تخمین زمان مطالعه: 20 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم موضوع: انتقاد حضرت علی (علیه السلام) از خلفاءشبکه سلام: 31 خرداد 1386 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *آقای هدایتیاگر چنانچه آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) منصوص الخلافه بود از طرف نبی مکرم (صلی الله علیه و آله)، چرا بعد از آن حضرت و در دوران خلافت خلفاء، استدلال بر حقانیت خودشان نکردند و اعلام نکردند که خلیفه من هستم و حق مرا شما غصب کردهاید؟استاد حسینی قزوینیدر طول تاریخ وهابیها و به ویژه إبن تیمیه در منهاج السنة، جلد 7، صفحه 47 تا 51 همین مسأله را مطرح میکند و جالب این است که میگوید که أهل بیت پیامبر و صحابه، از این نص کاملاً بیخبر بودهاند.آقای فضل بن روزبهان، وهابی تند و متعصب علیه شیعه هم در کتاب إبطال الباطل مفصل این مسأله را آورده است.جدیدترین چیزی که بنده دیدم، کتابی است که در مکه مکرمه از انتشارات دانشگاه ام القراء، به نام أخطاء یجب أن تصحح فی التاریخ که نویسندگان آن دکتر جمال عبد الهادی محمد سعود استاد یار دانشگاه ام القراء در دانشکده شریعت است و همچنین خانم دکتر وفا محمد رفعت جمعه که ایشان هم استاد یار دانشکده شریعت در قسمت تاریخ جامعه است. البته یک عبارت خیلی بیادبانهای دارند که با ادبیات یک استاد دانشگاه تطبیق نمیکند. من برای اینکه عزیزان بیننده خوب توجه کنند، عین عبارتشان را میخوانم و بعد جوابش را عرض و قضاوت را به عهده بینندگان واگذار میکنیم. ایشان در صفحه 94 میگوید:ثمّ لو کان مع علی بن أبی طالب نصّ، فلِمَ لا یحتج به علی الصحابة علی إثبات إمارته علیهم و إمامته لهم؟اگر چنانچه نصّی از پیامبر بر خلافت علی بود، چرا علی بر این نص بر اثبات امامت خودش بر دیگر صحابه احتجاج نکرد؟و بعد یک عبارت دور از ادبیات یک فرهنگی میآورد و میگوید:فإن لم یقدر علی تنفیذ ما معه من النص فهو عاجز و العاجز لا یصلح للإمارة و إن کان یقدر و لم یفعله فهو خائن.اگر علی قدرت نداشت آن دستور پیامبر را تنفیذ بکند و عاجز بود، عاجز شایسته امامت نیست و اگر قدرت داشت، ولی نکرد، پس او خائن بود.و الخائن و الفاسق مسلوب معزول عن الإمارة و إن لم یعلم بوجود النص فهو جاهل ثمّ عرفه و علمه من بعده.اگر پیامبر حدیثی بر خلافت او بیان کرده بود، ولی به گوش علی نرسیده بود و بعد از این قضیه آگاه شده بود،هذا محال و افتراء و جهل و ضلال.این یک امر محال، نادانی، افتراء و گمراهی است.این خلاصهای از شبهاتی است که در اینباره داشتهاند. البته قبل از این خود معاویه هم همین تعبیر را دارد. در شرح نهج البلاغه إبن أبی الحدید، جلد 2، صفحه 47. در این رابطه سخن زیاد است و ما به طور خلاصه ابتداء از منابع اهل سنت و بعد از آن عباراتی از نهج البلاغه را عرض خواهیم کرد.آقای إبن قتیبه دینوری در کتاب الإمامة و السیاسة میگوید:پس از آن که آقای ابوبکر به مسند خلافت نشست، به خانه علی حمله کردند و هجوم آوردند و او را به مسجد کشاندند، علی در مسجد رو کرد به صحابه و فرمود:الله الله یا معشر المهاجرین، لا تخرجوا سلطان محمد فی العرب عن داره و قعر بیته، إلی دورکم و قعور بیوتکم و لا تدفعوا أهله عن مقامه فی الناس و حقه، فوالله! یا معشر المهاجرین! لنحن أحق الناس به. لأنا أهل البیت و نحن أحق بهذا الأمر منکم ما کان فینا القارئ لکتاب الله، الفقیه فی دین الله، العالم بسنن رسول الله، المضطلع بأمر الرعیة، المدافع عنهم الأمور السیئة، القاسم بینهم بالسویة و الله إنه لفینا، فلا تتبعوا الهوی فتضلوا عن سبیل الله، فتتزدادوا من الحق بعدا.