تحدی در تاریخ اسلام /

تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه

آیا تا کنون کسی سعی کرده است سوره ای همانند قرآن بیاورد؟ لطفا در این باره به طور کامل توضیح دهید.


قرآن می فرماید «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْاِنْسِ وَالْجِنُّ عَلی اَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرآنِ لایَأْتُونَ بِمِثْلِه وَلَوْ کانَ بَعْضَهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً.» این آیه که از یکسو دعوت عامی از همه انسانها کرده و از سوی دیگر با توجه به جاودانگی دعوت قرآن انسانهایی را که در عصر ما و اعصار دیگر زندگی می کنند شامل می شود و از سوی سوم با تعبیر به «اِجْتَمَعَتِ» و جمله « بَعْضَهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً» آنها را دعوت به همکاری و همفکری و تعاون در مقابله به مثل می کند و از سوی چهارم با انواع تحریکات و به اصطلاح بر سر غیرت آوردن طرف با این معارضه همراه است ـ قویترین شکل تحدّی را به خود گرفته است. و هنگامی که با قاطعیت می گوید «لایَأْتُونَ بِمِثْلِه» (هرگز همانند آن را نمی آورند) ارتباط و پیوند آن را با ماورای جهان انسانیت روشن می سازد. قرآن در آیة دیگری سطح تحدّی و دعوت به معارضه به مثل را پایینتر می آورد و می گوید «آنها یعنی مخالفان اسلام می گویند قرآن را به خدا افترا بسته، بگو اگر راست می گویید شما هم ده سوره مانند این سوره های دروغین بیاورید» «اَمْ یَقُولُونَ افْتَریهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَریاتٍ.» به این هم قناعت نمی کند بلکه می افزاید «تمام کسانی را که می توانید غیر از خدا (برای انجام این امر) به یاری طلبید اگر راست می گویید» «وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ.» در واقع قرآن تحدی خود را به ده سوره که کمتر از یکدهم کل قرآن است تنزل داده. و در جای دیگر به کمتر از یکصدم تنزل می دهد و می فرماید «اگر درباره آنچه بر بنده خود (محمد ص) نازل کرده ایم شک و تردید دارید (لااقل) یک سوره مانند آن را بیاورید» «وَاِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ». سپس می افزاید «تمام گواهان خود را جز خدا دعوت کنید اگر راست می گوئید» «وَادْعُوا شُهَدائَکُمْ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ». روشن است که منظور از «گواهان جز خدا»، همفکران و یاوران آنها هستند، زیرا اینها همان کسانی هستند که در نفی رسالت پیامبر به نفع آنها گواهی می دادند و طبعاً در اینجا باید به آنان کمک کنند تا سوره ای همانند قرآن بیاورند، و الا اگر منظور گواهی دادن بر همانندی آن سوره با قرآن باشد باید قبل از هر کس از خدا گواهی بخواهند. در سوره یونس آیه 38 نیز تحدی به آوردن سوره ای همانند قرآن شده است می فرماید «آنها می گویند او قرآن را به دروغ به خدا بسته، بگو اگر راست می گویید یک سوره همانند آن را بیاورید و هر کس را می توانید جز خدا به یاری طلبید» «اَمْ یَقُولُونَ افْتَریهُ قُلْ فَأتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِه وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ». واژه «سُورَة»، شامل سوره های بزرگ و کوچک قرآن می شود و تعبیر به «مِثْلِهِ» اشاره به همانند بودن از تمام جهات است، و جمله «وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ»، تمام ما سِوَی الله را شامل می شود. بنابراین اگر قرآن زاییده فکر بشر بود، انسان دیگری نیز می توانست همانند آن را بیاورد، تا چه رسد به اینکه بخواهد از افراد بی شماری نیز کمک گیرد، بخصوص اینکه در