تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

علت تضاد بين فرزندان و والدين چيست؟


تضاد بين والدين و فرزند ريشه در باورها و رفتار پدر و مادر در دوران كودكي و نوجواني دارد . اعم از رفتار تند و سرزنش آميز و يا محبت ها و دلسوزي هاي بيجا كه به تدريج به نوعي مزاحمت آزار دهنده و بيماري زا تبديل مي گردد.اين عشق هاي تحميلي و رفتارهاي نابجاي والدين در كودكي و نوجواني و بعد هم ، دخالت و تحميل سليقه ها در انتخاب راه آينده ي جوانان منجر به واكنش هاي گاه تلخ و دور از انتظار و رنج آور از سوي فرزندان نسبت به والدين مي شود .در زير به تعدادي از رفتارهاي والدين كه سبب ايجاد تضاد بين آنها و فرزندشان مي شود ، اشاره مي كنيم. اسارت در دام محبت! محبت مادر و مراقبت هاي ويژه اي كه در سنين كودكي براي فرزند ضروري و غيرقابل اجتناب است اگر به موقع قطع نشود يا تغيير جهت ندهد تبديل به عوامل بيماري زا و رفتارهاي بيمارگونه مي شود و به ركود رشد و يا انحراف شخصيت در كودك و نوجوان مي انجامد. اسارت كودك و نوجوان در دام مراقبت دائمي پدر و مادراني كه به اين مهم توجه ندارند به آنجا مي رسد كه اگر روز و شب هم در برابر فرزند خود خم و راست بشوند و تمام خواسته هاي او را فراهم آورند بازهم به تدريج احترام لازم را نزد فرزند خود از دست مي دهند و با فقدان احترام ، عشق نيز رو به زوال مي گذارد؛زيرا كودكان و نوجوانان نازپرورده هميشه خود را وابسته احساس كرده و به اهمال و قصوري كه در حق آنان شده به خوبي آگاهند و چون از كودكي ، تمام مهارت و ابتكارهاي شخصي آنان سلب شده احساس ضعف و ناتواني مي كنند و خود را تسليم پدر و مادر و محيط و سرنوشت مي دانند .در چنين شرايطي است كه احساسات ضد و نقيضي مثل نارضايتي از پدر و مادر و در عين حال ترس از دست دادن عشق آنان وجود كودك را در بر مي گيرد و او را مجدداً در معرض تسلط جويي و تحميل اراده پدر و مادر قرار مي دهد . تشخيص صحيح و به موقع اين علايم و برطرف ساختن عوارض ناشي از آن يكي از وظايف خطير والدين و مربيان است. عشق هاي تحميلي اين شيوه مراقبت و محبت تحميلي ، يا به عبارتي نازپروردگي و تحميل با عشق ( يعني والدين به دليل علاقه ي زياد به فرزند ، آنچه را كه براي فرزندشان آرزو دارند ، به او تحميل مي كنند.)در اصل دو عامل بيماري زاي شخصيت اند كه به سختي درهم عجين شده اند به طوري كه مشكل مي توان آن دو را از هم جدا كرد و احياناً هر كدام را مستقلاً مورد مطالعه قرار داد. اين هر دو عامل كه از عواطف رقيق و احساسات شديد پدر و مادر نسبت به فرزندان ناشي شده چنان آرام و موذيانه در بناي شخصيت كودكان و نوجوانان رخنه و رشد مي كند كه انسان تا مدت ها خطرآن را احساس نمي كند و حتي موقعي كه آثار و علائم عقب ماندگي و ركود در رشد شخصيت بروز مي كند بسياري از والدين بازهم نمي توانند به عمق فاجعه پي ببرند و زماني هم كه اين پديده ها به وضوح آشكار مي شود و والدين متوجه مي شوند ، كودكان نازپرورده كه از تحمل زندگي عاجزند چون از علت واقعي بروز آن، يعني رفتار غلط و بي رويه خود اطلاعي ندارند دست به اقداماتي مي زنند كه نه تنها د رد را درمان نمي كند بلكه آن را وخيم تر و شديدتر مي نمايد. اقداماتي مانند سرزنش، اخطار، نصيحت گويي ، تهديد و توبيخ و يا حتي وعده هايي كه هيچ كدام سرانجامي ندارند متأسفانه نتيجه اي نمي دهد . اين جاست كه والدين احساس عجز مي كنند و از مشاورين تربيتي كمك مي خواهند. خطر ناز پروردگي به عنوان نمونه اشاره مي كنيم به مادري كه دخترش را با تمام عشق و علاقه و نازپروردگي بزرگ كرده و يكباره متوجه بي بندوباري و حتي گستاخي وي نسبت به خودش شده و مي نالد كه : هيچ وقت فكر نمي كردم دخترم كه آن قدر برايش زحمت كشيده و مراقبتش كرده بودم روزي چنين رفتاري با من داشته باشد. چون درگذشته به خاطر علاقه اي كه به من داشت هر چه مي گفتم بي چون و چرا مي پذيرفت ولي حالا از من روي گردان شده و اعتنايي به من ، حرف ها و خواسته هايم كه صرفاً به خاطر خود اوست ندارد .