چرا در قرآن آیه ای پیرامون حکومت وجود ندارد؟ ولایت فقیه را چگونه اثبات می نمائید؟ /

تخمین زمان مطالعه: 25 دقیقه

با سلام پرسشگر محترم در جواب سوال شما باید چند موضوع مورد بررسی قرار گیرد: الف) در قرآن کریم چندین گروه از آیات الهی وجود دارند که بر لزوم تشکیل حکومت دینی به رهبری انسانهای صالح برای اجرای احکام الهی در جامعه و نفی حکومتهای دیگر دلالت می­کنند. این گروهها عبارتند از : یکم. آیاتى که حق حکومت، قانون گذارى، داورى و حکم رانى را منحصر به خدا مى داند؛ از جمله: ۱) إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ؛ انعام (۶)، آیه ۵۷. «حکم و داورى سزاوار نیست جز براى خدا؛ او حقیقت را بیان مى کند و بهترین فیصل دهندگان است».


با سلام پرسشگر محترم در جواب سوال شما باید چند موضوع مورد بررسی قرار گیرد: الف) در قرآن کریم چندین گروه از آیات الهی وجود دارند که بر لزوم تشکیل حکومت دینی به رهبری انسانهای صالح برای اجرای احکام الهی در جامعه و نفی حکومتهای دیگر دلالت می­کنند. این گروهها عبارتند از : یکم. آیاتى که حق حکومت، قانون گذارى، داورى و حکم رانى را منحصر به خدا مى داند؛ از جمله: 1) إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ؛ انعام (6)، آیه 57. «حکم و داورى سزاوار نیست جز براى خدا؛ او حقیقت را بیان مى کند و بهترین فیصل دهندگان است». 2) أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ؛ همان، آیه 62. « بدانید که حکم و داورى، مخصوص او است و او سریع ترین حسابگران است». 3) إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛ یوسف (12)، آیه 40«حکم نیست مگر از آن خداى، دستور داد که جز او را نپرستید؛ این همان دین استوار است، ولى بیشتر مردم نمى دانند». 4)إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ؛ همان، آیه 67«حکم و فرمان، تنها از آن خدا است؛ بر او توکل کرده ام و همه متوکلان باید بر او توکل کنند». 5) وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛قصص (28)، آیه 70. «و او خدایى است که معبودى جز او نیست؛ ستایش براى او است در این جهان و در جهان دیگر. حاکمیت [نیز] از آن او است و همه شما به سوى او بازگردانده مى شوید». 6.) وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کُلُّ شَىْ ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ همان، آیه 88. «معبود دیگرى را با خدا مخوان که هیچ معبودى جز او نیست؛ همه چیز جز ذات [پاک ] او فانى مى شود؛ حاکمیت تنها از آن او است و همه به سوى او بازگردانده مى شوید». دوّم. آیاتى که رهبرى و امامت را پیمانى الهى به حساب مى آورد؛ از جمله: (وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّى جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِى قالَ لا یَنالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ)؛ بقره (2)، آیه 124.«[به خاطر آورید] هنگامى که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده این آزمایش ها برآمد؛ خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم؛ ابراهیم عرض کرد: از دودمان من [نیز امامانى قرار بده ]، خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمى رسد [و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقام اند]». سوّم. آیاتى که حکم و قانون الهى را برترین مى شمرد؛ از جمله: 1) وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ؛ مائده (5)، آیه 50.«و براى مردمى که یقین دارند، حکم چه کسى از خدا بهتر است؟» 2) أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ؛ تین (95)، آیه 8. «آیا خداوند بهترین حکم کنندگان نیست؟!» 3) وَ إِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِى أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتّى یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ؛ اعراف (7)، آیه 87. «و اگر گروهى از شما به آنچه من بدان فرستاده شده ام ایمان آورده و گروه دیگر ایمان نیاورده اند، صبر کنید تا خدا میان ما داورى کند [که ] او بهترین داوران است». 4) وَ اتَّبِعْ ما یُوحى إِلَیْکَ وَ اصْبِرْ حَتّى یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ؛ یونس (10)، آیه 109«و از آنچه بر تو وحى مى شود پیروى کن و شکیبا باش تا خدا داورى کند، و او بهترین داوران است». چهارم. آیاتى که مرجع داورى در اختلافات را خداوند قرار مى دهد؛ از جمله: 1) إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِى بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ؛ نمل (27)، آیه 78. «در حقیقت، پروردگار تو طبق حکم خود، میان آنان داورى مى کند، و او است شکست ناپذیر دانا». 2) وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَىْ ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّى عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ؛ شورى (42)، آیه 10«و درباره هر چیزى [که ]اختلاف پیدا کردید، داوریش با خدا است. چنین خدایى پروردگار من است؛ بر او توکل کردم و به سوى او بازمى گردم». 3) أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِى حَکَماً وَ هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ؛ انعام (6)، آیه 114. «پس آیا داورى جز خدا جویم؟ با اینکه او است که این کتاب را به تفصیل به سوى شما نازل کرده است. و کسانى که کتاب [آسمانى ]بدیشان داده ایم، مى دانند که آن از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است. پس تو از تردیدکنندگان مباش». پنجم. آیاتى که هرگونه حکم و داورى نامبتنى بر قوانین الهى را کفر و فسق و ظلم معرفى مى کند: 1) وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ؛ مائده (5)، آیه 44. «کسانى که به موجب آنچه خدا نازل کرده، داورى نکرده اند، آنان خود کافرانند». 2) وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ همان، آیه 45. «کسانى که به موجب آنچه خدا نازل کرده، داورى نکرده اند، آنان خود ستمگرانند». 3) وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛ همان، آیه 47. «کسانى که به آنچه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان خود فاسقانند». ششم. آیاتى که تحاکم، پیروى و پذیرش سلطه گروه هاى زیر را به دلالت مطابقى یا التزامى نفى مى کند: الف. طاغوت: 1) یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ؛ نساء (4)، آیه 60. «بر آنند که داورى نزد طاغوت برند در حالى که امر شده اند که به آن کفر ورزند». 2) اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ؛ بقره (2)، آیه 257. «خداوند، ولىّ و سرپرست کسانى است که ایمان آورده اند؛ آنها را از ظلمت ها، به سوى نور بیرون مى برد. [اما] کسانى که کافر شدند، اولیاى آنان طاغوت هستند؛ که آنها را از نور، به سوى ظلمت ها بیرون مى برند؛ آنان اهل آتش اند و همیشه در آن خواهند ماند». ب. کافران: 1) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ)؛ آل عمران (3)، آیه 100. «اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر از گروهى از اهل کتاب اطاعت کنید، شما را پس از ایمان، به کفر بازمى گردانند». 2) وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛ نساء (4)، آیه 141«و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان سلطه و چیرگى نداده است». 3) لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِى شَىْ ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ؛ آل عمران (3)، آیه 28. «افراد باایمان نباید به جاى مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛ و هر کس چنین کند، هیچ رابطه اى با خدا ندارد [و پیوند او به کلى از خدا گسسته مى شود]؛ مگر اینکه از آنان بپرهیزید [و به جهت هدف هاى مهم ترى تقیه کنید ]خداوند شما را از [نافرمانى ] خود، برحذر مى دارد؛ و بازگشت [شما] به سوى خدا است». 4) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ مائده (5)، آیه 51؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! یهود و نصارا را ولىّ [و دوست و تکیه گاه خود ]انتخاب نکنید! آنان اولیاى یکدیگرند؛ و کسانى که از شما با آنان دوستى کنند، از آنان هستند. خداوند، جمعیت ستمکار را هدایت نمى کند». ج. فاسقان: أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ؛ سجده (32)، آیه 18«آیا کسى که با ایمان باشد، همچون کسى است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند». د. ظالمان: وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لاتُنْصَرُونَ؛ همان، آیه 113. «و بر ظالمان تکیه نکنید، که موجب مى شود آتش شما را فرا گیرد؛ و در آن حال، هیچ ولى و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت و یارى نمى شوید!» ه - و. گنهکاران و ناسپاسان: فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ اثِماً أَوْ کَفُوراً؛ انسان (76)، آیه 24. «در حکم پروردگارت شکیبایى کن و گناهکاران و ناسپاسان ایشان را پیروى مکن». ز. نابخردان: وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِى جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً؛ نساء (4)، آیه 5. «اموال خود را، که خداوند وسیله قوام زندگى شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید». ح - ط. اسراف پیشگان و فسادگران: وَ لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ؛ شعراء (26)، آیه 151 و 152. «و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید! همان ها که در زمین فساد مى کنند و اصلاح نمى کنند». ى - ک. غافلان و هواپرستان: وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ کهف (18)، آیه 28. «و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروى کرده و [اساس ]کارش بر زیاده روى است، اطاعت مکن». ل. کسانى که عمل زشت خود را نیکو مى پندارند: أَفَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ؛ محمد (47)، آیه 14. «آیا کسى که بر حجتى از جانب پروردگار خویش است، چون کسى است که بدى کردارش براى او زیبا جلوه داده شده و هوس هاى خود را پیروى کرده اند؟» م. جاهلان: قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ؛ زمر (39)، آیه 9. «آیا کسانى که مى دانند با کسانى که نمى دانند، یکسانند؟! تنها خردمندان متذکر مى شوند». هفتم. آیاتى که به حکمرانى و داورى بر اساس احکام الهى حکم مى کند، مانند: فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ؛ مائده (5)، آیه 116. «برایشان بر اساس آنچه خدا نازل کرده، حکم بران و در برابر آنچه از حق بر تو نازل گشته، از خواسته هاى آنان پیروى مکن». هشتم. آیاتى که هرگونه ولایت پذیرى غیر الهى را نفى مى کند: اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ؛ اعراف (7)، آیه 3. «از چیزى که از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروى کنید و از اولیا و سرپرستان دیگر جز او، پیروى نکنید، اما کمتر متذکر مى شوید!» دسته دو. بعضى از دلایل، آیاتى است که نص خاصى در رهبرى پیامبر(ص) و یا برخى از دیگر اولیاى دین است، از جمله: 1) قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ؛ نور (24)، آیه 54. «بگو از خدا و از پیامبر فرمان برید ... » 2) وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ؛ همان، آیه 56. «و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از