براهین اثبات وجود خدا /

تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه

در این نوشته بر آنییم که پاره ای از براهین اثبات وجود خدا را تقدیم حضور نماییم ؛ لکن قبل از ورود در بحث توصیه می شود که قبلاً مقاله ی « خدا کیست؟ » را در همین سایت مطالعه فرمایید تا تصوّری صحیح از خدا برای شما خواننده ی عزیز فراهم شود؟


پاسخ: در این نوشته بر آنییم که پاره ای از براهین اثبات وجود خدا را تقدیم حضور نماییم ؛ لکن قبل از ورود در بحث توصیه می شود که قبلاً مقاله ی « خدا کیست؟ » را در همین سایت مطالعه فرمایید تا تصوّری صحیح از خدا برای شما خواننده ی عزیز فراهم شود؟ ـ اقسام برهان براهین عقلی به طور کلّی بر سه قسمند: 1) برهان اِنّی: که در آن از معلول به علّت پی برده می شود ؛ مثلاً از وجود دود بر وجود آتش استدلال می شود. این برهان از نظر منطقی پایین ترین حدّ یقین آوری را داراست. لذا فلاسفه اسلامی ،که در پی یقین صد در صدی هستند ، در اثبات وجود خدا از آن استفاده نمی کنند ؛ ولی متکلمین اسلامی که در صددند متناسب با فهم تمام اقشار بشری ، برهان اقامه کنند ، از این قسم برهان نیز استفاده می کنند. 2) برهان لِمّی: که در آن از وجود علّت بر وجود معلول استدلال می شود. این قسم برهان مفید یقین صد در صدی بوده ، خدشه ناپذیر است ؛ لکن از آنجا که مراد از خدا ، واجب الوجود(وجود صرف و بدون علّت) است ، این برهان برای اثبات وجود خدا کاربرد ندارد. 3) برهان از راه ملازمات عامّه: در این قسم برهان ، نه از علّت به معلول پی برده می شود نه بالعکس ؛ بلکه از وجود یکی از دو امر که ملازم یکدیگرند بر وجود امر دیگر استدلال می شود. برای مثال گفته می شود: اینجا طبقه بالای ساختمان است ؛ طبقه بالا وقتی معنی دارد که طبقه پایینی باشد. پس زیر این طبقه ، طبقه ی پایینی نیز هست. در این استدلال ساده ، بالا نه علّت پایین است نه معلول آن. بلکه بالا و پایین ، همواره باهم بوده ، ملازم همند. همه ی براهینی که فلاسفه اسلامی در فلسفه به کار می برند از این سنخ اند ؛ که یقین آوری آن حتّی از برهان لمّی هم بالاتر است. براهین سطوح بالای اثبات وجود خدا نیز از این قسم هستند. ـ اقسام خداجویان: طالبان اثبات وجود خدا از نظر سطح ادراک پنج گروهند: 1) عوام مقلّد: که فاقد قوّه ی استدلال بوده ، وجود خدا را به تقلید از دیگران می پذیرند. 2) عوام محقّق: که وجود خدا را با براهینی سطح پایین چون برهان نظم ، برهان حدوث و برهان حرکت پذیرفته اند. 3) خواصّ: که وجود خدا را با براهینی یقینی ولی به نوعی با توجّه به خلق او اثبات می کنند. خود این گروه نیز درجاتی دارند. 4) خاصّ الخواصّ: که در اثبات وجود خدا ، هیچ نظری به مخلوق نداشته از متن وجود ، بر وجود خدا استدلال می کنند. 5) اخصّ الخواصّ: که وجود خدا برایشان بدیهی بوده ، بی نیاز از اقامه برهانند ؛ و اگر برهانی می آورند برای دیگران است. بر این اساس ، براهینی که در این مقاله ، به اجمال ذکر می شوند ، متناسب با سطوح خداجویان ، در چهار سطح خواهند بود. در بین این براهین برهانی که باید بیشتر مورد توجّه بزرگواران تحصیل کرده واقع شود، برهان امکان و وجوب می باشد که منکرین وجود خدا شبهه ی قابل توجّهی در مورد آن ندارند؛ و مقدّمات آن نیز بدیهی بوده به آسانی فهم می شوند؛ بخصوص اگر قبلاً مقاله ی « خدا کیست؟ » را در همین سایت خوانده باشید. ـ برهان نظم: 1ـ جهان دارای نظم است. 2ـ هر نظمی ناظمی دارد. 3ـ پس این جهان ناظمی دارد. مقدّمه ی اوّل این برهان ، قضیّه ای حسّی تجربی است که با پیشرفت علوم ، یقینی بودن آن نیز روز به روز افزایش می یابد. مقدّمه ی دوم نیز برای اکثر مردم روشن است. ـ برهان نظم، را با اسلوبی جدید و بدون تکیه بر نظم کلّی جهان نیز می توان اقامه نمود، که در آن نیازی به اثبات نظم کلّ جهان نیست ، بلکه نظم یک موجود مثل نظم بدن خود شخص برای اقامه ی این برهان کافی است. ـ بیان فنّی برهان نظم: 1ـ شکّی نیست که من به عنوان یک مجموعه ی منظّم وجود دارم . 2ـ هر نظمی ناظمی دارد. 3ـ پس نظم وجود من ناظمی دارد. 4 ـ ناظم نظم موجود در من ، یا خود من هستم یا اجزاء من هستند یا طبیعت ناظم من است یا عدم ، ناظم من می باشد (تصادف) ، یا موجودی دیگر نظم مرا پدید آورده است. 5 ـ خود من نمی توانم ناظم وجود خودم باشم و این را به علم حضوری درک می کنم که من ناظم وجود خودم نیستم . اجزاء من نیز نمی توانند ناظم وجود من باشند ، چون اجزاء من از خود من تواناتر نیستند. اگر آنها چنین قدرتی داشته باشند پس من که مجموع آنها هستم به نحو اولی باید چنین قدرتی داشته باشم . عدم (تصادف) نیز چیزی نیست که ناظم باشد. طبیعت نیز یا همان خود من یا جزء من است ، یا همان موجود دیگر است یا یک مفهوم ساخته ی ذهن می باشد. پس تنها یک موجود دیگر است که می تواند ناظم من باشد. 6 ـ آن موجود دیگر نیز یا خودش موجودی غیر مرکّب است(مجموعه نیست) یا موجودی مرکّب و مجموعه است. اگر غیر مرکّب است خداست ؛ امّا اگر مرکّب است خود او نیز باید دارای نظم باشد. چون فاقد یک کمال نمی تواند اعطا کننده ی آن به دیگری باشد. و اگر نظم دارد پس او نیز ناظمی دارد. 7 ـ ناظم او نیز یا مرکّب است یا غیر مرکّب. اگر غیر مرکّب باشد خداست و الّا او نیز باید نظم و ناظم داشته باشد. و چون تسلسل محال است لذا سر این سلسله باید به یک موجود غیر مرکّب ختم شود که او را خدا می نامیم. بر برهان نظم اشکال شده که یک موجود یا کلّ جهان ، تشکیل شده از تعدادی ذرّه ی بنیادی ؛ بنا بر این ، بر حسب حساب احتمالات ، این ذرّات ممکن است به میلیاردها میلیاردها صورت مختلف باهم ترکیب شوند. پس نظم موجود جهان ، تنها یکی از این میلیاردها میلیاردها ترکیب ممکن است. چه بسا ذرّات جهان میلیاردها بار به صورتهای مختلف ترکیب شده اند ، ولی چون این ترکیبها ناپایدار بوده اند به زودی از بین رفته اند تا به صورت تصادفی نوبت به ترکیب کنونی جهان رسیده ، که به خاطر پایدار بودنش مانده است. متأسفانه خیلی از مدافعین برهان نظم در صدد بر آمده اند که به این اشکال پاسخ دهند در حالی که این اشکال از اساس باطل است و جای طرح ندارد. این اشکال با این فرض مطرح شده که نظم مورد نظر در برهان نظم ، نظم داخلی (نظم هندسی و ریاضی) است ، لذا بر اساس حساب احتمالات این شبهه را طرح نموده اند. امّا باید توجّه داشت که حساب احتمالات در جایی کاربرد دارد که اجزاء شرکت کننده در آزمایش ، فاقد هر خاصّیّت تداخل کننده باشند ؛ یا خاصّیّت آنها نیز در آزمایش لحاظ شود. برای مثال گفته می شود: اگر ده عدد مهره را که هر کدام یک رنگ هستند ، در کیسه ای