تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

چگونه مي توان امامت كودكان(حضرت مهدي علیه السلام) را از نظر عقلي و نقلي توجيه كرد؟ لطفا توضيح كامل دهيد يا سايتي را در اين مورد به من معرفي كنيد.


در پاسخ به اين پرسش مهم و اساسى، توجّه چند نكته بايسته است :يك. پيشينه نبوّت و امامت در كودكى‏از نظر قرآن، نبوت و ولايت در كودكى، نه تنها، امرى ناشدنى نيست ؛ بلكه به صراحت از نبوّت حضرت عيسى«ع» و اعطاى حكمت به حضرت يحيى خبر داده است. حتّى اين مسئله در جامعه شيعى، امرى عجيب و ناگهانى نبود ؛ بلكه قبل از امام مهدى(عج) نيز امام جواد و امام هادى«ع» به امامت رسيده بودند.در اين رابطه چند آيه و روايت نقل مى‏شود :«آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»؛ مريم (19)، آيه 12. ؛ «اى يحيى! تو كتاب (الهى) را به قوت بگير و (ما) در همان سن كودكى به او حكم نبوت داديم».فخر رازى مى‏گويد : «مراد از حكم در آيه شريفه، همان نبوّت است ؛ زيرا خداوند متعال عقل او را در كودكى محكم كرد و به او وحى فرستاد. چرا كه خداوند متعال حضرت يحيى و عيسى«ع» را در كودكى به پيامبرى برگزيد! برخلاف حضرت موسى«ع» و حضرت محمد«ص» كه آنان را در بزرگ سالى به رسالت مبعوث كرد» تفسير فخر رازى، ج 11، ص 192..ب. قرآن در زبان حضرت عيسى«ع» - كه در كودكى زبان به سخن گشود و جواب منكران را داد - چنين مى‏فرمايد : «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا»؛ مريم (19)، آيه 30. ؛ «(كودك) گفت : من بنده خداوند هستم ؛ (او) به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است».ج. امام على النقى«ع»، شش سال و پنج ماه از سنّ شريفش گذشته بود كه پدرش از دنيا رحلت فرمود و امامت به او منتقل شد مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 401..د. عبداللَّه بن جعفر مى‏گويد : من و صفوان بن يحيى به خدمت امام رضا«ع» رسيديم. ابوجعفر«ع» - كه سه سال از عمرش مى‏گذشت - ايستاده بود. عرض كرديم : خدا ما را فداى شما كند! اگر - پناه به خدا - اتفاقى بيفتد، چه كسى بعد از شما (امام‏) خواهد بود؟! آن حضرت به امام جواد، اشاره كرد و فرمود : اين فرزندم. عرض كرديم : او با اين سن و سال؟! فرمود : آرى، او با همين سن و سال. خداوند تبارك و تعالى با (وجود) عيساى دو ساله احتجاج كرد (و او را به نبوّت برگزيد)» بحارالانوار، ج 50، ص 35، ح 23..ه. شيخ مفيد مى‏نويسد : «جمهور شيعه با مخالفان آنها، بر اين امر اتفاق دارند كه رسول خدا«ص»، حضرت على«ع» را دعوت به وزارت، خلافت و وصايت كرد ؛ در حالى كه سن او كم بود ؛ ولى از ديگر كودكان دعوت نكرد» فصول المختارة، ص 316..وى همچنين مى‏نويسد : «پيامبر اكرم«ص» همراه با حسن و حسين - در حالى كه آن دو طفلى بيش نبودند - با نصارا مباهله كرد و قبل از اين واقعه، سابقه نداشت كه پيامبر به همراهى اطفال مباهله كرده باشد...» همان، ص 316..دو. لزوم شايستگى براى امامت‏امامت و ولايت، مقام و منصبى است كه به لياقت و شايستگى افراد بستگى دارد ؛ نه سن و سال آنان. ولايت و امامت، مقام بزرگى است كه واجد آن مقام، طورى احكام خدايى و علوم نبوّت را تحمّل و ضبط مى‏كند كه خطا، نسيان و عصيان در ساحت وجود مقدّسش راه ندارد و همواره با عوالم غيبى مرتبط بوده، از افاضات و اشراقات الهى، بهره‏مند مى‏گردد. به واسطه علم و عمل، پيشوا امام انسانيّت و نمونه و مظهر دين و حجّت خداوندى است. معلوم است كه هر كس قابليت و استعداد احراز اين مقام شامخ را ندارد ؛ بلكه بايد از حيث روحى، در مرتبه اعلاى انسانيّت قرار گرفته، لياقت ارتباط با عوالم غيبى و دريافت علوم و ضبط آنها را داشته باشد. از حيث تركيبات جسمانى و قواى دماغى نيز در كمال اعتدال باشد تا بتواند حقايق عالم هستى و افاضات غيبى را بدون خطا و اشتباه، به عالم الفاظ و معانى تنزّل دهد و به مردم ابلاغ كند.