ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

مبانی دین شناختی اندیشه های حلاج را توضیح دهید؟


حسین فرزند منصور معروف به حلاج سال 244هـ.ق در روستای طور در شمال شرقی شهر بیضاء فارس به دنیا آمد و سپس با پدرش به واسط که بیشتر مردمش حنبلی بودند، رفت و در ایام جوانی به تستر و از آن جا نیز به بغداد رفته و به شاگردی عمرو مکی در مدرسه حسن بصری در آمد و خرقه تصوف را از او گرفت و بعد راهی بصره گشت. وی به سیر و سفر و موعظه مردم و رها کردن گوشه گیري، شاخصه مهم تصوف پرداخت و به اهواز، خراسان، طالقان، هند و چین و ... مسافرت کرد و در سال 294هـ.ق برای بار سوم به مکه رفت، اما پس از بازگشت از مکه به بغداد، در خانه خود کعبه کوچکی ساخت و چنین ادعا کردکه اگر کسی نتواند به مکه رود می تواند شکل کعبه را ساخته و دور او طواف کند و اعمال مکه را بجا آورد. منصور حلاج بالاخره به حکم علمای زمان و به دستور خلیفه عباسی ـ مقتدر بالله ـ به اعدام محکوم شد که در 24 ذی حجه 309 هـ .ق اول تازیانه خورد، سپس دست و پایش قطع شد و بعد به دار آویخته شد و فردا سرش را بریده و بدنش را آتش زدند. حلاج سه استاد بارز داشت به نام های سهل تستری، عمرو مکی و جنید بن محمد بغدادی که هر سه از اهل سنت و از صوفی های مشهور بودند. حلاج اول نزد سهل تستری و سپس نزد عمرو مکی و جنید بغدادی در بغداد به یادگیری مبانی و اندیشه تصوف پرداخت و تنها فرقی که با بقیه صوفی ها داشت، گوشه گیری اختیار نکردن و مردم را موعظه کردن بود. با توجه به مقدمه ای که گذشت، باید گفت مبانی ای که اندیشه های حلاج را شکل داد یعنی شاخصه های اصلی اندیشه های وی، برگرفته از مبانی اهل تسنن با گرایش تصوف می باشد که در کتاب های صوفیه به طور مشروح پیاده گشته است و البته آن چه از گفته های نور بخش استفاده می شود، حلاج به سبب نبوغ، بلند پروازی، بی پروائی و افراط در عشق الهی صوفیه، برخلاف سنت صوفیان معاصر خود بود و وی تفکرات گوناگون اهل تسنن و... را خواند و گلچینی از آن ها برای خود درست کرده بود یعنی مشربی صوفیانه و متأثر از فلسفه یونانی، آئین هندو و بودا و با رنگ و بوی اهل تسننی. برخی پنداشته اند که حلاج با شیعه ارتباط داشته به خاطر این که در مجامع شیعی ادعای بابیت و نماینده حضرت بقیه الله الاعظم را می کرد و مردم شیعه را با این ترفند به سوی خود می خواند، ولی باید گفت که چنین ارتباطی درست نیست و حلاج فقط یک بار چنین ادعا را در قم و پیش پدر شیخ صدوق کرد که با واکنش منفی و تند پدر شیخ صدوق و بیرون انداختن حلاج از حجره پدر شیخ صدوق توسط غلامش و آن هم در انظار عمومی، دیگر برای حلاج مجال ماندن در قم را نداد و بار دیگر نیز به ابوسهل نوبختی گفت که نائب امام زمان است و می تواند معجزاتی بیاورد، ابوسهل در جواب گفت: جوانی ام را برایم برگردان و این جا که حلاج فهمید نباید سرّش را فاش می کرد، ولی ابوسهل در بین مردم این داستان را گفته و حلاج را رسوا نمود. بنابر این وی نتوانست با تبلیغات آمیخته به تصوف دربین شیعه نفوذ کند. با این که حلاج از اهل تسنن بود ولی حتی اندیشه های وی در بین اهل تسنن نیز مورد قبول واقع نشد و علمای اهل تسنن نزد خلیفه عباسی حکم به حلال بودن خون وی و