بریزیم و به صورت تصادفی دو به دو آنها را از کیسه در آوریم ، احتمال این که رنگ آبی و قرمز باهم از کیسه خارج شوند یک صدم است. حال اگر بین این مهره ها ، مهره آبی و قرمز هر دو از جنس آهنربا باشند چه خواهد شد؟! آیا بازهم احتمال باهم خارج شدن آنها یک صدم است؟! بدیهی است که چنین نیست. این بار احتمال باهم خارج شدن آنها صد در صد است ؛ چون این دو مهره خاصّیّت تداخل کننده دارند ؛ یعنی بی اقتضاء نیستند. حال سوال این است: آیا اجزاء جهان یا انسان ، مثل مهره های معمولی داخل کیسه ، بی خاصّیّتند که حساب احتمالات در مورد آنها جاری شود. اگر میلیاردها بار هم تعداد مساوی الکترون و پروتون را در یک محیط با شرایط یکسان قرار دهید همواره از ترکیب آنها اتم هیدروژن پدید خواهد آمد نه اتمی دیگر. چون الکترون و پروتون بارهای مخالف داشته همدیگر را جذب می کنند. بلی ، اگر روزی انسان کشف کرد که ریزترین ذرّات جهان فاقد هر خاصّیّتی هستند و می توانند به اشکال گوناگون ترکیب شوند ، آنروز برهان نظم با حساب احتمالات زیر سوال می رود. امّا تا کنون فیزیکدانها به چنین ذرّه ای نرسیده اند. ـ برهان حدوث: 1ـ جهان، حادث(نوپدید) است؛ چرا که جهان، مرکّب از موجوداتی است که همگی سابقه ی عدم دارند. بنا بر این ، کلّ جهان نیز سابقه عدم داشته حادث است. 2ـ هر حادثی (پدیده ای) محتاج مُحدِثی(پدید آورنده ای) است. 3ـ پس این جهان مُحدِث و پدید آورنده ای دارد. ـ برهان حرکت تقریر نخست این برهان: 1ـ جهان طبیعت سراسر حرکت است و سکون، امری نسبی است.ـاین قضیّه هم در فلسفه ثابت شده هم در علم فیزیک نوین ـ . 2ـ هر حرکتی ، محتاج محرّک(حرکت دهنده) است. 3ـ خود آن محرّک نیز یا دارای حرکت است یا دارای حرکت نیست. 4ـ اگر دارای حرکت نیست مطلوب ما ثابت است؛ امّا اگر حرکت دارد باز خود، محتاج محرّک است. 5 ـ باز محرّک او یا فاقد حرکت است یا واجد حرکت. اگر فاقد حرکت است مطلوب ثابت است و الّا باز روند قبلی تکرار می شود. 6ـ و چون تسلسل محرّکها محال است لذا سلسله ی محرّکها باید منتهی به محرّکی بدون حرکت شود. 7ـ پس محرّک بدون حرکت یقیناً وجود دارد که همان خداست. تقریر دیگری از این برهان: ـ در این که حرکت و متحرّک (حرکت کننده) وجود دارند شکّ نیست. ـ حرکت یعنی خروج تدریجی شیء متحرّک از حالت بالقوّه برای رسیدن به حالت بالفعل. ـ حالت بالفعل ، نسبت به حالت بالقوّه ، کمال وجودی است. ـ شیء متحرّک ، واجد حالت بالقوّه و فاقد حالت بالفعل است ؛ لذا حرکت می کند تا به آن حالت بالفعل برسد. پس آن حالت بالفعل را ندارد و می خواهد به دست آورد. ـ فاقد یک کمال وجودی، نمی تواند آن کمال را خودش به خودش بدهد. ـ پس این کمال وجودی (حالت بالفعل) را دیگری به متحرّک می دهد ، که آن دیگری را محرّک می نامیم. ـ پس این متحرّک ، محرّک دارد. ـ خود این محرّک نیز یا متحرّک است یا غیر متحرّک. ـ اگر متحرّک نیست(ثابت است) ، مطلوب ثابت است؛ و اگر متحرّک است، خود او نیز محرّکی دارد. ـ و چون دور و تسلسل علل فاعلی ـ که محرّک نیز جزء علل فاعلی است ـ محال می باشند، لذا سر سلسله ی محرّکها و متحرّکها منطقاً ختم می شود به محرّکی که خودش حرکت ندارد. ـ پس یقیناً محرّک بدون حرکت (ثابت) وجود دارد. ـ برهان حرکت طبق مبنای ملاصدرا: ـ جوهر جسم ، عین حرکت