پس پيغمبر و امام، از حيث آفرينش ممتازند و به واسطه همين استعداد و امتياز ذاتى است كه خداى متعال، آنان را به مقام شامخ نبوّت يا امامت انتخاب مى‏كند. اين امتياز، از همان اوان كودكى، در آنان موجود است تا هر زمان كه صلاح بود و شرايط موجود شد و مانعى در كار نبود، آن افراد برجسته، رسماً به مقام و منصب نبوّت و امامت، منصوب و مأمور حفظ و تحمّل احكام شوند. اين انتخاب و نصب ظاهرى ؛ همان طور كه مى‏تواند بعد از بلوغ يا در بزرگسالى انجام گيرد، ممكن است در ايام كودكى نيز تحقّق پذيرد دادگستر جهان، ص 122 و 123..بر اين اساس امامت و ولايت (و نبوّت)، به سن و سال نيست ؛ بلكه به علم، دانايى، ورع، تقوا و ساير فضايل انسانى و اخلاقى است. حتّى دستگاه خلافت نيز به اين حقيقت پى برده بود كه : «امامت زود هنگام»، پديده‏اى اصيل و الهى است ؛ نه ساختگى و بى‏پشتوانه و عارى از واقعيت.سه. امامت، منصبى الهى‏مسئله امامت و ولايت، امرى شخصى، وراثتى و انتخابى نبوده و در حيطه اختيارات هيچ كس قرار ندارد ؛ بلكه اين امر از جانب خدا و بر اساس خواست، اراده و نصب او است.در واقع امامت براى ائمه اهل بيت«ع»، مركزيت قدرت و نفوذ حكومت - بسان خلفاى اموى و عباسى و فاطمى - نيست تا از پدر به پسر منتقل شود ؛ بلكه بر اساس انتخاب و فرمان الهى است ؛ از اين رو امام كه فردى برگزيده از سوى خداى متعال است، در تمام زمينه‏ها، سرآمد و داراى علم و قدرت الهى است. پس اعطاى آن به بزرگسال يا كودك، در دست خدا و به خواست و اراده او است و او بهتر از همه مى‏داند كه امامت و ولايت را در كجا قرار دهد و چه كسى را به اين مقام نصب كند «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»؛ انعام (6)، آيه 124..پس امامت حضرت مهدى(عج) نيز خارج از اين مدار نبوده و بر اساس تدابير و سنت‏هاى الهى صورت گرفته است. خداوند متعال - پس از آنكه حضرت ابراهيم«ع» را به امامت برگزيد - به او فرمود : «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِى قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»؛ بقره (2)، آيه 124. ؛ «(به ياد آر) هنگامى كه خداوند، ابراهيم را به امورى چند امتحان كرد و او همه را به جاى آورد. خداوند، به او فرمود : من تو را به پيشوايى خلق برگزيدم. ابراهيم پرسيد : (آيا) اين پيشوايى را به فرزندانم نيز عطا خواهى كرد؟ خداوند فرمود : عهد من (هرگز) به ستمكاران نمى‏رسد».در منابع تاريخى آمده است : بنى‏عامر خدمت رسول خدا«ص» رسيدند ؛ حضرت آنان را به سوى خدا دعوت نمود و نبوّت خود را بر آنها عرضه كرد. در اين هنگام شخصى از آنان به پيامبر«ص» گفت : اگر ما با تو بر اسلام بيعت كرديم و خداوند تو را بر مخالفان غلبه داد ؛ آيا در خلافت بعد از تو سهمى داريم؟! آن حضرت فرمود : امر خلافت به دست خداوند است ؛ هر كجا كه بخواهد قرار مى‏دهد سيره ابن هشام، ح 2، ص 32..چهار. شهادت امامان و ضرورت نصب امام بعدى‏يكى از نكات قابل توجّه درباره زندگى اهل بيت«ع»، فشارها، ظلم‏ها و سختگيرى‏هاى حاكمان جور عليه امامان«ع» است ؛ به طورى كه همه امامان شيعه، به دست ظالمان مقتول يا مسموم مى‏شدند و خطر جانى هميشه ايشان را تهديد مى‏كرد. چه بسا مى‏شد كه امامى به شهادت مى‏رسيد، در حالى كه فرزند او در سنين كودكى قرار داشت و به ضرورت، همان كودك به مقام امامت مى‏رسيد.