تخمین زمان مطالعه: 22 دقیقه
یکم . معصوم نبودن ولى فقیه : ولایت مراتبى دارد و بسیارى از مراتب آن هیچ ارتباطى با عصمت ندارد مثل ولایت پدر بر فرزند ، شوهر بر زن ، قیم بر صغیر و . . . . قرآن مجید مواردى از ولایت را ذکر مىکند که لزوماً مشروط به عصمت نیست مثلاً مىفرماید : ( وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ) توبه ( 9 ) ، آیه . 71 « برخى از مؤمنان بر دیگرى ولایت دارند » یا ( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ) انفال ( 8 ) ، آیه . 72 « همانا کسانى که ایمان آورده و هجرت کردند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد نمودند و کسانى که آنان را پناه داده و یارى کردند ، برخى بر بعضى دیگر ولایت دارند » . از سوى دیگر یکى از اقسام ولایت « زعامت و رهبرى سیاسى » است . اکنون این سؤال پدید مىآید که آیا این مرتبه از ولایت ، عصمت مىخواهد ؟ پاسخ آن است که وجود عصمت براى رهبر و پیشواى سیاسى ، بسیار خوب و مفید است و با وجود شخص معصوم ، هیچ فرد دیگرى ، حق حکمرانى و ولایت ندارد . حال اگر شخص معصوم وجود نداشت و یا در غیبت به سر مىبرد ، چه باید کرد ؟ آیا امت اسلامى باید بدون رهبر باشد ؟ یا باید به رهبرى و ولایت طاغوت تن دهند ؟ و یا باید بهترین کسى که از نظر علم ، زهد ، تقوا و مدیریت سیاسى ، کمترین فاصله را با معصوم دارد ، به رهبرى برگزینند ؟ در واقع با وجود معصوم ، باید خود او رهبرى کند و در عصر غیبت به نیابت از امام زمان ( عج ) ، ولى فقیه رهبرى و زمام امور جامعه را به دست گیرد تا امت گرفتار هرج و مرج و آنارشیسم و یا ناچار به پیروى از طاغوت نشود . این مسأله هم از نظر عقلى پذیرفته شده و مورد تأیید است و هم نصوص دینى بر آن صحّه مىگذارد . ناگفته نماند خطا دوگونه است : یکم . خطاهاى فاحش و روشنى که حداقل براى عموم کارشناسان مسائل دینى ، سیاسى و اجتماعى ، بطلان آن روشن است . کسى که مرتکب چنین خطاهایى بشود ، داراى شایستگى رهبرى نیست و ولایت ندارد . دوّم . خطاهاى پیچیده و کارشناختى که در میان کارشناسان نیز چندان روشن نیست و معمولاً مورد اختلاف آرا و نظرات است . در این صورت نمىتوان با قاطعیت حکم کرد که نظر کدام یک صحیح است زیرا هر کس بر اساس مبانى پذیرفته شده خود ، حکم مىراند . این گونه موارد در مسائل اجتماعى و سیاسى زیاد به چشم مىخورد و ولى فقیه هم یکى از آراى متفاوت را بر مىگزیند . از طرف دیگر در چنین مواردى ، چارهاى جز این نیست که یک رأى ملاک عمل قرار گیرد زیرا کنش اجتماعى و سیاسى نیازمند وحدت رویه است و در غیر این صورت جامعه دچار هرج و مرج مىشود . ضمن آنکه از نظر فکرى ، راه تحلیل و نقد و بررسى سالم براى همگان باز است اما نظم و انضباط اجتماعى مستلزم وحدت رویه و عمل است همچنان که در تمام نظامهاى سیاسى این گونه عمل مىشود و از آن گریزى نیست . بنابراین در فرض فقدان معصوم یا غیبت او ، هیچ راهى براى به صفر رساندن خطا وجود ندارد . از طرفى نمىتوان به آنارشیسم و هرج و مرج تن داد و لاجرم باید یک رأى مورد تبعیت قرار گیرد . گفتنى است امامان ( ع ) مرجعیت کامل دینى را در تمام ابعاد دارند و حجت واقعى خداوند مىباشند . لازمه چنین چیزى مسلماً