پیامبر فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید». از این قبیل است آیات دیگرى چون: محمد، آیه 33؛ تغابن، آیه 12؛ انفال، آیه 20. دسته سه. آیاتى که حق مخالفت با حکم و داورى خدا و پیامبر را سلب مى کند؛ از جمله: 1) إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ همان، آیه 51. «سخن مؤمنان، هنگامى که به سوى خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داورى کند؛ تنها این است که مى گویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم» و اینها همان رستگاران واقعى اند». 2) قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ؛ همان، آیه 54.«بگو: خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید و اگر سرپیچى نمایید، پیامبر مسؤول اعمال خویش است و شما مسؤول اعمال خود». 3) وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ؛ همان، آیه 56.«و نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و رسول [خدا ]را اطاعت کنید تا مشمول رحمت [او ]شوید». 4) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ)؛ محمد (47)، آیه 33. «اى کسانى که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول [خدا] را و اعمال خود را باطل نسازید». 5) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ؛ انفال (8)، آیه 20. «اى کسانى که ایمان آورده اید! خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و سرپیچى ننمایید در حالى که [سخنان او را] مى شنوید». 6) وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً؛ احزاب (33)، آیه 36. «و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستاده اش به کارى فرمان دهند، براى آنان در کارشان اختیارى باشد؛ و هرکس خدا و فرستاده اش را نافرمانى کند، قطعاً دچار گمراهى آشکارى گردیده است». دسته چهار. بعضى از دلایل، آیات و روایاتى است که اوصاف و شرایط کارگزاران و وظایف آنان را بیان مى کند. وظایف ذکر شده در آنها، تنها با حکومت دینى و حاکمیت سیاستمداران دین باور، دین شناس و معتقد به اجراى احکام الهى، سازگار است. این آیات - به دلالت مطابقى و یا التزامى - شرایط زیر را براى رهبر لازم یا مفید مى داند: 1.قدرت و توانایى قرآن مجید درباره فلسفه اعطاى فرمانروایى به طالوت مى فرماید: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ؛ بقره (2)، آیه 247. «خدا او را بر شما برترى بخشیده و در دانش و نیرو فزونى بخشیده است. خداوند پادشاهى خود را به هر که خواهد مى دهد، و خداوند گشایش گر و دانا است». 2. امانت دارى و تعهد حضرت یوسف براى پذیرش خزانه دارى - که مسؤولیتى حکومتى است - خود را با وصف دانا و امین بودن معرفى کرد: قالَ اجْعَلْنِى عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّى حَفِیظٌ عَلِیمٌ؛ یوسف (12)، آیه 55. «مرا بر خزانه هاى این سرزمین بگمار که من نگاهبان (امین) و دانایم». 3. علم بر این مسأله آیات ذکر شده بالا دلالت دارند. 4.عدالت پیشگى قرآن مجید در این باره به نحو استفهام انکارى مى فرماید: هَلْ یَسْتَوِى هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ نحل (16)، آیه 76. «... آیا آنکه به عدالت فرمان مى دهد و بر صراط مستقیم قرار دارد و او [غیرعادل و هدایت نایافته ]برابرند؟»؛ یعنى، هرگز چنین نیست و لاجرم پیروى از غیرعادل و کژروان جایز نیست. 5. بودن در صراط مستقیم بر این مطلب آیه پیشین گواهى مى دهد. 6. بصیرت و پیروى از وحى قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ؛ انعام (6)، آیه 50 «بگو: آیا نابینا و بینا مساوى اند؟! پس چرا نمى اندیشید؟» 