میان عرب جاهلی، فصحا و بلغا فراوان بودند. و در سوره طور آیه 33، همین معنی به صورت دیگری ذکر شده است، می فرماید «آنها می گویند (محمد ـ ص) قرآن را به خدا افتراء بسته، ولی آنها ایمان نمی آورند (و اصولاً با ایمان آوردن مخالفند) اگر راست می گویند سخنی همانند آن را بیاورند» «اَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لایُؤْمِنُونَ فَلْیَأْتُوا بِحَدیثٍ مِثْلِهِ اِنْ کانُوا صادِقینَ». «تَقَوّلَ» از «تَقَوُّلْ» به گفته مرحوم «طبرسی» در مجمع البیان به معنی سخنی است که با زحمت و تکلف ساخته می شود و معمولاً در کذب و دروغ به کار می رود، چرا که واقعیتی ندارد و محتاج به تکلف است (مجمع البیان ج 9/ 168) تعبیر «بِحَدیثٍ مِثْلِهِ» [سخنی همانند آن] می تواند اشاره به تمام قرآن، یا چند سوره، یا یک سوره، و یا حتی کمتر از آن باشد، چرا که «حدیث» (سخن) به همه اینها گفته می شود. و در سوره قصص آیه 49 سخن از آوردن کتابی همانند این کتاب است، می فرماید «اگر راست می گویید (که این کتاب از سوی خدا نیست همان گونه که به کتاب موسی (ع) نیز کافر شدید و درباره آن نیز همین را گفتید) کتابی هدایت بخشتر از این از نزد خدا بیاورید تا من از پیروی آن کنم» «قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللهِ هُوَ اَهْدی مِنْهُما اَتَّبَعْهُ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ». سپس برای افشا کردن باطن آلوده آنان و بیان اعجاز قرآن مجید می افزاید [اگر این پیشنهاد تو را نپذیرفتند بدان که از هوسهای خود پیروی می کنند] و می دانند این قرآن یک معجزه الهی است، ولی باز از پذیرش آن امتناع دارند، چرا که با منافع نامشروع و هوای نفس آنها، هماهنگ نیست «فَاِنْ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَکَ فاعْلَمْ اَنَّما یَتَّبِعُونَ اَهْواءَهُمْ». یعنی اگر آنها از آوردن مثل آن عاجز شدند، معلوم می شود این کتاب زاییده فکر بشر نیست وگرنه دلیلی نداشت که با آن همه تلاش و کوششی که برای این کار داشتند، فصیحان و بلیغانی که در اختیار گرفته بودند ناتوان شوند. و در سوره عنکبوت آیه 50 در پاسخ بهانه جویانی که «می گفتند چرا پیامبر (ص) معجزه ندارد، و آیاتی از سوی پروردگارش بر او نازل نشده» (وَقالُوا لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّه)، می فرماید «بگو آیات نزد خداست (و به فرمان او نازل می شود) من تنها انذار کننده آشکار هستم» (قُلْ اِنَّما الآیاتُ عِنْدَ اللهِ وَاِنَّما اَنَا نَذیرٌ مُبینٌ). سپس می افزاید [آیا برای آنها کافی نیست که این کتاب آسمانی را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت می شود] (اَوَ لَمْ یَکْفِهِمْ اَنّا اَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی عَلَیْهِمْ). یعنی آنها چرا انتظار معجزات دیگری را می کشند؟ با وجود این معجزه بزرگ و بی مانند الهی، به این ترتیب با صراحت از اعجاز قرآن خبر می دهد و با دلالت التزامی، تحدی می کند و مخالفان را به معارضه می طلبد. نتیجه این شد که قرآن مجید حداقل در هفت آیه از سوره های مختلف، قرآن را به عنوان یک معجزه بزرگ الهی قلمداد کرده و منکران را به طرق مختلف مورد تحدی قرار می دهد و می دانیم هرگاه کسی خارق عادتی انجام داد و همگان را به معارضه دعوت کرد و از آن عاجز ماندند دلیل بر اعجاز آن است. پیام قرآن ج 8، حضرت آیت الله مکارم شیرازی و سایر همکاران به نقل از سایت تبیان[پایان کد انتخابی][انتخابی از کد145528]در این باره به چند نمونه که ادعاى هماوردى داشته اند اشاره مى شود: در سال 1912 میلادى چاپخانه اى انگلیسى - آمریکایى در بولاق مصر، در نقد و ردّ اعجاز قرآن نشریه اى منتشر و در آن ادعا کرد که سوره حمد از بلاغت کامل برخوردار نیست و در آن مطالب تکرارى وجود دارد و مى توان نه تنها همانند این سوره، بلکه بهتر از آن را آورد. در این نشریه چنین آمده است: «چه نیکوست سخن برخى از منکران اعجاز قرآن که گفته اند: اگر مؤلف قرآن به جاى سوره حمد گفته بود: «الحمد للرحمن ربّ الاکوان الملک الدیّان لک العبادة و بک المستعان اهدنا صراط الایمان» با کمال اختصار مطلب را ادا کرده، در عین حال، همه محتواى سوره حمد را گردآورده، از ضعف تألیف و مطالب زاید رهایى یافته و از قافیه هاى پست، مانند رحیم و نستعین خارج شده بود».3 نخست باید یادآور شویم که آیه شریف «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» بدون هیچ اختلاف نظرى یکى از آیات سوره حمد است و در آن نکات بسیار شگرف و مهمى وجود دارد و نویسنده مقاله «حسن الایجاز» از آن غفلت کرده و به آن نپرداخته است. ما از آن صرف نظر مى کنیم و به بررسى آیات دیگر مى پردازیم. 1. در جمله اول تنها هنر نویسنده تبدیل واژه «للَّه» به «الرحمن» است؛ به توهّم آنکه نیازى به ذکر اللَّه نیست و با گذاردن واژه الرحمن به جاى واژه «للَّه» رعایت اختصار شده است و همه آن مطالبى که واژه اللَّه و واژه هاى الرحمن و الرحیم در آیه سوم بر آن دلالت مى کند، در این تعبیر کوتاه گنجانده مى شود؛ در حالى که با این تبدیل، نکاتى از دست رفته است: نخست آنکه آیه در صدد است بیان اختصاص همه ستایش ها به خداوند است و علاوه بر آن، دلیل و علت آن ستایش ها را نیز بیان مى کند و بر این اساس، ضرورت دارد که هم واژه «اللَّه» مطرح شود و هم در ادامه، «رحمن و رحیم» به عنوان دو وصف خداوند در این مقام ذکر شود. از سوى دیگر، کسانى که به ستایش موجودى مى پردازند، یا به سبب کمال ها و امتیازهاى شخصى آن موجود است، یا براى سپاسگزارى از نعمت هایى است که به آنان داده یا به امید نعمت ها و موهبت ها و یا از ترس مجازات هاى آینده او است و واژه «اللَّه» به انگیزه نخست اشاره دارد. «رب العالمین» دومین انگیزه، «الرحمن الرحیم» انگیزه سوم و «مالک یوم الدین» انگیزه چهارم را مد نظر دارد؛ با این بیان، این آیات متذکر مى شوند که با هر انگیزه و علتى که انسان بخواهد موجودى را ستایش کند، باید خدا را ستایش کند؛ و همه ستایش ها به خدا اختصاص دهد. با این بیان، ارتباط مستحکم این آیه با آیات بعدى نیز روشن مى شود؛ در صورتى که با تبدیل واژه اللَّه به الرحمن، ارتباط روشنى بین جمله الحمد للرحمن و عبارت رب! الاکوان وجود ندارد. 2. در قسمت دوم نیز نویسنده فقط کلمه «العالمین» را به «الاکوان» تبدیل کرده است. خواننده بصیر با اندکى تأمل درمى یابد که بین وصف «رب العالمین» با جمله «الحمدللَّه» و وصف «الرحمن الرحیم» تناسب کامل وجود دارد. به علاوه، واژه العالمین بر وجود عوالم متعدد و موجودات داراى شعور دلالت دارد که از واژه اکوان استفاده نمى شود. 3. «الرحمن الرحیم»؛ نویسنده «حسن الایجاز» چنین پنداشته است که تعبیر الحمد للرحمن مفاد «الرحمن الرحیم» را در بردارد؛ غافل از آنکه «رحمن» بر سعه رحمت الهى و شمول آن نسبت به همه انسان ها یا موجودات دلالت دارد و «رحیم»، رحمت دایمى و جاودانه خداوند را که ویژه نیکوکاران است بیان مى کند؛ و از سوى دیگر، با واژه رحیم (رحمت خاصه) زمینه مطرح شدن وصف «مالک یوم الدین» را فراهم مى سازد و از این رو حتى با وجود این دو وصف در آیه اول «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» تکرار آن دو وصف، در اینجا ضرورت داشته است. 4. در ادامه، نویسنده