عصمت است در حالى که مجتهد و ولىفقیه حجت ظاهرى است و لازمه آن عصمت نیست ، بلکه عدالت و فقاهت است که نزدیکترین مرتبه ممکن به عصمت مىباشد . دوم . معصوم نبودن خبرگان : این مساله از دو زاویه قابل بررسى است : {J الف . از منظر حقوقى J} اشتباه خبرگان در تعیین رهبرى هرچند با توجه به سازکارهاى دقیق و مطمئنى که در این زمینه در نظر گرفته شده و اعمال مى گردد ، بسیار نادر است اما در عین حال براى آن موارد نادر نیز راهکار حقوقى و قانونى لازم به صراحت در اصل یکصدویازدهم قانوناساسى پیشبینى شده است : در قسمتى از این اصل چنین آمده « هر گاه . . . معلوم شود رهبر از آغاز ، فاقد بعضى از شرایط بوده است ، از مقام خود برکنار خواهدشد » . بر این اساس اگر مجلس خبرگان ، از همان آغاز ، به اشتباه ، کسى را که داراى شرایط نبوده است ، به رهبرى انتخاب کند و بعد معلوم شود که او شرایط لازم را ندارد ، سریعا رهبر از مقام خود برکنار مىشود . و دیگر هیچ گونه مسئولیت و اختیارى در این زمینه نخواهد داشت . {J ب . از منظر مبانى دینى J} بر اساس مبانى فقهى و آموزه هاى اسلامى ، مسأله کشف فرد اصلح و شناسایى برترین فقیه واجد شرایط رهبرى ، مانند کشف احکام الهى است که اگر فقیهى حداکثر توان خود را بر اساس مبانى فقهى و اصولى ، به کار گرفت و درباره مسألهاى فتوا داد و پس از مدتى دریافت که اشتباه کرده است بنابر قاعده « للمصیب اجران و للمخطى اجر واحد » اجر تلاش خویش را مىبرد و در آنچه عمل کرده ، معذور است . البته مواردى هم که برگشتپذیر باشد ، براى جبران آنها اقدام مىکند . درباره مقلدان او نیز همین حکم جارى است . در مورد اشتباه خبرگان در تعیین رهبر نیز در صورتى که آنان نهایت تلاش خویش را براى تشخیص مصداق اصلح و فقیه برتر واجد شرایط به کار گرفته باشند ، در پیشگاه خداوند و مردم معذوربوده و حتى مأجور مى باشند . و پس از کشف فقدان صلاحیت فرد منتخب ، او را برکنار کرده ، فرد جامعالشرایط را براى رهبرى به مردم معرفىمىکنند . در این صورت ، تصمیمگیرى درباره احکام صادر شده از سوى فرد پیشین ، بر عهده ولى فقیه خواهد بود و بنابر قاعده ، موارد برگشتپذیر ، مانند موارد قضا شدنى ، بازگردانده مىشود . مگراینکه در مقام عمل ، موارد برگشتپذیر ، به علت تغییر شرایط ، عنوان دیگرى پیدا کرده باشند یا موانعى در انجام دادن آنها باشد یا با هرج و مرج روبهرو گردند ، باید آنها را به عنوان حکم ثانوى و طبق نظر ولى فقیه جدید اجرا کرد . و بالاخره با توجه به اینکه بسیارى از مجتهدانى که عالم به زمان خویشند ، در مجلس خبرگان گرد هم آمدهاند ، حتى اگر فرض اشتباهى هم در آنان وجود داشته باشد ، این اشتباه ، آنقدر بزرگ نخواهد بود که مثلاً فردى فاسق یا غیر مجتهد را به رهبرى انتخاب کنند . سوم . ولایت فقیه و قانون ولى فقیه فوق قانون در همه مراتب آن نیست . اساسا فلسفه ولایت فقیه آن است که شخصى قانون شناس و متعهد به قوانین و احکام الهى ، اداره امور را بر عهده گیرد تا رعایت هنجارها ، احکام الهى و مصالح اجتماعى تضمین شود لیکن خلط بزرگى در این رابطه پدید آمده و موجب پیدایش دو نظریه در باب ولایت فقیه شده است : . 1 نظریهاى او را مافوق قانون تصور مىکند و این را لازمه « ولایت مطلقه فقیه » مىداند . . 