خطبه شقشقیه /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

گلایه حضرت علی(ع) در خطبه شقشقیه نسبت به رفتار خلیفه دوم چیست؟


شقشقیه , نام یکی از خطبه های نهج البلاغه است که برگرفته از کلمه »شقشقه « می باشد که در همین خطبه آمده است . در این خطبه امیرالمؤمنین (ع ) حوادث تلخ و مشکلات به وجود آمده بعد از وفات پیامبر و غصب خلافت توسط خلفای سه گانه را بازگو می کند . خلاصه زندگانی حضرت در زمان خلفا در این خطبه به این صورت مطرح شده است : 1 - شکوه از ابابکر و غصب خلافت حضرت در این بخش در مورد زمان خلافت ابوبکر می فرماید: آگاه باشید! به خدا سوگند! ابابکر، جامه ی خلافت را بر تن کرد ، در حالیکه می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است، و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلندای ارزش من نتواند پرواز کرد. پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که بوجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان باایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد! پس از ارزیابی درست ، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم.پس صبر کردم در حالیکه گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده است. وبا دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می بردند ! 2 - بازی ابابکر با خلافت تا اینکه خلیفه ی اول به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطاب سپرد.( سپس امام مَثَلی را با شِعری از اعشی عنوان کرد: ) مرا با برادر جابر،( حیان) چه شباهتی است؟( من همه ی روز را در گرمای سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در در خانه بود!) شگفتا! از ابابکر که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند.[ ابابکر بارها می گفت: مرا رها کنید ، و از خلافت معذور دارید زیرا من بهتر از شما نیستم.] چگونه در هنگام مرگ ، خلافت را به عقد دیگری در آورد؟. هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهرمند گردیدند . 3 - شکوه از عمر و ماجرای خلافت سپس حضرت به شکوه از خلیفه دوم پرداخته و زمان خلافت او را اینچنین توصیف می فرماید: سرانجام اولی حکومت را به راهی درآورد و به دست کسی(عمر) سپرد که مجموعه ای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزش طلبی بود. زمامدار مانند کسی که بر شتری سرکش سوار است، اگر عَنان محکم کشد، پرده های بینی حیوان پاره می شود، و اگر آزادش گذارد ، در پرتگاه سقوط می کند. سوگند به خدا! مردم در حکومت دومی، در ناراحتی و رنج مهمی گرفتار آمده بودند، و دچار دورویی ها و اعتراض ها شدند، و من در این مدت طولانی محنت زا ، و عذاب آور، چاره ای جز شکیبایی نداشتم، تا آنکه روزگار عُمَر هم سپری شد . 4 - شکوه از شورای عمر سپس عمَر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان می باشم! پناه بر خدا از این شورا! در کدام زمان در برابر شخص اولشان در خلافت مورد تردید بودم ، تا امروز با اعضای شورا برابر شوم؟ که هم اکنون مرا همانند آنها پندارند؟ و در صف آنها قرارم دهند؟ ناچار باز هم کوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گردیدم. یکی از آنها با کینه ای که از من داشت روی برتافت( سعد بن ابی وقاص که یکی از شورای شش نفره بود.) و دیگری دامادش ( عبدالرحمن بن عوف ، شوهر خواهر عثمان، که حق« وِتو » در شورا داشت. زیرا عمر دستور داد اگر اختلافی در شورا پدید آمد، ملاک ، رأی داماد عثمان است، با اینکه طبق اعتراف دانشمندان اهل سنت، عمَر در دوران حکومت خود بارها اعتراف کرد که: لو لا علی لهلک عمر اگر علی نبود ، عمَر هلاک می شد) را بر حقیقت برتری داد و آن دو نفر دیگر که زشت است آوردن نامشان.( طلحه و زبیر که از رذالت و پستی بر امام شوریدند و جنگ جمل را بوجود آوردند .) 