پژوهشی در سند و محتوای زیارت عاشورا  /

تخمین زمان مطالعه: 150 دقیقه

پژوهشی در سند و محتوای زیارت عاشورا


    پژوهشى در سند و محتواى زیارت عاشورا تنظیم و نظارت: ··· نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها معاونت مطالعات راهبردى ـ اداره مشاوره و پاسخ مؤلف: ··· بهروز یداللّه پور تایپ و صفحه آرایى: ··· طالب بخشایش انتشارات: ··· دفتر نشر معارف نوبت چاپ: ··· اول، تابستان 87 تیراژ: ··· 5000 جلد قیمت: ··· 1200 تومان شابک: ··· 6-114-531-964-978 «کلیه حقوق براى ناشر محفوظ است» مراکز پخش: قم: معاونت مطالعات راهبردى نهاد، تلفن 2904440 قم: خیابان شهدا، کوچه 32، پلاک 3، تلفن و نمابر: 7744616 فروشگاه 1 قم: خ شهداء، روبه روى دفتر رهبرى، تلفن 7735451 نمابر 7742757 فروشگاه 2 تهران: خ انقلاب، چهار راه کالج، جنب بانک ملت، پ 715، تلفن 88911212 نمابر 88809386 نشانى اینترنت: www.nashremaaref.ir - پست الکترونیک: info@porseman.org     فهرست مطالب مقدمه··· 9 بخش اول ـ پژوهشى در صحت صدور زیارت عاشورا فصل اول - بررسى اسناد زیارت عاشورا یک. بررسى سند زیارت عاشورا در کامل الزیارات··· 13 1-1. بررسى اسناد در طریق اول کامل الزیارات··· 14 حکیم بن داودبن حکیم··· 14 محمدبن موسى الهمدانى السمان··· 15 محمدبن خالد الطیالسى··· 17 سیف بن عمیره··· 19 صالح بن عقبه بن قیس··· 20 علقمه بن محمد الحضرمى الکوفى··· 22 1-2. بررسى اسناد در طریق دوم کامل الزیارات··· 23 محمدبن حسن بن احمدبن ولید··· 23 محمدبن الحسن بن احمد الصفار··· 24 احمدبن محمدبن عیسى الاشعرى القمى··· 24 محمدبن اسماعیل بن بزیع··· 25 صالح بن عقبه بن قیس··· 25 مالک بن اعین الجهنى··· 26 دو. بررسى اسناد زیارت عاشورا در کتاب مصباح المتهجد··· 28 2-1. بررسى سند طریق اول··· 28 محمدبن اسماعیل بن بزیع··· 28 صالح بن عقبه بن قیس··· 29 عن ابیه (عقبه بن قیس)··· 29 2-2. بررسى سند طریق دوم··· 30 سیف بن عمیره··· 30 علقمه بن محمد الحضرمى··· 30 2-3. بررسى سند طریق سوم··· 30 محمدبن خالد الطیالسى··· 30 سیف بن عمیره··· 31 صفوان بن مهران··· 31 احمدبن محمدبن عیسى الاشعرى القمى··· 34 سه. تناسب اتقان محتوا و صحت صدور··· 37 فصل دوم: بررسى تطبیقى نقل روایت زیارت عاشورا در کامل الزیارات و مصباح المتهجد یک. فضیلت قرائت زیارت عاشورا··· 39 1-1. تأملى در جایگاه زیارت و فضیلت آن··· 40 1-2. تصحیف در نقل فضیلت زیارت عاشورا··· 54 دو. بررسى تطبیقى متن زیارت عاشورا··· 57 2-1. متن زیارت عاشورا در کامل الزیارات··· 57 2-2. متن زیارت عاشورا در مصباح المتهجد··· 63 بخش دوم ـ جستارى در محتوا و مفاهیم زیارت عاشورا زیارت عاشورا تجلى تولى و تبرى··· 73 «حماسه عاشورا» حادثه یا فرهنگ··· 75 فصل اول: تجلى ولایت در زیارت عاشورا یک. سلام در زیارت عاشورا··· 77 دو. راز و رمز ماندگارى نهضت حسینى··· 79 سه. کرامت در قیام حسینى··· 80 چهار. معرفت و معیّت با امام··· 82 پنج. حسینى بودن و حسینى ماندن··· 83 فصل دوم: تجلى برائت در زیارت عاشورا یک. کاربرد لعنت در قرآن مجید··· 85 لعن از سوى خدا، فرشتگان و اولیاى الهى··· 86 الف. گروه هاى ملعون در قرآن··· 87 ب. معرفى هدایت شدگان قبل از لعنت شوندگان··· 88 ج. روایات تفسیرى آیات لعنت در قرآن··· 90 دو. کارکرد سیاسى اجتماعى لعن··· 94 سه. تکرار لعن در زیارت عاشورا··· 98 چهار. سازگارى موارد لعن در زیارت عاشورا با قرآن، نهج البلاغه و روایات··· 99 پنج. کاربرد لعنت در روایات··· 108 سخن پایانى··· 115 کتابنامه··· 117     مقدمه «زیارت عاشورا» یکى از زیارت هاى مشهور حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام است. متن زیارت عاشورا فارغ از دغدغه صدور از معصوم، متنى عمیق و پر معناست و اگر اندک تأملى در آن شود ؛ به حقیقت گویاى تعالیم بزرگى در زندگى یک انسان هدفدار و آزاده و دین مدار در اندیشه شیعى است. امام حسین علیه السلام شخصیتى عزیز، آزاده و طرفدار حاکمیت دین در عرصه دنیاست که با فداکارى براى احیاء سنت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله تا سرحد جان و مال و خانواده، در مقابله با حکومتى جائر و ستمگر قیام کرد. نهضت عزت مدار و دین محور و اصلاح طلبانه ایشان در جامعه انسانى جایگاه ویژه اى دارد و زیارت این امام همام به نوعى دفاع از ارزش هاى والایى است که موجب ترویج و نشر فرهنگ و اندیشه دینى شده است. امام حسین علیه السلام شخصیتى است که پایدارى دین پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله به شهادت ایشان گره خورده و اسلام با خون پاک ایشان و شهیدان در رکابش، سرافراز و عزیز مانده است. به همین جهت زیارت ایشان در ایام مختلف سال و روزها و ماه هاى خاص و حتى به طور عام در همه ایام، ارزش والایى دارد و بسیار مورد تأکید قرار گرفته است که نشان از جایگاه والاى ایشان در عرصه اندیشه شیعى دارد. در این نوشتار آن چه مورد دقت و امعان نظر واقع گردید تلاشى است جهت بازکاوى متن و سند زیارت عاشورا که نمایانگر اتقان و استوارى آن است. زیارت عاشورا با سلام بر سلاله حضرت رسول صلى الله علیه و آله آغاز شده است، از یک سو تولى و محبت به دین و اولیاى الهى در آن موج مى زند، و از سوى دیگر تبرى و نفرت از پدیدآورندگان تلخ ترین حادثه در کام آسمانیان و زمینیان در آن ابراز شده است. زیارتى که در جاى جاى آن چگونه زیستن را نشان مى دهد و چگونه مردن را ارج مى نهد. تلاش این نوشتار آن است تا براى پرسش هاى ذیل پاسخى به اختصار فراهم سازد: 1. آیا زیارت عاشورا زیارتى مستند و قابل اعتماد است و صدور آن از معصوم علیه السلام صحت دارد؟ 2. فلسفه زیارت ائمه اطهار علیهم السلامو پاداش فراوان بر آن چیست؟ 3. آیا لعن هاى وارده در زیارت عاشورا، با ادبیات قرآن مجید و روایات و نهج البلاغه سازگارى دارد؟ بر خود لازم مى دانم از اساتید محترم به ویژه آیة اللّه داورى(دامت برکاته) که با بیان نظرات و راهنمایى هاى ارزنده خویش بر اتقان این نوشتار افزودند تشکر کنم و همچنین از معاون محترم آموزش و تبلیغ نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها حجه الاسلام والمسلمین جناب آقاى مستشارى(زید عزّه الشریف) و به ویژه حجه الاسلام والمسلمین جناب آقاى صالح قنادى(زید عزّه) که زمینه نشر و ترویج این نوشتار را فراهم آوردند صمیمانه تشکر مى کنم و دوام توفیقات ایشان و سایر همکاران اداره مشاوره و پاسخ جهت خدمت هر چه بیشتر به قرآن و مکتب اهل بیت علیهم السلامرا از خداوند منان مسألت دارم. بهروز یداللّه پور     بخش اول پژوهشى در صحت صدور زیارت عاشورا فصل اول بررسى اسناد زیارت عاشورا یک. بررسى سند زیارت عاشورا در کامل الزیارات آنچه که دانش رجال در میان شیعه و عامه درباره شخصیت ها آورده و رجال شناسان بدان پرداخته اند بحث ارزشمند و گسترده اى است که سالیان دراز باید تا قدر و منزلت اندکى از آنان را پى برد. امروزه اگر بر خوان گسترده حدیث شناسى نشسته ایم، حاصل زحمات اندیشه ورانى است که روزگار سختى را گذراندند. بررسى سند زیارت عاشورا، یکى از این نمونه هاست که ما به نقل آن پرداخته ایم. شاید قدیمى ترین نقل زیارت عاشورا در کتاب ارزشمند کامل الزیارات نوشته مرحوم «ابن قولویه قمى» آمده باشد که به دو طریق نقل شده است: «حدثنى حکیم بن داودبن حکیم و غیره، عن محمدبن موسى الهمدانى، عن محمد بن خالد الطیالسى، عن سیف بن عمیره و صالح بن عقبه، جمیعاً، عن علقمه بن محمد الحضرمى، و محمدبن اسماعیل، عن صالح بن عقبه، عن مالک الجهنى، عن ابى جعفر الباقر علیه السلام». نقل مذکور یک طریق متصل و مسند از مرحوم ابن قولویه تا به امام باقر علیه السلام است که در میانه سند محمدبن خالد الطیالسى از دو تن از راویان به نام، این روایت را از علقمه بن محمد حضرمى نقل مى کند. و طریق دوم که مرسل مى باشد و آن نقل از محمدبن اسماعیل از صالح بن عقبه از مالک جهنمى از امام باقر علیه السلام است. که ما طریق مرحوم ابن قولویه را به محمدبن اسماعیل بن بزیع به طور مستقل مورد بررسى و ارزیابى قرار داده ایم. 1-1. بررسى اسناد در طریق اول کامل الزیارات حکیم بن داودبن حکیم وى یکى از مشایخ جعفربن قولویه است که در ابتداى کتاب خود اجمالاً آنها را توثیق کرده است1: «وى گفته است که در کتاب خویش - کامل الزیارات - تنها افراد ثقه از اصحاب شیعه را ذکر کرده و از آنها روایت نموده است»2. صاحب معجم الرجال نیز آورده اند: «حکیم بن داود از مسلم بن خطاب روایت کرده و از مرحوم ابن قولویه نقل روایت کرده است که در جلد ششم از کتاب التهذیب، باب فضیلت زیارت امام حسن بن على حدیث شماره 85 را روایت کرده و در کامل الزیارات در پاداش زیارت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله حدیث شماره 11 و 12 و 13 و 14 را روایت کرده و در جلد ششم التهذیب در باب فضیلت امام حسین علیه السلام حدیث شماره 92 و محدوده حرم امام حسین علیه السلام حدیث شماره 132 را نقل کرده است»3. با توجه به شهادت مرحوم ابن قولویه به ثقه بودن مشایخ خویش در آغاز کامل الزیارات و نیز عدم جرح و ضعف وى در کتاب هاى رجالى و نقل مرحوم شیخ طوسى در التهذیب از وى، مى توان او را ممدوح دانست و به تعبیر یکى از شارحان زیارت عاشورا «درباره حکیم بن داود در کتاب هاى رجالى مدح یا ذمى ذکر نشده است اما روایت کردن شخصیت ممتازى همچون ابن قولویه از ایشان دلالت بر حسن حال و توثیق وى دارد»4. و استاد فرزانه ما آیة اللّه داورى نیز چنین آورده اند: «از کلام ابن قولویه در توثیق تمامى روایان در کتابش مى توان به شهادت ایشان در توثیق مشایخ ایشان اعتماد کرد و این شهادت را پذیرفت پس حکیم بن داود که از مشایخ ایشان است مورد توثیق است»5. و آیة اللّه خویى نیز همین رأى را در معجم رجال الحدیث برگزیده اند6. و با این بررسى وثاقت حکیم بن داود تأیید مى شود. محمدبن موسى الهمدانى السمان در بیان شخصیت وى در کتاب هاى رجالى تعابیرى آمده است که نوعى اتهام به غلو و ضعف است. در رجال نجاشى آمده است: «قمیون وى را تضعیف کرده اند و گفته اند وى متهم به غلو و جعل حدیث بوده است»7. و ابن غضائرى آورده اند: «وى فردى ضعیف است و از راویان ضعیف نقل کرده است و شاهد کلام این که قمیون او را قبول نداشتند»8. و قال الصدوق: «درباره نماز روز غدیر با توجه به روایت آن از محمدموسى صحیح نمى باشد و وى فردى غیر ثقه است و در نزد ما حدیث آن اعتبار ندارد»9. شیخ طوسى نیز از مرحوم شیخ صدوق از استادش ابن ولید نقل مى کند که او نسبت وضع، غلو و تخلیط به محمدبن موسى الهمدانى مى داد10. فقیه و رجالى معاصر بزرگ شیعه نیز در ترجمه وى آورده اند: «در بیان زندگى سعدبن عبداللّه آورده است که صدوق در کتاب منتخبات هر آنچه را که محمدموسى روایت کرده را روایت نکرده است و تنها روایاتى را نقل کرده است که طریق آن را از رجال مورد وثوق مى دانسته است...»11. اما تردیدى در کلام نجاشى در بیان شخصیت محمدبن موسى الهمدانى وجود دارد که مرحوم آیة اللّه خویى اشاره مى کنند: «ظاهر کلام نجاشى توقف در ضعف روایات محمدبن موسى دارد اما جمله آخر ایشان که فرموده «واللّه اعلم» معلوم مى شود که تردید دارد... . اینکه از مجموع نوشته هاى ایشان به دست مى آید که شیخ صدوق براساس نظر ابن ولید ایشان را تضعیف کرده است»12. ابن غضائرى از شیخ صدوق نقل کرده که وى کتاب زید زراد و زید نرسى را از جعلیات محمدبن موسى سمان (همدانى) مى دانسته است. سپس ابن غضائرى - که خود به طعن و طرد افراد به کمترین اتهامى، شهره است - ابوجعفر (صدوق) را در این قول تخطئه کرده و مى گوید «من خود کتاب آن دو را دیدم که از محمدبن ابى عمیر روایت شده بود»13. آیة اللّه سبحانى نیز تضعیف هاى ابن ولید را قابل اعتنا ندانسته و آنها را از سر حدس و اختلاف عقیده با مخالفانش دانسته اند و از شیخ مفید نیز مطالبى را در رد اتهامش به تقصیر نقل کرده اند14. مى بینیم تضعیف محمدبن موسى الهمدانى در کتاب هاى رجالى، ناشى از گفته هاى ابن غضائرى و ابن ولید است و باقى رجالیون به تبعیت آنها نوشته اند. محمدبن خالد الطیالسى درباره ایشان نیز در کتاب هاى رجالى توثیق چندانى نیامده است: نجاشى گفته است: «محمدبن خالدبن عمر صاحب کتابى به نام نوادر است»15. شیخ طوسى نیز در دو کتاب خویش چنین گزارش داده است: «از وى اصول بسیارى روایت شده است و ایشان کتابى از اصحاب امام صادق علیه السلام نیز داشته است»16. مرحوم آیة اللّه خویى نیز در ترجمه اش آورده اند: «روایات او به 30 مورد رسد»17. یکى از شارحان زیارت عاشورا آورده اند: «روایت کردن بزرگان حدیثى از ایشان دلیلى بر وثاقت و اعتماد بر ایشان است»18. آیة اللّه داورى با بررسى دقیق رجالى خویش اسامى راویانى که در نوادر الحکمه از آنان روایت نقل شده و مورد توثیق مى باشند را ذکر کرده اند که از آن جمله محمدبن خالد است که از ایشان در تهذیب الاحکام19، روایت شده است20. و از مجموع کتاب هاى رجالى مى توان فهمید که ایشان امامى مذهب بوده و جمعى از بزرگان ثقات از وى نقل حدیث کرده اند. اگر چه صراحتاً توثیق نشده باشد اما تضعیفى هم نشده و بلکه تعریف از ایشان شده است که فردى حَسَن شمرده مى شود. سیف بن عمیره درباره ایشان در کتاب هاى رجالى توثیق آمده است: شیخ طوسى آورده اند: «فردى ثقه است»21. «و داراى کتاب است که از امام صادق علیه السلام نقل کرده است»22. نجاشى هم ایشان را ثقه دانسته اند: «وى فردى ثقه است که از امام صادق و امام کاظم علیهم السلام روایت کرده و کتابى دارد که بسیارى از بزرگانى شیعه از ایشان روایت کرده اند»23. برخى به ایشان نسبت واقفى بودن داده اند24. فقیه و رجالى بزرگ معاصر درباره ایشان نوشته اند: «با وجود توثیقات متعدد درباره سیف، صرف واقفى بودن، قدحى در صحت سند وارد نمى کند به خصوص که ابن شهر آشوب با آن که به وى نسبت وقف داد ولى توثیق اش کرد و در صحت سند روایت، وثاقت راوى در جهت اعتماد به صدق گفتارش کافى است». آیة اللّه خویى تصریح به عدم واقفى بودن وى دارد و آنچه ابن شهر آشوب در معالم العلما آورده را سهوالقلم وى شمرده یا از اشتباه نساخ مى داند25. و نیز هیچ یک از ارکان رجال به ویژه اصول هشتگانه رجالى مذمتى درباره سیف ذکر نکرده اند بلکه برخى از این اصول هشتگانه به وثاقت وى تصریح کرده اند26 و این که افرادى مانند محمدبن ابى عمیر از سیف بن عمیره روایت نقل کرده اند تأییدى محکم بر وثاقت سیف است زیرا شیخ طوسى تصریح فرموده که ابن ابى عمیر از ثقاتى که از غیر شخص ثقه نه به صورت مرسل و نه به صورت غیرمرسل، روایت نقل نمى کند پس سیف قطعا ثقه است. و اینکه بزرگانى همچون یونس بن عبدالرحمن، حسن بن محبوب، حمادبن عیسى که همگى از اجلاء (اصحاب اجماع) بوده اند از سیف روایت کرده اند که خود قرینه و تأکیدى بر وثاقت سیف است. بلکه وى از کسانى به شمار مى رود که کتابشان مشهور بوده است27 و نیز از بزرگانى شمرده مى شود که روایتش از کس دیگر، دلیلى بر وثاقت او مى شود28. صالح بن عقبه بن قیس در کتاب هاى رجالى دو نام به عنوان صالح بن عقبه ترجمه شده است که یکى صالح بن عقبه بن خالد و دیگرى صالح بن عقبه بن قیس است. و راوى سند زیارت عاشورا بنا به اتفاق نظر شارحان زیارت عاشورا صالح بن عقبه بن قیس مى باشد که بلاواسطه محمدبن اسماعیل بن بزیع از ایشان نقل روایت مى کند به گفته یکى از معاصرین که پژوهش شایسته اى در این باره انجام داده اند29 صالح بن عقبه بن قیس فردى است که در سند زیارت عاشورا قرار دارد. به نقل شیخ طوسى: «وى کتابى دارد»30 ؛ «و از اصحاب امام صادق علیه السلام بوده است»31. نجاشى: «وى از امام صادق علیه السلام روایت کرده و کتابى دارد که گروهى از ایشان نقل روایت کرده اند»32. و آیة اللّه خویى آورده اند: «روایات او به 122 روایت مى رسد. او از عبداللّه و امام کاظم علیه السلام نقل روایت کرده است، از طرفى ابن غضائرى او را تضعیف نموده است لکن این تضعیف نمى تواند معارض توثیق على بن ابراهیم باشد چرا که نسبت کتاب به ابن غضائرى ثابت نیست. پس او ـ صالح بن عقبه بن قیس ـ از ثقات است»33. هر چند از ابن غضائرى مطلبى نقل شده که مرحوم علامه حلى آن را پایه داورى خویش درباره صالح بن عقبه قرار داده است. «قال ابن الغضائرى: صالح بن عقبه روى عن ابى عبداللّه علیه السلام غال کذاب لایلتف الیه». و مرحوم علامه حلى نیز به تبع از ابن غضائرى وى را کذاب غال لایلتفت الیه دانسته است که با توجه به نقل مرحوم علامه حلى از اصول پنج گانه رجالى و این که در میان اصول پنج گانه رجالى تنها ابن غضائرى از وى مذمتى روا داشته است. داورى علامه حلى از روى داورى ابن غضائرى است که نسبت کتاب به غضائرى مستند نیست و آیة اللّه میرخانى در شرح زیارت عاشورا آورده اند: «صالح بن عقبه راوى دوم مسند زیارت است علماى رجالى وى را شخص ثقه اى دانسته اند و روایات او را قبول دارند... این که شیخ در فهرست او را ذکر کرده شهادت بر مذهب وى دارد زیرا شیخ ملتزم به ذکر علماى امامیه است مگر آنجا که تصریح به خلاف کند تنها قدحى که درباره او شده از طرف علامه است که فرموده «کذاب غال لا یلتف إلیه» مجلسى اول و «استاد کل» بهبهانى فرموده اند که این قدح از ابن غضائرى است زیرا این شخص غالب روّات را غالى مى داند و نسبت غلو به آنها مى دهد و این به جهت روایاتى است که در مدح اهل بیت نقل مى کنند»34. از مجموع دیدگاه هاى رجال پژوهان به دست مى آید که صالح بن عقبه بن قیس فردى ثقه است و اتهام غلو و کذب به ایشان نادرست است. علقمه بن محمد الحضرمى الکوفى شیخ طوسى درباره اش فرموده: «اسند عنه و از اصحاب امام صادق علیه السلام بوده است.»35 ؛ «اخو ابى بکر الحضرمى و از اصحاب امام باقر علیه السلام است»36. اگرچه در دلالت «اسند عنه» بر وثاقت یا حسن بودن میان علماى رجال اختلاف است اما عده اى از اعلام شیعه مانند علامه مجلسى، میرزاى قمى و محقق سبزوارى قائل به دلالت آن بر وثاقت شده اند»37. محقق کشى روایتى را از علقمه نقل کرده که ایشان به اتفاق برادر کوچکترش ابوبکر بر زیدبن على وارد شدند و ابوبکر در حضور علقمه به محاجه با زید پرداخت و در دفاع از امامت استدلال و احتجاج کرد؛ که از آن مى توان حسن اعتقاد این دو را نتیجه گرفت38. مرحوم میرداماد (معلم ثالث) نیز علقمه را ممدوح و در حدیث نیکو خوانده است که این تعبیر حسن الحدیث بودن تأیید بر اعتبار علقمه مى تواند باشد. سند اول از کامل الزیارات گفته شد و در صحت سند یک روایت کافى است که به صدور آن روایت علم پیدا کنیم و یا به صدق گفتار راوى یقین نمائیم؛ یعنى، اگر وثاقت همه افراد سند احراز نشود ولى بدانیم که راوى در گفتارش صادق است براى صحت سند کافى است. 1-2. بررسى اسناد در طریق دوم کامل الزیارات یکى از سؤلاتى که درباره سند طریق دوم کامل الزیارات مطرح مى باشد این است که این روایت مرسله مى باشد و فاصله میان مرحوم ابن قولویه تا محمداسماعیل بن بزیع چگونه است و آیا در این میان افراد معتبرى وجود دارند یا نه؟ یا افراد میانى متهم و ضعیف هستند؟ با بررسى به عمل آمده معلوم مى شود فاصله میان مرحوم ابن قولویه تا محمد بن اسماعیل بن بزیع عبارتند از: «محمدبن الحسن بن احمدبن ولید عن محمدالحسن الصفار عن احمدبن محمدبن عیسى». پس با بررسى راویان میان مرحوم ابن قولویه تا مرحوم محمدبن اسماعیل مى توان به چگونگى سند حکم داد. محمدبن حسن بن احمدبن ولید وى استاد مرحوم شیخ صدوق و پدر مرحوم شیخ صدوق مى باشد که جایگاه ویژه اى در رجال شیعه دارد: «نجاشى گفته: ابوجعفر محمدبن حسن بن ولید از فقها و بزرگان حدیثى قم بوده و از شخصیت هاى ممتاز و برجسته آنها به شمار مى رود فردى مورد اعتماد، موثق و از کسانى است که انسان در کنار وى آرامش مى گیرد وى صاحب کتابى در تفسیر و جامع مى باشد»39. «شیخ طوسى نیز چنین گفت: ابن ولید قمى فردى رجال شناس و شخصیت ممتاز و موثق است که چند کتاب تألیف کرده است. ابن ولید قمى شخصیت جلیل القدر و آگاه به فقه و فردى موثق است وى از صفار روایت کرده و...»40. طبق آنچه نقل شد وى بسیار مورد توثیق مى باشد. محمدبن الحسن بن احمد الصفار = محمدبن الحسن بن فروخ وى نیز به شهادت رجالیان مورد توثیق بوده و جایگاه ویژه اى میان عالمان و محدثان شیعى دارد: «نجاشى گفته: محمدبن حسن صفار از شخصیت هاى شیعى ممتاز و موثق و داراى جایگاهى ویژه است که چندین کتاب دارد»41. و مرحوم آیة اللّه خویى نیز با بررسى هر دو عنوان، آن دو را یک فرد دانسته و روایاتى که از وى رسیده است او را توثیق مى کند42. احمدبن محمدبن عیسى الاشعرى القمى = احمدبن محمدبن عیسى الاشعرى = احمدبن محمدبن عیسى بن عبداللّه الاشعرى فقیه رجال شناس مرحوم آیة اللّه خویى این سه عنوان را یک فرد مى دانند و وى را در کتاب هاى رجالى چنین گزارش نموده اند: «فردى موثق است که کتابى دارد که شیخ در اصحاب امام رضا علیه السلام آورده است و کشى ایشان را بزرگ قمیون و چهره فقیه و برجسته آنان مى داند»43. محمدبن اسماعیل بن بزیع مرحوم شیخ طوسى در رجالى خود ایشان را جزء اصحاب امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم السلام ذکر کرده اند و این گونه گزارش کرده اند: «فردى موثق و صحیح الحدیث است»44 ؛ «از اصحاب امام رضا علیه السلام است»45 ؛ «داراى کتابى در حج است»46 ؛ «له کتاب، منها کتاب الحج»47. مرحوم نجاشى نیز او را ثقه دانسته، مى گوید: «از افراد صالح و شایسته شیعه و مورد اعتماد و وثوق بوده و...»48. صالح بن عقبه بن قیس در بررسى سند اول دیدگاه رجالیان را مطرح کرده ایم و گفته ایم که تنها اشکالى که بر او وارد کرده بودند همان اتهامى بود که از جانب ابن غضائرى نقل شده بود و باقى صاحبان رجال نه تنها قدحى نیاورده اند که مدح نیز کرده اند و به تعبیر حضرت آیة اللّه خویى: «تضعیفى که از جانب ابن غضائرى به وى نسبت داده شده با توثیقى که از جانب على بن ابراهیم قمى درباره ایشان صادر شده قابل معارضه نیست چرا که بارها گفته ایم نسبت کتاب رجال به ابن غضائرى معلوم نیست و ایشان (محمدبن صالح) از ثقات به شمار مى رود»49. مالک بن اعین الجهنى شیخ طوسى درباره او تنها فرموده: «از اهل کوفه بوده که در زمان حیات امام صادق علیه السلام رحلت کرد»50. مرحوم شیخ محمدبن اسماعیل مازندرانى در منتهى المقال آورده اند: «در تهذیب 51 ابن مسکان از وى روایت کرده است و نیز در امالى52 ابن عمیر از وى روایت کرد و در کتاب کافى در باب مصافحه از ایشان از امام باقر علیه السلام روایت شده است که: «یا مالک انتم شعیتنا...»53 و در آثار علامه حلى و شهید نیز از ایشان روایت شده است»54. مرحوم علامه شوشترى نکته اى را تذکار مى آورند: «ظاهراً این که در سندش تحریفى روى داده است زیرا شیخ در رجال ایشان را در گذشته در زمان امام صادق علیه السلام مى داند پس چگونه ایشان از یونس بن عبداللّه بن عبدالرحمن روایت کرده است... مى گوید در رجال کشى آمده مالک بن اعین جهنى که به اختصار حروف، مالک الجهنى، ابن عین شمرده شده است...»55. مرحوم آیة اللّه خویى مالک بن اعین الجهنى را همان مالک الجهنى مى شمارد و مى فرمایند: «مالک الجهنى همان مالک بن اعین جهنى است»56. «مالک بن اعین از امام صادق علیه السلام روایت کرده که روایات از ایشان در کتاب هاى کامل الزیارات،... آمده است...»57. «و به عنوان مالک الجهنى در اسناد روایات بسیارى آمده که بیش از 14 مورد از آن از امام باقر و امام صادق علیهم السلام آمده است»58. و مى فرماید: «خلاصه این که آنچه درباره مالک بن اعین جهنى گفته شد، شکى نیست که ایشان از شیعیان امامى مذهب و داراى اعتقادى درست بوده است اگر چه نمى توان حکم به وثاقت ایشان داد زیرا شهادتى وارد نشده است»59. لیکن مشایخ ثقات از ایشان روایت نموده اند و این خود دلیل بر وثاقت ایشان نزد مشهور علماى شیعه به شمار مى آید60. از مجموع افراد سلسله سند دوم، همگى افرادى ثقه و شیعى امامى، مورد اعتماد بوده و روایات زیادى از آنان توسط بزرگان حدیثى ما نقل شده است. پس سند طریق دوم تا به امام باقر علیه السلام صحیح مى باشد و این براى اثبات صحت سند زیارت عاشورا کافى است. و این خود ضعف سند اول را هم جبران مى کند. دو. بررسى اسناد زیارت عاشورا در کتاب مصباح المتهجد یکى از کتاب هاى معتبرى که روایت زیارت عاشورا را نقل کرده است کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسى است. شیخ طوسى خود رجال شناس و حدیث پژوه و فقیه و مفسر بزرگ عالم تشیع مى باشد و صاحب 2 کتاب از کتب اربعه شیعه مى باشند و ما در این بخش به بررسى طریق هاى نقل زیارت عاشورا از آن جناب مى باشیم: طریق اول: محمدبن اسماعیل بن بزیع عن صالح بن عقبة عن أبیه عن ابى جعفر علیه السلام. طریق دوم: صالح بن عقبة و سیف بن عمیره قال علقمه بن محمد الحضرمى... . طریق سوم: محمدبن خالد الطیالسى عن سیف بن عمیره قال خرجت مع صفوان بن مهران... عن الصادق علیه السلام. 