2 رویکرد دیگر او را مادون قانون مىنگرد و « ولایت مطلقه » را نفى مىکند . به نظر ما ولایت مطلقه فقیه ، به معناى تفوق ولى فقیه بر قانون نیست . کسى که اندک آشنایى با علم حقوق و یا احکام و قوانین اسلامى داشته باشد ، مىداند که قوانین داراى درجات و مراتب متعددى است . بعضى از آنها قوانین « محکوم » و کنترل شونده است و برخى قواعد « حاکم » و کنترل کننده است . سرّ وجود این سلسله مراتب در قانون این است که گاهى بین مصالح نهفته در دو حکم ، تزاحم ایجاد مىشود یعنى ، تأمین هر دو در عمل ممکن نیست و ناچار یکى باید به نفع دیگرى کنار برود . در چنین مواقعى ، قوانین حاکم - مانند قاعده « اهم و مهم » حاکمیت مىیابد و به حکم آن باید آنچه داراى مصلحت کمتر است ، فداى حکمى شود که مصلحت برتر دارد . « ولایت مطلقه فقیه » در واقع پیاده کردن قواعد حاکم و ارجح در برابر احکام اولیه عادى است زیرا ولى فقیه موظف است جامعه را به سمت مصالح آن رهبرى و هدایت کند . حال اگر یکى از احکام اولیه دینى ، با مصلحت برتر جامعه در تضاد و تزاحم افتاد ولایت مطلقه این قدرت را دارد که مصلحت حیاتى و فراتر جامعه را بر آن حکم اولى فروتر مقدم بدارد . به عنوان مثال اگر در جایى که مسجدى بنا شده است ، کشیدن خیابان لازم شد ولى فقیه مىتواند برخلاف حکم اولى - که حرمت تخریب مسجد است براى مصالح لازم جامعه اسلامى اجاره تخریب آن را صادر کند . بنابراین ولایت مطلقه فقیه از قواعد رافع تزاحم است و اطلاق آن مقید به مصالح لازم و اهم جامعه اسلامى است و بیش از آن قدرتى ندارد . اکنون خود قضاوت کنید که آیا این به معناى تفوق بر قانون است یا اختیار انطباق و اجراى قاعده اهم و مهم ؟ ( براى آگاهى بیشتر در این زمینه . ک : جوادى آملى ، آیتالله عبدالله ، ولایت فقیه . ) از نظر خود اصول قانون اساسى هم ، مقتضاى مطلقه بودن ولایت فقیه که در متن قانون اساسى آمده همین است که وظایف و اختیاراتى که در قانون اساسى براى ولىفقیه شمرده شده است ، تمثیلى ، و نه احصایى ، باشد زیرا در غیر این صورت قید « مطلقه » در متن قانون لغو خواهد بود به خصوص اگر توجه کنیم که قید مطلقه را قانونگذار بعد از بازنگرى قانون اساسى در سال 67 به متن قانون اضافه کرده و تا قبل از آن نبوده است که این مسئله مىرساند که قانونگذار منظور خاصى از آوردن این قید داشته و آن نیز همین بوده که با این قید معلوم باشد که اختیارات ولىفقیه ، منحصر و محدود در موارد ذکر شده در این قانون نیست و این موارد مربوط به شرایط عادى است ولى در شرایط خاص و به هنگام لزوم ، ولىفقیه مىتواند براساس ولایت مطلقهاى که دارد اقدام مقتضى را انجام دهد . در عملکرد حضرت امام خمینىرحمه الله نیز شواهدى بر این مطلب که محدوده ولایتفقیه منحصر به آنچه در قانون اساسى آمده نیست ، وجود دارد . مثلاً دستور تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام و دخالت آن در امر قانونگذارى ، یا تشکیل شورایى به نام « شوراى عالى انقلاب فرهنگى » و همچنین تشکیل دادگاهى به نام « دادگاه ویژه روحانیت » که در قانون اساسى آن زمان وجود نداشت و طبق قانون اساسى از اختیارات رهبر و ولىفقیه نبود ، اما