اخلاق عینی و ذهنی. نسبیت اخلاق /

تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه

پرسشگر عزیز؛ در فلسفه اسلامی سه دیدگاه عمده درباره عینیت و ذهنیت ارزش ها و احکام اخلاقی وجود دارد که به شرح ذیل میباشد:


پرسشگر عزیز؛ در فلسفه اسلامی سه دیدگاه عمده درباره عینیت و ذهنیت ارزش ها و احکام اخلاقی وجود دارد که به شرح ذیل میباشد: 1-ارزش ها اموری عینی و حقیقی بوده و نقش انسان نسبت به آن ها ادراک محض است؛به عبارت دیگر خوب و بد از دسته معقولات اولی یا مفاهیم ماهوی است.به نظر میرسد متکلمان معتزلی و همچنین متکلمان آغازین شیعه بر این باور بوده اند. 2-ارزش یک امر قراردادی محض است ،مثلاً خوب یعنی آنچه به صورت قرارداد در جامعه مرسوم شده و مردم آن را قبول کرده اند و بد یعنی آنچه مرسوم و مورد قرارداد نیست.در این معنا خوب و بد دارای ما بازاء عینی نیست.این نظریه مورد اعتقاد بسیاری از فلاسفه از جمله ابن سینا وتمامی منطق دانان بوده است.در دوران معاصر ،این نظریه به شکلی نوین وبا نام نظریه « اعتباریات »توسط علامه طباطبایی مطرح شده است. 3-ارزش ها اموری عینی هستند ،اما مانند مفاهیم ماهوی نیستند که ما بازاء عینی داشته باشند بلکه امور خارجی بدان ها متصف و ارزش ها از آن ها انتزاع میشوند؛به عبارت دیگر ارزش ها از سنخ معقولات ثانی فلسفی هستند. فلاسفه معاصر مسلمان اکثراً پیرو این نظریه اند. مطلق بودن اخلاق و عدم نسبیت: نسبی بودن اخلاق بدین معناست که ارزش ها و اصول اخلاقی ثابت و پایدار نیستند بلکه با تغییر شرایط و فرهنگ ها،‌ اخلاقیات هم تغییر خواهند کرد. نسبیت در اخلاق یعنی اینکه هیچ خُـلقی به طور کلی و مطلق خوب یا بد نیست. یک صفت در یک زمان و مکان خاص ممکن است خوب باشد و در شرایطی دیگر ممکن است بد باشد.( مجموعه آثار شهید مطهری، ج16، ص77 و ج21 ص184). اگر جامعه ای کاری انجام داد که از نظر ما و جامعه ما بسیار ناپسند و زشت شمرده می شوند، ما نه تنها حق نقد آنان و مخالفت با باورهایشان را نداریم بلکه باید آنان را مورد تحسین نیز قرار دهیم. در مقابل نسبیت گرایی، مطلق گرایی است. مطلق بودن اخلاق بدین معناست که اصول اخلاقی ثابت و پایدار است. این اصول و ارزش ها نه تنها تابع شرایط و زمان و مکان نمی باشند بلکه به هیچ عنوان قابل تغییر نیز نیستند. طرفداران نسبیت اخلاق مثال هایی را به عنوان دلیل یا مؤید ذکر می کنند که طرفداران اطلاق جواب خوبی برای این مثال ها دارند. شهید مطهری معتقد است طرفداران نظریه نسبیت اخلاق، مفهوم واقعی اخلاق را درست درک نکرده اند (سیری در سیره نبوی، ص 89. به نقل از مقاله نسبیت اخلاق از دیدگاه شهید مطهری رحمه الله، حسینعلی رحمتی) و به عبارتی خلط بین مفهوم و مصداق کرده اند، یعنی توجه نکرده اند که آنچه در باب حق و عدالت و اخلاق متغیر است، شکل اجرایی و مظهر عملی آن ها است نه حقیقت و ماهیت شان(ختم نبوت: م.آج 3، چاپ دوم، 1372، ص 184. به نقل از مقاله نسبیت اخلاق از دیدگاه شهید مطهری،‌ حسینعلی رحمتی)یک سوال و پاسخ: اگر قواعد اخلاقی برای همیشه ثابت هستند چرا ما گاهی اوقات دست از این اطلاق برداشته و آن را زیر پا می گذاریم. به عنوان مثال ما در برخی اوقات دروغ گفتن را جایز می دانیم. این به معنای مطلق نبودن قواعد و ارزش های اخلاقی نیست؟