تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه
بدون هیچ شک و تردیدی انسان در اسلام آزاد است، حتی در اساسیترین مطلب یعنی تشرف به دین. ولی آزادی تنها صفت انسان نیست. به اصطلاح دیگر همه چیز انسان در آزادی خلاصه نمیشود بلکه ابعاد دیگری هم دارد که باید بدان ها پاسخ گوید. در غرب پس از رنسانس تا کنون یعنی در حدود 4 قرن گذشته حرکت به این سمت بوده که مؤلفههای دیگر انسان را پاک کنند و فقط آزادی را برای انسان باقی بگذارند. این یک ادعا نیست. به عنوان مثال ژان پل ساتر (متوفی دهه 1980) انسان را تنها با آزادی معرفی میکند و بدین جهت حتی منکر وجود خدا میشود، چرا که خداوند را محدود کننده آزادی انسان میداند! و نیچه (متوفی 1900) نیز درست همین ادعا را دارد و معتقد است مسیحیت انسان را له کرده است و انسان برای تبدیل شدن به فرا انسان و رفتن به فراسوی نیک و بد، باید خدا، اخلاق و ارزش ها را کنار بگذارد. اما در اسلام در کنار آزادی انسان، چیزهای دیگری هم داریم. یکی امر قدسی و فرا انسانی «عقل» است که همه ما در آن شریکیم. این عقل بسیاری از «آزادیهای نامعقول» را محدود میکند و لازم الاتباع است. امر دیگری که آزادی را محدود میکند وحی است و این دو نعمت بزرگ را خداوند به انسان عنایت فرموده است. پس فرامین خدا میتوانند آزادی را محدود کنند، چرا که خداوند در دیدگاه اسلامی، ما فوق آزادی است و اساساً اوست که انسان را در این عالم آزاد آفریده و فرمود: «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِرًا وَ إِمّا کَفُورًا» [1] و اوست که نعمت اختیار و انتخاب را به انسان کرامت فرموده است. همین خداوند خالق انسان و آزادی او، در درون انسان و بیرون او، پیامبرانی را مبعوث کرده تا انسان آزاد را هدایت و راهنمایی کنند و آزادی، اختیار و انتخاب او را با فرامین این دو «نبی» درونی و بیرونی قید زده است. برخی واژه آزادی را با هرزگی، افسار گسیختگی و هرج و مرج برابر میدانند و هنگام بحث از آزادی، ذهن آنها، پیش از هر چیز، متوجه آزادی جنسی و بیبندوباری میشود. این طرز تفکر احتمالاً ناشی از وضعیت اجتماعی جوامع غربی است. این افراد به گمان این که آزادی نیز، ره آورد غرب است، آزادی و بیبندوباری را یکسان میبینند. حال آن که از برخی برداشتهای سطحی که بگذریم، مراد از آزادی، آزادی درونی و بیرونی، سیاسی و فکری با تمامی ابعاد آن است و بدین مفهوم، انبیاء بزرگ ترین پیام آوران آزادی در دوران خود بودهاند. ممکن است جامعهای غرق در فساد و بیبندوباری باشد، اما فاقد آزادی باشد. بر عکس نیز ممکن است جامعهای آزاد، به طور نسبی، سالم و مقید به قیود اخلاقی باشد. پس طبیعی است که در اندیشه اسلامی، آزادی سیاسی همراه با پایبندی به قیود اخلاقی، مورد نظر است. البته بی حد نبودن آزادی امری است که مورد پذیرش همه عقلا می باشد.حتی غربیان با این همه تاکید بر آزادی خواهی بر قانون گرایی اصرار می ورزند. مگر ماهیت قانون ایجاد محدودیت در آزادی بی قید و شرط نیست؟ حال سؤال این است که کدام عنصر در قانون، آنها را ما فوق آزادی قرار داده است و به آنها امکان تقیید آزادی انسان ها را داده است؟ پاسخ ما این است که هر چند کار قانون ایجاد محدودیت است، ولی هدف و نتیجهاش حفظ آزادیهای قانونی و مشروع است. به تعبیر دیگر اگر در عرصه اجتماع، قائل به آزادی بی قید و شرط شویم، تزاحم آزادیها عملا باعث برهم خوردن نظم، که زمینه استفاده از آزادی است، میشود. پس در عمل چارهای نیست مگر این که به وسیله قوانینی، حداقل آزادیها را، برای حفظ حداکثر آزادی، قربانی کنیم. و این امر یک الزام و اجبار در مرحله عمل است. مثال زیر این مطلب را روشنتر میکند فلسفه استفاده از وسائل نقلیه رسیدن سریع تر به مقصد است و هیچ گاه توقف و ایستادن، مقصود ما از استفاده از ماشین یا وسائل نقلیه دیگر قرار نمیگیرد. حال اگر کسی بگوید ایستادن و توقف در پشت چراغ قرمز مخالف این فلسفه (حرکت سریع و رسیدن به مقصد در حداقل زمان ممکن) است، میگوییم این سخن صحیح است، ولی ما در عمل برای حفظ هدف اصلی مجبور به این توقف هستیم و این یک الزام و اجبار در مرحله عمل است؛ چرا که نایستادن پشت چراغ قرمز، چه بسا موجب میشود که هیچ گاه به مقصد مورد نظر نرسیم. حال هیچ عاقلی توقف پشت چراغ را یک فلسفه مجزا، مستقل و در کنار فلسفه اصلی یعنی حرکت سریع قرار نمیدهد، بلکه آن را یک قید و محدودیت عملی میشمرد. پس حتی در میان اندیشمندان غربی نیز اعتقاد به آزادی مطلق وجود ندارد. اساساً آزادی مطلق با عقل سلیم و منطق بشری مغایر است. آزادی مطلق با فلسفه ضرورت زندگی جمعی بشر مغایرت دارد. زندگی جمعی و مدنی، مستلزم وجود برخی محدودیتهاست. در ادامه برای تبیین بیشتر مفهوم آزادی در اسلام، مقایسه ای پیرامون این مفهوم در دو حوزه اسلام و غرب انجام می دهیم. مقایسه آزادی در اسلام و غرب و تفاوت آنها ریشه تفاوت آزادی در تعریف غربی آن و تعریف اسلامی از آن به نگرش این دو طرز تفکر به انسان و اهداف او باز می گردد. اسلام هدف نهایی انسان را رسیدن او به کمال و سعادت واقعی میداند. شاید ریشه این تمایز و تفاوت را بتوان در دو پرسش خلاصه کرد: 1. در آزادی با تعریف غربی سؤال این است که آزادی از چه؟ 2. در آزادی با تعریف اسلامی سؤال این است که آزادی برای چه؟ توضیح آن که آزادی را به «نبود مانع» تعریف کردهاند. انسان کلاً خواهان این است که مانع خاصی در راهش نباشد و آزاد باشد و چیزی مانع او نباشد؛ این خواست اولیه و طبیعی انسان است. حال این سؤال مطرح میشود که قرار است از این آزادی و عدم وجود مانع برای چه امری و حرکت در کدام سو استفاده شود؟ به تعبیر دیگر حال که انسان آزادی و اختیار حرکت در تمام جهات را دارد قرار است در کدام جهت حرکت کند؟ و یا قرار است از این آزادی برای نیل به کدام مقصود و هدف استفاده کند؟ امروزه در غرب به سؤال دوم کمتر پرداخته شده و این تفاوت اصلی اسلام با غرب پیرامون موضوع آزادی است. یعنی در غرب آزادی برای آزادی خواسته میشود و در اسلام آزادی برای سعادت نهایی بشر. از تأکیدات فراوان قرآنی بر نفی طواغیت و زورمداران و هم از سیره و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و سایر انبیای الهی میتوان استفاده کرد که ادیان الهی در کنار آزادی از بندگی نفس، به آزادی از ستمگری و حاکمیت ارزشهای باطل در جامعه نیز توجه ویژهای داشتهاند و این هر دو را مقدمهای برای «تکامل همه جانبه انسان» میدانستهاند. در غرب در پاسخ به سؤال دوم هم گفته میشود که هر کس میتواند تصمیم بگیرد و در این جا هم آزاد است و این حرف دقیقاً معنای اومانیسم و انسانمداری غربی است. پس به طور خلاصه در غرب در کنار آزادی چیز دیگری وجود ندارد و اساساً نباید در کنار آزادی چیز دیگری را قرار داد و به تعبیر دیگر نباید به آزادی شرک ورزید. امروزه، سخن از محدودیت آزادی در غرب گفتن، مانند سخن از شرک گفتن است در جهان اسلام، این در حالی است که در اسلام، آزادی قیدهایی دارد که شمرده شد. در ادامه ذکر این نکته خالی از لطف نیست که «نفس دین آوردن» و «مسلمان شدن» امری کاملاً آزادانه و مختارانه است که آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» [2] بر این امر دلالت میکند و این آزادی