2-1. بررسى سند طریق اول: محمدبن اسماعیل بن بزیع عن صالح بن عقبه عن أبیه عن ابى جعفر محمدبن اسماعیل بن بزیع در بررسى روات طریق ابن قولویه معرفى ایشان را از دیدگاه رجال پژوهان آورده ایم که از نیکان و صالحان شیعه امامیه و از ثقات به شمار مى رود: «فردى ثقه و صحیح الحدیث است»61؛ «از دانشمندان برجسته و مورد وثوق شیعه به شمار مى رود»62. وى مورد وثوق و صحیح الحدیث و از بزرگان شیعه به شمار مى رود. صالح بن عقبه بن قیس وثاقت ایشان نیز در بررسى طریق ابن قولویه به تفصیل بیان شد خلاصه این که از نگاه رجالیان وى مورد وثوق مى باشد: «روایات وى به 122 روایت مى رسد او از ابى عبداللّه و امام کاظم علیهم السلام نقل روایت کرده است از طرفى ابن غضائرى او را تضعیف نموده است لکن این تضعیف نمى تواند معارض با توثیق على بن ابراهیم باشد چرا که نسبت کتاب به ابن غضائرى ثابت نیست، پس صالح بن عقبة از ثقات است»63. تأکید مى کنم که از دیدگاه رجال شناسان صالح بن عقبه فردى ثقه است و اتهام کذب و غلو به ایشان نادرست است. عن ابیه (عقبه بن قیس) شیخ طوسى چنین گزارش کرده است: «پدر صالح بن عقبه از اصحاب امام باقر علیه السلام به شمار مى روند»64 ؛ «برقى نیز ایشان را از اصحاب امام باقر علیه السلام به شمار آورده اند»65. مرحوم شوشترى نیز نکته اى را آورده اند که قابل توجه است: «شیخ ایشان را در رجال خود از زمره اصحاب امام باقر علیه السلام شمرده است در حالى که گفته وى مجهول است. من مى گویم در حالى که ابن داود ایشان را در شمار مجهول نیاورده است»66. به شهادت مرحوم شیخ طوسى و دیگران وى شیعه امامى مى باشد و قدحى از ایشان نرسیده است. 2-2. بررسى سند طریق دوم: صالح بن عقبة و سیف بن عمیرة عن علقمه بن محمد الحضرمى سیف بن عمیره به تفصیل از نگاه رجالیان شخصیت وى مورد دقت قرار گرفت که در طریق مرحوم ابن قولویه ذکر کرده ایم و خلاصه آن چنین است: «هم مرحوم شیخ طوسى و هم مرحوم نجاشى و هم آیة اللّه خویى و هم ابن شهر آشوب وى را توثیق کرده اند و سند وى را صحیح شمرده اند و نسبت واقفى سهوالقلم بوده یا اشتباه نساخ است». علقمه بن محمد الحضرمى بحث وى نیز در طریق ابن قولویه گذشت و خلاصه آن که وى از اصحاب امام باقر علیه السلام و اصحاب امام صادق علیه السلام و امامى ممدوح به شمار مى رود و قدحى از ایشان نرسیده است. 2-3. بررسى سند طریق سوم: محمدبن خالد الطیالسى عن سیف بن عمیره قال خرجت مع صفوان بن مهران... عن الصادق علیه السلام محمدبن خالد الطیالسى شیخ طوسى گزارش کرده اند: «کنیه وى اباعبداللّه بوده که حمید اصول بسیارى را از ایشان نقل کرده است. ایشان داراى کتاب بوده، و از اصحاب امام باقر علیه السلام به شمار مى رود»67. نجاشى مى گوید: «محمدبن خالد... صاحب کتاب نوادر است»68. آیة اللّه خویى نیز آورده اند: «روایات او به 30 مورد مى رسد»69. از مجموع کتاب هاى رجالى مى توان چنین فهمید که وى امامى مذهب بوده و برخى از بزرگان ثقات از وى نقل حدیث کرده اند و قدحى از ایشان در کتاب هاى رجالى نیامده بلکه تعریف نیز شده و فردى حَسَن و قابل اعتماد است. سیف بن عمیره درباره ایشان هم در طریق مرحوم ابن قولویه و هم در طریق مرحوم شیخ طوسى گزارش مفصل ارائه شد که فردى موثق و صحیح السند مى باشد. صفوان بن مهران نجاشى او را ثقه مى داند و درباره او مى گوید: «کنیه وى ابومحمد و وى فردى موثق و مورد اعتماد است که از امام صادق علیه السلام روایت مى کرده و صاحب کتاب است از آن گروهى نقل کرده اند»70. شیخ طوسى درباره او فرموده است: «له کتاب»71. «شیخ مفید در ارشاد و در فصل «نص بر امامت امام کاظم علیه السلام» از امام صادق علیه السلام روایت کرده و گفته صفوان شتردار از بزرگان اصحاب امام صادق علیه السلام بوده و از فقهاى صالح و بزرگوار و مورد وثوق به شمار مى رود72. «وى به عنوان صفوان بن مهران در بسیارى از روایات آمده است که تعداد آن بیش از 12 مورد است... و به عنوان صفوان الجمال در سند بیش از 71 مورد روایت آمده است... . از ایشان، بزرگانى هم چون ابومحمد جمال، ابن ابى نصر، ابن فضال، حسن بن محبوب، احمدبن محمد و احمدبن محمدبن ابى نصر و اسماعیل بن مهران و حسن بن محبوب و... روایت کرده اند»73. مرحوم شوشترى به نقل از مرحوم کشى داستان کرایه دادن شتران به هارون الرشید و نهى از این کار را چنین گزارش مى کند: «... بر امام کاظم علیه السلام وارد شدم ایشان فرمود: صفوان، همه کارهاى تو زیباست مگر یک کار. گفتم فدایتان شوم، آن یک کار چیست؟ فرمود: کرایه دادن شتران به این مرد (هارون الرشید). گفتم فدایتان شوم من از روى هوى و هوس و خوش گذرانى و سرکشى و طغیان کرایه نداده ام لیکن آن را براى مسافرت مردمان به حج (مکه) کرایه داده ام و خودم بدان هیچ علاقه اى ندارم و افراد خود را به همراهش مى فرستم. فرمود: آیا به کرایه آن نیاز ندارى؟! گفتم: آرى. آیا علاقه ندارى زنده بمانند تا تو کرایه ات را از آنان بگیرى؟! گفتم: آرى. فرمود: کسى که علاقه دارد آنان زنده بمانند پس از آنان شمرده مى شود و کسى که از آنان باشد وارد جهنم مى شود. صفوان گفت پس رفتم و شترانم را فروختم تا...»74. باید گفت صفوان بن مهران اسدى کوفى فردى ثقه و جلیل القدر بوده، از اصحاب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام به شمار مى رفته است. وى زیارت روز اربعین، دعاى علقمه و زیارت وارث را از امام صادق علیه السلام نقل کرده است. به تعبیر مرحوم آیة اللّه خویى طریق مرحوم شیخ طوسى به محمدبن اسماعیل طریق صحیحى است و روایت از طریق وى صحیح شمرده مى شود: «و طریق صدوق به ایشان محمدبن حسن بن ولید از محمدبن حسن صفار از احمدبن محمد از محمدبن اسماعیل است که این طریق مانند طریق شیخ صحیح به شمار مى رود»75. درباره محمدبن الحسن بن احمدبن الولید در طریق دوم کامل الزیارات گفته شد که در کتاب هاى رجالى بسیار توثیق شده و در طریق مرحوم شیخ طوسى در نقل زیارت عاشورا نیز قرار دارد. درباره محمدبن الحسن بن احمد الصفار نیز قبلا قول رجالیان گفته آمد ولى در معجم رجال الحدیث مرحوم آیة اللّه خویى آورده اند: «طریق شیخ طوسى به محمدبن حسن صفار در مشیخه شیخ مفید و غضائرى و احمدبن عبدون همگى از احمدبن محمدبن ولید است و طریق صدوق به ایشان صحیح است همان گونه که طریق شیخ طوسى به ایشان صحیح است...»76. احمدبن محمدبن عیسى الاشعرى القمى هر چند گزارش رجالى وى در طریق کامل الزیارات نیز آمده است که مورد توثیق مرحوم شیخ طوسى در الرجال و مرحوم کشى و مرحوم نجاشى بوده اند و مرحوم آیة اللّه خویى درباره طریق شیخ طوسى به ایشان آورده اند: «و طریق صدوق به ایشان، پدرش و ابن ولید است که آن دو از سعدبن عبداللّه بن حعفر روایت کرده اند و همگى از احمدبن محمد نقل کرده اند که طریق صحیح به شمار مى رود»77. در بررسى طریق شیخ به صالح بن عقبه، سیف بن عمیره و محمدبن خالد الطیالسى، مرحوم آیة اللّه خویى هر سه طریق را تصحیح فرموده اند: «و طریق صدوق به سیف بن عمیره مانند طریق شیخ طوسى صحیح است»78. و نیز در تصحیح طریق شیخ با بررسى هاى لازم به کتاب سیف فرموده اند: «و طریق الصدوق رحمه الله إلیه (سیف بن عمیره)... کطریق الشیخ رحمه الله إلیه صحیح»79. و نیز در تصحیح طریق شیخ به محمدبن خالد دو نکته قابل ذکر است: اولاً ؛ به اعتقاد بسیارى شیخ طوسى رحمه الله زیارت عاشورا را از کتاب محمدخالد که در آن دوره به تواتر ثابت بود و نزد شیخ طوسى علماى آن عصر، قطعى و موجود بود نقل کرده است پس نیازى به بررسى طریق رجالى شیخ به کتاب محمدبن خالد نیست80. و بررسى طریق رجالى شیخ طوسى به این کتاب جنبه صورى و جهت تبرک و تیمن دارد. ثانیاً ؛ با بررسى طریق شیخ در الفهرست به کتاب محمدبن خالد معلوم مى شود که این طریق صحیح است. شیخ در الفهرست طریقش را به کتاب محمدبن خالد این گونه بیان مى کند: «محمدبن خالد کتابى دارد که آن را از حسین بن عبیداللّه از احمدبن محمد از پدرش از محمدبن على محبوب و... روایت کرده ایم»81. 1. حسین بن عبیداللّه : سخن در وثاقت و جلالت قدرش ذیل طریق رجالى نجاشى به کتب محمدبن اسماعیل بن بزیع به تفصیل گذشت. 2. احمدبن محمدبن یحیى: شیخ بهایى به وثاقت وى تصریح دارد82. علامه شوشترى نیز با همه سخت گیرى ها و شهرتش در جرح و تضعیف روّات بر اعتبار اخبار وى تصریح دارد83. البته در منابع هشتگانه رجالى هیچ توثیق صریحى از توثیقات خاصه در حق وى ذکر نشده است هر چند هیچ مذمت و جرحى نیز درباره اش مذکور نیست. آیة اللّه خویى: «درباره احمدبن محمدبن یحیى اختلاف شده و قول أشهر بر اعتماد اوست». و در نهایت این نتیجه را گرفته که وى از جهت توثیق و مذمت مجهول است84. اما با توجه به ترضى مرحوم شیخ صدوق رحمه الله برایشان مى توان وثاقت ایشان را ثابت کرد. آیة اللّه داورى درباره وثاقت و اعتماد به ایشان نزد بزرگان شیعه و نیز صحت روایات نقل شده از ایشان آورده اند: «هو احد مشایخ الصدوق رحمه الله و یروى کثیرا و ورد ذکره فى الکتب الاربعه فیما یقرب من مائه مورد، و اما فى غیر الکتب الاربعه فکثیر و لا سیما فى کتب الشیخ الصدوق... اذ یظهر منه ان احمدبن محمدبن یحیى العطار مورد اعتماد الاصحاب علیه فیحکم بوثاقته. و قد استظهرنا فى الفصل السابق ان الترضى کاشف عن الوثاقة و لااقل الحسن لغة و عرفا و بناءً علیه فیکون احمدبن محمدبن یحیى معتبرا مضافا الى هذا یمکن تصحیح کل ما یرویه احمدبن محمدبن یحیى عن ابیه فان للصدوق و للشیخ طرقا متعدده الى روایات ابیه»85. از مجموع این بحث روشن مى شود که احمدبن محمدبن یحیى العطار مورد وثاقت و اعتماد بوده و روایات ایشان معتبر است بلکه مى توان به صحت روایات ایشان حکم کرد. 3. عن أبیه [محمدبن یحیى] نام برده: ابوجعفر محمدبن یحیى العطار قمى کثیرالحدیث و از ثقات و عیون است وى شیخ أصحاب امامیه در عصر خود بود86. 4. ابوجعفر محمدبن على بن محبوب الاشعرى القمى: در زمان شیخ قمیین و ثقه و فقیه و از عیون بوده است87. با بررسى اسناد زیارت عاشورا در مصباح المتهجد شیخ طوسى به دست مى آید که: اولاً، این روایت موثق و قابل اعتماد است بالاخص روایت طریق سوم. ثانیا، طریق دوم سند مرحوم شیخ طوسى اگر به نقل از کتاب هاى صالح بن عقبه و سیف بن عمیره باشد قابل اعتماد است. و بالاخره تردیدى در صحت صدور این زیارت باقى نمى ماند. سه. تناسب اتقان محتوا و صحت صدور از نگاه محدثان از گذشته تا به امروز بحث از مفهوم روایات در کنار بررسى سند آن مهم بوده است و در بسیار موارد قوت متن و محتواى بلند یک روایت، موجب جبران ضعف سند آن روایت مى شده است اگر چه سند روایت زیارت عاشورا در دو کتاب ارزشمند کامل الزیارات و مصباح المتهجد صحیح است و قابل خدشه نیست ولى این بحث نیز در میان رجال پژوهان و حدیث شناسان مطرح بوده و هست که محتواى یک روایت چگونه است؟ علامه مامقانى رحمه الله اشاره دارند که در برخى موارد روایات صحیح السند یا موثوق السند به دور افکنده مى شود و گاهى روایتى قوى یا ضعیف به خاطر قرائن خارجى مورد عمل قرار مى گیرد. «تراهم مایطرحون الموثق بل الصحیح و یعملون بالقوى بل بالضعیف فقد یکون ذلک لقرائن خارجة منها لانجبار بالشهرة روایة أو عملاً...»88. اگر چه یکى از مقدمات رایج براى استنباط احکام شرعى فقهى، بحث سندى روایات منقول از معصومان است و بر این اساس روایات را به دسته هاى صحیح، حسن، موثق، ضعیف و... دسته بندى مى کنند. لیکن چنان که روشن است اصل این بحث، موضوعیت و ارزش ذاتى ندارد بلکه طریقیت دارد و ارزش آن به این است که راهى براى اطمینان به صدور حدیث از معصوم است از این رو گفته اند از هر راهى که این اطمینان حاصل شود کفایت مى کند خواه به عدالت راوى باشد و یا به وثاقت وى، به علو متن روایت باشد یا به عمل کردن فقها به متن و اسناد به آن در مقام استدلال یا راه دیگر89. استاد على اکبر غفارى رحمه الله، حدیث پژوه بزرگ معاصر در بیان محتواى کتاب کامل الزیارات و عظمت و اتقان آن نزد بزرگان حدیثى شیعه و اشتمال آن بر زیارت هاى معتبره و دلالت و راهنمایى آن در شناخت هرچه بیشتر ائمه اطهار علیهم السلام و معارف بلند دین اسلام آورده اند: «و إنه کتاب عزیز نفیس و لایکون لطالب الحق عنه محیص وعدّ عند الاکابر من الاصول المعتبرة التى علیها المدار فى زیارة الائمه الاطهار علیهم السلام مهما غربت الشمس و طلع النهار... فکما قلنا محتوى الکتاب فى غایة الاتقان و الفاظه کشقائق النعمان لو تجسمت معارفه لکانت بدراً زاهراً و لو تسنمت مطالبه لکانت مسکاً ذافراً و لو قبست لکلماته لکانت شهاباً ثاقباً لانّه یهدى إلى عرفان الائمه الاعلام علیهم السلام و إلى دینهم الحق فى کل عصر و زمان و کل صقع و مکان»90. در هر صورت محتواى عالى این زیارت شریفه و هماهنگى آن با ادبیات قرآن مجید و روایات اهل بیت علیهم السلام ، خود دلیلى مستقل در اثبات صحت صدور آن است که صاحبان قلب سلیم آن را به حقیقت در مى یابند.   فصل دوم بررسى تطبیقى نقل روایت زیارت عاشورا در کامل الزیارات و مصباح المتهجد یک. فضیلت قرائت زیارت عاشورا اگرچه روایات متعددى درباره فضیلت قرائت زیارت عاشورا نقل شده است، تفاوت در پاداش این زیارت در برخى نقل ها دیده مى شود که موجب شده است تا برخى در صحت پاداش تردید نمایند. بایستى بحث مفصلى درباره پاداش این زیارت به عمل آید، ولیکن بررسى سند این زیارت در کتاب هاى مختلف نشان مى دهد چه افرادى در سند این فضیلت ها قرار دارند و کدام روایات معتبرترند و یا در تحلیلى درست آن اختلاف ها را اشتباه سهوى نسخه نویسان برشمرد. از آنجا که در بحث هاى حدیثى اندیشه وران رجالى و حدیثى اشاره کرده اند غلو در پاداش یک عمل، نشان از عدم صحت آن فضیلت است و نیز اندک تأملى در بحث جریان شناسى غلو در میان راویان شیعه و سنى به درستى نشان مى دهد که بسیارى جهت تشویق به کارهاى خوب و یا مستحب و یا ترویج و تبلیغ یک حسنه در جامعه تلاش کرده اند تا فضیلت هاى بیشمارى را ذکر نمایند در حالى که جریان عاشورا، یک جنبش خردمندانه عاشقانه است که در عین حرکتى عاشقانه، تمامى لحظات آن گویاى عقلانیت و خردورزى است و ارائه یک جریان عاطفى محض، ستم به بُعد عقلانیت این قیام است و تحلیل عقلانى - عاطفى مى تواند ابعاد بیشترى از این حادثه را براى انسان هاى آزاده و اندیشمند بگشاید. 1-1. تأملى در جایگاه زیارت و فضیلت آن از نکات برجسته زیارت عاشورا و زیارت امام حسین علیه السلام، پاداش و فضیلتى است که بر انجام این عمل در روایات آمده است. الف. زیارت؛ حضور عارفانه انسانى عاشق در محضر معشوق و اعلام پاى بندى به اندیشه ها و گرایش ها و نگرش هاى اوست. این که انسانى آگاهانه و عاشقانه به دیار محبوب بار مى یابد. درد را مى گوید و درمان را مى جوید، راز مى گوید و رازدار مى شود؛ بسیار ارزشمند است. در بسیارى از روایات ما، به زیارت عارفانه پاداشى گران وعده داده شده است که چند نمونه چنین است: امام صادق علیه السلام فرمود: «کسى که به زیارت قبر امام حسین علیه السلام رود در حالى که به حق آن جناب عارف باشد خداوند متعال گناهان گذشته و آینده او را مى آمرزد»91. امام کاظم علیه السلام فرمود: «کمترین ثوابى که به زائر امام حسین علیه السلام در شط فرات مى دهند به شرطى که عارف به حق و حرمت و ولایت آن جناب باشد این است که گناهان گذشته و آینده اش را حق تعالى مى آمرزد»92. امام رضا علیه السلام فرمود: «کسى که حضرت امام حسین علیه السلام را زیارت کند در حالى که به حق آن حضرت عارف و آگاه باشد از هم صحبت هاى حق تعالى بالاى عرش مى باشد (از دوستان خدا) سپس این آیه را قرائت فرمودند: «همانا اهل تقوا در باغ ها و کنار نهرها منزل گزینند در منزلگاه صدق و حقیقت نزد خداوند، عزت و سلطنت جاودانى متنعم مى باشند»93. امام باقر علیه السلام فرمود: «اگر مردم مى دانستند که در زیارت قبر امام حسین علیه السلام چه فضل و ثوابى است حتما از شوق و ذوق قالب تهى مى کردند و به خاطر حسرت ها نفس هایشان به شماره افتاده و قطع خواهد شد. راوى گوید: عرض کردم در زیارت آن حضرت چه اجر و ثوابى مى باشد؟ حضرت فرمودند: کسى که از روى شوق و ذوق به زیارت آن حضرت رود خداوند متعال هزار حج و هزار عمره قبول شده برایش مى نویسد و اجر و ثواب هزار شهید از شهداى بدر و اجر هزار روزه دار و ثواب هزار صدقه قبول شده و ثواب آزاد نمودن هزار بنده که در راه خدا آزاد شده باشند برایش منظور مى شود و پیوسته در طول ایام سال از هر آفتى که کمترین آن شیطان باشد محفوظ مانده و خداوند متعال فرشته کریمى را بر او موکل کرده که وى را از جلو و پشت سر و راست و چپ و بالا و زیر قدم، نگهدارش باشد و اگر در اثناء سال فوت کرد فرشتگان رحمت الهى بر سرش حاضر شده و او را غسل داده و کفن نموده و برایش استغفار و طلب آمرزش کرده و تا قبرش مشایعتش نموده و به مقدار طول شعاع چشم در قبرش وسعت و گشایش ایجاد کرده و از فشار قبر در امانش قرار داده و از خوف و ترس دو فرشته منکر و نکیر بر حذرش مى دارند و برایش دربى در بهشت مى گشایند و کتابش را به دست راستش مى دهند و در روز قیامت نورى به وى اعطاء مى شود که بین مغرب و مشرق از پرتو آن روشن گردد. منادى ندا مى کند: این کسى است که از روى شوق حضرت امام حسین علیه السلامرا زیارت کرده است و پس از این ندا احدى در قیامت باقى نمى ماند مگر آنکه تمنا و آرزو مى کند که کاش از زوّار آن حضرت علیه السلام مى بود»94. هارون بن خارجه از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: فدایت شوم ثواب کسى که قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کند در حالى که عارف به حق آن حضرت بوده و زیارتش براى خدا و سراى آخرت باشد چیست؟ حضرت امام صادق علیه السلام به او فرمودند: «اى هارون کسى که به زیارت آن حضرت رفته در حالى که به حق حضرتش عارف بوده و زیارتش براى خدا و سراى آخرت باشد، به خدا سوگند حق تعالى گناهان گذشته و آینده اش را مى آمرزد سپس حضرت سه مرتبه به من فرمودند: آیا براى تو قسم نخورده ام؟ آیا براى تو قسم نخورده ام؟ آیا براى تو قسم نخورده ام؟»95. حدود 12 روایت دیگر با قید «عارفاً بحقه» در کامل الزیارات آمده است که در کتاب هاى حدیثى مانند کافى و من لایحضره الفقیه و... نیز با سند صحیح نقل شده است. ب. تأثیر و سازندگى زیارت؛ یکى دیگر از نکات ارزشمند در زیارت که باعث پاداش بسیار آن مى شود سازندگى روحى و معنوى آن است. انسان زائر خویش را چون در محضر انسانى وارسته، ملکوتى مى یابد و احساس سنخیت روحى و معنوى مى کند شایسته چنان مرتبه اى مى شود. