دو تصویر متضاد از سیمای حضرت محمد(ص) /

تخمین زمان مطالعه: 79 دقیقه

نوشته شده توسط مرتضی شیرودی ( بررسی زندگی و شخصیت پیامبر اعظم(ص) در دو روایت غربی و شرقی) توهین غرب ها به اسلام و پیامبر، سابقه طولانى دارد. نخستین توهین ها از اسپانیاى اسلامى و از قرطبه و در سال ۲۲۹ / ۸۵۰ آغاز شد. پرفکتوس راهبه مسیحى اولین ناسزاگو علیه پیامبر بود. به تأثیر از او،تعدادى از جوانان مسیحى قرطبه یک گروه شهادت طلب را تشکیل دادند تا مانع از گسترش نام و آئین محمد(ص) در اسپانیا شوند. شهادت طلبان قرطبه با حمایت آشکار و پنهان برخى مقامات کلیسا و گروهى از مردم مسیحى میکوشیدند پیامبر را دروغ گو، شهوت پرست و خوش گذران نشان دهند.


نوشته شده توسط مرتضی شیرودی ( بررسی زندگی و شخصیت پیامبر اعظم(ص) در دو روایت غربی و شرقی) توهین غرب ها به اسلام و پیامبر، سابقه طولانى دارد. نخستین توهین ها از اسپانیاى اسلامى و از قرطبه و در سال 229 / 850 آغاز شد. پرفکتوس راهبه مسیحى اولین ناسزاگو علیه پیامبر بود. به تأثیر از او،تعدادى از جوانان مسیحى قرطبه یک گروه شهادت طلب را تشکیل دادند تا مانع از گسترش نام و آئین محمد(ص) در اسپانیا شوند. شهادت طلبان قرطبه با حمایت آشکار و پنهان برخى مقامات کلیسا و گروهى از مردم مسیحى میکوشیدند پیامبر را دروغ گو، شهوت پرست و خوش گذران نشان دهند. تصویرى که این گروه از پیامبر آفرید همچنان در اذهان عمومى غرب باقى ماند و در برافروختن شعله جنگ هاى صلیبى در 474 / 1095 مؤثر افتاد. از این رو، جاى تعجب نیست که در جنگ هاى صلیبى نام رسمى مسلمانان به کثافت تغییر یافت.افراد زیادى کوشیدند تا تصویر ذهنى غربیان را نسبت به پیامبر عوض نمایند. گرچه این کوشش ها به موزات افزایش تخریب چهره پیامبر گسترش می یافت، ولى تعصب قدیمى آنچنان جا افتاده بود که دیگر تلاش ها را ناکام میگذاشت. به علاوه حس برتربینى غربى که به دلیل توسعه قدرت مادى اتفاق افتاد و منجر به فتح و استعمار سرزمین هاى اسلامى گردید، انسان غربى را به درستى عقایدش درباره پست بودن پیروان محمد(ص) و درست بودن اندیشه مسیحى مطمئن ساخت.این توهین ها هنوز هم ادامه دارد.ریشه توهین به پیامبر اعظم (ص) را قبل هر چیز باید در آثار مکتوب به اصطلاح اندیشمندان غربی دید.برای درک ریشه توهین به پیامبر،اسلام و مسلمانان برخی از آثار مکتوب غرب را مرور می کنیم:تصویر غربی از پیامبر(ص)برای ارائه تصویر آثار مکتوب غرب از پیامبر(ص)، کتاب های زندگی نامه محمد(آرمسترانگ)،محمد پیغمبری که از نو باید شناخت(ویرژیل)،تاریخ تمدن(ویل دورانت)،اسلام:بررسی تاریخ(همیلتن)،تمدن های عالم(آدلر) و چند اثر دیگر مورد بررسی قرار می گیرد: جاهلیت: جزیرة العرب شرایط سخت جغرافیایى را پیش پاى اعراب جاهلى قرار میداد. دخالت هاى دو امپراطورى ایران و روم در بخش هاى جنوبى و شمال شبه جزیره و مناطق مرزى بر سختى زندگى عرب بیابانگرد می افزود.به علاوه ایرانیان و رومیان از یهودیان و مسیحیان ساکن شبه جزیره براى نفوذ و جلوگیرى از حملات گاه و بی گاه اعراب به مرزهاى خویش، بهره می بردند و بر مشکلات سکنه بومى اضافه میکردند. عرب در جاهلیت، مطیع رییس قبیله است.به جنگ عشق میورزد ولى به مروت و جوانمردى هم روى خوش نشان میدهد.او با همه سختیهاى طبیعى و غیر طبیعى سرزمین حجاز، رو به کعبه دارد و براى طواف پا پیش میگذارد. روابط بین عرب هاى قبل از بعثت پیامبر،بدوى و در عین حال ساده و غیر پیچیده است. قبایل روابط درونى خود را دارند، به آن روابط احترام مینهند و البته برترى قریش را پذیرفته اند. پیوندهاى خونى و قبیله اى معیار درستى و نا درستى حوادثى است که در پیرامون آنان روى میدهد. در شرایط عادى تنها بتانى را میپرستند که آن واسطه بین خود و اللَّه میدانستند.در شرایط سخت به سراغ اللَّه میروند به همین دلیل آن ها مشرکانى بودند که وجود خداى واحد را نفى نمیکردند ولى او را در اداره جهان نیازمند خدایان کوچک چوبى و سنگى میدیدند.(1)قبل از بعثت:مکه مرکز بین المللی تجارت بود چرا که اقوام و ملل در کعبه بتی داشته که آن را خدای خود می دانستند و آزاد بودند که آن را در کعب عبادت کنند و هر ملت در کعبه برای نگهداری خدای خود حجره ای مخصوص داشت .ابرهه که در سرزمین یمن حکومت می کرد برای این که مرکز تجارت بین المللی را به صنعا منتقل کند،کلیسایی به شکل کعبه ساخت اما این کار او باعث نشد که مرکز تجارت به صنعا منتقل شودو تصمیم گرفت کعبه را ویران کند. ابرهه با سپاهی از فیل عازم مکه شد (507 م) این سال که به عام الفیل معروف است، سالی است که حضرت محمد (ص) در آن متولد شد.پیامبران قبلی همه آمدن او را خبر داده بودند ،حضرت مسیح گفته بود بعد از من پریکلیتوس خواهد آمد، که در زبان یونانی یعنی احمد (ستوده)و محمد(ستوده تر) نام پیامبر اسلام نیز از همین کلمه می آید.تولد پیغمبر اسلام یک واقعه غیر عادی نبوده چرا که عربستان 124 هزار پیامبر به جهان عرضه کرده و سه مذهب بزرگ یهودی ،مسیحی، اسلام از عربستان بر خاسته(اگرسواحل شرقی دریای روم را جزء عربستان بیاوریم) و اعراب از تولد یک پیامبر حیرت نمی کردند وسرزمین عربستان جایی بود که نه تنها تولد یک پیامبر واقعه استثنایی نبود،بلکه تمام پِیامبرانی که از عربستان بودند با خدا صحبت می کردند. نویسنده این صحرا را عاملی می داند که هر انسانی در آنجا می تواند با خدای خود صحبت کندو هیچ مانعی وجود نداردو می گوید طبق نظر یه داروین مربوط به بقای اصلح در آن صحرا طی مهاجرت اعراب عده ای مردند وعده ای باقی ماندند و مبدل به افرادی قوی ،بااراده ومومن شدند.حضرت محمد(ص) از همان کودکی رنج و سختی زیادی متحمل شده چرا که از همان کودکی از پدر ومادر یتیم شد و وقتی به عموی خود ابوطالب سپرده شد ،اگر چه او مردی شریف بود ولی بضاعت مالی نداشت و باید خانواده خود را تامین می کرد و نمی توانست وسایل محمد را فراهم کند و آن طفل مجبور شد از 8 سالگی برای تأمین معاش خود کار کند.در واقع زمانی را که کودکان باید صرف بازی کنند ،محمد به یکی از سخت ترین کارها یعنی گله داری ان هم در صحرای گرم عربستان مشغول بود.شاید این زمینه ای شد که محمد از طفولیت برای پیامبری اماده شود ،در واقع صحرای عربستان مکانی برای اندیشیدن بود و سایر مذاهب بزرگ نیز به همین دلیل از ان صحراها به وجود امد،چرا که آن صحراها زمینه ای برای تفکر در مورد خدا و راز خلقت ایجاد می کرد.تلاش های مکرر و مسئولیت پذیری او باعث شد که محمد وقتی به12 سالگی رسید عمویش اورا با خود به مسافرت های تجاری ببرد.در واقع یکی ازعللی که خداوند محمد را به پیامبری مبعوث کرد این بود که پیامبری ازاعراب که به زبان آنان سخن می گفت انتخاب کند تا آنها مجبور نباشند دین یهودی ومسیحی را بپذیرند و خداوند خواست ، پیامبری مخصوص قوم عرب را برا ی شان مبعوث کند.محمد دارای تمام صفات خوب یک عرب بود، قبل ازاین که به پیامبری برسداو را درستکار و امینی می خواندند.او وعده ای از جوانان قریش در کنار کعبه پیمان بستند که نگذارند هیچ ظالمی حق مظلومی را پایمال کند و در این راه هیچ طمعی نداشتند.تا آن زمان در عربستان کسی به چنین عملی اقدام نکرده بود.خدیجه یکی ا ز بازرگانان ثروتمند مکه بود و وقتی با محمد آشنا شد 40 سال داشت.او وقتی شنیده بود که محمد مردی درستکار و امین است،در صدد برآمد که از او دعوت کند تا با کاروانش به مسافرت تجاری برود.محمد پس ازمشورت با عمویش این دعوت را پذیرفت.پس از بازگشت از سفر،خدیجه به امانت داری محمد پی برد. محمد در آن زمان جوانی زیبا روی و خوش صحبت بود،خدیجه که از محمد خوشش آمده بود،به طور غیرمستقیم موضوع را با محمد در میان گداشت،ولی محمد به دلیل این که خدیجه ثروتمند و او فقیر است،جواب رد داد. خدیجه این بار فرد دیگری را مامور کرد واو به محمد گفت که خدیجه مایل است با تو ازدواج کند.محمد پس ازصحبت با او رضایت به ازدواج کند. محمد پس از انکه دارای بضاعت شد اولین کاری که کرد این بود که سر پرستی علی را بر عهده گرفت.محمد در زندگانی خود از تجملات به دور بود و در خانه او عیر از نان و خرما غذای دیگری دیده نمی شد. از زمانی که محمد با خدیجه زندگی می کرد تا آن زمانی که به پیامبری رسید حدود 15 سال طول کشید که طی این دوره خدیجه از نظر تکوین تفکر پیامبر نقش مهمی را ایفا کرد.طبق روایات، آدم در بهشت به حوا گفت یکی از مزایایی که خدا نصیب پیامبر کرد این بود که همسری نظیر خدیجه به او داد. نکته قابل ذکر تا قبل از بغثت محمد زمانی بود که بین قبایل قریش بر سر نصب حجرالاسود اختلاف به وجود آمد ومحمد طوری بین آنها حکمیت کرد که باعث رضایت تمام قبایل عرب شد.نویسنده رفتن محمد به غار حراء را واقعه عادی بیان کرده و گفته همان طور که در هند عده ای از مردم مدتی را از بقیه مردم بدون انکه با کسی معاشرت کنند زندگی می کردند،در مکه هم مردها به مدت یک ماه از خانواده خود کناره می گرفتند و به یکی از غارهای اطراف مکه می رفتند.محمد هر سال در ماه رمضان به غار حراء می رفت،زیرا بر اساس اعتقاد اعراب در ماه رمضان شبی به نام قدر بود که در آن شب هر چه انسان بخواهد میسر می شود و در یکی از شبها جبرئیل بر پیامبر نازل شدو گفت:اقرا.... . در اولین آیاتی که بر پیامبر نازل شد،صحبت از علم،قلم ونوشتن داده شد.در هیچ یک از سایر ادیان بزرگ این قدر به کسب علم ودانش اهمیت داده نشده است.بعد از شنیدن صدای خداوند محمد به خانه بازگشت و به خدیجه گفت من می ترسم واین صدا طوری در من اثر کرد که نمی توانستم آرام بگیرم.پس از آن شب محمد سایر شبها نیز به جبل النور رفت ولی جبرئیل نیامد ومحمد تا مدتی ناراحت وغمگین بود تا اینکه یک شب جبرئیل بر او نازل شد وگفت تو رسول خدا هستی و من جبرئیل می باشم.(2)پیامبر در مکه :در دوران سه ساله فترت خدیجه, علی, زید و بعد ابوبکر تنها کسانی بودند که به پیامبر ایمان آوردند. بعد از اینکه محمد(ص) دعوتش را علنی کرد مورد آزار اذیت قریش قرار گرفت. حتی افراد قریش (ابوجهل – عقبه) دو بار در کعبه سعی کردند پیامبر را به قتل برسانند که موفق نشدند و هیچ یک از مردم کعبه هم برای کمک پیامبر نرفتند.قانون اساسی عرب بادیه نشین را یک کلمه تشکیل می داد و آن عبارت بود از مروت. مروت در چشم عرب سه معنا داشت: مهمان نوازی, پناه دادن مظلوم و احترام به قوانین قبیله. در قانون اساسی عرب بادیه که مروت بود, نامی از ترحم برده نمی شد. کسانی که در خانه کعبه بودند و خفه شدن محمد(ص) را می دیدند, او را مظلوم نمی دانستند و شاید او را واجب القتل هم می دانستند چون حرف هایی بر خلاف قانون عشیره می زد, یعنی بر خلاف ارکان قانون اساسی عرب.در نظر عرب بادیه مظلوم عبارت بود از شخصی که مورد ستم خصم قرار گرفته باشد و اگر کسی مورد آزار طایفه خود قرار می گرفت او را مظلوم نمی دانستند و آن آزار همان کیفر قانونی است, زیرا یگانه قاضی هر فرد طایفه اوست.در سال چهارم بعد از بعثت تعداد طرفداران محمد(ص) بیشتر شد. خیلی از افرادی که ایمان می آوردند جزو قشر بی دفاع ( غلامان, سیاهان, بیگانگان, مطرودین از قبیله و طبقه انبوه افراد بی بضاعت ) بودند.ابوبکر جزو توانگران مکه بود و در صدر اسلام تمام اموال خود را در راه پیشرفت دین محمد صرف کرد. هر وقت یک غلام یا کنیز مسلمان می شد و در نتیجه مورد آزار و اذیت ارباب خود قرار می گرفت, ابوبکر با بهای گزافی آن غلام یا کنیز را خریداری و آزاد می کرد.سمیه کنیز ابوجهل اولین زن شهید در راه اسلام بود. ابوجهل بعد از اینکه فهمید سمیه مسلمان شده, شروع به شکنجه او کرد و به هیچ قیمتی هم قبول نکرد که او را به ابوبکر بفروشد و در نهایت او را به شهادت رساند. ابوجهل و ابوسفیان ( برادر رضایی محمد ) برای کم کردن شمار ایمان آورندگان به محمد(ص) فروختن برده ها و کنیزها را به ابوبکر قدغن کردند.