به نظر خود خواسته است وصف «مالک یوم الدین» را با کلماتى کوتاه تر ادا کند؛ از این رو، واژه «الملک الدّیّان» را به جاى آن گذارده؛ ولى در اثر این تبدیل، نکات مهمى از دست رفته است؛ توضیح آن که این سوره در صدد تعلیم و تلقین اصول معارف الهى به انسان است. در آیات قبل با ذکر اسم خاص، یعنى عَلَم شخصى خدا (اللَّه) و سه صفت از اوصاف او، به معرفى اولین اصل اعتقادى یعنی «توحید» پرداخته است و از اختصاص ستایش ها به خداوند سخن به میان آورده است. آیه «مالک یوم الدین» دومین اصل، یعنى «معاد» را مطرح و در آیات بعد، ضمن نتیجه گیرى از آیات قبل، مسأله «نبوت» را که سومین اصل اعتقادى اسلام است بیان مى کند؛ ولى تعبیر «الملک الدیان» صرفاً دو صفت دیگر از اوصاف خدا را یادآور مى شود؛ رابطه این آیه با آیه بعد، نیز نکته مهمى است که باید به آن توجه شود. مالکیت انحصارى خداوند نسبت به روز جزا، زمینه را فراهم مى سازد که بنده، عبادت را تنها براى خدا انجام دهد و در این مسیر، فقط از او کمک بخواهد و سر تسلیم در پیشگاه خدا فرود اورد. 5. نویسنده به جاى آیه شریف «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، جمله «لک العبادة و بک المستعان» را گذارده است. نه تنها مختصرتر از آیه شریف نیست، بلکه یک حرف بیشتر دارد. نکات دیگرى در باب جمع آوردن «نعبد» و «نستعین» و تکرار «ایاک» وجود دارد که در کتاب هاى تفسیرى به آن پرداخته شده و از آن صرف نظر مى شود. 6. جمله «اهدنا صراط الایمان» که به جاى «اهدنا الصراط المستقیم» گذارده شده نیز در مقایسه، از محتواى کمترى برخوردار است. علاوه بر اینکه «الصراط المستقیم» نسبت به «صراط الایمان» فراگیرتر است. نویسنده، از همانند آورى ادامه آیات خوددارى کرده است و چنان پنداشته که تعبیر «صراط الایمان» در بردارنده مفاد آیه بعد است؛ در صورتى که در آیات بعد، قدم به قدم سالک و بنده را به سوى خدا و مسیر درست وصول به قرب الهى رهنمون مى شود؛ به علاوه از جهت تربیتى ارائه الگو و اسوه و هشدار دادن نسبت به الگوهاى انحرافى و مسیرهاى نادرست، نقش چشم گیرى در تعلیم و تربیت و رشد و پیشرفت فرد دارد و این نکات تنها با عبارت «اهدنا صراط الایمان» به هیچ وجه تأمین نمى شود.4 گفتنى است از صدر اسلام تاکنون، نمونه هاى فراوانى از عبارت هاى مشابه آیات قرآن ساخته و پرداخت شده است که در نگاه مردم با ذوق و خردمندان صاحب سخن، نقص و ضعف آن بسیار مشهود و محسوس است. چنان که در برابر آیه شریفه «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ»5 گفته شده است «قَتلُ البعضِ احیاءٌ لِلْجَمیع»!! ؛ «اَکثروا القتلَ لیَقِلُّ القتل»!!6 و یا در برابر آیه شریفه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ».7 برخى گفته اند: «یا ایها العاقلون لا تقتلوا الذین یلونکم من المخالفین و لیجدوا فیکم رحمة و الانسانیة و اعلمو اَنَّ اللَّه مع العادلین»!! بنا بر آنچه گفته شد قرآن تنها با اسلوب لفظى خود تحدى نمى کند بلکه سبک خاص قرآن در بیان حقایق و واقعیت ها، محدود در وزن و قافیه خاص نیست در حالى که زیبایى هاى نظم و نثر و بدایع و لطایف را در خود داراست، این ویژگى قرآن در سطح عالى، در سایر کتاب هاى بشرى و حتى کتاب هاى آسمانى دیده نمى شود. به طورى که خود پیامبر که حامل وحى است همانند آن را نیاورده است و حتى کلمات و احادیث قدسى خداوند متعال نیز با آیات قرآن متفاوت است.8 پی نوشت ها: 1 ر. ک: سبحانى ، جعفر، الهیات ، ج 2، ص 145 طبع دوم ؛ مطهرى ، مرتضى ، مجموعه آثار، ج 2، ص 125. 2 رضى موسوى، شریف محمد، همان، حکمت 455. 