است. ـ حرکت یعنی خروج تدریجی شیء متحرّک از حالت بالقوّه برای رسیدن به حالت بالفعل. ـ حالت بالفعل ، نسبت به حالت بالقوّه ، کمال وجودی است. ـ شیء متحرّک (جوهر سیّال جسم) ، واجد حالت بالقوّه و فاقد حالت بالفعل است ؛ لذا حرکت می کند تا به آن حالت بالفعل برسد. پس آن حالت بالفعل را ندارد و می خواهد آن را به دست آورد. ـ فاقد یک کمال وجودی، نمی تواند آن کمال را خودش به خودش بدهد. ـ پس این کمال وجودی (حالت بالفعل) را دیگری به متحرّک (جوهر سیّال) می دهد ، که آن دیگری را محرّک می نامیم. ـ پس این متحرّک (جوهر سیّال) ، محرّک دارد. ـ خود این محرّک نیز یا متحرّک است یا غیر متحرّک. ـ اگر متحرّک نیست(ثابت است) ، مطلوب ثابت می باشد؛ و اگر متحرّک است، خود او نیز محرّکی دارد. ـ و چون دور و تسلسل علل فاعلی ـ که محرّک نیز جزء علل فاعلی است ـ محال می باشند، لذا سر سلسله ی محرّکها و متحرّکها منطقاً ختم می شود به محرّکی که خودش حرکت ندارد. ـ پس یقیناً محرّک بدون حرکت (ثابت) وجود دارد. ـ آن محرّک ثابت نمی تواند جسم و جسمانی باشد. چون طبق اصل حرکت جوهری اثبات نموده ایم که هر جوهر جسمانی، عین حرکت و واحدی از حرکت است. پس این محرّک ثابت، موجودی است ماوراء جسم. این براهین که بیان آنها گذشت، برای سطوح پایین جامعه می باشند؛ و در حقیقت وجود موجودی ماوراء طبیعی را اثبات می کنند که خدا نیز از جمله ی آنهاست. لذا این براهین، شخص را از مادّی گرایی صرف رها می سازند؛ امّا او را به واجب الوجود نمی رسانند. البته تقریر فنّی برهان نظم برای افرادی با درک بالاتر است. امّا چند برهان بعدی برای اکثر خواصّ می باشد. ـ برهان عشق و حبّ: 1ـ انسان با علم حضوری و وجدانی می یابد که در ذات خود ، عاشق کمال محض ، بقاء ابدی ، قدرت مطلق ، آگاهی نامتناهی و رهایی از تمام قیدها و محدودیّتها است. لذا هر چه از این امور به او داده شود ، باز بیشترش را طلب می کند. 2ـ عاشق و معشوق ، مثل بالا و پایین ، علم و جهل و امثال این امور ، لازم یکدیگرند ؛ که یکی بدون دیگری معنی ندارد. لذا اگر کسی گفت: من عاشقم. از او پرسیده می شود: عاشق چی هستی؟ چون عاشق وقتی عاشق است که معشوقی باشد. 3ـ پس در دار هستی ، کمال محض ، بقاء ابدی ، قدرت مطلق ، آگاهی نامتناهی و وجود رها از تمام قیدها و محدودیّتها موجود است ؛ و الّا عشق بالفعل انسان به این امور ،معنایی نداشت. و چنین موجودی همان واجب الوجود است. درک این برهان برای برخی افراد آسان نیست ؛ لذا ممکن است برای برخی شبهاتی درباره ی این برهان پدید آید ؛ که اگر به مقدّمه ی دوم و مثالهای ضمن آن توجّه کافی داشته باشند ، این اشکالات رفع خواهد شد. ـ برهان وجوب و امکان: مقدّمات این برهان در عین این که بدیهی اند ولی تصوّر موضوع و محمول آنها ممکن است برای برخی افراد دشوار باشد. آنچه پیشتر درباره ی وجود و ماهیّت گفته شود ، در حقیقت برای این بود که مقدّمات این برهان بیشتر روشن شود. ـ تقریر برهان ،مبتنی بر استحاله ی تسلسل: 1ـ شکّی نیست که خارج از وجود ما موجودی هست. چون انکار این امر منجر به سفسطه می شود. 2ـ این موجود ، بنا به فرض عقلی از دو حال خارج نیست ؛ یا واجب الوجود (عین وجود) است یا عین وجود نبوده ، ممکن الوجود است که نسبتش به وجود و عدم یکسان می باشد. 3ـ اگر