اولین مرد شهید در راه اسلام هم حارث فرزند خدیجه همسر پیامبر بود که هنگام عبادت در کعبه توسط افراد قریش به شهادت رسید.ابوذر از طایفه غفار از افراد توبه کننده ای بود که مسلمان شد. طایفه غفار از راه چپاول امرار معاش می کردند . در عربستان چپاول ننگ نبود ولی یک سری قوانین داشت, موقع چپاول نباید خون ریخت و قتل نفس برای چپاول جایز نیست و همچنین حمله کردن به زن ها و بچه ها, طبق رسوم اعراب بادیه در چهار ماه از سال چپاول یا غزوه حرام بود و همچنین حمله کردن به کسانی که محرم بودند. ولی طایفه غفار این رسوم را رعایت نمیکردند. یک روز ابوذر از دیدن غارت شدگان و زن ها و بچه ها متاثر شد و از قبیله خارج شد و به مکه رفت. در آنجا با محمد(ص) و دینش آشنا شد و توبه کرد و مسلمان شد و بعدها جزو مسلمانان صدر اسلام شد.افراد قبیله قریش بعد از اینکه دو بار نسبت به محمد(ص) سو’قصد کردند و موفق نشدند, از قتل وی منصرف شدند و علتش این بود که محمد(ص) یک حامی نیرومند پیدا کرد و آن حمزه عموی پیامبر بود که مردی پهلوان بود. بعد از اینکه حمزه دین اسلام را پذیرفت چند تن دیگر هم مسلمان شدند و شمار مسلمین به سی نفر رسید.یکی دیگر از بزرگان مکه عمرالخطاب بود. عمر مردی با اراده, متعصب و قوی هیکل بود طوری که از او بلند قامت تر مردی نبود. وقتی بزرگان مکه از قتل محمد نا امید شدند, عمر تصمیم گرفت این کار را بکند, ولی وقتی آیات قرآن را شنید مسلمان شد.مکه جایی بود که پیروان تمام مذاهب جزیره العرب به آنجا مسافرت می کردند و دین آنها برای بتهای کعبه مزاحمتی ایجاد نمی کرد ولی محمد بعد از اینکه رسالت خود را علنی کرد, سکنه مکه دیدند که اگر به دستور محمد عمل کنند و بت ها را از کعبه دور کنند, از نظر اقتصادی ضربه می خورند. دومین علت مخالفت مکیان با محمد(ص) این بود که محمد با نقض بتها در واقع اجداد آنها را هم نقض می کرد و این برای اعراب گناه بزرگی بود.یک اصل کلی که در تمام کشورها و تمام ادوار و حتی امروزه دیده می شود این است که عامه مردم نسبت به تشریفات ظاهری مذهب بیش از عقیده باطنی افراد علاقه مند هستند و کسی در صدد بر نمی آید بفهمد که عقیده باطنی یک مومن چیست. در عربستان احترام تشریفات مذهبی که از اجداد رسیده بود خیلی قوت داشت و هیچ کس نمی توانست آن را نادیده بگیرد.بزرگان قریش که از افزایش تعداد مسلمانان وحشت کرده بودند از یک نقشه جدید استفاده کردند. آنها قدغن کردند که کسی از مسلمانان چیزی بخرند و یا به آنها چیزی بفروشند و از آنان دختر بگیرند و یا به آنها دختر بدهند. محمد که اوضاع را دید تصمیم گرفت خود در مکه بماند و مسلمانان را به حبشه بفرستد. در حبشه علارغم کوشش قریش, پادشاه حبشه از مسلمانان دفاع کرد و آنها را تحت حمایت خود قرار داد. در حبشه مسلمانان به راحتی زندگی می کردند و ولی دو نفر از آنها وقتی کلیساهای بزرگ عیسویان را دیدند تحت تاثیر قرار گرفتند و مسلمان شدند ( عبیدالله ابن جاش و سکران ابن عمرو )بعد از خروج مسلمانان از مکه , قریش زندگی را بر مسلمانان قریش سخت تر کردند و تصمیم گرفتند که با طرد محمد(ص) و تمام مسلمانان دین اسلام را از مکه ریشه کن کنند و صحیفه ای را در مکه نصب کردند و در آن هر نوع ارتباطی با مسلمانان را قدغن کردند و مدت اجرای آن را تا زمانی قرار دادند که محمد(ص) از دین خود دست بردارد یا اینکه هاشم دست از حمایت محم(ص) د بردارد تا قریش بتواند او را به قتل برساند.غیرت ابوطالب اجازه نداد که برادر زاده خود را علارغم اینکه دینش را نپذیرفته بود تنها بگذارد. در بین قبیله محمد(ص) فقط ابولهب حاضر نشد که از مکه خارج شود و دیگران به پیروی از تعصب افراد بادیه با محمد خارج شدند و به شعب ابوطالب رفتند.مسلمانان در آنجا مخوف ترین شکنجه ها را تحمل کردند و چیزی که باعث شد از گرسنگی نمیرند این بود که هر سال چهار ماه جنگ در مکه متارکه می شد و مسلمانان می توانستند به شهر بیایند و آذوقه فراهم کنند. علاوه بر رنج و گرسنگی دائمی در شعب فاجعه دیگری که برای محمد(ص) اتفاق افتاد فوت خدیجه و ابوطالب بود و آن سال را عام الحزن نامیدند.بعد از فوت ابوطالب, ابو لهب برادر ابوطالب رئیس قبیله هاشم شد و خود را موظف دانست که از محمد دفاع کند. در همان روزها موریانه صحیفه را خورد و جز نام خدا چیزی باقی نماند و مسلمانان توانستند از شعب خارج شوند.ابولهب چون رئیس قبیله بود موظف بود از محمد حمایت کند ولی با دینش مخالف بود و حمایتش تا زمانی بود که محمد(ص) به قبیله خیانت نکند در غیر این صورت از قبیله طرد می شد. طولی نکشید که ابولهب که نمی توانست از مخالفت با اسلام صرف نظر کند وسیله ای برای طرد محمد(ص) پیدا کرد که در زندگی معنوی پیغمبر خیلی اثر کرد.یک روز ابولهب مردان قبیله و محمد(ص) را در جلسه ای جمع کرد و در جمع از محمد(ص) پرسید تا نظرش را راجع به ابوطالب و عبدالمطلب بگوید که آیا آنها هم که مشرک از دنیا رفته اند به جهنم می روند؟ و محمد(ص) با صراحت و با خواندن چند آیه از قرآن گفت که جایگاه مشرکین جهنم است. این حرف که به نظر آنها توهینی بود به اجداد قبیله و گناهی نابخشودنی باعث شد که محمد(ص) از قبیله طرد شود.کسی که از قبیله طرد میشد را هر کسی می توانست به قتل برساند, بفروشد یا اینکه برده خود کند و او از هیچ حمایتی برخوردار نبود. بعد از اینکه ابولهب پیغمبر را طرد کرد محمد(ص) به کلی تنها ماند. در گذشته خدیجه همسرش از آلام روحی پیامبر می کاست یا اینکه عمویش ابوطالب او را دلداری می داد ولی در آن موقع نه خدیجه بود و نه ابوطالب . این بار خداوند نه تنها محمد(ص) را تحت حمایت خود قرار داد بلکه وی را بسوی خود برد و مسلمین این مسافرت را معراج می خوانند.معراج دو مرحله داشت: مرحله اول مسافرت محمد(ص) از مکه به بیت المقدس و مرحله دوم مسافرت از بیت المقدس به آسمان.محمد(ص) می گوید آن شب من در مکه خوابیده بودم و هنوز تصمیم مربوط به طرد من اجرا نشده بود و دیدم سقف خانه شکافته شد و جبرئیل وارد شد. جبرئیل سینه ام را شکافت و بعد با آب زمزم آن را شست و ابریقی آورد که پر از حکمت بود و آن را در سینه ام ریخت و بعد با او به راه افتادم. اول در شهر حبرون که قبر ابراهیم در آنجا بود توقف کردیم و بعد در بیت اللحم, محل تولد مسیح و بعد وارد مسجد الاقصی شدیمقبل از اینکه محمد(ص) به آسمان برود اثر پای خود را روی قبه الصخره واقع در بیت المقدس باقی گذاشت همچنان که ابراهیم اثر پای خود را در مقام ابراهیم به جا گذاشت. محمد اول وارد آسمان اول شد و در آنجا آدم را یافت, در آسمان دوم عیسی و یوحنا را دید, در آسمان سوم یوسف, در آسمان چهارم ادریس, در آسمان پنجم هارون, در آسمان ششم موسی و در آسمان هفتم ابراهیم را یافت. بعد از آسمان هفتم منطقه ای قرار داشت که مانند اطراف کعبه حرم بود و در انتهای حرم سدره المنتهی قرار داشت.هنگامیکه محمد(ص) از نزد خداوند برگشت دوازده فرمان دریافت کرد ( همان گونه که موسی ده فرمان دریافت کرده بود) و مامور گردید تا آنها را به مسلمین ابلاغ کند. فرمان های دوازده گانه از این قرار است:1.مسلمین نباید جز خدای واحد را بپرستند. 2.پدر و مادر خود را باید دوست بدارند و محترم بشمارند. 3.صله رحم را بجا بیاورند. 4.ولخرجی و اسراف نکند. 5.از در راه مانده گان و بیگانگان دستگیری نمایند. 6.زنا نکنند. 7.از قتل نفس بپرهیزند. 8.غرور نداشته باشند. 9.لئامت نداشته باشند. 10.اندازه سنگ و پیمانه را نگه دارند. 11.از مبادرت به کارهای دور از عقل بپرهیزند. 12.مال دیگران مخصوصا مال یتیم را غصب نکنند.علمای اسلامی راجع به معراج محمد(ص) دو نظریه دارند, بعضی می گویند او با همین جسم خاکی به آسمان رفت و برخی دیگر عقیده دارند که تنها روحش به آسمان رفت. بعد از معراج همان طور که خداوند امر کرده بود محمد(ص) شبانه از مکه خارج شد و راه طائف را پیش گرفت, در طائف وقتی محمد(ص) را شناختند او را سنگسار کردند و محمد مجبور شد به مکه برگردد. در راه بازگشت وقتی محمد مشغول خواندن قرآن بود, عده ای از جنیان صدای تلاوت قرآن را می شنوند و مسلمان میشوند. منظور از جن سکنه بیابان هستند که در شب دیده نمی شوند و در روز به نظر اهل شهر نمی رسند. اعراب در قدیم سکنه بیابان را جن و سکنه شهر را انس می خواندند. محمد(ص) قبل از اینکه وارد مکه شود برای پانزده قبیله درخواست حق جوار داد که هیچ یک قبول نردند. (حق جوار یکی از سنت های اعراب بادیه بود که قبیله ای مردی را مورد حمایت قرار می داد و می گفت که در جوار من است و اگر دیگران آن مرد را می آزردند یا اینکه به قتل می رساندند مجبور بودند که با آن قبیله بجنگند.) در آخر قبیله ای از یثرب قبول کرد و مسلمان شد و محم(ص) د توانست به خانه برگردد. آن قبیله بعد از برگشتن به یثرب (مدینه) عده ای را هم مسلمان کردند. سال بعد عده ای از سکنه مدینه به مناسبت حج عمره به مکه آمدند و شمار مسلمانان دوازده نفر بود . آنها در تنگه عقبه با محمد(ص) اجلاس کردند و راجع به مسائل سیاسی مدینه با هم گفتگو کردند و گفتند که بین قبایل مدینه راجع به انتخاب پادشاه اختلاف است و سکنه مدینه حاضرند که محمد را بین خود بپذیرند و می دانند که پیغمبر بر سلطان مزیت دارد زیرا که پیامبر از مساعدت خداوند برخوردار است. محمد(ص) هم از آنها خواست تا با او بیعت النسا کنند. بیعت النسا عبارت بود از سوگند وفاداری یک نفر که فاقد قبیله است نسبت به قبیله ای که حاضر بود او را بپذیرد و آنها هم قبول کردند. هنگام بازگشت به مدینه محمد(ص) ابن عمیر را برای یاد دادن قرآن به آنها همراهشان به مدینه فرستاد. در سال بعد دوباره سکنه مدینه برای حج به مکه آمدند و این بار هفتادو پنج نفر بودند و دوباره در تنگه با محمد(ص) اجلاس کردند. این بار محمد از آنها بیعت حرب گرفت و از آنها خواست که اگر شرایطی پیش آمد و مجبور شدند که برای پیشرفت اسلام بجنگند, مقدم بر جنگ باشند و آنها قبول کردند. محمد(ص) دوازده رئیس و نماینده از طرف خود از بین آنها انتخاب کرد. تا آن روز محمد(ص) تنها یک پیغمبر بود ولی از آن روز به بعد علاوه بر مقام رسالت دارای رتبه زمامداری یک ملت هم شد و به همین جهت است که در قرآن به محمد(ص) گفته می شود که در زمامداری از موسی سرمشق بگیرد, زیرا موسی یک زمامدار لایق بود. هجرت مسلمانان از مکه به مدینه طوری توسعه یافت که جماعت قریش تصمیم گرفتند خطر محمد(ص) را برای همیشه از خود دور کنند و راهی جز قتل محمد(ص) نیافتند. برای اینکه بعدها کسی ادعای خون بهای محمد(ص) را نکند, تصمیم گرفتند که از هر کدام از ده قبیله یک نفر را انتخاب کنند تا قاتل معلوم نشود. رقیه عمه پیامبر که از ماجرای قتل با خبر شد محمد را خبر دار کرد. محمد هم راهی جز رفتن از مکه و هجرت نیافت.(3)پیامبر در مدینه: هنگامی که پیامبر مکه را رها کرد بسیاری از روابط خویشاوندی را بریده بود و چون در مدینه اقامت گزید در صدد بر آمد در دولت جدید برادری دینی را جانشین روابط خونی کند و از رقابت مهاجرین که از مکه آمده بودند و انصار که مسلمانان مدینه بودند جلو گیری کندزیرا آثار این رقابت نمایان شده بود. بعد از انعقاد رابطه برادری بین مهاجرین و انصار در نخستین مراسمی که در مدینه برپا شد پیامبر به منبر رفت و به صدای بلند گفت «الله اکبر» و حاضران نیز با صدای بلند تکرار کردند. آنگاه در همان حال که پشت وی به جمعیت بود خدا را سجده کرد و از منبر فرود آمد وچون بر پایین رسید سه بار دیگر خدا را سجده کرد و این سجده ها نشان فروتنی و اطاعت از خدا بود. بدین جهت دین نو را « اسلام» یعنی تسلیم به معنی اطاعت صرف و سلم که به معنی صلح است و پیروان آنرا مسلم خواندند.