7. هدایت یافتگى و هدایت گرى أَ فَمَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّى إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ یونس (10)، آیه 35. «آیا کسى که هدایت به سوى حق مى کند، براى پیروى شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمى شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه مى شود، چگونه داورى مى کنید؟!» 8.ایمان أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ؛ سجده (32)، آیه 18. «آیا آنکه ایمان آورده است همچون کسى است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند». این آیه داراى استفهام انکارى است و با نفى یکسان انگارى، اولویت انسان مؤمن را در جهات مختلف - از جمله در مسأله زمامدارى - تثبیت مى کند. ب) نظریه ولایت فقیه نیز از آنجایی­که از مباحث کلامی و ادامه امر ولایت و رهبری ائمه به شمار می­آید از ادله قرآنی فوق نیز بهره می­برد. هر چند تذکر این مطلب ضروری است که تشکیل حکومت اسلامی به رهبری انسان صالح، مجتهد و منتخب نمایندگان خبره و مجتهد مورد تأیید مردم از دیدگاه حضرت امام(ره) امری ضروری و بدیهی عقلانی بوده علاوه بر منبع قرآنی و روایی از ادله عقلایی نیز برخوردار است.[1] استاد صفائی حائری در مقام اثبات حکومت اسلامی در قرآن، از طریق برسی شئون پیامبر مانند شاهد، مبشر، منذر، داعی، سراج، حاکم؛ کارهای رسول مانند یزکی، یعلم، یتلو؛ اهداف و غایات پیامری مانند اقامه قسط و عدل، احیاء جامعه، برتری دادن به دین در کارها؛ حقوق رسول مانند اطاعت، استجابت، ولایت؛ و از امکانات رسول مانند بینات، حکمت، برهان، کتاب، میزان و فرقان وارد شده و مباحث عمیقی را در این مورد مطرح کرده­اند که برای مطالعه تفصیلی میتوانید به فصل سوم کتاب از معرفت دینی تا حکومت دینی ایشان مراجعه فرمایید. توضیحات بیشتر پیرامون ولایت فقیه در قرآن : گاهى گمان مى شود تنها مدرک اسلامى بودن یک مسأله، این است که: در قرآن کریم مطرح شود و چگونگى طرح آن کاملاً شفاف، روشن و بى نیاز از ژرف نگرى و تأملات اجتهادى باشد. در حالى که: یکم. عقل و سنت نیز هر یک منبع و مدرک معتبرى در اسلام است و آموزه هاى اسلامى را مى توان و بلکه باید از مجموع هر سه منبع (قرآن، سنت و عقل) شناخت. دوّم. طرح مسائل در قرآن، گونه هاى مختلفى دارد و در بسیارى از موارد استنباط یک مسأله از قرآن مجید، بدون آشنایى با متدلوژى فهم دین و فرایند استنباط امکان پذیر نیست. در عین حال یکى از ساده ترین روش ها براى اثبات ولایت فقیه از طریق قرآن، مراجعه به شرایط حاکم در قرآن است که پس از معصومین تنها بر ولى فقیه صدق مى کند. شرایط حاکم جامعه 1. اسلام و ایمان خداوند مى فرماید: (لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً)؛نساء (4)، آیه 141. «خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان سلطه نمى دهد» و (لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِى شَیْ ءٍ)؛آل عمران (3)، آیه 28. «مؤمنان نباید کافران را به جاى مؤمنان دوست و ولى خود بگیرند و هر کس چنین کند از لطف و ولایت خدا بى بهره است». 2. عدالت (در مقابل ظلم) خداوند حکومت و ولایت ظالمان را نمى پذیرد؛ پس حاکم و ولى باید عادل باشد: (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ)؛هود (11)، آیه 113. «به ستم پیشگان گرایش نیابید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید». این رکون و گرایش در روایات به «دوستى و اطاعت» تفسیر شده است.تفسیر على بن ابراهیم، ج 1، ص 338. همچنین خداوند در شرایط امامت به حضرت ابراهیم فرمود: (لا یَنالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ)؛بقره (2)، آیه 124. «عهد من به ستمکاران نمى رسد». 