دیدگاه ماتریالیسم /

تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه

ویرایش علمی - اصطلاحات لیبرالیسم ، ماتریالیسم ، اگزیستانسیالیسم ، سرمایه داری و نازیسم به چه معناست؟


لیبرالیسم: لیبرابیسم به عنوان یکی از مکاتب و ایدئولوژی های مهم غرب است که مبتنی بر ویژگی ها، اصول و مقدمات فکری است که یکی از آنها اومانیسم و انسان محوری است. در ادامه به صورت مختصر توضیحاتی پیرامون این دو اصطلاح ارائه می شود: لیبرالیسم: واژه Liberal در لغت به معناى مختلف به کار رفته است: آزاد مرد در مقابل برده، روشنفکر، سخاوتمند، لاابالى، بى بند و بار و... اما در اصطلاح به یک گونه طرز تفکر در زمینه هاى سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و دینىگفته مى شود که تکیه اصلى آن بر آزادى هر چه بیشتر و توجه به حقوق طبیعى افراد است. این مکتب که اولین بار به عنوان یک حزب سیاسى در سال 1850 م در انگلیس مطرح گردید داراى اصول و ویژگى هایى است از قبیل: 1- فردگرایى: فرد و حقوق او بر همه چیز مقدم است. اگر دولت هم تشکیل شده است باید در خدمت خواسته هاى افراد جامعه باشد و نفع جامعه، موهوم است. 2- ارزش مطلق آزادى: تنها حد آزادى در نظر لیبرال ها، آزادى افراد دیگر است. دیگر هیچ مقوله اى از قبیل عدالت اجتماعى و اقتصادى، حفظ بنیان خانواده، اخلاق و... نمى تواند آن را محدود کند. همه باید قربانى این آزادى مطلق شوند. 3- انسان محورى و امانیسم: با توجه به نگرش مادى این اندیشه به عالم، آنچه اصل است، انسان است. به همین دلیل در وضع قوانین و ارائه خطوط اصلى سیاست و اقتصاد و فرهنگ، آنچه مهم و اصل است دیدگاه انسان و اراده اوست. برخلاف ادیان الهى و توحیدى که خدامحور هستند و مقنن اصلى را خداوند مى دانند. براى آگاهى بیشتر ر.ک: 1- پرسش ها و پاسخ ها، آیت الله مصباح یزدى، ج 4 2- فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بیات و جمعی از نویسندگان، مؤسسه اندیشه و فرهنگی دینی 3- فرهنگ سیاسى، دکتر بهروز شکیبا 4- لیبرالیسم غرب، آنتونی آرپلاستر، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز 5. درآمدی بر ایدئولوژی های سیاسی، اندرو هی وود، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی ماتریالیسم:ماتریالیسم (Materialism) یا مادی گری نوعی جهان بینی است. در این جهان بینی ماوراءماده انکار شده و هستی مساوی با ماده فرض می شود. گرایش مادی از دورانهای باستان هم در طبقات دانشمند بوده و هم در طبقات جاهل. در دورة جدید نیز همین طور، در تمام طبقات، افرادی مادی پیدا می شوند، همچنانکه در تمام طبقات و قشرها ـ خصوصاً در طبقة دانشمند ـ گرایشهای الهی و معنوی و ماوراء الطبیعی وجود دارد. اگر مطلب به این منوال بود که ماتریالیستها می گویند، باید به همان نسبت که علم پیشروی کرده است و دانشمندان بزرگ در جهان پیدا شده اند، گرایشهای مادی در تیپ دانشمند بیشتر باشد و افراد هرچه دانشمندتر باشند مادی تر باشند و حال اینکه واقعیت خلاف آن را نشان می دهد. امروز ما از یک طرف افرادی معروف و مشهور را می بینیم، مانند راسل که تا حدود زیادی خود را ماتریالیست نشان می دهند، وی می گوید: «بشر مولود عواملی است که در ایجاد او تدبیری به کار نرفته و غایتی در نظر گرفته نشده است. اصل بشر، نمو و حتی عواطف او چون آرزو، ترس، عشق و عقیده چیزی جز مظهر تلفیق تصادفی اتمهای مختلف