جلسه دوازدهم : علم مانند مال و مقام ، کبرآور است /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

جلسه دوازدهم : علم مانند مال و مقام ، کبرآور است


جلسه دوازدهم : علم مانند مال و مقام ، کبرآور است تذکر مهمى که لازم است شما جوانان عزیز از طلاب و دانشجویان در هر رشته که هستید متوجه باشید، خطر مهمى که اگر آن را درنیابید زحمتهایتان هدر مى رود و آن خطر ((کبر)) است . این خطر در همه طبقات است ولى بخصوص در اهل علم . هر علمى ، همین معلومات ممکن است سبب کبر بشود که هلاک کننده است . همانطور که ابلیس هلاک شد. و در روایت رسیده که نخستین معصیتى که در زمین شد، کبر بود، آن هم توسط ابلیس . و در اثر همین کبر ساقط شد به قسمى که رجیم و ملعون گردید. اینک معناى کبر و بعد خطرش و سپس چرا بخصوص اهل علم مبتلا هستند، توضیح داده مى شود. ((کبر)) آن است که آدمى براى خودش شاءن و خصوصیتى خیال کند و استغنا و بى نیازى ببیند. در اثر اینکه چند اصطلاح یا تشریح یاد گرفته ، یک نوع بزرگى در خودش ببیند یا مثلا مال فراوانى نصیبش شده ، خودش را بى نیاز بپندارد. جاه و مقام پس از علم ، بیشتر مورد ابتلاى به کبر است ، وقتى ریاستى پیدا کرد، یک نوع بزرگى در خودش مى بیند. فراموشى بندگى به واسطه جهل مرکب خطر ((کبر)) این است که انسان را از عبودیت مى اندازد و در جهل مرکب فرو مى برد. جاهل آن است که واقع امر را دیگر ادراک نکند؛ فقط تخیلات خودش را دریابد نه واقعیات را. واقعیات مثلا هر موجودى در هر مرتبه اى که باشد از شخص اول عالم وجود حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله و سلم تا آخرین موجودات در تمام مراتب هستى ، فقر ذاتى و فقر وصفى و فقر فعلى از مسلمات واقعیه اوست . هر موجودى را که تصور کنید به حسب ذات ، نیازمند است ، هستیش از خودش نیست ، حدوثا و بقاءا. هر کس فکر کند آیا هستیش در اختیار خودش هست به حسب ذات و تحقق ؟ خیر چنین نیست ، بلکه بدون اینکه انسان بخواهد حیاتش دادند و بدون خواست او، حیاتش را ادامه مى دهند، حتى اگر اسباب مرگ خودش ‍ را فراهم کند، تا خدا نخواهد نمى میرد. نه تنها حیات انسان به دست خودش نیست بلکه مرگش هم به دست خودش نیست . همین سم خوردن و کشته شدنش هم به خواست خداست . اگر خدا بخواهد با خوردن سم مى میرد، ولى اگر نخواست ، سم هم بخورد، کارگر نمى افتد. به دو علت خودکشى مى کند ولى نمى میرد چندى قبل در مجله اى خواندم نوشته بود در نیویورک که یک نفر ساختمان چند طبقه اى بنا کرد و میلیونها دلار از بانکها گرفته که به تدریج با سود بپردازد. ساختمان نیمه تمام ماند و دیگر امکان تمام کردنش برایش نبود، دیگر کسى به او وام نمى داد. حالا مبالغ گزافى بدهى بر عهده اش آمده که روز به روز هم به واسطه بهره سرسام آور بر آن افزوده مى گردد در حالى که ساختمان نیمه کاره مانده و کسى هم آن را اجاره نمى کند. بیچاره وار در صدد خودکشى برآمد و خواست خودش را از طبقه آخر پایین بیندازد، با خود مى اندیشد ممکن است نمیرم پس بهتر این است که سم هم بخورم و آن وقت خودم را به پایین بیندازم که حتما یکى از این دو سبب کار خودش ‍ را بکند. سم مى خورد و از آخرین طبقه خودش را با سر به پایین پرتاب مى کند، هنوز چوب بست ساختمان برقرار بود، در اثناى پایین افتادن به یکى از این چوب بستها گیر مى کند و به همان نحو سر به پایین که مى آمده ، هر چه سم خورده بوده از دهانش بیرون مى آید و هیچکدام از او سبب مؤ ثر واقع نمى شود. وقتى خدا نخواهد هر چه هم سبب ایجاد شود، مؤ ثر واقع نمى شود، شواهدش بى شمار است . فقر ذاتى و وصفى و فعلى موجودات فقر ذاتى را باید بفهمیم و این واقعیت را دریابیم که اصل هستى و حیات به دست ما نیست ، و نه حدوثا، نه بقاءا و نه زوالا. ((لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا ولا موتا و لا حیاة و لا نشورا))(140) همانطورى که حیات به دست ما نیست مرگ هم به دست ما نیست . بدون اختیار ما، ما را آوردند و نگهداشتند و تربیت مى کنند و مى برند. فقر ذاتى به این است که همه در اصل هستى به خدا نیازمندند و تنها خدا بى نیاز محض ‍ است ((هوالغنى )) خدا غنى مطلق است و بس . غیر از خدا، همه نیازمند به خدایند به حسب وصف و فعل نیز نیازمند است ، هر کارى که مى خواهد بکند قدرت مى خواهد، آیا خودش مى تواند در خودش قدرت ایجاد نماید؟ چه کارها که آسان به نظر مى آید! ولى از عهده شخص برنمى آید و چه کارها که خیلى سخت و نشدنى مى نمود! یک مرتبه واقع گردید. پس نگو ((من این کار را مى کنم )) آیا قدرتى که باید براى انجام این کار باشد دارى ؟ اصل ذاتت از خودت نیست تا اوصافش که از آن جمله قدرت است باشد. ((لا حول و لا قوة الا بالله )) انسان هیچ وقت پا از گلیم خودش دراز نکند. آنچه مقتضاى ذاتش هست ، فراموش نکند. نفس نفس محتاج هست . دانشمند نیز در دانشش به خدا نیازمند است علم به هر اندازه هم که زیاد شود، شخص را بى نیاز نمى کند. مجتهد و دکتر و مهندس شدن ، ذات انسان را از نیاز خارج نمى کند، تو همان نیازمند نخستین هستى ؛ نیاز جزء ذات انسان است ؛ تا انسان هستى نیازمندى ، این معنا را باید فراموش نکرد. جاى علم هم حافظه است و حافظه را کى نگه مى دارد تا خدا نخواهد؟ پنجاه سال قبل یکى از فضلا مطول درس مى داد، بلایى به سرش آمد، از خواب که برخاست سوره حمد را فراموش کرده بود، حالت نسیان به او عارض شد، وقتى وارد جلسه درس شد مثل اینکه اصلا درس نخوانده ، مکتب نرفته ، حتى ((بسم الله )) را نیز فراموش کرده بود. این معلومات را حافظه چون ضبط صوت نگه مى دارد و از ادله تجرد نفس ‍ قوه حافظه است که نقوش نامتناهى را نمى شود در ماده نگه داشت . الفبایى که در کلاس اول خوانده در حافظه مانده است ، اگر این حافظه را گرفتند حتى الفبا را نیز فراموش مى نماید. پس عالم هم اکنون نیازمند است حتى در علمش . طبیبى که پسرش را اشتباها کشت طبیب هنگام طبابتش اگر حافظه اش نگه داشته شود، مى تواند از آنچه خوانده بهره ببرد و نسخه بدهد، اما اگر خدا نخواهد چطور؟ در سى سال قبل یا بیشتر، طبیبى پسرش تب کرد، به خیال طبیب ، فرزندش ‍ مالاریا گرفته است . معالجه کرد در حالى که پسرش تب حصبه داشت و مداوایش با مالاریا منافات داشت . پس از چند روز، جوان مرد. هیچ کس از پدر مهربانتر نمى شود آن وقت پدر براى فرزند جوان عزیز خودش چگونه سعى مى کند تا تشخیص صحیح بدهد و دواى درست تجویز کند اما تمامش از خداست . طبیبى متدین داشتیم به رحمت خدا رفت براى من تعریف مى کرد: بعضى دواها را مى دهم در حالى که صد در صد یقین دارم که مؤ ثر است لیکن بعد مى بینم اثر مثبت نداشته و بعضى اوقات برخى داروها که احتمال تاءثیر مى دهد مى بینم صد در صد مؤ ثر بوده است . معلوم مى شود اثر هم از خداست . پس طبیب هم مانند مجتهد نیازش به جمیع شؤ ونش باقى است لذا نباید علم موجب کبر شود و خودش را بى نیاز ببیند (...إ ن الا نسن لیطغى# اءن رءاه استغنى ...).(141) ((انسان هر وقت خودش را بى نیاز دید طغیان مى کند و سرکشى مى نماید))، یعنى به خیال خودش نه واقع ((ان راه )) این گونه تصور مى کند که بى نیاز شده است . این تصور واهى باید جلوگیرى شود. دانشمند باید متواضع باشد مجتهد یا طبیب یا مهندس باید تواضعش را از دست ندهد، خودش را با آن عامى فرق نگذارد. همانطور که میلیونر نباید فرقى براى خودش با آن فقیر قایل شود، این یک میلیون مال ، تو را بى نیاز نکرده است چه بى نیازى ؟ اگر سرطان گرفت ، آیا مال ، او را نجات مى دهد؟ آیا پولهایى که محمد رضا به خارج فرستاد، او را نافع شد؟ ناگفته نماند که این مطلب راجع به خود شخص است یعنى آقایى که مجتهد شد، نباید به خودش بنازد و به دیگران به چشم حقارت بنگرد و توقع اکرام و احترام داشته باشد اما وظیفه دیگران است که او را گرامى دارند. صاحب هر علمى را باید گرامى داشت مخصوصا علم دین که روایت مفصلى در این زمینه رسیده است و گرامى داشتنش او گرامى داشتن رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است همانطورى که اهانت به عالم ، اهانت به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image