حضرت امامرحمه الله براساس ولایت مطلقه آن را انجام دادند . ( براى توضیح بیشتر . ک : الف . نگاهى گذرا به نظریه ولایت فقیه ، آیهاللَّه محمدتقى مصباح یزدى . ب . مردم سالارى دینى ، نظریه ولایت فقیه ، آیهاللَّه محمدتقى مصباح یزدى و محمد جواد نوروزى . ) نتیجه اینکه ولایت فقیه در چارچوب قانون و کاملاً پایبند به قوانین است هر چند خود قانون اساسى در کنار برشمردن برخى وظایف و اختیارات ، با طرح ولایت مطلقه فقیه راهکارى قانونى براى شرایط خاص و تأمین مصالح جامعه اسلامى نیز در نظر گرفته است . بر این اساس ولى فقیه در برابر قانون اساسى تعهد داده است . و علاوه بر تعهد الهى خود به اجراى احکام اسلام ، با پذیرش منصب ولایت در مجراى قانون اساسى ، تعهدى نسبت به قانون اساسى دارد . از آنجایى که این تعهد ، لازم ( نه جایز ) و بدون حق فسخ است ، تعهدى مضاعف براى او محسوب مىشود و تخلف او از قانون اساسى ، باعث خروج او از عدالت و در نتیجه سلب او از ولایت مىگردد . چهارم . وظایف و اختیارات ولى فقیه : ولایت فقیه مهمترین رکن نظام جمهورى اسلامى است و مطابق اصل پنجم قانون اساسى « در زمان غیبت حضرت ولى عصر « عجل الله تعالى فرجه » در جمهور ى اسلام ى ایران ، ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقو ى ، آگاه به زمان ، شجاع ، مدیر و مدبّر است . » ، این اصل حقوقى برگردان قانونى مبانى اعتقادى نظام است که در مقدمه و نیز اصول کلى قانون اساسى بر آن ها تأکید شده است . جهت تحقق ولایت امر و به منظور حضور و نظارت فعال رهبرى بر کلیه ارکان نظام ، اصل پنجاه و هفتم قانون اساسى ، قواى حاکم در جمهورى اسلامى ایران را « زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت » قرار داده است تا با نظارت عالیه رهبرى بر قواى سه گانه ، پشتوانه اسلامى نظام و مشروعیت الهى رژیم سیاسى تأمین گردد . بر این اساس هدایت و نظارت بر مجموعه نظام از اساسى ترین وظایف و اختیارات قانونى ولى فقیه است . [ [ 1 از سو ى دیگر ولى فقیه به عنوان رئیس دولت کشور ، اختیارات و وظایفى هم به منظور اعمال مستقیم قدرت دارد که در اصول متعدد قانون اساسى بیان شده از جمله اصل یکصد و دهم قانون اساسى حداقل به 11 مورد از مصادیق این اختیارات اشاره نموده است : « وظایف و اختیارات رهبر : . 1 تعیین سیاستها ى کل ى نظام جمهور ى اسلام ى ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام . . 2 نظارت بر حسن اجرا ى سیاستهاى کلى نظام . . 3 فرمان همهپرسى . . 4 فرماندهى کل نیروهاى مسلح . 5 . اعلام جنگ و صلح و بسیج نیروها . 6 . نصب و عزل و قبول استعفاى : 1 - . 6 فقها ى شورا ى نگهبان . 2 - . 6 عالیترین مقام قوه قضائیه . 3 - . 6 رئیس سازمان صدا و سیما ى جمهور ى اسلام ى ایران . 4 - . 6 رئیس ستاد مشترک 5 - . 6 فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى . 6 - . 6 فرماندهان عالى نیروهاى نظامى و انتظامى . . 7 حل اختلاف و تنظیم روابط قواى سه گانه . 8 . حل معضلات نظام که از طرق عادى قابل حل نیست ، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام . 9 . امضاى حکم ریاست جمهورى پس از انتخاب مردم صلاحیت داوطلبان ریاست جمهورى از جهت دارا بودن شرایطى که در این قانون مىآید ، باید قبل از انتخابات به تأیید شوراى نگهبان و در دوره اول به تأیید رهبرى برسد . 10 . عزل رئیس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم دیوان عالى کشور به تخلف وى از وظایف قانونى ، یا رأى مجلس شوراى اسلامى به عدم کفایت وى بر اساس اصل هشتاد و نهم . 11 . عفو یا تخفیف مجازات محکومین در حدود موازین اسلامى پس از پیشنهاد رئیس قوه قضائیه . رهبر مىتواند بعضى از وظایف و اختیارات خود را به شخص دیگرى تفویض کند . » [ [ 2 افزون بر اصل فوق ، اصول پنجم و پنجاه و هفتم قانون اساسى با پذیرش ولایت مطلقه فقیه ، به تبیین حوزه اختیارات حکومتى ولى فقیه پرداخته است . تبیین و تحلیل این موضوع ، به دو شیوه ممکن است : یکم . رجوع به منابع و متون اسلامى و آراى حضرت امام ( ره ) و اندیشمندان اسلامى با مراجعه به منابع اسلامى و نظرات اکثر فقهاء و اندیشمندان اسلامى مشخص مى شود که از نظر اختیارات حکومتى ، فرقى بین پیامبر ( ص ) ، امام ( ع ) و ولى فقیه نیست زیرا مقصود از اختیارات حکومتى ، مسائل لازم اجتماعى است که بدون آنها ، حکومت قدرت کافى براى پیشبرد اهداف خود یعنى ، تأمین سعادت و مصالح جامعه را ندارد . امام خمینى ( ره ) در این باره مىفرماید : « این توهم که اختیارات حکومتى رسول اکرم ( ص ) بیشتر از حضرت امیر ( ع ) بود ، یا اختیارات حکومتى حضرت امیر ( ع ) بیش از فقیه است ، باطل و غلط است . البته فضایل حضرت رسول اکرم ( ص ) بیش از همه عالم است و بعد از ایشان فضایل حضرت امیر ( ع ) از همه بیشتر است لیکن زیادى فضایل معنوى اختیارات حکومتى را افزایش نمىدهد . همان اختیارات و ولایتى که حضرت رسول و دیگر ائمه ( ع ) در تدارک و بسیج سپاه ، تعیین ولایت و استانداران ، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند ، خداوند همان اختیارات را براى حکومت فعلى قرار داده است منتها شخص معینى نیست ، روى عنوانِ « عالم عادل » است . » [ [ 3 از اختیارات حکومتى یاد شده ، به « ولایت مطلقه » تعبیر مىشود که به اختصار به توضیح آن مىپردازیم : کلمه « مطلق » یا « مطلقه » در لغت به معناى آزادى ، رهایى و ارسال در برابر « مشروط » {L= (Conditional) =L} و یا در برابر « نسبى » {L= (Relative) =L} است . کاربرد این واژه در علوم اعتبارى از نظر دایره « وسعت اطلاق » بسیار متفاوت است . به عبارت دیگر هر کجا که این واژه به کار مىرود ، باید به دقت در نظر داشت که مراد از آن اطلاق در برابر کدامین قید است مثلاً « مطلقه » {L= (Absolutist) =L} در نظامهاى سیاسى غالباً به رژیمهاى فاقد قانون اساسى یا نامقید به قانون ، گفته مىشود ولى در نظام « ولایت فقیه » معانى دیگرى دارد : . 1 یکى از معانى « ولایت مطلقه فقیه » این است که حوزه اختیارات فقیه محدود و مقید به عرصه خاصى مانند امر قضاوت و امور حسبه نیست بلکه شامل همه امور اجتماعى مىشود و در واقع رهبرى سیاسى و اجتماعى را در بر مىگیرد . در این معنا « ولایت مطلقه » همان معنایى را دارد که امروزه از « ولایت فقیه » فهمیده مىشود و افزوده شدن کلمه « مطلقه » چیزى بر آن نمىافزاید بلکه صرفاً نقش توضیحى و تأکیدى دارد . . 