[1]ای گروه مهاجرین! ما أهل بیت شایستهترین افراد به خلافت هستم، ما اهل البیت هستیم. آن که قرآن را قرائت کند، ما هستیم، فقیه در دین ما هستیم، عالم به سنن پیامبر ما هستیم، آگاه به امور ملت ما هستیم، آن که میتواند کارهای زشت را از ملت دور کند، ما هستیم ... .تمام ویژگیهایی را که ملت اسلامی باید داشته باشد، آقا امیر المؤمنین در آنجا بیان میکند.در جای دیگر مینویسد وقتی آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) را برای بیعت با ابوبکر آوردند و گفتند بیعت کن، امام علی (علیه السلام) فرمود:أنا أحق بهذا الأمر منکم، لا أبایعکم و أنتم أولی بالبیعة لی، أخذتم هذا الأمر من الأنصار و احتججتم علیهم بالقرابة من النبی صلی الله علیه و سلم و تأخذونه منا أهل البیت غصبا؟ ألستم زعمتم للأنصار أنکم أولی بهذا الأمر منهم لما کان محمد منکم، فأعطوکم المقادة و سلموا إلیکم الإمارة و أنا احتج علیکم بمثل ما احتججتم به علی الأنصار نحن أولی برسول الله حیا و میتا فأنصفونا إن کنتم تؤمنون و إلا فبوءوا بالظلم و أنتم تعلمون.و جالب این است که آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) بعد از اینکه دید خلافت را واقعاً غصب کردهاند، از صدیقه طاهره، حسن و حسین (علیهم السلام) استمداد کرد و با آنها میرفتند در خانه مهاجرین و انصار و از آنها استمداد میکردند که برای دفاع از حق امام (علیه السلام) از آنها حمایت کنند.إبن قتیبه مینویسد:و خرج علی کرم الله وجهه یحمل فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و سلم علی دابة لیلا فی مجالس الأنصار تسألهم النصرة، فکانوا یقولون: یا بنت رسول الله! قد مضت بیعتنا لهذا الرجل و لو أن زوجک و إبن عمک سبق إلینا قبل أبی بکر ما عدلنا به، فیقول علی کرم الله وجهه أفکنت أدع رسول الله صلی الله علیه و سلم فی بیته لم أدفنه و أخرج أنازع الناس سلطانه؟ فقالت فاطمة: ما صنع أبو الحسن إلا ما کان ینبغی له و لقد صنعوا ما لله حسیبهم و طالبهم.[2]و إبن أبی الحدید مینویسد:و کان یحمل فاطمة علیها السلام لیلا علی حمار و ابناها بین یدی الحمار و هو (علیه السلام) یسوقه فیطرق بیوت الأنصار و غیرهم و یسألهم النصرة و المعونة، أجابه أربعون رجلا فبایعهم علی الموت و أمرهم أن یصبحوا بکرة محلقی رؤوسهم و معهم سلاحهم فأصبح لم یوافه منهم الا أربعة الزبیر و المقداد و أبو ذر و سلمان ... .[3]آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) شبانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) را سوار مرکبی میکرد و در خانه مهاجرین و انصار را میزد. 40 نفر به ندای زهرای مرضیه (سلام الله علیها) پاسخ مثبت دادند و حضرت فرمود فردا با سر تراشیده حاضر شوید، جز 4 نفر کسی دیگری حاضر نشد.آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) در خود نهج البلاغه هم این عبارت را میآورد و میگوید:اللهم إنی أستعدیک علی قریش فإنهم قد قطعوا رحمی و أکفأوا إنائی و أجمعوا علی منازعتی حقا کنت أولی به من غیری.[4]البته إبن أبی الحدید این خطبه را اینگونه نقل میکند:اللهم إنی أستعدیک علی قریش، فإنهم قطعوا رحمی و غصبونی حقی و أجمعوا علی منازعتی أمرا کنت أولی به.[5]یا در روایت دیگر میگوید:اللهم أخز قریشا فإنها منعتنی حقی و غصبتنی أمری. [6]و باز إبن قتیبه دینوری نقل میکنند وقتی به امام علی (علیه السلام) گفتند که بیا با خلیفه پیامبر بیعت کن، حضرت فرمود:لسریع ما کذبتم علی رسول الله.[7]فرفع علی صوته فقال سبحان الله؟ لقد ادعی ما لبس له. [8]این منابع کاملاً روشن میکند که آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) از حقوق خودشان انصراف ندادهاند.