جواب این است که دروغ ذاتا خوب نیست و یک ضد ارزش است. سخن در این جاست که برخی اوقات به خاطر یک مصلحت مهم تر باید به این مقدار از دروغ تن داد و این یک استثنا است. وجود استثناء به دلیل مصلحت اقوی باعث نسبیت اخلاق نمی شود و با آن منافات ندارد. سؤالی از شما دارم، آیا شما اسیری که در جنگ، تمامی اسرار کشورش را به دشمن، صادقانه لو دهد را ستایش می کنید؟‌ هیچ انسانی به این شخص آفرین نمی گوید، زیرا فطرت هیچ انسانی این صداقت را ارزش نمی داند. دروغ از نظر شرعی مفسده دارد و حرام است، ولی گاهی به خاطر حفظ نظام که مصلحت بالاتری است واجب می شود، این باعث نمی شود که دروغ در این موارد کار نیک و اخلاقی و ارزشی تلقی شود، بلکه ضد ارزشی است که در این موقعیت به خاطر مصلحت قوی تری انجام آن شرعا واجب شده است. اماپاسخ سوال دومتان که پیرامون حسن و قبح ذاتی افعال است: بخش اول این سوال نظر اشاعره می باشد و بخش دوم سوال دومتان نظر عدلیه ( شیعه و معتزله ) است. بنیان باور به مسئله عدل الهی، مسئله حسن و قبح عقلى است. این مسئله یکی از محوری ترین مباحث کلامی است که با مسئله عدل الهی ارتباط بسیار نزدیکی دارد. این مسئله نیز از موارد اختلافی میان عدلیه و غیرعدلیه است. قائلین به حسن و قبح عقلى معتقدند انسان مى تواند مستقلاً و با نظر به ذات برخى از افعال ـ از جمله افعال خداوند ـ درباره حسن یا قبح آنها داورى کند. به همین دلیل است که انسان می تواند عقلاً بفهمد که عدل حسَن و ظلم قبیح است. در مسئله حسن و قبح ذاتی، آنچه بیشتر مورد نظر است یعنی عملی حسن است که فاعل آن مستحق مدح و ثواب است و عمل قبیح عملی است که فاعل آن مستحق ذم و کیفر است. بنابراین، مسئله حسن و قبح بطور خلاصه این است که: «آیا اعمال دارای صفت ذاتی حسن و یا صفت ذاتی قبح هستند» به عبارت دیگر، اگر خداوند نمی گفت دروغ بد است، می توانستیم با عقل خود بفهمیم که دروغ بد است؟ اگر خداوند نمی گفت راستگویی خوب است، آیا می توانستیم با عقل خودمان خوبی آن را بفهمیم؟ عقل، پاره ای از امور را مستقلا درک می کند و نیز ترتب ثواب و عقاب و استحقاق بهشت و جهنم را بر اثر فهم ارتباط بین آن ها تشخیص می دهد، بدین گونه که به نظر عدلیه، احکام تشریعی خداوند (احکام واجب، حرام و ....) ریشه تکوینی دارند. یعنی احکام الهی مبتنی بر اموری واقعی هستند و بصورت دلبخواهی وضع نشده اند. هر حکمی همانند هر عملی از یک باطن برخوردار است و خداوند در امر و نهی خود آنها را مد نظر قرار داده است. رابطه میان خوبی و بدی با یک عمل رابطه ای حقیقی و ذاتی است. به همین دلیل عقل، می تواند این رابطه واقعی را درک کند و بفهمد کدامیک مستحق مدح و کدامیک مستحق ذمّ هستند. ما (شیعه) قائل به حسن و قبح عقلى هستیم، یعنى بر این عقیده ایم که حسن و قبح افعال عقلى و ذاتى است. پاره اى از افعال ذاتاً نیکو و بایستنى بوده و برخى ذاتاً قبیح و نبایستنى هستند. عقل ما با قطع نظر از خطاب شارع، مى تواند درک کند که افعالى بایستنى است و باید بر انجام آنها قیام کرد و افعالى قبیح و نبایستنى است که باید آنها را ترک نمود. از آنجا که حکم عقل ثابت است و معیار ثابتى دارد و در ادراک خود، نه ظرف و قید را دخیل مى داند، نه شخص ادراک کننده را صفات بایستنى و نبایستنى که براى افعال مطرح مى کند دائماً ثابت است و براى همه ثابت و یکسان خواهد بود. یعنى اگر عقل گفت «عدل نیکو است» همیشه و براى همه چنین مى گوید؛ و اگر گفت «ظلم قبیح است» نیز همچنین.