نیست »(کتاب اثبات وجود خدا/99) راسل به این ترتیب وجود نیروی شاعر و مدبّر حاکم بر جهان را انکار می کند، هر چند گاهی در بعضی گفته های خود، خود را شکاک و «لا ادری» قلمداد می کند. از طرف دیگر، اینشتاین نابغة علمی قرن بیستم را می بینیم که درست در جهت خلاف نظر راسل، نظر می دهد و می گوید: «در عالم مجهول، نیروی عاقل و قادری وجود دارد که جهان گواه وجود اوست». آیا می توان گفت راسل با مفاهیم علمی امروز آشناست، اما اینشتاین آشنا نیست؟! یا فلان فیلسوف قرن هیجدهم یا نوزدهم با مفاهیم علمی زمان خویش آشنا بوده اما پاستور خداشناس، آشنا نبوده و جاهل بوده است؟! یا می توانیم بگوییم ویلیام جیمز، مرد موحدّ بلکه عارف عصر خویش یا برگسون و الکسیس کارل و امثال اینها با مفاهیم علمی زمان خود آشنا نبوده اند وبا مقیاس هزار سال قبل فکر می کرده اند، اما فلان جوان ایرانی که یکدهم آنها معلومات ندارد و به خدا معتقد نیست، با مفاهیم علمی زمان خود آشناست؟! گاهی دیده می شود دو نفر ریاضی دان، یکی معتقد به خدا و دین است و دیگری مادی است؛ یا دو نفر فیزیک دان، دو نفر زیست شناس، دو نفر ستاره شناس، یکی مادّی فکر می کندو دیگری الهی. پس مسأله به این سادگی نیست که بگوییم علم آمده است و مسائل ماورای طبیعت را منسوخ کرده است. این یک سخن کودکانه است. مجموعه آثار شهید مطهری ج1 –علل گرایش به مادیگری، شهید مطهریاگزیستانسیالیسم:الف) اگزیستانیالیسم: از واژه Exist به معنى وجود مشتق است. از منظر این مکتب، در جهان هستى براى همه موجودات، ماهیتى در نظر گرفته شده است جز انسان. خدا طبیعت وجود انسان را ساخته است اما عظمت وزیبایى ها وخوبى ها و... بالاخره همه هویت انسان، ساخته خودش مى باشد. انسان عبارت است از صفاتى که ما باید بسازیم. بنابراین وجدان مشترک انسانى که همه آدم ها در آن شریک اند موهوم است و فقط وجود در همه مشترک است. در اخلاق، ملاکى نیست. ما ملاک را بعد ازعمل مى سازیم. هر کس هر عملى را مشروط بر این که در آن حسن نیت داشته باشد، انجام دهد؛ در این صورت عملى اخلاقى انجام داده است. بالاخره از نگاه سارتر، مؤسس این مکتب، انسان در طبیعت وانهاده است. ناامید از عنایت خدا، نا امید از این که طبیعت سرنوشت او رابسازد، حتى ناامید از انسان! J}در مورد اگزیستانسیالیسم مى توانید به کتاب هاى زیر مراجعه فرمایید: 1- نظرى به چهره اگزیستانسیالیسم محمد شیرازى ناشر : اعلمى 2- فلسفه على شریعتمدارى ناشر : قائم 3- کلیات فلسفه مجتبوى ناشر :حکمت 4- ضابطه هاى منطقى در بررسى مکتب ها محمد على سادات ناشر : سازمان تبلیغات 5- بشر بر سر دو راهى محمد قطب ناشر : دارالعلم 6- تفسیرهاى زندگى ویل دورانت ناشر : نیلوفر 7- بررسى و نقد افکار راسل محمد تقى جعفرى ناشر : امیر کبیر 8- چهار مقاله از چهار دانشمند جمعى از نویسندگان ناشر : میثم 9- کارنامه برتراند راسل دور وارد ناشر : ابن سینا 10- طرح هایى در انقلاب فرهنگى محمد تقى جعفرى ناشر : پیشوا 11- جهان بینى علمى برتراند راسل ناشر : آگاه 12- صد ساعت مصاحبه با راسل جرالد کالور ناشر : عطائى 13- برگزیده افکار راسل رابرت . ا 14- شرح حال برتراند راسل برتراند راسل 15- فلسفه معاصر فرد ریک ناشر : زوار{Jسرمایه داری:تعریف سرمایه داری بدون شمردن دقیق ویژگی های آن می تواند نارسا باشد. شکل ناب این نظام اقتصادی را می توان چنین خلاصه کرد: مالکیت و کنترل خصوصی وسایل