دورانت اشاره می کند که پیامبر در مدینه یک حکومت دنیوی بنیاد نهاد . بدین ترتیب محمد (ص) هم قیصر بود وهم مسیح .با این وصف همه مردم مدینه به قدرت بی چون و چرای او تن در ندادند و در برابر پیامبر ایستادند که یهودیان مدینه از این دسته بودند که به دین خود تعصب داشته و نمی خواستند اسلام را قبول کنند . محمد (ص) با این یهودیان پیمانی بست که نشان کمال مهارت بود که بد نیست اشاره ای به مفاد این پیمان داشته باشیم: « این پیمانی است از طرف محمد (ص) برگزیده و پیامبر خدا بر گروندگان به دین که بدانند که مسلمین یک امت بیش نیستند و باید در تمام شؤون زندگی مانند شخصیت فردی قیام کنند و به شرایط زیر بین یهود پیمان بندند: 1- یهود و مسلمان در حال صلح حقوق مساوی خواهند داشت 2- در موقع لزوم مسلمین از یهود نصرت و حمایت خواهند کرد 3- یهود با ساکنین مدینه یک ملت محسوب محسوب خواهند شد 4- مسلمین با یهود به دوستی و محبت رفتار خواهند کرد 5- یهود در بجا آوردن اعمال دین مانند مسلمین آزادی خواهند داشت 6- قبایلی که با یهود هم عهد و هم سوگند (حلیف) باشند از آنها نیز حمایت خواهند کرد 7- اگر کسی بر یهود تعدی کرد مسلمین تعاقب خواهند کرد و او به قصاص خواهد رسید 8- طرفین دوستان همدیگر را احترام خواهند کرد و یهود در حفظ مدینه و اطراف شهر با مسلمین تشریک مساعی کند 9- اگر اختلافی میان یهود و مسلمانان پیدا شد رسول خدا به موجب کلمه«تورات» و«قرآن مجید » تصفیه و حکومت خواهد نمود 1 10- این پیمان میان یهود و مسلمانان بسته شده و مبادله گردید.» طوایف یهود از جمله بنی نضیر و بنی قریظه این پیمان را پذیرفتند. ویل دورانت در ادامه می نویسد : وقتی گرسنگی مردم مدینه بالا گرفت پیامبر به پیروان خود دستور داد به رسم معمول قبایل عرب به کاروانهایی که از مدینه می گذشتند بتازند. وقتی در این غارت ها مسلمانان پیروز می شدند پیامبر 5/4 غنایم را به مهاجران می دادند و 5/1 بقیه را صرف امورات دینی و خیریه می کردند. بدین ترتیب ,بازرگانان مکه ,که زندگی اقتصادیشان وابسته به امنیت کاروانها بود ,متوحش شدند و در صدد انتقام از پیامبر و مسلمانان بر آمدند. یکی از این تصادمها مصادف با آخرین روز ماه رجب بود. ماه رجب یکی از ماه های حرام است که خونریزی و جنگ درآن حرام می باشد در این تصادم یک نفر کشته شد که برای مردم مکه و مدینه که حرمت این ماه را نکه می داشتند وهن آمیز بود. در سال دوم هجرت پیامبر با 300 تن از مسلمانان مسلح بر کاروانی که از شام به مکه می رفت راه را بست. ابوسفیان پیشوای قافله بود از مکه یار کمکی خواسته و در دره ای بنام« بدر» در فاصله 32 کیلومتری جنوب مدینه درگیری در گرفت. اگر پیامبر در این جنگ شکست می خورد اسلام نو کلا" به تاریخ سپرده می شد ولی با فرماندهی خوب و لایق پیامبر ,سپاه اسلام پیروز شد و مسلمانان با اسیران و غنایم فراوان به مدینه باز گشتند.از میان اسیران ,کسانی که در مکه بیش از دیگران مسلمانان را آزار کرده بودند کشته شدند و بقیه را در مقابلفدیه سنگینی آزاد کردند.ابوسفیان از خطر جست و به خانواده های کسانی که کشته شده بودند تسلی داد که بزودی انتقام خواهد گرفت. با دیدن اینگونه حرکات ،دوستی یهودیان مدینه نسبت به دینی که تمایلات جنگی داشت دوامی نیافت.آن ها تفسیری را که محمد(ص) از تورات می کرد و می گفت اسلاف یهود ظهور وی را بشارت داده اند به استهزا گرفتند ومحمد (ص) اززبان خدا گفت که یهودیان کتاب خدا را تحریف کرده ,پیامبران خویش را کشته,و از تصدیق مسیح ابا ورزیده اند پیامبر که قبلا" بیت المقدس را قبله کرده بود و مسلمانان موقع نماز به سوی آن می ایستادند به سال سوم هجرت مکه و کعبه را قبله قرار داد و یهودیان گفتند که او به بت پرستی باز گشته است. بعد از جنگ بدر ,ابوسفیان وانمود می کرد که غیظ خود را فرو برده اما در سال سوم هجرت با سپاهی حدود 3000 نفر به مسلملنان در محلی بنام « اُحُد»حمله کرد و مسلمانان را شکست داد.پیامبر در عوض به یهودیان بنی نضیر که قریش را علیه پیامبر و مسلمانان تحریک می کرد حمله کرد. و نخلستانها و اموال آنها را بین مسلمانان تقسیم کرد. در سال پنجم هجرت قریش به همراه ابو سفیان با سپاهی حدود 10000 نفر که بنی قریظه نیز به اینها کمک کی کرد به مسلمانان حمله کردند. پیامبر که در میدان جنگ قدرت مقابله با این نیروی بزرگ را نداشت ترجیح داد که برای دفاع از مدینه خندقی در اطراف آن حفر کنند. قریش 20 روز مدینه را محاصره کردند وچون طوفان و باران به ستوهشان آورده بود به خانه های خود باز گشتند.بلافاصله محمد (ص) با 3000 تن از مسلمانان به یهودیان بنی قریظه حمله کرد. چون تسلیم شدند اسلام میان مسلمانی و مرگ مخیَّرشان کرد که یا مسلمان شوند و یا خواهند مرد. 600 مرد جنگجوی آنها کشته و در بازار مدینه دفن شدند و زنان و کودکانشان به فروش رفتند. پیامبر در طول 10 سال اقامت در مدینه حدود 65 حمله جنگی انجام داده بود که فرماندخی 27 تا از آنها را خود بر عهده داشت بنابراین در فرماندهی مهارت کافی را کسب کرده بود. در عین حال سیاستمداری دقیق بود و می دانست که چطور جنگ را به طریق صلح ادامه باید داد. پیامبر با مهاجران که دلتنگ دیدار خانه هایشان و کسانشان در مکه بودند و انصاری که آرزوی زیارت کعبه را داشتند همدلی می کرد. همچنان که مسیحیان اولیه دین مسیح را تکامل یافته دین یهود می دانستند ,مسلمین نیز آیین محمدی را تکامل یافته ادیان الهی پیشین می پنداشتند. بنابراین در سال 6 هجری پیامبر پیشنهاد صلح به قریش داد و متعهد شد که اگر قریش اجازه دهد آنها مراسم حج را انجام دهند متعرض کاروانهایشان نشود.سران قریش به شرطی این پیشنهاد را قبول می کردند که یکسال بی زد و خورد بگذرد. پیامبر شرط آنها را قبول کرد. قبول این شرط ،مسلمانان را شوکه کرد ولی آنها عواقب این کار پیامبر را نمی دانستند و بزودی این شرط به سود مسلمین تمام شد.به هر روی دو طرف شرایط صلحی 10 ساله را امضا کردند. در سال 7 هجری مسلملنان مدینه که به تعداد 2000 نفر رسیده بودند با مسالمت وارد مکه شدند قریش نیز با آنها برخورد نکرد . محمد (ص) و پیروانش 7 بار بر کعبه طواف کردند و پیامبر به نشان احترام ,حجر الا سود را با عصای خود لمس کرد و ندای لا اله الا الله سر داد ومسلمانان نیز تکرار کردند. رفتار منظم و شور مسلمین تبعیدی در مکیان اثر کرد و عده ای ازبزرگان قریش – از جمله خالد بن ولید و عمروعاص,ازسرداران بزرگ اسلامدر دوران بعد مسلمان شدند.پیامبر وقتی به مدینه باز گشت ,در یافت که می تواند با توسل به قدرت خویش ,مکه را به تصرف درآورد. دو سال از صلح نگذشته بود که یکی از قبایل هم پیمان قریش شرایط صلح را نقض کرد و بر یکی از قبایل مسلمانان حمله برد ,پس,پیامبر با 10000 نفر به جانب مکه هجوم برد. ابوسفیان که از قدرت و نیروی مسلمین مطلع بود هیچ مقاومتی از خود نشان نداد. عکس العمل پیامبر نیزبسیار کریمانه بود . درباره همه مردم مکه بجز دو سه تن از دشمنان خود ,عفو عمومی اعلام کرد و بتانی را که در داخل و بالای کعبه بود در هم شکست اما حجرالاسود را بجای گذاشت و بوسیدن آنرا مقرر داشت. مکه را شهر مقدس اسلام قرار داد و ورود هر کافری را به آن ممنوع کرد. قریش از مقاومت مستقیم دست برداشت و مردی که هشت سال از آزار مکیان دل به مهاجرت داده بود فرمانروای مکه شد. پیامبر دو سال آخر عمر خود را که همواره باپیروزیهایی قرین بود عمدتا" در مدینه گذراند. در این دو سال پیامبر توانست دین اسلام را در بین ملت ها و عربستان تثبیت کند وحتی شاعرانی را که قبلا" به پیامبر هجا گفته بودند ، مثل کعب بن زهیر بزرگترین شاعر عرب در آن زمان تسلیم اخلاق و رفتار پیامبر شده و مسلمان شد و پیامبر از وی درگذشت. کعب در مدح پیامبر قصیده ای غرّا سرود و محمد (ص) برده خویش را به عنوان جایزه بدو داد.( این برده به 4000 درهم به معاویه فروخته شد و بعدها به ترکان عثمانی رسید که آنرا به احترام نگه می داشتند) . پیامبر با مسیحیان مکه نیز با مسالمت رفتار کرد و آنها را در انجام امورات دینی خود آزاد گذاشت ولی از ربا منع شان کرد. به گفته مورخان در همین زمان بود که پیامبر نامه هایی به کشورهای ایران و روم و... فرستاد و آنها را دعوت به اسلام کرد. ظاهرا" کسی از این پادشاهان به نامه های پیامبر جوابی ندادند. نویسنده می افزاید که« پیامبر جنگهای ایران و روم را که برای هر دو طرف ,خسارتهای بسیار داشت به دیده متفکری بی طرف می نگریست و ظاهرا" به هیچ وجه در اندیشه نبود که قدرت خود را از خارج از حدود عربستان بسط و گسترش دهد. (4) 23 سال از آغاز رسالتش میگذشت، جامعه اى الهى برپا کرد ولى رگه هایى از جاهلیت هنوز پابرجاست. زیرا برخى از قبایل به دلایل سیاسى به اتحاد با پیامبر دست زدند نه به دلیل آموزه هاى اعتقادى. ولى میتوان گفت که هم امت عرب را یکى کرد هم خداى واحد را بر خدایان دیگر به پیروزى رساند. با این وصف،شرایط روحیاش نشان میداد که از آینده امت نگران است. اندکى پس از رحلت پیامبر، دعواها بر سر جانشینیاش آغاز میشود. آنانى که به جانشینى وى دست مییابند به توسعه ارضى پرداختند.توسعه ارضى به اصلى در اساس و پایه بنیامیه، بنیعباس و عثمانیها تبدیل شد. على رغم گسترش ارضى اسلامى و دوره هاى طولانى حاکمیت مسلمانان بر بخش هاى وسیع از جهان، بسیارى از اصول حکومت پیامبر به فراموشى سپرده شد. انحرافى در سیره پیامبر روى داد و از این روست که مسلمانان میکوشند با بازگشت به سلف صالح جامعه خویش را بازسازى و مدرن سازى نمایند.انقلاب اسلامى کوششى است براى برقرارى مجدد ارزش هاى فراموش شده اسلامى در سطح بالا.(5) گسترش اسلام :که دیگرشأن و مقامی تحت عنوان پیامبری وجودنداشت چون در سوره های مختلف به خصوص سوره احزاب در آیه 40 خداوند فرموده که حضرت محمد(ص) آخرین پیامبر و خاتم پیامیران است . ابوبکر که پدر همسرحضرت محمد، عایشه اولین جانشین پیامبر بود که توانست شورش هایی را که در آن زمان به پا شده بود را سرکوب کند. در طول حکومت کوتاه ابوبکرکه، لشکر اسلام ومسلمانان به مرزهای جنوبی عراق و فلسطین دست پیدا کردند. بعد از ابوبکرعمر جانشین شد که به فتوحات نظامی زیادی دست پیداکرد. بعد از ترور عمر، عثمان بن عنان جانشین اوشد که وی موفق شد لشگر اسلام را به شرق و غرب اقدام کند.بعضی از کسانی که ازرژیم عثمان ناراضی بودندعلیه او قیام کردندو وقتی که عثمان داشت قرآن می خواند اورا به قتل رساندند. حضرت علی(ع) که پسر ابوطالب و پسرعموی پیامبر و شوهردخترجوان پیامبربود جانشین عثمان شد که مجبورشد با معاویه که از خاندان بنی امیه بود بجنگد که حضرت علی (ع) در شرف پیروزی بود مجبورشد به حکمیت تن در دهد که در این بین بعضی از پیروان از گروه حضرت علی خارج شدند که به خوارج مشهورشدند که در سال 661 میلادی حضرت علی (ع) به دست یکی از همین خوارج به شهادت رسید که این کار به نفع معاویه شد. که با معاویه جکومت بنی امیه آغاز شدکه مرکز خلافت خودرا سوریه قراردادند. در سال 680 میلادی پسر معاویه ، یزید قدرت را به دست گرفت که در آن زمان امام حسین پسرامام علی سعی میکند که قدرت را به نفع خانواده خود به دست گیرد در حالی که برادر بزرگتر امام حسین 10 سال قبل از دنیا رفته بود اما سرانجام امام حسین و یارانش در جنگ کربلا درجنوب عراق دردهم محرم به شهادت رسیدند که همه ساله شاهد عزاداری هستیم که هرکس به طریقی عزاداری میکند یکی با گفتن مرثیه های تکان دهنده ، یکی با زدن به سروسینه خود ، یکی با برگزارکردن تعزیه . بسیاری از حوادث ایران از قبیل راهمپیایی و مشارکت در جنگ و ..... همه و همه بر مبنای پیروزی و وفاداری نسبت به امام حسین و یارانش است . در زمان شهادت امام حسین یک حرکت ضد خلیفه که در مکه پدید آمد، عبدالله بن زبیر به بنی امیه حمله کرد.