بر این اساس، به اعتقاد ما خداوند عادل است و ظلم نمى کند. خداوند نیک کردار است و اعمال بد از او سرنمى زند؛ چرا که ظلم و اعمال زشت و صفات ناپسند، به حکم عقل قبیح است و باید آنها را ترک نمود. به تعبیر دیگر آنچه عدل است خدا می کند و از همین رو آنچه می کند عدل است، زیرا و از آنجا که خداوند متعال حکیم و عالم على الاطلاق است، بهتر از هرکسى قبح این افعال را (که ذاتىِ آنها بوده و مقید به قید و ظرف زمانى و مکانى خاص و ادراک کننده مخصوص نمى باشد) درک فرموده، از انجام آنها دورى مى نماید. به بیان دیگر، انسان درک مى کند که قیام به عدل و هر فعل بایستنى، براى هر کسى کمال است و ارتکاب ظلم و هر فعل نبایستنى براى هر کسى نقص. خداوند متعال نیز به عنوان حکیم على الاطلاق این مسأله را درک مى کند. و بر اساس حسن و عدل عمل می نماید: 1. حسن و قبح به معنای ملائم با نفس و منافر با نفس: یعنی حسن آن چیزی است که انسان از آن نفرت ندارد بلکه از آن لذت می برد و برای او لذت بخش است مانند منظره زیبا, غذای لذیذ, صوت دلنواز. و قبیح چیزی است که مورد نفرت انسان می باشد و با انسان ملائمت ندارد؛ همچون منظره زشت و کریه, غذای فاسد و نامطبوع. و نیز برخی چیز ها با توجه به نتیجه آن ها برای نفس لذت بخش یا نفرت آور است. که گاهی بی واسطه است و گاهی با واسطه است. مثلا چیزی در ابتدا نفس میلی بدان ندارد اما با توجه به نتیجه آن, آن چیز لذت بخش است مانند داروی تلخ که پزشک تجویز می کند و ما می گویم این دارو حسن است چون نتیجه آن لذت بخش است. و با مثلا مواد سمی که در ابتدا نفس از آن نفرتی ندارد و رنجشی را در خود حس نمی کند اما با حصول نتیجه آن نفس بسیار از آن منزجر و متنفر می شود. لذا می گوئیم ماده سمی قبیح است یعنی ماده سمی نفرت آوراست. (باتوجه به نتیجه آن). و به قول قوشجی یکی از شارحان کتاب معروف «تجرید العقاید» خواجه نصیر الدین طوسی, از این مورد تعبیر به مصلحت و مفسده می کند. بدین معنا که آنچه دارای مصلحت است, حسن است و ملائم بانفس است و لذت بخش است و آنچه دارای مفسده است قبیح است و نفس از آن نفرت دارد. مثال دیگر مانند: صدق وکذب, که این دو را اگر با توجه به نتیجه شان بسنجیم در صورتی که نتایجشان ملائم بانفس باشد و مصلحت داشته باشد حسن است چه صدق باشد و چه کذب. اما اگر نتیجه آن نفرت نفس باشد مفسده دارندو قبیح است. 2. حسن و قبح به معنای کمال و نقص:بدین معنا که هر چیزی که کمال است حسن است همچون علم, قدرت و...به عبارت دیگر علم حسن است یعنی کمال است. و آنچه نقص است قبیح است مانند: جهل, عجز و ناتوانی و... بدین صورت که جهل قبیح است یعنی جهل نقص است. که این معنا از حسن و قبح و معنای قبلی آن مورد نزاع نیست و انسان بدون حکم شرع قادر به درک آن است. 3. حسن یعنی فعلی که همه عقلا فاعل آن را مدح کنند و او را مستحق ثواب می دانند. و قبیح یعنی فعلی که همه عقلا فاعل آن را ذم می کنند و او را مستحق عقاب می شمارند.