در جای جای نهج البلاغه است که آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) بر اقامه حقشان استدلال کردهاند. در خطبه 67 صراحت دارد:لو کانت الإمارة فیهم لم تکن الوصیة بهم. ثم قال علیه السلام. فما ذا قالت قریش؟ قالوا احتجت بأنها شجرة الرسول صلی الله علیه و سلم. فقال (علیه السلام) احتجوا بالشجرة و أضاعوا الثمرة.[9]اگر ابوبکر به خاطر اینکه گفت: «ما از شجره پیامبر هستیم و خلافت را قبضه کرد، ما که میوه این درخت هستیم». چگونه به ریشه میوه استدلال میکنند و به میوه آن استدلال نمیکنند.و باز در خطبه 74 صراحت دارد:لقد علمتم أنی أحق الناس بها من غیری و والله لأسلمن ما سلمت أمور المسلمین و لم یکن فیها جور إلا علی خاصة التماسا لأجر ذلک و فضله و زهدا فیما تنافستموه من زخرفه و زبرجه.شما مهاجرین و انصار همگی یقین داشتید که من شایستهترین افراد هستم برای خلافت.در خطبه دوم نهج البلاغه که اگر نبود از آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) غیر از همین خطبه دوم، برای ما کفایت میکرد، فرمودند:لا یقاس بآل محمد صلی الله علیه و آله من هذه الأمة أحد و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه أبدا، هم أساس الدین و عماد الیقین، إلیهم یفئ الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصائص حق الولایة و فیهم الوصیة و الوراثة.کسی با آل محمد قابل قیاس نیستند، آنها اساس دین هستند ... ولایت در انحصار آل محمد است. پیامبر اکرم به آل محمد جانشینی را وصیت کرده است.کسانی که به برخی از نامههای آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) استناد میکنند، به این مسأله توجه کنند که در خطبه دوم آقا امیر المؤمنین که بعد از قتل عثمان خلافت را به دست گرفت فرمود:الآن إذ رجع الحق إلی أهله و نقل إلی منتقله.امروز که من علی خلیفه شدم، حق به حقدار رسید و حقیقت به جای اول و اصلیاش منتقل شد.عزیزان بیننده روی این کلمات خوب دقت کنند.در خطبه 6 میفرماید:فوالله! ما زلت مدفوعا عن حقی مستأثرا علی منذ قبض الله نبیه صلی الله علیه و سلم حتی یؤم الناس هذا.به خدا سوگند! مرا همواره از حقم محروم کردند، از روزی که پیامبر از دنیا رفت، حق مرا ضایع و پایمال کردند.و همچنین در خطبه 172 میفرماید:و أجمعوا علی منازعتی أمرا هو لی.اینها اجماع کردند و حق مسلم مرا از دست من گرفتند.در نامه 62 نهج البلاغه که به مردم مصر نوشته شده است، خیلی عبارت جالبی دارد و میفرماید:فوالله! ما کان یلقی فی روعی و لا یخطر ببالی أن العرب تزعج هذا الأمر من بعده صلی الله علیه و آله عن أهل بیته و لا أنهم منحوه عنی من بعده.[10]به خدا سوگند! باور نمیکردم و به ذهنم خطور نمیکرد که عرب اینچنین به توصیههای پیامبر پشت پا بزند و خلافت را از خاندان رسالت دور سازد.اینها همه نشان میدهد که آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) خلافت را در انحصار خودش میدانست و در این زمینه قیام کرد، ادعا کرد، در مسجد، در خانه مهاجرین و انصار، در قضیه شوری، در جنگ صفین، در قضیه رحبة.احتجاج امیر المؤمنین (علیه السلام) بر اینکه خلیفه منصوص است، یکی دو مورد نیست. انتقادهای امیر المؤمنین (علیه السلام) از خلفاءامام علی (علیه السلام) در نامهای به برادرش عقیل مینویسد:قَدْ أَجْمَعُوا عَلَی حَرْبِی کَإِجْمَاعِهِمْ عَلَی حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَبْلِی فَجَزَتْ قُرَیْشاً عَنِّی الْجَوَازِی فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ سَلَبُونِی سُلْطَانَ إبن أُمِّی.