2 معناى دیگر ، آن است که اگر « مصالح اهم اجتماعى » مسلمانان ، با یکى از احکام اولیه شرعى - که از نظر اهمیت در رتبه پایینترى قرار دارد در تزاحم قرار گیرد ، ولى فقیه - که موظف به حفظ مصالح عالى جامعه اسلامى است با جهت حفظ مصالح اهمّ آن ، مىتواند بلکه باید به طور موقّت آن حکم شرعى اولى را تعطیل کند و مصالح اهم جامعه را بر آن مقدم بدارد . به عنوان مثال در فقه اسلامى ، تخریب مسجد حرام است اکنون اگر به تخریب مسجدى جهت خیابانکشى حاجت افتاد ، چه باید کرد ؟ دیدگاه مخالف ولایت مطلقه بر آن است که صرف مصلحت اهمّ اجتماعى ، مجوّز تخریب مسجد و امثال آن نیست و تا زمانى که کار به ضرورت نرسد ، نمىتوان به آن دست زد لیکن براساس نظریه « ولایت مطلقه » لازم نیست حکومت اسلامى آن قدر صبر کند که براى جامعه ، مشکلات زیادى فراهم شود و کارد به استخوان برسد تا آن گاه از سر ناچارى و براى خروج از بنبست و انفجار اجتماعى ، مسجد را تخریب کند . در غیر این صورت همیشه از قافله تمدن عقب خواهیم ماند و در مشکلات دست و پا خواهیم زد و شارع مقدس به چنین چیزى راضى نیست . براساس این معنا روشن مىشود که : ولایت مطلقه فقیه از قواعد رافع تزاحم است یعنى ، مطلق بودن ولایت ، گرهگشا در تزاحم احکام اولیه و مصالح اهمّ اجتماعى موقت است . از طرفى ولایت مطلقه خود مقید به قیودى است نه اینکه از هر حیث مطلق باشد . قیودى که در اعمال ولایت مطلقه وجود دارد ، عبارت است از : مصلحتِ اهم بودن و اجتماعى بودن . به عبارت دیگر ولى فقیه نمىتواند : . 1 دلخواهانه و بدون رعایت مصالح جامعه اقدامى کند . . 2 مصلحت مورد نظر در اینجا مصالح امت است نه مصلحت شخص ولىفقیه . . 3 تنها مصالحى را مىتواند بر احکام نخستین مقدم بدارد که از نظر اهمیت داراى رتبه بالاترى بوده و شارع مقدس راضى به ترک آنها نباشد . دوم . اختیارات ولایت فقیه در قانون اساسى نگاهى به مشروح مذاکرات شوراى بازنگرى قانون اساسى ، این نکته را آشکار مىسازد که منظور از « ولایت مطلقه فقیه » در قانون اساسى ، درست همان معنایى است که حضرت امام ( ره ) و فقهاى شیعه ، با استناد به منابع و متون اسلامى و ادله عقلى و نقلى بیان کردهاند نه به معناى « مطلقه » در اصطلاح علوم سیاسى . در اینجا به عنوان نمونه به گفتههاى تعدادى از اعضاى شوراى بازنگرى قانون اساسى اکتفا مىشود . . 1 آیتالله خامنهاى : « من به یاد همه دوستانى که در جریانهاى اجرایى کشور بودند ، مىآورم که آن چیزى که گرههاى کور این نظام را گشوده همین « ولایت مطلقه امر » بوده و نه چیز دیگر . . . اگر مسأله ولایت مطلقه امر - که مبنا و قاعده این نظام است ذرهاى خدشهدار شود ما باز گره کور خواهیم داشت . . . آنجایى که این سیستم با ضرورتها برخورد مىکند و کارآیى ندارد ، آن وقت ولایت مطلقه از بالا سر وارد مىشود [ و ] گره را باز مىکند » . [ [ 4 . 2 آیتالله مشکینى : « ما معتقدیم که بلا اشکال ، فقیه ولایت مطلقه دارد . ما مىگوییم در قانونتان یک عبارتى را بیاورید که بر این معنا اشاره بشود . . . » . [ [ 5 . 