در سرزمین عراق ، شیعه علی که نیرومندترین قدرت سیاسی راتشکیل میداد نظریه های جدیدی به وجود آمد. که آخرین خلیفه اموی مجبور به فرار به اندلس شد که در آنجا سلطنتی را بنا کرد که لطیف ترین دستاوردهای فرهنگ عربی را عرضه کرد. سلطنت امویان اسپانیا در زمان عبدالرحمان به اوج شکوفایی خود رسید که کاخ الحمراء آخرین یادگار هنرعربی در اسپانیا است . باشکوه ترین دوره حکومت بغداد در زمان هارون الرشید بود چون داستان های هزارو یکشب کاملا" شهرت دارد . درزمان حکومت مامون پسردوم هارون الرشید ، ترجمه آثارعلمی و فلسفی به زبان عربی را تشویق می کرد. در سرزمین مصر، دوسلسله متوالی ترک حامیان بنی عباس به حکومت رسید. در منطقه شرق محمود غزنوی دامنه قدرت خودرا زیاد کرد و شهرلاهور را پایتحت خود انتخاب کرد. وقتی که سلطان محمود پایه های قدرت خودرا محکم می ساخت گروههای ترکی از آسیای مرکزی به ایران و عراق آمدند. بخش بزرگی از تمدن در اسلامی در قتل و عام مغول از بین رفت . آخرین خلیفه عباسی در سال 1258 میلادی کشته شدوبخش زیادی ار بغداد خراب شد. سرانجام سرزمین مصر پس از 200 سال حکومت به دست خاندان سنی مذهب و کرد افتاد که مهمترین حکمرانان این سلسله صلاح الدین ایوبی بود که حتی در اروپا به یک فرمانروای عادل و شریف شهرت داشت که ازدواج بیوه آخرین حکمرانان سلسله ایوبی با فرمانده سپاه ترک باعث شد تا حکومت مملوکیان در مصرتاسیس شود. که این حکومت در سال 1516 میلادی هنگامی که سپاهیان عثمانی در نزدیکی شما آلپ منهدم کردند، از بین رفت . سپس قدرت عثمانی دربین النهرین و شهرهای مقدس گسترش پیداکرد. هنگامی که امپراتوری عثمانی در حال گسترش و و توسعه بود ایران به یک کشور شیعه مذهب تبدیل شد . در آن زمان که نوادگان تیمورپایگاه های خود را در شرق ایران کم کم از دست میدادند یکی دیگر از تیموریان به اسم بابوریک امپراتوری نیرومند را در شمال غرب هند بع وجود آورد . پسربابور، همایون نام داشت . زمانی مجبور شد دردربار ایران پناه بگیرد ولی بعدها توانست به وطن خود بازگردد که در یک تصادف از دنیا رفت . در زمان پسر همایون، اکبرشاه بود که امپراتوری شکل حقیقی خود را پیدا کرد. جهانگیر پسراکبرشاه و نوه او به نام شاه جهان نیز تا حدودی روحیه تساهل آمیزپدرو پدربزرگ خود را ادامه دادند . اسلام حتی در زمان های زوال سیاسی در مناطق زیادی از جمله هندوستان و اندونزی رو به گسترش بود. اواخر قرن 17 میلادی ، پس از بازشدن راه دریایی به هندوستان باعث شد که مسلمانان دچار ضعف سیاسی شود و بسیاری از مناطق تحت حکومت و سلطه خود را از دست دهد. در قرن 19 میلادی عمده ای از مسلمانان می خواستند به طور روشن، هویت خود را نشان دهند و نقش خود را در یک جهان ، که رو به تغییر است را به درستی تعیین کنند.(6) شبهات و ابهامات آثار غرب در باره پیامبر(ص) آثار فوق و حتی دیگر آثار غربی، شبهات و ابهاماتی را در باره زندگی و شخصیت پیامبر اعظم(ع) مطرح می کند که با عقل، منطق ،شرع مقدس تضاد دارد. از جمله: - چهل سال اول زندگى پیغمبر اسلام بدون واقعه مهمى سپرى شد.(7) - محمّد پیام آور دینى است که با سرعتى باور نکردنى و با شمشیر نیرومند پیروانش منتشر شد.(8) - پیامبر با بیوه ثروتمندى چون خدیجه ازدواج کرد و در کاروان تجارى متوسطى بازرگان شد.(9) - حاصل ازدواج پیامبر با خدیجه دخترى است به نام فاطمه.(10) - زمانى که پیامبر، وحى نخستین را دریافت کرد از مسئولیت ناشى از آن به غایت ترسید.(11) - محمّد از خاندان قریش در شش سالگى یتیم شد.(12) - محمّد تا سه سالگى در بادیه ماند و شیر خورد.(13) - محمّد در یکى از سفرهاى تجاریاش به شام، تورات را از راهبى نسطورى در بصرى آموخت.(14) - خدیجه بلادرنگ به نزد پسر عمویش ورقه میرود و آنچه از محمّد شنیده بود نقل میکند، ورقه پى میبرد محمّد پیامبر وعده داده شده است. خدیجه سخن ورقه را به محمّد بازمیگوید و محمّد از سخن ورقه دلش محکم میشود.(15) - تنها چیزى که موجب انتقاد به پیامبر شده علاقه او به زنان بود.(16) - پیامبر اگر درس خوانده بود ترتیب بهترى در قرآن ملحوظ می داشت.(17) - پیامبر با دشمنان به سختى رفتار نمیکرد جز یک بار که دستور داد 700 یهودى را گردن بزنند.(18) - روزى ناگهان چشم پیامبر به زنِ زید افتاد و میلى از او در دل پیامبر پیدا شد به این خاطر، زید زنش را طلاق داد تا رسول خدا با او ازدواج کند.(19) - درباره زندگانى و محیط اولیه محمّد کمتر نکته اى بر قطع و یقین میدانیم.(20) - دور از واقعیت نیست که وى را یک عرب بدوى تصور کنیم یعنى کسى که داراى همان اندیشه ها و نظریاتى بوده باشد که افراد و قبیله هاى بادیه نشین داشتند.(21) - رمز توفیق یافتن محمّد(ص) ، در مکى بودن آن حضرت بود.(22) - محمّد با توجّه به مخالفت مکیان با رسالتش، بیهوده در کشمکش بود.(23) - استمداد مردم مدینه از او به جهت سجایاى اخلاقى وى بود نه به علّت تعالیم دینى که آورده بود.(24) - پیامبر از زنان دلجویى میکرد تا بدانجا که گاهى به تجدید نظر در قوانینى که خود ابلاغ کرده بود، میپرداخت.(25) - همین که پیامبر چهل ساله شد به گوشه گیرى از مردم متمایل گشت و مانند مردان تارک دنیا به کوه ها و غارها پناهنده شد.(26) - همین که کار سخت شد و مسلمانان بیش از اندازه مورد عذاب و توهین واقع گشتند، پیامبر(ص) دستور داد مسلمانانی که قوم و قبیله ای نداشتند تا در پناه آنان باشند از مکّه به حبشه بروند.(27) - شاید سبب پیشرفت اسلام در مدینه، بودن یهود در آنجا بود زیرا یهودیان برعکس کفارِ مکّه خداشناس و اهل کتاب بودند و از وحى آسمانى و پیامبرى رسولان آگاهى داشتند.(28) - نخستین اقدام سودمند پیغمبر(ص) پس از ورود به مدینه، بستن پیمان دوستى میان مسلمانان مکّه و مسلمانان مدینه بود.(29) - پیامبر یاران خود را براى جنگ با کاروان مکیان که از شام میآمد و غارت آن ها دعوت کرد ابوسفیان تا از این خبر آگاه گشت به مکّه پیام فرستاد.(30) - عقبة بن ابیمعیط در جنگ بدر اسیر مسلمانان شد و چون پیغمبر از عقبه آزار بسیار دیده بود، فرمان داد سرش را بریدند.(31) - پیامبر به یهود بنینضیر فرمان داد از مسکن خود که در اطراف مدینه بود کوچ کنند، یهودیان این دستور را رد کردند، پیامبر شش روز آنان را محاصره کرد.(32) - سالى یک ماه محمّد در غار حرا میزیست و در همین نقطه است که مفاد انجیل و تعلیمات انبیاء را از مد نظر گذرانید.(33) - محمّد زن هاى متعددى را در اواخر زندگیاش گرفت علّت آن میل و رغبت او به داشتن پسر بود.(34) - بیانى که از محمّد نقل شده این است که شبى پهلوى عیالش عایشه خوابیده بود و صداى کوبیدن در خانه به گوشش رسید برخاست دید جبرئیل دم در است و البراق نزدیک او ایستاده است.(35) - درباره سفر شبانه معراج، میان پیروان محمّد منازعات و مشاجراتی رخ داده، پاره اى اظهار کرده اند که در این سفر جز رؤیا چیزى نبوده و دیگران عقیده دارند که محمّد با همین صورت جسم به بیت المقدس رفته است.(36) - این فرار دوم یا هجرت در تاریخ شانزدهم ماه ژوئیه سال 622 مسیحى رخ داد و در این ایام سیزده سال از بعثت محمّد گذشته بود.(37) - در پایان یکى از سفرهاى جنگى علیه قبایل که با فتح و پیروزى مسلمانان تمام شد عایشه زن خیلى عزیز و محبوب پیغمبر متهم به سوء رابطه با افسر جوانى به نام صفوان گردید ولى بیانات و توضیحات خالى از تصنع، با کمک فصاحت و بلاغت، اشک ها و زیبایى وى، محمّد را درباره بیگناهى عایشه قانع و متقاعد کرد و کسانى که عایشه را متهم کرده بودند، هر یک محکوم به هشتاد ضربه تازیانه شدند.(38) برخی از این شبهات و ابهامات از بی اطلاعی اندیشمندان غربی به تاریخ اسلام است ولی برخی دیگر، از غرض های آنان نسبت به اسلام برمی خیزد!چه این مسائل از بی اطلاعی و چه از غرض ورزی باشد نیازمند توضیح و پاسخ است.به این سان می توان سیمای واقعی و الهی پیامبر را به همگان نمایاند.پاسخ ها و نقدها:تصویر شرقی از سیمای پیامبر(ص) اول - چهل سال اول زندگى پیامبر همانند سال هاى پس از آن پر از حادثه بود. ولادتش در عام الفیل روى میدهد، با تولد وى، دریاچه ساوه خشک میشود و طاق کسرى میریزد، نامش را محمّد مینهند که قبل از او تنها شانزده نفر به آن خوانده میشدند، حلیمه، دایه محمّد(ص) داستان هاى عجیبى چون شکافته شدن سینه پیامبر نقل میکند، به سفر تجارى شام میرود و با بحیراى راهب روبرو میشود، در جنگ فُجاز شرکت میجوید، در پیمانى به نام حلف الفضول عضویت مییابد، در نصب حجرالاسود چنان درایتى نشان میدهد که از جنگ و نزاع قریش ممانعت به عمل میآید، یتیم میشود و پس از آن لطیم، بار دیگر و این بار از سوى خدیجه به سفر تجارى شام میرود، علیرغم پانزده سال اختلاف سنى با خدیجه،با وی ازدواج میکند، و در پانزده سال بعد از آن، به ریاضت و خود سازى میپردازد، به علّت پرهیزگارى، محمّد امین نام میگیرد و مهم تر از همه در همه آن چهل سالِ قبل از بعثت، در محیط سراسر بت پرستى جزیرةالعرب، بتى را سجده ننمود. در واقع، پیامبر در همه عمرش از اول کودکى تا آخر، هرگز اعتنایى به بت و سجده بت نکرد. آیا هیچ یک از آنچه برشمردیم واقعه اى مهم در زندگى قبل از رسالت پیامبر به شمار نمیآید؟(39) دوم - یکى از مناطقى که به سرعت به تصرف مسلمانان در آمد ایران بود. هنگامى که سپاهیان مسلمان خود را به قادسیه رساندند رستم فرخزاد فرمانده سپاه ایرانى خواهان گفتگو میشود. نماینده سعد بن ابى وقاص در این گفتگو، پادشاه ایران را به قبول اسلام، پرداخت جزیه و یا جنگ مخیر کرد. دور دوم مذاکره، زهرة بن حویه به رستم گفت که اعراب چون قبل از اسلام براى غارتگرى روانه مرزهاى ایران نشده اند بلکه برآنند تا آیین پیامبر خویش را ترویج نمایند و تمام همت آنان جست و جوى آخرت است نه نعمت هاى دنیوى. رستم زمانى که از او پرسید: اگر من و همراهانم اسلام را بپذیریم آیا به سوى شهر و دیار خویش باز خواهید گشت. زهره پاسخ داد: آرى! سوگند به خداوند باز میگردیم و از آن پس جز براى تجارت به سرزمین هاى شما نزدیک نخواهیم شد. رستم از نماینده بعدى مسلمانان (ربعى بن عامر) خواست تا توضیح دهد که او و مسلمانان چرا به مرزهاى ایران روى آورده اند. ربعى پاسخ داد: ما آمده ایم تا بندگان خدا را از بندگى انسان ها نجات دهیم و بنده خدایشان گردانیم . عامر چون حویه همچنان بر شرایط تسلیم در مقابل مسلمانان (پذیرش اسلام) یا قبول جزیه و یا جنگ تأکید کرد. دیگر نمایندگان مسلمانان (حذیفة بن محض و مغیره بن شعبه) بر خواسته نمایندگان قبلى اصرار ورزیدند. با این شرح کوتاه از گفتگوهاى نمایندگان دو سپاه، باز میتوان گفت که اسلام با شمشیر محمّد(ص) گسترش یافت؟(40) سوم- رسول اکرم(ص) به خارج از جزیرةالعرب فقط دو مسافرت کرده که هر دو قبل از دوره رسالت و آن هم به شام بوده است، یک سفر در دوازده سالگى همراه عمویش ابوطالب، و سفر دیگر در بیست و پنج سالگى و به عنوان عامل تجارى خدیجه. البته بعد از رسالت، پیامبردر داخل جزیرةالعرب مسافرت هایى کرده اند، مثلاً به طائف و به خیبر در شصت فرسخى مکّه رفته اند. به تبوک که تقریباً در مرز شام و صد فرسخ تا مدینه فاصله داشت، رفته اند، ولى در ایام رسالت از جزیرةالعرب خارج نشده اند، پس چگونه است که گیپ وى را بازرگان معرفى کرده؟ در حالى که پیامبر بیش از آن که در بازرگانى و تجارت باشد در کار شبانى بوده است، لذا قدر مسلم است که پیامبر شبانى کرده و گوسفندانى را با خودش به صحرا میبرده، میچرانیده و باز میگردانیده است. در واقع، محمّد عصاى کوچکى به دست میگرفت تا از آن براى راندن گله گوسفندان و اشاره به آن ها استفاده کند. او رمه را به جایى که آب و گیاه داشت، هدایت مینمود و با چوپانى آن ها میآموخت که فردا چگونه اقوام و ملت ها را تحت چوپانى پرلطف خود بگیرد. او میدانست که کسى که بتواند بیزبانان را سرپرستى و پرستارى کند، براى او تیمار زبان دارانى که میتوانند از باطن خود خبر دهند، آسان تر است.(41) چهارم- حاصل ازدواج پیامبر با خدیجه تنها فاطمه نیست، بلکه خدیجه براى پیامبر(ص) قاسم را آورد که کنیه رسول خدا(ص) از اوست و پسر دیگرى به نام طاهر و چهار دختر به نام هاى زینب، ام کلثوم، رقیّه و فاطمه(س) به دنیا آورد. ابن عبّاس میگوید: خدیجه براى پیامبر(ص) دو پسر و چهار دختر به نام هاى قاسم و عبداللَّه، ام کلثوم، زینب و فاطمه(س) و رقیّه آورد. مسعودى هم در مروج، تعداد فرزندان پیامبر(ص) را دو پسر (به نام هاى قاسم و ابراهیم) و چهار دختر به نام هاى: رقیّه، ام کلثوم، زینب و فاطمه(س) دانسته است. این هشام نیز در سیره خود چنین مینگارد: برزگترین دختر پیامبر(ص) رقیّه و سپس زینب و ام کلثوم و فاطمه(س) بود. فرزندان پسر او همگى پیش از بعثت بدرود حیات گفتند، ولى دختران، دوران نبوّت را درک نمودند، ظاهراً در میان مسلمانان کسى شک ندارد که فاطمه زهرا(س) دختر گرامى پیامبر(ص) افضل زنان دوران خود بوده است، اگر چه شیعیان معتقدند وى برترین زنان عالم از ابتداى خلقت تا انتهاى آن میباشد. به هر حال، روایاتى از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که بر افضلیت حضرت زهرا(س) دلالت دارد .مثلاً صحیح بخارى در باب مناقب فاطمه(س) از پیامبر گرامى اسلام(ص) نقل کرده که فرمود: فاطمه(س) سیده نسا اهل الجنه - فاطمه سرور زنان اهل بهشتى است. پیامبر اکرم(ص) حضرت زهرا(س) را به امر الهى به ازدواج حضرت على(ع) درآورد و زینب و رقیّه را به عقبه بن ابیلهب و دیگرى را به ابیالعاص بن ربیع داد که پس از بعثت پیامبر(ص) میان این دو دختر و شوهرانشان که کافر بودند، جدایى افتاد و عقبه در همان حال کفر مرد و ابیالعاص پس از این که اسلام آورد، پیامبر همسر وى را به او برگرداند. این دو دختر پس از فوت همسران شان به صورت متعاقب به ازواج عثمان درآمدند. ام کلثوم نیز به ازدواج عتیبه بن ابیلهب درآمد.(42) پنجم- زراره از امام صادق(ع) پرسید: آیا نخستین بار که بر پیامبر(ص) وحى شد او نترسید و احتمال نداد که از جانب شیطان باشد؟ امام فرمود: خیر، خداوند وقتى بنده اى را به رسالت انتخاب میکند که چون وحى بر قلب او نازل شد، مانند آن است که به چشم خود میبیند،(43) و در جاى دیگر سؤال شد: انبیاء چگونه میفهمیدند که رسول هستند؟ فرمود: پرده از مقابل دیدگان شان برداشته میشد و به حقایق میرسیدند.(44) مرحوم طبرسى در این باره مینویسد: خداوند به پیامبر وحى نمیفرستد مگر با ادله روشن و براهین آشکار تا دلالت نماید که آنچه بر او وحى شده است از ناحیه خداوند متعال باشد و او احتیاج به چیز دیگرى ندارد، از دیگران نمیترسد و به بیتابى نمیکند.(45) پس چگونه پیامبر به نبوّت خود جاهل است و اطمینان ندارد ولى خدیجه و ورقه و دیگران آگاه هستند؟ آنان هیچ اضطراب و ترسى ندارند ولى پیامبر که وحى بر او نازل آمده مضطرب و ترسان است؟ از آیات قرآن هم میتوان دریافت که پیامبر نه ترسید و نه از آنچه بر او نازل آمد ناآگاه بوده از جمله: انى على بینة من ربى(46): بگو این راه من است، خود و هر که مرا پیروى کند با بصیرت و بینایى به سوى خدا میخوانم. ششم- حضرت محمّد به قولى دو ماهه بود که پدرش عبداللَّه در بازگشت از سفر بازرگانى شام در یثرب درگذشت، امّا کلینى سن حضرت را در هنگام مرگ پدر، هفت ماه و بیست و هشت روز نوشته است و برخى آن را بیست و هشت ماه دانسته اند. علیرغم اختلاف در سن پیامبر به هنگام درگذشت عبداللَّه، همه آن ها در این که عبداللَّه پس از به دنیا آمدن محمّد درگذشته متفق القول اند. قول مشهور هم همین است که پیامبر پس از آن که به دنیا آمد پدرش را از دست داد ولى قول دیگرى هم هست که بر آن است: عبداللَّه قبل از آن که محمّد به دنیا بیاید، مرده بود یعنى محمّد پیش از تولد، پدر ارجمندش را از دست داد. در واقع، چند ماه بعد از آن که عبدالمطلب براى عبداللَّه، آمنه دختر وهب رئیس طائفه بنیزهره را به زنى گرفت در یک سفر تجارى که با کاروان قریش از شام برمیگشت، در مدینه درگذشت و در همان مکان مدفون شد. در این موقع، پیامبر در سن شش سالگى یتیم شده است. به نظر میرسد نویسنده کتاب سن یتیم شدن پیامبر و لطیم شده وى دچار اشتباه گردیده جاى تعجّب است نویسنده اى که از اطلاعات کلى و اولیه درباه پیامبر بیبهره است چگونه درباره او قضاوت میکند؟(47) هفتم- حلیمه سعدیه پیامبر را تنها دو سال شیر داد و تا پنج سالگى او را نگهدارى کرد سپس به خانواده اش تحویل داد. گویا انگیزه سپردن محمّد به حلیمه بادیه نشین، پرورش او در هواى پاک صحرا و دورى از خطر بیمارى وبا در شهر مکّه بود. یادگیرى زبان فصیح و اصیل عربى در میان قبائل بادیه نشین نیز انگیزه دیگرى است که از سوى برخى از مورخان معاصر عنوان شده که در تأیید همین انگیزه میآید: انا اعربکم انا قرش و استعرضعت فى بنى سعد بن بکر: من از همه شما فصیح ترم چه هم قرشى هستم و هم در میان قبیله بنى سعد بن بکر شیر خورده ام. براى تحقیق و انجام همه امور فوق سه سال زمان اندکى است. البته حلیمه پس از دو سال محمّد(ص) را به نزد مادرش آورد امّا چون وجود محمّد باعث خیر و برکت در خانه دایه شده بود دایه میل نداشت او را از خود دور کند لذا به مادرش گفت من از وباى مکّه بر این طفل میترسم چندان اصرار کرد و گفت تا آمنه راضى شد و دوباره حلیمه کودک را به بادیه برد. منابع متعددى بر صحت اقامت پنج ساله محمّد(ص) در بادیه تأکید کرده اند از جمله: - دایه مهربان محمّد، پنج سال از وى محافظت کرد.(48) - رسول اللَّه(ص) حدود پنج سال در کوهسار و دره هاى قبیله بنیسعد با آثار رحمت و نعمت هاى الهى آشنا گردید و سپس حلیمه او را به نزد مادرش بازگردانید.(49) با توجّه به آنچه گفته شد نمیتوان پذیرفت که محمّد(ص) تنها تا سه سالگى در بادیه ماند و شیر خورد. نهم- زمانى که کاروان تجارى قریش به بصرى رسید، در کنار صومعه اى به استراحت پرداخت. در آن صومعه راهبى و یا راهبه اى به نام بحیرا زندگى میکرد که از عالمان مسیحیت به شمار میآمد. در میان جمعیّت برادرزاده ابوطالب توجّه وى را جلب نمود، به آن دلیل که برخى از نشانه هایى که او درباره پیامبر موعود میدانست، در محمّد(ص) مشاهده کرد. او پس از اندکى گفت و گو با محمّد و طرح پرسش هایى از او، مطمئن تر از قبل، به نبوتش واقف و از نبوّت آینده اش خبر داد و به ابوطالب سفارش کرد که از او مراقبت و از گزند یهودیانى که قصد جانش داشتند، حفظ کند. به علاوه: 1- دیدار پیامبر با بحیرا کوتاه و تنها شامل پرسش هاى او از پیامبر و پاسخ پیامبر به اوست. 2- هیچ یک از اعضاى کاروان ادعا نکرده اند که پیامبر در این سفر و از بحیرا مطلبى آموخته است. 3- مسیحیان آن دوره هیچ گاه نگفته اند که معلّم و آموزنده پیامبر ما بوده ایم. 4- قریش نیز که از هر وسیله اى براى دشمنى با پیامبر استفاده میکرد، در این باره ادعایى ندارد. به همین دلایل است که میگوییم که سخن از تعلیم یافتن پیامبر از سوى بحیرا ناصواب است. به این دلایل باید امى بودن پیامبر، تفاوت تعالیم قرآن با تورات و انجیل و مانند آن را افزود.(50) نهم- جفاى بزرگى است که تصور کنیم محمّد(ص) که به رسالت و پیامبرى مبعوث شد خود نمیدانست که چه اتّفاقى افتاده، یا پیک الهى را نمیشناخته و یا پیام او را درست تشخیص نداده تا آنکه پیرمرد عالم و نابیناى مسیحى بر پاى ورقه رسالت او مهر تأیید نهاده و محمّد(ص) با اظهارات و تأییدات او به رسالت خویش اطمینان حاصل کرده و دلش آرام گرفته است. شک و تردیدى که در این گزارش تاریخى به محمّد(ص) نسبت داده شده با آیات زیر سازگار نیست.سوگند به ستاره هنگامى که افول میکند، که یار شما (محمّد) نه گمراه شده است و نه منحرف، و هرگز از روى هواى نفس سخن نمیگوید. آنچه میگوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده، نیست. او را آن فرشته (جبرئیل) بس نیرومند آموخته است. همان که توانایى فوق العاده و سلطه دارد، در حالى که آن فرشته در افق اعلا قرار داشت، سپس به محمّد نزدیک و نزدیک تر شد، تا آن که فاصله او با محمّد به اندازه دو کمان یا کمتر شد، در این هنگام خداوند آن چه را وحى کردنى بود به بنده اش وحى کرد. قلب محمّد در آنچه دید دروغ نگفت. آیا درباره آنچه محمّد با چشم خود میبیند با وى ستیزه میکنید؟(51) در واقع خداوند به رسول خود وحى نمیکند مگر آن که آن را با دلایل روشن همراه میسازد و او اطمینان پیدا میکند که آنچه بر او وحى میشود از جانب خداست و نیاز به چیز دیگرى براى تأیید آن پیدا میکند و دستخوش ترس و اضطراب نمیگردد.(52) دهم- بررسى منصفانه نشان میدهد که علاقه پیامبر به زنان یا تعداد ازدواج هاى وى به دلیل هوسرانى نبوده بلکه دلیل آن سیاسى و یا اجتماعى بوده. یعنى برخى از آن زنان، بیسرپرست و بیوه بودند و پیامبر با ازدواج با آن ها، تحت مراقبت شان قرارداد. برخى دیگر به قبایل یا خاندان هاى بزرگ وابستگى داشته و هدف پیامبر از ازدواج با آن ها، جلب حمایت قبایل یا خاندان آن ها بوده در بعضى از موارد نیز مبارزه با برخى نسبت هاى غلط جاهلى مورد نظر بوده است مانند ازدواج پیامبر به زینب بنت جحش که چون مطلقه پسر خوانده وى بود، سنت جاهلى عرب ازدواج با او را نهى میکرد. در حقیقت ازدواج هاى پیامبر پس از پنجاه سالگى اتّفاق افتاد که از سویى سال هاى پیرى و از طرف دیگر دوران گرفتاریها و اوج مشکلات سیاسى، اجتماعى و نظامى آن حضرت بود. آیا میتوان باور کرد که کسى با چنین اوضاع و احوالى در فکر هوسرانى باشد؟ ازدواج پیامبر اغلب با زنان سالخورده صورت گرفته در حالى که خود او مردان را به ازدواج با دوشیزگان تشویق میکرد. وى نخستین ازدواجش را با خدیجه چهل ساله انجام داد و دوران شور و هیجان جوانى را با بانوى سپرى کرد که نشاط جوانیاش را در ازدواج هاى قبلى از دست داده بود. پیامبر با چنین بانویى بست و پنج سال زندگى کرد. آن چه برشمردیم بخشى از دلایل ازدواج هاى متعدد پیامبر است.(53) یازدهم- بین مرتب نبودن آیات قرآن بر فرض صحت، با درس نخواندن پیامبر ارتباطى وجود ندارد. آیات قرآن از آسمان و به وسیله فرشته وحى جبرئیل امین بر پیامبر نازل میگشت و پیامبر نیز به همان نحو که آیات نازل میشد و بدون کم و کاست به مسلمانان عرضه میکرد و نویسندگانى به نام کاتبان وحى آن را تحریر میکردند. قرآن خود نیز اشاره دارد: سوگند به ستارگانى که باز میگردند، و از دیدگان پنهان میشوند و سوگند به شب، هنگامى که پشت میکند و سپرى شود، و سوگند به صبح، هنگامى که بردمد که این قرآن گفتار فرستاده بزرگوارى (جبرئیل) است. فرستاده اى نیرومند که نزد خداوند صاحب عرش، داراى مقام والایى است. در آنجا (در میان فرشتگان) مورد اطاعت (و در پیشگاه خدا) امین است، و یار شما(محمد) دیوانه نیست. او (جبرئیل) را در افق روشن دیده است و او بر غیب (و آنچه از طریق وحى دریافت داشته) بخیل نیست.