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «اى على کسى که من را در حال حیات یا پس از مرگ زیارت کند یا به زیارت تو و دو فرزندت در حال حیات و پس از آن آید من ضامنم که در روز قیامت او را از وحشت ها و سختى هاى آن روز رهانیده تا جایى که از نظر درجه و مقام با من باشد»96. این روایت و امثال آن نشان مى دهد که حیات و مرگ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام یکسان است زیرا زیارت دوران حیات و مرگ، اجر و آثار یکسان دارد، از این جهت لازم است که زائر به گونه اى در حرم شریف آنان حضور پیدا کند که اگر زنده مى بودند در کنارشان حضور پیدا مى کرد و زیارت در دوران مرگ باید همان آثار و سازندگى زیارت دوران حیات را براى او داشته باشد چنان که هم درجه شدن با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بدون حساب و برنامه نیست بلکه سنخیت روحى، اخلاقى و معنوى لازم دارد و این سنخیت، باید در دنیا کسب شود. اصل زیارت، توجه به مقام مزور، تأمل در متن زیارت نامه و تلاش در تهذیب و تزکیه نفس، مى تواند در ایجاد این سنخیت و تتمیم و تکمیل آن کمک کند97. استاد عزیز و فرزانه ما جناب مرحوم على اکبر غفارى رحمه الله درباره تأثیر زیارت اشاره داشته اند: «براى صاحبان خرد تردیدى نیست در اینکه زیارت قبور ائمه اطهار علیهم السلام یا دانشمندان و عالمان ربانى و پرهیزگاران ـ اگرچه شهید هم نشده باشند ـ زیارت کننده را به رهروى و پیمودن راهشان و ترک کردن هر آنچه که از روش و صراط آنان دورش مى کند ترغیب و تشویق مى کند و این حقیقتى آشکار است که هیچ خردمند و اندیشمند نیکوکارى آن را انکار نمى کند»98. تأثیرپذیرى زیارت کننده از زیارت شونده، اصلى علمى و منطقى و ثابت شده است که بسیارى از بزرگان اندیشه دینى و عرفانى بر آن استدلال کرده اند. امام فخر رازى پس از بیان سه مقدمه در اثبات تأثیرپذیرى زائر و رابطه میان دو روح زیارت کننده و زیارت شونده چنین نتیجه مى گیرد: «وقتى انسان نزد قبر انسان داراى روح توانا و نفس کامل و تأثیرگذار مى رود و بر قبر او مدتى مى ایستد روح زائر با روح میت ارتباط برقرار کرده آن دو روح یکدیگر را ملاقات نموده، مثل دو آینه متقابل مى باشند که شعاع و نور از هر کدام به دیگرى سرایت مى کند و علوم و اخلاق و معارف هر کدام به دیگرى سرایت مى کند به این جهت زیارت قبور هم براى زائر مفید است و هم براى زیارت شده و...»99. زیارت یک ملاقات دو جانبه است و همان طور که در گفته آمد، هنگامى که انسانى به زیارت اباعبداللّه علیه السلام یا هر یک از اولیاء الهى مى شتابد، زیارت شونده او را مى بیند به تعبیر زیباى زیارت: «أشهد أنک تشهد مقامى و تسمع کلامى و ترد سلامى»100. و چه لذتى بیشتر از آن که انسان احساس مى کند، در محضر انسانى بزرگ از اولیاء معصوم الهى قرار دارد او نگاهش مى کند و به سخنانش گوش مى دهد و پاسخ مى گوید، این لحظه بسیار ارزشمند و دوست داشتنى است که انسان را متحول مى کند. و به قولى مى گوید: آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمى به ما کنند101 تربیت زیارت تربیتى از نوع القاء است. زیارت افراد عادى تأثیرات عادى و معمولى دارد ولى در خصوص زیارات اهل بیت علیهم السلامتوجه و تأکید بیشترى شده است... شما وقتى در حوزه زیارت قرار مى گیرید هر چه نزدیک تر شوید القاء قوى تر مى شود (مانند تأثیر القاء آهن ربا بر آهن) وقتى به زیارت اهل بیت علیهم السلام مى روید فقط ثواب نبرده اید بلکه در زیارت خودتان را تحت تابش ولایت امام علیه السلام قرار داده اید102. و به تعبیر زیباى مولوى: رنگ آهن محو رنگ آتشت است زآتشى مى لافد و خامش وش است چون به سرخى گشت هم چون زرّ کان پس اَنا النّارست لافش بى زبان شد ز رنگ و طبع آتش محتشم گوید او من آتشم من آتشم آتشم من گر تو را شک است و ظن آزمون کن دست را بر من بزن آدمى چون نور گیرد از خدا هست مسجود ملائک ز اجتبا103 اینکه در روایات، زیارت امام حسین علیه السلام پاداش فراوان وعده داده شده است بدان سبب است که انسان زائر در زیارت از خویش مى گذرد و به مقام دوست بار مى یابد. چون او مى شود و خود را فراموش مى کند و در این صورت، آن پاداش ها چیز زیاد بزرگى نیست. ج. زیارت ائمه علیهم السلام و آشنایى با قدر و منزلت آنان خود مرتبه اى بالاست که هر کس بدان راه ندارد و به گفته فقیه و فیلسوف و محدث بزرگ مرحوم ملامحسن فیض کاشانى: «روایاتى که ثواب زیارت ائمه اطهار علیه السلام را بیش از حج و عمره و جهاد در راه خدا مى داند بیش از آن است که شمارش شود. سرّش آن است که: اولاً ؛ هر کس که ادعاى مسلمانى مى کند حتى اگر ناصبى باشد اهل حج، عمره، جهاد و امثال آن است در حالى که زیارت ائمه اطهار علیه السلام اختصاص به کسانى دارد که آشنایى به قدر و منزلت آنان هر چند ناقص و معتقد به ایشان باشند. ثانیا ؛ حرم هاى شریف ائمه علیه السلام محل حضور آن ارواح بلند است در حالى که زنده، خوشحال و روزى خور، از فضل پروردگارشان هستند و زائر در فضایى که روح امام معصوم علیه السلام حضور دارد نفس مى کشد عبادت و راز و نیاز مى کند. ثالثاً ؛ زیارت ائمه علیه السلام و رسول خدا صلى الله علیه و آله، موجب خوشحالى آنان، اجابت دعوت، تجدید عهد با ولایت، زنده نگه داشتن مرام و غلبه بر دشمنانشان مى گردد. همه این ها عبادت خداست و سبب مى شود که انسان به فضائل و برکاتى که نزد خداست برسد و به رضاى او دست یابد زیرا خوشحال کردن مؤن عادى و دیدار با او، اگر آن همه فضیلت و ثواب دارد، خوشحال کردن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیه السلام و زیارت آنها به طور حتم داراى فضیلت و ثواب بسیار بیشترى است و از آنجا که با محبت و ولایت اولیاى الهى، حج و جهاد و زکات روح و معنا پیدا مى کند و حتى علم به احکام و پاى بندى به واجبات از طریق ارتباط با پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان به طور صحیح انجام مى پذیرد، چه بسا ثواب زیارت آنها از ثواب حج و عمره و جهاد و زکات نیز بیشتر باشد104. د. حفظ دین و نابودى ستمگران؛ از نکات ارزنده زیارت ها تأثیر سیاسى اجتماعى آن است که موجب تقویت دین و رشد و هدایت در جامعه و نابودى و ضعف دشمنان اهل بیت علیه السلام مى شود. به تعبیر حضرت استاد فرزانه و فقید جناب على اکبر غفارى «این زیارت ها، اساس کفر را نابود مى سازد و لشکریان آن را به بند مى کشد و آتش فروزان کفرورزى را خاموش ساخته و بنیان آن را سست مى کند... پس این حقائق ثابت و استوار زیارت کننده را به راه روشن و خالص حق راهنمایى مى کند و به صراط مستقیم الهى ره مى نمایاند و بدین وسیله خداوند تبارک و تعالى دین خویش را نگه مى دارد و پیشوایان راستین هدایت گر بدان شناسانده مى شوند»105. و به تعبیر دیگر: «هر مزارى از هر امام و معصومى که باشد اذان هاى مجسمى است که مردم را به یک همگرایى دعوت مى کنند»106. این که مردمى از سراسر جهان به یک جانب توجه نمایند و با ارزش ها و اندیشه هاى وى مسیر زندگانى خویش را برگزینند و در گرایش و نگرش و منش او را الگوى رفتار و گفتار و پندار خویش سازند شعارى کوبنده است و خود پیامى رسا به همه دوستان و دشمنان مى باشد و این چنین بود که در طول تاریخ حاکمان ستمگر از زیارت امام حسین علیه السلام جلوگیرى مى کردند و سخت گیرى هاى سنگینى بر آن روا مى داشتتند. کتاب کامل الزیارات از نظر اتقان مورد تائید بسیارى از رجالیان شیعه بوده و قدمت آن در نگارش نیز که بر وثاقت آن افزوده است در باب پاداش زیارت عاشورا چنین آورده است107: «حکیم بن داودبن حکیم و دیگران، از محمدبن موسى همدانى از محمدخالد طیالسى از سیف بن عمیره و صالح بن عقبه جملگى از علقمه بن محمد حضرمى و محمدبن اسماعیل از صالح بن عقبه از مالک جهنى از حضرت ابى جعفر الباقر، حضرت علیه السلام فرمودند: «کسى که در روز عاشورا یعنى روز دهم محرم الحرام حضرت امام حسین علیه السلام را زیارت کند و روز را تا شب با حالى گریان نزد آن حضرت بماند روز قیامت خدا را ملاقات کند در حالى که خداوند متعال ثواب دوهزار هزار حج و دوهزار هزار عمره و دوهزار هزار مرتبه جهاد را به وى بدهد ثواب کسى که حج و عمره و جهاد را در معیت رسول خدا صلى الله علیه و آله و ائمه راشدین علیه السلام بجا آورده باشد». علقمه گوید: محضر مبارک امام باقر علیه السلام عرضه داشتم: فدایت شوم اجر و ثواب کسى که در شهرهاى دور دست و بلاد غریب و بعید بوده به طورى که برایش امکان ندارد در چنین روزى (روز عاشورا) به زیارت حضرت علیه السلام بشتابد؟ امام علیه السلام فرمودند: «وى در چنین روزى به صحرا رفته یا به پشت بام بلندى در خانه برآید و با سلام به حضرت اشاره کرده سپس در نفرین بر قاتلان آن حضرت سعى و کوشش نموده و پس از آن دو رکعت نماز بخواند. البته توجه داشته باشد این زیارت را قبل از ظهر روز عاشورا انجام دهد سپس براى امام حسین علیه السلام ندبه و گریه نموده و به کسانى که در خانه مى باشند نیز امر نماید که براى آن حضرت بگریند و با اظهار جزع و فزع بر آن جناب در خانه اقامه مصیبت نماید و مواظب باشند هرگاه اهل خانه یکدیگر را ملاقات کردند، با گریه باشند و لازم است برخى از آنها بعضى دیگر را نسبت به مصیبت حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام تسلیت دهند و در صورتى که به این دستورهایى که داده شد عمل کنند من ضامن مى شوم که حق تعالى تمام ثواب هایى که ذکر شد را به ایشان اعطاء فرماید». محضر مبارکش عرض کردم: فدایت شوم شما براى ایشان ضامن این ثواب ها مى شوید؟ حضرت فرمودند: «در صورتى که به دستورهاى داده شده عمل کنند من ضامن آن مى باشم». علقمه مى گوید محضر مبارک امام علیه السلام عرض کردم: اگر بعضى خواهند برخى دیگر را تسلیت بدهند چگونه و چه بگویند؟ حضرت فرمودند بگویند: «اعظم اللّه اجورنا بمصابنا بالحسین علیه السلام و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدى من آل محمد صلوات اللّه علیهم»108. و اگر قدرت و توانایى این را داشتى که آن روز (روز عاشورا) را به دنبال نیازمندى هایت نروى البته مرو چه آن که این روز روز نحسى بوده و حاجت در آن روا نمى گردد و اگر هم حاجت برآورده شود براى شخص حاجت مند مبارک نبوده و وى خیر نخواهد دید. توجه داشته باش در آن روز در منزل آذوقه اى را ذخیره نکنى چه آن که اگر کسى در آن روز در منزلش چیزى را ذخیره کند برایش میمون و مبارک نبوده و براى اهلش نیز برکت نخواهد داشت. بنابراین کسى که به این دستورها عمل کند «ثواب هزار هزار حج و هزار هزار عمره و هزار هزار جهاد که تمامى در رکاب رسول خدا صلى الله علیه و آله انجام داده باشد برایش نوشته مى شود و همچنین خداوند متعال ثواب هر مصیبتى که به انبیاء و رسل و صدیقین و شهدائى که فوت کرده یا کشته شده اند رسیده است را از بدو خلقت دنیا تا انقراض عالم و قیام قیامت به او اعطا مى فرماید». صالح بن عقبه جهنى و سیف بن عمیره مى گویند: علقمه بن محمد حضرمى گوید: محضر ابى جعفر علیه السلام عرض کردم: دعایى به من تعلیم فرمائید که در آن روز وقتى از نزدیک به زیارت آن حضرت رفتم آن را خوانده و دعایى یادم دهید که هرگاه از نزدیک به زیارت آن جناب نرفته بلکه از شهرهاى دور و پشت بام به آن حضرت علیه السلام اشاره سلام دادم آن را بخوانم. حضرت فرمود: «اى علقمه! بعد از آن که با اشاره به آن حضرت سلام دادى و پس از آن دو رکعت نماز خواندى و هنگام اشاره و پس از خواندن دو رکعت اگر این دعا و زیارت را که شرحش را برایت مى گویم خواندى پس از آنچه فرشتگان زائر آن حضرت دعا کرده اند و تو نیز دعا نموده اى و خداوند متعال براى تو هزار هزار حسنه نوشته و هزار هزار گناه محو فرماید و صد هزار درجه مقام و مرتبه تو را بالا برده و تو را از کسانى قرار مى دهد که با حضرت حسین بن على علیه السلام شهید شده اند و بدین ترتیب در درجه ایشان قرارت مى دهد و شناخته نمى شود مگر در زمره شهدایى که با آن حضرت شهید شده اند و ثواب تمام انبیاء و رسولان و کسانى که زیارت امام حسین علیه السلام را از زمان شهادتش تا به الآن نموده اند را برایت مى نویسد». در کتاب المصباح المتهجد روایت فضیلت زیارت عاشورا ؛ به همین مضمون آمده است، اما به نقل از «محمدبن اسماعیل از صالح بن عقبه از پدرش از امام باقر علیه السلام. صالح بن عقبه و سیف بن عمیره گفته اند که علقمه بن محمد حضرمى گفت، به امام باقر علیه السلام گفتم که مرا دعایى تعلیم دهید که آن را در این روز هرگاه که زیارت مى خوانم، آن را بخوانم چه آن حضرت را از نزدیک زیارت کنم و چه از شهرهایى دور از خانه ام سلام دهم! فرمود: «اى علقمه! هرگاه تو آن دو رکعت نماز را بجاى آورى، بعد از آن به سوى امام حسین علیه السلام اشاره کن و این زیارت را بخوان، پس هر آنچه دعا کرده اى همانند فرشتگان زائر حسین علیه السلام که دعا مى کنند و بنویسد خداوند براى تو صدهزار هزار درجه و ثواب و مانند کسى مى شوى که با امام حسین علیه السلام شهید شده است و شناخته نشوى مگر در جمله شهیدانى که شهید شده اند با آن حضرت و براى تو ثواب زیارت هر پیامبر و رسول و هر که امام حسین علیه السلام را زیارت کرده - از روزى که امام حسین علیه السلام شهید شده - نوشته مى شود. علقمه گفت که امام باقر علیه السلام فرمود که اگر بتوانى امام حسین علیه السلام را هر روز با این زیارت نامه، زیارت کنى براى تو همه این پاداش ها خواهد بود - یعنى این زیارت تنها براى روز عاشورا نیست و در هر روزى مى توان آن را به جا آورد - پس مى گویى: (زیارت عاشورا را مى خوانى)»109. و در روایتى نیز محمدبن خالد از صفوان بن مهران، آورده است که: پس از آن که امام صادق علیه السلام از حیره به مدینه تشریف بردند با صفوان بن مهران و جمعى دیگر از اصحاب براى زیارت امیرالمؤنین علیه السلام خارج شدیم و بعد از زیارت حضرت امیرالمومنین علیه السلام، صفوان صورت خود را به طرف قبر حضرت سیدالشهداء نمود و به ما گفت: «از این مکان آن حضرت را زیارت کنید که من در خدمت امام صادق علیه السلام بودم و آن حضرت از این مکان زیارت نمود، آن گاه شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد و بعد از نماز زیارت، دعاى علقمه را که پس از زیارت عاشورا مى خوانند، خواند». سیف بن عمیره مى گوید به صفوان گفتم: «وقتى علقمه بن محمد زیارت عاشورا را براى ما نقل کرد این دعا را نگفت!» صفوان گفت: در خدمت امام صادق علیه السلام به این مکان آمدیم چون آن حضرت زیارت عاشورا را خواند. پس از خواندن دو رکعت نماز، این دعا را هم خواندند آن گاه حضرت به من فرمودند: «اى صفوان! مواظب این زیارت و دعا باش و این ها را بخوان و من ضامن مى شوم هر کس این زیارت و دعا را چه از راه دور و چه از راه نزدیک بخواند زیارتش مقبول شود و سعى اش مشکور گردد و سلامش به آن حضرت برسد و محجوب نماند و حاجت او از جانب خداوند برآورده شود و به هر مرتبه اى که خواهد برسد و او را نومید برنگردانند...»110. دعاى علقمه که در المصباح المتهجد شیخ طوسى با سند صحیح نقل شده و بعد از زیارت عاشورا و 2 رکعت نماز زیارت عاشورا خوانده مى شود در کامل الزیارات نقل نشده است و ما نیز در این نوشتار آن را نقل نکرده ایم. 1-2. تصحیف در نقل فضیلت زیارت عاشورا چند اختلاف جزئى در این دو نقل مشاهده مى شود که تصحیف یا تحریف در بیان فضیلت قرائت زیارت عاشورا به شمار مى رود: 1. در کتاب کامل الزیارات پاداش زیارت دوهزار هزار حج، دوهزار هزار عمره، دوهزار هزار غزوه ذکر شده است ولى در مصباح المتهجد ثواب دو هزار حج، دو هزار عمره و دو هزار غزوه آمده است. در حالى که یک تصحیف یا تحریف در اینجا پدید آمده است. مرحوم علامه شوشترى با انتقاد از مرحوم علامه مجلسى مى آورند: «علامه مجلسى در بحارالانوار بعد از آنکه این فضیلت را از کامل الزیارات ابن قولویه بیان کرده، چنین پنداشته که در مصباح المتهجد شیخ طوسى نیز به همین صورت روایت شده است و این چگونه همانند است در حالى که تصحیف بلکه تحریف صورت پذیرفته است و با اینکه مرحوم شیخ طوسى بعد از مرحوم ابن قولویه بوده است ناگریز ایشان کامل الزیارات را دیده است و با تصور خویش، آن را در دو کتاب خودش آورده است»111. 2. در الکامل آمده است: «... و کتب لک کل نبى و رسول و زیارة من زار الحسین بن على منذ یوم قتل» که در المصباح با اختلافى آمده است: «و کتب لک ثواب زیارة کل نبى و کل رسول و زیارة کل من زار الحسین علیه السلام» که تعبیر مرحوم شیخ طوسى أصح به نظر مى آید. مرحوم علامه شوشترى در اینجا مطلبى را اشاره کرده اند که تعبیر المصباح صحیح است زیرا: «فلایعقل أن یکون غیر النبى فى درجة النبى»112. همانگونه که مرحوم علامه شوشترى اشاره کرده اند در نقل پاداش این زیارت اختلافى دیده مى شود که از تصحیف نسخه نویسان یا سهوالقلم نویسنده مى تواند باشد و عیبى بر متن زیارت وارد نمى کند. یکى از نکاتى که در زیارت عاشورا و ثواب قرائت آن قابل توجه است آن است که متن زیارت عاشورا، متنى معتبر، داراى مفاهیم بلند و زندگى ساز و برآمده از مفاهیم دقیق دینى است. اما در بیان پاداش قرائت زیارت عاشورا اندکى ضعف و عدم انسجام به چشم مى خورد که این احتمال را تقویت مى کند که شاید اتهام صالح بن عقبه و محمدبن موسى همدانى به کذب و وضع حدیث از جمله به خاطر نقل ثواب هاى اغراق آمیز، مانند ثواب زیارت عاشورا است که به قول علامه شوشترى «در شرح آن امور منکرى دیده مى شود»113. البته محمدبن موسى همدانى در کامل الزیارات تنها در همین سند واقع شده، ولى صالح بن عقبه در سندهاى متعددى قرار گرفته، که در برخى از آنها نیز ثواب هاى افراط آمیزى بر کارهاى کوچک وارد شده است از جمله احادیث شماره 287، 297، 300، 301، 303، 406، 407 و 408. با توجه به آنچه گفته شد، شاید بتوانیم، ثواب مذکور در ابتداى زیارت را از متن زیارت تفکیک کرده و ضعف سندى را به ثواب مذکور در ابتداى زیارت برگردانیم و متن زیارت را عارى از ضعف سندى بدانیم. چنانکه در نقل کامل الزیارات و مصباح المتهجد نیز بین دو قسمت تفکیک شده است114. اگرچه طبق قاعده تسامح در ادله سنن، و تأثیر فراوانى که زیارت عاشورا بر حیات فردى و اجتماعى دارد، نمى توان پاداش آن را اغراق آمیز شمرد. دو. بررسى تطبیقى متن زیارت عاشورا متن زیارت عاشورا حاوى معارف بسیار بلند و ارزشمند است که افق فکرى انسان را به حیات طیبه مى گشاید اگرچه اندک اختلافى از نقل متن بجا مانده است ؛ که امرى طبیعى به شمار مى رود اینک متن زیارت عاشورا را بنا بر دو نقل از موسوعة زیارات المعصومین با توجه به اختلاف نسخه ها در اینجا مى آوریم: 2-1. متن زیارت عاشورا در کامل الزیارات بأسناده عن ابى جعفر علیه السلام ضمن حدیث115 فى کیفیة زیارة الحسین علیه السلام یوم عاشوراء من قُرب أو بُعد قال لعلقمه بن محمد الحضرمى: [تقول116]: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللّه ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ رَسُولِ اللّه ، (اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خیرهَ اللّه و ابن خِیَرَتِهِ)117 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ اَمیرِالْمُؤمِنینَ وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِّیینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ،118 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللّه 119 وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الاْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ (وأناخَتْ بِرَحلِکَ،)120 عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللّه اَبَدَاً121 مابَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ. یا اَباعَبْدِاللّه ، لَقَدْ عَظُمَتِ (الرَّزِیَّةُ وَجَلَّتِ122)123 الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَ124 عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ و الارضِ125. فَلَعَنَ اللّه اَمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ وَلَعَنَ اللّه اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ، وَ اَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللّه فیها، وَلَعَنَ اللّه اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ،126 وَلَعَنَ اللّه الْمُمَهِدّینَ لَهُمْ بِالتَمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ. (بَرِئْتُ إلَى اللّه وإلَیْکمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ127)128. یا اَباعَبْدِاللّه اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ. فَلَعَنَ اللّه آلَ زِیادٍ وَآلَ مَرْوانَ، وَ لَعَنَ اللّه بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً، وَلَعَنَ اللّه ابن مَرْجانَةَ، وَلَعَنَ اللّه عُمَرَبْنَ سَعْدٍ، وَلَعَنَ اللّه شِمْراً وَ لَعَنَ اللّه اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَهَیاتْ129 لِقِتالِکَ. (یا اَباعَبْدِاللّه )130 بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ فَاَسْأَلُ اللّه الَذى اَکْرَمَ مَقامَکَ (أن یَُکْرَمَنى بِکَ و یَرْزُقَنى)131 طَلَبَ ثارِکَ مَعَ امام مَنْصُورٍ مِنْ آلِ132 مُحَمَّد (صَلَّى اللّه عَلَیْهِ وَآلِهِ). اَللّهُمَّ اجْعَلْنى (وَجیهاً عِنْدَکَ بِالْحُسَیْنِ)133 فىِ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ. یا سَیِّدى134 یا اَباعَبْدِاللّه ، اِنّى اَتَقَرَّبُ إلَى اللّه تعالى وَ اِلى رَسُولِهِ، وَ اِلى اَمیرِالْمُؤمِنینَ، وَ اِلى فاطِمَةَ، وَ اِلىَ الْحَسَنِ، وَ إلَیْک (صَلَّى اللّه عَلَیک وَسَلَّمَ وَ عَلَیهِم135)136 بِمُوالاتِکَ (یا اَباعَبْدِاللّه )137، (وَ بِالْبَرآئَةِ138 مِنْ أعدائِک، و مِمَّنْ قاتَلَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْحَرْبَ وَ مِنْ جَمیعِ أعدائِکَم،)139 وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ الْجَوْرَ،140 وَبَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ وَ أجَرى141 ظُلْمَهُ وَ جَوْرَهُ عَلَیْکُمْ وَعَلى اَشْیاعِکُمْ. بَرِئْتُ إلَى اللّه وإلَیْکمْ مِنْهُمْ، وَاَتَقَرَّبُ اِلىَ اللّه ثُمَّ إِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَمُوالاةِ وَلِیِّکُمْ وَ الْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ (وَ مِنَ النّاصِبینَ)142 لَکُمُ الْحَرْبَ، وَ بِالْبَرائَةِ143 مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ. اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، وَ وَلِىٌّ144 لِمَنْ والاکُمْ، وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ. فَاَسْأَلُ اللّه الَذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَةِ اَوْلِیائِکُمْ، وَ رَزَقَنىِ الْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ، اَنْ یَجْعَلَنى مَعَکُمْ فىِ الُّدنیا وَالاْخِرَةِ (وَ اَنْ یُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْق فىِ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ،)145 وَاَسْأَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنىِ الْمَقامَ الَمحْمُودَ146 لَکُمْ عِنْدَاللّه ، وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى کُمْ مَعَ امام مَهْدىٍّ147 ناطِقٍ148 لَکُم149. فَاَسْأَلُ اللّه بِحَقِّکُمْ وَ بِالشَّأنِ الَذى لَکُمْ عِنْدَهُ، اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما أعْطى150 مُصاباً (بِمُصیبَتِهِ. أقولٌ: إنَّا لِلَّهِ وَ إنَّا الَیهِ راجِعونَ، یا لَها مِنْ مُصیبّةٍ،)151 مُصیبَةً ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِیَّتَها فىِ الإِسْلامِ، وَ فى جَمیعِ أَهلِ152 السَّمواتِ وَالاْرضِ153. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ. اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللّه عَلَیْهِ وَآلِهِ). اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ (تَنَزَّلَتْ154 فَیهَ اللَّعنَةُ عَلى آلِ زیادٍ وَ آلِ أُمَیَّةَ،)155 وَ ابْنُ آکِلَةِ الاْاکْبادِ اللَّعینُ ابن اللَّعینِ عَلى156 لِسانِ نَبِیِّکَ، فى کُلِّ مَوْطِن وَ مَوْقِف وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَّى اللّه عَلَیْهِ وَآلِه. اَللّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْیانَ وَمُعاوِیَةَ157، (و عَلى یَزیدِ بْنَ مُعاوِیَةَ اللَّعْنَةُ)158 اَبَدَ الاْبِدینَ159. (اَللّهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَةَ أبَداً لِقَتلِهِمُ الحُسَینَ)160. اَللّهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ فى هذَا الْیَوْمِ وَ161 فى مَوْقِفى هذا وَاَیامِ حَیوتى بِالْبَرائَةِ مِنْهُمْ وَ اللَّعْنَةِ162 عَلَیْهِمْ، وَ بِالْمُوالاةِ لِنَبِیِّکَ (مٌحَمَّدٍ وَ أهلِ بَیتِ)163 نَبِیِّکَ صَلَّى اللّه عَلَیْهِ (وَ عَلَیهِم أجمَعِین)164. ثمَ تقول مائة165 مرّة: اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ. اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ إِلَتى حَارَبَتِ166 الْحُسَیْنَ (وَشایَعَتْ وَبایَعَتْ أعداءَهُ عَلى قَتلِهِ وَ قَتلِ أنصارِهِ)167. اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً. ثمَ تقول مائة168 مرّة: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّه ، وَ عَلىَ الاْرْواحِ آلَتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ (وَ أناخَتْ بِرَحلِکَ)169، عَلَیْکم170 مِنّى سَلامُ اللّه اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ ؛ وَ لا جَعَلَهُ اللّه آخِرَ الْعَهْدِ (مِن زِیارَتِکُمْ)171. اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ172، وَعَلى173 اَصْحابِ الْحُسَیْنِ (صَلَواتٌ اللّه عَلَیهِم أجمَعِینَ)174. ثمَ تقول مرّة واحدة: اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ175 اَوَّلَ ظالِمٍ (ظَلَمَ آلَ نَبِیِّک بِاللَّعنِ، ثُمَّ الْعَنْ أعداءَ آلِ مُحَمَّدٍ مِنَ الاوَّلِینَ وَالاخِرینَ. اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ وَ أبَاهُ، وَالْعَنْ عُبَیْدَاللّه بْنَ زِیادٍ، وَ آلَ مَرْوانَ وَبَنى أُمَیَّةَ قاطِبَةً)176 اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ. ثمَ تسجد سجدة تقول فیها: اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ177 عَلى مُصابِهِمْ. اَلْحَمْدُلِلّهِ عَلى عَظیمِ (مُصابى وَرَزیَّتى فِیهِم)178. اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُوُدِ وَ ثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ179 وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ، الَذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ صَلَواتُ اللّه عَلَیْهِم أجمَعِینَ)180». قال علقمة: قال ابوجعفر الباقر علیه السلام: «یا علقمة، إن استطعت أن تزوره فى کل یوم بهذه الزیارة من دهرک181 فافعل، فلک ثواب جمیع ذلک إن شاءاللّه تعالى»182 ؛ علقمه گوید: حضرت ابوجعفر امام باقر علیه السلام فرمودند: اى علقمه اگر بتوانى هر روز با این زیارت امام حسین علیه السلام را زیارت کنى البته این کار را انجام بده که ان شاءاللّه تمام ثواب هایى که ذکر شده برایت منظور گردد. 2-2. متن زیارت عاشورا در مصباح المتهجد نقل مرحوم شیخ طوسى از زیارت عاشورا چنین است: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّه ، (اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ رَسُولِ اللّه )183، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ اَمیرِالْمُؤمِنینَ، وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِّیینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللّه وَ ابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ ؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الاْرْواحِ الَتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ، عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللّه اَبَدَاً مابَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ. یا اَبا عَبْدِاللّه ، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَ عَلى جَمیعِ اَهْلِ الاْسْلامِ، وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فىِ السَّمواتِ184 عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ ؛ فَلَعَنَ اللّه اَمَّةً185 اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَ لَعَنَ اللّه اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ، وَ اَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَتى رَتَّبَکُمُ اللّه فیها، وَ لَعَنَ اللّه اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ، وَ لَعَنَ اللّه الْمُمَهِدّینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ ؛ بَرِئْتُ إلَى اللّه وَ إلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلیائِهِمْ. یا اَبا عَبْدِاللّه ، اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ186، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ187 اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ، وَ لَعَنَ اللّه آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ، وَ لَعَنَ اللّه بَنى188 اُمَیَّةَ قاطِبَةً، وَ لَعَنَ اللّه ابن مَرْجانَةَ، وَلَعَنَ اللّه عُمَرَبْنَ سَعْدٍ، وَلَعَنَ اللّه شِمْراً، وَ لَعَنَ اللّه اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ189 لِقِتالِکَ. بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى، لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ ؛ فَاَسْأَلُ اللّه الَذى اَکْرَمَ مَقامَکَ190 وَاَکْرَمَنى، اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ امام مَنْصُورٍ191 مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّد صَلَّى اللّه عَلَیْهِ وَالِهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَکَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ علیه السلام فىِ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ. یا اَباعَبْدِاللّه ، اِنّى اَتَقَرَّبُ إلَى اللّه وَاِلى رَسُولِهِ، واِلى اَمیرِ الْمُؤمِنینَ، وَاِلى فاطِمَةَ، وَاِلىَ الْحَسَنِ، وَ إلَیْکَ بِمُوالاتِکَ192، وَبِالْبَرآئَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ193 ذلِکَ، وَبَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ، وَجَرى فى ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَیْکُمْ، وَعَلى اَشْیاعِکُمْ. بَرِئْتُ إلَى اللّه 194 وإلَیْکمْ مِنْهُمْ، وَاَتَقَرَّبُ اِلىَ اللّه ثُمَّ إلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَمُوالاةِ وَلِیِّکُمْ، وَ بِالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ، وَالنّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ. اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، وَوَلِىٌّ لِمَنْ والاکُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ ؛ فَاَسْأَلُ اللّه الَذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیائِکُمْ، (وَرَزَقَنىِ)195 الْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ، اَنْ196 یَجْعَلَنى مَعَکُمْ فىِ الُّدنیا وَالاْخِرَةِ، وَ اَنْ یُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْق فىِ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ. وَاَسْاَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنىِ الْمَقامَ الَمحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَاللّه ، وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارکُمْ197 مَعَ امام مَهْدىٍّ198 ظاهِر ناطِق مِنْکُمْ. وَ اَسْأَلُ اللّه بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّأنِ الَذى لَکُمْ عِنْدَهُ، اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ مایُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ199، مُصیبَةً200 ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِیَّتَها فىِ الاِسْلامِ، وَفى جَمیعِ السَّمواتِ وَالاْرضِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ. اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُواُمَیَّةَ، وَابْنُ اکِلَةِ الاْکْبادِ، اللَّعینُ ابن اللَّعینِ عَلى (لِسانِکَ وَ)201 لِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللّه عَلَیْهِ وَآلِهِ فى کُلِّ مَوْطِن وَمَوْقِف وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ. اَللّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْیانَ وَ مُعاوِیَةَ202، وَیَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ، وَ هذا یَوْمٌ فَرِحَتْ203 بِه آلُ زِیاد وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللّه عَلَیْهِ. اَللّهُمَّ فَضاعِفْ204 عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ205 وَالْعَذابَ. اَللّهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ إلَیْکَ فى هذَا الْیَوْمِ وَفى مَوْقِفى هذا وَ اَیامِ حَیوتى بِالْبَرائَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ، وَبِالْمُوالاةِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ اَلسَّلامُ. ثمَ تقول مائة مرّة: اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ206 حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ. اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ، وَشایَعَتْ وَبایَعَتْ وَتابَعَتْ207 عَلى قَتْلِهِ. اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً. ثمَ تقول: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللّه ، وَعَلىَ الاْرْواحِ الَتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللّه اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ ؛ وَلا جَعَلَهُ اللّه آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى208 عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، (وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ،)209 وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. یقول ذلک مائة مرّة. ثمَ تقول: اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ210 اَوَّلَ ظالِم بِاللَّعْنِ مِنّى، وَابْدَأ بِهِ (اَوَّلاً ثُمَّ الثّانى، ثُمَّ الثّالِثَ وَ الرّابِعَ)211. اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً، وَ الْعَنْ عُبَیْدَاللّه بْنَ زِیادٍ، وَ ابْنَ مَرْجانَةَ، وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْرَاً، وَ آلَ ابى سُفْیانَ، وَآلَ زِیاد وَآلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ. ثُمَّ تسجد و تقول: اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لَکَ212 عَلى مُصابِهِمْ، اَلْحَمْدُلِلّهِ عَلى عَظیمِ رَزِیَّتى. اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُوُدِ وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَاَصْحابِ الْحُسَیْنِ، الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ علیه السلام». از بررسى متن زیارت عاشورا در نسخه ها به دست مى آید: الف. در نقل مرحوم ابن قولویه «جاهدت الحسین» نیامده بلکه «حاربت الحسین» آمده که به مفهوم درست هم همین گفته نزدیک است اگرچه مرحوم علامه شوشترى «جاحدت الحسین» را در نقل درست مى دانند که به تصحیف «جاهدت» آمده شد. چرا که دشمنان امام حسین علیه السلام براى خدا به جنگ نپرداختند که واژه «جهاد» ذکر شود و واژه «جهاد» در این مکان ناصواب به نظر مى رسد. ب. در نقل مرحوم ابن قولویه در بند پایانى «اللهمَّ خص أنت اول ظالم...» چنین آمده است: «اللهمَّ خص أنت أول ظالم ظلم آل نبیک باللعن ثم العن أعداء آل محمد من الاولین و الاخرین» که در نسخه قدیمى مصباح المتهجد نیز در همین مضمون چنین آمده است: «اللهمَّ خص انت اول ظالم باللعن منى و ابدأ به اولا ثم الثانى و الثالث و الرابع...» آمده است. ج. این که زیارت عاشورا براى روزى خاص قرار داده نشده است بلکه در روایت تأکید شده که «هر زمانى بتوانى با این زیارت امام حسین علیه السلام را زیارت کنى البته این کار را انجام بده...» نشان آن است که یاد حسین علیه السلام و نام او و فرهنگ قیام او براى همه ایام است و زنده نگه داشتن آن نام و فرهنگ وظیفه اى فراموش نشدنى است تا همه ظالمان و ستمگران بدانند جایگاهى و پایگاهى در میان دینداران واقعى ندارند. د. در روایتى از امام هادى علیه السلام نقل شده است که حضرت فرمودند: اگر کسى لعن زیارت عاشورا را یکبار بخواند و بعد 99 مرتبه بگوید «اللهم العنهم جمیعا» مانند کسى است که 100 مرتبه گفته است و نیز کسى که سلام آخر را یکبار بگوید و بعد 99 مرتبه بگوید «السلام على الحسین و على اولاد الحسین و على اصحاب الحسین» مانند کسى است که 100 مرتبه از اول تا آخرش را گفته است. بخش دوم جستارى در محتوا و مفاهیم زیارت عاشورا زیارت عاشورا، تجلى تولى و تبرى به حق مى توان زیارت عاشورا را بیانگر روح «تولى و تبرى» دانست و اوج اشتیاق به ولایت و نفرت از ستمکاران و غاصبان و خیانتکاران برشمرد، روح زیارت عاشورا، روح حاکمیت اخلاق، پاکى و بندگى خداست و سراسر آن بیانگر مقام و جایگاه انسان آرمانى و حقیقت طلب است، جرأت و جسارت در بیان عواطف و احساسات پاک قلبى که انبوهى از اندیشه ناب در وراى آن است جز به ایمان و اعتقاد کامل میسور نیست و هنگامى که انسان این واژگان بلند را سر مى دهد باید در هر زمان و مکان از هر شخصیت حسینى حمایت نماید و از هر ستمگر یزیدى نفرت بجوید. در بخش اول که بیان اوج محبت و عشق و دوستى نسبت به خاندان طهارت است به امام چنین خطاب مى شود ؛ سلام بر تو که خون تو خون خداست و از ظلم و ستمى که بر تو روا داشته اند خداوند دادخواهى مى کند. و بعد از آن به یاران فداکار حضرت تا که زمان و زمین جریان دارد سلام مى دهد. این سلام گویاى نگاهى زیبا به حادثه عاشورا است، حسین علیه السلام مظهر حق و حقیقت و دفاع از اسلام عزیز است و در راه خداوند از تمام هستى خویش گذشت و ذره اى در این راه فروگذار نکرد. «اگر دین محمد صلى الله علیه و آله وسلم جز به کشته شدن من پایدار نمى ماند، پس اى شمشیرها، مرا در برگیرید»213. اگر انسان خویشتن را، از غیر خدا رها سازد و تمام اندیشه و انگیزه و رفتار خویش را براى خداوند سبحان خالص گرداند، تمام اعضا و جوارح او خدایى مى شود. به تعبیر زیباى روایت که پروردگار متعال مى فرماید: «پس هنگامى که او را دوست بدارم گوش او مى شوم همان گوشى که با آن مى شنود و چشم او مى شوم همان چشمى که با آن مى بیند و زبانش مى شوم همان زبانى که با آن سخن مى گوید و دست او مى گردم همان دستى که با آن بگیرد اگر دعا کند اجابتش کنم و اگر از من خواهش نماید به او عطا کنم»214. در یک نگاه مى توان زیارت عاشورا را برخوردار از دو آموزه بزرگ در زندگى دانست: الف. ولایت، ب. برأئت. ولایت با حق جویان و حق مداران و رهبران راه حق و حقیقت. برائت از باطل و ستمگران و جنایتکاران و نفاق پیشه گان و کفراندیشان. سراسر این زیارت بزرگ و سراسر فرازهاى آن، برآمده از این دو آموزه و معرفى پیروان و رهبران در این دو مسیراست. گویا، هر انسان آزاده اى در مقابل این دو جریان، هر لحظه باید تصمیم گیرى نماید یا راه حق، شرافت و عزت را بپذیرد و یا جریان پلیدى و تباهى و ذلت را برگزیند. از آغاز زندگانى فرزندان آدم علیه السلام، این تقابل شکل پذیرفته و تا زمان و زمین استمرار و استقرار دارد این مقابله ماندگار است. امام حسین علیه السلام نماد، انسانى خداخواه و حق محور و دین دار است که در مقابل جریانى فاسد، بى دین و باطل ایستادگى کرد و آموخت که در شرایطى چنین، باید چنان عزت مندانه ایستاد. «حماسه عاشورا» حادثه یا فرهنگ زیارت عاشورا حکایت گر یک حادثه در یک مکانى دور و یا زمانى دیر نیست بلکه در کنار روایت گرى از جریانى تاریخى، بیانگر نوعى فرهنگ دینى است فرهنگى که از حیات طیبه یک انسان معصوم علیه السلام، سرچشمه مى گیرد و سرانگشت اشارت و بشارت آن تا بى کران کرانه هستى، راهنماى انسان ها خواهد بود. قیام عاشورا، حادثه اى بود فرهنگ ساز و فرهنگ پرور. و فرهنگى بر قیام کنندگان حاکم بود (فرهنگ قیام حسینى علیه السلام) که موجب پدید آمدن این حادثه در آن زمان خاص شد. پس باید هم به آن حادثه غمبار و خونبار و مظلومانه نگریسته شود و بر آنان که قربانیان این جنایت شوم در بیکران کرانه تاریخ بشرى بوده اند گریسته شود هم به زبان عشق و عاطفه باید از آن سخن گفت و هم به بیان عقل و اندیشه، آن را تحلیل کرد. هم از آن فرهنگى جادوانه در فراروى بشر ساخت. از همین روست که شیعه، تا زمان پایدار است و زمین بر مدار، باید از چشمانش گهر بارد و از سینه اش شرر، و آن را مرهمى نیست و ظهور یادگار پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم و منجى دادگستر و منتقم خون شهیدان، که در این زیارت آرزوى حضور در رکابش مى رود، مى تواند تسلى بخش دل سوگوار و قرار دل هاى بى قرار بوده باشد. به فرجام این کلام باید گفت زیارت عاشورا روایت هجران و حرمانى است و برآمده از درد غم و سوز عشق و اوج کینه و نفرت، از سویى دلدادگى به آیین حق محورى است و از سویى دیگر دادخواهى بر ستمى بى حد. از جانبى اعلام محبت و عشق است و از جهتى بیانگر برائت و لعن و این است که آغاز با سلامى است و ادامه اش نفرین و خواندن عذاب. و حیات طیبه این دو را با هم دارد که «کلمه اخلاص»، «لااله الااللّه » است. فرهنگ انسان زیستن، عزیز بودن، خدایى بودن و خدایى ماندن، براى دین فداکارى کردن و در راه پایدارى دین از خویشتن گذشتن و تمام سرمایه هاى حیات را به پاى نگهبانى از دین نهادن و طعمه اى براى خویش از حطام دنیا نیندوختن، فرهنگى که در نهاد و نهان خود عقل و عشق را توأمان دارد و جهاد براى حفظ دین و اصلاح امت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم و انجام امر به معروف و نهى از منکر و عدم بیعت با فاسدى فاسق و فاجر را سرلوحه قیام خویش قرار داده است. بازخوانى و بازکاوى قیام عاشورا، نیاز هر زمان آزادگان و اندیشمندان و راست قامتان است امروزه همه آنان که براى زیستن به عزت مى اندیشند و براى خود ارزش و کرامت نفس باور دارند، مى توانند با بینش درست و نگرش نوین، به ابعاد این حادثه بزرگ بنگرند و به شعارها و اهداف آن توجه کنند و آنچه که فرآورده آن قیام بزرگ بود را مورد بازبینى قرار دهند و به این نکته هم توجه کنند که حادثه سازان چه سودى برده اند و چه ثمره اى از این جنایت بى نظیر به دست آورده اند؟! فصل اول تجلى ولایت در زیارت عاشورا یک. سلام در زیارت عاشورا سلام دادن از سنت هاى مقدس اسلامى است که بر آن بسیار تأکید شده است و روایات فراوانى بر فضیلت و پاداش آن وارد شده است تا جایى که اگر کسى از شما سؤالى کرد و قبل از آن سلام نداد دستور داده اند به سؤال او پاسخ نگویید. در اسلام براى سلام دهنده پاداش بیشتر از جواب دهنده قرار داده اند و به سلام دادن ترغیب کرده اند. در داستان ها از ویژگى اخلاقى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم سلام دادن ایشان حتى به کودکان را ذکر کرده اند و پیشى گرفتن ایشان در اسلام زبانزد خاص و عام بوده است. فارغ از اثرات تربیتى سلام و تأثیر اخلاقى آن در روح آدمى و ایجاد روحیه تواضع و صمیمیت در جامعه انسانى، یادآور آرزوى سلامتى و خیر برکت نیز مى باشد و این که در جامعه اسلامى همه مردم خواهان سلامت و برکت براى یکدیگر باشند و کینه و نفرت و حسادت و تکبر و... رخت بربندد. «سلام سخن خداست»215. «سلام نامى از نام هاى خداوند سبحان است»216. و در قرآن مجید به مؤمنان سفارش شده است تا بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم سلام دهند «در حقیقت خدا و فرشتگانش بر پیامبر دعا (= درود و صلوات) مى فرستند، اى کسانى که ایمان آوردید بر او دعا (درود و صلوات) بفرستید و به طور کامل سلام کنید (و کاملاً تسلیم او باشید)»217. و خداوند سبحان بر بهشتیان چنین سلام مى دهد «سلام بر شما به خاطر شکیبایى تان و چه نیکوست فرجام سراى (دیگر)»218. و دستور فرموده است که هنگامى که وارد خانه هاى یکدیگر مى شوید سلام دهید «اى کسانى که ایمان آوردید، در خانه هایى غیر از خانه هایتان وارد نشوید تا اینکه با دوستى رخصت طلبید و بر اهل آن خانه سلام کنید، این براى شما بهتر است باشد که متذکر شوید.»219. و نیز سلام را تحیتى برشمرد که به سلام کننده برمى گردد و این مبارک و پاکیزه از جانب خداوند براى شما شمرده مى شود «پس هنگامى که وارد خانه ها شدید پس بر خودتان سلام کنید زنده بادى خجسته و پاکیزه از نزد خدا...»220. و نیز در بهشت هنگامى که بهشتیان گروه گروه وارد مى شوند فرشتگان بر آن سلام مى دهند و از آنان استقبال مى کنند221. و در بهشت سخن بهشتیان نیز سلام است «در آن بهشت هیچ بیهوده و نسبت دادن گناه نمى شنوند مگر گفتار سلام سلام»222. سلام آغازین زیارت عاشورا، شناسنامه امام حسین علیه السلام است و به نوعى معرفى امام على علیه السلام به عنوان «سیدالوصیین» و معرفى حضرت زهرا علیهاالسلام به عنوان «سیده نساء العالمین» است. امام على علیه السلام فرمود: «ما از درخت سرسبز رسالتیم و از جایگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان برخاستیم ما معدن هاى دانش و چشمه سارهاى حکمت الهى هستیم. یاران و دوستان ما در انتظار رحمت پروردگارند و دشمنان و کینه توزان ما در انتظار کیفر و لعنت خداوند به سر مى برند»223. امام على علیه السلام با اشاره به سرزمین نینوا هنگامى که در نیمه راه صفین بودند، فرمود: «این جا بارانداز سواران و قتلگاه عاشقان است. شهیدانى که نه پیشینیان بر آنان سبقت جسته اند و نه آیندگان به مقام آنان دست یابند»224. دو. راز و رمز ماندگارى نهضت حسینى رمز و راز ماندگاى امام حسین علیه السلام و تمام کسانى که در زندگانى خویش به خدا پیوند خورده اند نیز در ملکوتى بودن و خداگونگى آنان است چون خداوند جاودانه است آنان که رنگ خدایى مى گیرند جاودانه مى شوند. «رنگ خدایى (بپذیرید) و خوش رنگ تر از خدا کیست؟»225 این درس بزرگى است که از حادثه عاشورا برمى خیزد. دشمن با تمامى قدرت و غرور، نه تنها پایدار و ماندگار نشد بلکه در اندک مدتى دودمان آن بر باد رفت اما نهضت حضرت ابى عبداللّه الحسین علیه السلامچون براى خدا و در راه خدا بوده، اگر چه به ظاهر به شهادت رسیدند ماندگار شد و دین اسلام را نیز ماندگار و جاودانه ساخت. سه. کرامت در قیام حسینى از فرازهاى نورانى این زیارت بلند، ادعیه ملکوتى آن است: «فاسئل اللّه الذى اکرم مقامک و اکرمنى بک ان یرزقنى طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد صلى الله علیه و آله وسلم». بحث از کرامات امام حسین علیه السلام در این مقال نمى گنجد اما این نکته را باید اشارت کرد آنانى که عاشق حسین علیه السلام و آرزومند خون خواهى حضرتش مى باشند صاحب کرامتند. عزت و کرامت را در بسیارى از سخنان امام حسین علیه السلام به خوبى مى توان یافت. آنجا که مى فرماید: «همانا این دنیا دیگرگونه و ناشناس شده و خیرش رفته، از آن جز نمى بر کاسه نمانده و جز زندگى وبال آورى...