واقعيت اين است كه چنين والديني متوجه نيستند فرمانبرداري و اطاعتي كه به زور عشق و بر آوردن تمام خواسته هاي فرزند باشد چيزي جز به اسارت كشيدن او از طريق نازپروردگي نيست . به عبارت ديگر اطاعتي كه از طريق عشق به كودك تحميل مي شود هرگز به رشد شخصيت و تسلط بر نفس او نمي انجامد بلكه منجر به تضعيف و شكست اراده او مي شود. كودكاني كه به اين طريق پرورش مي يابند در سنين نوجواني و سال هاي بعد ، در برابر عوامل اغواگر و اشخاص گمراه كننده به همان نسبت ضعيف و سست اراده خواهند بود.از سوي ديگر جواناني كه با اين رفتار پدر و مادر خود مواجه مي شوند نه تنها احساس قدرداني نسبت به آنها نمي كنند بلكه نوعي حس كينه و بيگانگي نيز در آنها بيدار مي شود. دخالت هاي غير منطقي اين مشكل حتي در آستانه ي ورود نوجوان و جوان به اجتماع و در مرحله ي حساس و دشوار انتخاب راه آينده نيز به گونه اي ديگر رخ مي نمايد. در اين مواقع ، تنها دخالت هاي غير منطقي و سرسختانه والدين نيست كه اثر منفي بر فكر و روح فرزندان مي گذارد بلكه توصيه ها و اندرزهاي خيرخواهانه ي آنها نيز درگمراه كردن فكر سالم جوانان تأثير مي گذارد. زيرا هر نوع تلقين و يا تحت تأثير گذاشتن جوانان دراين دوره ، آنها را از رشد متعادل شخصيت و دستيابي به بلوغ كامل فكري باز مي دارد.خواه آنهايي كه وابسته به پدر و مادر خود هستند و يا آنها كه سركش و نافرمان بوده و دائم دم از استقلال فكري مي زنند . دسته ي اول كه هميشه زمينه آماده اي براي فرار از مسئوليت و تصميم گيري مستقل دارند در مرحله انتخاب شغل و يا رشته تحصيلي ( كه فرصتي براي ابراز عقيده و اظهار نظر شخصي است ) در اثر تلقين و دخالت هاي بي مورد والدين اين آخرين موقعيت را از دست داده و تا پايان عمر به صورت دوم شخص و عضو علي البدل زندگي مي كنند. دسته ي دوم نيز كه عناد و لجاجت با پدر و مادر را پيوسته شيوه خود قرار داده واين مقاومت را دليل اثبات شخصيت خود مي دانند وقتي در مرحله ي ورود به اجتماع و انتخاب راه آينده خود با نصيحت و توصيه هاي خيرخواهانه پدر و مادر مواجه مي شوند بدون اين كه به خود زحمت فكر كردن بدهند صرفاً براي مخالفت با والدين دقيقاً راهي را انتخاب مي كنند كه در جهت عكس تمايلات و خواسته هاي آنان باشد ؛ فقط به اين جهت كه به خود و ديگران ثابت كنند كه مي خواهند و مي توانند خودشان راه آينده و مشي زندگي را انتخاب كنند.به اين ترتيب دلسوزي ها و محبت هاي غير منطقي پدر و مادر و ملاطفت هاي خير خواهانه، به زودي تبديل به نوعي مزاحمت و در نهايت موجب دلسردي مي شود. چه بايد كرد؟ در اين مرحله اين سؤال هميشگي پيش مي آيد كه چه بايد كرد تا آنها در مسير رشد شهامت روحي و مبارزه با ضعف و جُبن( ترس ) اكتسابي قرار بگيرند و گستاخ و بي پروا نشوند و دائماً از ضعف و عدم توانايي خود رنج نبرند. شايد كار مشكلي باشد اما ناممكن نيست به شرط آن كه در وهله اول به عنوان پدر و مادر سعي كنيم به آن درجه از عدالت و شهامت روحي برسيم كه فرزندان خود را نه تحت فشار و زورگويي و تحميل عقايد خود قرار دهيم و نه آنها را به حال خود رها كنيم .نه تنبيه و سرزنش نماييم ، نه مورد ترحم و دلسوزي قرار دهيم ؛ بلكه طوري با آنها رفتار كنيم كه آنها احساس كنند همان هايي هستند كه مي خواهند باشند. بنابراين ابتدا بگذاريم فرزند ما درباره موضوعي كه رنج مي برد و يا احساس حقارت و عدم شايستگي مي كند آزادانه صحبت كند و تمام مسائل و مشكلات خود را مطرح نمايد ؛ گاهي نيز سؤالي مطرح كنيم كه خودمان روشن تر شويم و هم فرزندمان احساس كند كه با تمام وجود و علاقه ي كامل ، در ناراحتي و مسائل او شريك و سهيم هستيم و بعد از تجربيات خود نقل كنيم و از افرادي ياد كنيم كه وضع مشابهي داشته اند ؛ ولي به علت برداشت هاي متفاوت و نحوه مقابله با مشكلات ، بر ناملايمات پيروز شدند و يا با شكست و ناكامي مواجه شده اند .به اين طريق ، هم راهنمايي كرده ايم وهم انتخاب راه را به خود آنها واگذاشته ايم و مسلماً در اين مراحل ، آنها انتخاب شايسته تري خواهند داشت و يا در نهايت به اختيار ، از شما ياري فكري مي خواهند . چنين ارتباطي نه تنها پيوند والدين و فرزندان را خدشه دار نمي كند بلكه موجب استحكام و دوام و پيوستگي بيشتر دل ها مي گردد. .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image