(54) بنابراین مرتب بودن یا نبودن آیات با امى بودن و بیسوادى پیامبر رابطه اى ندارد البته اگر منظور نویسنده از نظم، ترتیب میان سوره هاى قرآنى است باید گفت نظم فعلى پس از رحلت پیامبر و در زمان خلیفه سوم (عثمان) صورت گرفت. بنابراین، چه بگوییم ترتیب در جمع آورى آیات و سور قرآن ملحوظ شده یا نه، آن ربطى به سواد داشتن و نداشتن، درس خواندن و نخواندن آن حضرت ندارد. آنچه مهم است آن که قرآن خود بر انتقال درست وحى از جبرئیل به محمّد(ص) و از محمّد(ص) به مردم تأکید دارد. دوازدهم- بین کشته هاى شده و نحوه کشته شدن یهود بنیقریظه اختلاف است. ابن اسحاق میگوید همه را در کنار خندق سر بریدند. واقه میگوید اسیران را بر خانواده هاى اوس تقسیم کردند تا آنان با کشتن ایشان اطاعت خود را به پیغمبر نشان دهند. این ها نکاتى است که محقق دقیق را از پذیرفتن آنچه شهرت یافته باز میدارد و یا به تردید میافکند. از این ها گذشته، ما سیرت پیامبر را در جنگ هاى پیش از بنیقریظه و پس از آن دیده ایم. او همیشه عطوفت و بخشش را بر انتقام و کشتار مقدم میداشته است. بر فرض پیمان شکنى بنیقریظه او را چنان آزرده باشد که این خصلت انسانى را اعمال نکند، ولى از آغاز ورود به مدینه رفتارش با دو تیره اوس و خزرج پیوسته چنان بود که تمایل هر دو جانب را به یک اندازه رعایت میکرد. بنابراین بعید به نظر میرسد که در چنین موردى تبعیض قائل شود و یا دستوری دهد که به تبعیض بگراید لذا داوری کردن تیره اوس به عنوان داور مشترک پیامبر و بنیقریظه درباره اسراى بنیقریظه محل تأمل و تردید است. به علاوه، داستان بنیقریظه سال ها پس از تاریخ و در هنگامى که نسل آن دوره برافتاد به وسیله داستان گویى که از تیره خزرج دستکارى شده و به تحریر درآمده است تا بدین وسیله نشان دهند که حرمت طایفه اوس نزد پیامبر به اندازه طایفه خزرج نبود. براى همین پیامبر، هم پیمان هاى خزرج را نکشت امّا هم پیمانان اوس را گردن زد و نیز خواسته است نشان دهد که رئیس قبیله اوس جانب هم پیمان هاى خود را رعایت نکرده است.(55) سیزدهم- زینب دختر جحش عمّه زاده رسول خدا بنا به خواستگارى پیامبر، به همسرى زید بن حارثه که غلام آزاد شده و پسر خوانده حضرت بود در آمد.زینب نخست به علّت برترى قبیله اى و طایفه اى میلى نشان نداد ولى پس از آن که آیه اى آمد به مضمون این که هیچ زن و مرد مسلمان در برابر حکم خدا و رسولش نمیتوانند سرپیچى کنند در برابر دستور پیغمبر تسلیم گشت و زن زید بن حارثه گردید. بیمیلى و عدم رغبت زینب با این ازدواج کانون خانوادگى زید را سرد و بیرونق کرده بود تا بالأخره زید پیش پیغمبر آمد و آن حضرت را از تصمیم خود مبنى بر طلاق زینب آگاه ساخت پیامبر در پاسخ زید چنین فرمود برو از زن خود نیک نگهدارى کن و از خدا درباره طلاق او بترس: امسک علیک زوجک واتق اللَّه. ولی آن دو نتواستند به زندگى مشترک ادامه دهند و از هم جدا شدند. خدا به پیامبر چنین فرمان میدهد: وقتى که زید همسر خود را طلاق داد و بهره اى که میبایست از او بگیرد گرفت به همسرى تو درآوردیم تا مسلمانان درباره زن هاى پسر خوانده های شان به زحمت و مشقت نیفتند و با طیب خاطر و بدون احساس قبح بتوانند با آن ها ازدواج کنند و این امرى است که خداوند دستور داده و آن را مصلحت میداند. بنابراین، داستانى که برخى از مستشرقین و مفسران در شأن نزول آیه آورده اند که پیامبر وارد خانه زید شد و چشمش به زینب افتاد و محبّت او در دل پیامبر جاى گرفت هیچ صحت ندارد و با عصمت آن حضرت و تقواى سرشار آن گرامى ناسازگار است.(56) چهاردهم- بر خلاف تصور گیپ نکات فراوانى از زندگانى و محیط اولیه حضرت محمّد(ص) وجود دارد که کمتر نسبت به آن تردید و یا اختلافى به چشم می خورد، مانند: پس از تولد محمّد(ص) آمنه نزد جد پیامبرپیام فرستاد که براى تو پسرى به دنیا آمده.عبدالمطلب با خوشحالى نزد آمنه آمد و نوزاد را برگرفت. آمنه آنچه را در زمان باردارى درباره نامگذارى فرزندش که باید نام محمّد بر وى گذارد، دیده و شنیده بود به جد کودک بازگفت. عبدالمطلب طفل را همراه خود به درون کعبه برد و دست به دعا برداشت و خداوند را شکر و سپاس گفت و سپس وى را به مادرش بازگرداند. آمنه فرزند خود را هفت روز شیر داد و روز هفتم عبدالمطلب قوچى براى او عقیقه کرد و او را محمّد نامید تا در آسمان و زمین ستوده باشد.ثویبه از روز هفتم با شیرى که به فرزندش میداد، رسول اللَّه را چند روزى شیر داد. سپس عبدالمطلب براى پرورش آن حضرت در هواى آزاد و فراگیرى لهجه فصیح عربى وى را به زنى پاکدامن و نیکوکار از قبیله بنیسعد به نام حلیمه سپرد. حلیمه و شوهرش حارث از همان آغاز به برکت وجود آن حضرت، آثار رحمت و برکات الهى را در زندگى خود مشاهده میکردند.(57) پانزدهم- پیامبر در همه چهل سال قبل از بعثت در محیط سراسر بت پرستى جزیرةالعرب، هرگز بتى را سجده نکرد و حتَّى کوچک ترین تواضعى در مقابل هیچ بتى به عمل نیاورد. در تمام دوران کودکى و جوانى در مکّه که شهر لهو و لعب بود زیست و به لهو و لعب آلوده نشد. او را محمّد امین نام نهادند، زیرا هرگز دروغى نگفته بود به گونه اى که وقتى فرمود: آیا شما تا کنون از من سخن خلافى شنیده اید پاسخ شنید ابداً، ما تو را به صدق و امانت میشناسیم. زندگى او در قبل از رسالت توأم با تأییدات الهى بود. پیامبر بعدها در دوره رسالت از کودکى خویش این گونه سخن میگفت: من در کارهاى این ها شرکت نمیکردم... گاهى هم احساس میکردم که گویى یک نیروى غیبى مرا تأیید میکند. از جمله قضایاى قبل از رسالت پیامبر، ارهاصات است به ویژه رؤیاهاى عجیبى از ایام نزدیک به آغاز دوره رسالتش دیده است. رؤیاهایى که به تعبیر خود پیامبر مثل صبح صادق بود. همه این ها باعث شده بود که پیامبر در میان قوم خویش تنها باشد و همفکر نداشته باشد. پانزده سال پس از ازدواج با خدیجه ، دوره عبادت وى است. ماه رمضان به کوه هاى اطراف مکّه پناه میبرد و به عبادت میپرداخت. در واقع، در ماه رمضان ، مکّه را رها میکرد، خدیجه را رها میکرد و به عبادت مشغول میشد.با این اوصاف باید پرسید: آیا چنین انسانى با این همه ویژگى منحصر به فرد همانند عرب بدوى بود؟ کجاى این انسان به یک عرب بدوى میماند؟(58 شانزدهم- شک نیست مکى بودن در پیروزى حضرت در پیش بردن اسلام نقش داشت ولى آن،تنها یک عامل بود و بس. خلق و خوى پیامبر هم مؤثر بود. قرآن در این باره میفرماید: اگر این خلق و خوى تو نبود، اگر به جاى اخلاق نرم و ملایم، اخلاق خشن و درشتى داشتى مسلمانان از دور تو پراکنده میشدند.(59) از دیگر عوامل توفیق پیامبر دلدادگى اصحاب به وى بود. ابن ابیالحدید در این باره گفته است: کسى سخن رسول خدا را نمیشنید مگر این که محبّت او در دلش جاى میگرفت و متمایل به او میشد، لهذا قریش، مسلمانان را در دوران مکّه صُباة یا دلدادگان پیامبر مینامیدند.(60) پیامبر از قبیله اى ظهور کرد که بالاترین نفوذ را در جزیرةالعرب داشت. به علاوه او از خاندان هاشم بود که از نظر پاکى و پاکیزگى ممتاز بود و زعامت مکّه را بر عهده داشتند. کسى در شرافت و بلند مرتبگى با او برابرى نمیکرد. پیامبر فردى مهمان نواز، اهل صله رحم و کمک کننده به ضعیفان و درماندگان بود. همه این ها در توفیق پیامبر، نقش ایفا کرده اند. به علاوه، زیبایى، عمق، شورانگیزى و جاذبه قرآن بدون شک عامل اساسى نصرت پیامبر به شمار میآید. همچنین تحرک در تبلیغ دین، پرهیز از خشونت و زور، بهره گیرى از مال خدیجه و شمشیر على نیز از دیگر عوامل کامیابى آن حضرت بوده است.(61) هفدهم- اهمیّت کارى که پیامبر در سیزده سال بعثتش انجام داد، از سخن سخنگوى جمعیّت قریش در جلسه مشورتى سران قریش در دارالندوه مشخص است: ما مردم حرم، پیش همه قبایل محترم بودیم ولى محمّد میان ما سنگ تفرقه افکند و خطر بزرگى براى ما ایجاد نمود. اکنون که جام صبر ما لبریز شده است، راه نجات این است که یک فرد باشهامت از میان ما انتخاب شود و به زندگى او در پنهانى خاتمه دهد.(62) از دیگر مواضع مشرکان هم میتوان دریافت که پیامبر بر خلاف ناکامى در توسعه و رشد اسلام و نظام مبتنى بر آن در مکّه، موفق شده بود تا حدودى مبانى ارزشى نظام کهن قبیله اى را متزلزل سازد و جامعه اى هر چند محدود و کوچک امّا متکى بر ارزش هاى جدید ایفا نماید. البته اسلام و پیروانش براى بقا به توسعه اى متناسب با ظرفیت هاى عظیم خود نیاز داشتند و این امر بدون پایگاهى امن براى نشو و نماى آرمان هاى آن امکان پذیر نبود، محیطى مستعد که بتواند درونمایه هاى غنى اعتقادى جمعیتى نوآیین را که در دیوارهاى متعصب نظام کهن نمیگنجد از بن بست خارج و فضاى مناسبى براى بروز آن فراهم آورد و آن مدینه بود. در واقع، پیامبر در مکّه مرحله نظرى دعوت اسلامى را به انجام رسانید و با هجرت به مدینه مرحله عملى آن را آغاز کرد.(63) به بیان دیگر، ماحصل کار پیامبر در مکّه تخریب فرهنگ بت پرستى و اخلاق جاهلى، تصحیح آداب و رسوم جاهلى، تهذیب جان و روان مسلمانان نخستین با عبادت و تلاوت قرآن و نیز کادرسازى و تکوین فکرى مسلمانان اولیه بود. هجدهم- بیهیچ تردیدى سجایاى اخلاقى پیامبر در نرم شدن قلوب مردم مدینه مؤثر افتاد ولى تنها سجایاى اخلاقى پیامبر علّت العلل دعوت وى به مدینه نبوده است بلکه مفاد پیمان هاى منعقده بین پیامبر و نمایندگان مردم مدینه نشان میدهد که تعالیم پیامبر هم در این باره مؤثر بوده است. از جمله: الف - پیامبر در موسم حج سال یازدهم بعثت با شش نفر از قبیله خزرج ملاقات نمود و به آن ها گفت: آیا شما با یهود هم پیمانید؟ گفتند: بلى، فرمود: بنشینید تا با شما سخن بگویم! آنان نشستند و سخنان پیامبر را شنیدند. سخنان رسول گرامى تأثیر عجیبى در آن ها نهاد و موجب شد در همان مجلس ایمان آوردند. چیزى که به گرایش آنان به اسلام کمک کرد این بود که از یهودیان شنیده بودند که پیامبرى از نژاد عرب که مروج آیین توحید خواهد بود و حکومت بت پرستى را منقرض خواهد ساخت، به این زودى مبعوث خواهد شد. ب - در سال دوازدهم بعثت دسته اى دوازده نفره از اهل مدینه با پیامبر در عقبه ملاقات کردند ونخستین پیمان اسلامى بین آنان و پیامبر بسته شد. آنان با رسول خدا پیمان بستند که به وظایف زیر عمل کنند و به خدا شرک نورزند، زنا نکنند، فرزندان خویش را نکشند، به یکدیگر تهمت نزنند، کار زشت انجام ندهند و در انجام کارهاى نیک نافرمانى نکنند.(64) نوزدهم- در تاریخ اسلام نمونه اى از تغییر قوانین اسلامى به دلیل دلجویى از زنان توسّط پیمابر وجود ندارد. پیامبر نه تنها براى دلجویى زنان قانونى را تغییر نداد، بلکه در مقیاس کلى و کلان هم، هیچ گاه براى اخذ کسب رضایت مردم به تغییر قوانین و احکامى که خداوند از طریق قرآن مقرر کرده بود دست نزد. برخورد پیامبر با خواسته قبیله ثقیف از آن جمله است. داستان از این قرار بود که: عده اى از قبیله لقیف خدمت رسول اکرم(ص) رسیدند و گفتند یا رسول اللَّه ما میخواهیم مسلمان بشویم ولى سه تا شرط داریم. این شرطها عبارتند از: 1- اجازه میخواهیم یک سال دیگر بت هاى خویش را پرستش کنیم. 2- نماز از ما برداشته شود چون انجام آن بر ما سخت و ناگوار است. 3- از ما نخواه که بت بزرگ مان را به دست خود بشکنیم. پیامبر تنها با پیشنهاد سوم آنان موافقت کرد. چنانچه پیامبر با خواسته اول آنان موافقت میکرد، به معناى صحه گذاشتن بر روى بت پرستى بود. پیامبر حتَّى نمیتوانست اجازه دهد که آنان یک روز بت ها را پرستش کنند. درباره نماز هم پیامبر نمیتوانست اجازه دهذ که آن ها یک شب نماز نخوانند و بعد از آن مسلمان شوند. این نمونه برخورد پیامبر با خواسته هاى نامشروع است. اگر هم تغییرى را پیامبر در قانونى داده باشد آن به دلیل اوامر الهى است.