این موجود عین وجود بوده ، واجب الوجود است ، مطلوب ثابت است ؛ امّا اگر ممکن الوجود بوده نسبتش به وجود و عدم یکسان است ؛ برای موجود شدن ، محتاج علّت(وجود دهنده) است. 4ـ حال علّت آن نیز یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود. اگر واجب الوجود باشد ، مطلوب ثابت است ؛ امّا اگر ممکن الوجود باشد ، خود آن علّت نیز محتاج علّت دیگری است. به این ترتیب بحث منتقل می شود به آن علّت سوم و فرضهای قبلی در مورد آن نیز جاری می شود. همینطور بحث منتقل می شود به علّت چهارم و پنجم و ... . 5. و چون دور و تسلسل علل عقلاً محال است بنا بر این ، این سلسله ی علل نمی تواند بی نهایت باشد ؛ بلکه باید در جایی به علّتی برسیم که فوق آن علّتی نباشد. که آن همان واجب الوجود می باشد. ـ تقریر برهان بدون استفاده از استحاله ی تسلسل: 1ـ شکّی نیست که ممکن الوجودهایی هستند. 2ـ اگر مجموعه ی همه ی ممکن الوجودها را یکجا فرض کنیم ، به نحوی که هیچ ممکن الوجودی خارج از این مجموعه باقی نماند ، باز عقل حکم به ممکن الوجود بودن کلّ این مجموعه خواهد نمود. چون از اجتماع تعداد زیادی ممکن الوجود که همگی محتاج به علّت هستند ، واجب الوجود ، درست نمی شود. حتّی اگر تعداد اعضای این مجموعه بی نهایت باشند باز کلّ مجموعه ، ممکن الوجود خواهد بود. 3ـ پس کلّ مجموعه ی ممکن الوجودها ، محتاج علّت است. 4ـ حال، علّت این مجموعه یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود است. 5 ـ امّا ممکن الوجود نمی تواند علّت این مجموعه باشد ؛ چون طبق فرض ما ، همه ی ممکن الوجودها داخل این مجموعه هستند و خارج از این مجموعه ، ممکن الوجودی نیست که علّت این مجموعه باشد ؛ پس لاجرم ، علّت این مجموعه واجب الوجود است. برهان اخیر یکی از محکمترین براهین خداشناسی می باشد که اگر کسی معنی درست ممکن الوجود و واجب الوجود را ـ آنچنان که در مقاله « خدا کیست؟» گفته ایم ـ بداند ، در درستی آن ذرّه ای شکّ به خود راه نمی دهد. امّا براهینی که در ادامه ذکر می شوند، صورتهای گوناگون برهان صدّیقین می باشند که طرح آنها برای برای عموم چندان کارساز نیست؛ چرا که فهم مقّدمات آنها در عین بداهت، برای اکثر مردم مقدور نمی باشد. البته با مطالعه مقاله « خدا کیست؟» ، فهم این براهین نیز آسانتر خواهد بود. ـ برهان صدّقین: برهان صدّقین که خالص ترین براهین است تقریرات فراوانی دارد که به برخی از آنها به اجمال و بدون توضیح اصطلاحات اشاره می شود. فهم عمیق و درست این براهین نیازمند تبحّر در حکمت متعالیه(مکتب فلسفی ملاصدرا) است. تقریر اوّل 1. انکار واقع مساوی با سفسطه است ؛ لذا شکّی نیست که واقعیّتی هست. 2. واقع، نقیض عدم است. 3. بنا بر این ، اصل واقعیّت عدم بردار نیست. 4. چیزی که عدم بردار نیست واجب الوجود است. 5. پس واجب الوجود، موجود بوده حاقّ واقع است. تقریر دوم 1. وجود، حقیقت واحد اصیل است. 2. حقیقت وجود، نقیض عدم است؛ لذا عدم بردار نیست. 3. پس حقیقت واحد وجود، واجب الوجود است. تقریر سوم 1. وجود یا مستقلّ است یا رابط. 2. به علم حضوری شکّی نیست که وجود خود من، وجود رابط است نه مستقلّ. 3. وجود رابط، بدون وجود مستقل معنی ندارد. 4. پس وجود مستقلّ موجود است. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image