[11]ابن أبی الحدید در شرح نهج البلاغه مینویسد:قال علی (ع): أما بعد فإنه لما قبض الله نبیه (صلی الله علیه و آله) قلنا نحن أهله و ورثته و عترته و أولیاوءه دون الناس، لا ینازعنا سلطانه أحد و لا یطمع فی حقنا طامع، إذ انبری لنا قومنا، فغصبونا سلطان نبینا، فصارت الامرة لغیرنا و صرنا سوقة یطمع فینا الضعیف و یتعزز علینا الذلیل، فبکت الأعین منا بذلک و خشنت الصدور و جزعت النفوس و أیم الله! لولا مخافة الفرقة بین المسلمین و أن یعود الکفر و یبور الدین لکنا علی غیر ما کنا لهم علیه.[12]و باز إبن أبی الحدید مینویسد:و روی إبن عباس، قال: خرجت مع عمر إلی الشام فی إحدی خرجاته، فانفرد یوما یسیر علی بعیره فاتبعته، فقال لی: یا بن عباس! أشکو إلیک إبن عمک، سألته أن یخرج معی فلم یفعل و لم أزل أراه واجدا، فیم تظن موجدته؟ قلت: یا أمیر المؤمنین! إنک لتعلم، قال: أظنه لا یزال کئیبا لفوت الخلافة قلت: هو ذاک، إنه یزعم أن رسول الله أراد الامر له، فقال: یا بن عباس! و أراد رسول الله صلی الله علیه و سلم الأمر له فکان ما ذا إذا لم یرد الله تعالی ذلک! إن رسول الله صلی الله علیه وسلم أراد أمرا، وأراد الله غیره، فنفذ مراد الله تعالی و لم ینفذ مراد رسوله أو کلما أراد رسول الله صلی الله علیه و سلم کان! إنه أراد إسلام عمه و لم یرده الله فلم یسلم!. [13]و در روایتی نقل شده است که امیر المؤمنین (علیه السلام) ابوبکر را با این دو بیت شعر خطاب قرار میداد:فإن کنت بالشوری ملَکْت امورَهمفکیف بهذا والمشیرون غیبوإن کنت بالقربی حججت خصیمهمفغیرک أولی بالنبی وأقربو بسیار میفرمودند:وا عجبا! تکون الخلافة بالصحابة و لا تکون بالقرابة و الصحابة؟.[14]در خطبه سوم نهج البلاغه که معروف به خطبه شقشقیه است میفرماید که حتی ابوبکر نیز بر حقانیت من آگاه بود:أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْرُ.آگاه باشید! به خدا سوگند! ابابکر، جامه ی خلافت را بر تن کرد، در حالی که می دانست، جایگاه من در حکومت اسلامی، همانند محور سنگهای آسیاب است (که بدون آن آسیاب حرکت نمیکند). او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد.و باز در همان خطبه مصیبتهایی که در دوران خلیفه اول تحمل کرده، اینچنین ترسیم می کند:پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود مینگریستم که میراث مرا به غارت میبرند!و در خطبه 217 میفرماید:وَ أَغْضَیْتُ عَلَی الْقَذَی وَ شَرِبْتُ عَلَی الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَی أَخْذِ الْکَظَمِ وَ عَلَی أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ.و خار در چشم فرو رفته دیده برهم نهادم و با گلوی استخوان در آن گیر کرده، جام تلخ را جرعه جرعه نوشیدم و در فرو خوردن خشم در امری که تلخ تر از گیاه حنظل و دردناکتر از فرورفتن تیزی شمشیر در دل بود شکیایی کردم.و در خطبه 74 نهج البلاغه، زمانی که مردم تصمیم گرفتند که با عثمان بیعیت کنند، فرمود:لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی وَ وَ اللَّهِ لاَءُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ.همانا میدانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم، سوگند به خدا! به آنچه انجام دادهاید گردن می نهم، تا هنگامی که اوضاع مسلمین روبهراه باشد، و از هم نپاشد و جز من به دیگری ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم و از آن همه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت میکنید، پرهیز میکنم.این نمونههای کوچکی از انتقادهای امیر المؤمنین (علیه السلام) از خلفا بود.