(65) بیستم- واقعیت آن است که محمّد(ص) قبل از چهل سالگى خلوت کردن با خداى خویش را بارها و مستمراً تجربه کرده بود. خلوت گزینى پیامبر پس از ازدواجش با خدیجه بیشتر و بیشتر شد. در واقع در دوره پس از ازدواج، فاصله روحى پیامبر با قریش روز به روز زیادتر گردید. دیگر مکّه و اجتماع آن روحش را میآزرد و تنها کوه هاى اطراف مکّه به او آرامش میداد و زمینه و محیط مناسبى را براى تفکر و تدبر فراهم میآورد. در ماه هاى رمضان هر سال در کوهى در شمال شرقى مکّه و در غار حرا خلوت میگزید، به کلى مکّه را رها میکرد و حتَّى از خدیجه هم دورى میجست. یک توشه خیلى مختصر یا آبى و نانى را برمیداشت و به خلوت گاه خویش میرفت. خدیجه هر چند روز کسى را میفرستاد تا مقدارى آب و نان براى همسرش ببرد و هم از او خبرى به خدیجه برساند. تمام این ماه را به تنهایى در خلوت میگذراند و به عبادت خداوند سبحان مشغول میشد. گاهى فقط على(ع) در آنجا حضور داشت و یار تنهاییهاى پیامبر بود. على(ع) چنان به پیامبر نزدیک بود که صداى ناله شیطان را در هنگام وحى میشنید. گاه به پیامبر عرض میکرد من صداى ناله شیطان را در هنگام وحى میشنوم. پیامبر در پاسخ میفرمود تو آنچه من میشنوم، میشنوى و آنچه من میبینم میبینى.(66) بنابر آن چه گفته شد نمیتوان پذیرفت که پیامبر پس از ورود به چهل سالگى به ریاضت هاى عبادى دست زده است. بلکه او پس از ازدواج با خدیجه یک دوره ریاضت پانزده ساله را طى کرده است تا به شایستگى به رسالت مبعوث شد.(67) بیست و یکم-- جرجى زیدان نیز همانند غالب مورخان و سیره نویسان، میان گسترش آزارها و شکنجه هاى اشرافیت مشرک مکّه علیه مسلمانان بیبهره از حمایت قبیله اى با حادثه مهاجرت اولیه و ثانویه جمعى از مسلمانان به حبشه پیوند مستقیمى یافته است در حالى که با کمترین تأمل در گزارش هاى مربوط به دو مهاجرت مسلمانان و دقّت در ترکیب قومى و قبیله اى مهاجران به وضوح میتوان به بطلان پیوند میان آزار مسلمانان بیپناه با سیاست پیامبر در اعزام دو دسته از مسلمانان به حبشه دست یافت. زیرا بنابر نوشته هاى قدیمیترین سیره نویسان در مهاجرت اول و دوم هیچ نام و نشانى از مسلمانانى که در مکّه تحت عذاب و شکنجه قرار داشتند به چشم نمیخورد. بنابراین میتوان گفت این مهاجرت ها با نیات و اهداف معینى غیر از نجات مسلمانان بیپناه و تحت شکنجه مکیان صورت گرفت و آن یافتن پایگاهى در خارج مکّه بود که در صورت نابودى دعوت اسلامى در مکّه، اسلام به حیات خود ادامه دهد. به این شکل که مسلمانان مهاجر با بازگشت به جزیرةالعرب میتوانستند چراغ دعوت اسلامى را همچنان روشن نگه دارند.(68) شاید بتوان عوامل دیگرى را به پاسخ یا پاسخ هاى پیش گفته افزود و آن که: 1- پیامبر در پى نشان دادن هم ریشه بودن دعوت اسلامى با اساس و شیرازه دیگر ادیان الهى، هجرت گروهى از مسلمانان را به حبشه مسیحی پیش کشید. 2- حبشه مسیحى بود و هجرت مسلمانان به آن دیار میتواندا مبین این نکته باشد که مسلمانان از آغاز با مسیحیان مشکل اساسى نداشته اند. بیست و دوم- از عجایب است که نویسنده و محققی! آنقدر از تاریخ اسلام دور باشد که از اذیّت و آزار یهودیان علیه مسلمانان بیخبر باشد. او باید بداند که: اوایل هجرت، روابط یهود با مسلمانان عادى بود و گواه آن امضاى پیمان عدم تجاوز پیامبر با آنان بود امّا چندى نگذشت که یهود تغییر رویه داد و بناى ناسازگارى گذاشتند. از جمله کارشکنیها این بود که اوصاف پیامبر اسلام را کتمان کرده و یا تغییر میدادند و میگفتند ما وصف محمّد را در کتاب هاى خود نیافتیم و صفات او صفات پیامبرى که ما میگفتیم خواهد آمد نیست. قرآن این شیوه یهود را این گونه مورد نکوهش قرار داد: و هنگامى که از طرف خداوند کتابى براى آن ها (بنیاسرائیل) آمد که مطابق نشانه هایى بود که با خود داشتند و پیش از آن به خود نوید پیروزى بر کافران میدادند (که به کمک او بر دشمنانشان پیروز گردند، با این همه) هنگامى که این کتاب و پیامبرى که از قبل شناخته بودند، نزد آن ها آمد، به او کافر شدند، لعنت خدا بر کافران باد.(69) به علاوه، یهود به این حد اکتفا نکرده بلکه به شیوه هاى مختلفى کارشکنیهاى خود را ادامه داد مثلاً، درخواست هاى غیر منطقى از پیامبر مطرح میکردند، سؤال هاى پیچیده مذهبى از ایشان میپرسیدند، به تضعیف پایه هاى ایمانى مسلمانان میپرداختند و به ایجاد اختلاف بین مسلمانان دست میزدند. قرآن میفرماید: انگیزه آنان هم در این کارشکنیها متفاوت بود که برتریطلبى، احیاى موقعیّت تجارى از دست رفته، سودجویى و حرص از آن جمله بود.(70) بیست و سوم- زیدان به اقدامات سودمند دیگرى که پیش از انعقاد پیمان دوستى میان مسلمانان مهاجر و انصار روى داد، نمیپردازد در حالى که رسول خدا در روز شنبه با ورود به دهکده قبا مورد استقبال گروهى از اهالى مدینه قرار گرفت و در آن مکان و تا پایان همان هفته که منتظر کاروان اهل بیت نبوّت و بینوایان مسلمان مکى باقى ماند، اوّلین اقدام سودمند خود یعنى احداث یک مسجد را به انجام رسانید. در روز جمعه، مرکب پیامبر از محلى به نام ثنیةالوداع به خاک یثرب گام نهاد. پس از استقرار در خانه ابوایوب انصارى به اقامه نماز جماعت پرداخت و در اوّلین خطبه نماز جمعه که با حضور انصار و مهاجر برگزار شد درباره اصول دین با مردم سخن گفت. تأسیس مسجدى دیگر به عنوان نهاد اجتماعى و نشان وحدت مسلمانان و به عنوان مرکز آموزش و پرورش و پرستش خداوند، از مهم ترین و از نخستین اقدام های عملى حضرت در جهت پیوند دین و دانش بود. او نخستین خشت مسجد را خود حمل کرد. به زودى ساختمان مسجد و در کتار آن مسکنى براى بینوایان و مهاجران تهیدست ساخته شد و یک معلم وظیفه آموختن قرآن، خواندن و نوشتن به آنان را بر عهده گرفت. چگونه است که زیدان این همه کار را در کنار کار سودمند ایجاد دوستى بین مهاجر و انصار که قبل از پیمان دوستى انجام شده را سودمند نمیداند؟(71) بیست و چهارم- آیا به راستى هدف پیامبر از حمله به کاروان هاى تجارى اهل مکّه غارت آن بود و راهزنى؟ مطالعه آیات قران و بررسى آیات جهاد و احکام آن نشان میدهد که هدف از غزوات و سرایاى پیامبر دفاع از عقیده اسلامى به معناى مهم ترین آرمان سعادت بخش و یا دفاع از مال، جان، ناموس و سرزمین مسلمانان و یا براى تأدیب خائنان و زورگویان بوده است و بس. بنابراین، جنگ هاى پیامبر یا به سبب نقض عهد مانند بنیقینقاع و فتح مکّه و یا براى جلوگیرى از تجاوز و دفاع از سرزمین عقبه مانند احد و خندق و یا براى قصاص و گرفتن حق مانند بدر یا براى پیشگیرى از تجاوز دشمن مانند تبوک رخ داده است. پیامبر به خلاف زمامداران خودسر که به منظور کشورگشایى و استثمار و به دست آوردن ثروت ملل دیگر به جنگ اقدام میکنند دست به شمشیر نزد و تنها در موارد ضرورى براى ممانعت از ستم و برافراشتن پرچم حق و برقرارى عدالت و صلح به نبرد پرداخت. بنابراین میتوان با جرأت ادعا کرد که تمام غزوات و سرایاى پیامبر دفاعى است. پیامبر نیک میدانست که جنگ در عادلانه ترین شکل، به نارضایتى میانجامد و لذا پیامبر میکوشید از جنگ پرهیز کند امّا در برخى از موارد چاره اى جز جنگیدن نبود.(72) - در کشته شدن ابیمعیط به دستور پیامبر تردیدى نیست ولى در این که پیامبر او را به دلیل اذیّت بسیار کشته باشد، در سیره وى نشانه اى در تأیید آن نمییابیم بلکه عکس آن، یعنى رأفت، عطوفت و رحمت پیامبر را بارها درباره مخالفان اسلام دیده ایم. از جمله: 1- قبیله بنیقینقاع به هشدار پیامبر توجهى نکرد و با غرور گفتند: شکست مردم مکّه تو را فریفته است، آنان مرد جنگ نبودند اگر ما با تو جنگ کنیم به تو نشان خواهیم داد چکاره هستیم. پیامبر به ناچار آنان را محاصره کرد. سرانجام پس از پانزده شبانه روز، آنان تسلیم شدند و پیامبر از کشتن آن ها درگذشت و آن ها را به شام تبعید کرد.(73) 2- پیامبر براى پرداختن خونبهاى دو تن از بنیعامر نزد یهودیان بنینضیر رفت. آن ها در نهان قصد کشتن پیامبر را نمودند، پیامبر از نیت آنان آگاه شد و به مدنیه آمد و به سپاهى بازگشت و شش روز آن ها را محاصره و پس از تسلیم شدن آن ها را به شام تبعید نمودند.(74) 3- یهود خیبر پس از شکست هاى پى در پى مشرکان و دیگر یهودیان تصمیم گرفت تا خود به مدینه حمله کند. پیامبر پیش دستى کرد و در سال هفتم آنان را محاصره نمود. سرانجام آن ها تسلیم شدند و پیامبر پیمانى با آنان بست که بر سر زراعت خود باشند و در هر سال، نصف محصول خود را به مدینه بفرستند.(75) بیست و پنجم- علّت محاصره یهود بنینضیر سرپیچى آنان از کوچ کردن نبود بلکه پیغمبر از حادثه بئر معونه سخت متألم شد به طورى که مدت یک ماه در قنوت نماز صبح بر لحیانی ها و سایر اعراب مقصر در حادثه فوق به اسم و رسم نفرین میکرد. در این بین بنیعامر کسی را نزد پیغمبر فرستادند و خونبهاى دو عامرى را که عمر بن امیه کشته بود طبق پیمانى که با پیغمبر داشتند مطالبه کردند. پیامبر تصمیم گرفت این وجه را از یهودیهاى بنینضیر بگیرد از آن رو که آن ها نیز با بنیعامر هم پیمان بودند، پس ، با چند تن از صحابه به قلعه بنینضیر رفت و در پاى دیوار خانه اى نشسته و به مذاکره پرداخت. در ظاهر آن ها پیشنهاد پیامبر را قبول کردند ولى در باطن قصد کرده بودند که از پشت بام آسیا سنگى بر سر پیغمبر پرتاب کنند. جبرئیل پیامبر را از این ماجرا خبر داد، پیغمبر به مدینه برگشت و به بنینضیر پیغام داد که باید از بلاد پیغمبر بروند. یهودیها نخست تسلیم شدند ولى بعد به تحریک عبداللَّه بن اُبى امتناع کردند. پیغمبر با اصحاب ، تکبیرگویان سلاح برگرفت و به پاى قلعه بنینضیر آمد. پانزده روز آن جا را محاصره کردند تا قوم تسلیم شدند. به آنان فرمود: اموال خود را بگذارند و بروند فقط براى هر سه نفر داشتن یک شتر و مشکی آب را اجاره داد.آن ها به اذرعات شام تبعید شدند و املاک آن ها میان مهاجرین قسمت شد. این واقعه را غزوه بنینضیر مینامند.(76) بیست و ششم- اغلب دیدار دوباره بحیرا با پیامبر در سفر تجارى شام را موجب فراگیرى آن حضرت از تعالیم انجیل و تورات میدانند، و تنها تعداد اندکى چون جان دیون پورت پیامبر را متهم میکنند که تعالیم انجیلى و توراتى را در غار حرا دیده و یا خوانده است. این دیدگاه هم چون دیدگاهى که علم پیامبر را از بحیرا میداند، نادرست و دور از واقعیات است زیرا پیامبر اسلام امى بود و خواندن و نوشتن نمیدانست. پس چگونه تعالیم موسى و عیسى را از نظر گذرانده و فرا گرفته است. اگر ادعاى جان دیون پورت درست باشد بى شک قریش بهانه جو و لجوج آن را دستاویز تبلیغ علیه پیامبر قرار میداد در حالى که در تاریخ اسلام اثرى از آن به چشم نمیخورد. در قرآن که به تهمت هاى قریش علیه پیامبر پاسخ داده شده اشاره اى به این موضوع نشده است. به علاوه اگر ادعاى نویسنده کتاب صحت داشته چطور مسیحیان و یهودیان جزیرةالعرب هرگز ادعا نکرده اند که معلّم محمّد بوده اند؟ باید نکته دیگرى را به ادعاهاى فوق افزود و آن که اگر ادعاى مذکور صحیح باشد لازمه اش این است که تعلیمات اسلام با تعلیمات تورات و انجیل یکسان باشد امّا نه تنها آموزه هاى اسلامى با آموزه هاى مسیحى و یهودى یکسان نیستند بلکه قرآن بسیارى از عقاید یهودیان و مسیحیان را باطل معرفى میکند، حتَّى پیامبر در مدینه که تعداد زیادى یهودى در آن زندگى میکردند با بسیارى از احکام و برنامه هاى آنان مخالفت میکردند به طورى که یهودیان میگفتند این مرد (پیامبر) میخواهد با همه برنامه هاى ما مخالفت کند.