، آیا نمى نگرید که حق را به کار نمى بندند و از باطل دست نمى کشند تا مؤمن به درستى در مرگ و لقاء خدا رغبت کند. همانا من مرگ را جز سعادت نمى دانم و زندگى با ظالمان را جز هلاکت نمى بینم. مردم همه دنیا پرستند و دین بر سر زبان آنهاست و تا براى آنها وسیله زندگى است آن را مى چرخانند و وقتى به بلا آزموده شدند دین دار کم است»226. «اللهمَّ اجعلنى عندک وجیها بالحسین علیه السلام فى الدنیا و الاخرة». این دعا که آرزوى بزرگى است درس بزرگى و کرامت را در خود دارد، این که شهادت امام حسین علیه السلامو فداکارى وى موجب عزت و عظمت اسلام و حیات مجدد دین شده است موجب نشر اخلاق و فرهنگ قرآنى شده است و کسى که به دامن این مکتب دست زند مى تواند خود به این جایگاه دست یابد. حسینى شدن؛ یعنى دست شستن از دنیا و آنچه غیرخداست، حسینى شدن؛ یعنى از گناهان و وسوسه هاى شیطانى چشم پوشیدن، حسینى شدن؛ یعنى در راه حق از زن و فرزند گذشتن، حسینى شدن؛ یعنى در مسیر بندگى موانع را برداشتن، حسینى شدن؛ یعنى راضى به قضاى الهى شدن، حسینى شدن؛ یعنى سر تسلیم در مقابل ستمگران و دنیامداران فرود نیاوردن و... این آرزو خود هزینه بزرگى مى خواهد و انسان صاحب این آرزو، انسان بزرگى مى شود هنگامى که به عمل آن را در خود ایجاد نماید. این صرف یک آرزوى ساده نیست و لقلقه زبان نباید باشد چرا که حسین علیه السلام فرمود: «مردمان بندگان دنیایند و دین لقلقه زبان شان است»227. در این جا این نکته اضافه مى شود: «دوستى با شما موجب، تقرب به خدا مى شود»228. چهار. معرفت و معیّت با امام «فاسئل اللّه الذى اکرمنى بمعرفتکم و معرفته اولیاءکم... ان یجعلنى معکم فى الدنیا و الاخره و ان یثبت لى عندکم قدم صدق فى الدنیا و الاخره» ولایت اهل بیت علیهم السلام امرى لفظى نیست که هر کس مدعى شود؛ بلکه باید به صورت ملکه اخلاقى و رفتارى در آید وگرنه چه بسیارند که به زبان شیعه على علیه السلام و در عمل از پیروان معاندان و مخالفان آن امام همام مى باشند و شناخت این مقام و پایدارى در راه این هدف بزرگ، همت بلند و توفیق الهى مى طلبد و ماندگارى بر این مرام و آیین تا قیامت نیز بسیار مهم است. در حدیثى زیبا از امام رضا علیه السلام هشدارى داده شده که چنین است: «رها نکنید عمل صالح و تلاش در عبادت را و تکیه و اتکال شما بر محبت و دوستى آل محمد صلى الله علیه و آله وسلم باشد و هم چنین رها نکنید محبت و دوستى آل محمد و تسلیم بودن در مقابل اوامر آنها را در حالى که تکیه و اتکال بر عبادت خود داشته باشید زیرا این دو با هم و همراه هم هستند و نمى شود یکى را بدون دیگرى پذیرفت»229. در روایتى از امام باقر علیه السلام وارد شده است: «به خدا قسم اگر سنگى ما را دوست بدارد خداوند آن را با ما محشور مى کند آیا دین چیزى غیر از دوستى است»230. پنج. حسینى بودن و حسینى ماندن «ان یجعلنى معکم فى الدنیا و الاخره و ان یثبت لى قدم صدق فى الدنیا و آلاخره و اسئله ان یبلغنى المقام (المحمود لکم عنداللّه )» ثابت ماندن در راه خدا، فریب دنیا و دنیا مداران با هر عنوان و گروه و شعارى را نخوردن و همیشه مراقب رفتار و گفتار و پندار خویش ماندن و پناه بردن به حضرت خداوند سبحان در مصون ماندن از کید و مکر شیطان و... بسیار سخت اما قابل دسترسى است و دین به ما مى آموزد که مسیر پرتلاطم بندگى خدا را همیشه با نور تقوى و هدایت چراغ هاى - ائمه معصومین علیهم السلام - و قرآن مجید باید طى کرد. چه بسیار کسانى که با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در جنگ ها بوده اند اما در پیروى ایشان باقى نمانده اند و دنبال دنیاى خویش رفته اند و ستم ها کردند و مسیرى منحرف را به نام حق ارائه نمودند. چه بسیار کسانى که در رکاب مولى الکونین حضرت على بن ابى طالب علیه السلام حضور داشته اند و به دفاع از وى پرداختند اما روزگارى نه چندان دور، در مقابل ایشان صف کشیدند و جنگ علیه ایشان آغازیدند... چه بسیار کسانى که مدعى انتظار حضرت بقیه اللّه الاعظم(عج) مى باشند و چون روح تقوى و عبودیت را در خود تقویت و پایدار نکردند در مقابل دولت عدالت وى به مقابله برخیزند و اصلاحات ایشان در حوزه دین و اندیشه دینى را بدعت و کفر بپندارند. پس حسینى بودن مهم است اما حسینى ماندن مهم تر است، حسینى بودن زیباست اما زیباتر آن است که حسینى بمانیم و حسینى بمیریم. فصل دوم تجلى برائت در زیارت عاشورا یک. کاربرد لعنت در قرآن مجید لعن در لغت به معناى راندن و دور کردن است231. و در قرآن مجید به صورت هاى گوناگون ارائه شده است. گاهى لعن در قرآن به صراحت از سوى خداوند آمده است و گاهى ملائکه و مردم نیز در زمره لعنت کنندگان یاد شده اند. گاهى لعن نسبت به روز قیامت و گاهى لعن با شدّت، در دنیا و آخرت مطرح شده است. گاهى لعن شوندگان به «عذابى عظیم» تهدید مى شوند و زمانى به «عذاب مقیم». «بى گمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفت آور آماده ساخته است»232. لعن از سوى خدا، فرشتگان و اولیاى الهى لعن و لعنت از صفات فعل خداست و به این معنا نیست که خداوند تنها با الفاظى خاص آنها را لعن کرده باشد بلکه دور شدن از رحمت الهى لعن است و سلب توفیق مى تواند مرحله رقیقى از لعنت باشد یعنى اگر خداوند کسى را به حال خود رها کند و فیض خاص خود را از او سلب کند او ملعون خداست233. اما لعن کردن از جانب خداوند و فرشتگان و پیامبران و اولیاء الهى با هم تفاوت دارد از آیات فوق به دست مى آید که خداوند، فرشتگان، پیامبران و اولیاى الهى و حتى کفار از لعن کنندگان بشمار مى روند لعن کردن خداوند با لعن کردن فرشتگان و مردمان متفاوت است، لعنت خداوند خواه در دنیا و خواه در آخرت همان عذاب و عقوبت است... و لعنت سایر لعنت کنندگان درخواست دورى از رحمت الهى است. ملائکه، اولیاى الهى و صالحان مؤمن جزو لعنت کنندگان هستند مقصود از لعنت آنان منحصر در این نیست که واژه لعن را بر زبان جارى کرده و بگویند «اللهمَّ اللعن فلانا»، زیرا لعن لفظى اگر چه در برابر دستورهاى خاصى که در برخى روزها و شب ها وارد است مانند اذکار مرسوم و معمول، عبادتى لفظى بشمار مى آید لیکن نمى تواند مصداق منحصر لعن باشد... ملائکه و مؤمنان کتمان کنندگان حق را با لفظ یا بدون آن همواره لعنت مى کنند. فرشتگان و مؤمنان همان گونه که مجارى فیض خاص و بهره هاى معنوى خداى سبحان اند مجارى قهر و غضب او نیز هستند و قهر و عذاب الهى به وسیله آنان خواه به صورت نفرین و خواه به صورت دیگر به ستمگران مى رسد و سبب مى شود که کتمان کنندگان حق از خیر دنیا و بهره آخرت محروم گردند234. الف. گروه هاى ملعون در قرآن گروه هاى زیر طبق آیات قرآن مجید، ملعون به شمار مى روند: - کتمان کنندگان حق235. - ستمکاران و کافران (کسانى که بعد از ایمان آوردن دوباره کفر ورزیده اند)236. - کشندگان و قاتلان مؤمنان237. - دروغگویان در شهادت حق و باطل و هدایت و ضلالت238. - ستمکاران239. - آزاردهندگان به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم، منافقین (زن و مرد) و کفار240 (برخى ویژگى هاى منافقان در آیات 68-61 آمده است). - پیمان شکنان، مفسدان و...241. - منافقان، بیماردلان و آزاردهندگان خداوند و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم و کافران242. - فسادکنندگان در زمین و قطع رحم کنندگان243. ب. معرفى هدایت شدگان قبل از لعنت شوندگان لعنت شوندگان معمولاً در این آیات بعد از هدایت شدگان و رستگاران معرفى شده اند. (یعنى خداوند در بیانى مؤمنان و صالحان را مورد رحمت خویش قرار داده و آنگاه به بیان لعنت بر دیگران پرداخته است). «إِنَّ اللّه وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ...»؛ «إِنَّ الَّذِینَ یُؤذُونَ اللّه وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّه فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ...»244. یا در سوره رعد «أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمى إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»؛ «الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِاللّه وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ»؛ «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَاللّه بِهِ أَنْ یُوصَلَ...»؛ «وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ و...»؛ «جَنّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیّاتِهِمْ وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ»؛ «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ»؛ «وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَاللّه مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَاللّه بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ»245. یا در سوره آل عمران «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاْءِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ. کَیْفَ یَهْدِی اللّه قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ...»؛ «أُولئِکَ جَزاؤهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَهَ اللّه وَ الْمَلائِکَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعِینَ»246. یا در سوره محمد صلى الله علیه و آله «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ»؛ «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ»؛ «أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللّه فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ»247. از مجموع آیات به دست مى آید که لعنت شدگان در آنها مربوط به زمانى خاص و یا گروهى خاص نمى باشند بلکه هر انسان حتى انسان مسلمان که چنین ویژگى هایى را دارا شود مستوجب عقاب و فرجام خواهد شد. اطلاق این آیات به طور کلى ستمگران و کتمان کنندگان حق را در هر زمان و مکانى که کتمان حقیقت صورت پذیرد، را در بر مى گیرد. لعنت خدا و لعن کنندگان به طور دائمى و همیشگى متوجه کسانى است که حقایق را کتمان مى کنند، زیرا در فعل آن، «یلعن» فعل مضارع است که استمرار را مى رساند و این بدترین مجازات است که ابدى بودن را مى رساند. در آیات دیگر نیز به نوعى خلود عذاب آنان تأکید شده است. «خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ...»248. کسانى که مشمول لعن خداى سبحان شود از نصرت و یارى دیگران بى بهره خواهند ماند و خوار و ذلیل خواهد شد و این خود عذابى است که بر ملعون نازل مى شود. «وَ مَنْ یَلْعَنِ اللّه فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً»249. تطبیق شجره ملعونه بر بنى امیه از زبان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم گویاى حقایق بسیارى است که در روایات متعدد مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است250. ج. روایات تفسیرى آیات لعنت در قرآن توجه به برخى روایات تفسیرى که به بیان مصادیق و موارد آیات فوق الذکر اشاره دارند: 1. «فَأَذَّنَ مُؤذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللّه عَلَى الظّالِمِینَ»251. این مؤذن در روایات اسلامى، غالباً به امیرمؤمنان على علیه السلام تفسیر شده است. حاکم «ابوالقاسم حسکانى» از دانشمندان اهل سنت به سند خود از ابن عباس نقل مى کند که على علیه السلام در قرآن نام هایى دارد که مردم آنها را نمى دانند از جمله «مؤذن» در آیه فوق، على علیه السلام است که این ندا را سر مى دهد و مى گوید: «الا لعنة اللّه على الذین کذبوا بولایتى و استخفوا بحقى» ؛ «لعنت خدا بر آنها باد که ولایت مرا تکذیب کردند و حق مرا کوچک شمردند»252. 2. در بیان امام صادق علیه السلام آمده است که فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى»253 به آنان که کتمان ولایت على علیه السلام کردند اشاره دارد254. که این بارزترین مصداق کتمان حقیقت است و در سرنوشت امت اسلامى بسیار تأثیرگذار بوده است. 3. در تفسیر على بن ابراهیم قمى روایت شده که آیه 52 و 51 سوره نساء: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ... أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللّه وَ...». اشاره به کسانى دارد که حق آل محمد را غصب نمودند و حسد بر آنان بردند255. 4. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «هرگاه از دانشمندى چیزى را که مى داند سؤال کنند و او کتمان نماید روز قیامت افسارى از آتش بر دهان او مى زنند»256. 5. در حدیثى از حضرت على علیه السلام پرسیدند: «بدترین خلق خدا بعد از ابلیس و فرعون و... کیست؟» امام در پاسخ فرمود: «آنها دانشمندان فاسدند که باطل را اظهار و حق را کتمان مى کنند و همان ها هستند که خداوند بزرگ درباره آنها فرموده: لعن خدا و لعن همه لعنت کنندگان بر آنها خواهد بود»257. 6. در حدیثى آزار و اذیت فاطمه علیهاالسلام آزار و اذیت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهشمرده شده است: «ان فاطمه بضعة منى یوذینى ما آذاها». و طبق آیه شریفه 57 سوره احزاب آزار دهندگان فاطمه زهرا علیهاالسلام، آزار دهندگان پیامبرند و آنان نیز ملعون به شمار مى روند. 7. «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزِیدُهُمْ إِلاّ طُغْیاناً کَبِیراً»258. مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر این آیه اشارتى دقیق ارائه کرده اند: حاصل معناى «و ما جعلنا الرویا التى اریناک الا فتنه للناس والشجرة الملعونه فى القرآن» این شد که ما شجره ملعونه در قرآن را قرار ندادیم مگر فتنه براى مردم و بوته امتحانى که یک یک مردم در آن آزمایش گردند و ما به همه آنان احاطه داریم... . به اعتراف بسیارى از مفسران، سیاق این آیات، سیاق تسلیت است، مى خواهد رسول گرامى صلى الله علیه و آله خود را تسلیت بگوید این فتنه ها که در رؤیا به تو نمودیم چیز تازه اى نیست بلکه سنت خداى تعالى همواره بدین منوال بر امتحان بندگانش جریان داشته است. روایات عامه و اتفاق احادیث خاصه تأیید مى کند، زیرا در آنها آمده که مراد از رؤیا در این آیه، خوابى است که رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره بنى امیه دیده و شجره ملعونه این دودمان است259. و نیز در تفاسیر روایى آمده است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در عالم رؤیا دیدند که بنى امیه بر بالاى منبرش رفته اند به همین خاطر اندوهناک شد. خداوند وحى فرستاد که غم مخور دنیایى است که به دست مى آورند (و در آخرت بهره اى ندارند)...260. در تفسیر مجمع البیان آمده است: «پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در خواب مشاهده کردند که بوزینه هایى بر منبر حضرت بالا و پایین مى روند و جست و خیز مى کنند پیامبر از این موضوع ناراحت شد و غم و اندوه او را فراگرفت و بعد از آن خنده به چهره مبارک پیامبر دیده نشد، تا این که از دنیا رحلت فرمود»261. سعیدبن یسار از امام باقر و امام صادق علیهم السلام روایت کرده که فرمودند شجره ملعونه در قرآن تأویلش بنى امیه است262. از منهال بن عمرو روایت شده است که: بر على بن حسین علیه السلام وارد شده پرسیدم: چگونه صبح کردى؟ فرمود: به خدا صبح کردم مثل بنى اسرائیل که در دست فرعونیان اسیر بودند و پسرانشان را مى کشتند و زنانشان را زنده مى گذاشتند کسى که بعد از پیامبر بهترین مردم است بر منبرها لعن مى شود، هر که ما را دوست بدارد حقش را کم مى دهند...263. و آیا اگر قرآن مجید این شجره خبیثه ملعونه را لعنت فرستاد مجوزى نمى شود که ما نیز این خاندان و خاندان هاى مانند مروان و زیاد را لعنت نمائیم؟ آیا این ادبیات قرآنى که خاندان خبیثه اى را لعنت فرمود و روایات مستند آن را تفسیر نموده اند، کافى نیست تا بدان استناد شود و چنین سخنى در لعن و برائت آن خاندان هاى پلید گفته شود؟ اگر چه حساب پاکان از خاندان بنى امیه و... از لعنت شوندگان جداست. در حادثه عاشورا چه گروهى، فرزند رسول خدا را به شهادت رساندند و آیا این شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام - که از اهل بیت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلمطبق شواهد تاریخى و تفسیرى به شمار مى رود - آزار رساندن به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهو خداوند به شمار مى رود یا خیر؟ و آیا این جریان مصیبت بار، قتل مؤمن محسوب مى شود یا خیر؟ آیا جریان قتل پاک باختگان و آزادگان در کربلا و حمله به مکه مکرمه و مدینه منوره و فساد در آنها، فساد فى الارض شمرده نمى شود؟ آیا طبق نصّ صریح قرآن مجید، قاتلان حسین علیه السلام ملعون به شمار نمى آیند و آیا لعن بر آنان به وسیله مؤمنان از صریح قرآن مجید به دست نمى آید؟!! «اللهم اللعن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد»؛ «إِنَّ الَّذِینَ یُؤذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ»264. دو. کارکرد سیاسى ـ اجتماعى لعن شاید این پرسش مطرح شود که در قرآن مجید آمده است که به خدایان کفار و مشرکان دشنام ندهید تا آنان خداى شما را دشنام ندهند و یا در نهج البلاغه امام على علیه السلام هنگامى که در جنگ صفین، لشکریانش در مقابل دشنام هاى لشکریان معاویه، زبان به دشنام آنان گشودند آنان را از دشنام دادن منع کردند و گفتند که: «انى اکره لکم ان تکونوا سبابین...»265؛ «من خوش ندارم شما دشنام دهنده باشید...». اما اگر کردارشان را توصیف و حالاتشان را بازگو مى کردید، به سخن راست نزدیک تر و عذرپذیرتر بود... پس چگونه است که در زیارت عاشورا این همه لعن و دشنام تکرار شده است؟ آن گونه که اشارت رفت در قرآن مجید نسبت به تحقیر و دشنام به خدایان و بتها تذکر داده شد و رفتار پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در طول زندگانى شریف شان نیز گویایى بیشترین احترام و اکرام حتى نسبت به مخالفان و دشمنان و مداراى با آنان بوده است و اگر انسانى چه مسلمان و چه غیرمسلمان به سخنان امام الموحدین على علیه السلام بنگرد این حقیقت را در مى یابد که آن حضرت نیز در کمال ادب و احترام با مخالفان سخن گفته اند و این اشاره که دستور به منع دشنام معاویه و یارانش داده اند خود نشان از آن روحیه والا دارد، اما در کنار همه این سخنان همانگونه که در بحث از لعنت در قرآن مجید گذشت یکى از واژگان قرآن مجید لعنت است و قرآن مجید گروه هایى را مورد لعن قرار داده است که گذشت. پس باید کوشید تا به این حقیقت پى برد که چرا خداوند سبحان در قرآن گروه هایى را مورد لعن قرار داده است و چرا در قرآن گروه هایى مورد لعنت لعنت کنندگان قرار مى گیرند، از آن سو، در روایات متعدد و معتبر از لسان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نسبت به افراد و گروه هایى این نفرین صادر شد و آنها ملعون شمرده شده اند که برخى از روایات اشاره مى شود و از جهتى دیگر در نهج البلاغه، امام على علیه السلام بارها نسبت به برخى، از این واژه به کار برده اند و این خود دلیل بر آن است که مى توان نسبت به گروه هایى که در قرآن مورد لعن قرار گرفته اند، نفرین و لعنت کرد و از سویى دیگر امامان علیهم السلام نسبت به گروه هایى که ستمگر بوده اند یا کتمان حقیقت کرده اند یا دین خدا را به بازى گرفته و در آن بدعت پدید آوردند و... لعنت کرده اند که برخى از آن موارد ذکر خواهد شد. و حتى در برخى روایات بر این عمل پاداش الهى وعده داده شده است که خود دلیلى بر صحت و تأیید این کار است. از جانبى دیگر دین اسلام، دینى اجتماعى است و اداره جامعه و مقابله با جریانات منحرف و رهبران باطل در همه جوانب نیاز است هم در بُعد اندیشه اى و هم در بُعد انگیزشى و عاطفى و هم در ابعاد سیاسى اجتماعى، که اثرات روانى لعن، یکى از موارد تأثیرگذار بر بُعد عاطفى و سیاسى اجتماعى است اگر چه باید مصالح اجتماعى و دینى در آن رعایت شود. نکته مهمى را نیز باید یادآور شد که این لعنت زمانى مى تواند از انسان صادر شود که لعنت کننده خود شریک صفت یا صفات لعنت شونده نبوده باشد، اگر لعنت کننده اى به زبان، گروهى را به جرم کتمان حقیقت یا ستمگرى یا... مورد لعن قرار دهد، در حالى که خود همان صفت را دارا باشد خود مشمول همان لعنت خواهد بود و در عذاب با آنان شریک خواهد شد. این نفرین نه تنها نباید، تنها لقلقه زبان باشد بلکه حکایت گر از روحیه خداباور و حق محور گردد و انسان را در مسیر رسیدن به کمال یارى رساند و جامعه را از پلیدى ها و زشتى ها و تباهى ها و ستمگریى ها و تعصب ها و خرافات و... نجات دهد، حقیقت و ژرفاى این نفرین طلب عذاب و دورى از رحمت حضرت ارحم الراحمین است و تأثیر اجتماعى آن، دورى مردم از افرادى است که به دروغ، خود را حق مدار و عدالت محور و شایسته جلوه مى دهند پس با این مقدمات اگر چه برخى از این اذکار از همه، صادر مى شود و حتى طبق آیات قرآن مجید کفار هم نسبت به هم لعنت مى فرستند266 اما باید به باطن و روح این نفرین و خاستگاه و اثرات متعدد آن توجه داشت و در زیارت عاشورا، یکى از زیباترین جلوه هاى برائت و لعنت، اشاره شده است که ستمگران و زمینه سازان و قاتلان و... ملعون و منفور شمرده شده اند. در ادعیه و زیارات و روایات معتبر شیعى از برخى از چهره هاى سیاسى مشهور و خلفاى سه گانه، هیچ گاه به نام نفرین و لعنت نشده اند و حتى در نهج البلاغه امام على علیه السلام از آنان به نام، اعتراض و شِکوهِ نمى کند - اگر چه معلوم است که اعتراض حضرت از چه کسانى است - بلکه بیشتر تلاش شده است تا معیار دوستى و دشمنى ارائه گردد و مفاهیمى که در آن بتوان به کمال انسانى دست یافت و راه رستگارى را طى کرد، مفاهیمى که نشانى حیات طیبه و پیروى درست از معارف دینى و آموزه هاى قرآنى را بیان نماید، و معیارهایى را در لعنت نمودن اشاره کرده اند که برآمده از آیات بَیّن و روشن و صریح قرآن مجید است. کتمان حق، ظلم و آزار بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، قتل مؤمن به عمد و... و مى توان از سیره آن بزرگواران آموخت که در پیروى از آنان، به نام و مصداق معیّن، از برخى شخصیت هاى صدر اسلام به نفرین برده نشود و رعایت این نکته، در حساسیت زدایى و حفظ اتحاد میان مسلمانان تأثیرگذار است اگر چه باید معیارها و مفاهیم را بدون کاستى و انحراف ارائه کرد تا نسل هاى آینده بر عمق مظلومیت شیعه و هر آنچه بر امامان معصوم علیه السلام رفته است آگاهى داشته باشند. لعنت در زبان قرآن، دورى از رحمت حضرت حق است که صفت فعل خداوند است که خواه در دنیا و خواه در آخرت، همان عذاب و عقوبت است... و لعنت سایر لعنت کنندگان درخواست دورى از رحمت خداست که اثر روانى در جامعه انسانى نیز دارد و موجب دورى و طرد شخص ملعون مى شود و شخص ملعون را از حیث اجتماعى، رسوا مى سازد. پس در لعنت تنها نفرین و ابراز تشفى و تنفر بدان نیست بلکه اعتراض به هر آنچه ستمگرى و کتمان حقیقت و... است. از روایات متعدد به دست مى آید که جریان لعن فرستادن و لعنت کردن، ریشه اى سیاسى - اجتماعى دارد یعنى بیشتر کارکرد آن در دنیا، کارکرد سیاسى - اجتماعى است اگر چه جنبه تأثیر روانى آن را نمى توان انکار کرد. در تاریخ حکومت معاویه، دستور ایشان به دشنام دادن بر على علیه السلام و آزار و اذیت یاران و دلدادگان ایشان، موجب پدید آمدن موجى از نفرت و خفقان در جامعه شد و چهره آن امام همام را نزد برخى ناآگاهان، زشت جلوه دادند که تا زمان عمرعبدالعزیز از دشنام دادن آن برگزیده خدا و جانشینان پیامبر جلوگیرى شد. (کتاب هاى تاریخى جملگى گزارش کرده اند) در جوامع امروزى نیز شعار مرگ بر... که در مبارزات سیاسى اجتماعى علیه کسانى داده مى شود نیز موجب نفرت و تأثیر روانى خاص در جامعه است. اگر این اعلام نفرت توسط گروه حق و جویاى حقیقت انجام شود موجب روشنگرى، بیدارى و توجه دادن به ابعاد سیاسى اجتماعى دین است. سه. تکرار لعن در زیارت عاشورا شاید چنین تصور شود لعن هاى خوانده شده در زیارت عاشورا یکسان، تکرارى و کم فایده است اما مى توان با توجهى بیشتر دریافت که این لعن ها چند گونه اند: الف. لعن بر ستمگران بر پیامبر اکرم و خاندان طاهرینش علیهماالسلام و اعلام برائت از آنان. ب. لعن بر یاران و همراهان و زمینه سازان این ستمگرى و برائت از آنان. ج. لعن بر قاتلان امام حسین و یاران فداکارش که در این بخش این نفرین به چند دسته بیان مى شود: 1. یزید 2. عبیداللّه بن زیاد 3. عمربن سعد 4. شمر 5. بنى امیه 6. آل مروان 7. آل زیاد 8. همراهان آنان 9. جنگجویان در این حادثه 10. تشویق و حمایت کنندگانشان 11. آماده سازان اسب و لشکر 12. و... نکته دیگر این است که در کلام عرب تکرار به چند قصد آورده مى شود. گاهى تکرار دلالت بر تأکید دارد یعنى با تکرار لفظ، گوینده عظمت و اهمیت آن مسأله را بیان مى کند و توجه مى دهد و در این زیارت شریفه نیز بدین گونه آمده است. گاهى تکرار دلالت بر تنوع دارد یعنى مفاهیم مختلفى را در آن مى توان به دست آورد و یکسان بودن از آن فهمیده نمى شود. شاید لعن و تبرى تکرار شود اما متعلق لعن و تبرى یکسان نیستند و افراد مختلف را در بر مى گیرند. گاهى تکرار دلالت بر تحذیر دارد یعنى گوینده مى خواهد به مخاطب خود پرهیز دهد که از آن مسأله خوددارى نماید و مواظب باشد که به دام نیفتد و عمق نفرت و دشمنى را مى رساند. پس بیان گوناگون این نفرین، تکرارى نیست که فایده اش ناچیز باشد بلکه آن هم در راستاى بیدارگرى مؤمنان و آزادگان و فراخوان به پرهیز از بیداد و بى دینى است. چهار. سازگارى موارد لعن در زیارت عاشورا با قرآن، نهج البلاغه و روایات در مباحث پیشین اشاره شد که در زیارت عاشورا به افراد و گروه هایى لعن شده است که به گونه اى تکرار و تأکید هم شده و به غیر از زبان لعن، اعلام برائت از آنان هم صورت گرفته است که بخش هایى از آن را آورده ایم. سؤال اینجاست که آیا ستمگران بر محمد و آل محمد مشمول لعن قرار مى گیرند؟ آیا طبق آیات قرآن مجید، ستمگران بر محمد و آل محمد ملعون به شمار مى روند؟ و آیا این لعن بر ستمگران بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم و خاندان طاهرینش خود اظهار حق و حقیقت و اعلام نفرت از ستمگر و ستمگرى نیست؟ آیا غصب خلافت على علیه السلام ظلم و ستم به شمار مى رود؟ خطبه سوم نهج البلاغه بیانگر عمق ظلم و ستمى است که بعد از رحلت جانسوز نبى مکرم اسلام صلى الله علیه و آله، بر امت اسلامى به ویژه امام على علیه السلام فرود آمده است. امام در آن خطبه پرشور مى فرمایند: «آگاه باشید به خدا سوگند! فلانى جامه خلافت را بر تن کرد در حالى که مى دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى، چون محور آسیاب است به آسیاب، که دور آن حرکت مى کند. او مى دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است و مرغان دور پرواز اندیشه ها، به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من رداى خلافت رها کرده و دامن جمع نموده، از آن کناره گیرى کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها براى گرفتن حق خود بپاخیزم؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکى که به وجود آوردند صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه مى دارد! پس از ارزیابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر دیدم پس صبر کردم در حالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با دیدگان خود مى نگریستم که میراث مرا به غارت مى برند تا این که خلیفه اول به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطاب سپرد... شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذیرند (و از خلافت معذور دارند) چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگرى درآورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند گردیدند... حکومت را به دست کسى سپرد که مجموعه اى از خشونت، سخت گیرى، و اشتباه و پوزش طلبى بود... سوگند به خدا، مردم در حکومت دومى به ناراحتى و رنج مهمى گرفتار آمده بودند و دچار دو رویى و اعتراض ها شدند و من در این مدت طولانى محنت زا و عذاب آور، چاره اى جز شکیبایى نداشتم تا آن که روزگار عمر هم سپرى شد. تا آنکه سومى به خلافت رسید دو پهلویش از پرخورى باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشوئى سرگردان بود و خویشاوندان پدرى او از بنى امیه بپا خاستند و همراه او بیت المال را خوردند و به باد دادند»267. در این خطبه سراسر شِکوهِ و فریاد مى توان دادخواهى از هر آنچه که بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بر وى گذشت را مشاهده کرد. اما امام على علیه السلام با بزرگوارى خود براى حفظ اسلام و سنت نبوى سکوت را بر مى گزیند گرچه این حادثه تلخ چون خارى در چشم و استخوانى در گلو بوده است. سخنان آن حضرت هنگام تدفین حضرت زهرا علیهاالسلام چه غمبار است. «از این پس اندوه من جاودانه و شبهایم شب زنده دارى است تا آن روز که خدا، خانه زندگى تو را براى من برگزیند. به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امت تو چگونه در ستمکارى و ظلم بر او اجتماع کردند از فاطمه بپرس و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر...»268. در جاى جاى نهج البلاغه این مظلومیت را مى توان دید و در دوران بیست و پنج ساله غصب خلافت مى توان آنچه ناشایستگى و بیراهگى و انحراف بود را مشاهده کرد. چگونه است که حکومت الهى و ساده و مردمى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به سلطنت اموى بدل مى شود؟ چه شده است که مروان و بنى مروان و برخى دشمنان قسم خورده اسلام از صاحبان انقلاب پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بشمار مى روند و على علیه السلام و سلمان و اباذر... نامحرمان دستگاه خلافت؟ چرا اسلام که هیچ تبعیضى در آن روا نیست و هیچ مسلمانى بر مسلمانى دیگر برترى ندارد باید به تبعیض و... آلوده گردد؟ چگونه است که برخى براى حفظ چند روزه قدرت به دروغ متوسل مى شوند و نگارش سخنان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را ممنوع مى کنند؟ و...؟!!! حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام در نهج البلاغه نسبت به خطر بنى امیه هشدار مى دهد و به ستمگرى هایش علیه دین و مردم، خبر مى دهد269. آگاه باشید همانا ترسناک ترین فتنه ها در نظر من، فتنه بنى امیه بر شماست، فتنه اى کور و ظلمانى که سلطه اش همه جا را فراگرفته و بلاى آن دامن گیر همه نیکوکاران است... فتنه هاى بنى امیه پیاپى با چهره اى زشت و ترس آور و ظلمتى مانند تاریکى عصر جاهلیت بر شما فرود مى آید270. پدیدار شدن حکومتى چون بنى امیه نتیجه رفتار غاصبانه خلفاى بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله است عدم ترویج صحیح اندیشه هاى دینى، عدم نشر مناسب و شایسته فرهنگ قرآنى، مشغول کردن مردم به جنگ هاى غیرضرورى و بسنده کردن به ظاهر قرآن و بازماندن از حقیقت و ژرفاى آن، منع کتابت حدیث، جلوگیرى از پرسش گرى و ایجاد فضاى خفقان و وحشت در جامعه، خشونت ورزى و مقابله تند و سخت با مخالفان، تلاش براى حفظ حکومت و قدرت به هر نحو ممکن و ادعاى تلاش در راه حفظ دین براى عوام، خانه نشین کردن على علیه السلام این مبلغ راستین اسلام و یاور بى بدیل پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و رشد جهالت و خرافات و تعصبات و بالاخص دنیاگرایى موجب شد تا مردم به حکومتى مانند معاویه و یزید تن دهند و گردن به فرمان آنان نهند. آیا هدر دادن زحمات بیست و سه ساله پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در این بیست و پنج سال مشاهده نمى شود؟ معناى سخنان امام على علیه السلام در این خطبه چیست؟ «آگاه باشید تیره روزى ها و آزمایش ها همانند زمان بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله، بار دیگر به شما روى آورد به خدایى که پیامبر را به حق مبعوث کرد سخت آزمایش مى شوید چون دانه اى که در غربال ریزند یا غذایى که در ریگ گذارند به هم خواهید ریخت، زیر و رو خواهید شد... آنان که سابقه اى در اسلام داشتند و تاکنون منزوى بودند بر سر کار آیند و آنها که به ناحق، پیشى گرفتند، عقب زده خواهند شد»271. 1. هنگامى که محمدبن ابى بکر به حکومت منصوب گردید نامه اى به معاویه نوشت که در آن به بیان فضائل امام على در جهاد و حلم و سبقت در اسلام و... و ذکر مطاعن و خباثت هاى معاویه اشاره کرد و در آن معاویه را «انت اللعین ابن اللعین» خطاب نمود. وقتى این نامه به معاویه رسید جوابیه اى نوشت که بخشى از آن چنین است: «هان اى پسر ابى بکر، اندیشه خود بنماى و اندازه و قدر خویش بشناس... این پدر تو بود که مهار سلطنت مرا زمینه سازى و اساس ملک مرا تثبیت کرد. اگر آنچه با على مى کنیم درست است پدرت اول این کاره بود و اگر ستم و جور است، پدرت اصل آن بوده و ما به یارى او این کار را کرده ایم، هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله وفات کرد پدر تو و فاروق او عمر، اول کسى بودند که حق وى گرفتند و مخالفت او نمودند، آنگاه او را به بیعت خود دعوت کردند و چون او تعلل کرد در صدد قتل او بر آمدند. پس تو اول پدرت را عیب جویى کن یا این حرف ها را ترک کن»272. 2. بلاذرى نیز نامه اى را از عبداللّه بن عمر (فرزند خلیفه دوم) به یزیدبن معاویه بعد از شهادت امام حسین علیه السلام نقل مى کند که فرازى از آن چنین است: «لقد عظمت الرزیة و جلت المصیبة و حدث فى الاسلام حدث عظیم و لایوم کیوم الحسین». اما یزید در پاسخ وى چنین نوشت: «بدان، آرزوى ما رسیدن به دنیا و زینت آن بوده است که رسیدیم، آرزوى ما رسیدن به خانه هاى بلند و قصرهاى رفیع و فرش هاى نفیس و... بوده است که براى ما آماده شد. اگر اینها حق ما بود و دیگران خواستند از دست ما به در آورند ما بر سر حق خود جنگ کردیم در این صورت کسى را بر ما اعتراضى نیست. اما اگر این حق دیگران بود و ما به ستم از ایشان ستاندیم، پس پدر تو اول کسى است که این عمل را سنت نهاده و این تظلم را بنا نهاده است اینها همه میوه آن تخمى است که او پاشیده و لقب بدى است که او بر خود بسته است»273. این موارد نمونه اى بود از آنچه که بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بر اسلام و خاندان نبوت گذشت و این مختصر تنها براى یادآورى عمق مظلومیت بوده است وگرنه حادثه جان سوزتر و شکننده تر از آن است که به قلم آید. برخى از روایات درباره ابوسفیان و معاویه در این جا آورده مى شود که در لسان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مورد لعن قرار گرفته اند: روایتى را صاحب الغدیر از عبداللّه بن عمر نقل کرده اند که روزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، ابوسفیان را دیدند که سواره و معاویه و برادرش دهانه کش و ستور رانند چون به آنها نظر افکندند فرمودند: «اللهم العن الراکب و القائد و السائق»274. و نیز از ابوذر غفارى نقل کرده که به معاویه گفت: از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در حالى که تو از کنارش مى گذشتى شنیدیم که فرمود: خدایا او را لعنت کن و او را جز با خاک گور سیر مگردان275. زندگى ابوسفیان و فرزندش چه قبل و چه بعد از اسلام آوردن ظاهرى، گویاى این حقیقت است که آنان اسلام را پوششى بر رفتار قدرت طلبانه خویش قرار داده بودند و مطالعه کتاب هاى تاریخى از شیعه و سنى ما را به این حقیقت رهنمون مى سازد. در ستمکار بودن و عدم اعتقاد و پاى بندى معاویه به اصول دین اسلام، مورخان و محققان بسیارى تحقیق و پژوهش و تأکید کرده اند و ما در این جا قصد بازشناسى یا رونمایى شخصیت ایشان را نداریم اما به برخى موارد از اقدامات ایشان که مستوجب لعنت است و در کلام امام حسین علیه السلام آمده است اشاره مى شود. «اى معاویه، تو و دوستان و یاران تو حزب و فرقه اى ستمکارید که دست دوستى بسوى شیطان دراز کرده اید، آیا تو قاتل «حجربن عدى» و یاران نمازگزار و خداپرست او نیستى؟ و این تو نبودى که پنجه ستمگرانه ات را به خون بندگان ستایشگر خداوند رنگین کردى؟ آنان پاک مردانى بودند که تن به زیر بار ستم و ستمکار نمى دادند. آیا تو کشنده «عمربن الحمق» همنشین پیامبر خدا نبودى؟ هیچ مى دانى خون چه نازنین مردى را بر خاک ریختى؟ اى معاویه تو چنین مردى را به خاک هلاکت افکندى در حالى که با او پیمان بستى و او را امان دادى! اى معاویه گویى تو از این امت نیستى و این امت هم از تو نیستند، آیا تو قاتل حضرمى نیستى؟ زیادبن سمیه به تو نوشت که حضرمى بر دین على بن ابیطالب است و تو در پاسخ او نوشتى که هر که بر روش على علیه السلام است او را از دم شمشیر بگذران و او هم به امر تو چنین کرد و خون پاک حضرمى و دیگر یاران على علیه السلام را بى رحمانه به خاک ریخت و پیکر آن آزاد مردان مسلمان را قطعه قطعه کرد... تو آنان را کشتى بى آنکه کسى را کشته باشند و با تو به جنگ و ستیزه برخیزند، تو آنان را نکشتى مگر این که ذکر فضائل ما را مى کردند و حق خاندان نبوت را بزرگ مى شمردند... من در این تجاوزها و ستمگرى هاى تو هیچ چیز نمى بینم مگر این که به خودت زیان مى رسانى و از دین محمد صلى الله علیه و آله بیزارى مى جویى و مردم را آزار مى دهى...»276. و شاید کمتر کسى باشد که در عدم ایمان ابوسفیان تردیدى داشته باشد به ویژه عملکرد او بعد از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله که شگفت آور است!! این سخن از ابوسفیان مشهور است که بعد از خلافت عثمان در جمع بنى امیه چنین گفت: «هان! اى بنى امیه چنان که گوى را در میدان مى ربایند، خلافت را بربائید و غنیمت شمرید سوگند به آن که ابوسفیان را سوگند بدان رواست، نه عذابى است و نه حسابى و نه بهشتى است و نه دوزخى، و نه حشرى است و نه قیامتى»277. و نیز از ایشان نقل شده است که پس از خلافت عثمان و امارت امویان به کنار قبر حمزه سیدالشهدا مى آمد و با پاى خود به قبر مبارک وى مى زد و مى گفت: اى ابوعماره! حکومتى را که دیروز بر سر آن با هم مى جنگیدیم و بر یکدیگر شمشیر مى کشیدیم، امروز در دست جوانان ماست که آن را به بازى گرفته اند278. داستان پسر هند مگر نشیندى که از او و سه کسِ او به پیمبر چه رسید پدر او دُر دندان پیمبر بشکست مادر او جگر عمِّ پیمبر بمکید او بناحق، حق داماد پیمبر بستاد پسر او سر فرزند پیمبر ببرید بر چنین قوم تو لعنت نکنى شرمت باد لعن اللّه یزید و على آل یزید279 همان گونه که گفته شد یزید فردى فاسق، شارب الخمر و... بود که در دوران سه ساله حکومت خویش غیر از حادثه کربلا، حمله به مدینه و حلال شمردن نوامیس مردم و حمله به مکه و خانه کعبه را در پرونده حکومتى اش دارد همین شعر خود بر عدم دین دارى و ارتداد یزید کافى است که یزید در مجلس خویش چنین گفت. لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحى نزل لست من خندف ان لم انتقم من بنى احمد، کان فعل ان یکن احمد حقا مرسلا لم یکن عترته اللّه خذل280 پنج. کاربرد لعنت در روایات امام رضا علیه السلام به ریان بن شبیب فرمود: «اگر مى خواهى مسرور شوى تا با پیامبر صلى الله علیه و آلهدر غرفه هایى که در بهشت بنا شده باشى، قاتلین حضرت سید الشهداء را لعنت کن»281. حنان بن سدیر مى گوید پدرم از امام باقر علیه السلام درباره آن دو پرسید حضرت فرمود: «هیچ عضوى از خاندان ما از دنیا نرفت مگر اینکه بر آن دو غضبناک بود و ما زندگان از عترت پیامبر نیز بر آن دو خشمگین هستیم و سیره اهل بیت چنین است که این تنفر و غضب را هر بزرگترى به کوچکترش سفارش مى کند زیرا آن دو در حق ما ستم روا داشتند»282. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «اى داود، خدا قاتل حسین علیه السلام را لعنت کند، هیچ بنده اى نیست که آب بنوشد و به یاد تشنگى حضرت سیدالشهدا علیه السلامبیفتد و کشنده او را لعن کند مگر این که خداوند تبارک و تعالى براى او صدهزار حسنه بنویسد و صدهزار گناه از او محو کرده و صدهزار درجه براى او زیاد کند و مثل این مى ماند که صدهزار بنده در راه خدا آزاد کرده است و در روز قیامت حق تعالى او را با قلبى آرام و مطمئن محشور مى کند»283. روایتى در خصال شیخ صدوق از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به نقل از پیامبراکرم صلى الله علیه و آله وارد شده است که فرمودند: «شش گروه مورد لعنت خداوند و پیامبران مستجاب الدعوة قرار گرفته اند که عبارتند از: تغییردهنده کتاب خدا، تکذیب کننده قدر الهى، مخالف و تغییر دهنده سنت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، هتک کننده حرمت ذریه و عترت من، کسى که به زور و ستم به قدرت برسد تا آنان را که خدا خوار کرده، عزت بخشد و آنان که عزت بخشیده را خوار نماید، آن کس که غنیمت بیت المال مسلمانان را به خود اختصاص مى دهد و آن را حلال نماید»284. در نهج البلاغه، على علیه السلام در پاسخ به اعتراض اشعث، وى را چنین خطاب کرد: «چه کسى تو را آگاهاند که چه چیزى به سود، یا زیان من است؟ لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان بر تو باد اى متکبر متکبرزاده اى منافق پسر کافر»285. اشعث از شخصیت هاى مشهور هزار چهره عرب است که در مدت عمر خویش به خاطر دنیاطلبى مواضع عجیبى اتخاذ کرده است که کتاب هاى تاریخى به طور مفصل بدان پرداخته اند. و یا امام على علیه السلام به مغیره پسر اخنس که یکى از منافقان بود و در زمان عثمان به حکومت عثمان راه یافته بود در مشاجره اى چنین گفت: «اى فرزند لعنت شده دم بریده، و درخت بى شاخه و ریشه، تو مرا کفایت مى کنى؟ به خدا سوگند! کسى را که تو یاور باشى خدایش نیرومند نگرداند...»286. و یا در خطبه 98 چنین مى فرماید: «سوگند به خدا! بنى امیه چنان به ستمگرى و حکومت ادامه دهند که حرامى باقى نماند جز آن که حلال شمارند و پیمانى نمى ماند جز آن که همه را بشکنند و هیچ خانه و خیمه اى وجود ندارد جز آن که ستمکارى آنان در آنجا راه یابد... در حکومت بنى امیه، هر کس به خدا امیدوارتر باشد بیش از همه رنج و مصیبت بیند...»287. امام علیه السلام در آخرین روزهاى حیات نورانى شان، در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان که ضربت خورد فرمود: «همان گونه که نشسته بودم خواب چشمانم را ربود. رسول خدا صلى الله علیه و آلهرا دیدم، پس گفتم اى رسول خدا! از امت تو چه تلخى ها دیدم و از لج بازى و دشمنى آنها چه کشیدم! پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: نفرین شان کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جاى من شخص بدى را بر آنها مسلط گرداند»288. امام على علیه السلام در خطبه اى به دستور و اجبار معاویه به دشنام گویى و برائت از ایشان اشاره مى کند و مى فرماید: «آگاه باشید! به زودى معاویه شما را به بیزارى و بدگویى من وادار مى کند، بدگویى را به هنگام اجبار دشمن اجازه مى دهم که مایه بلندى درجات من و نجات شماست اما هرگز در دل از من بیزارى نجوئید که من بر فطرت توحید تولد یافته ام و در ایمان و هجرت از همه پیشقدم تر بوده ام»289. از این سخنان آشکار مى شود که دشنام به حضرتش و اعلام برائت از ایشان، امرى حکومتى بوده و به اجبار صورت مى پذیرفته است و این که برائت، امرى قلبى است همانگونه که محبت و ولایت امرى قلبى و درونى است و ضرورت برائت از دشمنان دین و ستمگران، در اساس، برآمده از قلبى پاک و ایمانى راسخ و اعتقادى صحیح است و حتى بدون ابراز آن، قلب و باطن انسان مؤمن مستقر است اگر چه به خاطر رعایت برخى ضرورت ها خلاف آن بگوید. و از این سخنان در مجموعه سخنان امام على علیه السلام فراوان یافت مى شود لیکن به مقدار میسور از آن به مناسبت بیان شد. درباره لعنت بر زمینه سازان و حامیان و پیروان آن ستمگران - که در زیارت عاشورا آمده است - به اختصار اشاره مى شود. امام على علیه السلام در نهج البلاغه مى فرمایند: «اى مردم همانا مردم را رضامندى و بیزارى به هم گرد مى آورد. ناقه صالح را یک نفر پى کرد ولى خدا همه آنها را عذاب کرد چون همه بدان رضایت داشتند»290. خداوند سبحان فرمود: «فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ»291. امام على علیه السلام فرمود: «آن که از کار مردمى خشنود باشد چونان کسى است که همراه آنان بوده و هر کسى که به باطلى روى آورد دو گناه بر عهده او باشد گناه کردار باطل و گناه خشنودى به کار باطل»292. امام صادق علیه السلام از امام على علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «آن که مرتکب ستم شده و آن که از کار وى ابراز رضایت کرده و آن که وى را یارى داده، هر سه شریک هستند»293. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «در قیامت منادى صدا مى زند کجایند یاران ستمگران و آنان که در دواتشان لیقه نهادند و یا کیسه زر براى ایشان بستند یا براى آنان قلمى به دوات آغشتند پس این که با همان ستمگران محشورشان کنید»294. بى تردید، دعاى مأثور امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه - که از لحاظ سندى و متن کاملاً وثاقت دارد - به عنوان تأیید و تأکید بیشتر مى تواند مورد تأمل و توجه قرار گیرد: «خدایا دشمنان آنان را از گذشتگان و آیندگان، و کسانى را که به دشمنى این قوم رضا داده اند و همه هم کیشان و پیروان آنان را لعنت فرست»295. در این فراز کوتاه امام سجاد علیه السلام به چند گروه اشاره دارند: 1. درخواست لعن براى دشمنان محمد صلى الله علیه و آله و آل محمد علیهم االسلام از نخستین تا آخرین. 2. درخواست لعن براى آنان که راضى به اقدامات دشمنان محمد صلى الله علیه و آله و آل محمد علیهم االسلام بوده اند و هستند. 3. پیروان و حمایت کنندگان از دشمنان و مخالفان محمد و آل محمد. این تعبیر به نیکویى در زیارت مأثور عاشورا به چند بیان و آشکار آمده است و محققان و اندیشمندان باید زوایاى آن بحث را روشن سازند چرا که این زیارت روشنگر راهى است که در آن انسان شیعى، کینه و نفرت خویش را از ستمگران و غاصبان پیروان و حامیان جاهل آنان ابزار مى دارد، و با تأمل و اندیشه در آن مى توان، تأثیرى شگرف در اندیشه سیاسى - اجتماعى و انگیزه شیعى را بازشناسى کرد که سلامت در انگیزه و اندیشه و خدایى بودن آن بسیار ارزشمند و مؤکد است. سخن پایانى صحت صدور زیارت عاشورا و اتقان متن آن، در دو حوزه ولایت و برائت، از بزرگ ترین آموزه هاى دینى است. سلام دادن و نفرین فرستادن نیز، گویاى جهت گیرى ارزشى انسان و جبهه گیرى آن مى باشد. سلام ها و ادعیه زیارت عاشورا مفاهیم بلند ارزشى و آرمان والاى انسان الهى را نشان مى دهد، آرزوى حضور در دولت کریمه حضرت قائم(عج)، آرزوى زندگانى و مرگى چون زیستن و مردن محمد و آل محمد صلى الله علیه و آله، آرزوى رسیدن به مقام محمود، آرزوى پایدارى بر دین و حسینى بودن و حسینى ماندن، انتظار رسیدن به شفاعت امام حسین علیه السلام و... دریایى از خودسازى، الهى شدن و خداگونگى،... را نشان مى دهد. و در کمال بیان حق و صدق و دین، روح مبارزه و جهاد را نیز زنده نگه مى دارد. روایات فراوان در بیان پاداش و فضلیت زیارت امام حسین علیه السلام و تأکید و عدم تقیید آن به زمان خاص و یا مکان خاص و یا با الفاظى خاص، خود گویاى عظمت این زیارت است. به واعظان و سخنوران و مداحان گرامى پیشنهاد مى شود که بر پایه ادبیات زیارت عاشورا، در نام بردن برخى از شخصیت ها در لعن و نفرین و تبرى، خوددارى نمایند و موجب تفرقه و تشتت و نیز خشونت دیگران نشوند و همانند کلام متین امیر بیان و پیشواى متقیان امام على علیه السلام، حرمت برخى از شخصیت ها را مراعات نمایند اما درباره عده اى دیگر مى توان به صراحت سخن گفت و آن انگیزه و اندیشه حاکم را به روشنى مورد نقد و داورى قرار داد و حتى متجاهران به فسق و فجور به نام مورد لعن و نفرین و تبرى قرار گیرند. جامعه اسلامى بالاخص قشر فرهیخته حوزوى و دانشگاهى مى تواند در پرتو این زیارت بزرگ در اندیشه و انگیزه، درس آموز مدرسه کربلا و زیارت عاشورا باشد زیستن و گریستن، اندیشیدن و فریاد زدن، دوست داشتن و نفرت ورزیدن و بالاخره مانند شدن را، بازکاوى نمایند و زمینه هاى رسیدن به مقام ولایت اهل بیت علیه السلام را، - فارغ از شعار دادن و هیاهوهاى برخى مدعیان و ناآگاهان و خرافه پرستان - آماده نمایند. از خداوند سبحان عاجزانه استدعا داریم تا این نوشتار کوتاه را ذخیره اى براى یوم الحساب قرار داده، و ما را از شفاعت حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام و یاران فداکارش بهره مند فرماید و به لطف لایزال خویش از ما بپذیرد. کتابنامه 1. قرآن کریم، ترجمه دکتر رضایى اصفهانى. 2. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، الهادى ، چاپ اول، 1379 ش. 3. نهج البلاغه، صبحى صالح، قم، دارالهجره، چاپ اول، 1419 ق. 4. نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1407 ق. 5. صحیفه کامله سجادیه، ترجمه حسین استادولى، قم، الهادى، چاپ اول 1384 ش. 6. اخبار الدخیله، محمدتقى شوشترى، تهران، صدوق، چاپ دوم، 1401 ق. 7. از این صبح روشن، سیدمحمدحسن مؤمنى، قم، دلیل ما، چاپ اول 1374. 8. اصول کافى، ابن جعفر محمدبن یعقوب کلینى، ترجمه محمدباقر کوه کمره اى، تهران، اسوه، چاپ دوم، 1372 ش. 9. البلد الامین و الدرع الحصین، تقى الدین، ابراهیم بن على العاملى الکفعمى، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، چاپ اول 1418 ه .ق. 10. الدرالمنثور فى التفسیر بالمأثور، جلال الدین سیوطى، بیوت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1411 ه.ق. 11. الدره البیضاء فى شرح زیارت العاشورا، سیدعزیزاللّه امامت کاشانى، کاشان، مجمع متوسلین، چاپ اول، 1378 ش. 12. الرجال، ابن غضائرى، تحقیق سید محمدرضا حسینى جلالى، دارالحدیث، چاپ اول، 1422 ق. 13. الرجال الطوسى، ابى جعفر محمدبن حسن الطوسى، تحقیق جواد قیومى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ اول، 1415ه .ق. 14. الغدیر، عبدالحسین امینى، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، چاپ اول، 1414. 15. الفهرست، شیخ الطائفه ابى جعفر محمدبن حسن الطوسى، تحقیق جواد قیومى، قم، نشر الفقاهه، چاپ اول، 1417 ق. 16. المزار الکبیر، محمدبن جعفر المشهدى، تحقیق جواد قیومى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ اول 1419 ه . ق. 17. المصباح فى الادعیه و الصلوات و الزیارات، تقى الدین ابراهیم بن على العاملى الکفعمى، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، چاپ اول 1414 ه .ق. 18. المفردات فى غریب القرآن، حسین بن محمد راغب اصفهانى، بیروت، نشر دارالقلم، چاپ اول، 1416 ق. 19. المیزان فى تفسیر القرآن، محمدحسین طباطبائى، بیروت، مؤسسه الاعلمى، 1403 ق. 20. امالى، شیخ صدوق، ترجمه محمدباقر کمره اى، تهران، کتابچى، چاپ ششم، 1376 ش. 21. بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، محمدباقر مجلسى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ دوم 1403. 22. تاریخ طبرى، جعفربن محمدبن جریر طبرى، (310 ـ 224) 23. ترجمه تفسیر المیزان، علامه سید محمد حسین طباطبایى، ترجمه موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى. 24. تفسیر تنسیم، عبداللّه جوادى آملى، قم، اسراء، چاپ اول 1378. 25. تفسیر عیاشى، ابونصر محمدبن مسعودبن عیاش السلمى سمرقندى، تهران، مکتبه العلمیه، الاسلامیه. 26. تفسیر قمى، على بن ابراهیم قمى، تحقیق محمد صالحى اندیمشکى، قم، ذوى القربى، چاپ اول، 1428 ق. 27. تفسیر مجمع البیان، ابو على فضل بن حسن طبرسى، بیروت، دارالفکر، 1414 ه.ق. 28. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوازدهم، 1374 ش. 29. تفسیر نور الثقلین، عبدعلى بن جمعه حویزى، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1373 ش. 30. خصال، شیخ صدوق، ترجمه کمره اى، تهران، کتابچى، چاپ چهارم، 1362 ش. 31. دیوان حافظ شیرازى، براساس نسخه علامه قزوینى، تهران، شرکت چاپ و نشر، 1380 ش. 32. رجال الکشى، ابى جعفر محمدبن حسن الطوسى، تحقیق محمدتقى فاضل میبدى، سیدابوالفضل موسویان، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ اول 1382. 33. رجال النجاشى، ابى العباس احمدبن على النجاشى، تحقیق محمد جواد نایینى، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، 1408 ه .ق. 34. زیارت در پرتو ولایت، زهره صفاتى، قم، اسماعیلیان، چاپ اول 1376 ش. 35. سیماى فرزانگان، جعفر سبحانى، قم، موسسة الامام الصادق علیه السلام، چاپ اول، 1380. 36. شرح زیارة عاشورا، حبیب اللّه شریف الکاشانى، تحقیق نزار حسن، قم، مکتبه دارالانصار، چاپ اول، 1422 ه .ق، 1381 ش. 37. فروع کافى، کلینى، قم، انصاریان، چاپ اول، 1426 ق. 38. فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ترجمه على مؤیدى، قم، معروف، 1377 ش. 39. فلسفه زیارت (شرح و تحقیق زیارت القبور فخر رازى)، شرح و تحقیق احمد عابدى، بنیاد نهج البلاغه، قم، زائر، چاپ اول، 1376 ش. 40. قاموس الرجال، محمدتقى شوشترى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1415 ه .ق. 41. کامل الزیارات، ابن قولویه، ترجمه ذهنى تهرانى، تهران، طلوع آزادى، چاپ اول، 1377. 42. کامل الزیارات، ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولویه قمى، مقدمه على اکبر غفارى، تهران، صدوق، چاپ اول، 1375 ش. 43. کشف الغمه فى معرفه الائمه، ابى الحسن على بن عیسى الاربلى، تحقیق على فاضلى، قم، مجمع العاملى، لاهل البیت علیه السلام، چاپ اول، 1426 ه .ق. 44. لسان العرب، ابن منظور، قم، نشر ادب الحوزه، 1405 ق. 45. مثنوى معنوى، جلال الدین محمد بلخى، تهران، علمى، چاپ ششم، 1374 ش. 46. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ابوعلى الفضل بن الحسن طبرسى، بیروت، دارالفکر، 1414 ق. 47. مصباح الزائر، سید على بن موسى بن طاووس، تحقیق مؤسسه آل البیت، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ دوم، 1417 ه .ق. 48. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، شیخ الطائفه ابى جعفر محمدبن الحسن الطوسى، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، چاپ اول 1411 ه .ق. 49. معجم رجال الحدیث، سیدابوالقاسم، خویى، مرکز النشر الثقافه الاسلامیه، 1413 ه .ق. 50. مقامات اولیاء، سیدمجتبى حسینى، تهران، کتاب نیستان، چاپ اول، 1379 ش. 51. منتهى المقال، ابوعلى، محمدبن اسماعیل مازندرانى، قم، مؤسسه آل البیت الاحیاء التراث، 1416ق. 52. من لایحضره الفقیه، ابى جعفر محمدبن على ابن بابویه الصدوق، تحقیق على اکبر غفارى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ دوم. 53. موسوعه زیارات المعصومین، مؤسسه الامام الهادى، قم، مؤسسه الامام المهدى، 1425 ق. 54. موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام، معهد تحقیقات باقر العلوم علیه السلام، محمود شریفى و همکاران، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ش. 55. نشان از بى نشان ها، على مقدادى اصفهانى، تهران، جمهورى، چاپ 24، 1383 ش. 56. نهج الحق و کشف الصدق، حسن بن یوسف المطهر الحلى، بیروت، دارالکتاب اللبنانى، چاپ 1982 م. 57. وسائل الشیعه، حر عاملى، بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، چاپ ششم، 1412. 58. فصلنامه علوم حدیث، شماره 44 (سال یازدهم، شماره سوم، پاییز 85) مقاله وجوه تضعیف و تصحیح اسناد زیارت عاشورا، محمد حسن محمدى مظفر.     پی نوشت ها : 1. قاموس الرجال، علامه محمد تقى شوشترى، ج 3، ص 632، شماره 2385. 2. «فقال: لایذکر فى کتاب الا ما وقع له من جهة الثقات من اصحابنا»، مقدمه کامل الزیارات، ابن قولویه. 3. «روى عن سلمه بن خطاب و روى عنه ابوالقاسم جعفربن محمد، (التهذیب: الجزء 6، باب فضل زیارة ابى محمد الحسن بن على علیه السلام الحدیث 85) و کامل الزیارات: الباب 2، فى ثواب زیارة رسول اللّه صلى الله علیه و آله، الحدیث 11 و 12 و 13 و 14 و فى التهذیب: الجزء 6، باب فضل زیارة ابى عبداللّه الحسین علیه السلام الحدیث 92، و باب حد حرم الحسین علیه السلام، الحدیث 132»، (معجم رجال الحدیث، خویى، ج 7، ص 196). 4. «حکیم بن داود مجهول لم اقف على حاله فى الرجال مثل الطوسى و النجاشى الاّ ان فى روایة مثل هذا الشیخ (ابن قولویه) عنه نوع دلالة عَلى حُسن حاله»، (شرح زیارت عاشورا، حبیب اللّه کاشانى، ص 27). 5. «و على هذا فإن شهادة المؤف على وثاقة جمیع رواة کتابه غیر تامّه غیر أن مقتضى صون کلام ابن قولویه عن الاخبار على خلاف الواقع ان تحمل شهادته على ارادة مشایخه فقط»، اصول علم الرجال، داورى، ج 1، ص 323. 6. معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 50. 7. «ضعفه القمیون بالغلو و کان ابن ولید یقول: إنه کان یضع الحدیث واللّه اعلم»، رجال، نجاشى، ص 348. 8. «ضعیف یروى عن الضعفاء و یجوز أن یخرج شاهداً تکلم القمیون فیه بالردّ و استثنوا من نوادر الحکمه ما رواه»، الرجال، ابن غضائرى، ص 94، تحقیق سید محمد رضا حسینى جلالى. 9. «و اما خبر صلاة یوم غدیر خم و الثواب المذکور فیه لمن صامه فإن شیخنا محمدبن الحسن کان لا یصححه و یقول إنه من طریق محمدبن موسى الهمدانى و کان کذابا غیر ثقه و کل ما لم یصححه ذلک الشیخ و لم یحکم بصحته من الاخبار فهو عندنا متروک غیر صحیح»، (من لا یحضره الفقیه، الصدوق، تصحیح على اکبر غفارى، ج 2، ص 90، ذیل الحدیث 1817). 10. الفهرست، شیخ طوسى، صص 123، 130 و 222. 11. «و تقدم فى ترجمه سعدبن عبداللّه بن ابى خلف: إن الصدوق قدس سره لم یرو من کتاب المنتخبات ما رواه محمدبن موسى الهمدانى و إنما روى عنه الکتاب مما عرف طریقه من الرجال الثقات. و تقدم فى ترجمه محمدبن احمدیحیى ان ابن ولید استثنى من روایاته ما یرویه محمدبن موسى الهمدانى و تقدم فى ترجمه زید النرسى و زید الزراد: إن ابن الولید قال ان کتابیهما من وضع محمدبن موسى الهمدانى»، (معجم الرجال الحدیث، خویى، ج 18، ص 297). 12. «بقى هنا امور: الاول ان ظاهر کلام النجاشى التوقف فى ضعف محمدبن موسى و وضعه الحدیث، حیث نسب ذلک إلى القمیین و ابن الولید ثم عقبه بقوله واللّه أعلم و لکنه قد مرّ ترجمة محمدبن احمدبن یحیى حکایته عن ابن الولید استثناؤ ما یرویه عن محمدبن موسى الهمدانى و ظاهر کلامه إنه ارتضاه و لا یخلوا الکلامان من التهافت. الثانى: الذى یظهر من مجموع الکلمات أن الاساس فى تضعیف الرجل هو ابن الولید و قد تبعته على ذلک الصدوق و ابن نوح و غیرهما و هذا یکفى فى الحکم بضعفه»، معجم رجال الحدیث، خویى، ج 18، ص 298. 13. رجال، ابن غضائرى، ص 62. 14. سیماى فرزانگان، ج 2، ص 504. 15. «محمدبن خالدبن عمر الطیالسى منسوب به طیالس التمیمى، ابوعبداللّه کان یسکن بالکوفه فى صحرا جرم، لهکتاب نوادر»، (رجال، نجاشى، ص 340). 16. «یکنى ابوعبداللّه روى عنه حُمید اصولاً کثیراً». «له کتاب من اصحاب ابى جعفر علیه السلام»، (رجال، شیخ طوسى، ص 441 ؛ الفهرست، شیخ طوسى، ص 228). 17. معجم رجال الحدیث، خویى، ج 17، ص 75. 18. «انّ الروایه الاجله عنه دلیل الاعتماد»، شرح زیارت عاشورا، حبیب اللّه الکاشانى، ص 28. 19. ج 1، ص 278 باب تطهیر الثیاب. 20. اصول علم الرجال، داورى، ج 1، ص 236. 21. «ثقه کوفى نخعى عربى»، الفهرست، طوسى، ص 140. 22. «له کتاب، روى عن ابى عبداللّه »، الرجال، طوسى، ص 337. 23. «کوفى، نخعى، عربى،ثقه، روى عن ابى عبداللّه و ابى الحسن علیه السلام له کتاب یرویه جماعات من اصحابنا»، الرجال، نجاشى، ص 189. 24. فوائد الرجالیه، سید بحرالعلوم، ج 3، ص 40. 25. معجم رجال الحدیث، خویى، ج 8، ص 365. 26. از این صبح روشن، سید محمد حسن مؤنى، ص 193. 27. اصول علم الرجال، داورى، ج 1، ص 137. 28. همان، ج 2، ص 439. 29. از این صبح روشن، سید محمد حسن مؤنى، ص 175. 30. «له کتاب»، الفهرست، طوسى، ص 147. 31. «من اصحاب ابى عبداللّه علیه السلام»، الرجال، طوسى، ص 388. 32. «قیل إنه روى عن ابى عبداللّه علیه السلام واللّه اعلم، له کتاب یرویه جماعه»، الرجال، نجاشى، ص 200. 33. معجم رجال الحدیث، خویى، ج 10، ص 84. 34. شرح زیارت عاشورا، میرخانى، مقدمه. 35. الرجال، طوسى، ص 262. 36. الرجال، طوسى، ص 140. 37. اصول علم الرجال، داورى، ج 2، ص 323. 38. رجال، کشى، صص 417-416. 39. «قال النجاشى: محمدبن الحسن بن احمدبن ولید ابوجعفر شیخ القمیین و فقیههم و متقدمهم و أوجههم و یقال إنه نزلقم و ما کان أصله منها، ثقة ثقة عین مسکون إلیه، له کتب منها تفسیر القرآن و کتاب الجامع»، رجال، ج 2، شماره 1043. 40. «قال الشیخ 708 محمدبن الحسن بن الولید القمى جلیل القدر عارف بالرجال موثوق به له کتب جماعه... و عدّه فى رجاله فیمن لم یروا عنهم علیهم السلام (23) قائلاً: محمدبن الحسن بن احمدبن الولید القمى جلیل القدر، بصیر بالفقه ثقه، یروى عن الصفار و سعد روى عنه التعلکبرى و ذکر إنه لم یلقه لکن وردت علیه اجازته على ید صاحبه جعفربن الحسن المؤن یجمیع روایاته اخبرنا عنه ابوالحسین بن ابى جید بجمیع روایاته»، (معجم رجال الحدیث، خویى، ج 16، ص 220). 41. «قال النجاشى: محمدبن الحسن بن فروخ الصفار مولى عیسى بن طلحه بن عبیداللّه بن السائب بن مالک بن عامر الاشعرى، ابوجعفر الاعرج کان وجهاْ فى أصحابنا القمیین ثقه، عظیم القدر راجحاً قلیل السقط فى الروایة له کتب...»، الرجال، النجاشى، ص 252، شماره 949. 42. معجم رجال الحدیث، خویى، ج 16، ص 263. 43. «ثقة له کتاب ذکره الشیخ فى رجاله فى أصحاب الرضا علیه السلام 3 و قال النجاشى: احمدبن محمدبن عیسى... یکنى ابوجعفر و قال الکشى: ... ابوجعفر رحمه الله شیخ القمیین و وجیههم و فقیههم غیر مدافع و کان ایضاَ الرئیس الذى یلقى السلطان و لقى الرضا علیه السلام»، (الرجال، النجاشى، ج 1، ص 217 ؛ معجم رجال الحدیث، خویى،3، ص 86). 44. «ثقه صحیح کوفى مولى المنصور»، الرجال، طوسى، ص 364. 45. «من اصحاب الرضا علیه السلام»، همان، ص 377. 46. «له کتاب فى الحج»، الفهرست، ص 20/215. 47. الفهرست، ص 121/236. 48. «کان من صالحى هذه الطائفه و ثقاتهم، کثیرالعمل»، الرجال، نجاشى، ص 330. 49. «لایعارض التضعیف المنسوب إلى ابن الغضائرى توثیق على بن ابراهیم لماعرفت غیر مرّة من ان نسبة الکتاب إلى ابن الغضائرى لم تثبت فالرجل من الثقات»، معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 85. 50. «الکوفى مات فى حیاة ابى عبداللّه علیه السلام»، الرجال، طوسى، ص 302. 51. ج 1، 198/78. 52. ح 7، ص219. 53. کافى، ج 2، ص 144، حدیث 6. 54. «یروى عنه ابن مسکان التهذیب، ج 1، 198/78 و ابن ابى عمیر (الامالى، 7/219) و فى الکافى باب المصافحه عنه عن الباقر علیه السلام یا مالک انتم شیعتنا (الکافى، ج 2، 6/144) هذا و عن العلامة و الشهید فیما إذا مات الکافر و خلف اولاداً صغاراً و ابن أخ و ابن اخت و صف حدیثه بالصحه (مختلف الشیعه، 740 و الدروس الشرعیه، 345/2»، (منتهى المقال، شیخ محمدبن اسماعیل مازندرانى، ج 5، صص 273-272). 55. «و الظاهر وقوع التحریف فى سنده فقد عرفت أن الشیخ فى الرجال قال: مات فى حیاة الصادق علیهم السلام فکیف روى عن یونس؟ و رواه توحید الصدوق عن الکلینى مثله... . اقول أن ما فى الکشى «مالک بن اعین الجهنى هو ابن اعین» محرّف «مالک الجهنى هو ابن اعین» کما ان قوله «بصرى» محرّف «کوفى» کما عرفته من المشیخة». 56. «اقول هذا مالک الجهنى هو مالک بن اعین الجهنى المتقدم». 57. «روى مالک بن اعین الجهنى عن ابى عبداللّه علیه السلام و روى عنه حنان بن سدیر کامل الزیارات: الباب 27 فى بکاء الملائکه على الحسین علیه السلام الحدیث 15، و عدّه البرقى فى اصحاب الباقر علیه السلام و اخرى فى اصحاب الصادق علیه السلاممضیفاً على العنوان فى الثانى قوله «عربى، کوفى». 58. «و وقع بهذا العنوان (مالک الجهنى(فى اسناد جمله من الروایات تبلغ اربعة عشر مورداً فقد روى عن ابى جعفر و ابى عبداللّه علیهماالسلام و عن الحارث بن المغیره و روى عن ابن اذنیه و ابن مسکان و ثعلبه بن میمون و القاسم برید و یحیى الحلبى و یونس». 59. «المتخلص مما ذکرنا أن مالک بن اعین الجهنى لاینبغى الشک فى کونه شیعیاً امامیاً، حسن العقیده و مع ذلک لا یحکم بوثاقته لعدم الشهادة على ذلک»، معجم رجال الحدیث، خویى، ج 15، صص 165-161. 60. اصول علم الرجال بین النظریة والتطبیق، داورى، ج 2، ص 207. 61. «ثقه صحیح، کوفى، مولى المنصور»، الرجال، طوسى، ص 377. 62. «کان من صالحى هذه الطائفه وثقاتهم، کثیرالعمل»، الرجال، نجاشى، ص 200. 63. معجم رجال الحدیث، خویى، ج 10، صص 85-84. 64. «والد صالح بن عقبه کوفى من اصحاب الباقر علیه السلام»، الرجال، طوسى، ص 74. 65. «و عدّ البرقى ایضاً فى اصحاب الباقر علیه السلام» ؛ معجم رجال الحدیث، خویى، ج 12، ص 172. 66. «قال عدّه الشیخ فى رجاله فى اصحاب الباقر علیه السلام قائلاً مجهول، اقول و غفل ابن داود عنه فى فصل مجهولیه»، قاموس الرجال، علامه شوشترى، ج 7، ص 223. 67. «یکنى اباعبداللّه علیه السلام روى عنه حمید اصولاً کثیراً ؛ له کتاب، من اصحاب الباقر علیه السلام»، الرجال، طوسى،54/441 ؛ الفهرست، طوسى، ص 63/228. 68. محمدبن خالد الطیالسى منسوب به طیالس التمیمیمى ابوعبداللّه کان یسکن بالکوفه فى صحرا جرم، له کتاب نوادر»، (الرجال، نجاشى، ص 90/340). 69. معجم رجال الحدیث، خویى، ج 17، ص 75. 70. «کوفى، ثقه، یکنى ابامحمد... روى عن ابى عبداللّه علیه السلام له کتاب یرویه جماعة»، الرجال، نجاشى، ص 348. 71. الفهرست، طوسى، 123، 122، 130. 72. «و عدّ الشیخ المفید فى ارشاده فى فصل فى النص على امامه الکاظم من ابى عبداللّه علیهماالسلام: صفوان الجمال منشیوخ اصحاب ابى عبداللّه علیه السلام و خاصته و بطانته و ثقاته الفقهاء الصالحین»، معجم رجال الحدیث،10،132. 73. «وقع بعنوان صفوان بن مهران الجمال فى اسناد جملة من الروایات تبلغ اثنى عشر مورداً. و قد روى فى جمیعها عن ابى عبداللّه علیه السلام و روى عنه ابن ابى نجران و احمدبن محمدبن ابى نصر و سعدان بن مسلم و النضرسوید. و وقع بعنوان صفوان الجمال فى اسناد عدّة من الروایات تبلغ واحداً و سبعین مورداً. فقد روى عن ابى عبداللّه والحسن الاول علیهماالسلام و عن ابى حمزه و ابى حمزه الثمالى و ابى عبیده الحذاء و ابى عزّه الخراسانى و عامرسمط. و روى عنه ابومحمد الحجّال و ابن ابى نجران و ابن ابى نصر و ابن فضال و ابن محبوب و احمدبن محمد، و احمد بن محمدبن ابى نصر و اسماعیل بن مهران و الحسن بن محبوب و السندى بن محمد و صالح بن خالد و صالح عقبه و عبدالرحمن بن ابى نجران و عبداللّه بن القاسم و على بن الحسن و على بن الحکم و القاسم بن محمد و یونس و البزنطى و الحجال. ... و لایعبد صحته ما فى التهذیب اما عن بعض نسخ الکافى کما فى جامع الرواة»، (معجم رجال الحدیث، خویى، ج 10، صص 151-150). 74. «و عدّه فى ترتیب الکشى من اصحاب الکاظم علیه السلام قائلاً: حمدویه عن محمدبن اسماعیل الرازى عن بن فضال عنه قال: دخلت على ابن الحسن الاول علیه السلام فقال لى یا صفوان کل شى منک جمیل ما خلا شیئاً واحداً قلت جعلت فداک اى شى ء؟ قال: اکراؤ جمالک من هذا الرجل یعنى هارون قلت واللّه ما اکریته اشراً و لابطراً و لا لصید و لا للهواء و لکنى اکریته لهذا الطریق یعنى طریق مکه و لا اتولاه بنفسى و لکن ابعث معه غلمانى فقال لى: یا صفوان ایقع کراؤ علیهم؟ قلت: نعم جعلت فداک! قال لى: أتحب بقاءهم حتى یخرج کراک؟ قلت: نعم، قال: فمن احب بقاءهم فهو منهم و من کان منهم کان ورد النار. قال صفوان، فذهبت و بعت جمالى عن آخرها...»، قاموس الرجال، علامه شوشترى، ج 5، صص 504-502. 75. «و طریق الصدوق إلیه محمدبن الحسن رحمه الله عن محمدبن الحسن الصفار عن احمدبن محمدبن عیسى عن محمدبن اسماعیل بن بزیع». «و الطریق صحیح کطریق الشیخ و إن کان فى بعضها ابن ابى جید»، الرجال، النجاشى، ج 2، ص 214. 76. «و طریقه الشیخ الطوسى إلیه فى المشیخه ابوعبداللّه محمدبن محمدبن النعمان و الحسین بن عبیداللّه و أحمد بن عبدون کلهم عن أحمدبن محمدبن الحسن بن الولید عن أبیه و طریقه (الصدوق) إلیه صحیح کما أن طریق الشیخ إلیه صحیح فى غیر کتاب بصائر الدرجات بل فیه ایضاً على الاظهر فإن فى طریق ابن ابى جید فإنه ثقة لانه من مشایخ النجاشى»، (معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 265). 77. «و طریق الصدوق إلیه ابوه و محمدبن الحسن رضى اللّه عنهما عن سعدبن ابى عبداللّه و عبداللّه بن جعفر الحمیرى جمیعاً عن أحمدبن محمدبن عیسى الاشعرى و الطریق صحیح»، معجم رجال الحدیث، ج 3،90. 78. «و طریق الصدوق رحمه الله إلیه صالح بن عقبه و... و الطریق کطریق الشیخ إلیه صحیح...»، (معجم رجال، ج 9، 74). 79. همان، ج 8، ص 365. 80. از این صبح روشن، مؤنى، ص 204. 81. «محمدبن خالد الطیالسى له کتاب رویناه عن الحسین بن عبیداللّه عن أحمدبن محمدبن یحیى عن أبیه عن محمد بن على بن محبوب عنه»، الفهرست، طوسى، ص 149، منشورات شریف رضى، قم. 82. مشرق الشمسین، شیخ بهایى، ص 276. 83. قاموس، ج 1، ص 656. 84. معجم رجال، ج 2، صص 330-328. 85. اصول علم الرجال، داورى، ج 2، ص 341. 86. معجم رجال، ج 18، ص 30 ؛ الرجال نجاشى، ص 205، داورى، قم. 87. الرجال نجاشى، ص 246 ؛ معجم رجال، ج 17، ص 8. 88. مقباس الهدایه، ص 36. 89. ادب فناى مقربان، جوادى آملى، ج 1، ص 87. 90. کامل الزیارات، مقدمه استاد غفارى، نشر صدوق، 1375 شمسى. 91. قال الصادق علیه السلام: «من أتى قبر الحسین علیه السلام عارفاً بحقه غفراللّه له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر»، کامل الزیارات، ص 150. 92. قال موسى بن جعفر علیه السلام: «أدنى ما یثاب به زائر الحسین علیه السلام بشط فرات إذا عرف بحقه و حرمته و ولایته، أن یغفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر»، همان، ص 149. 93. قال اباالحسن الرضا علیه السلام: «من زار الحسین بن على علیه السلام عارفاً بحقه کان من محدثى اللّه محبى اللّه فوق عرشه ثم قرء «إن المتقین فى جناتٍ و نَهَر فى مقعد صدقٍ عند ملیک مقتدر»، (همان، ص 154). 94. عن محمدبن مسلم عن الباقر علیه السلام: «لو یعلم الناس ما فى زیارة قبر الحسین علیه السلام من الفضل لماتوا شوقاً و تقطعت أنفسهم علیه حسرات. قلت و ما فیه؟ قال: من اتاه تشوقاً کتب اللّه له ألف حجه متقبله و ألف عمره مبروره و أجر ألف شهید من شهداء بدر و أجر ألف صائم و ثواب ألف صدقه مقبوله و ثواب ألف نسمه أرید بها وجه اللّه و لم یزل محفوظاً سنة من کل آفة أهونها الشیطان و وُکّل به ملک کریم من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله و من فوق رأسه و من تحت قدمه فإن مات سنته حضرته ملائکة الرحمة یحضرون غسله و اکفانه و الاستغفار له و یشیعونه إلى قبره بالاستغفار له...»، همان، ص 155. 95. عن هارون بن خارجه عن ابى عبداللّه علیه السلام قال: «قلت جعلت فداک ما لمن أتى قبر الحسین علیه السلام زائراً له عارفاً بحقه یرید به وجه اللّه تعالى و الدار الاخرة؟ فقال: یا هارون من أتى قبر الحسین علیه السلام زائراً له عارفاً بحقه یرید به وجه اللّه و الدار الاخرة غفراللّه واللّه له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر. ثم قال لى ثلاثاً: ألم احلف لک، ألم احلف لک، ألم احلف لک»، همان، ص 156. 96. «یا على! مَن زارنى فى حیاتى أو بعد موتى أو زارک فى حیاتک أو بعد موتک أو زار إبنیک فى حیاتهما أو بعد موتهما ضمنت له یوم القیامة أن أخلصه من أهوالها و شدائدها حتى اصیّره معى فى درجتى»، وسائل الشیعه، ابواب المزار، باب 2، ح 16، ج 14، ص 328. 97. ادب فناى مقربان، جوادى آملى، ج 1، صص 27-26، اسراء، چاپ چهارم، 1385. 