3 یکى دیگر از خبرگان : « . . . دایره ولایت فقیه عین همان محدوده اختیاراتى است که پیامبر ( ص ) و ائمه معصومین داشتند . . . » . [ [ 6 بدین ترتیب قانونگذار ، دقیقاً با عنایت به همان معناى ولایت مطلقه فقیه - که برگرفته از متون اسلامى است به قصد تفهیم اختیارات وسیعتر مقام رهبرى نسبت به موارد مذکور در اصل 110 اقدام به ذکر این عبارت ( ولایت مطلقهفقیه ) در اصل 57 نموده است . آیتالله مشکینى در یکى از جلسات شوراى بازنگرى قانون اساسى اعلام کرد : « پیشنهاد مىکنم یک چیز دیگرى در اینجا ( اصل 110 ) باید اضافه بشود و آن این است که همه وظایف فقیه واجد شرایط را اینجا شما استقصا نکردهاید . . . » . [ [ 7 در نتیجه « ولى فقیه » به عنوان عالىترین مقام حکومتى ، ضمن آنکه در برابر قانون با آحاد ملت یکسان است و داراى هیچ گونه امتیاز شخصى و برترى ذاتى نیست در عین حال داراى اختیارات فرا دستورى است . احکام فرادستورى ، قواعد و مقرراتى است که حاکم بر سایر اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر است مثل برترى احکام شریعت مقدس اسلام بر سایر قوانین و مقررات . همچنین ولى فقیه در مسائلى که حل آنها از طرق قانون مصوب ممکن نباشد و راهحلى در قانون براى آن پیشبینى نشده باشد ، با استفاده از « ولایت مطلقه خود » به حل آنها مىپردازد . [ [ 8 این اختیارات همراه با گستره وسیع نظارت رهبرى بر قواى حاکم ، نمایانگر اراده قانون گذار در جهت اعتلاى اقتدار مقام ولایت امر و تسلط و اشراف امام گونه او بر کلیه ارکان نظام اسلامى است . اما با این حال داشتن چنین اختیاراتى مشروط و مقید است چنانکه در اصل 111 قانون اساسى آمده است : « هر گاه رهبر از انجام وظایف قانون ى خود ناتوان شود . یا فاقد یک ى از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم گردد ، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضى از شرایط بوده است ، از مقام خود بر کنار خواهد شد . » [ [ 1 - . ک : عباسعلى عمید زنجانى ، فقه سیاسى ، تهران : امیر کبیر ، 1377 ، ج 1 ، ص 119 - محمد شفیعى فر ، ولایت فقیه در حقوق اساسى جمهورى اسلامى ، فصلنامه حکومت اسلامى شماره 13 . 1 - جهت آگاهى بیشتر در این زمینه ر. ک : سید محمد هاشمى ، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران ، تهران : نشر دادگستر ، 1380 ، ج 2 ، ص 56- فقه سیاسى ، همان ، ص 258 - ولایت فقیه در حقوق اساسى جمهورى اسلامى [ [ 3 - امام خمینى ، ولایت فقیه ، ص 40 . 1377 [ [ 4 - مشروح مذاکرات شوراى بازنگرى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران ، ج 3 ، ص 1637 و . 1368 [ [ 5 - همان ، ص 1634 و . 1635 [ [ 6 - همان ، ص . 1310 [ [ 7 - همان ، ج 2 ، ص 689 و . 690 [ [ 8 - براى آگاهى بیشتر در این زمینه . ک : الف . قاضى زاده ، کاظم ، اندیشههاى فقهى سیاسى امام خمینى ( ره ) ، ص . 190 ب . ابراهیم زادهآملى ، نبىالله ، حاکمیت دینى ، ص . 153 پ . کعبى ، عباس ، تبیین مفهوم ولایت مطلقه فقیه . ت . امام خمینى و حکومت اسلامى ( مجموعه آثار ) ، ج 5 محمد جواد ارسطا ، حدود اختیارات ولى فقیه ، ص . 55 ث . هاشمى ، سیدمحمد ، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران ، ج 2 ، ص . 56 ج . مرندى ، مرتضى ، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران ، 1382 .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.