* * * * * * *آقای هدایتیآیا از انصار و مهاجرین ما کسی را داریم که به شکل مشخص با بیعت آقای ابوبکر مخالفت داشته باشد و از بیعت سر باز زده باشد ؟استاد حسینی قزوینیدر جواب این سؤال شما من از خود صحیح بخاری، حدیث 6830، کتاب المحاربین، باب رجم الهبلی من الزناء که از قول خلیفه دوم نقل شده است، برای شما عرض خواهم کرد.حین توفی الله نبیه صلی الله علیه و سلم ان الأنصار خالفونا و اجتمعوا بأسرهم فی سقیفة بنی ساعدة و خالف عنا علی و الزبیر و من معهما.[15]بعد از رحلت پیامبر، انصار همگی با ما مخالفت کردند و همگی در سقیفه بنی ساعده جمع شدند و مخالفت کردند با ما علی و زبیر و تمامی کسانی که با آنها بودند.در تاریخ یعقوبی آمده است:و تخلف عن بیعة أبی بکر قوم من المهاجرین و الأنصار و مالوا مع علی بن أبی طالب، منهم: العباس بن عبد المطلب و الفضل بن العباس و الزبیر بن العوام بن العاص و خالد بن سعید و المقداد بن عمرو و سلمان الفارسی و أبو ذر الغفاری و عمار بن یاسر و البراء بن عازب و أبی بن کعب.[16]دسته و قومی از مهاجرین و انصار با بیعت ابیبکر مخالفت کردند و تمایلشان با علی بن أبی طالب بود.باز خود بخاری[17] و مسلم صراحت دارند که آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) و بنی هاشم در 6 ماه اول با ابوبکر بیعت نکردند.عموم بنی هاشم با بیعت آقای ابوبکر مخالفت داشتند. [18]و تخلف عن بیعته علی و بنو هاشم و الزبیر إبن العوام و خالد بن سعید بن العاص و سعد بن عبادة الأنصاری ثم إن الجمیع بایعوا بعد موت فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و سلم الا سعد بن عبادة فإنه لم یبایع أحدا إلی أن مات و کانت بیعتهم بعد ستة أشهر علی القول الصحیح.من در جمله پایانیام در جواب این سؤال حضرتعالی عبارت آقای إبن حزم اندلسی را که خود آقای إبن تیمیه در جاهای متعدد منهاج السنة به کلمات او استناد میکند، نقل میکنم. در اینکه آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) در 6 ماه اول با ابوبکر بیعت نکرد، شکی نیست و مسأله قطعی تاریخ است. ایشان در رابطه با یک بحث اجماعی میگوید:و لعنت الله علی کل اجماع یخرج عنه علی بن أبی طالب و من بحضرته من الصحابة.[19]* * * * * * *آقای هدایتیآیا از مهاجرین و انصار کسانی بودند که با خلافت آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) موافق نباشند؟استاد حسینی قزوینیدر جواب سؤال شما باید عرض کنم که در الموفقیات زبیر بن بکار که یک روحیه ضد شیعی و یک روحیه ناصبی دارد، مینویسد:و کان عامة المهاجرین و جل الأنصار لا یشکون أن علیا هو صاحب الأمر بعد رسول الله.[20]عموم مهاجرین و اکثر انصار شک نداشتند که علی خلیفه بعد از پیامبر است.در تاریخ یعقوبی از قول عباس آمده است:و کان المهاجرون و الأنصار لا یشکون فی علی.[21]إبن أثیر جزری و طبری ـ از سنیهای متعصب هستند و خیلی از حقایق را احتراماً لخلفاء حذف کردهاند ـ مینویسند:فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبایع إلا علیا. [22]یا إبن أثیر جزری این عبارت را از قول آقای زبیر که از کبار صحابه بوده و در نزد اهل سنت از جایگاه خیلی ویژهای دارد، مینویسد:لا أغمد سیفا حتی یبایع علی. [23]من شمشیرم را غلاف نمیکنم تا مردم با علی بیعت کنند.البته در اینجا مطلب زیاد است و همین عبارات نقل شده کفایت میکند که بگوییم حتی برای خود مهاجرین و انصار ثابت شده بوده که امام علی (علیه السلام) خلیفه منصوب پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است. در برابر حضرت زهرا (سلام الله علیها) عذر آوردند:فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله)! اگر قبل از بیعت ما با آقای ابوبکر این حرفها را میزدی، ما بیعت میکردیم؛ ولی حالا بیعت کردهایم و نمیتوانیم زیر قولی بزنیم که به ابوبکر دادهایم.