5 - شکوه از عثمان سپس حضرت به شکوه از خلیفه سوم پرداخته می فرماید: تا آنکه سومی به خلافت رسید، دو پهلویش از پرخوری باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشویی سرگردان بود، و خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پا خاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه ای که بجان گیاه بهاری بیفتد.( عثمان در سال 24 هجری به خلافت رسید و در سال 35 هجری کشته شد. تنها یک مرحله از اسراف بازیهای عثمان به شرح زیر است: به دامادش ، حارث بن حکم، هزار درهم و شترهای فراوان زکات آن سال، و زمین بزرگی که پیامبر(ص) وقف مسلمانان کرده بود بخشید. به سعید بن عاص بن امیه از طایفه ی خود صد هزار درهم داد. به داماد دیگرش مروان بن حکم صد هزار درهم و به ابوسفیان دویست هزار درهم داد. به طلحه سی و دو میلیون و دویست هزار درهم، به زبیر پنجاه و نه میلیون و هشتصد هزار درهم داد.برای خودش سی میلیون و پانصد هزار درهم، و سیصد و پنجاه هزار دینار کنار گذاشت. به یعلی بن امیه پانصد هزار دینار، و به عبدالرحمن شوهر خواهرش دو میلیون و پانصد و شصت هزار دینار داد.« الغدیر ج8 ص 286»)، عثمان آتقدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت، و شکم بارگی او نابودش ساخت . 6 - بیعت عمومی مردم با امیرالمؤمنین(ع ) سپس حضرت به بررسی زمان بعد از خلفا پرداخته می فرماید: روز بیعت، فراوانی مردم چون یال های پر پشت کفتار بود، از هر طرف مرا احاطه کردند، تا آنکه نزدیک بود حسن و حسین (علیهما السلام) لگد مال گردندو ردای من از دو طرف پاره شد. مردم چون گله های انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند. اما آنگاه که به پا خواستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند( ناکثین« اصحاب جمل» مانند: طلحه و زبیر)و گروهی از اطاعت من سرباز زده از دین خارج شدند.( مارقین« خوارج» به رهبری حرقوص پسر زهیر که به ــ ذو الثدیه ــ مشهور بود و جنگ نهروان را پدید آورد.) و برخی از اطاعت حق سر برتافتند( قاسطین، معاویه و یاران او که جنگ صفین را برامام تحمیل کردند.) گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که می فرماید: سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آنِ پرهیزگاران است. آری! به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند، اما دنیا در دیده ی آنها زیبا نمود، و زیور آن چشم هایشان را خیره کرد . 7 - مسئولیت اجتماعی در پایان امام در تبیین علت قبول خلافت می فرمایند: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود، و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند، و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که برابرشکم بارگی ستمگران، و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته ، رهایش می ساختم، و آخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب می کردم ، آنگاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است.( گفتند در اینجا مردی از اهالی عراق بلند شد و نامه ای به دست امام داد و امام آنرا مطالعه می فرمود ، گفته شد مسائلی در آن بود که می بایست جواب می داد. وقتی خواندن نامه به پایان رسید، ابن عباس گفت: یا امیرالمؤمنین! چه خوب بود سخن را از همانجا که قطع شد آغاز می کردید؟ امام فرمود: هرگز! ای پسر عباس ، شعله ای از آتش دل بود ، زبانه کشید و فرونشست.( ابن عباس می گوید: به خدا سوگند! بر هیچ گفتاری مانند قطع شدن سخن امام این گونه اندوهناک نشدم، که امام نتوانست تا آنجا که دوست دارد به سخن ادامه دهد.) (نهج البلاغه/ خطبه سوم/ ترجمه محمد دشتی ). خلاصه اینکه مهمترین حالت حضرت در دوران زندگی اش در زمان خلفا همان است که خود به آن اشاره فرموده و آن اینکه: ...صبر کردم در حالیکه گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده است، وبا دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می بردند... .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image