تولید اقتصادی، یعنی سرمایه؛ انجام فعالیت های اقتصادی برای تحصیل سود؛ بازاری که این فعالیت ها را تنظیم کند؛ تصاحب منافع توسط صاحبان سرمایه (مشروط بر پرداخت مالیات به دولت)؛ عرضه کار از سوی کارگران به عنوان عناصر آزاد اجتماعی. از نظر تاریخی توسعه سرمایه داری و تسلط آن بر زندگی اقتصادی همزمان با رشد صنعتی انجام پذیرفت، لیکن برخی از جنبه های آن را می توان در بخش تجاری اقتصاد پیش سرمایه داری قرون وسطی نیز یافت. سرمایه داری در جوامع صنعتی اشکال گوناگونی به خود گرفت که همگی موید تعریف بالاست. سرمایه داری آغازین در بریتانیا و ایالات متحده قرن نوزدهم، به عنوان الگوی کلاسیک تلقی می شود که به شکل ناب آن بسیار نزدیک است. در این مرحله، فعالیت های اقتصادی توسط تعداد زیادی بنگاه های کوچک سرمایه داری که در تملک افراد یا خانواده ها بود و مستقیماً توسط آنها اداره می شد انجام می گرفت. قواعد فعالیت های اقتصادی توسط بازارهایی تنظیم می شد که زیر تسلط روابط متقابل میان عرضه کالاها و خدمات و تقاضای مصرف کنندگان قرار داشت. بازار کار دستمزدها را تعیین می کرد و کارگران را طبق همان نیروهای عرضه و تقاضا، به کارفرمایان مختلف تخصیص می داد. نظام اقتصادی به اصول آزادی عمل، به مفهوم عدم دخالت دولت و تعیین فعالیت های اقتصادی توسط بازار، تجسم بخشیده بود. دولت به جای دخالت در امور اقتصادی نقشی حمایتی داشت و شرایط لازم برای شکوفایی اقتصاد را فراهم می آورد. این شکل آغازین سرمایه داری صنعتی، نظام اقتصادی چند پارچه، بی ثباتی و بی نظمی را به وجود آورد که میان رونق و رکورد در نوسان بود. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، دولت های دیگر کشورهای اروپایی و ژاپن دخالت بیشتری در اقتصاد داشتند و سرمایه داری در حال تکوین را به صور زیر تنظیم و هدایت می کردند: کمک مالی مستقیم به کارفرمایان خصوصی؛ جهت دهی به اعتبارات و سرمایه گذاری ها؛ تاسیس بنگاه های دولتی (به ویژه در آلمان و ایتالیا)؛ تنظیم بازارهای کار و محصولات به وسیله ابزارهای سیاسی؛ برقراری تعرفه های حمایتی؛ اعطای حقوق انحصاری برای تولید برخی کالاها یا برای فروش در برخی بازارها؛ واگذاری مناقصه های دولتی. در چنین کشورهایی برای افزایش قدرت ملی، تثبیت درآمد دولت و تحکیم نظم اجتماعی، کنترل نسبتاً دقیق زندگی اقتصادی ضروری می نمود. در قرن بیستم حتی بریتانیا و ایالات متحده امریکا نیز از الگوی کلاسیک نخستین، دور شده بودند. اشکال بعدی سرمایه داری انحصاری به جای رقابت تعداد زیادی بنگاه خرد، با تمرکز اقتصادی و تسلط تعداد معدودی بنگاه های بزرگ بر بازارها، مشخص می شود. در چنین شرایطی (که به بیان دقیق تر اولیگاپلی بود نه انحصار)، توافق میان بنگاه ها برای محدود کردن رقابت و تسلط بر بازار و در نتیجه افزایش سودآوری و ثبات، غیر عادی نبوده است. گسترش مالکیت سهامی در اوایل قرن حاضر به تجزیه مالکیت بین تعداد زیادی سهامدار و تقلیل بنگاه های خانواده- مالکی انجامید. عمومیت یافتن مالکیت ارتباط قدیمی میان مالکیت و وظیفه مدیریت را تضعیف کرد و مدیران حرفه ای کنترل و اداره بنگاه ها را به دست گرفتند. جدایی مالکیت و کنترل، از بنگاهی به بنگاه دیگر فرق می کند و هنگامی که سهامداران بخش بزرگی از مالکیت یک شرکت را در دست داشته باشند یا برخی با یکدیگر توافق کنند هنوز امکان دارد بتوانند با استفاده از حق