در فرهنگ اسلام، زمين نبايد خالى از حجّت بماند و حتماً شخصى به عنوان واسطه فيض الهى و امام امت تعيين گردد ؛ پس شخص بعدى - هر چند در دوران كودكى قرار داشت - به مقام امامت مى‏رسيد و خليفه و حجت الهى بر روى زمين مى‏گرديد. در روايات آمده است : «لو بقيت الارضُ بغير امام لساخت»؛ كافى، ج 1، ص 179، ح 10. ؛ «اگر زمين بدون امام باشد، (به يقين) در هم فرو مى‏ريزد».بر اين اساس وقتى امام مهدى(عج) پنج ساله بود، پدرش امام حسن عسكرى«ع» به شهادت رسيد و از آنجايى كه زمين نبايد خالى از حجّت مى‏ماند و مردم نيز بايد امام و پيشوايى براى خود مى‏داشتند ؛ آن حضرت به امامت رسيد و به عنوان آخرين وصّى و حجّت الهى، رهبرى آنان را در دست گرفت.از طرف ديگر شايد اين مسئله (رسيدن به امامت در سن كودكى) براى حفظ جان برخى از امامان، ضرورى بوده و دشمنان به تصوّر كودك بودن آنان، دست از ظلم و جنايت عليه ايشان بردارند. اين مسئله در مورد امامان بعد از حضرت رضا«ع» اتفاق افتاد و به رغم كينه و بغض شديد خلفا نسبت به امامان، نتوانستند بعد از شهادت امام قبلى، آسيبى به امام بعدى برسانند و البته شايد دشمنان قدرت امامت را باور نمى‏كردند و آنها را خطرى براى حكومت و سلطه خود نمى‏دانستند. اگرچه جست‏وجوى شديد آنان از حضرت مهدى(عج) نيز، بيشتر ناشى از شنيدن روايات فراوان در مورد آخرين حجت الهى و قيام و انقلاب او عليه ظالمان و ستمگران بوده است و آنان با باور به اين پيش گويى‏ها، در صدد چاره‏جويى و نابودى مهدى موعود بودند!! بدين جهت آن حضرت در پنهانى مى‏زيست و دور از چشم اين حاكمان جور، هدايت و رهبرى مردم را در دست داشت.امتحان و آزمون مؤمنان‏شايد يكى از دلايل «امامت در كودكى»، آزمون مسلمانان و سنجش ميزان اطاعت و حقّ‏پذيرى آنان بوده است. اگر كسى با ماهيت و ژرفاى امامت آشنا باشد و آن را مقامى از جانب خدا بداند ؛ چون و چرايى در سن امامان نخواهد داشت. اتفاقاً اين مسئله در مورد امامان بعد از حضرت رضا«ع» - كه همگى در سن كودكى يا جوانى به امامت رسيدند - مصداق داشت و شيعيان كمتر دچار اختلاف، تشتّت، چند دستگى و انكار شدند ؛ در حالى كه قبل از حضرت رضا«ع»، فرقه‏هاى مختلفى در ميان شيعه پديد آمدند كه هر يك به امامت شخصى خاص قائل بودند ؛ البته كم نبودند انسان‏هاى وارسته و مطيعى كه در برابر فرمايش امام، سر تعظيم و قبول فرود مى‏آوردند و در برابر مشيّت الهى با كمال رضايت آن را مى‏پذيرفتند.محمد بن حسن عمّار گويد :«من دو سال نزد على بن جعفرمحمد (عموى امام رضا«ع») بودم و خبرى كه او از برادرش موسى بن جعفر«ع» شنيده بود، مى‏نوشتم. روزى در مدينه خدمتش نشسته بودم ؛ ابو جعفر محمد بن على‏الرضا (جواد)، در مسجد رسول خدا بر او وارد شد. على بن جعفر برخاست و بدون كفش و عبا به نزد او رفت و دستش را بوسيد و احترامش كرد.ابو جعفر به او فرمود : اى عمو! بنشين، خدايت رحمت كند. او گفت : آقاى من! چگونه من بنشينم و شما ايستاده باشيد؟! چون على بن جعفر به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش كرده، گفتند : شما عموى پدر او هستيد (چرا) با او اين گونه رفتار مى‏كنيد؟! او دست به ريش خود گرفت و گفت : خاموش باشيد! اگر خداى عزّوجل اين ريش سفيد را سزاوار (امامت) ندانست و اين كودك را شايسته و سزاوار دانست و به او چنان مقامى داد ؛ (آيا) من فضيلت او را انكار كنم؟! پناه به خدا از سخن شما! من بنده (و مطيع) او هستم» كافى، ج 2، ص 322، ح 12..porseman.org .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image