(77) بیست و هفتم- بیشتر نویسندگان غربى علّت تعدد ازدواج هاى پیامبر را هوسرانى وى دانسته اند و تعدادى چون جان دیون پورت علّت آن را میل به داشتن پسر. مسلمانان هم ،هوسرانى و هم میل به پسردارى را به عنوان علّت هاى ازدواج هاى پیامبر نفى میکنند و دلیل آن را اغلب سیاسى و اجتماعى میدانند. به علاوه، هیچ یک از منابع معتبر اسلامى میل به پسردارى را علّت تعدد زوجات پیامبر ندانسته اند. شاید مراد دیون پورت القاى میل پیغمبر به وراثتى کردن حکومت است در حالی که هر کس یا الفباى تعالیم پیامبر آشنا باشد آن را نفى میکند. اگر این گونه نبود لزومى نداشت که پیامبر افراد مشهور قبیله بنیهاشم چون ابوجهل و ابولهب را کنار بگذارد و از سد آنان بگذرد. هم چنین میتوان گفت پیامبر هیچ گاه از میل داشتن فرزند پسر سخن نگفته و از پسر نداشتن حسرت نخورده است. اگر پسردارى براى او هدف و یا مهم بود پس چرا در وفات ابراهیم فرزندى که از ماریه قبطیه پیدا کرد و در هجده ماهگى مرد، با آن که متأثر و محزون بود، چیزى بر خلاف رضاى الهى نگفت و از جهالت مسلمانان که شک نداشتند گرفتن خورشید هماهنگى عالم بالا با پیامبر براى از دست رفتن فرزندش است، سوء استفاده نکرد، بلکه آمد و گفت: این که خورشید گرفته است به مردن پسرم ربطى ندارد،(78) زیرا خداوند به او دستور داده بود: به راه پروردگارت با حکمت و اندرز نیکو دعوت کن و با بهترین روش با آنان به بحث و مجادله پرداز.(79) بیست و هشتم- پیامبر میخواست پس از اداء فریضه به استراحت بپردازد ولى یک مرتبه صداى آشنایى به گوشش رسید. آن صدا از جبرئیل و امین وحى بود که به او میگفت امشب سفر دور و درازى در پیش دارد و من نیز همراه تو هستم تا نقاط مختلف گیتى را با مرکبى فضاپیما (براق) بپیماییم. پیامبر گرامى سفر باشکوه خود را از خانه خواهرش ام هانى نه همسرش عایشه آغاز کرد و با همان مرکب به سوى بیت المقدس واقع در کشور اردن که آن را مسجدالاقصى نیز مینامند روانه شد و در مدت بسیار کوتاهى در آن نقطه پایین آمد و از نقاط مختلف مسجد و بیت اللحم که زادگاه حضرت مسیح است و منازل انبیاء و آثار و جایگاه آن ها دیدن کرد و در برخى از منازل آن نماز گزارد. سپس قسمت دوم از برنامه خود را آغاز نمود و آن که از آن نقطه به سوى آسمان ها پرواز کرد. پس از اتمام مأموریّت از همان راهى که رفته بود بازگشت یعنى نخست در بیت المقدس فرود آمد. راه مکّه را در پیش گرفت و در بین راه به کاروان بازرگانى قریش برخورد و از مرکب فضاپیماى خود در خانه ام هانى پیش از طلوع فجر پایین آمد. بنابراین سخنى از عایشه در روایات صحیح معراج نیست و نباید هم باشد زیرا ازدواج پیامبر با عایشه در مدینه بود ولى معراج در مکّه صورت گرفته است.(80) بیست و نهم- نویسنده هم جسمانى بودن و هم روحانى بودن معراج پیامبر را رد کرده و خواننده را در حالتى از شک و تردید رها کرده است. چنین قضاوتى باعث شک در اصل معراج را فراهم میآورد، در صورتى که گرچه اغلب مسلمانان و علماى آنان، معراج را جسمانى پذیرفته اند ولى همانگونه که سیّد شرف الدین مینگارد: در نصوص چیزى وجود ندارد که ما را به قبول جسمانى بودن معراج وا دارد. هم چنین اندازه صحت روحانى بودن معراج هم مشخص نیست. چیزى که از حدیث معراج ثابت و مسلم است همان مقدارى است که قرآن ذکر کرده و ایمان و علم ما را ملزم به پذیرش آن میکند امّا ملزم به پذیرش آنچه اخباریون و قصه سرایان با خیال پردازى ساخته اند، نیستیم. البته نکته مهم در حادثه معراج آن است که جسمانى و روحانى بودن معراج به حق و معجزه بودن آن لطمه اى نمیزند و چیزى از قیمت و اهمیّت آن نمیکاهد زیرا قوت معجزه ناشى از شکل و صورت آن نیست بلکه قوت معجزه از هدف و نتیجه آن ناشى میشود و نتیجه و هدف حدیث و حادثه معراج چه روحانى باشد و چه جسمانى، اتصال پیامبر به روح کلى یعنى خداست. در واقع، اهمیّت معراج به آن است که وسیله اى براى تعلیم انسانى و راهى است براى درک حقایق و معبرى است براى کشف واقعیات عالم وجود حال چه جسمانى باشد و چه روحانى.(81) سی ام- نویسنده از هجرت پیامبر و یارانش به مکّه به عنوان دومین هجرت نام برده است در حالى که این هجرت، هجرت سوم بوده است. در مهاجرت اول که در رجب سال پنجم بعثت انجام شد مجموع مهاجران مرکب از یازده مرد و چهار زن بودند. دومین دسته از مهاجرین که در سال ششم بعثت رهسپار حبشه شدند عبارت بودند از هشتاد و سه مرد و هجده زن. از نیمه ذیحجه تا آخر صفر سال سیزده بعثت، هجرت سوم روى داد که طى آن پیامبر و جمعى از قریش مسلمان از مکّه به مدینه آمدند. افزون بر آن، نویسنده از هجرت به عنوان فرار یاد میکند ولى علّت هجرت فرار از مکّه نبوده بلکه هجرت به فرمان الهى قطعیت یافت و عامل تسریع آن بیش از این که آگاهى قریش از قطعى شدن هجرت و طراحى قتل پیامبر در مکّه باشد ناشى از آن بود که در صورت تحقق نقشه ترور پیامبر از سوى قریش، برنامه هاى الهى پیامبر عقیم میماند و از ادامه حیات اسلام ممانعت به عمل میآمد. از این رو، تدوین استراتژى هوشیارانه پیامبر در برابر تهدیدهاى قطعى قریش علیه دارالاسلام یعنى مدینه و گسترش اسلام در میان ساکنان یثرب و اعراب پیرامون ،از سوى پیامبر صورت گرفت. بنابراین نمیتوان گفت که پیامبر به دلیل ترس از جان به مدینه پناه برد بلکه همانند سیزده سال بعثت که همواره جانش در خطر بود، از مکّه هجرت نکرد بلکه کسانى که ظاهراً جانشان در خطر بود را به حبشه فرستاد و خود بیدفاع تر از گذشته در مکّه پرخطر باقى ماند.(82) سی و یکم- در جریان بازگشت از غزوه بنیمصطلق عایشه با گم کردن گردنبند خویش در یکى از منازل بین راه و تلاش برای یافتن آن،از قافله باز ماند و با صفوان که در پى کاروان روان بود، خود را به کاروان پیامبر رساند. شمارى از زنان مدینه و برخى از مردان آن دیار زمزمه هایى آغاز کردند و زبان به تهمت عایشه گشودند و وى را با صفوان داراى سر و سرى دانستند. رسول خدا راهى براى بستن زخم زبان ها نداشت. با گذشت روزها بر رنج پیامبر و عایشه اضافه میشد تا سرانجام با نزول آیه افک: "کسانى که آن دروغ بزرگ را ساخته اند گروهى از شمایند. میپندارند که شما را در آن شرى بود. نه، خیر شما در آن بود. هر مردى از آن ها بدان اندازه که مرتکب شده دست به کیفر رسد، از میان آن ها، آن که بیشترین این بهتان را به عهده دارد، به عذابى بزرگ گرفتار میآید. چرا هنگامى که آن بهتان را شنیدید مردان و زنان مؤمن، به خود گمان نیک نبردند و نگفتند که این تهمتى آشکار است.(83) به همه تهمت ها پایان داد. به امر خداوند و به دستور پیامبر تهمت زنندگان حدى برابر با مجازات تهمت خوردند و دیگر هرگز پیرامون آزار و نکوهش آنان سخنى به میان نیامد. بنابراین معلوم است که آنچه باعث تبرئه عایشه نزد مسلمانان و پیامبر شد نزول آیه قرآن بود نه اشک ها و زیباییهاى عایشه.(84) نتیجه محمد(ص) در 40 سالگى به رسالت مبعوث شد. فلسفه بعثت،نجات انسان جاهلى جزیره العرب و پس از آن نجات همه انسان هاى جاهلى آن عصر و عصرهاى بعدى بود.او در یک دوره 15 ساله به خودسازى پرداخت و آن گاه رسالت عظیم هدایت انسان ها را پذیرفت. حوادثى که بر پیامبر گذشت در کتب تاریخى معتبرى گرد آمده که نویسندگان آن عبارتند از: محمد بن اسحاق (وفات 146 / 767)، محمد بن عمر الواقدى (وفات 199 / 820)، محمد بن سعد (وفات 224 / 845) و ابو جعفر طبرى (وفات 302 / 923).آثار این چهار نفر علیرغم ایرادها از امتیازات فراوان برخور دارند و لذا براى آگاهى از تاریخ صدر اسلام و تفسیر حوادث آن مقطع، منابع با ارزشیاند. ابزار اصلى پیامبر براى هدایت و نجات انسان ها قرآن بود. قرآن کتابى است که آیات آن متناسب با حوادثى که روى میدادند، براى گره گشایى آن نازل شده اند.البته فضیلت هاى اخلاقى پیامبر هم در کشاندن اعراب جاهلى به مسیر تمدنى جدید مؤثر افتاد. در واقع، محمد(ص) آخرین حلقه مسیرى است که انبیاء براى ساخت مدینه فاضله و جامعه مطلوب الهى گشوده اند.(85) پی نویس ها 1)آرمسترانگ،کارن،زنگی نامه محمد،ترجمه کیانوش حشمتی،تهران:حکمت،1382. 2)گیور،ویرژیل،محمد پیغمبری که از نو باید شناخت،ترجمه ذبیح الله منصوری،تهران:خواندنی ها ،1362. 3)همان. 4)دورانت،ویل،تارخ تمدن،ترجمه جمعی از مترجمین،تهران: ،1381. 5) گیپ، همیلتن، اسلام: بررسى تاریخى، ترجمه منوچهر امیرى ،تهران: شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1380، ص 42. 6) آدلر، فیلیپ جى، تمدن هاى عالم، ترجمه محمّد حسین آریا، ج 1، تهران: امیرکبیر، 1384، ص 221. 7) همان. 8) همان. 9) همان. 10) همان. 11) همان، ص 223. 12)همان. 13) گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه هاشم حسینى، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1358،ص99 - 118. 14)همان. 15)همان. 16)همان. 17)همان. 18)همان. 19)همان. 20)گیپ،همان. 21)همان. 22)همان. 23)همان. 24)همان. 25)همان. 26) زیدان، جرجى، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام ،تهران: امیرکبیر، 1382، ص20. 27)همان. 28)همان. 29)همان. 30)همان. 31)همان. 32)همان. 33) دیون پورت، جان، عذر تقصیر به پیشگاه محمّد و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى ،قم: مرکز انتشارات دارالتبلیغ اسلامى، 1348، ص 19. 34)همان. 35)همان. 36)همان. 37)همان. 38)همان. 39) روحانى، سعید، تاریخ اسلام در آثار شهید مطهرى، ج 1، قم: نشر معارف، 1378، ص 93. 40) زرگرى نژاد، غلامحسین، تاریخ تحلیلی اسلام، قم؛ نشر معارف، 1381، ص 170. 41) شوکت التونى، محمّد، سرگذشت یتیم جاوید، ترجمه صلاح الدین سلجوقى، تهران: سروش، 1379، ص 182. 42) نرم افزار پرس و جو: پرسش ها و پاسخ هاى دینى منتشره از سوی ماهنامه پرسمان وابسته به معاونت فرهنگی نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه ها. 43) العیاشى، محمّد بن مسعود، تفسیرالعیاشى،تهران: مکتبة الاسلامیه،1348،ص152. 44) بحارالانوار، ج 11، ص56. 45) مجمع البیان، ج 10، ص 384. 46) انعام / 57. 47) نصیرى، محمّد، تاریخ تحلیلى صدر اسلام، قم: نشر معارف، 1384، ص 73. 48) سبحانى، جعفر، فرازهایى از تاریخ پیامبر اسلام ،تهران: مشعر، 1378، ص 67. 49) منتظرالقائم، اصغر، تاریخ اسلام تا سال چهلم هجرى ،اصفهان: دانشگاه اصفهان، 1384، ص 73. 50) زریاب، عبّاس، سیره رسول اللَّه ،تهران: سروش، 1370، ص 178. 51) نجم / 12-1. 52) مجمع البیان، ج 10، ص 384. 53) نوایى، عبدالحسین، تاریخ برگزیده ،تهران: امیرکبیر، 1362، ص 161. 54) تکویر / 24- 15. 55) شهیدى، جعفر، تاریخ تحلیلى اسلام تا پایان امویان،تهران: مرکز نشر دانشگاهى، 1365، ص 73. 56) المیزان، ج 16، ص 340. 57) منتظرالقائم، همان. 58) مطهرى، مرتضى، سیره نبوى ،تهران: صدرا، 1383، ص 240. 59) قلم / 4. 60) ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، چاپ بیروت، ص 220. 61) دارابى، على، تاریخ تحلیلى اسلام ،قم: انصارى، 1379، ص 154. 62) سبحانى، همان، ص 191. 63) آیینه وند، صادق، تاریخ اسلام ،قم: نشر معارف، 1382، ص 73. 64) سبحانى، همان، ص 181. 65) روحانى، همان، ص 156. 66) بحارالانوار، ج 14 ص 476 و ج 18، ص 223. 67) روحانى، همان، ص 98. 68) زرگرینژاد، همان، ص 32. 69) بقره / 89. 70) بقره / 96. 71) نصیرى، محمّد، تاریخ تحلیلى اسلام ،قم: نشر معارف، 1378، ص 97. 72) دارابى، همان، ص 122. 73) شهیدى، همان، ص 79. 74) دارابى، همان، ص 139. 75) همان. 76) فیاض، علیاکبر، تاریخ اسلام ،تهران: دانشگاه تهران، 1369، ص 95. 77) پیشوایى، مهدى، تاریخ اسلام ،قم: نشر معارف، 1382، ص 112. 78) مطهرى، همان، ص 25. 79) نمل / 125. 80) سبحانى، همان، ص 170. 81) سیّد شرف الدین، شرحى بر معراج، مجله رسالةالاسلام، سال هفتم، شماره 4 (1375) ، ص 384. 82) زرگرینژاد، همان، ص 42. 83) نور / 12-11. 84) زرگرینژاد، همان، ص 64. 85)آرمسترانگ،همان. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image