3. فقاهت حاکم اسلامى باید عالم به احکام اسلام باشد تا بتواند آنها را اجرا کند. در زمان پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) این علم از سوى خداوند به آنان داده شده است و در زمان غیبت امام معصوم(ع)، داناترین مردم به احکام؛ یعنى، فقها حاملان این علم اند. قرآن درباره شرط علم مى فرماید: (أَ فَمَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّى إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ)؛یونس (10)، آیه 35. «آیا کسى که به راه حق هدایت مى کند، سزاوارتر است که از او پیروى شود یا کسى که راه نمى یابد؛ مگر آنکه راه برده شود؛ شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى کنید؟» فقیه با تخصصى که سال ها در تحصیل آن کوشش کرده، مى تواند احکام اسلام را از قرآن، سنت، عقل و اجماع به دست آورد؛ اما غیر فقیه این تخصص را ندارد و باید احکام اسلام را از فقیه بیاموزد. اشکال. غیر فقیه مى تواند احکام اسلام را به صورت فتوا از فقیه بگیرد و حکومت کند، پس لازم نیست حاکم خودش فقیه باشد. پاسخ. یکم. آگاهى هاى لازم از اسلام براى حکومت، اختصاص به فتوا ندارد تا گفته شود: غیر فقیه از فقیه تقلید مى کند؛ بلکه در بسیارى از موارد، فقیه باید با توجه به ملاک هاى ترجیح در تزاحم احکام و یا تشخیص موارد مصلحت، حکم حکومتى صادر کند. «حکم حکومتى» خارج از دایره فتوا و تقلید است؛ در عین آنکه مسأله اى تخصصى و در حوزه تخصّص فقیه است. دوّم. آیا غیر فقیه اطاعت از فقیه را در همه موارد بر خود لازم مى داند؟ یا فقط در مواردى که خود تشخیص مى دهد، از فقیه اطاعت مى کند؟ در صورت دوم هیچ ضمانتى بر اجراى احکام الهى و دینى بودن حکومت وجود ندارد. در صورت اول، در واقع آن فقیه ولایت دارد و شخصى که به طور مستقیم امور اجرایى را به عهده دارد، مجرى از سوى او به شمار مى آید و این یکى از شیوه هاى اجرا و اعمال ولایت فقیه است. اشکال. در این آیه اطاعت از (مَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ) سزاوارتر از (مَّنْ لا یَهِدِّى إِلاَّ أَنْ یُهْدى ) معرفى شده است؛ یعنى، اطاعت از فقیه را سزاواتر از اطاعت غیر فقیه مى داند. بنابراین اطاعت غیر فقیه نیز با وجود فقیه مقبول است؛ گرچه اطاعت از فقیه بهتر است! پاسخ. مانند این سخن را ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه ج 9، ص 328. در مقایسه بین امام على(ع) و خلفاى پیش از او مى گوید؛ یعنى، او اطاعت از امیرالمؤمنین(ع) را بهتر از ولایت دیگران مى انگارد؛ نه لازم و واجب! سزاواتر بودن در آیه، سزاوارى در حد الزام است؛ یعنى، فقط باید از او پیروى کرد؛ زیرا در ذیل آیه مردم را توبیخ مى کند که چرا از (مَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ) پیروى نمى کنید: (فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ)؟ بنابراین سزاوارى در حد الزام است. مشابه این مسأله در موارد دیگرى نیز در قرآن وجود دارد؛ مثلاً در آیه (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ)؛ احزاب (33)، آیه 6. که در بحث ارث است و وجود هر طبقه مانع از ارث طبقه دوم مى شود. آیات بى شمار دیگرى نیز وجود دارد که فضیلت عالمان را بر غیر عالمان بیان کرده است.زمر (39)، آیه 9. از نظر عقل نیز با وجود شایسته تر، نباید به فروتر تن داد؛ به ویژه در امر رهبرى که تعیین سرنوشت جامعه در گرو آن است. 4. کفایت توانایى و شایستگى اداره امور جامعه که از آن به مدیر و مدبّر بودن نیز تعبیر مى شود. حضرت یوسف فرمود: (قالَ اجْعَلْنِى عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّى حَفِیظٌ عَلِیمٌ)؛ «گفت: مرا بر خزاین این سرزمین بگمار که من نگهبانى امین و کاردانم». در داستان یوسف (12)، آیه 55. حضرت موسى و دختر شعیب نیز آمده است: (...إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ )؛ «بهترین کسى که مى توانى به [کارگیرى او است که ] تواناى درستکار است»قصص (28)، آیه 26. و .... از مجموع این آیات، مى توان تصویرى کلى از سیماى حاکم از دیدگاه قرآن به دست آورد. در منطق قرآن حکومت و زمامدارى، تنها شایسته کسانى است که از صلاحیت هاى علمى و اخلاقى و توانمندى هاى لازم برخودار باشند. به دست آوردن این تصویر در زمان غیبت امام معصوم(ع) بر «ولایت فقیه» تطبیق مى کند. از طرف دیگر حکومت اسلامى حکومت قانون خداست: (مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ)؛ مائده (5)، آیه 44. و آن بدون حاکمیت دین شناس و متخصص مستعد در اجراى احکام الهى (فقیه عادل و جامع الشرایط) امکان پذیر نیست.الف. تفسیر پیام قرآن، ج 10 (قرآن مجید و حکومت اسلامى)؛ ب. ذوعلم، على، نگاهى به مبانى قرآن ولایت فقیه؛ پ. مکارم شیرازى، آیت الله ناصر، آیات ولایت در قرآن. ج) تشکیل حکومت از سوی پیامبر اکرم و ائمه معصومین به دلیل عصمت ایشان و تأیید خداوند متعال[2] می­تواند و باید مورد استناد قرار بگیرد و در دیدگاه شیعه فعل، قول و امضای معصومین حجت است. د) مقبولیت غیر از مشروعیت است. سنت الهی در امر ولایت و حکومت حق بر این قرار گرفته است که تعیین ولی و امام مردم از سوی خداوند باشد ولی تحقق فعلی آن منوط به پذیرش مردم است. به عبارت دیگر هر چند که حکومت امام معصوم بدون رضایت مردم امکان عملی ندارد ولی مردم در تعیین ولی بر حق خود هیچگونه نقشی نخواهند داشت. سکوت حضرت علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر نیز به دلیل مهیا نبودن شرایط رهبری برای ایشان و همراه نبودن مردم با ایشان بود. به دنبال جریان سقیفه و انحراف مسیر خلافت اسلامی پس از پیامبر اکرم (ص)، حضرت بر سر دو راهی حساس و سرنوشت سازی قرار گرفت یا می بایست به کمک رجال خاندان رسالت و علاقه مندان راستین خویش که حکومت جدید را مشروع نمی دانستند بپاخیزد و با توسل به قدرت خلافت و حکومت را قبضه کند و یا آنکه وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خود بپردازد از آنجا که در رهبریهای الهی قدرت و مقام هدف نیست بلکه هدف حفظ اسلام و احکام نورانی آن است، حضرت با ارزیابی اوضاع و شرایط جامعه اسلامی به این نتیجه رسیدند که اصرار برای به دست آوردن حکومت و احقاق حق غصب شده خویش نتیجه ای جزء ایجاد اختلاف در میان مسلمانان و از بین رفتن اصل اسلام و زحمات پیامبر اسلام و خونهای پاکی که در راه این هدف و برای آبیاری نهال اسلام ریخته شده، نخواهد داشت از این رو راه دوم را برگزیدند. امام در خطبه شقشقیه( نهج البلاغه , خطبه سوم ) در این باره چنین فرمودند: «من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن در پیچیدم ( کنار رفتم) در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها ( بدون یاور ) بپا خیزم ( و حق خود را بگیرم ) و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتی که پدید آورده اند صبر کنم محیطی که پیران را فرسوده جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وا می دارد عاقبت دیدم برد باری و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است لذا شکیبایی ورزیدم ولی به کسی می ماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد با چشم خویش می دیدم که میراثم را به غارت می برند.» و اما پذیرش حکومت نیز دلیلی جز اتمام حجت با وجود یاران کافی و همچنین عهد ایشان بر حمایت از مستضعفان نبوده است. ایشان در فراز پایانی خطبه شقشقیه به این دو دلیل اشاره دارند: «سوگند به خدایی که دانه یا شکافت و جان را آفرید اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمیکردند و اگر خداوند از علما پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند ، مهار خلافت را بر کوهانش انداخته رهایش می­ساختم و آخر خلافت را با اولش سیراب میکردم آنگاه می­دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی برغاله ای بی ارزش­تر است. » [3] و) معیارهای