش ، مجتبی سلطانی ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image