* * * * * * *آقای هدایتیآیا امیر المؤمنین (علیه السلام) در زمانی که به خلافت ظاهری رسیدند، از هیئت حاکمه گذشته انتقاد میکردند و علناً اعتراضشان را در مجامع عمومی بیان میفرمودند یا خیر؟استاد حسینی قزوینیدر اینکه آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) انتقاد میکرد از خلفاء، من گمان نمیکنم که برای أحدی مخفی باشد؛ مگر اینکه مثل آقای ذهبی بگوییم که هر چه از این قبیل حقایق است، باید از تاریخ حذف و محو شود. در کتاب صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 152، حدیث 1757، کتاب الجهاد، باب حکم الفیء صراحت دارد از قول خلیفه دوم که خطاب میکند به عباس و علی (علیه السلام):فلما توفی رسول الله صلی الله علیه و سلم قال أبو بکر: انا ولی رسول الله صلی الله علیه و سلم فجئتما تطلب میراثک من إبن أخیک و یطلب هذا میراث امرأته من أبیها فقال أبو بکر: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: ما نورث ما ترکنا صدقة، فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا، و الله! یعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق، ثم توفی أبو بکر و انا ولی رسول الله صلی الله علیه و سلم و ولی أبی بکر، فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا، و الله! یعلم انی لصادق بار راشد تابع للحق.نظر شما نسبت به ابوبکر این بود که او دروغگو، گناهکار، حیلهگر و خیانتکار است.این نص صریح صحیح مسلم است. جالب این است که عمر این سخن را در جمع بیش از 38 نفر از صحابه بیان میکند و حتی یک نفر از صحابه خلاف آن را نمیگوید و اعتراض نمیکند. بعد میگوید:نظر شما درباره من این بود که من هم دروغگو، گناهکار، حیلهگر و خیانتکار هستم.این عبارت را آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) انکار نکرد، صحابه هم اعتراض نکرد. پس مشخص است انتقاد امیر المؤمنین (علیه السلام) از خلفاء، بلکه انتقاد تند او در جامعه مطرح بوده است. التبه متأسفانه همین عبارت در صحیح بخاری آمده و به جای این جملات چند کلمه دیگر گذاشته است.این نشان میدهد که آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) اینگونه نبود که از حق مسلّم خودش صرف نظر کند و نسبت به کسانی که حق او را از بین برده و غصب کرده است، بخواهد ساکت باشد.علامه شهید مطهری (ره) که یک فرد معتدل و طرفدار وحدت اسلامی بود و وحدت را از ضروریات اسلام میشمرد و من گمان نمیکنم که کسی یک جمله در آثار شهید مطهری (ره) پیدا کند که بوی کوچکترین اهانت به اهل سنت باشد. وی مینویسد:انتقاد علی (علیه السلام) از خلفاء غیر قابل انکار است و طرز انتقاد آن حضرت آموزنده است. انتقادات علی (علیه السلام) از خلفاء احساساتی و متعصبانه نیست.در خود صحیح بخاری و صحیح مسلم است که آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) خلفاء را نسبت به خودش مستبد میداند. آنها را استبدادگر میداند. در کتاب صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 82، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر آمده است بعد از آنکه حضرت زهرا (سلام الله علیها) از دنیا رفت، آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) پیام داد که ابوبکر به منزلش بیاید؛ اما عمر را همراه خود نیاورد:فأرسل إلی أبی بکر أن ائتنا و لا یأتنا أحد معک کراهیة لمحضر عمر.