منافانی با عبودیت ندارد. «عبد» به کسی گفته میشود که مختارانه و با آزادی در انتخاب، خود، بنده دیگری میشود و به تعبیر دیگر «عبودیت غیر» را آزادانه پذیرفته و آزادانه از خویش سلب آزادی میکند. در مقابل آن برده (کسی که بالاجبار به بندگی کشیده شده باشد) قرار دارد که با بنده یا «عبد» تفاوت جدی دارد. اسلام نیز انسانها را توصیه میکند که «عبودیت پروردگار» را آزادانه پذیرا شوند؛ به این دلیل که این پذیرش عبودیت خدا در واقع آزادگی از بندگی و بردگی شهوات و طاغوتها است و در حقیقت عبد خدا، بیش و پیش از هر کسی به آزادی واقعی دست یافته است. قرآن در باره پیامبر عظیم الشأن اسلام می فرماید: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ» [3] و از دوش آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است بر می دارد. کتاب آزادی از دیدگاه علامه طباطبائی می تواند راه گشا باشد، شما را به مطالعه این کتاب سفارش می کنیم. انواع آزادی در اندیشه اسلامی آزادی عقیده: آزادی عقیده را از دو جهت میتوان بررسی کرد: نخست، عقیده به عنوان ایمان در مقابل کفر و دوم، آزادی عقیده به مفهوم وجود عقاید و بینشهای مختلف در درون دین. هم چنین تفاوت آزادی عقیده با آزادی تفکر بر این مبنا استوار است که آزادی عقیده بیشتر مفهومی دینی و ایمانی دارد و آزادی تفکر، شامل جنبههای مختلف زندگی اعم از اعتقادی، سیاسی و اجتماعی میشود. آیت الله شهید مطهری ضمن تفکیک آزادی عقیده و تفکر، و تأکید بر آزادی تفکر، وجود آزادی عقیده در اسلام را رد میکند. البته ایشان معتقد است که در هیچ وضعیتی نباید برای تحمیل عقیده، فشار و اجبار به کار رود. معنای «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» این است؛ نه این که تمسک به هر رأی و عقیدهای که دلخواه است، جایز باشد. مراد از آیههایی نظیر آیه فوق، نه صحّه گذاشتن بر عقاید دیگر، بلکه تکیه نمودن بر روش درست ایجاد تغییر در آنهاست و این که با اکراه و اجبار نمیتوان دین حق را گسترش داد. آزادی اندیشه: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم میفرمایند: «یکی از چیزهایی که امت من را هرگز به خاطر آن عذاب نخواهند کرد، این است که انسان در باره خلقت خدا و جهان فکر کند و وسواسی در دلش پیدا شود.» جایگاه والای تفکر در اسلام، بیانگر ارزش و اهمیتی است که اسلام به اندیشه و آزادی آن داده است. آزادی بیان: آزادی اندیشه بدون آزادی بیان معنا پیدا نمیکند. آزادی اندیشه تنها با امکان طرح اندیشه در جامعه و ارائه آن به مردم و اندیشمندان قابل تصور است. ادعای وجود آزادی اندیشه در جامعه زمانی میتواند واقعیت داشته باشد که افکار مختلف و متضاد، آزادانه و بدون دخالت دولت، مطرح، و نقد و ارزیابی شوند. آزادی بیان، هم چون آزادی اندیشه، حوزه گستردهای را شامل میشود، و افراد مختلف میتوانند با توجه به حدود قانونی، نظر خود را در جامعه عرضه و تبلیغ کنند. در این زمینه، حضرت علی علیه السلام میفرمایند: «واضربوا بعض الرای ببعض یتولد الصواب» ؛ آرا را با یکدیگر مواجهه دهید تا از آنها رای درست زاده شود. بدیهی است که برخورد آرا جز در فضای آزادی بیان ممکن نیست. سیره ائمه معصومین علیهم السلام نیز در این زمینه بسیار روشنگر است؛ آنان آزادی بیان را از مادّیون سلب نمیکردند. از لحاظ سیاسی، میتوان به روش حضرت علی علیه السلام در برخورد با خوارج اشاره کرد که هرگز با آنها به خاطر عقایدشان مقابله نکرد و آنها آزادانه میتوانستند عقاید خود را در مساجد و در میان مسلمانان مطرح کنند. .
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.