کفرش کردند که به چند نمونه از این اندیشه ها اشاره می شود: 1. وحدت وجود و حلول: تفکر وحدت وجود به این معنی که خداوند با دیگر مخلوقات متحد است و هر موجودی الله است و لذاست که حلاج گفت: «انا الحق» و نیز حلول یعنی تجسم خداوند در برخی از انسان ها از عقاید باطلی است که مسلمانان قائل به این اندیشه را کافر می دانند، چنان چه شیخ حر عاملی در مذمت صوفیه می نویسد: صوفیه قائل به وحدت وجود و حلول خدا در بدن برخی عرفا شده اند و گفته اند که هر موجودی خداست و پیروانش این ها را اولیای الهی می دانند، ولی باید گفت: این ها روسای کفار، فجار، زنادقه و از بزرگان ملحدان می باشد. سپس می نویسد از بزرگان صوفیه حسین بن منصور حلاج وبایزید بسطامی است. هر چند برخی صوفیه گفته اند که گفتن «انا الحق» حرف حقی است ولی برخی قدرت فهم آن را نداشتند و به حلاج اعتراض کردند. 2. قرآن کریم چندین بار شکاکان را دعوت کرده که شما هم مثل قرآن، ده سوره مثل قرآن و حتی سوره ای همانند یک سوره قرآن بیاورید و سپس می فرماید اگر انس و جن را جمع کنید تا مثل قرآنی بیاورید هرگز نخواهید توانست. ولی حلاج می گفت قرآن کلام الهی است و در عین حال بر این باور بود که خود او نیز می تواند وسیله ای برای ابراز کلام خداوند باشد و مثل قرآنی بیاورد. و این با خود قرآن و اجماع علمای اهل تسنن و شیعه مخالفت دارد که کسی بتواند مثل قرآن بیاورد و این سخن حلاج را برخی نوعی ادعای نبوت دانسته اند که می گفت: می توان وسیله ای برای ابراز کلام خداوند باشد. 3. تکثرگرائی: همه مسلمانان بر این باورند که اسلام دین جهانی و جاویدانی است و تنها دین برای هدایت و به سعادت رساندن بشریت می باشد، اما حلاج می گفت: یهودیت، مسیحیت و اسلام هیچ فرقی با هم ندارند و این ها فقط نام و لقب های مختلف برای دین هستند، پس هیچ وقت کسی را به خاطر داشتن دینی ملامت نکن. 4. جبر گرائی: در میان اندیشمندان اهل تسنن افرادی هستند که می گویند، انسان در انجام دادن کارهای خوب یا بد از خود هیچ اختیاری نداشته و مجبور است و منصور حلاج نیز تحت تأثیر این اندیشه قرار گرفته و نه تنها اعمال انسانی را اجباری دانسته، خود ایمان آوردن نیز با اجبار خداست، برای همین نباید یهودی را یا مسیحی را به قبول نکردن اسلام مذمت کرد چرا که این خداوند است که آن ها را نمی گذارد تا مسلمان گردند. و این خداوند است که براي هر کسی دینی برگزیده است. با توجه به مطالب یاد شده می توان گفت: اندیشه های حلاج متاثر از اهل سنت و با گرایش صوفیانه شکل گرفت که به خاطر تضاد آن با آموزه های اصیل اسلامی مورد مخالفت علمای اهل سنت و شيعه قرار گرفت و از سوی دیگر چون از منش صوفیه در گوشه گیری و دخالت نکردن در امور سیاسی بیرون آمده بود، از سوی صوفیان خود نیز کنار زده شد هر چند صوفیه پس از اعدام وی از افکار او تبعیت کرده و تأیید نمودند. ولی شیعه هیچ وقت نه منصور را از خود دانسته و نه هیچ گاه اندیشه های او را پذیرفته، بلکه علمای بزرگ با نوشتن کتاب هایی در رد اندیشه های حلاج، مانند الرد علی اصحاب الحلاج شیخ مفیدو ... او را از جامعه شیعی دور ساخته و بطلان افکارش را بر همگان روشن کردند. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image