دمکراتیک هم ابهام دارند و هم ملاک مناسبی برای ارزشگذاری افعال ائمه اطهار نیست بلکه بر عکس این افعال ایشان است که باید ملاک افعال و هنجارهای دیگران قرار گیرد. دمکراسی بیشتر یک روشی برای مشارکت دادن مردم در امر حکومت است که البته در نوع غربی آن تبدیل به الیگارشی[4] سرمایه­داری شده است که مردم در آن فقط نقش لاپوشانی دیکتاتوری نهفته در آنجا را بر عهده دارند. حضرت امام در این مورد میفرماید:« آن دمکراسى که در اسلام است در سایر جاها نیست، اسم در سایر جاها هست یعنى هیاهو و سر و صدا هست و تبلیغات هست. همین معنى «دمکراسى» را که اسم مى برند، از این طرف و آن طرف صدا مى کنند، در امریکا هم همین صداهاست و در انگلستان هم همین صداهاست، در شوروى هم همین صداها هست لکن وقتى که ما ملاحظه مى کنیم مى بینیم که همان مسائل دیکتاتورى در همه شان هست! دیکتاتورى در شوروى کمتر از دیکتاتورى در امریکا نیست و کمتر از دیکتاتورى شاه ما نیست. همه دیکتاتورند منتها مى خواهند توده ها را بازى بدهند، این الفاظ را رویش مى گذارند؛ این الفاظ فریبنده رویش مى گذارند براى اینکه مردم را بازى بدهند ..»[5] از دمکراسی تعابیر و تعاریف مختلف و بعضاً متعارضی ارائه شده است. [6] همین ابهام و تعارضات باعث شده تا هر کسی بنابر ایدئولوژی و مبانی فکری خود آن را تفسیر کند. اینچنین مشهوری هرگز نمی­تواند در برابر فرمایشات ائمه اطهار خودنمایی کنند زیرا که کلام ایشان کلام خداوند متعال بوده و بدون کم و کاستی به ما منتقل می­شود. کدام انسان عاقلی کلام خداوند و فرستادگان او را با کلام امثال لاک، هابز و روسو (پیامبران دروغین دمکراسی) می­سنجد؟ ه) هدف از حکومت از دیدگاه اسلام این نیست که گروهی به قدرت برسند و برای منافع عده ای تلاش کنند بلکه غایت حکومت اسلامی هدایت مردم به سوی الله با اجرای فرامین و آموزه های خداوند است. به همین دلیل حاکم نیز باید کسی باشد که شرایط لازم برای این مهم را داشته باشد و تنها کسی که از این امر آگاهی دارد خداوند متعال است. به همین دلیل رهبران الهی نه بوسیله اتخاب مردم بلکه به وسیله انتصاب از جانب خداوند منصوب می­شوند. وَ اللَّهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ (و خدا پادشاهیش را به هر که خواهد، می­دهد)[7]. بنابراین در این حکومتها با اینکه در ظاهر حاکم یک شخص است ولی همان شخص نیز مشروعیت خود را از جانب خداوند کسب کرده و حق ندارد تا هوا و هوس خود را در امر حکومت دخالت دهد. از همین روست که خداوند در قرآن کریم به پیامبر اکرم نیز خطاب می­کند که در صورت پیروی از نفس، رگ دلش را پاره خواهیم کرد.[8] بنابراین حکومت ائمه اطهار نیز از روی میل شخصی نبوده است که نتوان مورد استناد قرار داد بلکه امری الهی است و مسئولیتی سنگین که خداوند بر دوش ایشان گذارده تا اجتماع بشری را به سرمنزل سعادت و امنیت برسانند هرچند که تحقق آن مشروط به پذیرش مردم شده است. پی نوشت: [1] رک: امام خمینی، ولایت فقیه ؛ جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص 150 ادله سه گانه برای ولایت فقیه [2] لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (احزاب 21) قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ (ممتحنه 4) لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ (ممتحنه 6 ) [3] ترجمه دشتی این فراز: «أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز.» [4] حاکمیت گروهی به نفع مصالح آن گروه. [5] صحیفه امام ج 1 ص 494 [6] بنیادهای علم سیاست، عبدالرحمن عالم، نشر نی ص 296؛ و تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم جلد دوم (لیبرالیسم و محافظه کاری)، حسین بشیریه، نشر نی، ص 29 [7] البقرة : 247 [8] حاقه 46 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image