3 ظاهر، نصیرالدین حسن، الایجاز فى ابطال الاعجاز، چ 1، الامریکانیة مصر(بولاق)، المطبعة الانکلیزیة، 1912. 4 براى پى بردن به نکات دیگرى که در آخرین آیه سوره نهفته است به تفاسیر سوره حمد و کتب سرّ الصلوة رجوع کنید. 5 بقره (2)، آیه 179. 6 ر.ک: معرفت، محمدهادى، التمهید، ج 5، ص 60. 7 توبه (9)، آیه 32. 8 ر.ک: الف. طباطبائى، محمد حسین، قرآن در اسلام، ص 118؛ ب. خویى، ابوالقاسم، ترجمه البیان، بخش اعجاز قرآن؛ ج. سیوطى، الاتقان، ج 1، ص 372. [پایان کد انتخابی] [پایان کد انتخابی][انتخابی از کد139833]کامل از کد122988] قرآن کتاب آسمانی ومعجزه جاویدان پیامبر گرامی اسلام (ص) است که در طول قرون واعصار قطعیت خود را حفظ نموده ومسلمانها از صدر اسلام تا هم اکنون به تلاوت وتدبر در آن مشغولند وهزاران نفر آن را در سینه خود نگه داشته اند وخدشه ای بر او وارد نشده است.واحدی نتوانسته متن معنی داری را برای مقابله با تحدّی قران بیاورد.نمونه ای از مقابله با سوره حمد در ادامه توضیحات از نظرتان می گذردوهمین نمونه کافی است برای اثبات غیر قابل هماوردی قرآن کریم.نکاتی را که در پی می آید به دقت ملاحظه کنید،14قرن می گذرد وهمچنان این طلب قرآن بدون پاسخ مانده است. [کامل از کد35950] علت ناتوانى بشر در تحدى: در پاسخ لازم است به نکاتى اشاره بکنیم: 1- جاى تردید نیست در این که قرآن کتاب هدایت است و براى سوق دادن بشر به سعادت دنیا و آخرت نازل گردیده است اما اسلوبى ویژه و خاص خود دارد که او را از سایر کتاب ها ممتاز مى کند به این معنى که قرآن در عین پراکنده گویى و بیان مطالب مختلف باز از کمال ارتباط و انسجام برخوردار بوده و جملات آن بمانند درهاى گرانبها و با نظم اعجاب انگیزى به هم متصل و مرتبط مى باشد که در لابلاى این جملات مطالب عالى و حقایق زنده اخلاق وانسانى نهفته است. 2- حقیقت بالا ثابت مى کند که قرآن اسلوب خاصى را داراست که از حدود تعلیم و تعلم خارج است و نمى توان با یاد دادن و یاد گرفتن اسلوب آن را فرا گرفت. افزون برآن ثابت مى کند که قرآن از قانون کلى ذیل هم مستثنى هست و آن اینکه اگر کسى کلام بلیغ و شیرینى را تمرین و بر آن ممارست کند به آسانى مى تواند کلامى مانند آن بیاورد. 3- علت استثناى فوق هم این است که قرآن مجید به موضوعات زیادى متعرض گردیده که در همه این مسائل بهترین و جالبترین حقایق را به بشر ارائه داده است حقایقى که خلل، فساد و بطلان هرگز بر آن راه ندارد و کوچکترین اشکال و ایرادى برآن متوجه نیست و این چیزى است که ذاتاً براى بشر امکان پذیر نمى باشد ازاین رو کسى که مى تواند یک کلمه از کلمات قرآن را بگوید و یا یک جمله از جملات آن را بیاورد مستلزم آن نیست که بتواند مثل قرآن بیاورد زیرا قدرت و توانایى بر مواد و الفاظ هیچگاه مستلزم توانایى بر ترکیبات قرآن نخواهد بود افزون بر آن حلاوت و شیرینى و طراوت موجود در قرآن ناشى از اعجاز هست که بشر از خلق این اعجاز ناتوان و عاجز مى باشد روشن است که اعجاز قرآن در مجموع 4 امر تجلى یافته: الف) فصاحت الفاظ و جمال عبارات ب) بلاغت معانى و علو مفاهیم ج) زیبایى شگفت انگیز نظم و تألیف د) بى نظیرى اسلوب و سبک. از اجتماع عوامل چهارگانه فوق است که تأثیر در نفوس و لذت و حلاوت در حال و نرمى دل و شرح صدر و مانند آن در بشر حاصل مى گردد و به تعبیر استاد مطهرى(ره) بشر از خلق این هندسه بى نظیر موجود در قرآن ناتوان است، (ر. ک سبحانى، جعفر، الهیات، ج 2، ص 145 طبع دوم و مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ح 2 ص 125).[پایان کد انتخابی][پایان کد انتخابی] .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image