حسن و قبحی که محل بحث میان دو گروه است این مورد است که: آیا عقل می تواند درباره افعال انسان حکم صادر کند, بگوید: فلان کار خوب است و فلان کار بد است؟ در این جا سخن از اشیاء و اشخاص نیست, بلکه سخن از افعال و عناوین آنهاست. اشاعره بر این باورند که این قسم از حسن و قبح را عقل درک نمی کند و وضع آن به دست شارع است. اگر شارع مقدس, به چیزی امرکرد, کشف می کنیم که آن حسن است و اگر از چیزی نهی کرد, می فهمیم آن چیز قبیح است. این گروه, عقل را زیر مجموعه سنت قرار دادند؛ زیرا عقل در این صورت, کاشف از امر و نهی شارع است, نه مبتکر و نوآور. به عبار ت دیگر حسن و قبح ذاتی افعال نیست تا عقل با نظر بدان ذات حسن بودن یا قبیح بودن آن را درک کند. در مقابل گروه دوم (شیعه و معتزله) معتقدند که حسن و قبح بدین معنا عقلی است و در واقع منظورشان این است که فعل, بدون این که نیازی به حکمی از طرف شارع باشد می تواند حکم به قبیح یا حسن بودن آن بکند, در واقع در این جا حسن و قبح ذاتی آن فعل و عمل است. در واقع بر اساس نظر گروه دوم (شیعه و معتزله) عقل قادر به قانون گذاری و وضع قانون است و می تواند حکم کند که شارع هم همین نظر و حکم را دارد. بنابراین وقتی عقل حکم می کند که ظلم قبیح است می تواند بگوید که شارع هم چنین حکمی را دارد و لذا کار قبیح انجام نمی دهد- یعنی ظالم نیست. و عدل حسن است بدین معنا که شارع نیز می گوید عدل حسن است- هر چند حکمی به ما از جانب او در این مورد نرسد- و او کارش را روی عدل انجام می دهد. ام اشاعره که حسن و قبح عقلی به معنای سوم را رد می کنند و می گویند در این جا حسن و قبح شرعی است نه عقلی, و عقل منهای شرع قادر به درک آن نیست. دیگر توان این بر قراری میان حکم عقل و شرع را ندارند و قادر نیستند در محدوده دین و شریعت دست به وضع قانون بزنند و بگویند شارع هم همین حکم را دارد و در صورت فعل یا ترک, به تو ثواب یا جزای می دهد. هرچند قبیح بودن ظلم و حسن بودن عدل را به دو معنای قبلی اثبا ت می کنند. اما آنگاه که می گویند عدل حسن است و عادل خوب است و یا ظلم قبیح است و ظالم بد است, نمی توانند در مورد این که اگر فردی فعل عادله انجام داد, آیا نزد شارع ثواب نیز دارد و در صورتی که فعل ظالمانه انجام داد آیا شارع نیز او را مورد عقاب قرار می دهد, در مورد چنین اموری قادربه سخن گفتن و اظهار نظر کردن نیستند. از این رو اگر فعلی از خداوند صادر شد به این معنا که این فعل ذاتا خوب است و یا اگر خداوند چیزی را نهی کرد در مورد این که این فعل ذاتا بد است نمی توانند سخن بگویند. و این احتمال را می دهند که ممکن است خداوند عدل را زمانی امر کند و حسن باشد و زمانی دیگر ترک کند و قبح گردد. برای مطالعه بیشتر ر.ک: - فلسفه اخلاق،‌ شهید مطهری- نقد وبررسی مکاتب اخلاقی، محمد تقی مصباح یزدی،- فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح یزدی - علامه حلی, کشف المراد- فاضل قوشجی, شرح تجرید العقاید- جوادی آملی, دین شناسی- مهدی حائری یزدی, کاوش های عقل عملی. - سبحانی، سید جعفر، محاضرات فی الالهیات، قم، مؤسسه الامام الصادق(ع)، 1420ه‍ - مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1388 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image