وقتی آقای ابوبکر آمد، جمله آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) این است:و لکنک إستبددت علینا بالأمر.در امر خلافت در حق ما استبداد کردی.یعنی اینطوری نبود که آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) نسبت به حق مسلّم خودش کوتاه بیاید. البته قیام نکرد، با آنها جنگ نکرد و برای دفاع از حقش شمشیر نکشید، روی بعضی از مصالحی که ما شاید در آینده به او بپردازیم.یا همچنین در صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 154، حدیث 1758، کتاب الجهاد، باب قول النبی لا نورث ما ترکناه صدقة، مینویسد:و لکنک استبددت علینا بالأمر.این نشان میدهد که امیر المؤمنین (علیه السلام) در ضمن اینکه قیام نکرد، انتقاد خودشان را کاملاً بیان میکردند. و جالب این است که مرحوم شهید مطهری (ره) وقتی به این قضایا میرسد، میگوید:علی (علیه السلام) از اظهار و مطالبه حق خود و شکایت از ربایندگان آن خودداری نکرد و آن را با کمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامی را مانع آن قرار نداد. خطبهها فراوانی در نهج البلاغه شاهد این مدعا است.بعد مینویسد:شخصاً علی (علیه السلام) هیچ پستی را از هیچ یک از خلفاء نمیپذیرد؛ نه فرماندهی جنگ، نه حکومت یک استان، نه امارة الحاج و نه چیزی دیگری از این قبیل را؛ زیرا قبول یکی از این پستها به معنای صرف نظر کردن او از حق مسلّم خویش است.[24]نکته پایانی عرض من در اینجا این است که وقتی عمر از دنیا رفت و خواستند در شورای 6 نفره علی را خلیفه کنند، در آنجا به علی (علیه السلام) گفتند:اگر حاضر هستی بر سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و سیره شیخین عمل کنی، ما با تو بیعت میکنیم.امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود:اگر من خلیفه بشوم، فقط به کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) عمل خواهم کرد و به سیره شیخین هیچگونه تقیدی نخواهم داشت.و حتی عبد الرحمن بن عوف میگوید که من 2 بار یا 3 بار به علی (علیه السلام) اصرار کردم؛ ولی (علیه السلام) این قضیه را از من نپذیرفت که بیاید به شرط عمل به سیره شیخین با او بیعت کنیم.مسأله تا این اندازه مهم است که آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) حاضر نیست خلافت را بپذیرد به شرط عمل به سیره شیخین.تاریخ الیعقوبی، ج2، ص162 ـ الفصول فی الأصول الجصاص، ج4، ص55 ـ أسد الغابة فی معرفة الصحابة لإبن الأثیر، ج4، ص32 ـ تاریخ مدینة للنمیری، ج3، ص930 ـ تاریخ الطبری، ج3، ص297 ـ تاریخ إبن خلدون، قسمت اول، ج2، ص126تاریخ طبری یک عبارت خیلی زیبائی دارد که اصلاً ارتباط به قضیه شوری هم ندارد و میگوید وقتی خوارج از کوفه خارج شدند، آمدند خدمت آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) و گفتند ما حاضریم با تو بیعت کنیم به شرط اینکه با سنت ابیبکر و عمر عمل کنی. علی (علیه السلام) فرمود:وای بر تو، اگر ابوبکر و عمر بر خلاف کتاب و سنت رسول الله عمل کرده باشند، چه ارزشی دارد که من بخواهم به او عمل کنم؟ویلک لو أن أبا بکر و عمر عملا بغیر کتاب الله و سنة رسول الله صلی الله علیه و سلم لم یکونا علی شئ من الحق.[25]آنها که معصوم نبودند که بگوییم تمام اعمالشان مطابق با کتاب و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است.البته در نهج البلاغه انتقاد امیر المؤمنین (علیه السلام) مکرر آمده است. چون بعضی از تعابیر در نهج البلاغه خیلی تند است و من از خواندنش خودداری میکنم.* * * * * *
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.