مالکیت خود بر خط مشی شرکت تاثیر گذارند. سی سال اخیر شاهد رواج مالکیت سازمانی و تقلیل نسبی مالکیت خصوصی در صنعت و تجارت بوده است که دلیل عمده آن را در شرکت گسترده سازمان های مالی (بانک ها، شرکت های عمده سهامدار، شرکت های بیمه، صندوق های بازنشستگی) در سرمایه بنگاه ها می توان یافت. سرمایه مالی چیزی است که مارکسیست ها آن را وجه مشخص توسعه سرمایه داری انحصاری می دانند؛ جدایی سرمایه مالی از سرمایه تولیدی، انحصار آن توسط تعداد نسبتاً اندک سازمان های مالی و تسلط این سازمان ها بر دیگر فعالیت های اقتصادی. در چنین شرایطی، نقش اقتصادی دولت اهمیت بیشتری می یابد و آزادی عمل تا حد زیادی از بین می رود. اکنون دولت ها در صدداند تا ثبات اقتصادی به وجود آورند و از منافع سرمایه و کار در حوزه اقتصاد داخلی حمایت کنند. برای انجام این مقصود دولت ها قدرت خود را در زمینه های زیر به کار می گیرند: خرید کالاها و خدمات، انجام سرمایه گذاری دولتی، پرداخت یارانه، هدایت سرمایه گذاری خصوصی، تنظیم مقررات تشکیل شرکت ها (مثلا از طریق کنترل ادغام ها و تسخیرها )، و گاهی نیز کنترل دستمزدها و حقوق و قیمت ها. در این میان، نقش و دخالت اقتصادی دولت موضوع جدال و اختلاف دو نظریه قرار گرفته است: نظریه ای که این نقش را موجب پیدایش سرمایه داری انحصاری دولتی می داند و آن را به مثابه یک نظام سوق دهنده اقتصاد به سوی منافع گروه کوچکی از سرمایه داران انحصاری ـ مالی می شناسند؛ و نظریه ای که می گوید این شیوه دخالت و هدایت، چنان از نظام سرمایه داری ناب فاصله می گیرد که می توان از آن به عنوان یک نظام اقتصادی ما بعد سرمایه داری نام برد. اقتصاددانان و جامعه شناسان بسیاری مناسبات اجتماعی حاکم بر تولید سرمایه داری را مورد تحلیل و نقد قرار داده اند که مارکس و وبر «Weber» از مهمترین آنها به شمار می روند. آنان هم عقیده بودند که استخدام شدگان در این نظام از مشارکت در مالکیت و کنترل ابزار تولید اقتصادی محروم و تحت سلطه کسانی هستند که این ابزار را در مالکیت و کنترل خود دارند. مارکس چنین سلطه ای را خصیصه ذاتی و وجه مشخصه تمامی اشکال سرمایه داری می داند، زیرا از این طریق است که سرمایه می تواند ارزش اضافی را به دست آورد. وبر اعتقاد داشت که این سلطه منحصر به سرمایه داری نیست و لازمه کارایی تولیدی در هر نوع اقتصاد صنعتی است، از نظر مارکس ماهیت استثمارگرانه مناسبات اجتماعی تولید در نظام سرمایه داری به آن معنی است که سرمایه داری بر زورگویی اتکا دارد و تضادی دائمی میان منافع سرمایه و کار در جریان است.نازیسم: نازیسم «nazism» عنوانى است براى نظریه ها، روشها، و شکل حکومت آلمان در دوره آدولف هیتلر، و نیز گاهى همردیف و هم معناى فاشیسم، براى ژیمها و نظریه هاى همانند در دیگر کشورهاى جهان به کار مى رود. کلمه «نازى» علامت اختصارى «حزب ناسیونالسوسیالیست کارگران آلمان» است. اصول نظرى این حزب آمیزه اى از فاشیسم ایتالیا، ناسیونالیسم قدیم آلمان و نژاد باورى و سنت ارتش سالارى بود. مهمترین اصلى که نازیسم به فاشیسم ایتالیا افزود نظریه برترى نژاد آریایى و به ویژه نمونه بَرینِ آن، مردم آلمان، یعنى «نژاد سیرور»بود که مى بایست بر دیگر نژادها فرمانروایى کند و این را هیتلر نظم نوین جهانى مى خواند. (محمودطلوعى، فرهنگ جامع سیاسى، ص 872). .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image