98. «ثم لا شک لأحد من ذوى البصائر أن زیارة قبور الاولیاء من الائمة علیهم السلام أو الربانیین من العلما و الاتقیاء و إن لم یکونوا من الشهداء ترغب الزائر إلى سلوک منهجهم و ترک ما یبعده عن صراطهم و طریقتهم و ذلک هو الحق المبین و لاینکره أحد من ذوى اللب من الصالحین»، کامل الزیارات، مقدمه استاد على اکبر غفارى، نشر صدوق. 99. «إن الانسان إذا ذهب إلى قبر انسان قوى النفس، کامل الجوهر، شدید التأثیر و وقف هناک ساعة و تأثرت نفسه منتلک التربة حصل لنفس هذا الزائر تعلق بتلک التربة و قد عرفت أن النفس ذلک المیت تعلق بتلک التربة ایضاً. فحینئذٍ یحصل لنفس هذا الزائر الحى و لنفس ذلک الانسان المیت ملاقاة بسبب اجتماعهما على تلک التربة فصارت هاتان النفسان شبیهتان بمرأتین صقیلتین [و الظاهر صیقلیتین] وضعتا بحیث ینعکس الشعاع من کل واحدة منهما إلى الاخرى فکل ما حصل فى نفس هذا الزائر الحى من المعارف البرهانیه و العلوم الکسبیه و الاخلاق الفاضلة من الخضوع لله تعالى و الرضا بقضاءاللّه تعالى ینعکس منه نور إلى روح ذلک الانسان المیت و کل ما حصل فى نفس ذلک الانسان من العلوم المشرفة والاثار القویه الکامله فإنه ینعکس منها نور إلى روح هذا الزائر الحى و بهذا الطریق تصیر تلک الزیارة سبباً لحصول المنفعة الکبرى و البهجة العظمى لروح الزائر و لروح المزور. فهذا هو السبب الاصلى فى شرعیة الزیارة و لایبعدان یحصل فیها اسرار أخرى ادقّ واغمض مما ذکرناه و تمام العلم بحقایق الاشیاء لیس إلا عنداللّه سبحانه و تعالى»، (المطالب العالیه من العلم الالهى، امام فخر رازى، ج 7، ص 276، به نقل از: فلسفه زیارت، ص 63). 100. مفاتیح الجنان، زیارت نامه امام رضا علیه السلام. 101. حافظ. 102. مقامات اولیاء، سید مجتبى حسینى، ج 1، ص 11. 103. مثنوى معنوى، دفتر دوم، ابیات 1350 تا 1355. 104. حقایق، فیض کاشانى، ص 287، به نقل از: ادب فناى مقربان، جوادى آملى، ج 1، ص 28. 105. «انهدمت ارکان الکفر و أسرت جندوه و خمدت نیرانه و اواره و زلزلت بنیانه... فتلک الحقائق الراهنه تسوق الزائر إلى مهیع الحق الصمیم و ترشده إلى الصراط المستقیم و بذلک أبقى اللّه تعالى الدین و عرف به الائمة الراشدین المهدیین صلوات اللّه علیهم أجمعین»، کامل الزیارات، مقدمه استاد على اکبر غفارى، نشر صدوق، 1375 شمسى. 106. مقامات اولیاء، سید مجتبى حسینى، ج 1، ص 13. 107. کامل الزیارات، ترجمه محمدجواد ذهنى تهرانى، انتشارات گنجینه، چاپ اول، 1381، صص 590-578. 108. خداوند متعال اجرها و ثواب هاى عزادار بودن ما را براى امام حسین علیه السلامزیاد گردانده و ما و شما را در رکاب ظفر قرین ولى آن حضرت، حضرت مهدىعج قائم آل محمد صلى الله علیه و آلهاز طلب کنندگان خون آن جناب قرار دهد. 109. «روى محمدبن اسماعیل بن بزیع عن صالح بن عقبه عن ابیه عن ابى جعفر علیه السلام قال: من زار الحسین بن على علیه السلام فى یوم عاشورا من المحرم حتى یظل عنده باکیا لقى اللّه عزوجل یوم یلقاه بثواب ألفى حجة و ألفى عمره و ألفى غزوة ثواب کل غزوة و حجة و عمرة کثواب من حج و أعتمر و غزى مع رسول اللّه صلى الله علیه و آله) و مع الائمة الراشدین. قال: قلت: جعلت فداک فما لمن کان فى بعید البلاد و اقاصیه و لم یمکنه المصیر إلیه فى ذلک الیوم. قال: إذا کان کذلک برز إلى الصحرا أو صعد سطحاً مرتفعاً فى داره و أومأ إلیه بالسلام و اجتهد فى الدعا على قاتله و صلى من بعد رکعتین. ولیکن ذلک فى صدرالنهار قبل ان تزول الشمس ثم لیندب الحسین علیه السلام و یکبیه و یامر من فى داره ممن لا یتقیه بالبکاء علیه و یقیم فى داره المصیبة باظهار الجزع علیه و لیعزّ بعضهم بعضاً بمصابهم بالحسین علیه السلام و أنا الضامن لهم إذا فعلوا ذلک على اللّه تعالى جمیع ذلک قلت: جعلت فداک أنت الضامن ذلک لهم و الزعیم؟ قال أنا الضامن و أنا الزعیم لمن فعل ذلک. قلت: فکیف یعزّى بعضنا بعضاً؟ قال: تقولون: أعظم اللّه اجورنا بمصابنا بالحسین و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدى من آل محمد علیهماالسلام و إن استطعت أن لا تنتشر یومک فى حاجة فافعل فإنّه یوم نحس لا تقضى فیه حاجة مؤن، فإن قُضِیت لم یُبارَک و لم یر فیها رشداَ و لا یدّخرنّ أحدکم لمنزله فیه شیئا، فمن ادّخر فى ذلک الیوم شیئاً لم یبارک له فیما ادّخره و لم یبارک فى أهله، فإذا فعلوا ذلک کتب اللّه تعالى لهم ثواب ألف حجة و ألف عمره و ألف غزوه کلها مع رسول اللّه )صلى اللّه علیه و آله) و کان له أجر و ثواب مصیبة کل نبى و رسول و وصى و صدیق و شهید مات أو قتل منذ خلق اللّه الدنیا إلى أن تقوم الساعة. قال صالح بن عقبه و سیف بن عمیره: قال علقمه بن محمد الحضرمى قلت لابى جعفر علیه السلام: علّمنى دعاءً أدعو به ذلک الیوم إذ أنا زرته من قرب و دعاءً ادعوا به إذا لم ازره من قرب و أو مات من بعد البلاء و من دارى بالسلام إلیه. قال: فقال لى: یا علقمه إذا أنت صلیت رکعتین بعد أن تومى ألیه بالسلام فقل بعد الایماء إلیه من بعد الکتبیر هذا القول فإنک إذا قلت ذلک فقد دعوت بما یدعو به زواره من الملائکه و کتب اللّه لک مأته ألف ألف درجة و کنت کم استشهد مع الحسین علیه السلام حتى تشارکهم فى درجاتهم و لا تعرف إلّا فى الشهداء الذین استشهدوا معه و کتب لک ثواب زیارة کل نبى و کل رسول و زیارة کل من زار الحسین علیه السلام مُنذُ یَوم قَتَل علیه السلام وَ عَلى أهلِ بَیتِه». 110. مصباح المتهجد، شیخ طوسى، ص 545 ؛ بحارالانوار، مجلسى، ج 101، ص 300. 111. «و توهم المجلسى فقال فى البحار بعد نقله عن الکامل: و رواه فى المصباح مثله و کیف کان فأحدهما تصحیف والظاهر التحریف الکامل فإن الشیخ متأخر فلابد إنه رأى الکامل و رآه وهماً و لاَنّه ذکر ذلک فى کتابین و لاَن روایة کتب الشیخ و تداولها أکثر من کتب ابن قولویه و لأن ما فیه أقل غرابة»، اخبار الدخیله، شوشترى، ج 1، صص 256-252. 112. اخبار الدخیله، شوشترى، ج 1، ص 255. 113. قاموس الرجال، شوشترى، ج 5، ص 467 ؛ ج 9، ص 616. 114. فصلنامه علوم حدیث، ش 44، ص 142. 115. تقدم صدره فى ص 108، رقم 872، و تأتى قطعة منه فى ص 500 رقم 1201. 116. من البحار. 117. لیس فى المتهجد، و المزار الکبیر و مصباح الزّائر. 118. «النساء» بدل «نساء العالمین» المزار الکبیر، و البحار. 119. معناه أنّه سبحانه هو صاحب ثأره و المطالب به. و أدرک فلان ثأره: إذا قتل قاتل حمیمه «مصباح الکفعمى: 483). 120. لیس فى المتهجّد، و مصباح الزّائر، و البلد، و البحار. 121. لیس فى الکبیر. 122. بزیاده «وعظمت» المتهجد، و البلد، و الکبیر. 123. مابین القوسین لیس فى نسخة م، و البحار. 124. بزیاده «على جمیع أهل الإسلام و جلّت و عظمت مصیبتک فى السّماوات» المتهجّد، و الکبیر، و مصباح الزائر، و البلد. 125. لیس فى نسخه م، و بقیه المصادر. 126. «قتلتک» نسخه م، و البحار. 127. بزیاده «وأولیائهم» المتهجّد، والکبیر و البلد، و بعض نسخ مصباح الزّائر. 128. ما بین القوسین لیس فى البحار و أکثر النسخ المخطوطه. 129. «وتنقّبت» المتهجّد، و مصباح الزّائر؛ «وتهیّأت و تنقّبت» الکبیر، و البلد. 130. لیس فى المتهجّد، و الکبیر، و مصباح الزّائر، و البلد. 131. «وأکرمنى أن یرزقنى» المتهجّد، و الکبیر، و مصباح الزّائر ؛ «و أکرمنى بک أن یرزقنى» البلد. 132. «أهل بیت» المتهجّد، و الکبى، و مصباح الزائر، و البلد. 133. «عندک وجیهاً بالحسین علیه السلام» المتهجد، والکبیر، و مصباح ازائر،و البلد ؛ «وجیهاً بالحسین علیه السلامعندک» نسخه م، و البحار. 134. لیس فى المتهجّد، و الکبیر، و مصباح الزائر، و البلد. 135. لیس فى نسخه م، و البحار. 136. ما بین القوسین لیس فى المتهجّد، و الکبیر، و مصباح الزائر، و البلد. 137. لیس فى نسخه م، و المتهجد، و الکبیر، و مصباح الزائر، و البلد، و البحار. 138. «والبراءه» نسخه م. 139. لیس فى المتهجد، و البلد، و أکثر نسخ مصباح الزائر، «وبالبراءه ممن قاتلک و نصب لک الحرب» الکبیر. 140. «اساس ذلک» المتهجد، و الکبیر، و مصباح الزائر، و البلد. 141. «وجرى فى» المتهجد، و الکبیر، و المصباح الزائر، و البلد، و نسخه بدل فى نسخه م. 142. «والناصبین» المتهجد و الکبیر، و مصباح الزائر، و البلد. 143. «و بالبراءه» المتهجّد، و الکبیر، و البلد. 144. «ومُوالٍ» البحار، «مُوالٍ» نسخه م. 145. لیس فى نسخه م، و مصباح الزائر، و البحار. 146. بزیاده «الذى» مصباح الزائر. 147. «مهدیّ ظاهر» المتهجد، و مصباح الزائر، و البلد ؛ «هدی ظاهر» الکبیر. 148. بزیاده «بالحق» الکبیر،و مصباح الزائر. 149. «منکم» المتهجد، والکبیر، و مصباح الزائر، و البلد. 150. «یعطى» المتهجد، والکبیر، و مصباح الزائر، و البلد. 151. «بمصیبته مصیبه» المتهجد، و مصباح الزائر ؛ «بمصیبه یا لها من مصیبه» الکبیر، «بمصیبه یا لها مصیبه» البلد. 152. لیس فى نسخه م، و المتهجد، و الکبیر، و مصباح الزائر، و البلد و البحار. 153. «والارضین» نسخه م، و البحار. 154. «یتنزل» نسخه م. 155. «تبرکت به بنو أمیه»، المتهجد، و الکبیر، و مصباح الزائر، والبلد. 156. بزیاده «لسانک و» المتهجد، و الکبیر، و مصباح الزائر، و البلد. 157. «ومعاویه بن ابى سفیان» البلد. 158. «ویزیدبن معاویه، علیهم منک اللعنه» المتهجد، و الکبیر، و مصباح الزائر، و البلد. 159. بزیاده «وهذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات اللّه علیه» المتهجد، و الکبیر، و مصباح الزائر، والبلد. 160. «اللهمَّ فضاعف علیهم اللعنه و العذاب» المتهجد، و مصباح الزائر. «اللهمَّ فضعف علیهم اللعن منک و العذاب الألیم» البلد. لیس فى المزار الکبیر. 161. من نسخه م، و البحار، و المتهجد، و الکبیر، و البلد. 162. «باللعن» نسخه م، و البحار. 163. «و آل» المتهجد، و الکبیر، و مصباح الزائر، و البلد ؛ «و أهل بیت» البحار، و نسخه م. 164. «و آله» نسخه م، و البحار. 165. قال السید ابن طاووس فى مصباحه: 424 ط: 278: (هذه الرّوایه نقلناها بإسنادها من المصباح الکبیر،و هو مقابل بخط مصنفه رحمه الله و لم یکن فى ألفاظ الزیاره الفصلان اللذان یکرران مأه مره، و إنما نقلنا الزیاره من المصباح الصغیر فأعلم ذلک». و فى آداب الزائر للعلامه الأمینى نقلا عن المولى محمد شریف الشروانى فى الصدف المشحون بأنواع العلوم و الفنون ج 2، عن مشایخه الأجلّه معنعناً عن الإمام على بن محمد الهادى علیه السلامأن من قرأ لعن زیاره عاشوراء المعروفه مره واحده ثم قال: «اللهمَّ العنهم جمیعا» تسعا و تسعین مره کان کمن قرأ مائه مرّه، و من قرأ سلامها مره واحده، ثم قال: »السلام على الحسن و على على بن الحسین و على أولاد الحسین و على أصحاب الحسین«تسعاً و تسعین مره، کان کمن قرأه مائه مره من أولها إلى آخرها. 166. «جاهدت» المتهجد، و الکبیر، و مصباح الزائر، و مزار الشهید، و مصباح الکفعمى، و البلد. 167. «و تابعت أعداءه على قتله و قتل أنصاره» أکثر النسخ المخطوطه، «و شایعت و بایعت...» نسخه م و فى هامشها «و تابعت...» نسخه بدل، «و شایعت و بایعت على قتله» الکبیر، و مصباح الکفعمى، و أکثر نسخ مصباح الزائر، و فى بعضها، و مصباح المتهجد،و مزار الشهید، و البلد: «وشایعت و بایعت و تابعت على قتله» و انظر، ص 395، الهامش رقم 5. 168. قال السید ابن طاووس فى مصباحه: 424 ط: 278: (هذه الرّوایه نقلناها بإسنادها من المصباح الکبیر،و هو مقابل بخط مصنفه رحمه الله و لم یکن فى ألفاظ الزیاره الفصلان اللذان یکرران مأه مره، و إنما نقلنا الزیاره من المصباح الصغیر فأعلم ذلک». و فى آداب الزائر للعلامه الأمینى نقلا عن المولى محمد شریف الشروانى فى الصدف المشحون بأنواع العلوم و الفنون ج 2، عن مشایخه الأجلّه معنعناً عن الإمام على بن محمد الهادى علیه السلامأن من قرأ لعن زیاره عاشوراء المعروفه مره واحده ثم قال: «اللهمَّ العنهم جمیعا» تسعا و تسعین مره کان کمن قرأ مائه مرّه، و من قرأ سلامها مره واحده، ثم قال: »السلام على الحسن و على على بن الحسین و على أولاد الحسین و على أصحاب الحسین«تسعاً و تسعین مره، کان کمن قرأه مائه مره من أولها إلى آخرها. 169. لیس فى المتهجد، و الکبیر، و البلد. 170. «علیک» المتهجد، و الکبیر، و مصباح الزائر، و البلد. 171. «منى لزیارتک» المتهجد، «منى لزیارتکم»، و مصباح الزائر، و مزار الشهید، و مصباح الکفعمى، و البلد. 172. بزیاده «و على أولاد الحسین» مزار الشهید، و مصباح الکفعمى، و البلد. 173. «و» نسخه م، و البحار. 174. لیس فى المتهجد، و الکبیر،و مصباح الزائر، و مزار الشهید، و مصباح الکفعمى، «علیهم السلام» البلد. 175. لیس فى نسخه م، و البحار. 176. بدل ما بین القوسین: «باللعن منى، وابدأ به أولا ثم الثانى ثم الثالث و الرابع. اللهمَّ العن یزید خامسا، و العن عبیداللّه بن زیاد و ابن مرجانه و عمربن سعد و شمرا و آل ابى سفیان و آل زیاد و آل مروان«المتهجد، و مصباح الزائر، ومزار الشهید، و مصباح الکفعمى، و کذا فى المزار الکبیر و فیه «زیاد و ال زیاد»، و البلد و فیه «یزیدمعاویه». 177. بزیاده «لک» الکبیر، و بعض نسخ مصباح الزائ، و مزار الشهید، و مصباح الکفعمى، و البلد. 178. «رزیّتى فیهم»، نسخه م، و البحار، «رزیّتى» بقیه المصادر. 179. بزیاده «و أولاد الحسین» نسخه فى مصباح الکفعمى. 180. لیس فى بقیّه المصادر. 181. «دارک» المتهجد. 182. کامل الزیارات: 176 ب 71 ضمن ح 8 ؛ عنه البحار: 291/101 ضمن ح 1. و فى مصباح المتهجد: 773 باختلاف یسیر سنکرّر ذکرها بروایته أیضاً. و کذا فى مصباح الزائر: ط: 212-261 بیاض فى النسخه المعتمده موضع هذه الزیاره و قد قابلناها بالنسخ الأُخرى، و البلد الأمین: 269 مرسلاً عن الباقر علیه السلامو المزار الکبیر: 699 (ط: 480)، و مصباح الکفعمى: 482، و مزار الشهید: 178 من غیر إسناد، إلى قوله «دون الحسین علیه السلام». و قد تقدم فى ص 166 ضمن روایه صفوان بن مهران عن الصادق علیه السلام فضل هذه الزیاره، و إنه علیه السلام زار بها وأمر بتعاهدها فراجع و سیأتى ذکر الدعاء بعدها فى ص 539 رقم 1217 عن مصباح المتهجد. 183. بزیاده «السلام علیک یا خیره اللّه و ابن خیرته، السلام علیک یا حسین بن على» المصباح الصغیرع لیس فى نسخه ب. 184. بزیاده «والأرض» المصباح الصغیر. 185. بزیاده «قتلتک و لعن اللّه أمه» بعض النسخ المخطوطه. 186. «سالمتم» المصباح الصغیر. 187. «حاربتم» المصباح الصغیر. 188. لیس فى بعض النسخ المخطوطه، و مصباح الصغیر. 189. «و تهیّأت» المصباح الصغیر، بزیاده «و تهیّأت» البحار. 190. «مقامى» المصباح الصغیر،و نسخه ب. 191. «منصوب» نسخه ب. 192. بزیاده «والبراءه ممن قاتلک و نصب لک الحرب» المصباح الصغیر. و کذا البحار و فیه: و بالبراءه . 193. بزیاده «الظلم و الجور علیکم، و أبرأُ إلى اللّه و إلى رسوله ممّن أسَس أساس» البحار. 194. بزیاده «و رسوله» المصباح الصغیر. 195. «أن یرزقنى» بعض النسخ المخطوطه. 196. «و أن» بعض النسخ المخطوطه. 197. «ثارى» نسخه ب، و البحار. 198. «الهدى» بعض النسخ المخطوطه، «هدیً» المصباح الصغیر، و نسخه ب. 199. «بمصیبه»، بعض النسخ المخطوطه. 200. «یالها مصیبه» المصباح الصغیر. 201. لیس فى نسخه ب. 202. «و معاویه بن ابى سفیان» البحار. 203. «فرح» المصباح الصغیر. 204. «ضاعف» البحار. 205. «منک اللعن بعض النسخ المطوطه، «اللعن منک» المصباح الصغیر، و نسخه ب. 206. لیس فى نسخه ب. 207. هذه الکلمه غیر موجوده فى بعض النسخ، و لعلها نسخ بدل «بایعت» أدرجها النساخ فى المتن، و فى نسخه مکتوب تحتها: «بخط المصنف» و قد تقدم فى ص 385 أنّ فى أکثر نسخ کامل الزیارات: «اللهمَّ العن العصابه التى حاربت الحسین، و تابعت أعداه على قتله». و ذکر فى الذیعه: 132/13 أن للسیّد میر محمد باقر الداماد رساله مختصره فى شرح «تایعت» الوارده فى زیارت عاشوراء، و أنها بالیاء لا بالیاء کما هو المشهور. و التتایع فى الشى ء و على الشى ء: التهافت فیه و المتایعه علیه، و الإسراع إلیه. أنظر «لسان العرب: 38/8)208. من بعض النسخ المخطوطه. 209. من بعض النسخ المخطوطه، و المصباح الصغیر. 210. لیس فى نسخه ب. 211. «جمیع الظالمین لهم» نسخه ب. 212. من بعض النسخ المخطوطه، و المصباح الصغیر، و البحار. 213. «ان کان دین محمد لایستقم الا بقتلى فیا سیوف خذینى». 214. «فاذا احببته کنت سمعه الذى یسمع به و بصره به یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده الذى یبطش بها، ان دعانى اجببته و ان سألنى اعطیته»، اصول کافى، ج 2، باب ایمان و کفر، ص 352. 215. «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»، یس (36، آیه 58). 216. «هُوَاللّه الَّذِی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللّه عَمّا یُشْرِکُونَ»، حشر (59، آیه 23). 217. «إِنَ اللّه وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»، احزاب (33، آیه 56). 218. «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ»، رعد (13، آیه 24). 219. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها...»، نور (24، آیه 27). 220. «فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِاللّه مُبارَکَةً طَیِّبَةً»، نور (24، آیه 61). 221. «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتّى إِذا جاؤها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ»، زمر (39، آیه 73). 222. «لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً. إِلاّ قِیلاً سَلاماً سَلاماً»، واقعه (56، آیه 26 - 25). 223. «نحن شجرة النبوة و محط الرساله و مختلف الملائکه و معادن الحکمه و ینابیع الحکم، ناصرنا و محبنا ینتظر الرحمه و عدونا و مبغضنا ینتظر السطوة اللعنه»، (نهج البلاغه، دشتى، 109). 224. «مناخ رکاب و مصارع عشاق شهدا، لایسبقهم من کان قبلهم و لایلحقهم من اَتى بعدهم»، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 171. 225. «صِبْغَهَ اللّه وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّه صِبْغَةً»، بقره (2، آیه 138). 226. «ان الدنیا قد تغیرت و تنکّرت و ادبر معروفها و حتى لم یبق منها الا صبابة کصبابة الانا و... الا ترون الحق لا یعمل بهوالباطل لا یتناهى عنه لیرغب المؤمن فى لقاءاللّه محقا فانى لا ارى الموت الا سعاده و الحیوه مع الظالمین الا برما ان الناس عبیدالدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درّت معائشهم فاذا محصّوا بالبلاء قل الدیانون»، تحف العقول، ص 250. 227. «الناس عبیدالدنیا و الدین لعق على السنتهم»، بحار، ج 43. 228. «و اتقرب الى اللّه ثم الیکم بموالاتکم و موالات ولیکم». 229. «لاتدع العمل الصالح و الاجتهاد فى العباده اتکالاً على حب آل محمد صلى الله علیه و آله و لاتدع حب آل محمد و التسلیم لامرهم اتکالا على العباده فانه لا یقبل احدهما دون آلاخر»، بحارالانوار، ج 78، ص 347. 230. «واللّه لو احبنا حجر حشره اللّه معنا و هل الدین الا الحب»، بحارالانوار، ج 27، ص 95. 231. مفردات راغب، ص 741. 232. «إِنَّ الَّذِینَ یُؤذُونَ اللّه وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّه فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً»، احزاب (33، آیه 57). 233. تسنیم، جوادى آملى، ج 5، ص 461. 234. تسنیم، جوادى آملى، ج 8، ص 68. 235. بقره 2، آیه 159. 236. آل عمران 3، آیه 86. 237. نساء 4، آیه 93. 238. نساء 4، آیه 51. 239. احزاب 33، آیه 44. 240. توبه 9، آیه 68. 241. رعد 13، آیه 25. 242. احزاب 33، آیه 64-57. 243. محمد 47، 22 و 23. 244. احزاب 33، آیه 57-56. 245. رعد 13، آیات 25-19. 246. آل عمران 3، آیات 87-85. 247. محمد 47، آیه 17 و 23-22. 248. آل عمران 3، آیه 88 و احزاب (33)، آیه 57. 249. نساء 4، آیه 52. 250. اسراء 17، آیه 60. 251. اعراف 7، آیه 44. 252. تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ج 6، ص 181. 253. بقره 2، آیه 159. 254. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 71. 255. تفسیر قمى، سوره نساء، آیه 52. 256. مجمع البیان، طبرسى، ج 1، ص 442. 257. «قال العلماء اذا فسدوا، هم المظهرون الا باطیل، الکاتمون للحقائق و فیهم قال اللّه عز و جل «اولئک یلعنهم اللّه ...»، نورالثقلین، ج 3، ص 139. 258. اسراء 17، آیه 60. 259. ترجمه المیزان، ج 13، ص 192. 260. الدر المنثور، سیوطى، ج 4، ص 191. 261. مجمع البیان، طبرسى. 262. همان. 263. مجمع البیان، طبرسى، ج 6، ص 250. 264. احزاب 33، آیه 57. 265. نهج البلاغه، خ 206. 266. «یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً». عنکبوت (29، آیه 25). 267. «وَاللّه لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ»، نهج البلاغه، محمد دشتى، خ 3، ص 31 268. «السلام علیک یا رسول اللّه عنى و عن ابنتک النازله فى جوارک و السریعة الحاق بک و ستنبئک بتضافر امتک على هضمها فاحفها السئوال و استخبرها الحال...»، نهج البلاغه، ترجمه دشتى، خ 202، ص 303. 269. «الا و ان اخوف الفتن عندى علیکم فتنه بنى امیه فانها فتنه عمیاء مظلمه...». 270. نهج البلاغه، ترجمه دشتى، خ 93، ص 123. 271. نهج البلاغه، ترجمه دشتى، خ 16، ص 39. 272. نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 189. 273. نهج الحق، علامه حلى حسن به یوسف المطهر، ص 356. 274. الغدیر، امینى، ج 10، ص 173. 275. «اللهمَّ اللعنه و لاتشبعه الا بالتراب»، الغدیر، ج 10، ص 177، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات: چاپ اول، 1414 276. فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ص 286. 277. «یا بنى امیه تلقفوها تلقف الکره فوالذى یحلف به ابوسفیان ما من عذاب و لاحساب و لاجنه و لا بعث و لا قیامه». 278. الغدیر، ج 10، ص 83 ؛ نهج البلاغه، شرح ابن ابى الحدید، ج 16، ص 136. 279. دیوان سنایى. 280. السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 143 ؛ تاریخ طبرى، ج 7، ص 383. 281. «یابن شبیب ان سرک ان تسکن الغرف المبنیه فى الجنه مع النبى فالعن قتله الحسین»، امالى، صدوق، مجلس 27، ص 130. 282. کافى، ج 8، ص 245، ح 340. 283. کامل الزیارات، ابن قولویه، ترجمه ذهنى تهرانى، باب 34، ص 347. 284. «ستة لعنهم اللّه و کل نبى مجاب: الزائد فى کتاب اللّه ، المکذب بقدراللّه ، التارک لسنتى، المتسلط بالجبروت لیذل من اعزه اللّه و یعز من اذله اللّه ، المستحل من عترتى ما حرم اللّه ، و المستأثر بفى ء المسلمین المستحل له»، خصال، شیخ صدوق، ترجمه کمره اى، ص 300 285. «مایدریک ما على ممالى علیک لعنه اللّه و لعنه اللاعنین حائک بن حائک منافق بن کافر...»، نهج البلاغه، ترجمه دشتى، خ 19 286. «یابن اللعین الابتر و الشجره التى لا اصل لها و لا فرع...»، نهج البلاغه، دشتى، خ 135 287. نهج البلاغه، ترجمه دشتى، خ 98. 288. نهج البلاغه، دشتى، خ 70. 289. همان، خ 57. 290. نهج البلاغه، صبحى صالح، خ 201. 291. شعرا 26، آیه . 292. نهج البلاغه، دشتى، ح 154. 293. «العامل بالظلم و الراضى به والمعین علیه شرکاء ثلاثه»، (وسائل الشیعه، ج 11، ص 410 ؛ کتاب الامر به المعروف و النهى عن المنکر ؛ بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، چاپ ششم 1412) 294. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 12، باب 42، ح 11. 295. «اللهم العن اعداءهم من الاولین و الاخرین و من رضى بفعالهم و اشیاعهم و اتباعهم»، صحیفه سجادیه، فراز 11، دعاى 48.   .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image